امام جواد (روایات امامیه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
امام جواد، ابوجعفر
محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن
علی بن ابیطالب (علیهم
السلام)، امام نهم از
امامان دوازدهگانه و یکی از
چهاردهمعصوم میباشد. مساله
امامت این امام به دلیل اینکه در خردسالی بوده و ایشان نخستین امام خردسال
شیعیان بوده در زمره مسائل بحث برانگیز و چالشی مربوط به امامت قرار گرفته است، لذا از جمله مسائلی بوده که پیشوایان دین در فرستهای مختلف به روشنگری آن پرداختهاند؛ در این مختصر گوشههایی از کوشش معصومان (علیهم
السّلام) در اینباره را ارائه خواهیم کرد.
مساله
امامت خردسال به هنگام امامت امام جواد (علیه
السّلام) (به دلیل آنکه ایشان نخستین امام خردسال
شیعیان بود) در زمره مسائل بحث برانگیز و چالشی مربوط به امامت قرار گرفت. پس از شهادت
امام رضا (علیهالسّلام)، برخی به همین دلیل، دچار اضطراب شدند. گرچه برای شیعیان مسجّل بود که امام رضا (علیه
السّلام) فرزند خردسالش را به عنوان جانشین خود معرفی نمود اما مشکل کمی سن امام جواد (علیه
السّلام) آنان را بر آن میداشت تا برای اطمینان خاطر بیشتر به بررسی در اینباره بپردازند. البته در ادامه با توجه به دلائل مختلف (که مجال بسط آن نیست) اکثریت قریب به اتفاق شیعیان با اطمینان خاطر امامت امام جواد (علیه
السّلام) را پذیرفتند.
روشنگری پیشوایان دین در این زمینه، امری بدیهی و ضروری به نظر میرسد به همین دلیل مشاهده میشود که معصومان، بویژه امام رضا (علیهم
السّلام) در فرصتهای مناسب و با استفاده از قالبهای متنوع، به تبیین و ابلاغ امامت امام جواد (علیه
السّلام) پرداختند.
در این نگاره مختصر بر آن شدیم تا گوشههایی از کوشش معصومان (علیهم
السّلام) در اینباره را ارائه کنیم.
احادیث منابع امامیه پیرامون امامت امام جواد (علیه
السّلام)، متنوع است. محدثان امامی گاهی این احادیث را بهطور اختصاصی در "بَابُ الْاِشَارَةِ وَ النَّصِّ عَلَی اَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی علیه
السلام" گرد آوردند.
و مواردی آنها ُرا به مناسبت، ذیل ابواب گوناگون انعکاس دادند.
ُ
آنچه در پی میآید تعداد ۱۶ روایت، به عنوان جزء کوچکی از این مجموعه است. پارهای از این نصوص به عنوان نصوص خاص و تعدادی هم به عنوان نصوص عام امامت امام جواد (علیه
السّلام) به شمار میروند. بسیاری از این روایات از منابع حدیثی دست اول
امامیه استخراج شدند. این مجموعه به لحاظ حجم گستردهای که دارد یقینآور است اگرچه در این میان تعداد قابل توجهی از این روایات به تنهایی هم معیار مقبولیت و پذیرش از منظر
دانش حدیث را دارایند.
این گزارشها با محوریت چهار دسته از احادیث منابع امامیه تشکیل میشود:
امامت امام جواد (علیه
السّلام) در احادیث معراج.
امامت امام جواد (علیه
السّلام) در احادیث لوح.
امامت امام جواد (علیه
السّلام) در احادیث اثناعشر.
امامت امام جواد در احادیث امام رضا (علیهماالسلام).
لازم به ذکر است سعی شده روایاتی در این نوشتار گردآوری شود که نام مبارک امام جواد (علیه
السّلام) در آن تصریح شده است و از آوردن روایاتی نظیر"یَکُونُ تِسْعَةُ اَئِمَّةٍ بَعْدَ الْحُسَیْنِ
بْنِ عَلِیٍّ " و " الْاَئِمَّةُ بَعْدِی اثْنَا عَشَر"پرهیز شده است.
دسته نخست، احادیث معراج است. در اینجا سه روایت از مجموعه احادیث معراج را میآوریم. یک روایت از «
کمال الدین شیخ صدوق» و دو روایت از «
کفایة الاثر فی النص علی الائمة الاثنی عشر مرحوم
خزاز قمی» است. هر سه روایت را
امام علی (علیهالسّلام) از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است گزارش میدهد.
مطابق این روایات،
خداوند متعال در سفر آسمانی پیامبر
اسلام (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، دوازده امام از جمله جواد الائمه (علیه
السّلام) را به عنوان انسانهای نورانی، معصوم و جانشینان بر حق رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) معرفی نمود.
در ادامه تفصیل روایات تقدیم میگردد:
.... عَنْ اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَمَّا اُسْرِیَ..... ثُمَّ اطَّلَعْتُ الثَّانِیَةَ فَاخْتَرْتُ مِنْهَا عَلِیّاً وَ جَعَلْتُهُ وَصِیَّکَ... وَ خَلَقْتُ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ مِنْ نُورِکُمَا ثُمَّ عَرَضْتُ وَلَایَتَهُمْ عَلَی الْمَلَائِکَةِ.... یَا
مُحَمَّدُ لَوْ اَنَ عَبْداً عَبَدَنِیحَتَّی یَنْقَطِعَ وَ یَصِیرَ کَالشَّنِّ الْبَالِی ثُمَّ اَتَانِی جَاحِداً لِوَلَایَتِهِمْ فَمَا اَسْکَنْتُهُ جَنَّتِی وَ لَا اَظْلَلْتُهُ تَحْتَ عَرْشِی یَا
مُحَمَّدُ تُحِبُّ اَنْ تَرَاهُمْ قُلْتُ نَعَمْ یَا رَبِّ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ ارْفَعْ رَاْسَکَ فَرَفَعْتُ رَاْسِی وَ اِذَا اَنَا بِاَنْوَارِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ .... وَ
مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ
بْنِ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنِ
بْنِ عَلِیٍّ وَ محمد
بْنِ الْحَسَنِ الْقَائِمِ فِی وَسْطِهِمْ کَاَنَّهُ کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ-قُلْتُ یَا رَبِّ وَ مَنْ هَؤُلَاءِ قَالَ هَؤُلَاءِ الْاَئِمَّةُ...
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) میفرماید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فرمود: هنگامی که مرا به آسمان سیر دادند، پروردگارم به من
وحی کرد: ای
محمد! همانا به زمین نظر کردم و تو را از آن برگزیدم و
پیامبر قرار دادم... سپس دوباره نظری افکندم و علی را انتخاب کردم و او را وصی و
خلیفه تو قرار دادم... و
فاطمه و
حسن و
حسین را از نور شما دو نفر آفریدم. سپس ولایت آنها (امیرمؤمنان و حضرت فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسین (علیهم
السلام)) را به
فرشتگان عرضه داشتم، هرکس پذیرفت نزد من از مقربین است. ای
محمد اگر بندهای به قدری مرا
عبادت که مانند پوست و مشکی خشکیده و پوسیده شود سپس در حالی که منکر
ولایت آنان باشد، مرا ملاقات کند، من او را در بهشتم جا ندهم و زیر عرشم سایه نبخشم. ای
محمد آیا دوست داری آنها را ببینی؟ عرض کردم آری پروردگارا. خدای (عزّوجلّ) فرمود: سر بلند کن، سر بلند کردم و انوار علی و فاطمه و حسن و حسین و
علی بن الحسین و
محمد بن علی و
جعفر بن محمد و
موسی بن جعفر و
علی بن موسی و
محمد بن علی و
علی بن محمد و
حسن بن علی و
قائم را دیدم که قائم در وسط آنها مانند ستاره درخشان بود، عرض کردم پروردگار اینها کیانند؟ فرمود امامان بعد از تو هستند...
