• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اعراب قرآن

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




اِعراب قرآن، بررسی نقش کلمات قرآن در عبارات و آیات و تبیین جایگاه آن در تفسیر قرآن است.



اعراب از ماده (ع ر ب) است. ازهری اعراب و تعریب هر دو را به معنای روشن و آشکار ساختن دانسته است.
[۱] لسان العرب، ج‌۹، ص‌۱۱۴، «عرب».
[۲] شرح شذور الذهب، ص‌۲۲.
به معنای روشن ساختن کلام برای مخاطب، به‌گونه‌ای که خطایی در آن نباشد نیز به‌کار رفته است.
[۳] لسان العرب، ج۹، ص۱۱۵، «عرب».
برای این واژه در لغت و حدیث معانی و کاربردهای دیگری نیز گزارش شده
[۴] لسان العرب، ج ۹، ص ۱۱۵، «عرب».
[۵] النهایه، ج۳، ص۲۰۰-۲۰۳، «عرب».
و گاه پیوند و رابطه‌هایی میان آن‌ها و اصطلاح «اعراب قرآن» بیان شده است.
[۶] ارتشاف الضرب، ج۱، ص۴۱۳.



در اصطلاح ادبا نیز اختلافهایی در تعریف آن دیده می‌شود؛ ابن هشام می‌گوید: اعراب اثر ظاهر یا مقدّری است که عاملِ موجود در جمله، آن اثر را در آخر اسم متمکن و فعل مضارع جلب می‌کند.
[۷] شرح شذور الذهب، ص۲۲.
[۸] شرح قطر الندی، ص۴۵.
صبان نیز گفته است: اعراب در اصطلاح به دو معناست: برخی همچون ابن مالک اعراب را پدیده‌ای لفظی دانسته‌اند که عبارت است از حرکت ، حرف، سکون یا حذفی که در آخر کلمه ظاهر می‌شود تا مقتضای عامل را بیان کند.
[۹] البهجة المرضیه، ج۱، ص۵۰.
او این نظر را به محققان نسبت می‌دهد؛ اما بیش‌تر دانشمندان آن را پدیده‌ای معنوی دانسته‌اند که حرکات دلیل بر آن است.
[۱۰] حاشیة الصبان، ج۱، ص۴۷.
[۱۱] ارتشاف الضرب، ج۱، ص۴۱۳.
[۱۲] ظاهرة الاعراب، ص۲۰.



افزون بر این در آثار دانشمندان گاه اعراب در مقابل «بناء» به‌کار رفته است که سه تعریف پیشین نیز به این مصطلح ناظر است. اسم و فعلی را که اعراب ظاهری یا مقدر می‌گیرد «معرَب» می‌نامند و در مقابل آن اسم و فعلی که در وضعیتهای گوناگون هیچ‌گونه تغییر حرکتی در آن رخ ننماید «مبنی» نامیده می‌شود.
[۱۳] موسوعة النحو، ص۱۰۹.
[۱۴] موسوعة النحو، ص۲۰۴.
بنابراین اصطلاح همه اسمها معرَب نخواهند بود؛ اما در اصطلاح متأخران و معاصران اعراب معنای دیگری نیز به خود گرفته که عبارت است: از تعیین نقش و جایگاه کلمه در جمله و تعیین نقش جمله در واحدی بزرگ‌تر.

۳.۱ - اسم معرب و مبنی

بر طبق این اصطلاح همه اسمهای، معرب و مبنی و در مواردی جمله‌ها نیز دارای اعراب است. با این تفاوت که اعراب اسم معرب ظاهری یا تقدیری، اما اعراب اسم مبنی و جمله محلی خواهد بود. در زبان فارسی از این معنای اعراب گاه به «ترکیب» و در کنار تجزیه ( تجزیه و ترکیب ) نام برده می‌شود، که در تجزیه مقصود بیان نقش و حالتهای صرفی کلمه و در ترکیب مقصود بیان نقش و جایگاه اعرابی کلمه در جمله است.


در اینجا گرچه میان معنای لغوی و اصطلاحی اعراب می‌توان رابطه نشان داد؛ اما تمایزی جدی نیز وجود دارد؛ اولا براساس معنای لغوی، اعراب وصف گوینده سخن است (مثلاً گفته می‌شود: گوینده مُعْرِب)؛ اما بنابر معنای اصطلاحی، اعراب وصف واژگان است (یعنی کلمه مُعرَب است) پس از آن‌که در متن جمله قرار گرفته و با کلمات پیش از خود ترکیب شود، از این‌رو در بیان اعرابِ یک واژه یا جمله به بیان گوینده یعنی طرز ادای کلمات توجه نمی‌شود. ثانیاً، بنا به تعریف اصطلاحی، فعلها مبنی و حروف دارای اعراب نیست، در حالی که همه کلمات از اعراب به معنای لغوی برخوردار است. ثالثاً، در معنای اصطلاحی، اعراب منحصر به صدای آخر کلمات خواهد بود؛ اما مطابق با معنای لغوی همه حروف کلمه دارای وصف اعراب است. در پاره‌ای از روایات منقول از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) یا برخی صحابه ، به همان معنای لغوی اعراب قرآن شفارش شده است.
[۱۵] المستدرک، ج۲، ص۴۳۹.
[۱۶] مجمع الزوائد، ج۷، ص۱۶۳.


