اقیبل بن شهاب کلبی قینی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اُقَیْبِل قَیْنی، «اقیبل بن شهاب کلبی»
یا «اقیبل بن نَبهان بن خُنُف»،
از شخصیت های مبهم عصر
اموی (تولد اواخر سده اول قمری) می باشد.
وی را بدین سبب که به «بنوقَین بن جَسر» منسوب بود، قَینی میخواندند.
به خصوص یک قطعه - خواه جعلی خواه واقعی - که در اثنای حمله
حجاج به
مکه سروده شده و سرانجام سرگذشت اقیبل را به «
افسانه متلمس » شبیه کرده، موجب شهرت او در
ادبیات عرب شده است.
بدیهی است که این روایات اگر سراپا افسانه نباشد، باری به افسانه در آمیخته است، به خصوص که دو روایت موجود درباره او تا حدی متناقضند، چندان که میتوان گفت دو شخصیت درهم خلط شده اند.
در روایت نخست
می خوانیم که چون
عبدالملک بن مروان در ۷۲ قمری حجاج بن یوسف را به سرکوبی «
عبدالله بن زبیر » که داعیه
خلافت داشت، روانه
حجاز کرد،
اقیبل یکی از سپاهیان حجاج بود. چون حجاج
منجنیقها به
کوه ابوقبیس نهاد تا
خانه خدا را به سنگ بکوبد، اقیبل دل نگران شد و سرانجام شهامت آن را یافت که
قصیده ای در
انتقاد از حجاج
بسراید.
از این قصیده که به قول
آمدی مفصل بوده، بیش از شش بیت در دست نیست. در این
ابیات اشاره شده است که سپاه، روز
سه شنبه از
منی به جانب مکه حرکت کرده است:
سپاهیان، خاموشند و گویی حیرت زده به سوی حجی شگفت رهسپارند.سرانجام شاعر آرزو میکند که از شر
بنی ثقیف (قبیله حجاج) رهایی یابد.
به هر حال، هنگامی که حجاج از مضمون اشعار آگاهی یافت، برآشفت و قصد جانش کرد. اقیبل سراسیمه به جانب
دمشق گریخت. در این اثنا، حجاج در نامه ای،
عبدالملک بن مروان را آگاه کرد که اقیبل اهل
شام را از یاری او بازداشته است.
اقیبل از بیم جان به گور
مروان بن حکم پناه برد. خلیفه وی را به بارگاه خود فراخواند و در قبال
مدیحه ای ،
به ظاهر او را بخشید، اما در نامه ای به
حجاج نوشت که او در کار اقیبل مختار است. سپس نامه را مُهر کرد و به اقیبل سپرد و چنان وانمود که
امان نامه اوست.
اقیبل به سوی حجاج رهسپار شد، اما در کار خویش تأمل کرد و به یاد «
صحیفه متلمس » افتاد. پس نامه را گشود و چون از محتوای آن آگاهی یافت، اشعاری بدین مضمون سرود:
«
حجاج عذر مرا نخواهد پذیرفت و امان نامه جز زیانی عظیم نخواهد بخشید »؛
سپس نامه را به سویی افکند و گریخت.
آمدی معتقد است که قبیله اقیبل به او چنین هشداری داده بودند.
اما در روایت دوم
اقیبل قینی شاعری سیاه پوست و معاصر
یزید بن معاویه بود. ظاهراً وی را به اتهام
قتل به حضور یزید آوردند. یزید پس از محاوره ای شاعرانه از خطای وی درگذشت، اما پس از چندی او به جنایتی دیگر دست زد. حجاج به زندانش افکند، اما از
زندان گریخت و به آرامگاه
مروان بن حکم پناه برد.
اشعاری که
ابن عساکر در این باب نقل کرده (به جز سه بیت پایانی)، غیر از ابیاتی است که در منابع گذشته آمده است (دو بیت در وصف
خمر و دو بیت در
حریت و
آزادگی ).
زرکلی تاریخ مرگ وی را حدود ۸۵ قمری /۷۰۴ میلادی حدس زده است.
بلاذری گوید:
وی نزد قبیله خویش رفت و تا پایان عمر همانجا بود. اما آمدی پس از نقل شرح احوال وی، مرگ او را بر اثر سقوط از پشت
شتر دانسته است.
اشعاری که از وی بر جای مانده، در منابع پراکنده است. ابوتمام پنج بیت در مدح عبدالعزیز (ظاهراً
عبدالعزیز بن مروان ) به وی نسبت داده است که بی تردید از آن «
نصیب بن رماح » است.
جاحظ در
الحیوان ، دوبار به اقیبل اشاره کرده، یک بار ضمن شرح احوال وی، اشعار او در باب
امان نامه و تشبیه آن به «مارهای سهمگین» را آورده است
و بار دیگر در فصلی که به «فیل» اختصاص داده، اشعار اقیبل در باب سپاه
حجاج را ذکر کرده است.
ابوعبید بکری چهار بیت در «نصایح» به وی نسبت داده،
که دو بیت از آنها در «
المؤتلف و المختلف »
آمدی نیز آمده است.
(۱) آمدی حسن، المؤتلف و المختلف، به کوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، ۱۳۸۱ق /۱۹۶۱م.
(۲) ابن عبدالبر یوسف، بهجة المجالس، به کوشش محمد مرسی خولی، بیروت، ۱۹۸۱م.
(۳) ابن عساکر علی، التاریخ الکبیر، دمشق، ۱۳۳۱ق.
(۴) ابوتمام حبیب، الوحشیات، به کوشش عبدالعزیز میمنی و محمود محمد شاکر، قاهره، ۱۹۸۷م.
(۵) ابوعبید بکری عبدالله، سمط اللآلی، به کوشش عبدالعزیز میمنی، قاهره، ۱۳۵۴ق /۱۹۳۶م.
(۶) بلاذری احمد، انساب الاشراف، بغداد، مکتبة المثنی.
(۷) جاحظ عمرو، الحیوان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، ۱۳۸۸ق/ ۱۹۶۹م.
(۸) زرکلی، اعلام.
(۹) میمنی عبدالعزیز، حاشیه بر الوحشیات (ابوتمام).
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «اقیبل قینی»، ج۹، ص۳۷۹۶.