اسلام (کلام اسلامی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اسلام از اصطلاحات
علم کلام و
فقه است، در
لغت به معنای صحت و عافیت و در اصطلاح به معنای قبول
وحی و گفتههای پیامبران است. در اصطلاح اخص به معنای پذیرش دین
حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است. برخی حقیقت اسلام را اقرار لسانی و برخی برتر از آن دانسته و برای آن مراتبی قائل هستند. اسلام به منزله روح کلی همه شرایع و با همه آنان سازگار است. آموزههای اسلام، شامل
عقاید،
احکام و
اخلاق است.
واژه اسلام مصدر باب افعال از ماده «س- ل- م»
به معنای صحت و عافیت و دوری از هرگونه عیب و نقص و فساد
و در بابِ افعال به معانی زیر است: انقیاد،
اطاعت کلی و بی قید و شرط و تسلیم محض بودن،
اذعان به
حکم الهی،
اخلاص در عبادتاین واژه مانند بیشتر اصطلاحات کلیدی
قرآن پیشینهای خاص در
جاهلیت دارد این اصطلاح در آن دوران به طور کلی به معنای ترک کردن و دست کشیدن بوده است و عربها هنگامی
فعل «اسْلَمَ» را بهکار میبردند که شخص از چیزی که برای او بسیار عزیز و گرانبها بود دست میکشید و آن را به دیگری که خواستار آن بود وا میگذاشت و در صورتی که آن چیز خودِ شخصِ وی باشد که گرانبهاترین موجودی انسان است، در این حالت اسلام به معنای اطاعت کلی و بیقید و شرط و تسلیم محض بودن است.
برخی از اندیشمندان معتقدند ریشه «س ل م» در زبان عربی که واژهی اسلام از آن گرفته شده است دارای دو معنای
صلح و تسلیم است. کسی که خویش را تسلیم خداوند میکند به صلح دست مییابد همچنین از دیدگاه اسلام انسان باید با استفاده از
عقل – که میان مطلق و نسبی تشخیص میدهد- تسلیم اراده امر مطلق شود بنابراین اصطلاح
مسلمان به معنای کسی است که با انتخاب خود پذیرفته است که ارادهاش را مطیع
اراده الهی سازد
اسلام در اصطلاح به چهار معنا بکار میرود:
۱. هر کسی که نوعی وحی الهی را میپذیرد به عامترین معنای کلمه مسلمان است، خواه
یهودی،
مسیحی و یا
زرتشتی باشد. به عبارت دیگر مسلمان در معنای نخست انسانی است که با استفاده از عقل و
اختیار خویش یک
شریعت وحیانی را بپذیرد.
۲. مسلمان به معنای همه مخلوقات هستی است که شریعت و قوانین الهی را میپذیرند به این معنا که این مخلوقات تابع قوانینی تخلفناپذیرند که در اصطلاح
قوانین طبیعت خوانده میشوند.
توضیح اینکه حضور
حکمت و
اراده الهی را که همه مخلوقات تابع آنند و در واقع جز انسان هیچ مخلوقی راهی جز تبعیت از آن ندارد مثلا سنگ هیچ اختیاری جز فرو افتادن ندارد بنابراین نیروی جاذبه یکی از جلوههای اراده الهی در مرتبه
عالم مادی است که سنگ از آن تبعیت میکند بنابراین سنگ به این معنا مسلمان است.
هر چیزی در عالم به این معنا مسلمان به معنای واقعی کلمه است به جز انسان که به دلیل اختیاری که به امانت به او داده شده است میتواند از تسلیم شدن به اراده خداوند سر باز بزند. گرگ همیشه گرگ، عقاب همواره عقاب و کرم همواره کرم است. تنها انسان است که میتواند بسان گرگ درندهخو، همانند عقاب با عظمت و یا بسان کرم خاکی پست و حقیر باشد.
