تئوریهای بازدهی بهره
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تئوری
های بازدهی بهره (Productivity Theories of Interest) یکی از اصطلاحات اقتصادی است و به معنای وجود نرخ بهرهای که با
بازدهی سرمایهگذاری ارتباط دارد، تاکید میکنند. به عبارت دیگر افزايش و پايداری
سود در سطح بنگاه و
رشد اقتصادی در سطوح بالاتر در گرو تعيين چگونگی شكلگيری سود يا رشد اقتصادی است. روش معمول براي اينكار شناسايی عوامل اثرگذار و تعيين اندازه و ميزان تاثير آنها بر رشد میباشد. اعتقاد غالب بر اين است كه تئوری
های بازدهی بهره از جمله اين عوامل میباشد.
جایگاه
بهره در
اقتصاد مرسوم غیرقابل انکار است.
نظام جهانی اقتصاد (علیرغم مخالفت
دین اسلام) ضرورت بهره را در بدنه جوامع پذیرفته و توجیهاتی هم نسبت به نهادینه کردن این مفهوم آوردهاند. با اینهمه در اینکه بهره باید کنترل شود یا به
بازار آزاد سپرده شود، دیدگاه
های مختلفی در بین اقتصاددانان جهان وجود دارد. یکنوع از این دیدگاهها، مربوط به تئوری بازدهی بهره است. تئوری
های بازدهی بهره، تئوریهایی است که بر وجود نرخ بهرهای که با
بازدهی سرمایهگذاری ارتباط دارد، تاکید میکنند.
بوهم باورک تئوری مذکور را بهمنظور دلیلی بر وجود
نرخ بهره مثبت مطرح کرد. وی تئوری بازدهی بهره خود را در بطن ارائه مدل
های تولید غیرمستقیم ارائه داد. برای مثال روش مستقیم تامین آب آشامیدنی آن است که مستقیما آب را تولید و در مسیرها و لوله
های مورد نظر به جریانانداخت.
یک روش مستقیمتر در
تولید عبارت از تولید یک سطل و استفاده از آن در تامین و آوردن آب است. روش مستقیمتر از تولید سطل آن است که با تولید شیر، فلکه، لوله حمل آب و پمپ آب را به محلهای مصرف هدایت کنیم. با توجه به این مثال متوجه میشویم که با استفاده از روش
های مستقیمتر در تولید، میزان استفاده از
سرمایه بیشتر و زمان بیشتری بهکار گرفته میشود؛ اما با افزایش میزان استفاده از سرمایه بازدهی نیز افزایش مییابد و تعداد بیشتر و بیشتری به آب دست پیدا میکنند.
بنابراین کالاهایی که امروز در دسترس هستند،
ارزش (
قیمت) بیشتری از کالاهایی که فردا در دسترس قرار میگیرند، خواهند داشت. توجیه این مطلب دو دلیل دارد:
اولا کالاهایی که در حال حاضر در جریان زمان
تولید مستقیم، قابل استفاده هستند تا بتوانند در آینده
سود ایجاد کنند، مسلما در آینده همان کالاها با منافع بیشتر و در زمان کوتاهتر بهطور مستقیم قابل تولید هستند. بنابراین امکان تولید اقتصادیتر محصولات در آینده بهمراتب بیشتر است.
ثانیا با افزایش بازدهی همان کالاها سود و مزایای بیشتری ایجاد خواهد شد. دلیل این امر آن است که بازدهی سرمایه دائما کاهش مییابد و تولید تابع قانون نزولی بودن بازده ناشی از
سرمایهگذاری است. بنابراین کالاهای فعلی همیشه از نظر تکنیکی بر کالاهای آینده برتری دارند؛ در نتیجه همواره نرخ بهره که از طریق آن ارزش کالاهای آتی و کالاهای فعلی یکسان میشوند، باید مثبت باشد.
دلایل کنترل نرخ بهره عبارت است از:
تنگناهای مختلف زیربنایی در
کشورهای جهان سوم، وقفه زمانی جریان بازده بعد از راهاندازی پروژه تولیدی است.
ریسکپذیری سرمایهگذاری
های تولیدی و مشخص نبودن سیاست
های اقتصادی
دولت باعث میشود که تنها زمانی افراد به سرمایهگذاری بپردازند که کارآیی نهایی سرمایه بیشتر از
نرخ سود بانکی باشد و این تنها زمانی ممکن است که نرخ بهره بهطور قابل توجهی پایین باشد؛ تا بخش خصوصی به سرمایهگذاری
های مفید و اقتصادی تشویق شود. این پدیده، تنها از طریق نظارت و کنترل بر
نظام بانکی و تعیین سقف نرخ بهره امکانپذیر است. در این شرایط تخصیص منابع براساس اولویتها و مصالح اجتماعی انجام میشود.
