اصول اسلامی پیشرفت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اصول
اسلامی پیشرفت، اگر
پیشرفت را بر تمایزیابی معرفتی و ساختاری تعریف کنیم، با
عدالتگرایی به
تکثرگرایی فرهنگی و شناختی و اشاعه و در نهایت تمایز معرفتی خواهیم رسید؛ چرا که هر چیز در جای خودش قرار میگیرد و این سبب تنوع معرفتی خواهد شد که سبب غنای معرفتی به جای فقر فرهنگی و معرفتی جهانی خواهد شد.
اگر
پیشرفت را بر تمایزیابی معرفتی و ساختاری تعریف کنیم، با
عدالتگرایی به
تکثرگرایی فرهنگی و شناختی و اشاعه و در نهایت تمایز معرفتی خواهیم رسید؛ چرا که هر چیز در جای خودش قرار میگیرد و این سبب تنوع معرفتی خواهد شد که سبب غنای معرفتی به جای فقر فرهنگی و معرفتی جهانی خواهد شد.
۱: هر
پیشرفتی از یک فلسفه تاریخ تغذیه میکند که بدون آن یک نوع صورتگرایی بدون محتوا خواهد بود؛ یعنی اگر کسی
پیشرفت را بدون فلسفه تاریخ مربوط به آن بپذیرد، فقط یک کار تقلیدی بدون آگاهی انجام داده است. (مثل کشورهای غیرغربی که
پیشرفت غربی را بدون فلسفه تاریخ آن قبول کردهاند و یک تقلید صرف را مرتکب شدهاند.)
۲: فلسفههای تاریخ دارای یک ریشه مذهبی میباشند؛ چرا که فلسفههای تاریخ بر اساس یک مبدا و مقصد تاریخی تدوین و تشکیل میشوند و این مبدا و مقصد از
ادیان به قرض گرفته میشوند، مثل تولد
مسیح که مبدا تاریخ غرب واقع میشود و تجلی و
ظهور او به عنوان
پیامبر مبدا فلسفه تاریخ غرب واقع میشود و ظهور دوباره آخرالزمانی او نیز مقصد تاریخی واقع میشود و فلسفه تاریخ غربی
پیشرفت غربی را در بین این دو نقطه مبدا و مقصد ترسیم میکند که کاملا تابعی از مبدا و مقصد مذکور میباشد.
۳: فلسفه تاریخ غربی بر اساس مبدا به پدیدارشناسی هگلی (و ما قبل آن در کلام مسیحی) برای تبیین این فلسفه تاریخی و
پیشرفت روی آورد. هر چند پدیدارشناسی کانتی نیز تجلی دیگری از
مسیحیت و کلام آن بوده است؛ نیچه و در نهایت پدیدارشناسی تاریخی هگلی توسط پدیدارشناسی غیر تاریخی هوسرل مورد نقد قرار گرفت. پس فلسفه تاریخ غربی بر اساس پدیدارشناسی سه گانه کانتی (فلسفه علوم تجربی) و هگلی (فلسفه علوم انسانی) و هوسرلی (فلسفه انتقادی علوم انسانی و تجربی) بنا میشود که گفتمانهای درون گفتمانی
پیشرفت غربی را ترسیم میکنند.
۴:
اسلام، فلسفه تاریخ خود را بر اساس آیت و نشانه بنا میکند. (بر عکس غرب که بر اساس پارادایم بنا میکند.) و
پیشرفت خود را بر اساس پارادایم بنا میکند. غرب فلسفه تاریخ را بر اساس پدیدار بنا کرد. پس یک نوع جبریت و تعین در
پیشرفت قایل شد، مثل تعین در روششناسی علوم تجربی کانتی و یا جبریت تاریخی در فلسفه هگل، ولی زمانی که
آیه و نشانه در نقطه مرکزی واقع میشود و نشانه حاکی از یک معنا است و معنا بینهایت است و فقط در آن جهت مطرح میشود، پس تعینی جز همان جهت و قصد وجود ندارد، لذا جبریتی نیز وجود نخواهد داشت. به همین دلیل در پارادایم، انقلاب پارادایمی وجود دارد. «تلک الایام نداولها بین الناس.»
۵: آیه هم شامل فرد و انسان میشود و هم شامل غیرانسان هر چه آنچه در
زمین و
آسمان است و نشانههای بزرگ انسانهای برتر مثل ادیان و
پیامبران میباشد. پس هم مکان و هم زمان نیز در آن وارد میشود؛ یعنی آیهها در زمان و مکانها وارد میشوند. پس یک نوع نسبیت زمانی و مکانی در آیتها مطرح میباشد که آن را از جبریت و تعین رهایی میبخشد.
۶: مبدا تاریخی
اسلامی پیشرفت ظهور
پیامبر آخرالزمان است و مقصد تاریخی آن نیز ظهور
امام آخر الزمان است و این مسیر هیچ وقت قطع نشده است و نشانههای
خداوند در قالب پیامبر و
امام در این مسیر ظهور کردهاند. پس سیره تاریخی مطرح میشود که هم حالت تاریخی دارد و هم حالت غیرتاریخی، چون
ولایت وجود دارد و ولایت غیرتاریخی است، ولی سیره تاریخی آن را تاریخی میکند. پس دچار تاریخزدگی و
یهودی و ضدتاریخی بودن مسیحی نمیشود.
