ارتباط موسی با خداوند
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خداوند در رابطه با ارتباط
حضرت موسی (علیهالسلام) با خودش فرمود: تو نسبت به ما مانند آن کودکی هستی که حتّی هنگام قهر مادرش، به
مادر پناه میبرد، و تنها او را حامی خود میداند، و در
مناجات با ما میگویی: «ای خدا! تنها تو را میپرستم و تنها از تو کمک میجویم»، این است راز محبوبیت ویژه تو در پیشگاه من.»
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: خداوند به
حضرت موسی بن عمران (علیهالسّلام) وحی کرد: «ای موسی! آیا میدانی که چرا تو را برای هم کلامی خودم برگزیدم، نه دیگران را؟! » (با تو همسخن شدم و تو به مقام
کلیم الله» نائل شدی)
موسی (علیهالسّلام) عرض کرد: «نه، راز این مطلب را نمیدانم! »
خداوند، به او
وحی کرد: «ای موسی! من بندگانم را زیر و رو (و بررسی کامل) نمودم در میان آنها هیچکس را در برابر خودم، متواضعتر و فروتنتر از تو ندیدم. «یا موسی انّک اذا صلّیت، وضعت خدّک علی التّراب؛
ای موسی! تو هرگاه، نماز میگزاری، گونه خود را روی خاک مینهی و چهرهات را روی زمین میگذاری.»
به این ترتیب، در مییابیم که عالیترین مرحله
عبادت، کوچکینمودن بیشتر در برابر خدا است.
روزی حضرت موسی (علیهالسّلام) از کنار کوهی عبور میکرد، چشمهای در آنجا دید، از آب آن
وضو گرفت، به بالای کوه رفت، و مشغول
نماز شد. در این هنگام دید اسبسواری کنار چشمه آمد و از آب آن نوشید، و کیسهاش را که پر از
درهم بود از روی فراموشی در آنجا گذاشت و رفت. پس از رفتن او، چوپانی کنار چشمه آمد (تا از آب چشمه بنوشد) چشمش به کیسه پول افتاد، آن را برداشت و رفت. سپس پیرمردی خسته، که بار هیزمی برسر نهاده بود کنار چشمه آمد، بار هیزمش را بر زمین گذاشت و به استراحت پرداخت.
در این هنگام، اسبسوار در جستجوی کیسه پول خود به کنار چشمه بازگشت و چون کیسهاش را نیافت به سراغ پیرمرد که خوابیده بود رفته و گفت: کیسه مرا تو برداشتهای، چون غیر از تو کسی اینجا نیست. پیرمرد گفت: من از کیسه تو خبر ندارم. گفتگو بین اسبسوار و پیرمرد شدید شد و منجر به درگیری گردید. اسبسوار، پیرمرد را کشت و از آنجا دور شد. موسی (علیهالسّلام) (که ظاهر حادثه را عجیب و برخلاف
عدالت میدید) عرض کرد: «یا ربّ کیف العدل فی هذه الامور؛ پروردگارا! عدالت در این امور چگونه است.»
خداوند به موسی (علیهالسّلام) وحی کرد: آن پیرمرد هیزمشکن،
پدر اسبسوار را کشته بود. (امروز توسط پسر مقتول
قصاص شد) و پدر اسبسوار به هماناندازه پولی که در کیسه بود به پدرچوپان بدهکار بود، امروز چوپان به حقّ خود رسید. به این ترتیب قصاص و
ادای دین انجام شد، «و انا حکمٌ عدلٌ؛ و من داور عادل هستم».
امام باقر (علیهالسّلام) فرمود: روزی موسی (علیهالسّلام) در کنار
دریا عبور میکرد، ناگاه دید صیادی کنار دریا آمد و دربرابر
خورشید سجده کرد و سخنان شرکآلود گفت، سپس تور خود را به دریا انداخت و بیرون کشید، آن تور پر از
ماهی بود، و این کار سهبار تکرار شد، در هر سهبار، تور او پر از
ماهی بود. او
ماهی
ها را برداشت و از آنجا رفت. سپس صیاد دیگری به آنجا آمد و وضو گرفت و نماز خواند و
حمد و شکر الهی را بجا آورد، آنگاه تور خود را به دریا افکند و بیرون کشید، دید توخالی است. بار دوّم تور خود را به دریا افکند و بیرون کشید، دید تنها یک
ماهی کوچک در میان تور است. حمد و سپاس الهی گفت و از آنجا رفت.
