اعجاز علمی قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
به اثبات وحیانی بودن
قرآن از راه
کشف دقایق
علمی ناشناخته در
عصر نزول و پس از آن اعجاز
علمی قرآن میگویند.
اعـجـاز
عـلـمـی اشاراتی است گذرا که به برخی از
اسرار طبیعت نظر دارد و به گونه تراوشی از لابـه لای تـعـابیر
قرآنی ـ احیانا ـ مشهود میگردد، که با مرور
زمان و پیشرفت
دانش و قطعیت یـافتن برخی نظریههای
علمی، پرده از این اشارتها برداشته میشود و دانشمندان خصوصا با پی بردن به این حقایق،
قرآن را از دیدگاه
اعجاز مورد ستایش و پذیرش قرار میدهند.
و (اعجاز
علمی قرآن) مربوط به اشاراتی است که ازگوشههای سـخـن حـقتـعالی نمودار گشته و هدف اصلی نبوده است، زیرا
قرآن کتاب هدایت است و هدف اصـلی آن جهت بخشیدن به زندگی
انسان و آموختن راه
سعادت به او است از اینرو اگر گاه در
قـرآن بـه بـرخی اشارات
علمی برمیخوریم، از آن جهت است که این سخن از منبع سرشار
علم و
حکمت الهی نشات گرفته و از سرچشمه
علم بیپایان حکایت دارد «قل انزله الذی
یعلم السر فی السماوات والارض؛
بـگـو: آن را کسی نازل ساخته است که راز نهانها را در آسمانها و
زمین میداند.» و این یک امر طبیعی است که هر دانشمندی هرچند در غیر رشته تخصصی خود سخن گوید، از لابه لای گفتههایش گاه تعابیری ادا میشود که حاکی از دانش و رشته تخصص وی مـی بـاشد همانند آن که فقیهی درباره یک موضوع معمولی سخن گوید، کسانی که با
فقاهت آشنایی دارند از تعابیر وی در مییابند که صاحب سخن،
فقیه میباشد، گرچه آن فقیه نخواسته تا فقاهت خود را در سخنان خود بنمایاند هم چنین است اشارات
علمی قرآن که تراوش گونه است و هدف اصلی کلام را تشکیل نمیدهد.
یکی از ابعاد اعجاز
قرآن، بعد
علمی آن است. مقصود از
علم در اینجا
علوم تجربی، اعم از
علوم طبیعی، مانند
فیزیک،
شیمی،
زیست شناسی، و
علوم انسانی، مانند
جامعه شناسی است؛ یعنی
علومی که بر اساس روش مشاهده و تجربه حسّی پایهگذاری شده و در برابر
علوم عقلی، نقلی و شهودی است.
مراد از اعجاز
علمی قرآن وجود آیاتی در آن است که نوعی رازگویی
علمی است؛ یعنی مطلبی
علمی را که قبل از
نزول آیه، کسی از آن اطلاع نداشته، بیان میکند و ممکن است مدتها بعد از نزول، ازسوی دانشمندان
علوم تجربی کشف شود؛ این مطلب
علمی به گونهای است که با وسایل عادیِ بشر
عصر نزول، قابل فهم و بیان نبوده است.
مبحث اعجاز
علمی قرآن از جهتی زیر مجموعه بحث اعجاز
قرآن و از منظر دیگر زیر مجموعه تفسیر
علمی آن است، از اینرو با مبانی اتخاذ شده در تفسیر
علمی قرآن ارتباطی وثیق دارد و در آنجا روشن میشود که هدف اصلی
قرآن،
هدایت انسان به سوی خداست و اشارات
علمی آن از اهداف فرعی است که در راه
خداشناسی و
معادشناسی از آنها استفاده میشود
و موجب تحریک حسّ کنجکاوی
بشر و توجه او به دانش و رشد
علوم در بین
مسلمانان شده است.
نیز در مبحث تفسیر
علمی، روشن میگردد که ظواهر
قرآن همه
علوم بشری را بر نمیتابد تا از آن قابل استخراج باشد. از طرفی تحمیل نظریههای
علمی نیز بر
قرآن جایز نیست، بلکه نوعی
تفسیر به رای و
حرام است، بنابراین، فقط میتوانیم از شیوه استخدام
علوم در فهم و تفسیر بهتر آیات
قرآن استفاده کنیم. این مطلب در برخی موارد، اعجاز
علمی قرآن را نیز ثابت میکند.
در مبحث تفسیر
علمی، باز بیان میشود که مفسر نمیتواند
قرآن را بر هر نظریه
علمی تطبیق کند و
قرآن را تابع
علوم متغیر سازد، بلکه در تفسیر و اعجاز
علمی از
علوم قطعی تجربی، یعنی گزارههای
علمی که به حد
بداهت حسّی رسیده باشد، مانند نیروی جاذبه، یا به وسیله دلیل عقلی پشتیبانی گردد، استفاده میشود.
تفسیر
علمی قرآن، هرچند از
قرن چهارم و پنجم هجری قمری در آثار مکتوب
بوعلی سینا دیده میشود
و با فراز و نشیبهایی تا قرن حاضر ادامه یافته است؛ امّا بحث اعجاز
علمی قرآن که برگرفته از
تفسیر علمی است، تنها در قرن حاضر مورد توجه مسلمانان و غیر مسلمانان قرار گرفته است. برخی از کتابهای تالیف شده در اینباره عبارت است از: معجزات
القرآن فی وصف الکائنات و الاعجاز و الطب الحدیث عبدالعزیز اسماعیل، اعجاز
قرآن از نظر
علوم امروزی یداللّه نیازمند شیرازی،
اولین دانشگاه و آخرین پیامبر سید رضا پاک نژاد،
الاسلام و الهیئه هبة الدین شهرستانی،
الاعجاز العلمی فی القرآن الکریم سامی محمدعلی،
الاعجاز العلمی فی الاسلام محمّد کامل عبدالصمد،
القرآن و
العلم الحدیث، الاعجاز العددی
للقرآن الکریم، اللّه و
العلم الحدیث،
اسرار و عجب و من الآیات
العلمیه عبدالرزاق نوفل و
القرآن و
العلم و
القرآن و الطب احمد محمّد سلیمان. در این میان برخی تفاسیر معاصر نیز به صورت گسترده به موارد اعجاز
علمی قرآن اشاره کردهاند؛ همچون
تفسیر نمونه،
طنطاوی و....
در میان خاورشناسان،
موریس بوکای در کتاب مقایسهای میان
تورات،
انجیل،
قرآن و
علم از کسانی است که رویکردی مثبت به اشارات
علمی قرآن داشته و در برخی موارد به صراحت اذعان کرده که
قرآن مطالبی
علمی را بیان میکند که تا قرنها بعد برای انسان ناشناخته بوده است.
