• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اسناد هجوم به خانه حضرت زهرا

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




روایات بسیاری در کتاب‌های اهل‌تسنن وجود دارد که ثابت می‌کند، خلیفه دوم به همراه عده‌ای دیگر، به خانه حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) هجوم برده و آن جا را به آتش کشیده‌اند؛ درحالی‌که فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) به همراه نوادگان رسول خدا در داخل خانه بوده‌اند.

در این مقاله، به چند روایت به نقل از علمای اهل‌سنت اشاره می‌شود و فقط چهار روایت: ابن‌ابی‌شیبه، بلاذری، طبری و روایت پشیمانی ابوبکر در آخرین روزهای زندگیش، از نظر سندی بررسی می‌شود.

فهرست مندرجات

۱ - روایت امام جوینی
       ۱.۱ - سخن ذهبی
۲ - روایت ابن‌ابی‌شیبه
       ۲.۱ - بررسی سند روایت
              ۲.۱.۱ - محمد بن بشر
              ۲.۱.۲ - عبیدالله بن عمر
              ۲.۱.۳ - زید بن اسلم
              ۲.۱.۴ - ابوزید مدنی
۳ - روایت بلاذری
       ۳.۱ - بررسی سند حدیث
              ۳.۱.۱ - مدائنی
              ۳.۱.۲ - مسلمة بن محارب
              ۳.۱.۳ - سلیمان تِیْمی
                     ۳.۱.۳.۱ - توثیق مزی
                     ۳.۱.۳.۲ - توثیقات دیگران
              ۳.۱.۴ - عبدالله بن عون
                     ۳.۱.۴.۱ - تابعی بودن ابنعون
                     ۳.۱.۴.۲ - توثیقات دیگر
۴ - روایت ابن‌قتیبه دینوری
       ۴.۱ - انتساب کتاب به ابن‌قتیبه
              ۴.۱.۱ - چاپ‌های متعدد کتاب
              ۴.۱.۲ - استناد به کتاب
                     ۴.۱.۲.۱ - ابن‌حجر و ابن‌عربی
                     ۴.۱.۲.۲ - ابن‌فهد و ابن‌شباط
                     ۴.۱.۲.۳ - فاسی و سلامة‌الله
                     ۴.۱.۲.۴ - زیدان و وجدی
              ۴.۱.۳ - اعتراض به مطالب کتاب
۵ - روایت طبری
       ۵.۱ - بازبینی سند روایت
              ۵.۱.۱ - حمید بن محمد
              ۵.۱.۲ - جریر بن عبدالحمید
              ۵.۱.۳ - مغیرة بن مقسم
              ۵.۱.۴ - زیاد بن کلیب
۶ - روایت مسعودی
۷ - روایت ابن‌عبد ربّه
۸ - روایت ابن‌عبد البر
۹ - روایت مقاتل بن عطیه
۱۰ - روایت ابی‌الفداء
۱۱ - روایت صفدی
۱۲ - روایت عسقلانی و ذهبی
       ۱۲.۱ - توثیق راویان شیعه
              ۱۲.۱.۱ - عبیدالله بن موسی
              ۱۲.۱.۲ - جعفر بن سلیمان
              ۱۲.۱.۳ - عبدالملک بن اعین
۱۳ - روایت محمد بن شحنه
۱۴ - روایت محمدحافظ ابراهیم
۱۵ - روایت عمررضا کحالة
۱۶ - روایت عبدالفتاح عبدالمقصود
       ۱۶.۱ - ترجمه روایت
۱۷ - پشیمانی ابوبکر
       ۱۷.۱ - تصحیح ضیاء المقدسی
       ۱۷.۲ - توثیق علوان بن داود
              ۱۷.۲.۱ - توثیق ابن‌حبان
                     ۱۷.۲.۱.۱ - شخصیت ابن‌حبان
                     ۱۷.۲.۱.۲ - تشدد ابن‌حبان
              ۱۷.۲.۲ - توثیق منکران حدیث
                     ۱۷.۲.۲.۱ - حسان بن حسان
                     ۱۷.۲.۲.۲ - احمد بن شبیب
                     ۱۷.۲.۲.۳ - عبدالرحمن بن شریح
                     ۱۷.۲.۲.۴ - داود بن حصین
۱۸ - منابع شیعه
       ۱۸.۱ - روایت سلیم بن قیس
       ۱۸.۲ - روایت کافی
              ۱۸.۲.۱ - ترجمه روات
                     ۱۸.۲.۱.۱ - مرحوم کلینی
                     ۱۸.۲.۱.۲ - العمرکی بن علی
                     ۱۸.۲.۱.۳ - علی بن جعفر
۱۹ - پانویس
۲۰ - منبع


از آن جایی که روایت جوینی اهمیت بیشتری داشت و نیز تصریح به مقتوله بودن صدیقه طاهره دارد، ما نخست این روایت را نقل و بقیه روایات را بر طبق سال وفات صاحب کتاب، می‌آوریم.
جوینی «استاد ذهبی» از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) این گونه روایت می‌کند:
روزی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نشسته بود، حسن بن علی بر او وارد شد، دیدگان پیامبر که بر حسن افتاد، اشک آلود شد، سپس حسین بن علی بر آن حضرت وارد شد، مجدداً پیامبر گریست. در پی آن دو، فاطمه و علی (علیهماالسلام) بر پیامبر وارد شدند، اشک پیامبر با دیدن آن دو نیز جاری شد، وقتی از پیامبر علت گریه بر فاطمه را پرسیدند، فرمود:
وَ اَنِّی لَمَّا رَاَیْتُهَا ذَکَرْتُ مَا یُصْنَعُ بِهَا بَعْدِی کَاَنِّی بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ فی بَیْتَهَا وَ انْتُهِکَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ اِرْثَهَا وَ کُسِرَ جَنْبُهَا (وَ کُسِرَتْ جَنْبَتُهَا) وَ اَسْقَطَتْ جَنِینَهَا وَ هِیَ تُنَادِی یَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِیثُ فَلَا تُغَاثُ... فَتَکُونُ اَوَّلَ مَنْ یَلْحَقُنِی مِنْ اهل‌بیتی فَتَقْدَمُ عَلَیَّ مَحْزُونَةً مَکْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة. فَاَقُولُ عِنْدَ ذَلِکَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ اَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِی نَارِکَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّی اَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِکَةُ عِنْدَ ذَلِکَ آمِین.
زمانی که فاطمه را دیدم، به یاد صحنه‌ای افتادم که پس از من برای او رخ خواهد داد، گویا می‌بینم ذلت وارد خانهء او شده، حرمتش پایمال گشته، حقش غصب شده، از ارث خود ممنوع گشته، پهلوی او شکسته شده و فرزندی را که در رحم دارد، سقط شده؛ در حالی که پیوسته فریاد می‌زند: وا محمداه!؛ ولی کسی به او پاسخ نمی‌دهد، کمک می‌خواهد؛ اما کسی به فریادش نمی‌رسد.
او اول کسی است که از خاندانم به من ملحق می‌شود؛ و در حالی بر من وارد می‌شود که محزون، گرفتار و غمگین و شهید شده است.
و من در اینجا می‌گویم: خدایا لعنت کن هر که به او ظلم کرده، کیفر ده هر که حقش را غصب کرده، خوار کن هر که خوارش کرده و در دوزخ مخلد کن هر که به پهلویش زده تا فرزندش را سقط کرده و ملائکه آمین گویند.

۱.۱ - سخن ذهبی

ذهبی در شرح حال امام الحرمین جوینی می‌گوید:
وسمعت من الامام المحدث الاوحد الاکمل فخر الاسلام صدر‌الدین ابراهیم بن محمد بن المؤید بن حمویه الخراسانی الجوینی... وکان شدید الاعتناء بالروایة وتحصیل الاجزاء حسن القراءة ملیح الشکل مهیبا دینا صالحا.
از امام روایت‌کننده و حدیث‌گوی یگانه کامل فخر اسلام و صدر دین ابراهیم بن محمد بن الموید بن حمویه الخراسانی الجوینی روایت شنیدم (درس گرفتم)... و وی بسیار به روایات و بدست آوردن کتب حدیثی اهمیت می‌داد خوش صدا و خوش سیما بود و شخص با هیبت و دین‌دار و صالحی بود.


وی که از اساتید محمد بن اسماعیل بخاری بوده، در کتاب المصنف می‌گوید:
انه حین بویع لابی بکر بعد رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کان علی والزبیر یدخلان علی فاطمة بنت رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فیشاورونها ویرتجعون فی امرهم، فلما بلغ ذلک عمر بن الخطاب خرج حتی دخل علی فاطمة فقال: یا بنت رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ! والله ما من احد احب الینا من ابیک، وما من احد احب الینا بعد ابیک منک، وایم الله ما ذاک بمانعی ان اجتمع هؤلاء النفر عندک، ان امرتهم ان یحرق علیهم البیت، قال: فلما خرج عمر جاؤوها فقالت: تعلمون ان عمر قد جاءنی وقد حلف بالله لئن عدتم لیحرقن علیکم البیت وایم الله لیمضین لما حلف علیه....
هنگامی که مردم با ابی‌بکر بیعت کردند، علی و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره می‌پرداختند، و این مطلب به عمر بن خطاب رسید. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: ‌ای دختر رسول خدا! محبوب‌ترین فرد برای ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود تو!!! ولی سوگند به خدا این محبت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند.
این جمله را گفت و بیرون رفت، وقتی علی (علیه‌السّلام) و زبیر به خانه بازگشتند، دخت گرامی پیامبر به علی (علیهم‌السّلام) و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شماها بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام می‌دهد!
ابن ابی‌شیبه سند روایت را این گونه نقل می‌کند: حدثنا محمد بن بشرنا عبیدالله بن عمر حدثنا زید بن اسلم عن ابیه اسلم

۲.۱ - بررسی سند روایت

در سند روایت افراد متعددی وجود دارد که در ادامه به بررسی وثاقت آنها می‌پردازیم.

۲.۱.۱ - محمد بن بشر

مزی در تهذیب الکمال درباره وی می‌گوید: قال عثمان بن سعید الدارمی، عن یحیی بن معین: ثقة. و قال ابوعبید الآجری: سالت ابا داود عن سماع محمد بن بشر من سعید بن ابی‌عروبة فقال: هو احفظ من کان بالکوفة.
ابوعبید گوید: از داود سؤال کردم از روایت محمد بن بشیر از سعید بن ابی‌عروبه، گفت: او از نظر حفظ از تمامی کوفیان برتر بوده است.
و ابن‌حجر در تهذیب التهذیب می‌نویسد: و کان ثقة، کثیر الحدیث. و قال النسائی، و ابن‌قانع: ثقة. و قال ابن‌شاهین فی " الثقات ": قال عثمان بن ابی‌شیبة: محمد بن بشر ثقة ثبت.

۲.۱.۲ - عبیدالله بن عمر

مزی در تهذیب الکمال درباره عبیدالله بن عمر بن حفص بن عاصم بن عمر بن الخطاب می‌نویسد: و قال ابوحاتم: سالت احمد بن حنبل عن مالک، و عبید الله بن عمر، و ایوب ایهم اثبت فی نافع؟ فقال: عبید الله اثبتهم واحفظهم واکثرهم روایة.
و قال عبدالله بن احمد بن حنبل: قال یحیی بن معین: عبید الله بن عمر من الثقات. و قال ابوزرعة، و ابوحاتم: ثقة. و قال النسائی: ثقة ثبت. و قال ابوبکر بن منجویه: کان من سادات اهل المدینة و اشراف قریش فضلا و علما و عبادة و شرفا و حفظا و اتقانا.
و ابن‌حجر در تهذیب التهذیب می‌نویسد: قال ابن‌منجویه: کان من سادات اهل المدینة و اشراف قریش: فضلا و علما و عبادة و شرفا و حفظا و اتقانا. و قال احمد بن صالح: ثقة ثبت مامون، لیس احد اثبت فی حدیث نافع منه.

۲.۱.۳ - زید بن اسلم

زید بن اسلم قرشی عدوی از روات، بخاری، مسلم و بقیه صحاح سته اهل‌سنت است؛ از این رو در وثاقت این شخص، هیچ تردیدی وجود ندارد.
مزی در تهذیب الکمال درباره وی می‌نویسد: و قال عبدالله بن احمد بن حنبل عن ابیه، و ابوزرعة، و ابوحاتم، و محمد بن سعد، و النسائی، و ابن‌خراش: ثقة و قال یعقوب بن شیبة: ثقة من اهل الفقه والعلم، و کان عالما بتفسیر القرآن، له کتاب فیه تفسیر القرآن.