۳. مسلمان یک معنای والا نیز دارد که این معنا درباره
اولیاء اطلاق میشود. همه موجودات به یک معنا به وجود خویش علم دارند و تنها انسان است که نسبت به
علم خویش آگاه است و علم آگاهانه به وجود خویش دارد. ولیّ بسان طبیعت است از آن حیث که لحظه لحظه زندگیاش مطابق با اراده الهی، آگاهانه و فعالانه است در حالیکه مشارکت طبیعت در اراده الهی منفعلانه است. بر این اساس ولیّ همان همتای آگاهانه، فعالانه و عقلی مسلمان به معنای دوم، یعنی طبیعت است. او همانند طبیعیت همه لحظات زندگیاش را بر طبق ناموس و قوانین الهی به سر میبرد اما آگاهانه و به اختیار خویش چنین میکند بنابراین او حافظ طبیعت و همتای معنوی آن است.
۴. به معنایی خاصتر اسلام آخرین شریعت الهی است که در حدود چهارده
قرن پیش بوسیله
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به مردم ابلاغ شد.
پس اسلام واقعیتی کلی است که انسان و عالم محیط بر او را شامل میشود و در حاق ذات موجودات نهفته است.
علت نامگذاری شریعت خاتم به اسلام این است که در این دین بنده تسلیم اراده خدای سبحان است.
در بیان حقیقت اسلام و ویژگیهای آن آرای گوناگونی از سوی مفسران ارائه شده که منشا آنها در بسیاری از موارد برداشتهای متفاوت از
آیات یا مبانی خاص
کلامی است. برخی حقیقت اسلام را صرفاً اظهار
شهادتین و امری صوری دانستهاند:
«قالَتِ الاعرابُ ءامَنّا قُل لَم تُؤمِنوا ولکِن قولوا اسلَمنا ولَمّا یَدخُلِ الایمنُ فی قُلوبِکُم
عربهای بادیهنشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: شما ایمان نیاوردهاید، ولی بگویید اسلام آوردهایم، امّا هنوز ایمان وارد
قلب شما نشده است.»
برخی دیگر حقیقت اسلام را امری فراتر از الفاظ و امور ظاهری دانستهاند
به عقیده این گروه اسلام عبارت است از اذعان عملی به شریعت نبیاکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و این اذعان هنگامی اسلام صحیح و پذیرفته خداوند است که تصدیقی وجدانی و نفسانی بوده، ایمان به نبوت نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آن را همراهی کند. البته اذعان عملی به احکام اسلام، با ترک برخی
واجبات، که گاهی بر اثر جهالت صورت میپذیرد و پشیمانی و
توبه را در پی دارد منافاتی ندارد
در این میان
علامه طباطبایی اسلام را امری ذومراتب میداند که عدم پذیرش برخی مراتب آن باعث خروج از جرگه مسلمین میشود
امام خمینی ماهیت و حقیقت اسلام به معنای عام را انقیاد و تسلیم و خضوع میداند.
و به معنای خاص، مکتب جامع و کامل میداند که تمام جوانب نیاز بشری را در نظر گرفته است.
ایشان، همچنین با استناد به روایتی اسلام را اظهار شهادتین میداند که در قلب جلوه میکند.
از دیدگاه امام خمینی آنچه در حقیقت اسلام معتبر است، اعتماد به اصول سهگانه توحید، نبوت و معاد است و دیگر عقاید و احکام، نقشی در حقیقت اسلام ندارند، بنابراین اگر کسی تنها به همین سه اصل معتقد باشد با گفتن شهادتین در جرگه مسلمانان قرار میگیرد.
ایشان، مجموعه آموزههای اسلام را به سه بخش تقسیم میکند:
۱- عقاید حقه و معارف الهیه و وصف و تنزیه حق و
معاد و کیفیت آن و علم به
ملائکه و ارسال رسول.
۲- اخلاق و اصلاح نفس و اخلاق فاضله و حمیده.
۳- احکام: یعنی اعمال قالبی فردی، اجتماعی، سیاسی، مدنی.
امام خمینی افزوده است اسلام در این سه مقام که اساس شرایع و مدار تشریع است کاملتر از شریعت
یهود و
نصارا است، زیرا برای تمام دوره زندگی بشر قانون داشته و در تمام مراحل دنیایی و آخرتی، کامل و تام میباشد و این خود دلیل بر حقانیت اسلام میباشد.
امام خمینی علاوه بر اینکه منابع اسلام را قرآن، سنت، عقل و اجماع میداند بر این باور است بعضی از احکام و حقایق در اسلام فطری است به همین دلیل
فطرت الله در بعضی روایات به اسلام یا توحید تفسیر شده است. ایشان، کسی را اسلامشناس میداند که تمام ابعاد اسلام را بشناسد؛ بنابراین کسی که تنها تاریخ اسلام و فلسفه یا عرفان اسلامی را میشناسد، اسلامشناس نخواهد بود.