پرسش اساسی که مخالفان اعجاز
قرآن مطرح کردهاند آن است که آیا انطباق آیات
قرآن بر یافتههای
علوم تجربی، اعجاز
علمی قرآن را ثابت میکند؟ برخی گفتهاند: در این ملازمه چند اشکال وجود دارد.
۱. این بعد اعجاز
قرآن را فقط اهل
علم و متخصصان
علوم تجربی در مییابند، درحالی که
قرآن برای همه افراد
معجزه است.
۲.
تحدی قرآن درباره هر یک از سورههای آن است، درحالی که مطالب و اشارات
علمی آن در همه سورهها وجود ندارد.
۳. بحث اعجاز
قرآن با
علم تفسیر درهم آمیخته شده است، چون هدف
علم تفسیر بیان معانی الفاظ و جملات، و هدف اعجاز، دلیل آوردن بر صدق سخنان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
۴. مطابقت برخی مطالب
علمی قرآن با اکتشافات جدید، ثابت میکند که
قرآن را انسانی عادی بیان نکرده، بلکه از طرف خدای دانای به حقایق نازل شده است؛ ولی این مطلب اعجاز
قرآن را ثابت نمیکند، چون تورات و انجیل اصلی هم از طرف
خدا نازل شدهاند؛ ولی معجزه نبودند. اعجاز
قرآن درباره اعجاز بیانی و ادبی آن است که کسی مثل آن را نمیتواند بیاورد.
برخی محققان با پذیرش این نکته که انطباق
قرآن با
علوم تجربی اعجاز
علمی قرآن را ثابت میکند، به اشکالات وی پاسخ دادهاند که:
اشکال نخست: به ابعاد دیگر
اعجاز قرآن نیز وارد است؛ برای مثال،
اعجاز ادبی قرآن را تنها افراد ادیب و متخصص به خوبی ادراک میکنند و مردم عادی و غیر عرب متوجه آن نمیشوند؛ ولی دلیل بی اعتبار بودن اعجاز ادبی یا
علمی قرآن نیست.
اشکال دوم: را این گونه پاسخ دادهاند که مدعیان اعجاز
علمی، آن را برای یکایک سورههای
قرآن ثابت نمیدانند، بلکه میگویند: اعجاز
قرآن جهات مختلف (ادبی،
علمی، قوانین عالی و...) دارد و لازم نیست هر سوره آن از همه جهات معجزه باشد، بلکه از یک جهت هم که معجزه باشد کافی است و تحدّی
قرآن صحیح است، بنابراین، اگر اعجاز
علمی تنها در برخی سورهها تحقق یافت زیانی به تحدّی نمیزند.
در مورد اشکال سوم: گفتهاند: گاه هدف از تفسیر
علمی قرآن اثبات نظرات انحرافی، یا تحمیل رای بر
قرآن، یا اثبات این نکته است که همه
علوم در
قرآن وجود دارد. این برداشت، نتیجه سوء فهم و سوء استفاده از تفسیر
علمی و موجب بدبینی به آن است، و گاه هدف آن روشن کردن معانی و مقاصد آیات، یعنی همان تفسیر اصطلاحی است، و گاهی هدف اثبات اعجاز
قرآن است. البته بیان اعجاز
علمی قرآن در راستای تفسیر و یکی از اهداف فرعی آن است.
اشکال چهارم : چنین پاسخ داده شده که
قرآن در ۱۴ قرن قبل مطالبی
علمی را آورده که
دانشمندان علوم تجربی قرنها بعد آن را کشف کردهاند. این کشف دو چیز را نشان میدهد:
۱.
قرآن، کلام انسانی معمولی نیست، بلکه از ناحیه خداست.
۲. انسانهای عادی در عصر نزول نمیتوانستند این مطالب
علمی را بیابند، همان طور که اکنون نیز یک انسان عادی نمیتواند کشفیات
علوم تجربی چند قرن بعد را بیاورد، بنابراین، بین تورات و انجیل با
قرآن تفاوت هست، چون
قرآن هم کلام خدا و هم معجزه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است؛ امّا تورات و انجیل اصلی فقط کلام خدا بوده و معجزه و دلیل صدق
موسی و
عیسی (علیهما السلام) را چیز دیگری تشکیل میداده است.
چـند تذکر: پیش از آن که نمونههایی از این اشارات
علمی ارائه گردد، ضرورت است که چند نکته تذکر داده شود.
بـرخـی را
گمان بر آن است که
قرآن مشتمل بر تمامی اصول و مبانی
علوم طبیعی و
ریاضی و فلکی و حتی رشتههای صنعتی و اکتشافات
علمی و غیره میباشد و چیزی از
علوم و دانستنیها را فـروگـذار نـکرده است خلاصه
قرآن علاوه بر یک کتاب تشریعی کتاب
علمی نیز به شمار میرود بـرای اثـبات این پندار افسانهوار، خواستهاند دلایلی از خود
قرآن ارائه دهند، از جمله
آیه «ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء؛
قرآن را بر تو فرستادیم تا بیانگر همه چیز باشد.» «ما فرطنا فی الکتاب من شیء؛
در کتاب ـ
قرآن ـ چیزی فروگذار نکردیم.» «ولا رطب ولا یابس الا فی کتاب مبین؛
هیچ خشک و تری نیست مگر آن که در کتابی آشکار (ثبت) اسـت.» در حـدیـثـی از
عبدالله بن مسعود آمده: (من اراد
علم الاولین و الاخرین فلیتدبر
القرآن،
هر که
علوم گذشتگان و آیندگان را خواهان باشد، همانا در
قرآن تعمق نماید).
اگـر ایـن گمان از جانب برخی سرشناسان (مـانـنـد
ابوالفضل مرسمی (متوفای ۶۵۵) و ابوبکر معروف به
ابن العربی معافری (متوفای ۵۴۴) و شـاید ظاهر کلام
ابو حامد غزالی و
زرکشی و
سیوطی نیز همین باشد، البته قابل تاویل نیز میباشد که در مقدمه ج۶
التمهید آوردهایم.)
مطرح نگردیده یا به آنان نسبت داده نشده بود، متعرض آن نگردیده در صدد نقد آن بر نمیآمدیم، زیرا سستی دلایل آن آشکار است.
اولـیـن سـؤال کـه متوجه صاحبان این پندار میشود آن است که از کجا و چگونه این همه
علوم و صنایع و اکتشافات روزافزون از
قرآن استنباط شده، چرا پیشینیان به آن پی نبرده و متاخرین نیز به آن توجهی ندارند؟!.