۲.۱.۴ - ابوزید مدنی

وی نیز از روات بخاری، مسلم و بقیه صحاح اهل‌سنت و از صحابه است و از آن جایی که تمامی صحابه از دیدگاه اهل‌سنت، عادل هستند، در وثاقت وی نمی‌توانند تردید کنند. مزی در تهذیب الکمال می‌نویسد: ادرک زمان النبی صلی الله علیه وسلم. و قال العجلی: مدینی ثقة من کبار التابعین. و قال ابوزرعة: ثقة.
در نتیجه سند این روایت صحیح است.


ان ابابکر آرسل الی علی یرید البیعة، فلم یبایع، فجاء عمر و معه فتیلة. فتلقته فاطمة علی الباب فقالت فاطمة: یابن الخطاب! اتراک محرّقا علیّ بابی؟! قال: نعم، و ذلک اقوی فیما جاء به ابوک.
ابوبکر به دنبال علی برای بیعت کردن فرستاد چون علی (علیه‌السّلام) از بیعت با ابوبکر سرپیچی کرد، ابوبکر به عمر دستور داد که برود و او را بیاورد، عمر با شعله آتش به سوی خانه فاطمه (علیهاالسّلام) رفت. فاطمه (علیهاالسّلام) پشت در خانه آمد و گفت: ‌ای پسر خطّاب! آیا تویی که می‌خواهی درِ خانه را بر من آتش بزنی؟ عمر پاسخ داد: آری! این کار آنچه را که پدرت آورده محکم‌تر می‌سازد.

۳.۱ - بررسی سند حدیث

بلاذری، روایت را با این سند نقل می‌کند: المدائنی، عن مسلمة بن محارب، عن سلیمان التیمی وعن ابنعون: ان ابابکر...

۳.۱.۱ - مدائنی

ذهبی درباره وی می‌نویسد: المدائنی• العلامة الحافظ الصادق ابوالحسن علی بن محمد بن عبدالله بن ابی‌سیف المدائنی الاخباری. نزل بغداد، وصنف التصانیف، وکان عجبا فی معرفة السیر والمغازی والانساب وایام العرب، مصدقا فیما ینقله، عالی الاسناد.
در ادامه از قول یحی بن معین می‌نویسد: قال یحیی: ثقة ثقة ثقة. (قال احمد بن ابی‌خثیمة) سالت ابی‌: من هذا؟ قال: هذا المدائنی.
یحیی بن مَعین در مورد او سه بار گفت: او مورد اعتماد است، او مورد اعتماد است، او مورد اعتماد است. احمد بن ابی‌خثیمه می‌گوید: از پدرم پرسیدم نام این شخصی که یحیی بن مَعین در مورد او این مطلب را گفت، چیست: پدرم گفت: نام او مدائنی است.
و نیز نقل می‌کند: وکان عالما بالفتوح والمغازی والشعر، صدوقا فی ذلک.
ابوالحسن مدائنی (از علمای تاریخ بود) وعالم به جنگ‌ها و غزوه‌ها و شعر بود (ودر این زمینه اطلاعات کافی داشت) و در مورد این مسائل در زمره راستگویان به شمار می‌رفت.
و ابن‌حجر می‌نویسد: قال ابوقلابة: حدثت ابا عاصم النبیل بحدیث فقال عمن هذا قلت: لیس له اسناد ولکن حدثنیه ابوالحسن المدائنی قال لی سبحان الله ابوالحسن استاذ. (اسناد)
ابوقلابه می‌گوید: حدیث را برای اباعاصم نبیل خواندم، اباعاصم گفت: این حدیث را از چه کسی شنیده‌ای؟ گفتم سندش نزد من نیست ولکن این حدیث را ابوالحسن مدائنی برایم نقل نموده است و از او شنیده‌ام ابا عاصم گفت: پاک و منزه است خدا، ابوالحسن مدائنی استاد در علم حدیث است.
در بعضی نسخه‌ها به جای کلمه استاد، اسناد آمده است در این صورت معنای عبارت این‌گونه می‌شود: ابوالحسن مدائنی خودش سند است و همین که او این روایت را نقل نموده کافی است.
وقال ابوجعفر الطبری کان عالماً بایام الناس صدوقاً فی ذلک. ابوجعفر طبری می‌گوید: عالم به تاریخ بود و از راستگویان بود.

۳.۱.۲ - مسلمة بن محارب

ابن‌حبان او را در کتاب الثقات توثیق نموده است؛ از این رو، اشکال مجهول بودن این شخص، مردود است.

۳.۱.۳ - سلیمان تِیْمی

در خصوص سلیمان تیمی توثیقات متعددی وجود دارد که در ادامه به آنها اشاره می‌شود:

۳.۱.۳.۱ - توثیق مزی

مزی در تهذیب الکمال می‌نویسد: قال الربیع بن یحیی عن شعبة ما رایت احدا اصدق من سلیمان التیمی کان اذا حدث عن النبی صلی الله علیه وسلم تغیر لونه.
ربیع بن یحیی از شعبة بن حجاج نقل می‌کند که می‌گفت: احدی را راستگوتر از سلیمان التِیْمی ندیدم، هر وقت حدیثی از پیامبر اکرم نقل می‌نمود رنگش (صورتش) تغییر می‌کرد.
قال ابوبحر البکراوی عن شعبة شک ابنعون وسلیمان التیمی یقین.
ابوبحر بکراوی از شعبة بن حجاج نقل می‌کند که می‌گفت: شک سلیمان التِیْمی وابن عون بِسان یقین است.
وقال عبدالله بن احمد عن ابیه ثقة. عبدالله بن احمد بن حنبل از پدرش نقل می‌کند که می‌گفت: سلیمان تیمی فردی مورد وثوق و اعتماد است.
قال ابن‌معین والنسائی ثقة. یحیی بن معین و نسائی نیز او را ثقه و مورد اطمینان می‌دانند.

۳.۱.۳.۲ - توثیقات دیگران

قال العجلی تابعی ثقة فکان من خیار اهل البصرة. عِجلی (از علمای رجالی اهل‌سنت) در مورد او می‌گوید: او از طبقه تابعین است و فردی مورد وثوق است و از بهترین افراد (وعلمای) اهل بصره است.
محمد بن سعد صاحب کتاب الطبقات الکبری در مورد سلیمان تیمی می‌گوید: کان ثقة کثیر الحدیث وکان من العباد المجتهدین وکان یصلی اللیل کله یصلی الغداة بوضوء عشاء الآخرة.
او فردی مورد وثوق است، احادیث بسیار زیادی نقل کرده است و از عابدین و مجتهدین بود، تمامی شب را به نماز خواندن می‌گذراند و نماز صبحش را با وضوی نماز عشاء شب گذشته‌اش می‌خواند.
قال الثوری حفاظ البصرة ثلاثة فذکره فیهم.
از سفیان ثوری نقل می‌کنند که می‌گفت: حفاظ (حدیث) در بصره سه نفرند، و سلیمان تیمی را یکی از آن افراد می‌دانست.
قال ابن‌المدینی عن یحیی ما جلست الی رجل اخوف لله منه؛ علی بن مدینی از یحیی (بن سعید قطان) نقل می‌کند که می‌گفت: درکنار هیچ مردی خداترس‌تر از سلیمان تیمی ننشستم. (کنایه از اینکه سلیمان تیمی بسیار خداترس بود و من خداترس تر از او ندیدم).
قال محمد بن علی الوراق عن احمد بن حنبل کان یحیی بن سعید یثنی علی التیمی وکان عنده عن انس اربعة عشر حدیثا ولم یکن یذکر اخباره.
محمد بن علی الوراق از احمد بن حنبل نقل می‌کند که می‌گفت: یحیی بن سعید (قطان) سلیمان التیمی را مدح و ثناء می‌کرد و می‌گفت، ۱۴ روایت از انس بن مالک نزد سلیمان بود (یعنی ۱۴ روایت بدون واسطه از انس نقل می‌نمود) ولی روایات او را (یحیی) ذکر نکرد.
ابن‌حبان در کتاب الثقات می‌گوید: کان من عباد اهل البصرة وصالحیهم ثقة واتقانا وحفظا وسنة. سلیمان التِیْمی از عابدین و صالحین بصره بود او فردی مورد وثوق و دقیق و متقن بود و از حفاظ حدیث و از کسانی بود که بسیار به سنت اهمیت می‌داد.

۳.۱.۴ - عبدالله بن عون

برخی اشکال کرده‌اند که روایت در این جا مقطوع است؛ چرا که وی از صحابه روایتی نقل نکرده است؛ در حالی که صفدی، از علمای بزرگ اهل‌سنت در مورد ابنعون می‌گوید: کان یمکنه السماع من طائفةٍ من الصحابة.
حتی روایاتی وجود دارد که حکایت از صحابی بودن این شخص دارد؛ چنانچه ابن‌سعد در الطبقات الکبری نقل می‌کند: اخبرنا بکار بن محمد قال: کان بن عون یتمنی ان یری النبی، صلی الله علیه وسلم، فلم یره الا قبل وفاته بیسیر فسر بذلک سرورا شدیدا...
ابنعون خیلی دوست داشت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، (بالاخره این توفیق نصیب او شد و) مدت کوتاهی قبل از وفات حضرت توانست حضرت را ببیند و بخاطر این دیدار بسیار خوشحال بود...

۳.۱.۴.۱ - تابعی بودن ابنعون

حتی اگر فرض کنیم که ابنعون تابعی باشد، باز هم ضرری به این روایت نمی‌زند؛ چرا که پدر علم رجال اهل‌سنت، شعبه بن حجاج درباره وی می‌گوید: شک ابنعون احب الی من یقین غیره.
شک ابنعون برای من از یقین دیگران بهتر و قابل قبول‌تر است.
و علی بن مدینی از علمای بزرگ رجال اهل‌سنت می‌گوید: قال علی بن المدینی: جمع لابن عون من الاسناد ما لم یجمع لاحد من اصحابه. سمع بالمدینة من القاسم وسالم، وبالبصرة من الحسن وابن سیرین، وبالکوفة من الشعبی وابراهیم، وبمکة من عطاء ومجاهد، وبالشام من رجاء بن حیوة ومکحول.
به قدری روایات مسند نزد ابنعون وجود دارد که نزد هیچ کدام از اصحابش وجود ندارد. اساتید او در مدینه قاسم و سالم، در بصره حسن (بصری) و ابن‌سیرین، در کوفه (عامر) شعبی و ابراهیم، در مکه عطاء و مجاهد، و در شام رجاء بن حیوة و مکحول بودند.
و نیز مزی در تهذیب اکمال می‌نویسد: قال علی: وهذا قبل ان یحدث ابنعون، ولو کان ابنعون قد حدث ما قدم علیه عندی احدا.
قبل از اینکه ابنعون بر کرسی تدریس حدیث بنشیند علی بن مدینی می‌گفت: اگر ابنعون حدیث بگوید هیچ کس را بر او مقدم نمی‌کنم.
قال اسماعیل بن عمرو البجلی، عن سفیان الثوری: ما رایت اربعة اجتمعوا فی مصر مثل اربعة اجتمعوا بالبصرة: ایوب، ویونس وسلیمان التیمی، وعبدالله بن عون.
اسماعیل بن عمرو بجلی به نقل از سفیان ثوری می‌گوید: من آن چهار نفری را که در مصر جمع شده‌اند، (در علم و فضل) مانند این چهار نفری که در بصره‌اند ندیدم (یعنی آن چهار نفر با اینها در فضیلت و برتری علمی قابل قیاس نیستند).
وقال محمد بن سلام الجمحی: سمعت وهیبا یقول: دار امر البصرة علی اربعة، فذکر هؤلاء. وقال احمد بن عبدالله العجلی: اهل البصرة یفخرون باربعة، فذکرهم. احمد بن عبدالله العجلی: اهل بصره به چهار نفر افتخار می‌کنند، سپس نام این چهار نفر را ذکر نمود.
وقال الاصمعی، عن شعبة: ما رایت احدا بالکوفة الا وهؤلاء الاربعة افضل منه، فذکرهم. اصمعی به نقل از شعبه می‌گوید: هیچ کسی را در کوفه ندیدم مگر اینکه این چهار نفر از آنها برتر بودند، سپس نام این چهار نفر را ذکر نمود.