یکی از راه
های تامین منابع مورد نیاز و تامین
کسری بودجه دولت، فروش
اوراق قرضه دولتی به مردم است. ارزش این اوراق با نرخ بهره رابطه عکس دارد؛ با بالا رفتن نرخ بهره ارزش این اوراق کاهش و با پایین آمدن نرخ بهره، ارزشش افزایش مییابد. دولت با فروش این اوراق به افراد و بنگاهها علاوهبر پرداخت ارزش اسمی آن در پایان مدت، باید مبلغی را به عنوان بهره اوراق بهصورت ماهانه بپردازد. نرخ بهره پایین از سنگینی بار بدهی عمومی میکاهد؛ همچنین بازار خرید اوراق قرضه جذّابتر میشود و ارزش آن افزایش مییابد؛ لذا برای جلوگیری از بالا رفتن هزینه خدمات ملی، نرخ بهره باید کاهش یابد.
از آنجا که سطح عمومی درآمد در
جهان پایین است و درآمد اکثریت مردم نمیتواند نیازهای مصرفی آنها را تامین کند؛
پسانداز در این کشورها اندک و حتی در برخی از آنها منفی است.
فقر عمومی،
رشد بالای جمعیت و سنگینی بار تکفّل و گسستگی بازارها از همدیگر باعث شده است که نرخ بهره بر پسانداز چندان تاثیر نداشته باشد و حتی افزایش قابل توجه آن نتواند بر منابع
بانکی تاثیر زیادی بگذارد.
برخلاف ادعای طرفداران نرخ بالای بهره، افزایش نرخ بهره نمیتواند بر حجم پساندازها تاثیر داشته باشد و نمیتوان از آن بهعنوان اهرمی برای تمرکز سرمایه استفاده کرد. در برابر، پرداخت
اعتبارات بانکی با هزینه کم، انگیزه سرمایهگذاری و
تولید بیشتر را بالا خواهد برد. تولید بالاتر، باعث بالا رفتن سطح زندگی مردم شده و پسانداز را در
جامعه افزایش خواهد داد.
تعداد
بانکها در هر کشوری محدود است. در صورت نبود نظارت و کنترل دولت،
بانکها بهراحتی خواهند توانست، باهم تبانی و بهصورت کارتلی بهره
های دریافتی و پرداختی را تعیین کنند و به
سپردهگذاران و پساندازکنندگان در
بانک، بهره اندکی بپردازند و از وامگیرندگان و افراد نیازمند به
وام و اعتبار، بهره خیلی بالاتر دریافت کنند. در این صورت، سودهای کلان و بادآوردهای به جیب بانکداران خواهد ریخت و به استثمار مضاعف افراد جامعه خواهد انجامید؛ برای هیمن باید
بانک مرکزی بر فعالیت
های بانکها نظارت داشته باشد و با تعیین نرخ بهره
های دریافتی و پرداختی
بانکها از تبانی و فعالیّت
های استثمارگرانه آنها جلوگیری کند.
بسیاری از کشورهای به اصطلاح در حال توسعه، بهدلیل کمبود سرمایه، تمایل به جذب سرمایه
های خارجی دارند و میکوشند با جلب سرمایهداران خارجی و اکتشاف منابع طبیعی با همکاری آنها و تقویت زیربناهای اقتصادی بهسوی توسعه حرکت کنند. در واقع آنها تلاش میکنند تا موتور توسعه را بهکمک سرمایه
های خارجی روشن کنند.
بهمنظور تامین این هدف، لازم است نرخ بهره در کشور پایین باشد. سرمایهگذاران خارجی زمانی در کشوری سرمایهگذاری میکنند که نرخ بهره در کشور میزبان کمتر از کشور مهمان باشد؛ در غیر این صورت، بعید است سرمایهگذاری
های خارجی انجام گیرد.
دلایل طرفداران نرخ بهره رقابتی میتوان عبارت است از:
افراد زمانی از مصارف تجملاتی صرف نظر میکنند و دست از
سفتهبازی میکشند که هزینه اینگونه مصارف و فعالیتها افزایش یابد. هنگامیکه بهره
بانکی بهصورت آزاد و از طریق
عرضه و
تقاضا تعیین میشود، انگیزه پسانداز افزایش مییابد و مردم میکوشند بهجای نگهداری داراییهایی چون
طلا، ساختمان اضافی، ماشین لوکس و غیره که باعث هدر رفتن منابع ملی و خروج از روند فعالیت
های تولیدی و مفید میشود، موجودی پسانداز خود نزد
بانکها را افزایش دهند و سود
بانکی دریافت کنند.
بر اثر از میان رفتن اختلاف بهره
بانکی و بهره بازار، هم نسبت پسانداز به درآمد ملی و هم نسبتی از پسانداز که در
بانکها
سپردهگذاری و در فعالیت
های تولیدی هدایت میشود، افزایش مییابد؛ در نتیجه اگر نرخ سود
بانکی از بهره بازار کمتر باشد، انگیزه
سپردهگذاری کاهش مییابد و منابع سرمایهگذاری محدود میشود.