۴.۱ - روایتی از پیامبر

در روایتی از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) آمده است: «اعربوا القرآن و التمسوا غرائبه» که مراد از اعراب قرآن تلفظ صحیح و واضح الفاظ آن به نظر می‌رسد؛
[۱۹] تفسیر قرطبی، ج۱، ص۱۹.
اما سیوطی اعراب در این حدیث را به معنای فهم معنای الفاظ قرآن دانسته است؛
[۲۱] الاتقان، ج۱، ص۳۸۲.
نیز در روایتی دیگر منقول از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به اعراب در کلام سفارش شده است تا مقدمه‌ای برای اعراب قرآن باشد: «اعربوا الکلام کی تعربوا القرآن» که بی‌تردید مراد از آن تلفظ صحیح و واضح کلمات است که هم می‌تواند به تلفظ صحیح حرکت آخر کلمات مربوط باشد و هم تلفظ درست همه حروف و صداهای حروف یک کلمه.
به هر روی در این جا همان معنای عام اعراب قرآن که به بیان نقش کلمات در جمله می‌پردازد مورد نظر است.


اعراب دارای ۴ نوع و دو نوع آن (نصب و رفع) مشترک میان اسم و فعل است: یک نوع مختص به اسم (جرّ) و یک نوع نیز مختص به فعل است (جزم)؛
[۲۲] شرح قطر الندی، ص۴۵.
[۲۳] شرح شذور الذهب، ج۲۳، ص۲۴.
[۲۴] البهجة المرضیه، ج۱، ص۵۰-۵۱.

همچنین اعراب شکلها و علایم گوناگونی دارد. عالمان نحو، اعراب را به دو شکل اصلی و فرعی تقسیم کرده‌اند: علامتهای اصلی اعراب عبارت‌اند از: ضمّه برای رفع، فتحه برای نصب، کسره برای جرّ و سکون برای جزم.

۵.۱ - علامتهای فرعی

علامتهای فرعی دارای گونه‌های مختلف به شرح ذیل است:
۱. الف در اسمهای تثنیه، واو در اسمهای جمع مذکّر سالم و اسمای ستّه و نون در ۷ فعل مضارع یعنی دو صیغه جمع مذکر، ۴ صیغه تثنیه و مفرد مؤنث مخاطب (افعال خمسه)، نقش ضمه و علامت رفع دارد.
۲. یاء در اسمهای تثنیه و جمع مذکر سالم و الف در اسمای ستّه و کسره در جمعهای مؤنث سالم و حذف نون در ۵ فعل مضارعِ یاد شده، به جای فتحه نقش اعراب نصب را ایفا می‌کند.
۳. یاء در اسمهای تثنیه و جمع مذکر سالم و اسمای ستّه و فتحه در اسمهای غیر منصرف به جای کسره نقش اعراب جر را ایفا می‌کند.
[۲۵] شرح قطر الندی، ص۴۲ به بعد.
[۲۶] النحو الوافی، ج۱، ص۹۶-۹۷.
[۲۷] البهجة المرضیه، ج۱، ص۵۰-۵۱.

۴. سکون در ۵ صیغه فعل مضارع صحیح، حذف لام الفعل در همان صیغه‌ها از فعل ناقص و حذف نون در صیغه‌های تثنیه، جمع مذکّر و مفرد مؤنث مخاطب علامت جزم است.
[۲۸] البهجة المرضیه، ج۱، ص۷۴.
[۲۹] البهجة المرضیه، ج۱، ص۷۸.



۱. لسان العرب، ج‌۹، ص‌۱۱۴، «عرب».
۲. شرح شذور الذهب، ص‌۲۲.
۳. لسان العرب، ج۹، ص۱۱۵، «عرب».
۴. لسان العرب، ج ۹، ص ۱۱۵، «عرب».
۵. النهایه، ج۳، ص۲۰۰-۲۰۳، «عرب».
۶. ارتشاف الضرب، ج۱، ص۴۱۳.
۷. شرح شذور الذهب، ص۲۲.
۸. شرح قطر الندی، ص۴۵.
۹. البهجة المرضیه، ج۱، ص۵۰.
۱۰. حاشیة الصبان، ج۱، ص۴۷.
۱۱. ارتشاف الضرب، ج۱، ص۴۱۳.
۱۲. ظاهرة الاعراب، ص۲۰.
۱۳. موسوعة النحو، ص۱۰۹.
۱۴. موسوعة النحو، ص۲۰۴.
۱۵. المستدرک، ج۲، ص۴۳۹.
۱۶. مجمع الزوائد، ج۷، ص۱۶۳.
۱۷. الاتقان، ج۱، ص۲۴۴.    
۱۸. الاتقان، ج۱، ص۲۴۴.    
۱۹. تفسیر قرطبی، ج۱، ص۱۹.
۲۰. الاتقان، ج۱، ص۲۴۴.    
۲۱. الاتقان، ج۱، ص۳۸۲.
۲۲. شرح قطر الندی، ص۴۵.
۲۳. شرح شذور الذهب، ج۲۳، ص۲۴.
۲۴. البهجة المرضیه، ج۱، ص۵۰-۵۱.
۲۵. شرح قطر الندی، ص۴۲ به بعد.
۲۶. النحو الوافی، ج۱، ص۹۶-۹۷.
۲۷. البهجة المرضیه، ج۱، ص۵۰-۵۱.
۲۸. البهجة المرضیه، ج۱، ص۷۴.
۲۹. البهجة المرضیه، ج۱، ص۷۸.



دائرة‌المعارف قرآن کریم، مقاله اعراب قرآن.    




جعبه ابزار