از دیدگاه علامه طباطبایی اسلام دارای چهار مرتبه و درجه است که در مقابل این مراتب، چهار مرتبه از
ایمان قرار دارد
این مرحله از اسلام پذیرفتن ظواهر
اوامر و نواهی خدا است، به اینکه با زبان،
شهادتین را بگوید، چه اینکه موافق با قلبش هم باشد، و چه نباشد. همانگونه که مفاد
آیه ۱۴
سوره حجرات است. عدم پذیرش این مرتبه موجب کفر است.
در مقابل اسلام باین معنا اولین مراتب ایمان قرار دارد، و آن عبارت است از اذعان و باور قلبی به مضمون اجمالی شهادتین، که لازمهاش عمل به غالب فروع است.
امام صادق (علیهالسّلام) در بیان این مرتبه از اسلام فرمود:
«اسلام آنست که به زبان شهادت دهی: که معبودی جز خدا نیست، و اینکه
نبوت و
رسالت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را تصدیق داری، با همین دو شهادت است که خونها محفوظ میشود، و زن دهی و زن خواهی و نیز
ارث جریان مییابد، و تشکیل
جامعه اسلامی هم بر طبق همین ظاهر است، و اما
ایمان به خدا عبارتست از
هدایت یافتن، و ثبوت آثار اسلام در
قلب.»
این مرحله تسلیم و انقیاد قلبی نسبت به نوع اعتقادات حقه تفصیلی و اعمال صالحهای که از توابع آن است، هر چند که در بعضی موارد تخطی شود، و خلاصه کلام این که داشتن این مرحله منافاتی با ارتکاب بعضی
گناهان ندارد.
«الَّذِینَ آمَنُوا بِآیاتِنا، وَ کانُوا مُسْلِمِینَ
آنان که به آیات ما ایمان آوردند، و مسلمان بودند.»
در مقابل این اسلام مرتبه دوم از ایمان قرار دارد که عبارتست از اعتقاد تفصیلی به حقایق دینی که خدای تعالی در بارهاش میفرماید:
«اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ، الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ، ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا، وَ جاهَدُوا بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، اُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ
مؤمنان تنها آنهایند که بخدا و رسولش ایمان آورده، و سپس تردید نکردند، و با اموال و نفوس خود در راه خدا
جهاد نمودند، اینها همانها هستند که در دعوی خود صادقند.»
علی (علیهالسّلام) فرمود:
«اسلام عبارت است از تسلیم، و تسلیم عبارتست از
یقین.»
نفس آدمی وقتی با انجام اعمال صالح و متخلق شدن به
اخلاق فاضله، خود بخود سایر قوای حیوانی و شهوانی برای نفس رام میشود به گونهای که نفس به آسانی میتواند از سرکشی آنها جلوگیری کند، اینجاست که آدمی آن چنان خدا را بندگی میکند، که گویی او را میبیند و یا یقین دارد که خدا او را میبیند، چنین کسی دیگر در باطن و سر خود هیچ نیروی سرکشی که مطیع امر و نهی خدا نباشد، و یا از
قضا و قدر خدا به خشم آید، نمیبیند، و سراپای وجودش تسلیم خدا میشود چنانکه میفرماید:
«فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ، ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی اَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً
نه به پروردگارت سوگند ایمان نمیآورند: (یعنی ایمانشان کامل نمیشود) مگر وقتی که هم در اختلافاتی که بینشان پدید میآید تو را
حکم کنند، و هم وقتی حکمی راندی در دل هیچگونه ناراحتی از حکم تو احساس نکنند، و به تمام معنا تسلیم شوند.»
این اسلام در مرتبه سوم است که در مقابلش ایمان مرتبه سوم قرار دارد، و آن ایمانی است که آیه ذیل به آن اشاره میکند:
«اِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ اَسْلِمْ قالَ: اَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ»
همچنانکه سخن امام صادق (علیهالسّلام) ناظر به این مرتبه است. فرمود:
«اگر مردمی خدای را- به یگانگی و بدون شریک- بپرستند، و
نماز را بپای دارند، و
زکات را بدهند، و
حج خانه خدا کنند، و
روزه رمضان را بگیرند، ولی به یکی از کارهای خدا و یا رسول او اعتراض کنند، و بگویند چرا بر خلاف این نکردند، با همین اعتراض مشرک میشوند، هر چند بزبان هم نیاورند، و تنها در دل بگویند...»