..... قَالَ: خَطَبَنَا اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع عَلَی مِنْبَرِ الْکُوفَةِ خُطْبَتَهُ اللُّؤْلُؤَةَ... فَقَامَ اِلَیْهِ رَجُلٌ... فَقَالَ یَا اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَقَدْ اَخْبَرْتَنَا عَنْ اَئِمَّةِ الْکُفْرِ وَ خُلَفَاءِ الْبَاطِلِ فَاَخْبِرْنَا عَنْ اَئِمَّةِ الْحَقِّ وَ اَلْسِنَةِ الصِّدْقِ بَعْدَکَ قَالَ نَعَمْ اِنَّهُ بِعَهْدٍ عَهِدَهُ اِلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ ص اَنَّ هَذَا الْاَمْرَ یَمْلِکُهَا اثْنَا عَشَرَ اِمَاماً تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ ..... فَقُلْتُ یَا رَبِّ اَنْوَارُ مَنْ هَذِهِ فَنُودِیتُ یَا
مُحَمَّدُ هَذِهِ اَنْوَارُ الْاَئِمَّةِ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ اَ فَلَا تُسَمِّیهِمْ لِی قَالَ نَعَمْ اَنْتَ الْاِمَامُ وَ الْخَلِیفَةُ بَعْدِی تَقْضِی دَیْنِی وَ تُنْجِزُ عِدَاتِی وَ بَعْدَکَ ابْنَاکَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ .... بَعْدَ مُوسَی ابْنُهُ عَلِیٌّ یُدْعَی بِالرِّضَا وَ بَعْدَ عَلِیٍّ ابْنُهُ
مُحَمَّدٌ یُدْعَی بِالزَّکِیِّ ..... الْقَائِمُ مِنْ وُلْدِ الْحسنِ سَمِیِّی وَ اَشْبَهُ النَّاسِ بِی یَمْلَاُهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما...
علقمة بن قیس میگوید: امیرمؤمنان علی
بن ابیطالب (علیه
السّلام) بر منبر
کوفه خطبه خواند... مردی به نام
عامر بن کثیر برخاست و گفت: ای امیرمؤمنان! ما را از پیشوایان
کفر و خلفاء باطل آگاه ساختی، اکنون ما را از پیشوایان حق بعد از خودت آگاه کن. فرمود: این عهدی است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) به من سفارش کرده که امر خلافت را دوازده نفر امام که نُه نفرشان از نسل حسین (علیه
السّلام) هستند، مالک شوند. و فرمود: هنگامی که مرا به
آسمان بالا بردند به ساق
عرش نظر کردم در آن نوشته بود «لا اله الّا اللَّه
محمّد رسول اللَّه» خدایی جز خدای یگانه نیست،
محمد رسول خدا است و او را به وسیله علی (صلواتالله
وسلامهعلیه) مدد کرده و به او یاریش دادم و دوازده نور دیدم، عرض کردم: پروردگارا این انوار از آن کیست؟ ندا آمد: ای
محمد، اینها نور امامان از فرزندان تو است. عرض کردم: ای رسول خدا آیا نامشان را برای من بیان نمیفرمایی؟ فرمود: آری! تو پس از من امام و خلیفه هستی و پس از تو دو فرزندم حسن و حسین، و بعد از حسین فرزندش علی
بن الحسین زینالعابدین، پس از علی فرزندش
محمد است که به باقر خوانده شود، بعد از او فرزندش جعفر است که به صادق خوانده شود، پس از او فرزندش موسی است که به کاظم خوانده شود، پس از موسی، فرزندش علی است که به رضا خوانده شود، بعد از علی فرزندش
محمد است که به زکیّ خوانده شود، پس از
محمد فرزندش علی است که به نقی خوانده شود، بعد از علی فرزندش حسن است که به امین خوانده شود، و بعد از او قائم است. او هم نام و شبیهترین مردمان به من است و زمین را از
عدل و داد پر کند همچنان که از
ستم و بیدادگری پر شده است....
..... عَنْ اَبِیهِ عَلِیٍّ ع قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ص فِی بَیْتِ اُمِّ
سَلَمَةَ وَ قَدْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ "اِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً " فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَا عَلِیُّ هَذِهِ الْآیَةُ نَزَلَتْ فِیکَ وَ فِی سِبْطَیَّ وَ الْاَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِکَ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ کَمِ الْاَئِمَّةُ بَعْدَکَ قَالَ اَنْتَ یَا عَلِیُّ ..... وَ بَعْدَ مُوسَی عَلِیٌّ ابْنُهُ وَ بَعْدَ عَلِیٍّ
مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وَ بَعْدَ
مُحَمَّدٍ عَلِیٌّ ابْنُهُ وَ بَعْدَ عَلِیٍّ الْحَسَنُ ابْنُهُ وَ الْحُجَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ هَکَذَا وَجَدْتُ اَسَامِیَهُمْ مَکْتُوبَةً عَلَی سَاقِ الْعَرْشِ فَسَاَلْتُ اللَّهَ تَعَالَی عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ یَا
مُحَمَّدُ هُمُ الْاَئِمَّةُ بَعْدَکَ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ وَ اَعْدَاؤُهُمْ مَلْعُونُونَ.
امیرمؤمنان علی (علیه
السّلام) فرمود: در خانه
امسلمه بر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) وارد شدم که آیه"اِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً " بر آن حضرت نازل شد. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فرمود: یا علی؛ این آیه درباره تو، حسن و حسین، علی
بن حسین،
محمد بن علی، جعفر
بن محمد، موسی
بن جعفر، علی
بن موسی،
محمد بن علی، علی
بن محمد، حسن
بن علی و حجت قائم، نازل شده است. من به این صورت نامهایشان را بر ساق عرش مشاهده نمودم و در اینباره از خداوند سوال نمودم، جواب آمد: ای
محمد، اینها امامان بعد از تو هستند. همانا آنان انسانهایی پاک و معصوماند و دشمنانشان ملعون هستند.
دسته دوم، احادیث لوح است. روایات لوح با سندهای گوناگون در منابع حدیثی امامیه بازتاب دارد و به علت تعدد طُرُق، موجب اطمینان است به همین دلیل نیازی به بررسی سندی ندارد. در این بخش سه روایت به عنوان نمونه آورده میشود. روایت اول در
کافی کلینی، روایت دوم در عیون اَخبار الرضا (علیه
السّلام) شیخ صدوق و روایت سوم در
ارشاد شیخ مفید وجود دارد.
راوی
حدیث لوح صحابی گرانقدر جناب
جابر بن عبدالله انصاری است. او میگوید: بعد از ولادت امام حسین (علیه
السلام)، برای عرض تبریک نزد فاطمه (علیهاالسّلام) رفتم در این هنگام لوح سبز رنگی در دست او دیدم که همانند خورشید درخشان بود گفتم: ای دختر پیامبر، این لوح چیست؟ فرمود: لوحی است که خدای متعال آن را به پدرم هدیه داد و در آن نام علی، حسن و حسین (علیهم
السّلام) و اسامی اوصیاء از فرزندانم (از جمله امام جواد (علیه
السلام)) نوشته شده است. پدرم نیز آن را به عنوان مژدگانی به من عطا فرمود.
متن سه روایت به ترتیب، چنین است.