۳.۱.۴.۲ - توثیقات دیگر

قال محمد بن احمد بن البراء: قال علی بن المدینی، وذکر هشام بن حسان وخالد الحذاء وعاصم الاحول وسلمة بن علقمة وعبدالله بن عون و ایوب، فقال: لیس فی القوم مثل ابنعون و ایوب.
محمد بن احمد بن البراء می‌گوید علی بن المدینی در حالی که در مورد هشام بن حسان وخالد الحذاء وعاصم الاحول وسلمة بن علقمة وعبدالله بن عون و ایوب صحبت می‌کرد گفت در میان قوم (یعنی اصحاب حدیث در نزد ما) فردی مانند ابنعون و ایوب یافت نمی‌شود.
وقال ابوداود الطیالسی، عن شعبة: ما رایت مثل ایوب ویونس وابن عون؛ ابوداود طیالسی به نقل از شعبه می‌گوید: شعبه گفت تاکنون مثل ایوب ویونس و ابنعون ندیده‌ام.
قال حفص بن عمرو الربالی، عن معاذ بن معاذ: سمعت هشام بن حسان یقول: حدثنی من لم تر عینای مثله - فقلت فی نفسی: الیوم یستبین فضل الحسن وابن سیرین - قال: فاشار بیده الی ابنعون وهو جالس.
حفص بن عمرو ربالی به نقل از معاذ بن معاذ می‌گوید: از هشام بن حسان شنیدم که می‌گفت: از کسی حدیث شنیدم که چشمانم تاکنون مثل او را (در علم وفضیلت) ندیده بود، پیش خود گفتم امروز فضائل حسن بصری و ابن‌سیرین با این سخن آشکار شد، (که ناگهان) هشام بن حسان با دستش به ابنعون که در مجلس حاضر بود اشاره نمود
قال الربالی: فذکرته للخلیل بن شیبان، فقال: سمعت عمر بن حبیب یقول: سمعت عثمان البتی یقول: ما رات عینای مثل ابنعون.
ربالی گوید: این حرف را برای خلیل بن شیبان نقل کردم، او نیز گفت از عمر بن حبیب شنیدم می‌گفت عثمان البتی می‌گفت: چشمانم (در فضیلت و برتری) فردی مثل ابنعون ندیده است.
قال نعیم بن حماد، عن ابن‌المبارک: ما رایت احد ذکر لی قبل ان القاه ثم لقیته، الا وهو علی دون ما ذکر لی الا حیوة، وابن عون، وسفیان، فاما ابنعون: فلوددت انی لزمته حتی اموت او یموت.
نعیم بن حماد از عبدالله بن مبارک نقل می‌کند: حالات هر کسی را که برایم نقل نمودند بعد از ملاقات با او دریافتم آنقدر هم که می‌گفتند اهل فضل نبود، غیر از حیوة و ابنعون، و سفیان، اما ابنعون: (آنقدر با فضیلت است که) من دوست دارم آنقدر شاگرد او باشم تا اینکه یا من از دنیا بروم یا او.
قال ابن‌المبارک: ما رایت احدا افضل من ابنعون. عبدالله بن مبارک می‌گوید: احدی را افضل از ابنعون ندیدم.
ابن‌حبان می‌گوید: من سادات اهل زمانه عبادة وفضلا وورعا ونسکا وصلابة فی السنة، وشدة علی اهل البدع (ابنعون) درمیان اهل زمانش از جهت عبادت و فضیلت و دوری از شبهات و سیره و روش و تقیدش به سنت نبوی و مقابله با بدعت‌گزاران از بزرگان بود (و دارای مقامی بس رفیع بود).
در نتیجه، همان‌طوری که ذکر شد، اولاً برخی از علمای اهل‌سنت تصریح کرده‌اند که وی صحابی بوده و در آخرین روزهای عمر نبی مکرم اسلام وی را ملاقات کرده است در نتیجه در حادثه حمله به خانه صدیقه شهیده حضور داشته است و شاهد ماجرا بوده است؛ ثانیاً: بر فرض این که روایت منقطع و از گفته‌های خود ابنعون باشد، بازهم برای اثبات ادعای ما کفایت می‌کند؛ زیرا اعتراف شخصی مثل ابنعون که شک او در نزد علمای اهل‌سنت همانند یقین است و...، خود بهترین دلیل برای ما است.


وان ابابکر رضی الله عنه تفقد قوما تخلفوا عن بیعته عند علی کرم الله وجهه، فبعث الیهم عمر، فجاء فناداهم وهم فی دار علی، فابوا ان یخرجوا فدعا بالحطب وقال: والذی نفسه عمر بیده. لتخرجن او لاحرقنها علی من فیها، فقیل له: یا ابا حفص، ان فیها فاطمة؟ فقال: وان فی روایة ان عمر جاء الی بیت فاطمة فی رجال من الانصار ونفر قلیل من المهاجرین.
ابی‌بکر به دنبال عده‌ای که حاضر نشده بودند با او بیعت کنند بود همان افرادی که نزد علی (علیه‌السّلام) تجمع کرده بودند، لذا عمر را به دنبال آنها فرستاد عمر سر رسید آنان را صدا کرد، ولی آنها اعتنایی نکرده و از خانه خارج نشدند. عمر هیزم خواست و گفت: و الذی نفس عمربیده لتخرجنّ او لاحرقنّها علی من فیها.
به همان خدایی که جان عمر در دست اوست، سوگند یاد می‌کنم که بیرون بیایید و گرنه خانه را با کسانی که در آن هستند آتش خواهم زد. به عمر گفتند: ‌ای اباحفص! فاطمه (علیهاالسّلام) در این خانه است. عمر پاسخ داد: باشد!!
در روایت دیگری آمده است: عمر با عده زیادی از انصار و افراد کمی از مهاجرین درب خانه حضرت فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) آمده بود.
«ابن قتیبه» می‌افزاید: ... فاطمه (علیهاالسّلام) چون صدای آن‌ها را شنید، با صدای بلند ندا کرد: یا ابت یا رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ماذا لقینا بعدک من ابن‌الخطاب و ابن‌ابی‌قحافه....
‌ای پدر! ‌ای رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)! ما پس از تو چه (ظلم‌ها) که از (عمر) بن خطاب و (ابوبکر) ابن‌ابی‌قحافه دیدیم...

۴.۱ - انتساب کتاب به ابن‌قتیبه

برخی از وهابیون، در انتساب کتاب الامامة والسیاسة به ابن‌قتیبه اشکال می‌کنند و از این طریق می‌خواهند روایاتی را که وی در کتابش آورده و حقایقی را که آشکار کرده است، از اعتبار بیندازند. که در جواب می‌گوییم:

۴.۱.۱ - چاپ‌های متعدد کتاب

اولاً: این کتاب بارها با نام مؤلف آن «ابن‌قتیبه دینوری» در مصر و سایر کشورها چاپ شده و حتی چندین نسخه خطی از این کتاب در سراسر دنیا؛ از جمله در کتابخانه‌های مصر، پاریس، لندن، ترکیه و هند موجود است.

۴.۱.۲ - استناد به کتاب

بسیاری از علمای اهل‌سنت؛ حتی از علماء و بزرگان معاصر آن‌ها، به تالیف این کتاب و صحت انتساب آن به ابن‌قتیبه تصریح داشته و در نقل روایات تاریخی به آن استناد کرده‌اند. در ادامه به سخنان چند تن از این بزرگان اشاره می‌کنیم:

۴.۱.۲.۱ - ابن‌حجر و ابن‌عربی

ابن‌حجر هیثمی در کتاب تطهیر الجنان و اللسان.
[۵۱] ابن‌حجر هیثمی، احمد بن محمد، تطهیر الجنان و اللسان، ص۷۲.

ابن‌عربی متوفای ۵۴۳ هـ در کتاب «العواصم من القواصم» ضمن نقل مطالبی از این کتاب به صحت انتساب آن به «ابن‌قتیبه» تصریح دارد.

۴.۱.۲.۲ - ابن‌فهد و ابن‌شباط

نجم‌الدین عمر بن محمد مکی مشهور به «ابن‌فهد» در کتاب «اتحاف الوری باخبار‌ ام‌القری» در ذکر حوادث سال ۹۳ هـ می‌نویسد: و قال ابومحمد عبدالله بن مسلم ابن‌قتیبة فی کتاب الامامة و السیاسة...»
[۵۳] ابن‌فهد، عمر بن محمد، اتحاف الوری باخبار‌ ام القری، حوادث سال ۹۳ ه. ق.
و سپس حکایت دستگیری «سعید بن جبیر» را به نقل از آن کتاب ذکر می‌کند.
قاضی ابوعبدالله تنوزی معروف به «ابن‌شباط» در کتاب «الصلة السمطیه».
[۵۴] ابن‌شباط، ابوعبدالله، الصلة السمطیه، فصل دوم، باب ۳۴.


۴.۱.۲.۳ - فاسی و سلامة‌الله

تقی‌الدین فاسی مکی در کتاب «العقد الثمین».
شاه سلامة‌الله در کتاب «معرکة آراء».
[۵۶] شاه سلامة‌الله، معرکة الآراء، ص۱۲۶.


۴.۱.۲.۴ - زیدان و وجدی

جرجی زیدان در کتاب «تاریخ آداب اللغة العربیه» می‌نویسد: الامامة و السیاسة، هو تاریخ الخلافة و شروطها بالنظر الی طلابها من وفاة النبی الی عهد الامین و المامون، طبع بمصر سنة ۱۹۰۰ و منه نسخ خطیة فی مکتبات باریس و لندن.
[۵۷] زیدان، جرجی، تاریخ آداب اللغة العربیة، ج۲، ص۱۷۱.

فرید وجدی در کتاب «دایرة المعارف القرن العشرین» می‌نویسد: اورد العلامة الدینوری فی کتابه الامامة و السیاسة...
[۵۸] وجدی، فرید، دایرة المعارف القرن العشرین، ج۲، ص۷۵۴.
و باز در جایی دیگر می‌نویسد: ... کتاب الامامة و السیاسة لابی محمد عبدالله بن مسلم الدینوری المتوفی سنة ۲۷۰ ه.
[۵۹] وجدی، فرید، دایرة المعارف القرن العشرین، ص۷۴۹.


۴.۱.۳ - اعتراض به مطالب کتاب

عده‌ای از بزرگان اهل‌سنت علیرغم قبول صحت انتساب این کتاب به «ابن‌قتیبه» و تایید حقایق تلخ و ناگواری که در آن از تاریخ صدر اسلام نقل شده، بر او ایراد گرفته‌اند که چرا وی به وظیفه پرده‌پوشی و سانسور حقایق و تحریف تاریخ عمل نکرده است! آن‌ها اظهار داشته‌اند که او نیز همچون دیگران می‌بایست از نقل این حقایق خودداری می‌کرد!!
ابن‌عربی در کتاب العواصم من القواصم اظهار می‌دارد: و من اشد شیئ علی الناس جاهل عاقل او مبتدع محتال. فاما الجاهل فهو ابن‌قتیبة فلم یبق و لم یذر للصحابة رسماً فی کتاب الامامة و السیاسة ان صحّ عنه جمیع ما فیه.
از سخت‌ترین و ناگوارترین امور در جامعه، یکی‌ اندیشمند ناآگاه و دیگری بدعت‌گذار حیله‌گر است؛ اما‌ اندیشمند ناآگاه همچون ابن‌قتیبه است که در کتاب «الامامة و السیاسة» رسم (پرده پوشی) را در مورد صحابه مراعات نکرده؛ البته اگر نسبت همه کتاب به او صحیح باشد (و از پسرش نباشد، که در این صورت اشکال بر پسر او وارد است، زیرا بسیاری از روایات از پسر او نقل شده است).
البته روایت پسر او از او اشکالی ندارد، زیرا در کتاب احمد بن حنبل بیشتر روایات را پسر او از وی نقل می‌کند. شایان ذکر است که اهل‌سنت معتقدند بر مورخان و محدثان واجب است تا در هنگام مواجهه با اخبار مربوط به رفتارهای سوء صحابه سکوت، کتمان و پرده‌پوشی کنند.
ابن‌حجر هیثمی می‌نویسد: صرح ائمتنا و غیرهم فی الاصول بانه یجب الامساک عمّا شجر بین الصحابة؛ پیشوایان ما و دیگر فِرَق تصریح دارند که بر همگان واجب است تا از نقل مشاجرات و درگیری‌های میان صحابه اجتناب کنند.
وقتی خودداری از نقل مشاجرات صحابه واجب باشد، اجتناب از نقل ظلم‌ها و تعدیات و صدماتی که به حضرت علی، صدیقه شهیده و سایر اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) روا داشته‌اند در نزد آن‌ها به طریق اولی واجب است.
ابن‌حجر هیثمی سپس در مورد «ابن قتیبه» و کتابش اظهار می‌دارد: ... مع تالیف صدرت من بعض المحدثین کابن قتیبه مع جلالته القاضیه بانه کان ینبغی له ان لایذکر تلک الظواهر، فان ابی‌الاّ ان یذکرها فلیبین جریانها علی قواعد اهل السنة...
[۶۱] ابن‌حجر هیثمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقة، ص۹۳.

