استغاثه مستکبران (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مستكبران هنگام نزول عذاب به درگاه
خداوند متعال استغاثه کردند، اما دعای آنها به اجابت نرسید.
استغاثه
مستکبران به خداوند هنگام نزول عذاب، به
اجابت نرسید:
•• «حَتَّى إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِيهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ يَجْأَرُونَ؛ تا زمانى که متنعمان مغرور آنها را در چنگال عذاب گرفتار سازيم؛ در اين هنگام، نالههاى دردناک و استغاثهآميز سر مىدهند!».
کلمه (جوار) - به ضمه جیم - به معناى آواز وحوش از قبیل آهو و امثال آن است، آوازى که در هنگام
فزع درمىآورند، و این تعبیر در آیه شریفه
کنایه است از اینکه
مترفین وقتى گرفتار عذاب مىشوند صدا به استغاثه و
تضرع بلند مىکنند. بعضى از
مفسرین گفتهاند مراد از آن، شیون و جزع است؛ ولى
آیات بعدى معناى اول را تأیید مىکند.
و اگر
مترفین را متعلق عذاب دانسته، از این جهت است که روى سخن در
آیات قبل آنجا که مىفرمود: (ایحسبون انما نمدهم به من مال و بنین) با رؤساى قوم بود که در لذتهاى مادى
افراط مىکردند، و دیگران تابع ایشان بودند.
کافران در این
غفلت و بیخبرى همچنان باقى مىمانند (تا روزى که مترفین را (آنان که غرق ناز و نعمتاند) در چنگال عذاب گرفتار سازیم، در این هنگام نعره استغاثهآمیز آنها همچون نعره وحوش بیابان برمىخیزد) و از سنگینى
عذاب و مجازات دردناک الهى ناله سر مىدهند.
ذکر خصوص (مترفین) در اینجا با اینکه
گنهکاران منحصر به آنها نیستند یا به خاطر این است که آنها سردمداران گمراهى و ضلالتاند و یا براى این است که مجازات در مورد آنها دردناکتر خواهد بود.
•• «لَا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُم مِّنَّا لَا تُنصَرُونَ؛ (اما به آنها گفته مىشود:) امروز فرياد نکنيد؛ زيرا از سوى ما يارى نخواهيد شد!».
در این جمله از سیاق
غیبت به سیاق خطاب عدول نموده تا در
توبیخ و سرکوبى ایشان تشدید کرده باشد، و براى همیشه از نجات و هر آرزوى دیگر نومیدشان کند؛ چون اگر
سیاق را به خطاب عدول نمىداد، معنایش این بود که با واسطه از بیچارگى و نومیدى آنان خبر داده باشد و براى قطع
امید، خبر بىواسطه مؤثرتر از باواسطه است. و علاوه بر این در سیاق خطاب خود آن کسى که امید یاریش مىرود،
خبر از بىیاورى آنها مىدهد، و این باز مؤثرتر است.
ضمناً منظور از عذاب در آیه قبل ممکن است عذاب
دنیا یا عذاب
آخرت یا هر دو باشد؛ یعنى هنگامى که
عذاب دردناک الهى در این
جهان یا آن جهان دامانشان را فرا مىگیرد، نعره و
فریاد برمىآورند و
استغاثه مىکنند، اما بدیهى است در آن هنگام کار از کار گذشته و راه بازگشت وجود ندارد.
•• «مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سَامِرًا تَهْجُرُونَ؛ درحالىکه در برابر او (=پيامبر) استکبار مىکرديد، و شبها در جلسات خود به بدگويى مىپرداختيد؟!».
کلمه (سامر) از (سمر) به معناى گفتوگو کردن در
شب است. بعضى گفتهاند: (سامر) مانند (حاضر) هم بر فرد اطلاق مىشود و هم بر جمع البته در آیه مورد بحث (سمرا) به ضم سین و تشدید میم هم
قرائت شده که در آن صورت، جمع سامر است، و این قرائت بهتر است، و نیز (سمارا) به ضم سین و تشدید میم قرائت شده و کلمه (هجر) به معناى هذیان است.
و اینکه مىبینیم آیه شریفه مورد بحث، بهطور فصل آمده (یعنى و او عاطفه بر سر آن نیامده) بدین جهت است که در مقام تعلیل است و معناى آیه این است که شما از ناحیه ما یارى نمىشوید، براى اینکه آیات من بر شما قرائت شد و شما از آن روىگردان بودید و به اعقاب خود برمىگشتید، و از در
استکبار عارتان مىشد که به آن گوش دهید و درباره آن شبها هذیان مىگفتید. بعضى از مفسرین گفتهاند: ضمیر به به بیت و یا به
حرم برمىگردد، ولى نظریهشان خوب نیست.
(سامرا) از ماده (سمر) (بر وزن ثمر) به معنى گفتوگوهاى شبانه است.
بعضى از
مفسران گفتهاند معنى اصلى این ماده سایه ماه در شب است که تاریکى و سفیدى در آن آمیخته شده و از آنجا که گفتوگوهاى شبانه، گاه در سایه ماهتاب انجام مىشود؛ چنانکه از
مشرکان عرب نقل کردهاند که آنها شبهاى ماهتابى در اطراف
کعبه جمع مىشدند و بر ضد پیامبر (صلياللهعليهوآله) سخن مىگفتند این واژه در مورد آن به کار رفته، و اگر مىبینیم به افراد گندمگون و یا خود گندم، (سمراء) گفته مىشود به خاطر آن است که سفیدى آن با کمى تیرگى آمیخته شده است.
(تهجرون) از ماده (هجر) (بر وزن فجر) در اصل به معنى دورى کردن و جدایى است؛ سپس به معنى هذیان گفتن مریض نیز آمده؛ چراکه سخنانش در آن حالت ناخوشآیند و دورکننده است و نیز هجر (بر وزن کفر) به معنى
فحش و
ناسزا است که آن نیز مایه دورى و جدایى است.
در آیه فوق همین معنى اخیر منظور است؛ یعنى شبها تا مدت طولانى بیدار مىمانید و همچون بیماران هذیان مىگویید و فحش و ناسزا مىدهید.
و این راه و رسم افراد بىمنطق و درعینحال ضعیف و زبون است، بهجاى اینکه
روز روشن با شهامت بر منطق و دلیل تکیه کنند، شبهاى تاریک را که
چشم مردم در
خواب است انتخاب کرده و براى پیشبرد اهداف شوم یا تسکین ناراحتیهاى درون و گشودن عقدهها به ناسزاگویى مىپردازند.
قرآن مىگوید: مایه بدبختى شما و
عذاب دردناک الهى این بود که شما نه شهامت پذیرش
حق داشتید، نه متواضعانه در برابر
آیات خدا زانو مىزدید، و نه برخورد شما با
پیامبر یک برخورد منطقى و صحیح بود که اگر چنین بود، راه حق را پیدا مىکردید.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳، ص۱۶۴، برگرفته از مقاله «استغاثه مستکبران».