الوهیت خدا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
الوهیت
خداوند و ارتباط آن با جهان هستی و
پیامبران الهی، یکی از مباحثی است که در این مقاله به آن میپردازیم.
اسلام از هر دو راه (
وحی و
تعقل) خدای جهان را دارای
علم و
قدرت و حیات نامتناهی معرفی میکند، که جهان هستی در وجود و همه شئون وجود خود -مانند سایهای که شاخص را دنبال میکند- به هستی وی تکیه زده و در برابر غنای نامتناهی وی نیاز مطلق است. و البته چنین هستی نامتناهی، یگانه بوده و بیشتر از یکی در این مورد تصور نخواهد داشت و از همین نظر که هر پدیدهای از اجزای محسوس یا غیرمحسوس جهان هستی، و همچنین مجموعه آنها، در هستی محدود خود تکیه به هستی نامتناهی و غیر محدود وی زده، او در هر زاویه از زوایای وجود اشیاء موجود و مشهود میباشد، چه اگر موجودی از موجودات فرضاً او را گمکرده و از دست بدهد، مانند سایهای که از جسم جدا شود، وجود خود را از دست داده، در تاریکی عدم و نیستی فرو میرود.
برای اینکه عامه مردم با افکار ساده خود این حقایق را سوءتعبیر نکنند و قیمومیت حقیقی
الوهیت را نسبت به این
عالم به شکل حلول و به نحو اختلاط و امتزاج وجودی که مخصوص اجسام است فکر ننمایند، در
بیانات اهلبیت (علیهالسّلام) این مسئله با نفی تشبیه و تعطیل بیان شده است که میفرمایند:
خدا حیات دارد، نه مثل حیات ما، علم دارد، نه مثل علم ما، قدرت دارد، نه مثل قدرت ما، و به همین ترتیب...... میتوان گفت: اینکه کلمهالله اکبر در اسلام بهمنزله شعار است، برای حفظ همین حقیقت است که در اذهان مردم تغییر قیافه داده، به نحو حلول و اتحاد اخذ نشود و درنتیجه مقام الوهیت نامحدود و نامتناهی بودن خود را از دست ندهد، صورت ذهنی مقام الوهیت در افکار ما اگر به نحو حق و صواب هم جلوه کند، ذات پاک خداوندی از آن معنای محدود متناهی بزرگتر است. روی همین اصل،
قرآن کریم، باکمال صراحت لهجه میگوید: مقام الوهیت نامتناهی و به همهچیز محیط است و هرگز محدود و محاط نمیشود: «الا انه بکل شیء محیط؛
آگاه باشید خدا به همهچیز احاطه بیقید و شرط دارد» چنانکه ملک و حکومت مطلق، از مختصات الوهیت است و هیچ شریکی در
آفرینش و ایجاد و همچنین در
تدبیر و اداره عالم و نیز در مصدریت حکم، ندارد.
قانون
علت و معلول عمومی، اگرچه هستی اشیاء را به همدیگر ارتباط میدهد و معلول را در وجود خود نیازمند علت میکند -و معارف اسلامی نیز همین معنی را تصدیق دارد- ولی معارف اسلامی هرگز علل را در کار خودشان استقلال تام نمیدهد، بلکه خدا است که علت و معلول، و رابطه معلول به علت، و تفوق علت بر معلول را به وجود آورده است و اوست که فوق همه حکومت میکند. نظام هستی پیوسته در گردش است، و بهواسطه ارتباط و اتحادی که اشیاء میان خود دارند، نظام متقنی به وجود آمده و خداست که این نظام را به دنبال ارتباطی که در میان اشیاء حکمفرما کرده، به وجود آورده و در اثر آن هر چیز را بهسوی مقاصد ویژه خلقت خود سوق میدهد. همچنین زندگی اجتماعی
بشر بدون یک سلسله
احکام و مقرراتی قابل دوام نیست، ولی به نظر اسلام تنها خداست (عزوجل) که حکم وی مطاع است. زیرا مالکیت حقیقی از آن اوست و کسی جز او نمیتواند در آفریدههای او هیچگونه تصرف حکمی نماید، مگر با اذن او. پس هر حکمی را که او صادر کرد، یا حکم صادرشدهای را که امضا نمود، واجب القبول است وگرنه مردود خواهد بود.