دیگر آن که
آیات مورد استناد با مطلب مورد ادعا بیگانه است زیرا آیه
سوره نحل در رابطه با بیان فراگیر
احکام شریعت است آیه در صدد اتمام حجت بر
کافران است که
روز رستاخیز هر پیامبری با عنوان
شاهد بر رفتار امتهای خود برانگیخته میشود و
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) نیز شاهد بر این امت میباشد، زیـرا کتاب و شریعتی که بر دست او فرستاده شده کامل بوده و همه چیز در آن بیان شده است (وجئنا بک شهیدا علی هؤلاء ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء وهدی ورحمة وبشری للمسلمین)
یعنی جای نقص و کاستی در بیان وظایف و تکالیف شرعی بـاقـی نـگـذاردیـم، تـا هدایت و رحمت و بشارتی باشد برای
مسلمانان لذا با ملاحظه
شان نزول و مـخـاطـبـیـن مورد نظر آیه و نیز صدر و ذیل آیه، به خوبی روشن است که مقصود از (تبیانا لکل شیء) همان فراگیری و جامعیت احکام شرع است.
اصولا شعاع دائره مفهوم هر کلام، با ملاحظه جایگاهی که گوینده در آن قرارگرفته، مشخص مـیگـردد مـثلا
محمد بن زکریا که کتاب (من لا یحضره الطبیب) را نگاشت و یادآورد شد که تـمـامـی آن چه مورد نیاز است در این کتاب فراهم ساخته است، از جایگاه یک پزشک عالی مقام سـخـن گـفته است، لذا مقصود وی از تمامی نیازها، در چارچوب نیازهای پزشکی است بر همین شیوه مرحوم
صدوق کتاب (من لا یحضره الفقیه) را تالیف نمود، تا مجموع نیازهای در محدوده فقاهت را عرضه کند همچنین است آنگاه که
خداوند بر کرسی تشریع نشسته، در رابطه با کتب و شرایع نازل شده بر
پیامبران، چنین تعبیری ایفاد کند که صرفا به جامعیت جنبههای تشریعی نظر دارد!.
هـمـینگونه است آیه (ما فرطنا فی الکتاب من شیء)
اگر مقصود از (کتاب)
قرآن باشد در صورتی که ظاهر آیه چیز دیگر است و مقصود از کتاب، کتاب تکوین و در رابطه با
علم ازلی الـهـی اسـت آیه چنین است: (وما من دابة فی الارض ولا طائر یطیر بجناحیه الا امم امثالکم ما فرطنا فی الکتاب من شیء ثم الی ربهم یحشرون)
یعنی ما همه موجودات و آفریدهها را زیر نظر داریم و هیچ چیز بیرون از
علم ازلی ما نیست و سرانجام همه موجودات به سوی
خدا است.
آیه (وعنده مفاتح الغیب لا
یعلمها الا هو
ویعلم ما فی البر والبحر وما تسقط من ورقة الا
یعلمها ولا حبة فی ظلمات الارض ولا رطب ولا یابس الا فی کتاب مبین (٥٩)
، در این جهت روشنتر است، که همه موجودات و رفتار و کردارشان در
علم ازلی الهی ثبت و ضبط است و حضور بالفعل دارد.
و امـا
حدیث ابـن مسعود، صرفا در رابطه با
علومی است که وی با آن آشنایی داشته و آن،
علوم و
معارف دینی است و مقصود از اولین و آخرین، سابقین و لاحقین
انبیا و شرایع آنان میباشد، که تمام آن چه در آنها آمده در
قرآن فراهم است.
دومـیـن نکته آن که به کارگیری ابزار
علمی برای فهم معانی
قرآنی، کاری بس دشوار و ظریف است، زیرا
علم حالت ثبات ندارد و با پیشرفت زمان گسترش و دگرگونی پیدا میکند و چه بسا یـک نـظـریه
علمی ـ چه رسد به فرضیه ـ که روزگاری حالت قطعیت به خود گرفته باشد، روز دیگر هم چون سرابی نقش بر آب، محو و نابود گردد لذا اگر مفاهیم
قرآنی را با ابزار ناپایدار
علمی تفسیر و توجیه کنیم، به معانی
قرآن که حالت ثبات و واقعیتی استوار دارند، تزلزل بخشیده و آن را نااستوار میسازیم خلاصه، گره زدن فرآوردههای دانش با
قرآن، کار صحیحی به نظر نمیرسد.
آری اگر دانشمندی با ابزار
علمی که در اختیار دارد و قطعیت آن برایش روشن است، توانست از بـرخـی ابـهـامـات
قرآنی ـ که در همین اشارهها نمودار است ـ پرده بردارد، کاری پسندیده است مشروط بر آن که باکلمه (شاید) نظر خود را آغاز کند و بگوید: شاید ـ یا به احتمال قوی ـ مقصود آیه چنین باشد، تا اگر در آن نظریه
علمی تحولی ایجاد گردد، به
قرآن صدمهای وارد نشود، صرفا گفته شود که تفسیر او اشتباه بوده است.
مـا در ایـن بخش از اعجاز
قرآنی، با استفاده از برخی نظریههای قطعی
علم منقول از دانشمندان مـورد اعـتماد، سعی در تفسیر برخی اشارات
علمی قرآن نمودهایم اما به این نکته باید توجه داشت که هرگز نباید میان دیدگاههای استوار دین و فراوردههای ناپایدار
علم، پیوند ناگسستنی ایجاد نمود.
نـکته سوم، آیا
تحدی ـ که نمایانگر اعجاز
قرآن است ـ جنبه
علمی قرآن را نیز شامل میشود؟
بـدین معنا که
قرآن آنگاه که تحدی نموده و همآورد طلبیده، آیا به این گونه اشارات
علمی نیز نـظر داشته است؟
یا آن که بر اثر پیشرفت
علم و پیبردن به برخی از
اسرار علمی که
قرآن به آنها اشـارتـی دارد، گوشهای از اعجاز این کتاب آسمانی روشن شده است به عبارتی دیگر پس از آن که دانـشمـنـدان با ابزار
علمی که در اختیار داشتند توانستند از اینگونه اشارات
علمی که تاکنون حـالت ابهام داشته، پرده بردارند و در نتیجه به گوشهای از احاطه صاحب سخن (
پروردگار) پیبـبـرنـد و دریـابـنـد کـه چـنـین سخنی یا اشارتی در آن روزگار، جز از پروردگار جهان امکان صدور نداشته و بدین جهت مساله اعجاز
علمی قرآن مطرح گردیده است!.
بـرخی بر همین عقیدهاند، که اینگونه اشارات
علمی دلیل اعجاز میتواند باشد ولی تحدی به آن صـورت نـگرفته است، چون روی سخن در آیات تحدی با کسانی است که هرگز با اینگونه
علوم آشـنـایـی نـداشتهاند بر این مبنا
قرآن در جهت
علمی همانند دیگر
کتب آسمانی است، که صورت تحدی به خود نگرفتهاند، گرچه اشارات
علمی دلیل اعجاز میتوانند باشند.