..... قَالَ: قَالَ اَبِی لِجَابِرِ
بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْاَنْصَارِیِّ- اِنَّ لِی اِلَیْکَ حَاجَةً .... فَقَالَ لَهُ یَا جَابِرُ اَخْبِرْنِی عَنِ اللَّوْحِ الَّذِی رَاَیْتَهُ فِی یَدِ اُمِّی فَاطِمَةَ ع بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَا اَخْبَرَتْکَ بِهِ اُمِّی اَنَّهُ فِی ذَلِکَ اللَّوْحِ مَکْتُوبٌ فَقَالَ جَابِرٌ اَشْهَدُ بِاللَّهِ اَنِّی دَخَلْتُ عَلَی اُمِّکَ فَاطِمَةَ ع فِی حَیَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَهَنَّیْتُهَا بِوِلَادَةِ الْحُسَیْنِ وَ رَاَیْتُ فِی یَدَیْهَا لَوْحاً اَخْضَرَ ..... فَقُلْتُ لَهَا بِاَبِی وَ اُمِّی یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ ص مَا هَذَا اللَّوْحُ فَقَالَتْ هَذَا لَوْحٌ اَهْدَاهُ اللَّهُ اِلَی رَسُولِهِ ص فِیهِ اسْمُ اَبِی وَ اسْمُ بَعْلِی وَ اسْمُ ابْنَیَّ وَ اسْمُ الْاَوْصِیَاءِ مِنْ وُلْدِی وَ اَعْطَانِیهِ اَبِی لِیُبَشِّرَنِی بِذَلِکَ قَالَ جَابِرٌ فَاَعْطَتْنِیهِ اُمُّکَ فَاطِمَةُ ع .... هَکَذَا رَاَیْتُهُ فِی اللَّوْحِ مَکْتُوباً بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ: هَذَا کِتَابٌ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ
لِمُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ وَ نُورِهِ وَ سَفِیرِهِ وَ حِجَابِهِ وَ دَلِیلِهِ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْاَمِینُ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعَالَمِینَ .....اِنِّی لَمْ اَبْعَثْ نَبِیّاً فَاُکْمِلَتْ اَیَّامُهُ وَ انْقَضَتْ مُدَّتُهُ اِلَّا جَعَلْتُلَهُ وَصِیّاً وَ اِنِّی فَضَّلْتُکَ عَلَی الْاَنْبِیَاءِ وَ فَضَّلْتُ وَصِیَّکَ عَلَی الْاَوْصِیَاءِ وَ اَکْرَمْتُکَ بِشِبْلَیْکَ وَ سِبْطَیْکَ حَسَنٍ وَ حُسَیْنٍ فَجَعَلْتُ حَسَناً مَعْدِنَ عِلْمِی-بَعْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ اَبِیهِ وَ جَعَلْتُ حُسَیْناً خَازِنَ وَحْیِی وَ اَکْرَمْتُهُ بِالشَّهَادَةِ وَ خَتَمْتُ لَهُ بِالسَّعَادَةِ فَهُوَ اَفْضَلُ مَنِ اسْتُشْهِدَ وَ اَرْفَعُ الشُّهَدَاءِ دَرَجَةً .... لَاَسُرَّنَّهُ
بِمُحَمَّدٍ ابْنِهِ وَ خَلِیفَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ وَ وَارِثِ عِلْمِهِ فَهُوَ مَعْدِنُ عِلْمِی وَ مَوْضِعُ سِرِّی وَ حُجَّتِی عَلَی خَلْقِی لَا یُؤْمِنُ عَبْدٌ بِهِ اِلَّا جَعَلْتُ الْجَنَّةَ مَثْوَاهُ وَ شَفَّعْتُهُ فِی سَبْعِینَ مِنْ اَهْلِ بَیْتِهِ کُلُّهُمْ قَدِ اسْتَوْجَبُوا النَّارَ وَ اَخْتِمُ بِالسَّعَادَةِ لِابْنِهِ عَلِیٍّ وَلِیِّی وَ نَاصِرِی وَ الشَّاهِدِ فِی خَلْقِی وَ اَمِینِی عَلَی وَحْیِی اُخْرِجُ مِنْهُ الدَّاعِیَ اِلَی سَبِیلِی وَ الْخَازِنَ لِعِلْمِیَ الْحَسَنَ ...... اُولَئِکَ اَوْلِیَائِی حَقّاً بِهِمْ اَدْفَعُ کُلَّ فِتْنَةٍ عَمْیَاءَ حِنْدِسٍ ....
قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ
بْنُ سَالِمٍ قَالَ اَبُو بَصِیرٍ لَوْ لَمْ تَسْمَعْ فِی دَهْرِکَ اِلَّا هَذَا الْحَدِیثَ لَکَفَاکَ فَصُنْهُ اِلَّا عَنْ اَهْلِهِ.
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: پدرم به جابر
بن عبدالله انصاری فرمود: با تو کاری دارم، چه وقت برایت آسانتر است که تو را تنها ببینم؟ جابر گفت: هر وقت شما بخواهی. پدرم روزی با او خلوت کرد و به او فرمود: درباره لوحی که در دست مادرم فاطمه (علیهاالسّلام) دیدهای به من خبر ده. جابر گفت: در زمان حیات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) خدمت مادرت فاطمه (علیهاالسّلام) رفتم و او را به جهت ولادت حسین (علیه
السّلام) تبریک گفتم، در دستش لوح سبز رنگی دیدم که گمان کردم از زمرد است و نوشتهای سفید در آن دیدم که همانند خورشید درخشان بود. گفتم: ای دختر پیامبر! پدر و مادرم فدایت، این لوح چیست؟ فرمود: لوحی است که خدا آن را به رسولش (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) هدیه داد و اسم پدرم، شوهرم، دو فرزندم و اسامی اوصیاء از فرزندانم در آن نوشته است و پدرم آن را به عنوان مژدگانی به من عطا فرمود. جابر گفت: سپس فاطمه (علیهاالسّلام) آن را به من داد، من آن را خواندم و از آن رونویسی کردم. پدرم فرمود: ای جابر! آن را بر من عرضه میداری؟ گفت: آری. آنگاه پدرم به همراه جابر منزل او رفت، جابر ورق صحیفهای را بیرون آورد. پدرم فرمود: ای جابر، تو در نوشتهات نظر کن تا من برایت بخوانم، جابر در نسخه خود نظر کرد و پدرم قرائت کرد تا آنجا که کاملاً مطابق هم بوده و هیچ اختلافی با هم نداشتند. جابر گفت: خدا را گواه میگیرم که اینگونه در آن لوح نوشته بود: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ این نامه از جانب خداوند عزیز حکیم برای
محمد پیامبر
اوست که
جبرئیل از نزد پروردگار جهان بر او نازل کرد. ای
محمد اسماء مرا بزرگ شمار و از نعمتهای من سپاسگزاری کن. همانا من هستم خدائی که جُز من خدائی نیست. من از بین برنده جباران و جزا دهنده
روز رستاخیز هستم. هر که به غیر از فضل من امیدوار باشد و از غیر
عدالت من بترسد، او را به گونهای عذابی کنم که هیچ کسی را اینگونه
عذاب نکرده باشم. همانا هیچ پیامبری را مبعوث نساختم جُز آنکه جانشینی برایش قرار دادم. همانا تو را بر سایر
انبیاء برتری دادم و وصی تو را بر اوصیاء دیگر برتری دادم. تو را به حسن و حسین گرامی داشتم. حسن را بعد از پدرش کانون علم خود قرار دادم و حسین را خزانهدار وحی خود ساختم و او را با شهادتش گرامی داشتم و او برترین شهداست و حجت رسای خود را نزد او قرار دادم و بواسطه عترت او پاداش و کیفرم میدهم. نخستین آنها، سجاد که سرور عابدان است و پسرش
محمد که شکافنده علم است. بعد از ابوجعفر است. کسی که درباره او شک کند هلاک میشود و هر که او را نپذیرد مرا نپذیرفت. همانا مقام جعفر را گرامی میدارم. پس از او فرزندش موسی است که (در زمان او) آشوبی سخت و گیجکننده باشد و بعد از او فرزندش علی است. وای بر کسی که منکر
اوست. او را مردی پلید و گردنکش (مامون) میکشد و نزد بدترین مخلوقم (هارون) به خاک سپرده میشود. همانا این گفتار حق از ناحیه من است که او را به پسر و جانشین او
محمد خوشحال میکنم. او حجت من بر خلائق است میباشد. هر که به او
ایمان آورد،
بهشت جایگاه
اوست. بعد از او پسرش علی را که امین وحی من است، از او به وجود میآورم. همچنین بعد از او خزانهدار علمم حسن (امام عسکری (علیه
السلام)) را به وجود میآورم. همانا این رشته را به پسر او «م ح م د» کامل کنم. او کمال
موسی، رونق
عیسی و صبر
ایوب دارد. در زمان (غیبت) او دوستانم خوار گردند و (ستمگران) سرهای آنها را برای یک دیگر هدیه میفرستند چنان که سرهای ترک و دیلم (کفار) را به هدیه فرستند. همانا آنها دوستان حقیقی من میباشند که از برکت آنها مصیبتها را میبردارم.