انسان در حالی که در مرتبه سابق از اسلام و تسلیم هست، ای بسا که عنایت ربانی شامل حالش گشته، این معنا برایش مشهود شود که
ملک تنها برای خداست، و غیر خدا هیچ چیزی نه
مالک خویش است، و نه
مالک چیز دیگر، مگر آنکه خدا تملیکش کرده باشد، پس ربی هم سوای او ندارد، و این معنایی است موهبتی، و افاضهای است الهی، که دیگر خواست انسان در بدست آوردنش دخالتی ندارد، و ای بسا که آیهی ذیل اشاره به همین مرتبه از اسلام باشد:
«رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ، وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا اُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ، وَ اَرِنا مَناسِکَنا
پروردگارا! ما را تسلیم فرمان خود قرار ده! و از دودمان ما،
امتی که تسلیم فرمانت باشند، به وجود آور! و طرز عبادتمان را به ما نشان ده و
توبه ما را بپذیر، که تو توبهپذیر و مهربانی.»
و در برابر این مرتبه از اسلام، مرتبه چهارم از ایمان قرار دارد، و آن عبارت از این است که این حالت، تمامی وجود آدمی را فرا بگیرد، که خدای تعالی در باره این مرتبه از ایمان میفرماید:
«اَلا اِنَّ اَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ، وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ، الَّذِینَ آمَنُوا، وَ کانُوا یَتَّقُونَ
آگاه باش، که
اولیاء خدا نه خوفی بر آنان هست، و نه اندوهناک میشوند، کسانی که ایمان آوردند، و از پیش همواره ملازم با
تقوی بودند.»
از امام صادق (علیهالسّلام) در بیان این درجه از اسلام آمده است
که: «رسول خدا به
حارثة بن مالک بن نعمان انصاری برخورد کرد و از وی پرسید:
حالت چطور است ای
حارثه؟ عرضه داشت: یا
رسول اللَّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مؤمنی هستم حقیقی، حضرت فرمود: برای هر چیزی حقیقتی و نشانهایست، نشانه اینکه ایمانت حقیقی است چیست؟ عرضه داشت یا رسول اللَّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ! دلم از دنیا کنده شده، و در نتیجه شبها بخواب نمیروم، و روزهای گرم را روزه میدارم، و گویی به
عرش پروردگارم نظر میکنم که برای
حساب افراشته شده، و گویی به اهل بهشت مینگرم، که در
بهشت به زیارت یکدیگر میروند، و گویی نالههای اهل
دوزخ را میشنوم، حضرت فرمود: بندهای است که خدا قلبش را روشن ساخته، (و سپس رو کرد
بحارثه و فرمود): دیدهات باز شده، قدرش را بدان، و بر آن ثابت قدم باش.»
حقیقت اسلام به معنای انقیاد و گردن نهادن در برابر
خداوند به عنوان حقیقتی مستمر در طول تاریخ شرایع همواره وجود داشته است و
پیامبران الهی همگی دارای
دین واحدی به نام اسلام بودهاند
این حقیقت به صورت یک اصل حاکم در تعالیم همه رسولان الهی وجود داشته اسلام به معنای انقیاد و تسلیم و
فروتنی، صفت کلی شرایع است که در هر مرحله به شکلی خاص و به تناسب همان دوره تجلی یافته است
برخی مفسران با اذعان به اینکه اسلام همان دین الهی است که همه انبیا بر اساس آن مشی کردهاند اختلاف شرایع را در فروع میدانند. برخی دیگر میگویند: گرچه ماهیت اسلام به معنای عام آن تسلیم شدن در برابر
اوامر الهی در زمینه عقاید و اعمال یا
معارف و
احکام است که این حقیقت در همه شرایع یکی است؛ اما به لحاظ کمیت و کیفیت و نیز کمال و نقص در شرایع گوناگون متغیر است و در حقیقت اسلام دین واحدی است در همه شرایع که درجات آن به سبب استعداد قومهای گوناگون متفاوت میگردد. بر این اساس میتوان تفاوت دین و
شریعت را هنگامی که در تقابل با یکدیگر به کار رود این گونه بیان کرد که دین همان خطوط کلی اسلام و ثابت است
«انَّ الدّینَ عِندَ اللَّهِ الاسلامُ
دین در نزد خدا، اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است»
چون این دین «عنداللّه» است و هرچه «عنداللّه» باشد از دگرگونی و زوال مصون است: «ما عِندَکُم یَنفَدُ وما عِندَ اللَّهِ باقٍ»
و دینی غیر از آن از کسی پذیرفته نمیشود: «و مَن یَبتَغِ غَیرَ الاسلامِ دینًا فَلَن یُقبَلَ مِنهُ...»