نظر به کتاب‌هایی که بعضی از محدثان والامقام همانند ابن‌قتیبه (در حوادث صدر اسلام) نوشته‌اند، شایسته این بود که وی از ذکر جزییات حوادث اجتناب می‌نمود، و چنانچه ناچار از نقل آن‌ها بوده، می‌بایست جریان این حوادث را مطابق قواعد اهل‌سنت تعدیل و تبیین می‌نمود.
ابن‌حجر، حتی سکوت و اجتناب را هم کافی نمی‌داند؛ بلکه توصیه به «تحریف» و «تعدیل» حوادث تاریخی می‌کند.


عن زیاد بن کلیب قال: اتی عمر بن الخطاب منزل علیّ وفیه طلحة والزبیر ورجال من المهاجرین فقال: واللّه لاحرقنّ علیکم او لتخرجنّ الی البیعة»، فخرج علیه الزبیر مصلتاً بالسیف فعثر فسقط السیف من یده فوثبوا علیه فاخذوه.
عمر بن خطاب به خانه علی آمد در حالی که گروهی از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وی رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش می‌کشم مگر اینکه برای بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد در حالی که شمشیر کشیده بود، ناگهان پای او لغزید و شمشیر از دستش افتاد، در این موقع دیگران بر او هجوم آوردند و شمشیر را از دست او گرفتند.

۵.۱ - بازبینی سند روایت

طبری، روایت را با این سند نقل می‌کند: حدثنا ابن‌حمید، قال: حدثنا جریر، عن مغیرة، عن زیاد بن کلیب.

۵.۱.۱ - حمید بن محمد

مزی در تهذیب الکمال در ترجمه وی می‌نویسد: و قال عبدالله بن احمد بن حنبل: سمعت ابی‌یقول: لا یزال بالری علم ما دام محمد بن حمید حیا.
عبدالله فرزند احمد بن حنبل می‌گوید: از پدرم شنیدم که می‌گفت: تا زمانی که محمد بن حمید زنده بود، علم در ری باقی بود.
قال عبدالله: حیث قدم علینا محمد بن حمید کان ابی‌بالعسکر فلما خرج قدم ابی‌و جعل اصحابه یسالونه عن ابن‌حمید، فقال لی: مالهؤلاء یسالونی عن ابن‌حمید. قلت: قدم‌ها هنا فحدثهم باحادیث لا یعرفونها. قال لی: کتبت عنه؟ قلت: نعم کتبت عنه جزءا. قال: اعرض علی، فعرضتها علیه، فقال: اما حدیثه عن ابن‌المبارک و جریر فهو صحیح، و اما حدیثه عن اهل الری فهو اعلم.

ونیز می‌گوید: وقتی که محمد بن حمید به نزد ما آمد، پدرم در لشکرگاه بود؛ و وقتی که او رفت پدرم به شهر بازگشت؛ پس شاگردان او در مورد ابن‌حمید از او سوال کردند؛ پدرم به من گفت: چه شده است که ایشان در مورد ابن‌حمید از من سوال می‌کنند؟ گفتم: به اینجا آمده بود و برای ایشان روایاتی نقل کرد که ایشان تاکنون نشنیده بودند؛ پدرم گفت: از او چیزی نوشته‌ای؟ پاسخ دادم: آری؛ یک دفتر از او روایت نوشته‌ام؛ گفت: بیاور تا آن را ببینم؛ و وقتی دید گفت: روایت او از ابن‌مبارک و جریر صحیح است؛ و اما روایت او از اهل ری، خود او داناتر است (من در این زمینه اطلاعی ندارم)

و قال ابوقریش محمد بن جمعة بن خلف الحافظ: قلت لمحمد بن یحیی الذهلی: ما تقول فی محمد بن حمید؟ قال: الا ترانی هو ذا احدث عنه..... به محمد بن یحیی ذهلی گفتم: نظر تو در مورد ابن‌حمید چیست؟ پاسخ داد: آیا ندیده‌ای که من از او روایت می‌کنم؟

قال: و کنت فی مجلس ابی‌بکر الصاغانی محمد بن اسحاق، فقال: حدثنا محمد بن حمید. فقلت: تحدث عن ابن‌حمید؟ فقال: و ما لی لا احدث عنه و قد حدث عنه احمد بن حنبل و یحیی بن معین..... در مجلس ابوبکر صاغانی محمد بن اسحاق بودم؛ پس گفت: محمد بن حمید برای ما روایت کرد که...؛ به او گفتم از ابن‌حمید روایت می‌کنی؟ گفت: چه ایرادی دارد وقتی احمد بن حنبل و یحیی بن معین از او روایت نقل کرده‌اند؟

و قال ابوبکر بن ابی‌خیثمة: سئل یحیی بن معین عن محمد بن حمید الرازی فقال: ثقة. لیس به باس، رازی کیس..... از یحیی بن معین در مورد او سوال شد؛ در پاسخ گفت: مورد اطمینان است و ایرادی در او نیست، زیرک و از اهل ری است.
و قال ابوالعباس بن سعید: سمعت جعفر بن ابی‌عثمان الطیالسی یقول: ابن‌حمید ثقة، کتب عنه یحیی و روی عنه من یقول فیه هو اکبر منهم. ... از جعفر بن عثمان طیالسی شنیدم که می‌گفت: ابن‌حمید مورد اطمینان است؛ یحیی از او روایت کرده است و کسی از او روایت کرده است که از مشهور است از همه ایشان (روات) بزرگتر است (احمد بن حنبل).

۵.۱.۲ - جریر بن عبدالحمید

جریر بن عبدالحمید بن قرط ضبی از راویان صحیح بخاری و مسلم است و در وثاقت وی شک و شبهه‌ای نیست. مزی در تهذیب الکمال در ترجمه وی می‌نویسد: و قال محمد بن سعد: کان ثقة کثیر العلم، یرحل الیه. و قال محمد بن عبدالله بن عمار الموصلی: حجة کانت کتبه صحاحا.
محمد بن سعد: او مورد اطمینان و دارای علم زیادی بود که مردم به سوی او سفر می‌کردند..... او حجت بود و همه کتاب‌هایش صحیح.

۵.۱.۳ - مغیرة بن مقسم

مغیرة بن مقسم ضبی نیز از راویان بخاری و مسلم است. مزی در تهذیب الکمال درباره وی می‌گوید:
عن ابی‌بکر بن عیاش: ما رایت احدا افقه من مغیرة، فلزمته. و قال احمد بن سعد بن ابی‌مریم، عن یحیی بن معین: ثقة، مامون. قال عبدالرحمن بن ابی‌حاتم: سالت ابی‌، فقلت: مغیرة عن الشعبی احب الیک‌ام ابن‌شبرمة عن الشعبی؟ فقال: جمیعا ثقتان. و قال النسائی: مغیرة ثقة.
ابوبکر عیاش: کسی را داناتر از مغیره ندیدم که بخواهم با او همراه شوم. یحیی بن معین: او مورد اطمینان و امین است. ابن ابی‌حاتم: از پدرم سوال کردم که آیا روایت مغیره از شعبی برای تو دوست داشتنی‌تر است یا روایت شبرمه از شعبی؟ گفت: هر دو مورد اطمینانند. نسایی: مغیره مورد اطمینان است.

۵.۱.۴ - زیاد بن کلیب

وی نیز از راویان صحیح مسلم، ترمذی و... است. مزی در تهذیب الکمال در ترجمه وی می‌گوید: قال احمد بن عبدالله العجلی: کان ثقة فی الحدیث، قدیم الموت. و قال النسائی: ثقة. و قال ابن‌حبان: کان من الحفاظ المتقنین، مات سنة تسع عشرة و مئة.
عجلی: او در روایت مورد اطمینان بود ولی زود از دنیا رفت. نسایی: او مورد اطمینان است. ابن‌حبان: او از حافظان ثابت قدم بود، در سال ۱۰۹ از دنیا رفت.


فهجموا علیه واحرقوا بابه، واستخرجواه منه کرهاً، وضغطوا سیّدة النساء بالباب حتّی اسقطت محسناً.
به او هجوم آورده و درب خانه او را آتش زدند و او را به زور از آن بیرون آوردند و سرور زنان را با در چنان فشار دادند که سبب سقط محسن گردید.
تقی‌الدین سبکی در کتاب الطبقات الشافعیه نام او را در زمره علمای شافعی مذهب می‌آورد؛ از این رو، اشکال شیعه بودن وی مردود است.
[۶۸] سبکی، تقی‌الدین، الطبقات الشافعیة، ج۳، ص۴۵۶-۴۵۷، رقم ۲۲۵، چاپ دار احیاء الکتب العربیة.



ابن‌عبد ربّه در العقد الفرید می‌نویسد:
الذین تخلّفوا عن بیعة ابی‌بکر: علیّ والعباس، والزبیر، وسعد بن عبادة، فامّا علی والعباس والزبیر فقعدوا فی بیت فاطمة حتّی بعث الیهم ابوبکر عمر بن الخطاب لیخرجوا من بیت فاطمة وقال له: ان ابوا فقاتلهم. فاقبل عمر بقبس من نار علی ان یضرم علیهم الدار فلقیته فاطمة فقالت: یابن الخطاب! اجئت لتحرق دارنا؟ قال: نعم او تدخلوا فیما دخلت فیه الامة فخرج علی حتی دخل علی ابی‌بکر.
ابوبکر به عمر بن خطاب ماموریت داد که برود و آنان را از خانه بیرون بیاورد و به وی گفت: چنانچه مقاومت کردند و از بیرون آمدن خودداری کردند، با آنان جنگ کن. عمر با شعله آتشی که همراه داشت و آن را به قصد آتش زدن خانه فاطمه (علیهاالسّلام) برداشته بود، به سوی آنها حرکت کرد. فاطمه (علیهاالسّلام) گفت: یابن الخطاب اجیت لتحرق دارنا؟ ‌ای پسرخطاب! آتش آورده‌ای خانه مرا بسوزانی؟ گفت: بلی، مگر این که به آنچه امت در آن داخل شده‌اند (بیعت با ابوبکر) شما هم داخل شوید....


ابن‌عبدالبر قرطبی می‌گوید: فقالت لهم: ان عمر قد جاءنی وحلف لئن عدتم لیفعلن وایم الله لیفین بها
[۷۱] ابن‌ابی‌شیبه، عبدالله، المصنف، ج۸، ص۵۷۲.

پس فاطمه به ایشان گفت: عمر به نزد من آمد و قسم خورد که اگر دوباره به اینجا آمدید قسم به خداوند که چنین و چنان می‌کنم. و قسم به خدا که وی چنین خواهد کرد.


ان ابابکر بعد ما اخذ البیعة لنفسه من الناس بالارحاب و السیف و القوة ارسل عمر، و قنفذاً و جماعة الی دار علی و فاطمه (علیهماالسلام) و جمع عمر الحطب علی دار فاطمة (علیهاالسّلام) و احرق باب الدار.
[۷۲] ابن‌عطیه، مقاتل، الامامة و الخلافة، ص۱۶۰-۱۶۱، با مقدّمه حامد داود، چاپ بیروت، مؤسّسة البلاغ.
هنگامی که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت، عمر، قنفذ و جماعتی را به سوی خانه علی و فاطمه (علیهاالسّلام) فرستاد، و عمر هیزم جمع کرد و درِ خانه را آتش زد....


وی در تاریخش می‌نویسد: ثم ان ابا بکر بعث عمر بن الخطاب الی علی ومن معه لیخرجهم من بیت فاطمة رضی الله عنها وقال ان ابوا فقاتلهم فاقبل عمر بشئ من نار علی ان یضرم الدار فلقیته فاطمة رضی الله عنها وقالت الی این یا بن الخطاب اجئت لتحرق دارنا قال نعم او تدخلوا فیما دخل فیه الامة فخرج حتی اتی ابا بکر فبایعه. وکذا نقله القاضی جمال‌الدین بن واصل واسنده الی ابن‌عبد ربّه المغربی.
[۷۳] ابوالفداء‌، اسما‌عیل‌ بن‌ علی‌، تاریخ ابوالفداء، ج۱، ص۱۵۶، طبع مصر بالمطبعة الحسینیة.