عبدالرحمن بن سالم گفت:
ابوبصیر به من گفت: اگر در تمام عمرت جُز این حدیث نشنیده باشی، تو را کفایت میکند. پس آن را از نااهلان پنهان دار.
...... عَنْ جَابِرِ
بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْاَنْصَارِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صوَ قُدَّامَهَا لَوْحٌ یَکَادُ ضَوْؤُهُ یَغْشَی الْاَبْصَارَ وَ فِیهِ اثْنَا عَشَرَ اسْماً ثَلَاثَةٌ فِی ظَاهِرِهِ وَ ثَلَاثَةٌ فِی بَاطِنِهِ وَ ثَلَاثَةُ اَسْمَاءَ فِی آخِرِهِ وَ ثَلَاثَةُ اَسْمَاءَ فِی طَرَفِهِ فَعَدَدْتُهَا فَاِذَا هِیَ اثْنَا عَشَرَ قُلْتُ اَسْمَاءُ مَنْ هَؤُلَاءِ؟ قَالَتْ هَذِهِ اَسْمَاءُ الْاَوْصِیَاءِ اَوَّلُهُمْ ابْنُ عَمِّی وَ اَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِی آخِرُهُمْ الْقَائِمُ قَالَ جَابِرٌ فَرَاَیْتُ فِیهِ
مُحَمَّداً مُحَمَّداً مُحَمَّداً فِی ثَلَاثَةِ مَوَاضِعَ وَ عَلِیّاً عَلِیّاً عَلِیّاً عَلِیّاً فِی اَرْبَعَةِ مَوَاضِعَ.
جابر
بن عبدالله انصاری گفت: نزد فاطمه (علیهاالسّلام) رفتم، مقابل او لوحی قرار داشت که نزدیک بود نورانیت آن لوح چشمها را نابینا کند. در آن لوح دوازده اسم بود که سه اسم روی آن، سه اسم پشت آن، سه اسم آخر آن و سه اسم هم در کنار آن بود. من آنها را شمردم و مجموعاً دوازده اسم بود. پرسیدم: اینها اسامی چه کسانی است؟ فرمود: اینها اسماء اوصیاء است. اولین آنها پسر عمویم است و یازده نفر از اولاد من هستند که آخرین آنها «قائم» است. جابر گفت: در سه موضع از آن لوح نام
محمد (نام سه وصی
محمد بود) و در چهار موضع از آن نام علی دیده میشد (نام چهار وصی علی بود).
.... عَنْ جَابِرِ
بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْاَنْصَارِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ع وَ بَیْنَ یَدَیْهَا لَوْحٌ فِیهِ اَسْمَاءُ الْاَوْصِیَاءِ وَ الْاَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهَا فَعَدَدْتُ اثْنَیْ عَشَرَ اسْماً آخِرُهُمْ الْقَائِمُ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ ثَلَاثَةٌ مِنْهُمْ
مُحَمَّدٌ وَ اَرْبَعَةٌ مِنْهُمْ عَلِی.
جابر
بن عبدالله انصاری گفت: نزد
حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) رفتم، مقابل ایشان لوحی قرار داشت و در آن نامهای اوصیاء و ائمه از فرزندان او بود. آنها را شمردم دوازده اسم در آن بود. آخرین آنها قائم (حضرت مهدی (عجّلاللهتعالیفرجهالشریف)) بود. نام سه نفرشان «
محمد» و نام چهار نفر «علی» بود.
دسته سوم، احادیث اثنیعشر است. مقصود از این دسته، احادیث «دوازده خلیفه» معروف و مصطلح (اثنیعشر خلیفه) نیست. مراد، آن دسته روایاتی است که نامهای دوازده امام در آن ذکر گردیده است. در این قسمت تنها سه روایت از این دست روایات ارائه میشود. یک روایت از «کافی کلینی»، یک روایت از «کمال الدین شیخ صدوق» و یک روایت از «کفایة الاثر فی النص علی الائمة الاثنی عشر مرحوم خزاز قمی». روایت کلینی دو سند دارد و هر دو سند از نظر موازین دانش حدیث کاملاً معتبر و مورد قبولند.
امام حسن، امام جواد (علیهما
السّلام) و جابر
بن عبدالله انصاری راویان این احادیث هستند. در این روایات نام مبارک امام جواد (علیه
السّلام) به عنوان یکی از امامان دوازدهگانه، معرفی شده است.
در ادامه متن روایات را بنگرید:
..... اَقْبَلَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه
السّلام) ومَعَه الْحَسَنُ
بْنُ عَلِیٍّ (علیهما
السّلام) وهُوَ مُتَّکِئٌ عَلَی یَدِ
سَلْمَانَ فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ فَجَلَسَ ..... ثُمَّ قَالَ یَا اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ اَسْاَلُکَ عَنْ ثَلَاثِ مَسَائِلَ اِنْ اَخْبَرْتَنِی بِهِنَّ عَلِمْتُ اَنَّ الْقَوْمَ رَکِبُوا مِنْ اَمْرِکَ مَا قُضِیَ عَلَیْهِمْ واَنْ لَیْسُوا بِمَاْمُونِینَ فِی دُنْیَاهُمْ وآخِرَتِهِمْ واِنْ تَکُنِ الاُخْرَی عَلِمْتُ اَنَّکَ وهُمْ شَرَعٌ سَوَاءٌ... فَالْتَفَتَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه
السّلام) اِلَی الْحَسَنِ فَقَالَ یَا اَبَا
مُحَمَّدٍ اَجِبْه قَالَ فَاَجَابَه الْحَسَنُ (علیه
السّلام) فَقَالَ الرَّجُلُ اَشْهَدُ اَنْ لَا اِلَه اِلَّا اللَّه ولَمْ اَزَلْ اَشْهَدُ بِهَا واَشْهَدُ اَنَّ
مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه ولَمْ اَزَلْ اَشْهَدُ بِذَلِکَ واَشْهَدُ اَنَّکَ وَصِیُّ رَسُولِ اللَّه ص والْقَائِمُ بِحُجَّتِه واَشَارَ اِلَی اَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ ولَمْ اَزَلْ اَشْهَدُ بِهَا واَشْهَدُ اَنَّکَ وَصِیُّه والْقَائِمُ بِحُجَّتِه .... واَشْهَدُ عَلَی عَلِیِّ
بْنِ مُوسَی اَنَّه الْقَائِمُ بِاَمْرِ مُوسَی
بْنِ جَعْفَرٍ و اَشْهَدُ عَلَی
مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اَنَّه الْقَائِمُ بِاَمْرِ عَلِیِّ
بْنِ مُوسَی .... واَشْهَدُ عَلَی رَجُلٍ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ... فَیَمْلاَهَا عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً
والسَّلَامُ عَلَیْکَ یَا اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ورَحْمَةُ اللَّه وبَرَکَاتُه ثُمَّ قَامَ فَمَضَی فَقَالَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ یَا اَبَا
مُحَمَّدٍ اتْبَعْه فَانْظُرْ اَیْنَ یَقْصِدُ فَخَرَجَ الْحَسَنُ
بْنُ عَلِیٍّ ..... فَقَالَ یَا اَبَا
مُحَمَّدٍ اتَعْرِفُه قُلْتُ اللَّه ورَسُولُه واَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ اَعْلَمُ قَالَ هُوَ الْخَضِرُ علیه
السلام.