ولی این طرز
تفکر از آنجا نشات گرفته که گمان بردهاند روی سخن در آیات تحدی تنها با
عرب مـعـاصـر نزول
قرآن بوده است، در حالی که
قرآن مرحله به مرحله از محدوده زمانی عصر خویش فراتر رفته و دامنه تحدی را گسترش داده است، نه تنها عرب بلکه تمامی
بشریت را برای ابدیت به همآوردی فرا خوانده است.
یکی از آیات تحدی که در
سوره بقره است و پس از ظهور و گسترش
اسلام در
مدینه نازل گشته، تمامی مردم را مورد خطاب قرار داده است، پس از خطاب (یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم والذین من قبلکم لعلکم تتقون) ـ با فاصله یک آیه ـمیفرماید: (وان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورة من مثله وادعوا شهداءکم من دون الله ان کنتم صادقین فان لم تفعلوا ولن تفعلوا)
همه مردم مخاطب قرار گرفتهاند، تا چنانچه تردیدی در رابطه با صحت
وحی قـرآنـی دردلهایشان راه یافته،
آزمایش کنند آیا میتوانند حتی یک سوره همانند
قرآن بیاورند؟ هرگز نتوانسته و نخواهند توانست.
آیـه (قل لئن اجتمعت الانس والجن علی ان یاتوا بمثل هذا
القرآن لا یاتون بمثله ولو کان بعضهم لبعض ظهیرا)
آب پاکی را بر دست همه ریخته، تمامی
انس و
جن را به نحو جمعی ـ که عموم افرادی و ازمانی هر دو را شامل میشود (این یک اصطلاح اصولی است و مقصود همه افراد در طول زمان میباشد.) ـ مورد تحدی قرار داده است و
اعلام کرده که اگر همه انسانها و
پریان پشت در پشت هم بکوشند تا هم چون
قرآنی بیاورند نخواهند توانست.
اکنون میپرسیم که اینگونه گسترش در دامنه تحدی ـ که همه انسانها را در همه سطوح و در طول زمان شامل گردیده است ـ آیا نمیتواند دلیل آن باشد که همه جوانب اعجاز
قرآنی، هر کدام به فراخور حال مخاطب خاص خود، مورد تحدی قرار گرفته باشند؟
به سادگی نمیتوان از کنار این احتمال گذشت یا آن را نادیده گرفت!.
در
قرآن از اینگونه اشارات
علمی و گذرا بسیار است برخی از این اشارات از دیر زمان و برخی در سالیان اخیر با ابزار
علم روشن شده و شاید بسیاری دیگر را گذشت زمان آشکار سازد دانشمندان ـ بـه ویـژه در عصر حاضر ـ در اینباره بسیار کوشیدهاند، گرچه افرادی به خطا رفته ولی بسیاری نـیـز مـوفـق گـردیـدهانـد نمونههایی از این گونه اشارات در بخش اعجاز
علمی قرآن در کتاب (التمهید) ج۶ آمده است، در این جا به جهت اختصار به چند نمونه بسنده میکنیم.
(اولم یر الذین کفروا ان السماوات والارض کانتا رتقا ففتقناهما)
(رتق) به معنای (به هم پیوسته) و (فتق) به معنای (از هم گسسته) است در این آیه آمده است که آسمانها و زمین به هم پیوسته بودهاند و سپس از هم گسسته شدند.
مفسران در این پیوسته بودن و گسسته شدن زمین و آسمانها اختلاف نظرداشتهاند بیشتر بر ایـن نـظـر بـودهانـد که مقصود از به همپیوستگی و گسسته شدن، همان گشوده شدن درهای
آسمان و ریزش
باران است، «ففتحنا ابواب السماء بماء منهمر؛
پس درهای آسمان را با آبی ریـزان گـشودیم.» و نیز شکافتن زمین و روییدن
گیاه، چنانچه میفرماید: «ثم شققنا الارض شقا فانبتنا فیها حبا؛
زمین را شکافتیم و پس در آن، دانه رویانیدیم.»
علامه طبرسی گـوید: (و این معنا از دو امام (
ابوجعفر باقر (علیهالسّلام) و
ابو عبدالله صادق (علیهالسّلام) روایت شده است،
در (روضـه کـافـی) روایـتـی ضـعیف السند از امام باقر (علیهالسّلام) است
و در
تفسیر قمی روایتی که اتصال سندی ندارد از امام صادق (علیهالسّلام) روایت شده است.
تـفـسـیـر دیـگری در اینباره شده که آسمانها و زمین ابتدا به هم پیوسته بودند سپس از هم جدا گشته و به این صورت درآمدهاند چنان چه در
سوره (فصلت) میخوانیم: «ثم استوی الی السماء وهی دخان فقال لها وللارض ائتیا طوعا او کرها قالتا اتینا طائعین فقضاهن سبع سماوات؛
(خداوند) هنگامی که به آفرینش آسمان روی آورد، آسمانها به صورت دودی ـ توده گازی ـ بودند آنگاه به زمین و آسمان فرمان داد که به صورت جدا از هم حضور یابند ـ چه بـخواهند و چه نخواهند ـ (یعنی یک فرمان تکوینی بود)، آنها (به زبان حال) گفتند: فرمان پذیر آمدیم سپس هفت آسمان را این چنین استوار ساخت.»
مـطـلـب مـذکـور در آیـه فـوق مـبـیـن یک حقیقت
علمی است که دانش روز، کم و بیش به آن پـیبرده است و آن این است که منشا جهان مادی به صورت یک توده گازی بوده است بدین ترتیب واژه (دخان) در کلمات عرب، دقیقترین تعبیر از ماده نخستین ساختار جهان است.
مولا امیرمؤمنان (علیهالسلام) ـ مکررا ـ در
نهج البلاغه به همین حقیقت
علمی که آیه کریمه به آن اشارت دارد، تصریح فرموده است در اولین خطبه نهج البلاغه ـ که درباره آفرینش
جهان است ـ میخوانیم: (ثم انشا سبحانه فتق الاجوا و شق الارجا و سکائک الهوا... ثم فتق ما بین السماوات العلی فملاهن اطوارا مـن ملائکته، سپس خداوند فضاهای شکافته و کرانههای کافته و هوای به آسمان و زمین راه یافته را پدیدآورد آنگاه میان آسمانهای زبرین را بگشود و از گونه گون فرشتگان پر نمود) درخطبه ۲۱۱ مـی فـرمـایـد: (فـفتقها سبع سماوات بعد ارتتاقها، آنها را از هم شکافت پس ازآن که به هم پیوسته بودند).