ابوبکر عمر را به نزد علی و همراهیان وی فرستاد تا ایشان را از خانه فاطمه بیرون آورد؛ و گفت اگر ممانعت کردند پس با ایشان جنگ بنما. پس عمر با مقداری آتش به سمت ایشان آمد تا خانه را به آتش بکشد. پس فاطمه (علیهاالسّلام) او را دید و گفت به کجا می‌روی ای فرزند خطاب. آیا آمده‌ای که خانه ما را به آتش بکشی؟ گفت آری مگر اینکه همان کاری را بنمایید که مردم کردند. پس علی بیرون آمده به نزد ابابکر رفت پس با وی بیعت نمود.


انّ عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتّی القت المحسن من بطنها. عمر در روز بیعت به شکم فاطمه ضربه‌ای زد که منجر به سقط شدن محسن از شکمش شد.


ابن‌حجر عسقلانی در لسان المیزان و ذهبی در میزان الاعتدال می‌نویسند: «انّ عمر رفس فاطمة حتّی اسقطت بمحسن؛ عمر به فاطمه لگد زد که سبب سقط محسن گردید.»
البته ابن‌حجر، این روایت را به دلیل وجود ابن‌ابی‌دارم در سند آن و به بهانه رافضی بودن وی رد می‌کند؛ در حالی ذهبی در سیر اعلام النبلاء، وی را این گونه معرفی می‌کند: ۳۴۹ - ابن‌ابی‌دارم• الامام الحافظ الفاضل، ابوبکر احمد بن محمد السری بن یحیی بن السری بن ابی‌دارم.
ذهبی در جای دیگر می‌نویسد: کان موصوفا بالحفظ والمعرفة الا انه یترفض و در جای دیگر می‌گوید: وقال محمد بن حماد الحافظ، کان مستقیم الامر عامة دهره. ذهبی در میزان الاعتدال می‌گوید: وقال محمد بن احمد بن حماد الکوفی الحافظ - بعد ان ارخ موته: کان مستقیم الامر عامة دهره.
هر چند که ذهبی نیز در ادامه وی را به همان دلیل رافضی بودن و نقل همین روایت و برخی روایات دیگر در مذمت خلفاء، مذمت می‌کند و حتی به وی این چنین فحاشی می‌کند: شیخ ضال معثر؛ پیرمردی گمراه و خطا کار!!!

۱۲.۱ - توثیق راویان شیعه

اما آیا رافضی بودن یک راوی می‌تواند دلیل بر عدم وثاقت وی باشد؟ و آیا به مجرد رافضی بودن می‌توان روایت فردی را کنار زد و باطل قلمداد نمود؟ اگر اینگونه باشد باید اهل‌سنت بر تعداد زیادی از روایات صحاح سته خط بطلان بکشند زیرا مؤلفین صحاح سته در موارد بسیاری از رافضه حدیث نقل نموده‌اند که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می‌کنیم:

۱۲.۱.۱ - عبیدالله بن موسی

ذهبی در مورد این فرد می‌گوید: کان معروفا بالرفض. به رافضی بودن معروف بود. و در جای دیگر می‌گوید: وحدیثه فی الکتب الستة. احادیث او در کتب صحاح سته موجود است.
[۸۲] ذهبی، شمس‌الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۹، ص۵۵۵، تحقیق: شعیب الارناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، ۱۴۱۳هـ.
مزی نویسنده تهذیب الکمال می‌گوید تمامی صحاح سته از این شخص روایت نقل کرده‌اند.

۱۲.۱.۲ - جعفر بن سلیمان

علمای اهل‌سنت جعفر بن سلیمان ضبعی را رافضی و از شیعیان غالی می‌دانند. خطیب بغدادی از یزید بن زریع نقل می‌کند که می‌گفت: فان جعفر بن سلیمان رافضی.
مزی نویسنده تهذیب الکمال می‌گوید: بخاری در کتاب الادب المفرد و بقیه نویسندگان صحاح یعنی (مسلم - ابوداود - الترمذی - النسائی - ابن‌ماجه) در کتب صحاحشان از این شخص روایت نقل کرده‌اند.

۱۲.۱.۳ - عبدالملک بن اعین

مزی نویسنده تهذیب الکمال می‌گوید تمامی صحاح سته از عبدالملک بن اعین کوفی روایت نقل کرده‌اند. وی به نقل از سفیان می‌گوید: او رافضی است: عن سفیان: حدثنا عبد الملک بن اعین شیعی کان عندنا رافضی صاحب رای.
خطیب بغدادی می‌گوید: قال علی بن المدینی: «لو ترکت اهل البصرة لحال القدر، ولو ترکت اهل الکوفة لذلک الرای، یعنی التشیع، خربت الکتب» اگر بصریان را به خاطر قدری بودن و کوفیان را به خاطر نظرشان (شیعه بودن) رها کنی، همه کتاب‌ها را نابود کرده‌ای.
بعد در توضیح سخن علی بن مدینی می‌گوید: قوله: خربت الکتب، یعنی لذهب الحدیث. کتاب‌ها را نابود کرده‌ای یعنی همه احادیث از بین می‌رود.
و نیز در جای دیگر می‌نویسد: وسئل عن الفضل بن محمد الشعرانی، فقال: صدوق فی الروایة الا انه کان من الغالین فی التشیع، قیل له: فقد حدثت عنه فی الصحیح، فقال: لان کتاب استاذی ملآن من حدیث الشیعة یعنی مسلم بن الحجاج».
از او در مورد فضل بن محمد شعرانی سوال شد؛ پس گفت: در روایت راستگوست، اما اشکالی که دارد این است که در مورد تشیع زیاده‌روی می‌کند؛ به او گفتند: در صحیح از وی روایت کرده‌اید. گفت: کتاب استادم پر از روایات شیعه است (یعنی کتاب صحیح مسلم)!!!


ثم ان عمر جاء الی بیت علی لیحرقه علی من فیه فلقیته فاطمة (علیهاالسّلام). فقال: ادخلوا فیما دخلت فیه الامة.
[۸۹] ابن‌قدامة مقدسی، عبدالله بن أحمد، روضة المناظر فی اخبار الاوائل والاواخر (هامش الکامل لابن الاثیر)، ج۱۱، ص۱۱۳، ط الحلبی، الافندی سنة ۱۳۰۱.

عمر به خانه علی آمد تا آن را با کسانی که در آن بودند به آتش بکشد، پس فاطمه او را دید؛ عمر به او گفت: در آن چیزی که همه امت در آن وارد شدند، وارد شوید (بیعت با ابوبکر).


محمدحافظ ابراهیم، شاعر مصری که به شاعر نیل شهرت دارد، دیوانی دارد که در ده جلد چاپ شده است. وی در قصیده معروف به «قصیده عمریّة»، یکی از افتخارات عمر بن خطاب این دانسته که در خانه علی (علیه‌السّلام) آمد و گفت: اگر بیرون نیایید و با ابوبکر بیعت نکنید، خانه را به آتش می‌کشم و لو دختر پیامبر در آن جا باشد.
جالب آن است که وی قصیده‌اش را در یک جلسه بزرگ قرائت کرد و حضار نه تنها بر او خرده نگرفتند؛ بلکه تشویق کردند و به وی مدال افتخار نیز دادند.
وی در این قصیده می‌گوید: وقولة لعلی قالها عمر اکرم بسامعها اعظم بملقیها•••••حرقت دارک لا ابقی علیک بها ان لم تبایع وبنت المصطفی فیها•••••ما کان غیر ابی‌حفص بقائلها امام فارس عدنان وحامیها.
[۹۰] ابراهیم، محمدحافظ، دیوان محمدحافظ ابراهیم، ج۱، ص۸۲.

و گفتاری که عمر آن را به علی (علیه‌السّلام) گفت به چه شنونده بزرگواری و چه گوینده مهمی؟! به او گفت: اگر بیعت نکنی، خانه‌ات را به آتش می‌کشم و احدی را در آن باقی نمی‌گذارم؛ هر چند دختر پیامبر مصطفی در آن باشد. جز ابوحفص (عمر) کسی جرات گفتن چنین سخنی را در برابر شهسوار عدنان و مدافع وی نداشت.


وی این‌گونه نقل می‌کند: وتفقد ابوبکر قوماً تخلفوا عن بیعته عند علی بن ابی‌طالب کالعباس، والزبیر وسعد بن عبادة فقعدوا فی بیت فاطمة، فبعث ابوبکر الیهم عمر بن الخطاب، فجاءهم عمر فناداهم وهم فی دار فاطمة، فابوا ان یخرجوا فدعا بالحطب، وقال: والذی نفس عمر بیده لتخرجن او لاحرقنّها علی من فیها. فقیل له: یا ابا حفص انّ فیها فاطمة، فقال: وان ...
[۹۱] كحاله، عمررضا، اعلام النساء، ج۴، ص۱۱۴.

ابوبکر عمر را به دنبال عده‌ای که از بیعت با او سرباز زده بودند _ از جمله عباس و زبیر و سعد بن عباده _ و نزد آقا امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) در خانه حضرت زهرا تحصن کرده بودند فرستاد، عمر آمد و آنها را صدا زد که بیرون بیایند آنها در خانه بودند و از بیرون آمدن ابا کردند، عمر هیزم طلب کرد و گفت: قسم به آنکه جان عمر در دست اوست یا بیرون بیائید و یا اینکه خانه را با اهلش به آتش می‌کشم. به او گفته شد‌ ای اباحفص (کنیه عمر) در این خانه فاطمه است، او گفت اگرچه فاطمه هم باشد (خانه را به آتش می‌کشم).


این دانشمند خبیر و شهیر مصری، داستان دربارِ هجوم به خانه وحی را در دو مورد از کتاب خود آورده است که ما به آن‌ها اشاره می‌کنیم:
انّ عمر قال: والذی نفسی بیده، لیخرجنَّ او لاخرقنّها علی من فیها...! قالت له طائفة خافت الله ورعت الرسول فی عقبة: یا ابا حفص! ان فیها فاطمة...! فصاح لا یبالی: و ان...! واقترب وقوع الباب، ثم ضربه واقتحمه... وبدا له علیّ.... ورنّ حینذاک صوت الزهراء عند مدخل الدار... فان هی الاّ رنة استغاثة اطلقتها: یا ابت رسول الله...
تستعدی بها الراقد بقربها فی رضوان ربّه علی عسف صاحبه، حتی تبدّل العاتی المدل غیر اهابه، فتبدّد علی الاثر جبروته، وذاب عنفه وعنفوانه، و ودّ من خزی لو یخرَّ صعقاً تبتلعه مواطئ قدمیه ارتداد هدبه الیه....
وعند ما نکص الجمع، وراح یفرّ کنوافر الظباء المفزوعة امام صیحة الزهراء، کان علیّ یقلّب عینیه من حسرة وقد غاض حلمه، وثقل همّه، وتضبضت اصابع یمینه علی مقبض سیفه کهمّ من غیظه ان تغوض فیه ...
[۹۲] عبدالفتاح عبدالمقصود، الامام علی بن ابی‌طالب، ج۴، ص۲۷۴-۲۷۷.
[۹۳] عبدالفتاح عبدالمقصود، الامام علی بن ابی‌طالب، ج۱، ص۱۹۲-۱۹۳.

عمر گفت: قسم به کسی که جان عمر در دست او است، بیرون بیایید و الا خانه را بر سر ساکنانش به آتش می‌کشم! گروهی که از خدا می‌ترسیدند و حرمت پیامبر را در نسل او نگه می‌داشتند، گفتند: ‌ای ابا حفص! فاطمه در این خانه است. و او بی‌پروا فریاد زد: باشد! عمر نزدیک آمد و در زد، سپس با مشت و لگد در کوبید تا به زور وارد شود، علی (علیه‌السّلام) پیدا شد. صدای ناله زهرا در آستانه خدا بلند شد. آن صدا، طنین استغاثه‌ای بود که دختر پیامبر سر داده و می‌گفت: پدر! ‌ای رسول خدا...
می‌خواست از دست ظلم یکی از اصحابش او را که در نزدیکی وی در رضوان پروردگارش خفته بود، برگرداند، تا که سرکش گردن فراز بی پروا را به جای خود نشاند و جبروتش را زایل سازد و شدّت عمل و سختگیریش را نابود کند و آرزو می‌کرد قبل از این که چشمش به وی بیفتد، صاعقه‌ای نازل شده او را در یابد.
وقتی جمعیت برگشت و عمر می‌خواست همچون آهوان رمیده، از برابر صیحه زهراء فرار کند، علی از شدت تاثیر و حسرت با گلوی بغض گرفته و‌ اندوهی گران، چشمش را در میان آنان می‌گردانید و انگشتان خود را بر قبضه شمشیر فشار می‌داد و می‌خواست از شدت خشم در آن فرو رود.