وحَدَّثَنِی
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ
مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ
اَحْمَدَ بْنِ اَبِی عَبْدِ اللَّه عَنْ اَبِی هَاشِمٍ مِثْلَه سَوَاءً.
امام جواد (علیه
السّلام) فرمود: امیرالمؤمنین (علیه
السّلام) وارد
مسجدالحرام شد، حسن
بن علی همراهش بود و به دست
سلمان تکیه داده بود، ناگاه مردی خوش قواره و خوش لباس آمد و به امیرالمؤمنین (علیه
السّلام)
سلام داد، آن حضرت جواب داد سپس گفت: ای امیرالمؤمنین، من از تو سه مساله میپرسم، اگر پاسخ آنها را دادی میدانم که این مردم در کار تو (امر امامت) مرتکب خلاف شدهاند، و در دنیا و آخرت خود آسوده نیستند و اگر پاسخ ندهی، میدانم که تو امتیازی نسبت به آنها نداری... (پس از آنکه سؤالات را مطرح کرد) امیرالمؤمنین (علیه
السّلام) به امام حسن (علیه
السّلام) فرمود: ای ابا
محمد، پاسخ او را بده، امام حسن (علیه
السّلام) پاسخش را داد، آن مرد گفت: من گواهم که جز خدا کسی شایسته پرستش نیست و گواهی میدهم که
محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) رسول خدا است و اشاره به امام علی (علیه
السّلام) کرد و گفت: گواهی میدهم که تو وصی رسول خدائی و قائم به حجت او هستی سپس به حسن (علیه
السّلام) اشاره کرد و گفت: گواهی میدهم که تو هم وصی او هستی و گواهی میدهم که حسین
بن علی (علیه
السّلام) وصی برادر خود میباشد و گواهی میدهم علی
بن حسین (علیه
السّلام) بعد از حسین (علیه
السّلام) او امامت را اقامه میکند. گواهی میدهم بر
محمد بن علی (علیه
السّلام) که او است قائم به کار امامت علی
بن الحسین (علیه
السّلام). گواهی میدهم بر جعفر
بن محمد (علیه
السّلام) که بعد از
محمد بن علی، امامت را عهدهدار میشود. گواهی میدهم بر موسی
بن جعفر (علیه
السّلام) که قائم به کار امامت جعفر
بن محمد (علیه
السّلام)
اوست. گواهی میدهم بر علی
بن موسی (علیه
السّلام) که قائم به کار امامت موسی
بن جعفر (علیه
السّلام)
اوست. گواهی میدهم بر
محمد بن علی (علیه
السّلام) که قائم به امامت علی
بن موسی (علیه
السّلام)
اوست. گواهی میدهم بر علی
بن محمد (علیه
السّلام) که قائم به کار امامت
محمد بن علی (علیه
السّلام)
اوست. گواهی میدهم بر حسن
بن علی (علیه
السّلام) که قائم به کار امامت علی
بن محمد (علیه
السّلام)
اوست. گواهی میدهم به مردی که فرزند حسن عسکری (علیه
السّلام) است... او زمین را از عدالت پر کند چنانچه از ستم پر شده است. آنگاه گفت: درود بر تو ای امیرمؤمنان سپس برخاست و رفت. امیرالمؤمنین (صلواتالله
وسلامهعلیه) فرمود: ای ابا
محمد دنبالش برو ببین کجا میرود، امام حسن (علیه
السّلام) بیرون رفت و برگشت و فرمود: همینکه پایش را از مسجد بیرون نهاد، ندانستم کجا رفت. امام علی (علیه
السّلام) فرمود: ای ابا
محمد، او را میشناسی؟ گفتم:
خدا و رسولش و امیرالمؤمنین داناترند، فرمود: او جناب
خضر نبی (علیهالسّلام) بود.
پیشتر گفتیم هر دو سند کافی معتبر است. در اینجا تنها سند نخست را مورد بررسی قرار میدهیم.
ابتدای سند با عبارت "عدة من اصحابنا" شروع میشود. و راوی بعد از آن،
احمد بن محمد بن خالد برقی است.
علامه حلی (ره)، از قول مرحوم کلینی نقل میکند: کلما ذکرته فی کتابی المشار الیه عدة من اصحابنا عن
احمد بن محمد بن خالد البرقی، فهم علی
بن ابراهیم وعلی
بن محمد بن عبدالله ابن اذینة
واحمد بن عبدالله
بن امیة وعلی
بن الحسن.
هرگاه در کتابم گفتم: عدة من اصحابنا عن
احمد بن محمد بن خالد البرقی، مقصود از آن عده و جماعت عبارتند از:
علی بن ابراهیم، علی
بن محمد بن عبدالله بن اذینه،
احمد بن عبدالله بن اُمیه و علی
بن حسن.
هر گاه بتوانیم وثاقت حتی یک از نفر از این جماعت را ثابت کنیم، از جهت دانش رجال این طبقه قابل تمسک و به اصطلاح معتبر است. همانطور که مشاهده میکنید یکی از این افراد علی
بن ابراهیم قمی است. وثاقت او جای تردید ندارد.
نجاشی درباره او مینویسد: علی
بن ابراهیم
بن هاشم ثقة فی الحدیث ثبت معتمد صحیح المذهب.
علی
بن ابراهیم انسانی مورد وثوق در حدیث است. او فردی ثابت قدم، مورد اعتماد و دارای مذهبی درست است.
همچنین
احمد بن محمد بن خالد برقی از نظر نجاشی مورد اعتماد است. وی درباره این راوی نوشته است: وکان ثقة فی نفسه (
احمد بن محمد بن خالد فردی مورد وثوق بود.)
راوی بعدی ابوهاشم جعفری است. نجاشی پیرامون او میگوید: داود
بن القاسم ابوهاشم الجعفری رحمه الله کان عظیم المنزلة عند الائمة علیهم
السلام، شریف القدر، ثقة.
داود بن قاسم ابوهاشم جعفری، نزد
ائمه (علیهمالسّلام) جایگاه بلندی داشت، او انسانی شریف و مورد وثوق بود.