۷: در
پیشرفت اسلامی جنگمحور نیست، بلکه صلحمحور است؛ چرا که در آن تعین و جبریت مطرح نیست تا
جنگ را به وجود آورد؛ چرا که جنگ در اثر تقلیل معرفتی و عاملگرایی تعینی به وجود میآید؛ ولی
اسلام با بُعد بخشی به وسیله عالم معنا و به وسیله ولایت، تعینهای تاریخی و تقلیلی که عامل جنگ است را از بین میبرد و به وسیله غیرتاریخی و
عرفان، فضاهای برخورد که فضای تنگی است به فضای بزرگتر تبدیل میکند. پس جنگ را منتفی میکند و شاهد تاریخی آن
روز عاشورا در
کربلا است که نه
ذلت میپذیرد و نه جنگطلب است.
۸: چون تعین زمانی به معنای غربی یا تاریخگرایی در
اسلام وجود ندارد که یکی دارای زمان
پیشرفته است و یکی دیگر در یک زمان عقب مانده قرار دارد و کشور عقب مانده در تضاد زمانی با کشور
پیشرفته دارد و این تضاد زمانی جنگها را شکل داده و میدهد. (که امروزه از آن به زمان و تضاد Zeit und Konfilkt یاد میشود.) و
اسلام این از راه رابطه زمانی به زمانهای معنوی که شامل زمانهای مادی است، انجام میدهد و از تقلیل زمانی به زمانهای متضاد جلوگیری میکند. (مثل زمانهای آخرتی که در
قرآن آمده است.) و واسطه این زمان و بسط زمانی امام و پیامبر است. پس به گونه فرا ساختار عمل میکند.
۹: تعینهای مکانی که در اسطورههای غربی مطرح شده است و ملیتها و مرزها و تضادها به وجود آورده است، نیز در
اسلام موضوعیت ندارد؛ یعنی در همان حال که مکانهای مقدس را قبول دارد، به عنوان مکانهای حاکی از مکانهای ملکوتی، ولی به عنوان مکانهای نفی کننده مکانهای دیگر مطرح نمیشود، بلکه به عنوان مکانهای شامل به آنها نگریسته میشود و به جای تضاد، تفاهم را به وجود میآورد. (مثل
مکه در جهان
اسلام) و مرز شکنی برای صلح جهانی ترسیم میکند. (مثل سفر
ملکوم ایکس به مکه و استحاب مبارزه منفی و صلحطلبی به جای مبارزه خشن در بازگشت به امریکا.)
۱۰: زمان و مکان که نسبی شد، نسبیت فرهنگی نتیجه آن خواهد شد؛ چرا که فرهنگها، زمان و مکان خاص خود را دارند و در
پیشرفت اسلامی زمان و مکانهای خاص لحاظ میشود. (مثل آمدن صد و بیست و چهار هزار پیامبر در طی زمانها و مکانهای متفاوت و بین هیچ کدام از پیامبران و
رسل فرقی گذاشته نمیشود تا تضاد به وجود آید.) پس بومیگرایی فرهنگی در
پیشرفت اسلامی مطرح میشود و همه اینها در
توحید خلاصه میشود که
وحدت اسلامی و هدم احزاب در سایه آن به وجود میآید، با همه تفاوتهای فرهنگی و مکانی و زمانی (بر عکس
وهابیت که بازگشت به سلف و زمان گذشته مطرح میکند و فضای غیرمدنی و بیابانی را ترجیح میدهد.) و این همان
عرف معتبر در
فقه و
اصول فقه است که دارای لسان قوم و مناسک قومی است که در قرآن آمده است.
۱۱: چون بومیگرایی فرهنگی در
پیشرفت اسلامی مطرح میشود، پس تراکم و تمرکز مقبول نیست. (آنچه در
پیشرفت غربی مطرح است، تراکم دراندیشه مارکس و تمرکزگرایی دراندیشه وبر) چرا که تراکم و تمرکز با عدالت
اسلامی سازگار نیست. (کی لایکون دوله بین الاغنیاء منکم) چرا که سبب انحصار میشود و ظلم جهانی بر اساس تقدم ستاد بر صف است و سهمی که ستاد میبرد چندین برابر صف است. و این از تمرکز و تراکم ستاد به وجود میآید که نام جهانیشدن بر خود گرفته است.
۱۲: اگر
پیشرفت را بر تمایزیابی معرفتی و ساختاری تعریف کنیم، با عدالتگرایی به تکثرگرایی فرهنگی و شناختی و اشاعه و در نهایت تمایز معرفتی خواهیم رسید؛ چرا که هر چیز در جای خودش قرار میگیرد و این سبب تنوع معرفتی خواهد شد که سبب غنای معرفتی به جای فقر فرهنگی و معرفتی جهانی خواهد شد و زمانی که تمایزگرایی معرفتی به وجود میآید، تمایز گرایی کنشی به وجود خواهد آورد و تمایزگرایی کنشی، تمایزگرایی ساختاری به وجود میآورد، پس با
عدالت به
پیشرفت واقعی؛ یعنی تمایزیابی معرفتی و ساختاری میرسیم.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اصول اسلامی پیشرفت»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۱/۱۶.