و باز در همان کتاب می‌نویسد: و هل علی السنة الناس عقال یمنعها ان تروی قصة حطب امر به ابن‌خطاب فاحاط بدار فاطمة، و فیها علی و صحبه، لیکون عدة الاقناع او عدة الایقاع؟.. علی انّ هذه الاحایث جمیعها و معها الخطط المدبرة او المرتجلة کانت کمثل الزبد، اسرع الی ذهاب و معها دفعة ابن‌الخطاب!.. اقبل الرجل، محنقاً مندلع الثورة، علی دار علی و قد ظاهره معاونوه و من جاء بهم فاقتحموها او شکوا علی الاقتحام. فاذا وجه کوجه رسول الله یبدو بالباب ـ حائلا من حزن، علی قسماته خطوط آلام و فی عینیه لمعات دمع، و فوق جبینه عبسة غضب فائر و حنق ثائر... و توقف عمر من خشیته و راحت دفعته شعاعا. توقف خلفه ـ امام الباب ـ صحبه الذین جاء بهم، اذا راوا حیالهم صورة الرسول تطالعهم من خلال وجه حبیبته الزهراء. و غضوا الابصار، من خزی او من استحیاء؛ ثم ولت عنهم عزمات القلوب و هم یشهدون فاطمة تتحرک کالخیال، وئیدا وئیدا، بخطولت المحزونة الثکلی، فتقترب من ناحیة قبر ابیها... وشخصت منهم الانظار و ارهفت الاسماع الیها، و هی ترفع صوتها الرقیق الحزین النبرات تهتف بمحمد الثلوی بقربها تنادیه باکیة مریر البکاء: «یا ابت رسول الله... یا ابت رسول الله...» فکانما زلزلت الارض تحت هذا الجمع الباغی، من رهبة النداء. و راحت الزهراء و هی تستقبل المثوی الطاهر تستنجد بهذا الغائب الحاضر: «یا ابت یا رسول الله... ماذا لقینا بعدک من ابن‌الخطاب، و ابن‌ابی‌قحافة!؟. فما ترکت کلماتها الا قلوبا صدعها الحزن، و عیونا جرت دمعا، و رجالا ودوا لو استطاعوا ان یشقوا مواطئ اقدامهم، لیذهبوا فی طوایا الثری مغیبین.
[۹۴] عبدالفتاح عبدالمقصود، المجموعة الکاملة الامام علی بن ابیطالب، ج۱، ص۱۹۰ تا ۱۹۲، ترجمه سید محمود طالقانی.


مگر دهان مردم بسته و بر زبان‌ها بند است که قصه هیزمی را که زاده خطاب دستور داده بود که در درب خانه فاطمه جمع کنند بازگو نکنند؟! آری زاده خطاب دور خانه را که علی و اصحابش در آن بودند محاصره کرد تا بدین وسیله آنان را قانع سازد یا بی‌محابا بتازند! همه این داستان‌ها با نقشه‌ای از پیش طرح شده یا ناگهانی پیش آمد. مانند کفی روی موج ظاهر شد و‌اندکی نپائید که همراه جوش و خروش عمر از میان رفت!. .. این مرد خشمگین و خروشان به سوی خانه علی روی آورد و همه همدستانش دنبال او به راه افتادند و به خانه هجوم آوردند یا نزدیک بود هجوم آورند، ناگهان چهره‌ای چون چهره رسول خدا میان در آشکار شد ـ چهره‌ای که پرده‌ اندوه آنرا گرفته آثار رنج و مصیبت بر آن آشکار است، در چشم‌هایش قطرات اشک می‌درخشد و بر پیشانش گرفتگی غضب هویدا بود... عمر به جای خود خشک شد و آن جوش و خروشش چون موج از میان رفت، همراهانش که دنبالش به راه افتاده بودند پشت سرش در مقابل در بُهت زده ایستادند، زیرا روی رسول خدا را از خلال روی حبیبه‌اش زهرا (سلام‌الله‌علیها) دیدند، سرها از شرمندگی و حیا به زیر آمد و چشمها پوشیده شد، دیگر تاب از دل‌ها رفت همین که دیدند فاطمه مانند سایه‌ای حرکت کرد و با قدمهای حزن زده لرزان‌ اندک‌اندک به سوی قبر پدر نزدیک شد... چشم‌ها و گوش‌ها متوجه او گردید، ناله‌اش بلند شد باران اشک می‌ریخت و با سوز جگر پی در پی پدرش را صدا می‌زد: «بابا‌ ای رسول خدا... ‌ای بابا رسول خدا!...» گویا از تکان این صدا زمین زیر پای آن گروه ستم‌پیشه به لرزه درآمد... باز زهرا نزدیک تر رفت و به آن تربت پاک روی آورد و همی به آن غایب حاضر استغاثه می‌کرد: «بابا‌ای رسول خدا... پس از تو از دست زاده خطاب وزاده ابی‌قحافة چه برسر ما آمد! » دیگر دلی نماند که نلرزد و چشمی نماند که اشک نریزد، آن مردم آرزو می‌کردند که زمین شکافته شود و در میان خود پنهانشان سازد.
[۹۵] طالقانی، سیدمحمود، علی بن ابی‌طالب تاریخ تحلیلی نیم قرن اول اسلام ـ ترجمه المجموعة الکاملة الامام علی بن ابیطالب، ج۱، ص۳۲۶ تا ۳۲۸، چاپ سوم، چاپخانه افست حیدری.


۱۶.۱ - ترجمه روایت

عبدالفتاح عبدالمقصود، از دانشمندان سنی مذهب و نویسندگان برجسته مصر به حساب می‌آید که به هر دو لغت فصیح عربی و زبان عامیانه شعر سروده است. در سال ۱۹۱۲ میلادی در اسکندریه مصر متولد شد. او تحصیلات دانشگاهی اش را در رشته تاریخ اسلامی در مصر انجام داد. مدتی رییس دفتر معاون رییس جمهوری (حسن ابراهیم) و مدیر کتابخانه نخست وزیری مصر بود و همچنین مؤسس و عضو هیات تحریریه مجله «الحدیث» در اسکندریه شد و در نهایت رییس دفتر نخست وزیر مصر (محمد صدقی سلیمان) گردید.
همچنین وی از جمله مؤلفین کتاب‌های درسی رشته تاریخ و جغرافیا و علوم اجتماعی در مصر بوده است. علاوه بر این‌ها وی دارای تالیفات متعددی است که از جمله می‌توان کتاب‌های «ابناءنا مع الرسول»، «یوم کیوم عثمان»، «صلیبیه الی الابد»، «الزهراء‌ ام‌ابیها»، «الامام علی بن ابی‌طالب»، «السقیفة و الخلافة» و... نام برد.
بزرگترین و مهمترین اثر وی همان کتاب «الامام علی بن ابیطالب» در ۹ جلد می‌باشد که آن را در مدت سی سال نگاشته است. در این کتاب وی با بصیرت و ژرف نگری خاص، درهای نوینی از تحقیق را در تاریخ تحلیلی اسلام گشوده و بسیاری از پرده‌های ابهام را از میان برداشته است.
او با شهامتی بزرگ و ستودنی که شایسته هر محقق آزاداندیش است، تاریخ و شخصیت‌های آن را از درون هاله تقدیس و تنزیه که جز به بهای حق‌پوشی فراهم نشده بیرون آورد و در معرض نقد و تحلیل و استنتاج قرار داد، و در عین پایبندی به مذهب اهل‌سنت توانست با غلبه بر تعصبات و تعلقات گمراه‌کننده رایج در طی تحقیق و پژوهش سی ساله‌اش صادقانه جانب انصاف را رعایت کرده به تحلیل علمی تاریخ نیم قرن نخستین اسلامی بپردازد.
او در قسمتی از نامه‌اش در مورد ترجمه فارسی این کتاب می‌نویسد: این ترجمه وسیله خیری برای نزدیک ساختن مذاهب اسلامی (شیعه و سنی) به یکدیگر خواهد گشت، چه شیعه برخلاف تصورش خواهد دانست که شخصی سنی مانند من درباره امام علی (علیه‌السّلام) در کتاب خود چنین انصافی روا داشته است.


معمولاً هر شخصی در آخرین روزهای زندگیش و هنگامی که احساس می‌کند مرگ به او نزدیک شده است، مهمترین سخنان خود را گفته و اساسی‌ترین سفارش‌ها را می‌کند.
ابن ابی‌قحافه نیز در آخرین روزهای عمرش، سخنانی گفته است که شنیدن آن‌ها واقعیت‌های بسیاری را آشکار می‌کند؛ هر چند که او حتی در این جا نیز از گفتن تمام حقایق خودداری کرده است؛ اما همین‌ اندازه‌اش نیز برای اثبات بسیاری از مسائل کفایت می‌کند.
وی در آخرین روزهای عمرش، اعتراف می‌کند که دستور هجوم به خانه صدیقه طاهره را صادر کرده است. تعدادی از علمای اهل‌سنت؛ از جمله شمس‌الدین ذهبی (۷۴۸هـ) در تاریخ الاسلام، در تاریخ زندگی ابوبکر، محمد بن جریر طبری در تاریخش، ابن‌قتیبه دینوری در الامامة و السیاسه، ابن‌عساکر در تاریخ مدینه دمشق و... چنین می‌نویسند:
عبدالرحمن بن عوف در بیماری ابوبکر بر او وارد شد و بر وی سلام کرد، پس از گفتگویی، ابوبکر به او چنین گفت: اما انی لا آسی علی شیء الا علی ثلاث فعلتهن، وثلاث لم افعلهن، وثلاث وددت انی سالت رسول الله صلی الله علیه وسلم عنهن: وددت انی لم اکن کشفت بیت فاطمة وان اغلق علی الحرب.
[۱۰۳] مسعودی، علی بن حسين، مروج الذهب، ج۱، ص۲۹۰.
و....
من به چیزی تاسف نمی‌خورم، مگر بر سه چیز که انجام دادم و سه چیزی که انجام ندادم و سه چیزی که کاش از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌پرسیدم: دوست داشتم خانهء فاطمه را هتک حرمت نمی‌کردم هر چند برای جنگ بسته شده شود....
جالب این است که برخی از علمای اهل‌سنت، به خاطر حفظ آبروی ابوبکر، روایت را این گونه تحریف می‌کند: اما انی ما آسی الا علی ثلاث فعلتهن، وثلاث لم افعلهن، وثلاث لم اسال عنهن رسول الله صلی الله علیه وسلم. وددت انی لم افعل کذا، لخلة ذکرها. قال ابوعبید: لا ارید ذکرها. قال: ووددت انی یوم سقیفة...
آگاه باشید که من بر سه چیز که انجام دادم غصه می‌خورم؛ و سه چیز که انجام نداده ام، و سه چیز که دوست داشتم آن را از رسول خدا می‌پرسیدم. دوست داشتم که من فلان کار را نمی‌کردم!!! به علتی که آن را ذکر کرد؛ ابوعبیده می‌گوید: من نمی‌خواهم بگویم ابوبکر چه گفت (ولی می‌دانم)...

۱۷.۱ - تصحیح ضیاء المقدسی

ضیاء المقدسی که ذهبی در تذکرة الحفاظ، از وی با عناوین الامام العالم الحافظ الحجة، محدث الشام، شیخ السنة، جبلاً ثقة دیّناً زاهداً ورعا عالماً بالرجال، یاد می‌کند، این روایت را تصحیح کرده و می‌گوید: هذا حدیث حسن عن ابی‌بکر. این روایتی نیکوست از ابوبکر.