گفتیم چون موجودات نامتناهی (خداوند) احاطه تامی نسبت به جهان ممکنات دارد، ارتباط او را با جهان آفرینش هرگز نمیتوان بهصورت حلول یا اتحاد یا انفصال توجیه کرد، بلکه نزدیکترین و تا حدی مناسبترین تعبیری که برای این مطلب میتوان پیدا کرد، همان لفظ تجلی و ظهور است، که در
قرآن کریم نیز این تعبیر بهکاررفته است و در گفتار اولیای دین -مخصوصاً پیشوای اول
شیعه- مکرر دیده میشود. خدای بزرگی که هستی او متناهی است، و از هر جهت به جهان آفرینش احاطه وجودی دارد، نمیتوان گفت: در یک جزء از اجزای جهان حلول کرده و یا در میان چهار دیوار هستی به صورتی محدود و محبوس شده است، یا هویت واجبی خود را تبدیل به هویت یکی از ممکنات نموده، و عین یکی از آفریدههای خود شده است!! و همچنین نمیتوان گفت: این ذات نامتناهی و محیط علی الاطلاق در یک گوشهای از گوشههای جهان آفرینش جایی برای خود باز کرده، در عرض مخلوقات خود قرار گرفته است و مانند پادشاهان فرمانروا در قلمرو صنع و ایجاد سلطنت میکند! بلکه آنچه در توجیه رابطه الوهیت با این عالم میتوان گفت، این است که وجود نامتناهی حق (عزاسمه) که علی الاطلاق به همهچیز محیط است، پیوسته از همهچیز و در همهجا ظاهر و هویدا بوده، خود را نشان میدهد، بدون اینکه دامن کبریای او با
ماده و
مکان و
زمان آلوده گردد.
موجودات با اختلافات فاحشی که در میان خود از جهت وجود دارند، هر یک از آنها مانند آیینهای است که بهاندازه خود، هستی پاک او را نشان میدهد. البته بدیهی است که هر محدودیتی که در این صورت پیش آید از ناحیه مرآت است نه مرئی و هر نقصی که مشهود شود از مظهر است نه از ظاهر. و البته روشن است که این نظر نه حلول و اتحادی دربردارد و نه
انفصال و
انعزال، که هر دو مستلزم محدودیت و جسمیت میباشند. موجودات نه باخدا متحدند و نه از خدا جدا. اگر نظریه
حلول و اتحاد صحیح بود، فرقی میان خدا و
خلق نبود و در حقیقت خدایی در کار نبود! و اگر نظریه انفصال درست بود، یک بعد نامتناهی میان خدا و خلق پیدا میشد و بهواسطه عروض محدویت بر خداوند، رابطه خدایی در کار نبود. کسی که از افکار و اعمال
مسلمانان -مخصوصاً مسلمانان صدر اول- چشمپوشی کرده، با ذهن خالی، تنها به کتاب خدا و
بیانات پیغمبر اکرم و اهلبیت گرامی او مراجعه نماید، بهطور روشن خواهد فهمید که طبق تعلیمات اسلامی، خداوند هیچگونه حلول یا آمیزش دیگری، از جهت ذات و شئون ذاتی خود با جهان آفرینش و ازجمله با عالم بشریت ندارد.
بیانات قرآن و
حدیث با صراحت تمام میگوید: حتی پیامبران گرامی که در صف مقدم آنها
حضرت نوح و
ابراهیم و
موسی و
عیسی و
محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قرار گرفتهاند، هیچ مقامی جز مقام
بندگی ندارند. در خصایص بشریت کمترین تفاوتی میان آنها و انسانهای دیگر نیست و بالاخره از سازمان
نبوت هر قدرتی بروز کند، یا هر علمی ظهور نماید، همان قدرت و علم خداوندی است و هر حکمی از این سازمان صادر شود، حکمی است که از پیشگاه خداوند صادر شده است و این سازمان تنها جنبه وساطت و رسالت
تبلیغ آن را دارد، بدون آنکه استقلالی در قانونگذاری داشته باشد. تنها فرقی که میان
پیامبران و سایر انسانها میتوان یافت، این است که آنها شرافت کمال
عبودیت را دارند. به بیان دیگر که در این نوشته بیشتر مورد بحث و کنجکاوی است، پیامبران بهحسب حیات معنوی در درجه کمال واقعاند، و دیگران ناقص، و
امام نیز در این باب، حکمش مانند حکم پیامبران است.
دایرةالمعارف طهور، برگرفته از مقاله «الوهیت خداوند و ارتباط آن با جهان هستی و پیامبران الهی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۵/۰۴.