.... سَمِعْتُ جَابِرَ
بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْاَنْصَارِیَّ یَقُولُ لَمَّا اَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی نَبِیِّهِ
مُحَمَّدٍ ص "یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اَطِیعُوا اللَّهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الْاَمْرِ مِنْکُمْ " قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَرَفْنَا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَمَنْ اُولُو الْاَمْرِ الَّذِینَ قَرَنَ اللَّهُ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَتِکَ فَقَالَ ع هُمْ خُلَفَائِی یَا جَابِرُ وَ اَئِمَّةُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ بَعْدِی اَوَّلُهُمْ عَلِیُّ
بْنُ اَبِی طَالِبٍ .... ثُمَّ عَلِیُّ
بْنُ مُوسَی ثُمَّ
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ عَلِیُّ
بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ
بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ سَمِیِّی وَ کَنِیِّی حُجَّةُ اللَّهِ فِی اَرْضِهِ وَ بَقِیَّتُهُ فِی عِبَادِهِ ابْنُ الْحَسَنِ
بْنِ عَلِیٍّ...
جابر
بن عبدالله انصاری روایت کرد: هنگامی که خداوند متعال آیه «یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اَطِیعُوا اللَّهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الْاَمْرِ مِنْکُمْ؛
» را نازل کرد، گفتم: ای رسول خدا، خدا و رسولش را شناختیم، حال
اولوالامر چه کسانیاند که خداوند طاعت آنها را با طاعت تو مقرون ساخته؟ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فرمود: ای جابرُ آنها جانشینان و امامان بعد از من هستند. اولین آنان علی
بن ابیطالب (علیه
السّلام) سپس حسن و حسین، سپس علی
بن حسین و بعد از او
محمد به علی که در
تورات به باقر شهرت دارد، میباشد. ای جابر تو او را درک خواهی کرد. پس
سلام مرا به او برسان. امام بعد از او جعفر
بن محمد، بعد از او موسی، بعد از او علی
بن موسی، بعد از او
محمد بن علی، بعد از او علی
بن محمد، بعد از او حسن
بن علی و بعد از او فرزند
اوست که هم نام و کنیهام هست و حجت خداوند در میان بندگان است.
.... قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ لِعَلِیٍع اَنْتَ وَارِثُ عِلْمِی وَ مَعْدِنُ حُکْمِی وَ الْاِمَامُ بَعْدِی فَاِذَا اسْتُشْهِدْتَ فَابْنُکَ الْحَسَنُ فَاِذَا اسْتُشْهِدَ الْحَسَنُ فَابْنُکَ الْحُسَیْنُ فَاِذَا اسْتُشْهِدَ الْحُسَیْنُ فَعَلِیٌّ ابْنُهُ یَتْلُوهُ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ اَئِمَّةٌ اَطْهَارٌ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا اَسَامِیهِمْ قَالَ عَلِیٌّ وَ
مُحَمَّدٌ وَ جَعْفَرٌ وَ مُوسَی وَ عَلِیٌّ وَ
مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْمَهْدِیُّ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ یَمْلَاُ اللَّهُ تَعَالَی بِهِ الْاَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً.
امام حسن (علیه
السّلام) فرمود: از پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) شنیدم که به پدرم فرمود: تو وارث علم من و امام بعد از من هستی. هنگامی که به شهادت رسیدی، فرزندت حسن، امام است. پس از شهادت حسن، حسین امام است و بعد از او علی
بن حسین امام است. نُه امام از فرزندان حسین (علیه
السّلام) هستند. گفتم: نام آنها چیست؟ فرمود: علی،
محمد، جعفر، موسی، علی،
محمد، علی، حسن و مهدی (علیهم
السلام). همانا خداوند بوسیله
مهدی (علیهالسّلام) زمین را پُر از عدل میکند آنگونه که از
ظلم و ستم پُر شد.
آخرین دسته، احادیث امام رضا پیرامون امامت امام جواد (علیهما
السّلام) است. تعدادی از روایات امام رضا (علیه
السّلام) به دوران قبل از ولادت امام جواد (علیه
السّلام) بر میگردد و بخشی از آنها مربوط به زمان بعد از ولادت است. هفت روایت از مجموع این روایات ارائه میشود. شش روایت از «کافی کلینی» و یک روایت از «عیون اخبار الرضا (علیه
السّلام) شیخ صدوق» است. چهار روایت از مجموع هفت روایت با سندهای معتبر و قابل پذیرشاند و بر اساس قواعد
دانش حدیث کاملاً مورد قبولند.
امام رضا (علیه
السّلام) گاهی امامت امام جواد (علیه
السّلام) را در پاسخ از پرسش دیگران مطرح میکرد و گاهی ابتداءً و بدون آنکه کسی از او بخواهد، خود مطرح مینمود.
از مجموعه این روایات به دست میآید که امام رضا (علیه
السّلام) هرگز خردسالی فرزندش را مانع از امامت او نمیدانست. آن حضرت به مناسبتهای گوناگون امامت فرزندش را گوشزد کرده و به گونههای مختلف در صدد تبیین این مساله بر میآمدند. در یکجا فرمودند: ما خاندانی هستیم که خردسال ما مو به مو از بزرگسال ما
ارث میبرد. گاهی هم آن حضرت به نبوت حضرت عیسی (علیه
السّلام) استناد میکرد.
خداوند در آیه سیام
سوره مریم گفتار مسیح (علیه
السّلام) را اینگونه نقل میآورد: قَالَ اِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آَتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا. (عیسی گفت: من بنده خدایم او به من کتاب داد و مرا پیامبر قرار داده است.)
مطابق این آیهُ حضرت عیسی (علیه
السّلام) آنگاه که در گهواره بود، برای ابلاغ شریعت تازه به مقام پیامبری رسید. چه اشکالی دارد که به اراده خداوند، خردسالی مانند جوادالائمه (علیه
السّلام) در هشت سالگی آن هم نه برای ابلاغ شریعت نو، بلکه صرفاً زعامت و رهبری شریعتی را که بیش از دو
قرن از آغاز آن گذشت، بر عهده گیرد؟
اینک مشروح این روایات تقدیم میگردد.
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ
اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ
مُحَمَّدِ بْنِ اِسْمَاعِیلَ
بْنِ بَزِیعٍ عَنْ اَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع اَنَّهُ سُئِلَ اَ تَکُونُ الْاِمَامَةُ فِی عَمٍّ اَوْ خَالٍ فَقَالَ لَا فَقُلْتُ فَفِی اَخٍ قَالَ لَا قُلْتُ فَفِی مَنْ؟ قَالَ فِی وَلَدِی وَ هُوَ یَوْمَئِذٍ لَا وَلَدَ لَه.
محمد بن اسماعیل بن بزیع میگوید: از امام رضا (علیه
السّلام) سؤال شد: آیا امامت به عمو و دائی (شما) میرسد؟ فرمود: نه، عرض کردم: به برادر (شما) میرسد؟ فرمود: نه، عرضه داشتم: پس به چه کسی میرسد؟ فرمود: به پسرم. در حالی که در آن روز امام رضا (علیه
السّلام) هنوز پسری نداشت.
راوی اول
محمد بن یحیی است. نجاشی ستایش تمام از او دارد و مینویسد:
محمد بن یحیی ابو جعفر العطار القمی شیخ اصحابنا فی زمانه، ثقة، عین، کثیر الحدیث.
محمد بن یحیی ابوجعفر عطار قمی، شیخ اصحاب ما در زمانش بود. او انسانی مورد وثوق، بزرگ و دارای روایات زیاد است.
راوی دوم
احمد بن محمد بن عیسی اشعری است.
شیخ طوسی درباره او میگوید: وابو جعفر هذا شیخ قم و وجهها.
ابو جعفر
احمد بن محمد بن عیسی، بزرگ اهل
قم و نزد آنان دارای جایگاه بوده است.
آخرین راوی
محمد بن اسماعیل
بن بزیع است. نجاشی او را چنین میستاید:
محمد بن اسماعیل
بن بزیع کان من صالحی هذه الطائفة وثقاتهم.
