اسباغ (ادبیات فارسی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در لغت به معنی «تمام کردن» و «دراز کردن» و در اصطلاحِ
علم عروض آن است که بر سبب خفیفی که در آخر جزو قرار گرفته باشد، پیش از ساکنِ آن سبب، حرف ساکن دیگری بیفزایند. جزوی را که اسباغ در آن راه یابد، «مُسْبَغ» میگویند.
برای اسباع اقسامی بیان شده است که به شرح ذیل میباشد:
اسباغ در مفاعلین آن است که، پیش از نونِ مفاعیلن، الفی بیفزایند تا «مفاعیلان» شود که آن را «مسبغ» میگویند. اگر این زحاف را با زحاف قبض جمع کنند، «مفاعلان» شود که «مقبوضِ مسبغ» است، و اگر با تخنیق جمع کنند، «مفعولان» شود که «مخنق مسبغ» است.
این مزاحفات در بحرهای هزج، مضارع، مشاکل و طویل به کار میرود.
اسباغ در فاعلاتن آن است که، پیش از نونِ فاعلاتن، الفی بیفزایند تا «فاعلاتان» شود و به جای آن «فاعلییان» میگذارند که آن را «مسبغ» میگویند. اگر این زحاف را با زحاف خبن جمع کنند، «فعلییان» شود که «مخبونِ مسبغ» است، و اگر با صلم جمع کنند، «فعلان» شود که «اصلمِ مسبغ» است، و اگر با جحف جمع کنند، «فاع» شود که «مجحوفِ مسبغ» است.
این مزاحفات در بحرهای رمل،
مضارع، مجتث، خفیف، قریب و مدید به کار میرود.
اسباغ در فعولن آن است که، پیش از نونِ فعولن الفی بیفزایند تا «فعولان» شود که آن را «مسبغ» میگویند و در بحرهای متقارب و مقلوبِ طویل به کار میرود.
اسباغ از تغییراتِ موضوعۀ عرب است که در شعر فارسی نیز به کار میرود. این زحاف به ضرب و عروضِ بیت اختصاص دارد، بنابراین همیشه در آخر
مصراع واقع میشود.
نامهای دیگر اسباغ، «تسبیغ» و «اشباع» است.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اسباغ»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۰۷/۰۳.