ایدئولوژی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اصطلاح ایدئولوژی (ideologie) نخستین بار در سال ۱۷۹۶ میلادی توسط
دوستوت دوتراسی استعمال شد. و از نظر لغوی واژهای است مرکب از دو جزء «ایده» و «لوژی» که ایده به معنی اندیشه و
عقیده آمده است و لوژی به صورت پسوند به معنی دانش و شناسایی بکار میرود و معرف علم است. که مرادف با دانش و شناخت عقیده یا بطور خلاصه ایدهشناسی، علم مطالعه ایدهها و عقیدهشناسی است، اما امروزه ایدیولوژی معمولاً کاربردهای دیگری
دارد که در معنی زیر بیشتر بکار میروند:
الف: ایدیولوژی به معنای عام که مرادف
مکتب است و مجموعهای از رهنمودهای مکتب را چه در بعد اندیشه و چه در بخش عمل در بر میگیرد.
ب: ایدیولوژی به معنای خاص که تنها از بخشی مکتب را که به رفتار انسان و دستورالعملها (بایدها و نبایدها) مربوط میشود در بر میگیرد که در این صورت در برابر بخش دیگر یعنی
جهانبینی (اندیشههای بنیادی) مکتب بکار خواهد رفت. بنابر این تعریف، نظام کلی احکام عملی که در اصطلاح مذهبی «
فروع دین» نام
دارد، ایدئولوژی خوانده میشود. با این توضیح روشن شد که ایدیولوژی اسلامی مجموعهای رهنمودهای
اسلام یا دستورالعملهای آن میباشد. یا دستهای از آرای کلی و هماهنگ درباره رفتارهای انسان است.
واژه ایدئولوژی ترکیبی از «ایده» و «لوژی» است و در نخستین کاربرد به معنای دانش «ایدهشناسی» یا «علم مطالعه ایدهها» بود.
در اصطلاح عبارت است از دستهای از آرای کلی و هماهنگ درباره رفتارهای انسان. بنابر این تعریف، نظام کلی احکام عملی که در اصطلاح مذهبی «
فروع دین» نام
دارد، ایدئولوژی خوانده میشود.
اصطلاح ایدئولوژی (ideologie) نخستین بار در سال ۱۷۹۶ میلادی توسط
دوستوت دوتراسی استعمال شد. وی متعلق به کانون متفکران فرانسوی عصر روشنگری بود. متفکرانی که از اندیشمندان
انقلاب فرانسه به شمار میآمدند.
لامارک زیستشناس،
لاپلاس ریاضیدان،
لاوازیه شیمیدان از همین جریان بودند. ایشان با پیروی از روش تجربی در شناخت و تاثیرپذیری از فلسفه روشنگری پیرو جنبشی بودند که اندیشه فلسفی را نشانگر دوران طفولیت انسان دانسته و سخت به دانش تجربی اعتقاد داشت.
این واژه در بستر دانش جدید و برای درک و بیان «ریشه اندیشهها» وضع شده بود. اما مدلول آن به مجموعه اندیشهها، ارزشها و پندارهایی گفته میشد که در رابطه با جامعه و تاریخ بوده و فرد یا گروه خاصی حامل آنند.
ایدئولوژی نزد مارکسیستهای اولیه، نخست به مفهوم آگاهی کاذب و مسخ شده طبقهای خاص درباره مسائل اجتماعی بود ولی به مرور زمان بار معنایی منفی آن کم شد. سپس مفهوم جامعهشناختی و بیطرفانهای یافت که به مجموعه اندیشهها و پندارهایی گفته میشد که توده مردم درباره جامعه دارند.
رنگ علمی ایدئولوژی نخست توسط
ناپلئون بناپارت دگرگون شد سپس
مارکس معنای کاملا جدیدی به آن داد. واضعان این اصطلاح میخواستند بر پایه علم نوبنیاد خود، یعنی شناخت اندیشهها، ذهن
انسان را از پیش داوریها تهی کنند. اما این امر با سلطنت خودکامه ناپلئون در تعارض بود. از اینرو ناپلئون که با کمک همین روشناندیشان روی کار آمده بود پس از شکست در
روسیه و سست شدن پایههای قدرتش سعی در مخالفت با این گروه نمود و ایدئولوژی را دانش افرادی بیکار دانست و علم ایشان را نیز امری بیهوده معرفی نمود.