۱۷.۲ - توثیق علوان بن داود

ابن‌حجر عسقلانی و شمس‌الدین ذهبی، بعد از نقل روایت پشیمانی ابوبکر، اشکال سندی کرده و می‌گویند: علوان بن داود بجلی منکر الحدیث بوده است. ما در این جا به چند جواب اکتفاء می‌کنیم:

۱۷.۲.۱ - توثیق ابن‌حبان

ابن‌حبان او را توثیق کرده است: ابن‌حبّان، در وی را توثیق کرده است که این خود بهترین دلیل بر وثاقت این شخص است. ممکن است کسی اشکال کند که ابن‌حبان از متساهلین بوده است و دقت لازم را در توثیق روات به خرج نداده است که این اشکال با چند دلیل مردود است:

۱۷.۲.۱.۱ - شخصیت ابن‌حبان

ذهبی در کتاب الموقظة، می‌گوید: ینبوع معرفة الثقات، تاریخ البخاری، وابن ابی‌حاتم و ابن‌حبان. سرچشمه شناخت افراد مورد اطمینان کتاب تاریخ بخاری و ابن‌ابی‌حاتم و ابن‌حبان است.
در حقیقت ذهبی می‌خواهد بگوید که اگر می‌خواهید افراد ضعیف را از ثقه تشخیص دهید، من شما را راهنمایی می‌کنم که به کسانی همچون ابن‌حبان مراجعه کنید؛ چرا که او سرچشمه شناخت ثقات است. این نشان می‌دهد که ابن‌حبان از نظر علمی در جایگاه رفیعی قرار دارد.

۱۷.۲.۱.۲ - تشدد ابن‌حبان

بر خلاف آن چه برخی ادعا کرده‌اند، ابن‌حبان، مشهور به سخت‌گیری در توثیق است. خود ذهبی در میزان الاعتدال درباره او می‌گوید: ابن‌حبان ربما قصب الثقة حتی کانه لا یدری ما یخرج من راسه.
ابن‌حبان گاهی آن قدر به شخص مورد اطمینان اشکال می‌گیرد، انگار که نمی‌داند این چه حرف‌هایی است که در مورد او می‌زند!!!
و نیز سیوطی در تدریب الراوی به نقل از ابن‌حازم، در جواب این مطلب که ابن‌حبان از متساهلین است، می‌گوید:
وما ذکر من تساهل ابن‌حبان لیس بصحیح فان غایته انه یسمی الحسن صحیحا فان کانت نسبته الی التساهل باعتبار وجدان الحسن فی کتابه فهی مشاحة فی الاصطلاح وان کانت باعتبار خفة شروطه فانه یخرج فی الصحیح ما کان راویه ثقة غیر مدلس... ولاجل هذا ربما اعترض علیه فی جعلهم ثقات من لم یعرف حاله ولا عتراض علیه فانه لا مشاحة فی ذلک.
آنچه که در مورد تساهل ابن‌حبان گفته شده است، درست نیست؛ زیرا نهایت چیزی که گفته شده است آن است که وی روایت حسن را صحیح می‌شمارد؛
اگر مقصود از تساهل وی این باشد که در کتاب او روایات حسن یافت شده است، این تنها اشکال در اصطلاح ابن‌حبان است (و نه به خود وی) و اگر از این جهت به او اشکال شود که او شرط صحت را سبک گرفته است؛ زیرا او در کتاب صحیح خویش از راویان مورد اطمینان غیر مدلس روایت کرده است (و شرط بخاری و مسلم در مورد ملاقات و یا احتمال آن را مد نظر قرار نداده است) به این علت عده‌ای به او اشکال کرده‌اند که او کسی را که مجهول است توثیق کرده است!!!؛ اما بر او اشکالی نیست (نظر او درست است)؛ زیرا این کار وی سبب اشکال بر او نمی‌شود.

۱۷.۲.۲ - توثیق منکران حدیث

این که هر منکر الحدیثی ضعیف نیز باشد، قابل قبول نیست؛ چرا که این اصطلاح را درباره بسیاری از ثقات نیز به کار برده‌اند.
ابن‌حجر عسقلانی در لسان المیزان در ترجمه حسین بن فضل بجلی می‌گوید: فلو کان کل من روی شیئاً منکراً استحق ان یذکر فی الضعفاء لما سلم من المحدثین احد؛ اگر بخواهیم هر کسی که روایت منکری را نقل کرده است، در ضعفا بیاوریم هیچ یک از روایت کنندگان سالم نخواهد ماند.
ذهبی در میزان الاعتدال در ترجمه احمد بن عتاب مروزی می‌گوید: ما کل من روی المناکیر یضعّف؛ هر کسی که روایت منکر نقل کند تضعیف نمی‌شود.
بخاری، از منکر الحدیث، روایت نقل کرده است: محمد بن اسماعیل بخاری در صحیح‌ترین کتاب اهل‌سنت بعد از قرآن، روایات بسیاری را از کسانی نقل کرده است که همان اشخاص از کسانی هستند که اصطلاح «منکر الحدیث» درباره آن به کار برده شده است. این عده، بیش از آن است که بتوان همه را در این جا ذکر کرد؛ اما به اختصار به چند نمونه اشاره می‌کنیم:

۱۷.۲.۲.۱ - حسان بن حسان

ابن‌ابی‌حاتم درباره او می‌گوید: منکر الحدیث و ابن‌حجر می‌گوید: روی عنه البخاری.

۱۷.۲.۲.۲ - احمد بن شبیب

ابوالفتح ازدی درباره احمد بن شبیب بن سعید حبطی می‌گوید: منکر الحدیث غیر مرضی، روی عنه البخاری. منکر الحدیث است و مقبول نیست!!! اما بخاری از او روایت نقل کرده‌ است.

۱۷.۲.۲.۳ - عبدالرحمن بن شریح

ابن‌سعد درباره عبدالرحمن بن شریح می‌گوید: منکر الحدیث. ولی در عین حال بخاری از وی روایت نقل کرده است.

۱۷.۲.۲.۴ - داود بن حصین

ساجی درباره داود بن حصین مدنی می‌گوید: منکر الحدیث متهم برای الخوارج. با این حال بخاری از وی در صحیحش روایت نقل می‌کند.
در نتیجه، روایت از نظر سندی هیچ مشکلی ندارد و «منکر الحدیث» بودن علوان بن داود، ضرری به صحت روایت نمی‌زند.


درباره شهادت صدیقه شهیده، روایات فراوانی در کتاب‌های شیعه وجود دارد که حتی می‌توان در این باره ادعای تواتر کرد، ما در این جا به جهت اختصار فقط به دو روایت اشاره می‌کنیم:

۱۸.۱ - روایت سلیم بن قیس

«سلیم بن قیس» به نقل از «سلمان فارسی» آورده است: فقالت فاطمة (علیهاالسّلام): یا عمر، ما لنا ولک؟ فقال: افتحی الباب والا احرقنا علیکم بیتکم. فقالت: (یا عمر، اما تتقی الله تدخل علی بیتی)؟ فابی ان ینصرف. ودعا عمر بالنار فاضرمها فی الباب ثم دفعه فدخل.
در کتاب سلیم بن قیس آمده است حضرت زهرا (علیهاالسّلام) فرمود: ‌ای عمر، ما را با تو چه کار است؟ جواب داد: در را باز کن و گرنه خانه‌تان را به آتش می‌کشیم! فرمود: ‌ای عمر، از خدا نمی‌ترسی که به خانه من وارد می‌شوی؟! ولی عمر ابا کرد از این که برگردد. عمر آتش طلبید و آن را بر در خانه شعله‌ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز کرد و داخل شد....

۱۸.۲ - روایت کافی

مرحوم کلینی در کافی می‌نویسد: مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنِ الْعَمْرَکِیِّ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ اَخِیهِ ابی‌الْحَسَنِ (علیه‌السّلام) قَالَ: اِنَّ فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام) صِدِّیقَةٌ شَهِیدَةٌ...

۱۸.۲.۱ - ترجمه روات

در سلسله سند روایت افراد ذیل هستند که به بررسی آنها می‌پردازیم:

۱۸.۲.۱.۱ - مرحوم کلینی

مرحوم نجاشی درباره وی می‌فرماید: محمد بن یحیی ابوجعفر العطار القمی، شیخ اصحابنا فی زمانه، ثقة، عین، کثیر الحدیث، له کتب.

۱۸.۲.۱.۲ - العمرکی بن علی

مرحوم نجاشی درباره وی می‌گوید: العمرکی بن علی ابومحمد البوفکی وبوفک قریة من قری نیشابور. شیخ من اصحابنا، ثقة، روی عنه شیوخ اصحابنا.

۱۸.۲.۱.۳ - علی بن جعفر

شیخ طوسی درباره وی می‌فرماید: علی بن جعفر، اخو موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی‌طالب علیهم السلام، جلیل القدر، ثقة.