نرخ بهره بالا یکی از ابزارهای مهم
تورّم است؛ زیرا آنچه باعث رشد و گسترش تورم میشود، هدایت
نقدینگی بهسمت فعالیت
های کاذب و غیرتولیدی است. همچنین
احتکار دارایی
های واقعی و کالاهای مورد نیاز جامعه در انبارها به امید افزایش قیمت و کسب سود، باعث ایجاد کمبود کالا و پیدایش تورم میشود؛ ولی اگر نرخ سود
بانکی افزایش یابد، هزینهفرصت نگهداری کالا در انبار بالا خواهد رفت و بازار فعالیت
های کاذب کساد خواهد شد و مردم، سود
بانکی را بر اینگونه کارها که با
ریسک بالایی همراه است، ترجیح خواهند داد. به این ترتیب بخش عظیمی از نقدینگی از دست مردم خارج شده و در اختیار
بانکها قرار میگیرد و از آنجا به فعالیت
های تولیدی هدایت میشود.
همچنین در شرایط کسری بودجه دولت، نرخ بهره پایین، تامین منابع از بخش خصوصی را با مشکل مواجه میکند؛ زیرا نرخ بهره پایین، باعث بالا رفتن اوراق قرضه ملی میشود و بخش خصوصی که معمولا با انگیزه سود اقدام به خرید اوراق میکند، از خرید آن امتناع میورزد.
در این وضعیت، منابع پولی
بانکها ناچیز است و دولت نمیتواند از آن طریق بودجه خود را تامین کند و بهناچار، سادهترین راه را انتخاب میکند؛ یعنی کسری بودجه را با انتشار نقدینگی جبران میکند که پیامد طبیعی آن تورّم و افزایش سطح عمومی قیمتهاست. اما در شرایط آزادی بهره
بانکی و تعیین آن از طریق مکانیسم بازار، دولت بهراحتی با فروش اوراق قرضه ملی، منابع لازم را بهدست خواهد آورد و جلو تورّم را خواهد گرفت.
در شرایط تعیین سقف نرخ بهره، بخش خصوصی میکوشد تا از نظام
بانکی وام گرفته و در فعالیت
های غیرتولیدی نظیر دلالی و واسطهگری بهکار گیرد و از این طریق، بخش قابل توجهی از منابع تولید بهجای سرمایهگذاری
های مولد به کارهای غیراقتصادی و مضر و تشدید فشارهای تورمی هدایت میشود و به ضرر اقتصاد خواهد انجامید.
بعضی از صاحبنظران اقتصادی با مشاهده واقعیت
های موجود در اقتصاد و بررسی انتقادهای وارد به هر یک از دو نظریه یاد شده بهگمان خود نظریهای مرکب از نکات مثبت آنها ارائه کردهاند و گفتهاند که برای جلوگیری از هدایت منابع بهسمت فعالیت
های غیراقتصادی و کارهای غیرتولیدی، توسعه و رونق فعالیت
های مولد و سرمایهگذاری
های مفید میتوان از نرخ بهره تبعیضی استفاده کرد.
به این صورت که به برخی از بخش
های اقتصادی نظیر کشاورزی و
صنعت، وام با بهره پایین پرداخت شود و به برخی دیگر از قبیل خدمات، وام با بهره بالا، به این ترتیب از منابع و پسانداز محدود استفاده بهینه میشود.
این سیاست در بسیاری از کشورها اعمال شده؛ ولی موفقیت چندانی را دربر نداشته است و نرخ بهره تبعیضی در آنجا کاملا با شکست مواجه شده است.
از نظر علمی هم سیاست تبعیض، موفقیتآمیز نیست؛ زیرا همانطور که یک تولیدکننده انحصاری زمانی میتواند محصول تولیدی خود را در چند
بازار با قیمت
های مختلف بفروشد که خریداران نتوانند آن کالا را با همدیگر
معامله و از بازاری به بازار دیگر منتقل کنند، در
بازار سرمایه نیز این وضعیت باید حاکم باشد تا سرمایه ارزان در بخش مورد نظر هدایت شود و نرخ بهره تبعیضی باعث انتقال مجدد سرمایه به خارج آن بخش نگردد؛ در حالیکه
تسهیلات بانکی چنین شرایطی ندارند. دریافتکنندگان اعتبارات
بانکی، بهراحتی میتوانند وام
های دریافتی را به بخش
های دیگر منتقل و از تفاوت قیمت سرمایه در دو بازار، سود بادآوردهای را کسب کنند.
بر فرض اینکه دولت اهرمهایی را در اختیار داشته باشد که از انتقال منابع در بخش
های دیگر جلوگیری کند، بیشتر انتقادهای طرفداران نرخ بهره رقابتی، پابرجا میماند و منابع مالی بیشتر در جهت استفاده از صنایع سرمایهبر هدایت میشود؛ در شرایطی که بخش صنعت و کشاورزی از تسهیلات
بانکی با بهره پایین بهرهمند شوند، کالاهای سرمایهای خواهند خرید و آنها را جایگزین صنایع کاربر خواهند کرد؛ در نتیجه
بیکاری افزایش مییابد و شرایط زندگی برای افراد کم درآمد سختتر میشود. بهعلاوه تخصیص نامطلوب منابع و گسترش صنایع ناکارآمد را موجب میشود و روح ابتکار و خلاقیت را از مدیران میگیرد.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «تئوری های بازدهی بهره»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۱/۲۳.