وی این وصف را در مقام
تحقیر برای کسانی به کاربرد که دلبسته مطالعه درباره تصورات هستند و چندان که از عمل غافل میمانند، مرد عمل هم نیستند. او این گروه را ایدئولوگ خواند.
مارکس ایدئولوژی را به معنای اندیشهای دانست که در ارتباط با رفتار اجتماعی و سیاسی طبقه حاکم و برای توجیه وضعیت موجود سازمان مییابد. وی ایدئولوژی را اندیشهای کاذب میدانست.
این اندیشه کاذب شامل مجموعه عقاید، باورها و اعتقاداتی میشود که به عمل اجتماعی جهتی خاص میدهد. گرچه در کاربرد مارکس ایدئولوژی معنایی منفور داشت اما بعدها معنایی مثبت نیز یافت. ایدئولوژی از قرن نوزدهم به بعد همچنان به معنای باورها و اندیشهها و ارزشهای ناظر بر رفتار اجتماعی و سیاسی به کار میرود.
اما غیر از این برداشتها تعاریف دیگری نیز در تاریخ تمدن غرب از ایدئولوژی ارائه شده است. برخی از تعاریف رایج عبارتند از:
۱- فرایند تولید معانی، علایم و ارزشها در زندگی اجتماعی؛
۲- مجموعهای از اندیشههای مختص گروه یا طبقه خاص؛
۳-اندیشههایی که
مشروعیت بخشیدن به قدرت سیاسی حاکم را یاری میدهند؛
۴- ارتباطاتی که منظماً
تحریف میشوند؛
۵- اشکالی از تفکر که بر اثر منافع اجتماعی برانگیخته میشوند؛
۶- ترکیب گفتمان و قدرت؛
۷- مجموعه باورهای عمل محور؛
۸- فرایندی که از طریق آن زندگی اجتماعی به واقعیت طبیعی بدل میشود.
اما برخی از متفکران اسلامی همچون
استاد مطهری ایدئولوژی را مساوی مکتب دانستهاند. ایشان در تعریف ایدئولوژی میگوید: ایدئولوژی یک تئوری کلی، طرح جامع و هماهنگ و منسجم است که هدف اصلی آن کمال انسان و تامین
سعادت همگانی است و در آن خطوط اصلی و روشها، بایدها و نبایدها، خوبها و بدها، هدفها و وسیلهها، نیازها و
دردها و درمانها، مسئولیتها و تکلیفها مشخص باشد و منبع الهام تکالیف و مسئولیتها برای تمام افراد باشد. از نظر ایشا ن ایدئولوژی با مفهوم قرآنی
شریعت یکی است.
نیاز به ایدئولوژی همواره در جوامع بوده است و هر چه انسان بیشتر رشد کرده نیاز به این فلسفه زندگی افزونتر شده است. رشد و تکامل علمی و عقلی بشر عواطف و پیوندهای احساسی انسانها را تضعیف نموده است و در این شرایط آنچه به بشر امروز و به طریق اولی به بشر فردا آرمان مشترک میدهد و ملاک
خیر و
شر برای او میگردد یک فلسفه زندگی انتخابی، آگاهانه، آرمانخیز، مجهز به منطق و به عبارت دیگر یک ایدئولوژی جامع است.
از نظر استاد ایدئولوژیها بر دو نوعاند: ایدئولوژی انسانی و ایدئولوژی گروهی.
ایدئولوژی انسانی یعنی ایدئولوژیهایی که مخاطب آن نوع انسان است نه یک گروه یا طبقه خاص. و در مقابل ایدئولوژیهای گروهی داعیه رهایی و نجات و پیشرفت گروهی خاص را دارند. هر کدام از این ایدئولوژیها مبتنی بر نوعی نگاه ویژه درباره انسان است. ایدئولوژی انسانی مانند ایدئولوژی اسلامی به
فطرت و امری مشترک میان همه انسانها معتقد است. همان وجدان فطری صلاحیت دعوت، مخاطب شدن و حرکت را به انسان میدهد.