؛ ولی شریعت، همان فروع و جزئیاتی است که برای هر پیامبر بهطور مشخص بیان شده و نسبت به امتهای مختلف متفاوت است. بنابراین، خطوط کلی دین ثابت و لایتغیر است و به همین سبب تعدد ناپذیر بوده، جمع و
تثنیه در آن روا نیست. بنابراین میتوان گفت دین الهی واحد و دارای مراتبی است که در هر زمانی به تناسب همان زمان مرتبهای از آن ظهور پیدا کرده است.
اسلام مکتبی جامع و
واقعگرا است که در آن به همه جوانب نیازهای انسانی توجه شده است. مجموعه تعلیمات اسلام از یک لحاظ به سه بخش تقسیم میگردد:
۱.
اصول عقاید: یعنی چیزهایی که هر مسلمان باید بدانها معتقد شود. کاری که در این زمینه بر عهده انسان است از نوع کار تحقیقی و از اعمال جوانحی و قلبی است.
۲.
اخلاقیات: یعنی خصلتهایی که هر مسلمان باید خود را به آنها بیاراید و خویشتن را از اضداد آنها دور نگه دارد.
۳.
احکام: یعنی دستورهایی که به فعالیتهای خارجی و عینی انسان، اعم از
معاش و
معاد و امور فردی و اجتماعی وی مربوط است.
رابطه اسلام با ایمان
درباره رابطه اسلام و ایمان و تساوی یا تفاوت این دو نظرات مختلفی از سوی اندیشمندان و متکلمین ارائه شدهاست. در میان
خوارج و بعدها
معتزله چنین رواج یافت که اسلام و ایمان وحدت مفهومی دارند.
اما متفکران
امامیه و گروهی از متکلمان
اهل سنت با استناد به
آیات قرآن به تغایر مفهومی این دو قائل شدهاند.
باقلانی از آیه ۱۴ سوره حجرات
چنین نتیجه میگیرد که اسلام نسبت به ایمان عامتر است و جایگاه ایمان قلب است چنانکه جایگاه اسلام جوارح است
همچنین
ابن کثیر از قرار گرفتن وصف ایمان پس از اسلام در
«اِنَّ الْمُسْلِمینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ» عمومیت اسلام نسبت به ایمان را نتیجه گرفته است
علامه طباطبایی نیزافزون بر آیه ۱۴سوره حجرات،
آیه ۳۵
را که وصف «مؤمنین و مؤمنات» را از عنوان «مسلمین و مسلمات» تفکیک کرده دلیل محکمی بر تغایر این دو وصف قلمداد میکند
البته در برخی آیات قرآن، اسلام و ایمان بهگونهای آمده که بیانگر نوعی یگانگی میان آن دو است؛ اما چنان که برخی متکلمان
اشعری گفتهاند مضمون این آیات میتواند تنها ناظر به وحدت مصداقی اسلام و ایمان باشد و لزوماً تساوی مفهومی را نمیرساند
لازم به توضیح است که عمومیت اسلام نسبت به ایمان به این معناست که اسلام مرحله ابتدایی و ظاهری در پذیرش شریعت خاتم به وسیله اظهار شهادتین است اما ایمان علاوه بر این مستلزم اعتقاد قلبی و باطنی نیز هست
به عبارت دیگر اسلام پذیرش و اطاعت زبانی و جوارحی است خواه همراه با اعتقاد قلبی باشد و خواه نه. اما ایمان انقیاد توام با اعتقاد قلبی است.
•
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اسلام»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۷/۱۶ • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.