موسی (علیهالسّلام) عرض کرد: «خدایا! چرا بنده کافر تو با اینکه با حالت
کفر آمد آن همه
ماهی نصیب او شد، ولی نصیب بنده با ایمان تو، تنها یک
ماهی کوچک بود؟»
خداوند به موسی (علیهالسّلام) چنین وحی کرد: «به جانب راست خود نگاه کن.» موسی نگاه کرد، نعمتهای فراوانی را که خداوند برای بنده مؤمن فراهم کرده مشاهده نمود. سپس خداوند به موسی وحی کرد: «به جانب چپ خود نگاه کن.» موسی (علیهالسّلام) نگاه کرد، آنچه از عذابهای سخت را که خداوند برای بنده کافرش مهیا نموده دید. سپس خداوند فرمود: «ای موسی! با آن همه
عذاب که در کمین
کافر است آنچه را که به او (از
ماهیهای فراوان) دادم، چه سودی به حال او دارد؟ و با آن همه از نعمتهای فراوان که برای بنده مؤمن ذخیره کردهام، آنچه را که امروز از او بازداشتهام، چه ضرری به حال
مؤمن خواهد داشت؟»
موسی (علیهالسّلام) عرض کرد: «یا ربّ یحقّ لمن عرفک ان یرضی بما صنعت؛ پروردگارا! برای کسی که تو را شناخته سزاوار است که به آنچه انجام دهی راضی و خشنود باشد.»
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: گروهی از
بنیاسرائیل نزد موسی (علیهالسّلام) آمدند و گفتند: «از خدا بخواه هر وقت ما خواستیم برای ما
باران بفرستد.» موسی (علیهالسّلام) از درگاه خدا چنین خواست، خدا جواب مثبت داد. آنها هروقت باران میخواستند، باران میبارید، زراعت آنها بسیار رونق گرفت و رشد فوقالعاده نمود، ولی هنگام درو و چیدن محصول، دیدند محصول همه پوچ و فاسد شده است، آنها ماجرا را به موسی (علیهالسّلام) گفتند، موسی (علیهالسّلام) شکایت آنها را به خدا عرض کرد، خداوند فرمود: «یا موسی! انا کنت المقدّر لبنی اسرائیل فلم یرضوا بتقدیری فاجبتهم الی ارادتهم؛ ای موسی! من تقدیرکننده مدبّر برای بنیاسرائیل هستم، آنها به تقدیرات من راضی نشدند، از این رو طبق خواست آنها به آنها پاسخ دادم.»
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: در میان بنیاسرائیل عابدی بود، هرگز
گناه نمیکرد و همواره به عبادت خدا مشغول بود،
ابلیس بسیار ناراحت شد، با دمیدن به دماغش اعلام کرد تا فرزندانش به حضور بیایند، به دنبال این اعلام همه شیطان
ها در نزد ابلیس (پدرشان) اجتماع کردند، ابلیس گفت: «چه کسی از میان شما میتوان فلان
عابد را گمراه کند که بیگناهی او سخت مرا ناراحت کرده است؟!»
هریک از آنها سخنی گفتند، یکی گفت: من از ناحیه زنان او را گمراه میکنم، ابلیس گفت: این پیشنهاد تو بیفایده است، او فریب زنان را نمیخورد. دیگری گفت: من به وسیله
شراب و سایر نوشیدنیهای لذیذ او را فریب میدهم. ابلیس گفت: «فایده ندارد، او گول لذّتهای دنیا را نمیخورد.» دیگری گفت: من او را میتوانم فریب دهم، ابلیس گفت: چگونه؟ او گفت: از راه عبادت، ابلیس گفت: «پیشنهاد خوبی کردی، همین کار را دنبال کن.»
آن
شیطان به صورت
انسان وارد عبادتگاه عابد شد، و در پیش روی او مشغول به نماز و عبادت شد و شب و روز بدون استراحت به عبادت خود ادامه داد. عابد تعجّب کرد و با خود میگفت: این عابد تازه وارد، چقدر توفیق سرشار برای عبادت دارد، از او سؤال میکرد، ولی شیطان اعتنا نکرده و به عبادتش ادامه میداد. تا اینکه به طور مکرّر گفت: «ای بنده خدا بگو بدانم به خاطر چه عاملی این گونه برای انجام عبادت آمادگی یافتهای؟! »
سرانجام شیطان به عابد گفت: «من یک گناهی را انجام دادهام، هروقت به یاد آن میافتم، از ترس آن، بیشتر مشتاق عبادت میشوم» (تا باعبادت خود جبران کنم و آن گناه را به طور کلی از زندگی خود دور سازم). عابد: آن گناه چه گناهی بوده، به من خبر بده تا من نیز آن را انجام دهم و سپس توبه کنم و به توفیق سرشار برای عبادت دست یابم. شیطان: این دو درهم را از من بگیر و وارد شهر شو، و در فلان جا به در خانهای برو، در آنجا زنی هست با او
زنا کن، و سپس بازگرد.