ایدئولوژی گروهی معتقد است شعور و وجدان انسان تحت تاثیر عوامل محیطی و فرهنگی شکل میگیرد. انسان مطلق صرفنظر از عوامل تاریخی یا اجتماعی خاص نه شعور
دارد و نه وجدان و نه صلاحیت دعوت و خطاب. فلسفههای قومی و ملی چنین دیدی نسبت به انسان دارند. خاستگاه این فلسفهها منافع طبقاتی و یا احساسات قومی و نژادی و فرهنگ قومی است.
از سوی دیگر بدیهی است که تنها یک ایدئولوژی آن هم ایدئولوژی انسانی و نه گروهی، ایدئولوژی یگانه و نه مبتنی بر تقسیم و تجزیه انسان، ایدئولوژی فطری و نه سودگرایانه میتواند ماهیت انسانی داشته باشد و بر مبنای ارزشهای انسانی تکیه کند.
با استفاده از کلمات استاد مطهری میتوان ویژگیهای ذیل را برای ایدئولوژی برشمرد:
۱: ایدئولوژی بر مبنای
جهانبینی است. جهانبینی نظر درباره جهان است آنچنان که هست (دیدگاه توصیفی) و ایدئوژی نظر درباره انسان است آن چنانکه باید باشد. (دیدگاه هنجاری یا دستوری)
۲: تبیین ایدئولوژی جامع و وضع قانون صحیح برای انسان تنها توسط خداوند که عالم به مصالح فردی و اجتماعی و دنیوی و اخروی اوست میسر است.
۳: ایدئولوژی هم نیازمند پایههای فلسفی است و هم محتاج پایه ایمانی. پایه فلسفی مبانی ایدولوژی را منطقی و مستدل میسازد و پایه ایمانی آرمانساز است و به عواطف انسان و گرایشهای او مرتبط میشود.
۴: ایدئولوژی پذیرفتنی و جذب شدنی است نه گردن نهادنی. با توجه به نکته سوم ایدئولوژی مبتنی بر ایمان است و ایمان حقیقتی است که با زور و به خاطر مصلحت تحققپذیر نیست؛ بنابراین ایدئولوژی نیز با زور و اجبار محقق نمیشود. شاید انسان به
اجبار به مطلبی گردن نهد اما ایدئولوژی گردن نهادنی نیست.
۵: ایدئولوژی برنامهای جامع است که اختصاص به شرایط زمانی و مکانی خاص
ندارد.
یعنی چنین نیست که هر فردی با تغییر شرایط زمانی و مکانی نیاز به ایدئولوژیهای مختلف داشته باشد. البته این حکم درباره ایدئولوژی فلسفی که مبتنی بر اصول اولیه و بدیهیات اولیه است یا ایدئولوژی مذهبی که برپایه
وحی و
نبوت است جاری میشود اما ایدئولوژی علمی که برپایه جهانبینی ناپایدار علمی است از چنین امتیازی بهرهمند نیست.
۶: گذشته از اینکه انسان در شرایط مختلف به ایدئولوژیهای متعدد نیازمند نیست، خود ایدئولوژی نیز با تکامل و تحول جامعه دگرگون نمیشود. در فرهنگ اسلامی آنچه در بستر تغییرات زمانی و مکانی و شرایط فرهنگی تحول و تکامل میپذیرد اجتهاد اسلامی است نه ایدئولوژی اسلامی.
۷: انسان همواره به ایدئولوژی نیازمند است و پیشرفت علوم نه تنها احتیاج او به ایدئولوژی را برطرف نمیکند بلکه افزونتر نیز میسازد.
با استفاده از کلمات استاد مطهری میتوان گفت دیدگاههایی که ایدئولوژی را توجیه کننده وضعیت موجود دانسته یا آن را محدود به گروهی خاص میکنند ناصواب هستند. همچنین کسانی که ایدئولوژی را ابزاری برای تحقق اهداف حکومتها تلقی مینمایند و یا ایدئولوژی را خادم مشروع دانستن رفتار جوامع میدانند نگاهی ابزاری و مادی به مقولاتی چون
سیاست،
قدرت،
جامعه، هدف زندگی و غیره داشته و به همین دلیل چنین برداشتهای نادرستی از ایدئولوژی و نقش آن در جامعه دارند.
قرن نوزدهم از تحرکات ایدئولوژیک فراوانی برخوردار بود. تلاش مارکس برای ارائه ایدئولوژی علمی و کوشش آگوست کنت برای تحکیم مواضع «مذهب انسانیت» نمونههایی از این موارد هستند.
