استطراد (علم بدیع)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از اصطلاحات بکار رفته در
ادبیات فارسی، استدراک بوده که در لغت به معنی «خود را به گریختن زدن، به قصد
فریفتنِ دشمن» و در اصطلاح بدیع آن است که متکلّم، شنونده یا خواننده را به سخنی مشغول دارد که مقصودِ اصلی وی نیست و سپس با اشارهای کوتاه معلوم کند که مقصودش از همه آنچه گفته چیزی دیگر بوده است.
بیشتر علمای بلاغت، در استطراد، بازگشت از موضوع دوم را به موضوع نخستین شرط دانستهاند و متأخّران نیز از این نظر متابعت کردهاند. بیشتر منابع موضوع اوّل را مقدّمۀ موضوع دوم شمردهاند و موضوع دوم را مقصود اصلی متکلّم دانستهاند.
امّا "
خطیب قزوینی" مقدّمه قرار دادنِ موضوع نخستین را به قصد رسیدن به موضوع دوم انکار کرده و افزوده است که گاه موضوع دوم مقصود است، و در این صورت میتوان آن را «ایهامِ استطراد» نام داد. "
شریف جرجانی" مقصود بودن موضوع دوم را عَرَضی دانسته است، نه ذاتی.
در نظرِ "
جاحظ"، منظور از تغییر موضوع در استطراد، خسته نشدن خواننده یا شنونده است.
استطراد با «حُسنِ خروج» یا «حُسنِ تخلّص» بسیار شبیه است و برخی این مشابهت را به اتّحاد نزدیک دانستهاند. از این روی بیشتر مردم هر دو نوع را عموماً استطراد میگویند. فرق استطراد و خروج (یا «تخلّص») این است که، در استطراد، بازگشت به موضوع اوّل شرط میباشد اما در خروج، موضوع اول به کلّی ترک میشود.
"
ابن ابیالاصبع"، وجود استطراد را در
قرآن کریم نادر دانسته، و بیش از یک شاهد قرآنی برای آن نیافته، و ندرتِ آن را به بیشتر تناسب داشتنِ این صنعت با
شعر، خاصّه مقولۀ هجو، مربوط کرده است، امّآ برخی شواهد دیگری افزوده و شواهد آن را در قرآن بسیار دانستهاند.
"
ابن رشیق" نخستین نمونۀ استطراد را در شعری از "
سمئول"، از شاعران جاهلی، سراغ داده است و به نوشتۀ او، بنابر روایتی دیگر، "
ابو تمّام" در شعری که برای "
بحتری" خوانده است، این صنعت را به کار برده و آن را «استطراد» یا «مستطرد» نامیده است.
وجه تسمیۀ این صنعت به استطراد آن است که، همچنان که سوار، به قصد
فریفتنِ دشمن، خود را به گریختن میزند، متکلّم نیز سخنی را در ضمن سخنی دیگر میآورد و وانمود میکند که مقصود او نیست، امّا مقصود حقیقی او همان است.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «استطراد»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۰۷/۰۴.