۱. حمویی جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، ج۲، ص۳۵.    
۲. ذهبی، شمس‌الدین، تذکرة الحفاظ، ج۴، ص۱۹۹، رقم ۲۴.    
۳. ابن أبی‌شیبه، أبوبکر، المصنف، ج۸، ص۵۷۲.    
۴. مزی، یوسف بن زکی، تهذیب الکمال، ج۲۴، ص۵۲۲.    
۵. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، تهذیب التهذیب، ج۹، ص۷۴.    
۶. مزی، یوسف بن زکی، تهذیب الکمال، ج۱۹، ص۱۲۷.    
۷. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۴۰.    
۸. مزی، یوسف بن زکی، تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۱۷.    
۹. مزی، یوسف بن زکی، تهذیب الکمال، ج۲، ص۵۳۰.    
۱۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۸۶.    
۱۱. ذهبی، شمس‌الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۱۰، ص۴۰۱، تحقیق:شعیب الارناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر:مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة:التاسعة، ۱۴۱۳ه.    
۱۲. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، لسان المیزان، ج۴، ص۲۵۳.    
۱۳. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، لسان المیزان، ج۴، ص۲۵۳.    
۱۴. ابن‌حبان‌، محمد، الثقات، ج۷، ص۴۹۰.    
۱۵. مزی، یوسف بن زکی، تهذیب الکمال، ج۱۲، ص۸، ترجمه سلیمان بن طرخان التیمی، رقم ۲۵۳۱.    
۱۶. رازی، ابن أبی‌حاتم، الجرح والتعدیل، ج۴، ص۱۲۴، ترجمة سلیمان التیمی، رقم ۵۳۹.    
۱۷. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، تهذیب التهذیب، ج۴، ص۲۰۱.    
۱۸. مزی، یوسف بن زکی، تهذیب الکمال، ج۱۲، ص۸، ترجمه سلیمان بن طرخان التیمی، ابوالمعتمر البصری، رقم ۲۵۳۱    .
۱۹. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، تهذیب التهذیب، ج۴، ص۲۰۲.    
۲۰. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، تهذیب التهذیب، ج۴، ص۲۰۲.    
۲۱. مزی، یوسف بن زکی، تهذیب الکمال، ج۱۲، ص۸، ترجمه سلیمان بن طرخان التیمی، ابوالمعتمر البصری، رقم ۲۵۳۱.    
۲۲. عجلی، احمد بن عبدالله، معرفة الثقات، ج۱، ص۴۳۰، ترجمه سلیمان بن طرخان التیمی، رقم ۶۷۰.    
۲۳. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، تهذیب التهذیب، ج۴، ص۲۰۲.    
۲۴. مزی، یوسف بن زکی، تهذیب الکمال، ج۱۲، ص۸، ترجمه سلیمان بن طرخان التیمی، ابو المعتمر البصری، رقم ۲۵۳۱.    
۲۵. ابن‌سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۱۸۸، ترجمه سلیمان التیمی، رقم ۳۱۹۸، چاپ دار الکتب العلمیة بیروت.    
۲۶. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، تهذیب التهذیب، ج۴، ص۲۰۲.    
۲۷. مزی، یوسف بن زکی، تهذیب الکمال، ج۱۲، ص۹، ترجمه سلیمان بن طرخان التیمی، ابوالمعتمر البصری، رقم ۲۵۳۱.    
۲۸. رازی، ابن أبی‌حاتم، الجرح والتعدیل، ج۴، ص۱۲۴، ترجمة سلیمان التیمی، رقم ۵۳۹.    
۲۹. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، تهذیب التهذیب، ج۴، ص۲۰۲.    
۳۰. مزی، یوسف بن زکی، تهذیب الکمال، ج۱۲، ص۹، ترجمه سلیمان بن طرخان التیمی، ابوالمعتمر البصری، رقم ۲۵۳۱.    
۳۱. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، تهذیب التهذیب، ج۴، ص۲۰۲.    
۳۲. مزی، یوسف بن زکی، تهذیب الکمال، ج۱۲، ص۱۱، ترجمه سلیمان بن طرخان التیمی، ابو المعتمر البصری، رقم ۲۵۳۱.    
۳۳. ابن‌حبان‌، محمد، الثقات، ج۴، ص۳۰۰، ترجمه سلیمان بن طرخان.    
۳۴. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، تهذیب التهذیب، ج۴، ص۲۰۲.    
۳۵. صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج۱۷، ص۲۱۲، رقم ۳۲۰.    
۳۶. ابن‌سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۱۹۸، ذیل ترجمه عبدالله بن عون بن ارطبان، رقم:۳۲۳۲، چاپ دارالکتب العلمیة (بیروت - لبنان).    
۳۷. رازی، ابن أبی‌حاتم، مقدمة الجرح والتعدیل، ج۱، ص۱۴۵.    
۳۸. مزی، یوسف بن زکی، تهذیب الکمال، ج۱۵، ص۳۹۷، ذیل ترجمه عبدالله بن عون بن ارطبان، رقم:۳۴۶۹.    
۳۹. مزی، یوسف بن زکی، تهذیب الکمال، ج۱۵، ص۳۹۸، ذیل ترجمه عبدالله بن عون بن ارطبان، رقم:۳۴۶۹.    
۴۰. عجلی، احمد بن عبدالله، معرفة الثقات، ج۲، ص۴۹.    
۴۱. مزی، یوسف بن زکی، تهذیب الکمال، ج۱۵، ص۳۹۸، ذیل ترجمه عبدالله بن عون بن ارطبان، رقم:۳۴۶۹.    
۴۲. رازی، ابن أبی‌حاتم، الجرح والتعدیل، ج۵، ص۱۳۱، باب العین، ذیل ترجمه عبدالله بن عون البصری، رقم:۶۰۵.    
۴۳. رازی، ابن أبی‌حاتم، الجرح والتعدیل:ج۵، ص۱۳۳، باب الالف، ذیل ترجمه ایوب بن ابی‌تمیمة، رقم۴.    
۴۴. مزی، یوسف بن زکی، تهذیب الکمال، ج۱۵، ص۳۹۹، ذیل ترجمه عبدالله بن عون بن ارطبان، رقم:۳۴۶۹.    
۴۵. مزی، یوسف بن زکی، تهذیب الکمال، ج۱۵، ص۳۹۹، ذیل ترجمه عبدالله بن عون بن ارطبان، رقم:۳۴۶۹.    
۴۶. مزی، یوسف بن زکی، تهذیب الکمال، ج۱۵، ص۴۰۰، ذیل ترجمه عبدالله بن عون بن ارطبان، رقم:۳۴۶۹.    
۴۷. بخاری، محمد بن اسماعیل، تاریخ البخاری الکبیر، ج۵، ص۱۶۳، ذیل ترجمة عبدالله بن عون بن ارطبان، رقم:۵۱۲.    
۴۸. ابن‌حبان‌، محمد، کتاب الثقات، ج۷، ص۳.    
۴۹. دینوری، ابن‌قتیبة، الامامة والسیاسة، تحقیق الشیری، ج۱، ص۳۰.    
۵۰. دینوری، ابن‌قتیبة، الامامة والسیاسة، تحقیق الشیری، ج۱، ص۳۰.    
۵۱. ابن‌حجر هیثمی، احمد بن محمد، تطهیر الجنان و اللسان، ص۷۲.
۵۲. ابن‌عربی، محمد بن عبدالله، العواصم من القواصم، ص۲۴۸.    
۵۳. ابن‌فهد، عمر بن محمد، اتحاف الوری باخبار‌ ام القری، حوادث سال ۹۳ ه. ق.
۵۴. ابن‌شباط، ابوعبدالله، الصلة السمطیه، فصل دوم، باب ۳۴.
۵۵. فاسی مکی، تقی‌الدین، العقد الثمین، ج۶، ص۷۲.    
۵۶. شاه سلامة‌الله، معرکة الآراء، ص۱۲۶.
۵۷. زیدان، جرجی، تاریخ آداب اللغة العربیة، ج۲، ص۱۷۱.
۵۸. وجدی، فرید، دایرة المعارف القرن العشرین، ج۲، ص۷۵۴.
۵۹. وجدی، فرید، دایرة المعارف القرن العشرین، ص۷۴۹.
۶۰. ابن‌عربی، محمد بن عبدالله، العواصم من القواصم، ص۲۴۸.    
۶۱. ابن‌حجر هیثمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقة، ص۹۳.
۶۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۴۳.    
۶۳. مزی، یوسف بن زکی، تهذیب الکمال، ج۲۵، ص۱۰۱.    
۶۴. مزی، یوسف بن زکی، تهذیب الکمال، ج۴، ص۵۴۴.    
۶۵. مزی، یوسف بن زکی، تهذیب الکمال، ج۲۸، ص۳۹۹.    
۶۶. مزی، یوسف بن زکی، تهذیب الکمال، ج۹، ص۵۰۵.    
۶۷. مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیة، ص۱۴۶.    
۶۸. سبکی، تقی‌الدین، الطبقات الشافعیة، ج۳، ص۴۵۶-۴۵۷، رقم ۲۲۵، چاپ دار احیاء الکتب العربیة.
۶۹. ابن‌عبدربه، احمد بن محمد، العقد الفرید، ج۵، ص۱۳.    
۷۰. قرطبی، ابن‌عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۹۷۵.    
۷۱. ابن‌ابی‌شیبه، عبدالله، المصنف، ج۸، ص۵۷۲.
۷۲. ابن‌عطیه، مقاتل، الامامة و الخلافة، ص۱۶۰-۱۶۱، با مقدّمه حامد داود، چاپ بیروت، مؤسّسة البلاغ.
۷۳. ابوالفداء‌، اسما‌عیل‌ بن‌ علی‌، تاریخ ابوالفداء، ج۱، ص۱۵۶، طبع مصر بالمطبعة الحسینیة.
۷۴. صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج۶، ص۱۵.    
۷۵. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، لسان المیزان، ج۱، ص۲۶۸.    
۷۶. ذهبی، شمس‌الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۱۵، ص۵۷۶، رقم ۳۴۹، تحقیق:شعیب الارناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر:مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة:التاسعة، ۱۴۱۳ه.    
۷۷. ذهبی، شمس‌الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۱۵، ص۵۷۷-۵۷۹، تحقیق:شعیب الارناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر:مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة:التاسعة، ۱۴۱۳ه.    
۷۸. ذهبی، شمس‌الدین، میزان الاعتدال، ج۱، ص۱۳۹، رقم ۵۵۲، ترجمه احمد بن محمدبن السری بن یحیی بن ابی‌دارم المحدث. ابوبکر الکوفی.    
۷۹. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، لسان المیزان، ج۱، ص۲۶۸، رقم۸۲۴، ترجمه احمد بن محمد بن السری بن یحیی بن ابی‌دارم المحدث ابوبکر الکوفی.    
۸۰. ذهبی، شمس‌الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۱۵، ص۵۷۷-۵۷۸، تحقیق:شعیب الارناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر:مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة:التاسعة، ۱۴۱۳ه.    
۸۱. ذهبی، شمس‌الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۹، ص۵۵۶، تحقیق:شعیب الارناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر:مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة:التاسعة، ۱۴۱۳ه.    
۸۲. ذهبی، شمس‌الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۹، ص۵۵۵، تحقیق: شعیب الارناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، ۱۴۱۳هـ.
۸۳. بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۵، ص۳۷۲.    
۸۴. مزی، یوسف بن زکی، تهذیب الکمال ج۵، ص۴۳، ترجمه جعفر بن سلیمان الضبعی، رقم ۹۴۳.    
۸۵. مزی، یوسف بن زکی، تهذیب الکمال، ج۱۸، ص۲۸۲، ترجمه عبد الملک بن اعین الکوفی، رقم ۳۵۱۴.    
۸۶. مزی، یوسف بن زکی، تهذیب الکمال، ج۱۸، ص۲۸۳، ترجمه عبد الملک بن اعین الکوفی، رقم ۳۵۱۴.    
۸۷. بغدادی، احمد بن علی، الکفایة فی علم الروایة، ج۱، ص۱۵۷.    
۸۸. بغدادی، احمد بن علی، الکفایة فی علم الروایة، ص۱۵۹.    
۸۹. ابن‌قدامة مقدسی، عبدالله بن أحمد، روضة المناظر فی اخبار الاوائل والاواخر (هامش الکامل لابن الاثیر)، ج۱۱، ص۱۱۳، ط الحلبی، الافندی سنة ۱۳۰۱.
۹۰. ابراهیم، محمدحافظ، دیوان محمدحافظ ابراهیم، ج۱، ص۸۲.
۹۱. كحاله، عمررضا، اعلام النساء، ج۴، ص۱۱۴.
۹۲. عبدالفتاح عبدالمقصود، الامام علی بن ابی‌طالب، ج۴، ص۲۷۴-۲۷۷.
۹۳. عبدالفتاح عبدالمقصود، الامام علی بن ابی‌طالب، ج۱، ص۱۹۲-۱۹۳.
۹۴. عبدالفتاح عبدالمقصود، المجموعة الکاملة الامام علی بن ابیطالب، ج۱، ص۱۹۰ تا ۱۹۲، ترجمه سید محمود طالقانی.
۹۵. طالقانی، سیدمحمود، علی بن ابی‌طالب تاریخ تحلیلی نیم قرن اول اسلام ـ ترجمه المجموعة الکاملة الامام علی بن ابیطالب، ج۱، ص۳۲۶ تا ۳۲۸، چاپ سوم، چاپخانه افست حیدری.
۹۶. ذهبی، شمس‌الدین، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۱۱۷.    
۹۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۲، ص۶۱۹، ط دار المعارف بمصر.    
۹۸. دینوری، ابن‌قتیبة، الامامة والسیاسة، ج۱، ص۳۶.    
۹۹. ابن‌عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۳۰ - ص۴۲۲.    
۱۰۰. ابن‌ابی‌الحدید، عزالدین، شرح نهج البلاغة، ج۲، ص۴۶-۴۷.    
۱۰۱. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۱ - ص۶۲.    
۱۰۲. هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد، ج۵، ص۲۰۲-۲۰۳.    
۱۰۳. مسعودی، علی بن حسين، مروج الذهب، ج۱، ص۲۹۰.
۱۰۴. ذهبی، شمس‌الدین، میزان الاعتدال، ج۳، ص۱۰۹.    
۱۰۵. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، لسان المیزان، ج۴، ص۱۸۹.    
۱۰۶. متقی هندی، علی بن حسام‌الدین، کنز العمال، ج۵، ص۶۳۱.    
۱۰۷. بکری اندلسی، ابوعبید، معجم ما استعجم، ج۳، ص۱۰۷۶-۱۰۷۷.    
۱۰۸. ذهبی، شمس‌الدین، تذکرة الحفاظ، ج۴، ص۱۳۳.    
۱۰۹. ضیاءالدین، مقدسی، الاحادیث المختارة، ج۱۰، ص۸۸-۹۰.    
۱۱۰. ابن‌حبان‌، محمد، کتاب الثقات، ج۸، ص۵۲۶.    
۱۱۱. ذهبی، شمس‌الدین، الموقظة، ص۷۹.    
۱۱۲. ذهبی، شمس‌الدین، میزان الاعتدال، ج۱، ص۲۷۴، ترجمه افلج بن یزید.    
۱۱۳. سیوطی، جلال‌الدین، تدریب الراوی، ج۱، ص۱۱۴.    
۱۱۴. عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، لسان المیزان، ج۲، ص۳۰۸.    
۱۱۵. ذهبی، شمس‌الدین، میزان الاعتدال، ج۱، ص۱۱۸.    
۱۱۶. عسقلانی، ابن‌حجر، مقدمه فتح الباری، ج۱، ص۳۹۶.    
۱۱۷. عسقلانی، ابن‌حجر، مقدمه فتح الباری، ج۱، ص۳۸۶.    
۱۱۸. ابن‌سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۳۵۷.    
۱۱۹. عسقلانی، ابن‌حجر، مقدمه فتح الباری، ج۱، ص۴۱۷.    
۱۲۰. عسقلانی، ابن‌حجر، مقدمه فتح الباری، ج۱، ص۳۹۹.    
۱۲۱. هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، تحقیق اسماعیل انصاری، ص۱۵۰.    
۱۲۲. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۵۸، باب مولد الزهراء فاطمه (علیهاالسّلام)، ح۲.    
۱۲۳. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، ص۳۵۳.    
۱۲۴. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، ص۳۰۳.    
۱۲۵. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الفهرست، ص۱۵۱.    



موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «اسناد هجوم به خانه وحی و شهادت حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها)».    






جعبه ابزار