اما این گرمی بازار ایدئولوژیک در غرب دیری نپایید و کم کم ایدئولوژی در صحنه تفکر سیاسی غرب کمفروغ شد و حتی زمزمههایی دال بر پایان ایدئولوژی شنیده و زمینهساز نظریهای با همین عنوان شد.
ایدئولوژی بر جهانبینی استوار است. جهانبینی عبارت از نظر درباره جهان است آن چنانکه هست؛ اما ایدئولوژی نظر درباره انسان است آن چنانکه باید باشد.
انسان برای نیل به سعادت نیازمند برنامهای جامع، هماهنگ و منسجم است. عقل بشر این نیاز را بر نمیآورد هر چند شرط لازم آن است.
آنچه انسان را یاری میدهد تا به کمال انسانی خویش دست یازد، بایدها و نبایدهایش را نشان دهد و مسئولیتها و تکلیفهای او را باز شناساند، ایدئولوژی جامع، جاودان و پایدار است. این ایدئولوژی، در
آیین اسلام ، همان شریعت است.
گاه آدمی به خطا میلغزد و به ایدئولوژیهای مادی میگراید؛ اما این ایدئولوژی به سعادت نمیانجامد. آفریدگار هستی همواره با ارسال
رسل و انزال
کتب آسمانی،
ایدئولوژی توحیدی را به انسان رسانیده و او را راه نموده است.
بنابر آموزههای اسلامی، نمیتوان ایدئولوژی را به زور پذیرفت و امید بر بقا و دوام آن داشت. از اینرو،
ایمان و علاقه درونی در پذیرفتن ایدئولوژی نقشی بنیادی
دارد.
ایدئولوژی اسلام از گذر بیان عقلمدارانه و هدفمند معارف اسلامی، که بر فطرت انسانی استوارند،
در جان آدمی نهال ایمان را مینشاند و او را در سیر به سوی تکامل یاری میبخشد. این ویژگی موجب میشود که اصول و ارکان ایدئولوژی اسلامی- بر خلاف ایدئولوژیهای مادی- پایدار و ماندگار ماند.
بدینسان، ایدئولوژی اسلامی به معنای برنامه اسلام برای رسیدن انسان به زندگی سعادتمند دنیوی و اخروی است.
نقش آفرینی
مارکسیسم در صحنه بینالملل، که ناشی از ایدئولوژی آنان بود، از یک سو و وقوع یک جنگ مصیبتبار و پرخسارت در غرب که معلول ایدئولوژی قلمداد میشد، از سوی دیگر؛ و همچنین چالشهای ایدئولوژیک دو ابرقدرت شرق و غرب باعث شد:
اولاً درک عمیقتری نسبت به ایدئولوژی ایجاد شود ثانیا نگرانی و تنفر از ایدئولوژی بیشتر گردد. در نتیجه در دهههای ۵۰ و ۶۰ نظریهای باعنوان پایان ایدئولوژی شکل گرفت.
این اصطلاح اولینبار توسط «
ادوارد شیلز» در کنفرانس سال ۱۹۵۵ به کار رفت.
این مسئله طی دو دهه به طور متناوب کانون توجه صاحبنظران لیبرال و محافظهکار همچون
هانا آرنت،
کارل پوپر،
ریموند آرون و
سیمور لیپیست قرار داشت و پس از
انقلاب اسلامی همراه با سایر کشورهای جهان سومی وارد
ایران شد. این ورود بدون توجه به ریشهها و زمینههای آن و اینکه بخشی از جنگ سرد علیه
کمونیسم بود، صورت گرفت.
تافلر و
هابرماس پایان ایدئولوژی را خصیصه تمدن جدید و حاصل فرآیند عقلانی شدن جهان در تمدن غربی میدانند.
اما روشن است که این نظریه با توجه به نگاه ابزارگرایانه ایشان به ایدئولوژی، تغییر آن با تغییر شرایط و محدود دانستن اهداف انسان به حیات مادی است.
فرهنگ شیعه، ج۱، ص۱۴۵، برگرفته از مقاله«ایدئولوژی». سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ایدئولوژی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۸/۰۷/۲۹.