عـلا مـه مـجـلسی ـ در شرح روضه کافی ـ پس از نقل دو روایت سابق الذکر میفرماید: (این دو روایـت، بـرخـلاف آن چـیزی است که از مولا امیرمؤمنان (علیهالسّلام) رسیده است) (در نتیجه دو روایت سابق الذکر به جهت ضعف سند، قابل استناد نیستند تنها فرموده مولا امیرمؤمنان که سند قطعی است میتواند تفسیر آیه باشد.)
در اینباره تفصیلا سخن گفتهایم.
در نه جای
قرآن از کوهها با تعبیر (رواسی) یاد شده است
(وجعلنا فی الارض رواسی ان تمید بهم
، و کوهها را در زمین پابرجا و استوار نهادیم تا مبادا (زمین) آنان (مردم) را تکان دهد و بلرزاند).
اسـاسـا تـعـبیر از کوهها به (رواسی) بدان جهت است که (ثابتهایی) هستند که بر ریشههای مستحکم استوار میباشند و از ماده (رست السفینة) گرفته شده، به معنای لنگر انداختن کشتی است که به وسیله این لنگرها در تلاطم آبهای دریا استوار و پابرجا میماند ازاین رو، کوهها هم چون لنگرهایی هستند که زمین را در گردشها و چرخشهای خود، از لرزش و تکان باز میدارد.
همچنین از کوهها به (اوتاد) تعبیر شده، به معنای میخها، که زمین را از همپاشی و فروریزی نگاه میدارد (والجبال اوتادا)
.
مـولا امـیـرمـؤمـنان در این زمینه گفتاری دارد، که به خوبی تعابیر اعجاز گونه
قرآن را روشن میسازد میفرماید: «و جـبـل جـلامـیـدهـا، و نشوز متونها و اطوادها، فارساها فی مراسیها، و الزمهاقراراتها فمضت رؤوسـهـا فـی الـهـوا، و رسـت اصولها فی الما فانهد جبالها عن سهولها، و اساخ قواعدها فی متون اقـطارها و مواضع انصابها فاشهق قلالها، و اطال انشازها، و جعلها للارض عمادا، و ارزها فیها اوتادا فـسـکـنـت عـلی حرکتها من ان تمید باهلها، او تسیخ بحملها، او تزول عن مواضعها فسبحان منامـسـکـهـا بـعدموجان میاهها؛
همراه با سرشتن صخرههای بزرگ زمین و برآمدن دل ایـن صـخـرهها و قلههای بلند سر به فلک کشیده، در جایگاههای خود استواریشان بخشید پس قـلـه هـا را در
هوا بـه بلندا برد و ریشههایشان را در
آب فرو کشید بدینسان خداوند کوهها را با بـلـنـداشان از دشتها جدا ساخت و پایههایشان را چونان ریشه درختان در زمینهای پیرامون و مـواضـع نصبشان، در اعماق زمین نفوذشان داد. کوهها را با قلههایی بس بلند و سلسلههایی به هم پـیـوسته و دراز، تکیهگاه زمین ساخت و چونان میخها بر آن بکوفت چنین است که زمین به رغم حـرکات گوناگونی که دارد، برای ساکنانش از لرزش و تکان نگاه داشته شد و از فرو در کشیدن بار خود، باز داشته شد و از لغزش از جایگاه خود در امان ماند پس بزرگ است خداوندی که زمین را به رغم تلاطم امواج خروشان آبهای آن، چنین استوار نگاه داشت.»
در بـخـشـی از ایـن گـفـتـار در اینبـاره آمده: (زمین به رغم حرکتهای خود از لغزش و لرزش و فروپاشیدگی نگاه داشته شد) از این گفتار سه نکته به دست میآید:
۱. زمین دارای حرکتهای گوناگون است، ولی به رغم این حرکتها آرامش و تعادل خود را حفظ کرده است.
۲. پـوسـتـه زمـین مستحکم است و از هم نمیگسلد و لایههایش گسسته نمیشود، تا ساکنان و بارهایش را در درون خود فرو نکشد.
۳. زمین در حرکت وضعی و انتقالی و برخی حرکتهای دیگر، آرام و استوار است و از مدارهایی که به طور منظم در آن میگردد، بیرون نمیافتد.
اینگونه نکتهها امروزه مورد تایید اکتشافات و پژوهشهای
علمی قرارگرفته است این اثر بزرگ کـوههـا ـ کـه حـیـات را بـر پهنای زمین میسر ساخته است ـبه دلیل آن است که سلسله کوههای پراکنده در پوسته سخت زمین، همانند کمربند زنجیرهای اطراف زمین را در بر گرفتهاند.
اکـنـون بـهتر میتوانیم به ظرافت و دقت فرموده امام (علیهالسّلام) در خطبه یکم نهج البلاغة پی ببریم، که بـه جای کلمه جبال (کوهها) واژه صخور (صخرهها) را به کار برده (و وتدبالصخور میدان ارضه، و به کوههای گران، زمین را میخکوب نموده به آن استواری بخشیده است) این گفتار،
تفسیر آیه فوقالذکر است (وجعلنا فی الارض رواسی ان تمید بهم)
امام (علیهالسّلام) جنبه (صخرهای) بودن کوهها را در جهت استحکام و استواری مرتبط میداند.
سـلـسله کوههای سنگی ـ با پستی و بلندیهایی که دارند ـ نقش بزرگی در تعادل زمین و ثبات اجزا و استواری پوسته آن دارند تا این کوهها با وجود شعلهور بودن درون و التهاب گداختههای آن، درهم شکسته و لرزان نشوند.
آشـنایان با
علوم طبیعی میدانند که زمین با حلقههایی از سلسله کوهها، محاصره شده است و این امر عامل حفظ بیشتر ثبات زمین میباشد حکمت و چگونگی ارتباط این سلسله کوهها با یکدیگر و جـهـت امتداد آنها نیز بر طبیعیدانان پوشیده نیست این سلسله کوهها بر اساس نظمی بدیع و محکم و توجه برانگیز، زمین را به شکل حلقههایی کوهستانی درآورده است که از چهار طرف آن را در بر گرفتهاند. وقتی به نقشه طبیعی زمین نظر میافکنیم، ناهمواریهای زمین را به روشنی مشاهده میکنیم و میبینیم سلسله کوهها به طور عموم در طول هر قاره امتداد مییابد گویا این کوهها ستون فقرات قارهها هستند.
هـنـگـامـی که به شبه جزیرههای هر قاره مینگریم سلسله کوهها را در طولانیترین شکل ممکن امـتـداد یـافـتـه مییابیم در طول جزایر کوهستانی ـ بزرگ یا کوچک ـ نیز سلسله کوههایی یافت میشود.
