تحریک
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
به
جنباندن تحریک گفته میشود.
تحریک.
َ (ع مص) جنبانیدن.
جنبانیدن چیزی را.
جنبانیدن و به حرکت درآوردن.
حرکت دادن.
ضد تسکین.
جنبش و حرکت و
هیجان و
اضطراب.
:
تو نبینی برگها با شاخها
کف زنان رقصان ز تحریک صبا.
مرادف فعل، چون فعل و انفعال بحسب
اشتقاق از حرکت اعتبار کنند تحریک و تحرک گویند.
در اصطلاح
فلسفه اشراق، امر دائم التجددی است در انوار مدبره که موجب حرکات فلکیه میشود تا از
انوار قاهره کسب فیض کرده و به کمالات نوری خود برسند. بنابراین تحریک علت معده ٔ اشراق در متحرک است و بعکس گاهی
اشراق موجب تحریک است و تحریک منبعث از اشراق از لحاظ عدد غیر از تحریکی است که معد همان اشراق بوده است. و بهمین جهت این امر مستلزم دور نیست، زیرا متوقف و متوقف علیه متغایر هستند. رجوع به حکمت الاشراق و شرح آن شود.
- بالتحریک؛ در اصطلاح لغتنویسان، به فتح ِ همه ٔ حروف متحرک کلمه مگر حرف آخر. محرَّکَةً: التَحَمَة، بالتحریک؛ البُرود المخطَّطة بالصفرة.
گاهی مجازاً بمعنی رغبت دادن و و رغلانیدن آید.
اغوا کردن و ترغیب دادن کسی را به ضد دیگری.
تحریص و ورغلانیدگی و برانگیختن و
اغوا و
ترغیب.
: اما پادشاه به تحریض و تحریک ساعی نمام انصاف من نمیفرماید.
سایت واژه یاب