عابد جاهل وارد شهر شد و آدرس آن زن را از مردم پرسید، مردم خانه او را به عابد نشان دادند و پیش خود میگفتند: لابد عابد میخواهد آن زن بدکار را
موعظه و
هدایت کند. عابد به سوی خانه آن زن رفت، و پس از اجازه وارد خانه او شد، زن وقتی که شکل و لباس عابد را دید، گفت: «آمدن تو با این قیافه به اینجا تناسب ندارد، برای چه به اینجا آمدهای؟» عابد قصّه خود را نقل کرد.
آن زن گفت: ای بنده خدا! اوّلاً: ترک گناه برای کسب
توبه، راهوارتر است، ثانیاً: از کجا هرکسی توبه کرد، توبهاش پذیرفته میشود؟ بدان که آن راهنمای تو شیطان بوده است که خواسته به این طریق تو را گول بزند، اینک به معبد خود برگرد ببین او در آنجا نیست، عابد به معبد خود بازگشت و در آنجا کسی را ندید. آن زن شب آن روز از دنیا رفت، صبح آن شب ناگاه مردم دیدند بر در خانه او این جمله نوشته شده: «احضروا فلانه فانّها من اهل الجنّه؛ برای
تشییع جنازه این زن حاضر شوید که او اهل بهشت است.»
مردم در
شک افتادند، که این جمله با اعمال آن زن تناسب ندارد، سه روز از این قضیه گذشت، در این هنگام خداوند به حضرت موسی (علیهالسّلام) چنین وحی کرد: «کنار جنازه آن زن حاضر شو، و بر آن نماز بخوان، و به مردم امر کن که بر آن جنازه نماز بخوانند، زیرا من او را آمرزیدم و
بهشت را بر او واجب کردم، چرا که او بنده من (فلان عابد) را از گناه کردن باز داشت.»
موسی (علیهالسّلام) فرمان خدا را اجرا کرد، و به این ترتیب یک بانوی غریق در آلودگی بر اثر
امر به معروف و نهی از منکر، و بازداشتن انسانی از گناه، آن چنان مشمول رحمت الهی شد، که خداوند او را از اهل بهشت قرار داد و به پیامبر اولوالعزمش موسی (علیهالسّلام) فرمان داد تا با مردم، حاضر گردند و با تجلیل و احترام
جنازه او را بردارند و به خاک بسپارند.
خداوند به موسی (علیهالسّلام) وحی کرد: «ای برگزیدهام تو را بسیار دوست دارم.»
موسی: کدام خصلت من است که مرا محبوب پیشگاهت نموده است؟
خداوند: تو نسبت به ما مانند آن کودکی هستی که حتّی هنگام قهر مادرش، به مادر پناه میبرد، و تنها او را حامی خود میداند، تو وقتی در درگاه ما
مناجات میکنی و میگویی «ای خدا تنها تو را میپرستم و تنها از تو کمک میجویم»، در حقیقت تنها مرا میپرستی و تنها از من کمک میجویی، این است راز محبوبیت ویژه تو در پیشگاه من.»
غیر من پیشت چون سنگست و کلوخ •••••• گر صبّی و گر جوان و گر شیوخ
خـاطر تـو هـم ز مـادر
خیر و
شر •••••• الـتفاتش نـیست در جـای دگر
موسی (علیهالسّلام) از محلی عبور میکرد، دید شخصی با
گریه و
راز و نیاز، مکرّر میگوید: «خدایا خواستهام را برآور.» موسی از آنجا گذشت و پس از یک هفته به آنجا بازگشت، دید هنوز آن شخص مشغول
دعا است و خواستهاش را از خدا میطلبد، خداوند به موسی چنین وحی کرد: «اگر این شخص آنقدر دعا کند که زبانش بریده گردد و از دهانش بیرون بیفتد، دعایش را مستجاب نمیکنم، زیرا او مرا از غیر طریقی که تعیین کردهام (بدون اعتقاد به رهبری تو) دعا میکند.»
آسیه (همسر فرعون)• بعثت حضرت موسی•حضرت موسی و حضرت شعیب•حضرت موسی و قتل یک جوان•خواب فرعون•رحلت حضرت موسی•ماجرای تولد حضرت موسی•آرامشبخشی به مادر موسی (قرآن)•آسیه و موسی•آرامشبخشی به موسی (قرآن)•آل فرعون و موسی•آل موسی•اذیت موسی (قرآن)•ارهاصات موسی•استعاذه موسی (قرآن)•استعانت از موسی
اندیشه قم سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «ارتباط موسی با خداوند»، تاریخ بازیابی۹۶/۱/۱۹.