امـروزه بـا سـیـر و مـطـالـعه در بستر دریاها و اقیانوسها به طور
یقین ثابت شده است که بیشتر جـزیرهها و ارتفاعات آنها در حقیقت دامنه و امتداد سلسله کوهها و جزئی از آنها هستند، به این صـورت کـه قـسـمـتـی از آن کوهها در آب دریاها فرو رفته و پوشیده شده و بخشی دیگر همانند جزیرهها، برسطح آب آشکار است.
بـنـابراین تمام قارهها به وسیله سلسله کوهها و از طریق خشکی یا
دریا به یک دیگر متصلاند جالب تـوجـه اسـت بـدانـیـم، حلقهای از سلسله کوهها در زیر دریا و در نزدیکی ساحل شمالی قارههای سـه گـانـه شـمالی قرار دارد که کاملا اقیانوس منجمد شمالی را در برگرفته است و بسیاری از جزیرههای حاشیه این ساحل برجستگیهای آن سلسله کوهها هستند.
یعنی در قطب جنوب نیز حلقه دیگری از سلسله کوهها قرار دارد که قطب منجمد جنوب را در بر گـرفته است بین دو حلقه یاد شده حلقههای دیگر سلسله کوهها که در طول قارهها و اقیانوسها از شـمـال تـا جـنـوب امـتـداد دارد پـیـوندی محکم ایجاد کرده است گویی این سلسله کوهها، چـارچـوبهـایی مشبک هستند که پنچه در دستآویز زمین زدهاند و از متلاشی شدن و تجزیه و پراکندگی ذرات زمین در فضا جلوگیری میکنند.
از جـهـت دیگر، درون زمین شعلهور است
آتش برافروخته و زبانهدار و خشمگینی در درون زمین شـعلهور است، گویی نزدیک است از
خشم به جوش و خروش آید و اگر ضخامت و سختی پوسته زمـیـن نـبـود، ایـن آتـش برافروخته زمین را درهم میریخت زمین لرزهها و آتشفشانهایی که گهگاه مشاهده میشود بخشی ناچیز از التهاب و فوران آتش درونی زمین است.
سـخـتـی و ضـخامت پوسته روی زمین ـ که از دیرباز سرد مانده است ـ از فوران درون برافروخته زمـیـن مـانـع مـی شود و اگر سختی و صلابت پوسته زمین نبود، لرزشهای شدید و مستمر تمام زمین را فرا میگرفت اگر خداوند زمین را نگه نمیداشت و آرامش نمیبخشید، زمین ساکنانش را در خـود فـرو مـی کشید و اطرافش شکافته میشد و همه چیز در هم فرو میریخت اما خداوند آسـمـان و زمین را نگاه میدارد تا از استواری که دارند نلغزند (ان الله یمسک السماوات والارض ان تزولا).
ملاحظه میشود که کوهها صخرههای کوهستانی سلسلهواری هستند که زمین را احاطه کرده اثر مـسـتـقـیـمـی بر توازن زمین دارد و جلوی لرزش آن را میگیرد، به علاوه سختی این پوسته در بـرگیرنده زمین جلوی اشتعال درونی زمین را نیز میگیرد، که درکلام مولا امیرمؤمنان (علیهالسّلام) به این حقایق آشکار (از دیدگاه
علم روز) اشارت فرموده است.
(ومن یرد ان یضله یجعل صدره ضیقا حرجا کانما یصعد فی السماء).
درایـن آیـه از سـخـتـی و دشـواری زندگی گمراهان سخن میگوید و آنان را به کسی تشبیه مـیکـند که در حال صعود به لایههای بالایی جو است و در اثر این صعود دچار تنگی نفس و فشار سخت بر سینه خود میگردد.
مفسران پیشین در وجه تشبیه، در آیه فوق اختلاف نظر دارند برخی بر این باور بودهاند که مقصود تـشبیه به کسی است که بیهوده میکوشد تا پرواز کند و مانند
پرندگان در آسمان به پرواز درآید، چـون ایـن کـار برایش مقدور نیست ناراحت میشود و از شدت ناراحتی نفس کشیدن بر او دشوار میگردد.
برخی گفتهاند که این تشبیه همانند حالتی است که
درختان نونهال بخواهند در جنگلهای انبوه رشـد یـابند، اما درختان کهن سر درهم کرده راه سر برافراشتن را مسدود میکنند و این درختان تازه رشد به سختی و دشواری راه خود را به فضای آزاد باز میکنند مطالبی از این قبیل گفته شده که هیچ کدام مفهوم آیه را به خوبی روشن نمیسازد.
ولـی امـروزه با پیبردن به پدیده فشار هوا در سطح زمین و تناسب آن با فشار درجه
خون از داخل
بدن، که موجب تعادل فشار بیرونی و درونی است، وجه تشبیه درآیه بهتر روشن شده و تاحدودی از ابهامات تفاسیر پیشین کاسته شده است.
اشـتباه مفسران پیشین در این بوده که از تعبیر (یصعد فی السماء) ـ با تشدید صاد وعین و به کار بـردن (فی) ـ کوشش برای صعود به آسمان فهمیدهاند در صورتی که اگر این معنا مقصود بود، بـایـستی واژه (الی) را به جای (فی) به کار میبرد دیگر آن که (یصعد) ـ از نظر
لغت ـ مفهوم (صـعـود) و بـالا رفـتـن را نمیدهد، بلکه کاربرد این لفظ ـ از
باب تفعل (تصعد) ـ برای افاده مـعـنـای به دشواری افتادن میباشد به گونهای که ازشدت احساس سختی، نفس در سینه تنگ شود در لغت (تصعد نفسه) به معنای به دشواری نفس کشیدن و تنگی سینه و احساس
درد و
رنج است واژههای (صعود) و (صعد) بر دامنههای صعب العبور اطلاق میشود و برای هر امر دشوار بـسـیـارسـخـتـی بـه کـار مـی رود در
سوره جن آمـده: «ومن یعرض عن ذکر ربه یسلکه عذابا صعدا؛
و هر که از یاد پروردگار خود روی گرداند، او را در عقوبت دشواری در مـی آورد.» در
سوره مدثر نیز آمده: «سارهقه صعودا؛
او را به سختترین عقوبتی دچار میسازم.»
از اینرو معنای (کانما یصعد فی السماء) چنین میشود: او مانند کسی است که در لایههای مرتفع جو، دچار تنگی نفس و سختی و دشواری فراوان گشته است در واقع کسی که
خدا را از یاد برده ـ در زنـدگـی ـ مـانـنـد کسی است که در لایههای بالایی جو قرار دارد و دست خوش درد و رنج و سـخـتـی تـنـفـس است لذا از این تعبیر (اعجازگونه) به خوبی به دست میآید که اگر کسی در لایـههای فوقانی جو فاقد وسیله حفاظتی باشد، دچار چنین دشواری و تنگی نفس میگردد این جز با اکتشافات
علمی روز قابل فهم نیست، که در آن روزگار برای بشریت پوشیده بوده است.