محمد بن اسماعیل
بن بزیع از جمله افراد صالح و مورد وثوق این طایفه (
شیعه) بود.
.... سَمِعْتُ دِعْبِلَ
بْنَ عَلِیٍّ الْخُزَاعِیَّ یَقُولُ لَمَّا اَنْشَدْتُ مَوْلَایَ الرِّضَا ع قَصِیدَتِیَ الَّتِی اَوَّلُهَا: مَدَارِسُ آیَاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلَاوَةٍ وَ مَنْزِلُ وَحْیٍ مُقْفِرُ الْعَرَصَاتِ. فَلَمَّا انْتَهَیْتُ اِلَی قَوْلِی: خُرُوجُ اِمَامٍ لَا مَحَالَةَ خَارِجٌ • • • یَقُومُ عَلَی اسْمِ اللَّهِ والْبَرَکَاتِ. بَکَی الرِّضَا (علیه
السّلام) بُکَاءً شَدِیداً ثُمَّ رَفَعَ رَاْسَهُ اِلَیَّ فَقَالَ لِی یَا خُزَاعِیُّ فَهَلْ تَدْرِی مَنْ هَذَا الْاِمَامُ... یَا دِعْبِلُ الْاِمَامُ بَعْدِی
مُحَمَّدٌ ابْنِی وبَعْدَ
مُحَمَّدٍ ابْنُهُ عَلِیٌّ وبَعْدَ عَلِیٍّ ابْنُهُ الْحَسَنُ وبَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْحُجَّةُ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ...
دعبل خزاعی گفت: نزد امام رضا (علیه
السّلام) قصیده خود را که با این ابیات شروع میشد: مدارس آیات خلت من تلاوة• • • ومنزل وحی مقفر العرصات، خواندم، وقتی که به این بیت رسیدم:
خروج امام لا محالة خارج• • • یقوم علی اسم اللَّه والبرکات،
امام قائم حتما خروج خواهد کرد در حالی که با (مدد از) اسم خدا و برکات الهی قیام خواهد نمود.
امام رضا (علیه
السّلام) گریست، آنگاه رو به من کرد و فرمود: ای دعبل، آیا میدانی این امام (که خروج میکند) کیست؟. .. ای دعبل! امام بعد از من پسرم
محمد و بعد او پسرش علی، بعد از او پسرش حسن و بعد از حسن پسرش، قائم منتظر است...
راوی نخست
احمد بن زیاد همدانی است. شیخ صدوق او را فردی متدین و مورد اعتماد میداند و درباره او مینویسد: کان رجلا ثقة دینا فاضلا.
او مردی مورد وثوق، دیندار و فاضل بود.
جلالت قدر علی
بن ابراهیم پیشتر بیان گردید. پدر او
ابراهیم بن هاشم راوی بعدی است.
آیتلله خویی در شرح حال او مینویسد: لا ینبغی الشک فی وثاقة ابراهیم
بنهاشم ویدل علی ذلک عدة امور: الاول: انه روی عنه ابنه علی فی تفسیره کثیرا وقد التزم فی اول کتابه بان ما یذکره فیه قد انتهی الیه بواسطة الثقات. الثانی: ان السید ابن طاووس ادعی الاتفاق علی وثاقته. الثالث: انه اول من نشر حدیث الکوفیین بقم والقمیون قد اعتمدوا علی روایاته وفیهم من هو مستصعب فی امر الحدیث فلو کان فیه شائبة الغمز لم یکن
یتسالم علی اخذ الروایة عنه وقبول قوله.
هیچ تردیدی در وثاقت ابراهیم
بن هاشم وجود ندارد به دلیل آنکه: اولا: فرزند او (علی
بن ابراهیم) در تفسیرش از او روایت کرده است و او ملتزم شده که از افراد مورد وثوق در تفسیرش روایت کند. ثانیا:
سید بن طاووس ادعا کرده که وثاقت ابراهیم
بن هاشم اجماعی است. ثالثا: او اولین نفری بوده که احادیث اهل بیت (علیهم
السّلام) را در قم آورده و قمیها به روایات او اعتماد داشتند در حالی که در میان قمیها افرادی بودند که در امر حدیث سختگیر بودند و اگر او را مورد اعتماد نمیدانستند این چنین احادیث او مورد قبول در میان آنان نبود.
راوی بعدی
ابوصلت خادم امام رضا (علیه
السّلام) است. نجاشی درباره او میگوید: عبد
السلام بن صالح ابو الصلت الهروی ثقة صحیح الحدیث.
عبدالسلام
بن صالح مورد وثوق است و احادیث او درست است.
آخرین راوی در این حلقه دعبل است: نجاشی درباره او مینویسد: دعبل
بن علی الخزاعی الشاعر مشهور فی اصحابنا.
دعبل
بن علی خزاعی شاعر... در میان امامیه فردی مشهور است.
علامه حلی (ره)، در شرح حال او آورده است: دعبل ابن علی الخزاعی الشاعر، حاله مشهور فی الایمان وعلو المنزلة، عظیم الشان.
دعبل
بن علی خزاعی شاعر، وضعیت ایمانی او مشهور است و جایگاه بلند دارد.
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ
اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَمَّرِ
بْنِ خَلَّادٍ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا ع وذَکَرَ شَیْئاً فَقَالَ مَا حَاجَتُکُمْ اِلَی ذَلِکَ هَذَا اَبُو جَعْفَرٍ قَدْ اَجْلَسْتُه مَجْلِسِی وصَیَّرْتُه مَکَانِی وقَالَ اِنَّا اَهْلُ بَیْتٍ یَتَوَارَثُ اَصَاغِرُنَا عَنْ اَکَابِرِنَا الْقُذَّةَ بِالْقُذَّةِ.
معمر بن خلاد روایت کرد: از امام رضا (علیه
السّلام) شنیدم که مطلبی (راجع به امامت) بیان داشت. سپس فرمود: شما چه احتیاجی به این موضوع دارید؟ این ابوجعفر است همانا او را به جای خود نشانده و قائم مقام خود ساختم. ما خاندانی هستیم که خردسال ما مو به مو از بزرگسال ما ارث میبرد.
راوی اول
محمد بن یحیی العطار و راوی دوم
احمد بن محمد بن عیسی اشعری است که شرح حال هر دو نفر قبلاً گذشت. آخرین راوی در این سلسله معمر
بن خلاد است. نجاشی میگوید: معمر
بن خلاد
بن ابی خلاد، ثقة.
معمر
بن خلاد
بن ابیخلاد انسانی مورد وثوق است.
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ
اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ صَفْوَانَ
بْنِ یَحْیَی قَالَ قُلْتُ لِلرِّضَا ع قَدْ کُنَّا نَسْاَلُکَ قَبْلَ اَنْ یَهَبَ اللَّه لَکَ اَبَا جَعْفَرٍ ع فَکُنْتَ تَقُولُ یَهَبُ اللَّه لِی غُلَاماً فَقَدْ وَهَبَه اللَّه لَکَ فَاَقَرَّ عُیُونَنَا فَلَا اَرَانَا اللَّه یَوْمَکَ فَاِنْ کَانَ کَوْنٌ فَاِلَی مَنْ فَاَشَارَ بِیَدِه اِلَی اَبِی جَعْفَرٍ ع وهُوَ قَائِمٌ بَیْنَ یَدَیْه فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ هَذَا ابْنُ ثَلَاثِ سِنِینَ فَقَالَ ومَا یَضُرُّه مِنْ ذَلِکَ فَقَدْ قَامَ عِیسَی ع بِالْحُجَّةِ وهُوَ ابْنُ ثَلَاثِ سِنِینَ [وَ هُوَ ابْنُ اَقَلَّ مِنْ ثَلَاثِ سِنِینَ.