پـیـشـیـنیان بر این عقیده بودهاند که هوا فاقد وزن است، تا سال ۱۶۴۳ م که وسیله هوا سنجی بر دسـت (تـوریـچـلـی) (۱۶۰۸-۱۶۴۷) اختراع گردید
و بدین وسیله پی بردند که هوا دارای وزن اسـت هـم چنین پی بردند که هوا ترکیبی از گازهای مخصوصی است که هر یک وزن مـشخصی دارد و میتوان وزن هوا را در هر کجا با مقدار فشاری که وارد میآورد، سنجید و هرچه از سـطح دریا بالا رویم از این فشار کاسته میشود اکنون به دست آمده که فشار هوا در سطح دریا، مـعـادل ثـقـل لـوله عمودی جیوه به ارتفاع ۷۶ سانتیمتر است همین فشار در سطح دریا بر بدن انـسـان وارد میشود ولی در ارتفاع ۵ کیلومتر از سطح دریا، این فشار به نصف کاهش مییابد پس هرچه بالاتر رود، این فشار به طور معکوس پایین میآید، به ویژه درلایههای بالای هوا که تراکم هوا به گونه فاحشی پایین میآید و رقیق میگردد.
در واقـع نیمی از گازهای هوایی، یعنی تراکم پوشش هوایی چه از لحاظ وزن و چه از لحاظ فشار، در مـیـان از سـطـح دریـا تـا ارتفاع ۵ کیلومتر واقع گردیده و سه چهارم آن تا ارتفاع ۱۲ کیلومتر مـی بـاشـد ولـی مـوقعی که به ارتفاع ۸۰ کیلومتر برسیم، وزن هوا تقریبا به ۲۰۰۰۰/۱ پایین میآید بـه وسیله شهابهای آسمانی به دست آمده که تراکم هوا تقریبا تا حدود ارتفاع ۳۵۰ کیلومتر است، زیـرا از فـاصـله ۳۵۰ کیلومتری سنگهای آسمانی بر اثر اصطکاک و برخورد با ذرات هوا ملتهب و شعلهور میگردند.
هـوا سـنگینی و فشار خود را از تمامی جوانب بر بدن ما وارد میسازد، ولی ما فشار و سنگینی آن را احساس نمیکنیم، زیرا فشار خون عروق بدن ما معادل فشار هوا است و هر دو فشار خارج و داخل بـدن متعادل میباشند لیکن موقعی که انسان برکوههای بلند بالا میرود و فشار هوا کم میشود، ایـن تـعـادل بـر هم خورده، فشار داخلی از فشار خارجی بیشتر میشود اگر رفته رفته فشار هوا کـاهـش یـابد، گاه خون از منافذ بدن بیرون میزند اولین احساسی که به انسان در آن هنگام رخ مـی دهـد، سنگینی بر دستگاه تنفسی است که بر اثر فشار خون بر عروق تنفسی تحمیل میشود و مجرای تنفس را تنگ کرده و موجب دشواری تنفس میگردد.
(وجعلنا من الماء کل شیء حی)
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرموده: (کل شی خلق من الماء).
طبق آیه فوق و فرموده پیامبر، همه موجودات منشا هستی خود را از آب گرفتهاند مرحوم صدوق از
جابر بن یزید جعفی ـ کـه از بـزرگان
تابعین (تـابـعـین به کسانی گفته میشود که پس از
اصحاب آمده از ایشان کسب فیض نمودند و خود به دیدار مبارک پیامبر نایل نگردیدهاند.) به شمار میرود ـ از امام باقر (علیهالسّلام) پرسشهایی دارد، از جمله در رابطه با آغاز آفرینش جهان میپرسد امام در جواب میفرماید: (اول شـی خلقه من خلقه، الشی الذی جمیع الاشیا منه، و هو الماء،
نخستین آفریدهای که خدا خلق کرد، چیزی است که تمامی اشیا از آن است و آن آب است).
مـرحـوم
کلینی در
روضه کافی روایتی از امام باقر (علیهالسّلام) آورده که در جواب مرد شامی فرموده: (نخست آن چیزی را آفرید که همه چیزها از آن است و آن چیز که همه اشیا از آن آفریده شده، آب است در نتیجه خدا نسب هر چیزی را به آب رساند، ولی برای آب نسبی که بدان منسوب شود قرار نداد).
همچنین
محمد بن مسلم ـ که شخصیتی عالی قدر به شمار میرود ـ از امام صادق (علیهالسّلام) چنین
روایت کرده است: (کان کل شی ماء، و کان عرشه علی الماء).
آیه شریفه: «وهو الذی خلق السماوات والارض فی ستة ایام وکان عرشه علی الماء؛
و او اسـت کـه آسـمـانها و زمین را در شش هنگام آفرید و
عرش (تدبیر) او (پیش از آن) بر آب بود.» دلالت دارد که پیش از پیدایش جهان هستی، از آسمانها گرفته تا زمین، آب پدید آمده است، زیرا در تعبیر (وکان عرشه علی الماء) واژه (عرش)
کنایه از عرش تدبیر و منظور،
علم خدای متعال است به همه مصالح و شایستگیها و بایستگیهای هستی، در برههای که جز آب چیزی نبوده است در نـتـیجه آیه کنایه از آن است که خدای تعالی بود و هیچ چیز با او نبود، و خداوند پیش از آفرینش جهان ابتدا آب، سپس همه مخلوقات را از آب آفرید.
قرآن کریم در چند جا اشاره دارد که ریشه زندگی، هم در منشا و پیدایش و هم در صحنه هستی و تداوم حیات، همه از آب است میفرماید: «وجعلنا من الماء کل شیء حی
هر چیز زندهای را از آب پدید آوردیم.»
«والله خلق کل دابة من ماء؛
خدا هر جنبندهای را از آب آفرید.»
درباره
انسان میگوید: «وهو الذی خلق من الماء بشرا
و او است که از آب بشری آفرید.»
مـقـصود از این آب همان آبی است که سرمنشا همه موجودات است چنان چه درآیات فوق آمده، یا مـنـظـور از آب،
نطفه است چنانچه در آیه «خلق من ماء دافق؛
(آدمی) از آبی جهنده آفریده شد.» «الم نخلقکم من ماء مهین؛
مگر شما را از آبی پست نیافریدیم؟» مقصود از (پست) بدبو و نفرتآور، برحسب ظاهر است ولی بیشتر مفسرین بر این عقیدهاند که منظور از (ماء) همان پدیده نخستین است «اول ما خلق الله الماء؛
نخستین چیزی که خدا آفرید آب بـود.» کـه تـمـامـی پدیدهها از آن ریشه گرفتهاند، زیرا بذر نخستین موجود زنده تنها از آب پـاشـیـده شد، همان بذر اولیهای که به صورت حیوان ساده تک سلولی (آمیپ) شکل گرفت و به سوی جان دارانی که اعضای پیچیده با بیش از یک میلیون سلول پیش رفت کرد.
امـا چگونگی پیدایش حیات ـ در آب اقیانوسها، دریاها و باتلاقها ـ از نکات مبهمی است که هنوز
عـلـم تـجـربـی بـدان دسـت نیافته است ازاین رو است که تئوری تکامل جانداران ـ به هر شکل و فرضیهای که تاکنون مطرح شده ـ به بررسی مرحله پس از پیدایش نخستین سلول زنده پرداخته اسـت، امـا برهه پیش از آن هنوز مجهول مانده است همین اندازه
معلوم گشته که حیات به اراده الـهـی ـ کـه بر تمای مقدرات هستی چیره است ـ به وجود آمده است و این امر مسلمی است که از پذیرش آن گریزی نیست، زیرا که هم
تسلسل باطل است و هم خود آفرینی محال دانش تجربی روز هم خودآفرینی را باطل میشناسد.
«وجعلنا السماء سقفا محفوظا وهم عن آیاتها معرضون؛
و آسمان را سقفی محفوظ (بر فراز زمین) قرار دادیم، که اینان از نشانههای آن روی گردانند.»
گـرد زمـیـن را پـوشـش هوایی ضخیمی فرا گرفته، که عمق آن به ۳۵۰ کیلومتر میرسد هوا از گـازهـای (نـیتروژن) ـ به نسبت ۰۳/۷۸ درصد و (اکسیژن) به نسبت ۹۹/۲۰ درصد و اکسید کربن به نسبت ۰۴/۰ درصد و بخار آب و گازهای دیگر به نسبت ۹۴/۰ درصد ترکیب یافته است این پـوشـش هـوایـی با این حجم ضخیم و با این نسبتهای گازی فراهم شده در آن، همچون سپری آسـیبناپذیر، زمین را در برگرفته و آن را از گزند سنگهای آسمانی که به حد وفور (روزانه میلیونها سنگ پرتاب آسمانی به سوی زمین هدفگیری میشود.) به سوی زمین میآیند و از همه اطراف، تهدیدی هولناک برای ساکنان زمین به شمار میروند، حفظ کرده زندگی را بر ایشان امکانپذیر میسازد.
فـضـا انـبـاشـته از سنگهای پراکندهای است که بر اثر از هم پاشیدگی ستارههای متلاشی شده بـه وجـود آمـده انـد از ایـن سـنگها به صورت مجموعههای بزرگ و فراوانی پیرامون
خورشید در گـردشـنـد و روزانه تعداد زیادی از این سنگها موقع نزدیک شدن به کره زمین به وسیله نیروی جاذبه به سمت زمین کشیده میشوند این سنگها برخی بزرگ و برخی کوچک و با سرعتی حدود (۶۰-۵۰) کـیلومتر در ثانیه به سوی زمین فرود میآیند، که سرعتی فوقالعاده است ولی هنگامی که وارد لایه هوایی میشوند در اثر سرعت زیاد و اصطکاک فوقالعاده با ذرات هوا، داغ شده شعلهور مـی شـوند و در حال سوختن یک خط نوری ممتد به دنبال خود ترسیم میکنند و به سرعت محو و نابود میشوند که به نام شهاب سنگ شناخته شدهاند برخی از این سنگ پرتابها آن اندازه بزرگاند، کـه از لایه هوایی گذشته، مقداری از آن به صورت سنگهای سوخته با صدای هول ناکی به زمین اصابت میکند.
ایـن خود از آثار رحمت الهی است که ساکنان زمین را از آسیب پرتابهای آسمانی فراوان در امان داشـتـه و پـوششی بس ضخیم آنان را از گزند آفات گرداگردشان محفوظ داشته است که اگر چـنین نبود، امکان
حیات بر روی کره زمین میسر نبود علاوه در مورد پوشش اطراف زمین و جود لایـه ازن از اهمیت بالایی برخوردار است این لایه که در اثر
رعد و برق به وجود می آید، زمین را در بـرابـر پرتوهای مضر کیهانی محافظت میکند اگر این لایه نبود حیات روی زمین ممکن نمیشد که تفصیل آن در جای خود آورده شده است پس هم واره باید گفت: (سبحان الذی سخر لنا هذا و ما کنا له مقرنین).
اسلام و هیئت؛ الاعجاز الطبی فی
القرآن؛ اعجاز
قرآنی از نظر
علوم امروزی؛ اعجاز
قرآن؛ اولین دانشگاه و آخرین پیامبر؛ باد و باران در
قرآن؛ پرتوی از
قرآن؛ پژوهشی در اعجاز
علمی قرآن؛ پیام
قرآن؛ پیشگوییهای
علمی قرآن؛ تاریخچه زمان؛ تاریخ
علوم؛ تصویر جهان در فیزیک؛
تفسیر الصافی؛ التفسیر
العلمی للقرآن فی المیزان؛
التفسیر الکبیر؛
تفسیر منهج الصادقین؛ تفسیر نمونه؛
تفسیر نوین؛
التفسیر و المفسرون؛
التمهید فی علوم القرآن؛
تهذیب الاحکام؛
الجواهر فی تفسیر القرآن؛ خوابگردها؛ دانش عصر فضا؛ درآمدی بر تفسیر
علمی قرآن؛ راه تکامل؛
رسائل ابن سینا؛ رهبران راستین؛ زمین و آسمان و ستارگان از نظر
قرآن؛ زنده جاوید و اعجاز جاویدان؛ طب در
قرآن؛ فیزیک نوین؛
فی ظلال القرآن؛
قرآن و آخرین پدیدههای
علمی؛
القرآن و
العلم؛
قرآن و
علم روز؛
القرآن ینجلی فی عصر
العلم؛ کتاب مقدس؛ الکون و الانسان بین
العلم و
القرآن؛ مجله اطلاعات
علمی؛
مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ مرزهای اعجاز؛ مطالب شگفت انگیز
قرآن؛
مفردات الفاظ القرآن؛ معارف
قرآن؛ مقایسهای میان تورات؛ انجیل
قرآن و
علم؛
المیزان فی تفسیر القرآن؛ نگرشی به
علوم طبیعی در
قرآن؛ هفت آسمان.
مرکز دائرة المعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله «اعجاز قرآن/ علمی». سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «اعجاز علمی» تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۲/۱