صفوان بن یحیی روایت کرد: به امام رضا (علیه
السّلام) عرض کردم: پیش از آنکه خداوند ابو جعفر (امام جواد (علیه
السلام)) را به شما عطا کند (درباره جانشین تان) از شما میپرسیدیم و شما میفرمودید: خداوند به من پسری عنایت میکند. حال که
خداوند این عنایت را در حق شما کرد و چشم ما را بدین وسیله روشن کرد، اگر خدای ناخواسته برای شما پیش آمدی کند، به سمت چه کسی برویم؟ امام (علیه
السّلام) با دستش به سوی ابوجعفر (علیه
السّلام) که در برابرش ایستاده بود، اشاره کرد. گفتم: قربانت گردمُ ابوجعفر پسری سه ساله است؟! فرمود: چه مانعی دارد؟ عیسی (علیه
السّلام) سه ساله بود (مطابق برخی نقلهای کافی: سه سال کمتر داشت) که به حجت قیام کرد.
دو راوی نخست در این روایت همان دو راوی نخستین در روایت قبلی یعنی
محمد بن یحیی العطار و
احمد بن محمد بن عیسی اشعری هستند که گفتیم هر دو نفر قابل اعتماداند. نجاشی درباره نفر سوم در این سند مینویسد: صفوان
بن یحیی ابو
محمد البجلی ثقة ثقة عین.
صفوان
بن یحیی
ابومحمد بجلی وثاقت بسیار بالایی دارد و انسانی بزرگ است.
شیخ الطائفه او را با این عبارت میستاید: اوثق اهل زمانه عند اصحاب الحدیث واعبدهم.
نزد علمای حدیث، وی مورد اعتمادترین و عابدترین فرد زمانش بود.
نکته شایان ذکر این است که با توجه به جایگاه فاخر صفوان، نمیتوان برخی روایات نکوهشآمیز را درباره او قبول کرد زیرا این روایت با روایات متعدد که در مدح او وارد شده، تعارض دارد از جمله اینها روایت صحیح السندی است که در آن امام رضا (علیه
السّلام) به عدالت او
شهادت داده است. علاوه بر آنکه رجال شناسانی مانند نجاشی و شیخ طوسی، همانطور که در بالا بیان گشت، به وثاقت او تصریح دارند. بنابراینُ باید این روایت را حمل بر
تقیه یا اُموری از این دست نمود.
اَحْمَدُ عَنْ
مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنِ ابْنِ قِیَامَا الْوَاسِطِیِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَی عَلِیِّ
بْنِ مُوسَی ع فَقُلْتُ لَه ایَکُونُ اِمَامَانِ قَالَ لَا اِلَّا و اَحَدُهُمَا صَامِتٌ فَقُلْتُ لَه هُوَ ذَا اَنْتَ لَیْسَ لَکَ صَامِتٌ ولَمْ یَکُنْ وُلِدَ لَه اَبُو جَعْفَرٍ ع بَعْدُ فَقَالَ لِی واللَّه لَیَجْعَلَنَّ اللَّه مِنِّی مَا یُثْبِتُ بِه الْحَقَّ واَهْلَه ویَمْحَقُ بِه الْبَاطِلَ واَهْلَه فَوُلِدَ لَه بَعْدَ سَنَةٍ اَبُو جَعْفَرٍ (علیه
السّلام) وکَانَ ابْنُ قِیَامَا وَاقِفِیّاً.
ابنقیاما گفت: بر علی
بن موسی (علیهما
السّلام) وارد شدم و گفتم: آیا دو امام (در یک زمان) وجود دارند؟ فرمود: نه، مگر اینکه یکی از آنها ساکت باشد. گفتم: اینک شما امام ساکتی همراه ندارید (تا جانشین و امام بعد از شما باشد)، در آن زمان هنوز ابوجعفر (علیه
السّلام) متولد نشده بود. امام (علیه
السّلام) فرمود: به خدا
سوگند، خداوند از من فرزندی به وجود میآورد که بوسیله او حق و اهل حق را ثابت کند و باطل و اهل باطل را از میان ببرد. پس بعد از یک سال ابوجعفر (علیه
السّلام) متولد شد. ابنقیاما
واقفیمذهب بود.
بَعْضُ اَصْحَابِنَا عَنْ
مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مُعَاوِیَةَ
بْنِ حُکَیْمٍ عَنِ ابْنِ اَبِی نَصْرٍ قَالَ: قَالَ لِیَ ابْنُ النَّجَاشِیِّ مَنِ الْاِمَامُ بَعْدَ صَاحِبِکَ فَاَشْتَهِی اَنْ تَسْاَلَهُ حَتَّی اَعْلَمَ فَدَخَلْتُ عَلَی الرِّضَا ع فَاَخْبَرْتُهُ قَالَ فَقَالَ لِی الْاِمَامُ ابْنِی ثُمَّ قَالَ هَلْ یَتَجَرَّاُ اَحَدٌ اَنْ یَقُولَ ابْنِی وَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ.
ابنابینصر روایت کرد: ابن نجاشی به من گفت: بعد از سرور تو (امام رضا (علیه
السّلام)) امام کیست؟ من دلم میخواهد از او بپرسی تا بدانم. من خدمت امام رضا (علیه
السّلام) رسیدم و به او خبر دادم. حضرت فرمود: امام، پسرم (جواد) است. سپس فرمود: آیا کسی جرات دارد که بگوید: پسر من، در صورتی که اولادی نداشته باشد؟
الْحُسَیْنُ
بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْخَیْرَانِیِّ عَنْ اَبِیه قَالَ کُنْتُ وَاقِفاً بَیْنَ یَدَیْ اَبِی الْحَسَنِ (علیه
السّلام) بِخُرَاسَانَ فَقَالَ لَه قَائِلٌ یَا سَیِّدِی اِنْ کَانَ کَوْنٌ فَاِلَی مَنْ قَالَ اِلَی اَبِی جَعْفَرٍ ابْنِی فَکَاَنَّ الْقَائِلَ اسْتَصْغَرَ سِنَّ اَبِی جَعْفَرٍ ع فَقَالَ اَبُو الْحَسَنِ ع اِنَّ اللَّه تَبَارَکَ وتَعَالَی بَعَثَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ ع رَسُولاً نَبِیّاً صَاحِبَ شَرِیعَةٍ مُبْتَدَاَةٍ فِی اَصْغَرَ مِنَ السِّنِّ الَّذِی فِیه اَبُو جَعْفَرٍ.
پدر
خیرانی روایت کرد: در
خراسان نزد
امام رضا (علیهالسّلام) بودم مردی به او گفت: اگر پیش آمدی برای شما رخ داد، به چه کسی مراجعه نماییم؟ فرمود به سوی پسرم ابوجعفر. گویا فرد سؤالکننده، سن ابوجعفر (علیه
السّلام) را کوچک شمرد، امام رضا (علیه
السّلام) فرمود: خدای تبارک و تعالی عیسی
بن مریم (علیه
السّلام) را به
نبوت و
رسالت و شریعت تازه مبعوث ساخت در سنی که کمتر از سن ابوجعفر بود.
بر اساس آنچه گفته آمد، دانستیم که تبیین امامت امام جواد (علیه
السّلام)، همواره مورد اهتمام
معصومان (علیهمالسّلام) بوده و در اینباره از هیچ تلاشی فروگذار نکردند. گوشههایی از این کوشش را میتوان از رهگذ احادیث معراج، لوح، اثنیعشر و احادیث امام رضا (علیه
السّلام) به نظاره نشست.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «امامت امام جواد (علیهالسّلام) از نگاه روایات امامیه»