احزاب دینی و اعراض از دین (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
فاصله گرفتن از دین فطری و
حنیف ، سبب پدید آمدن
احزاب دینی است.
فاقم وجهک للدین حنیفـا فطرت الله التی فطر الناس علیها... • منیبین الیه واتقوه واقیموا الصلوة ولا تکونوا من المشرکین• من الذین فرقوا دینهم وکانوا شیعـا کل حزب بما لدیهم فرحون.
به
یکتاپرستی روی به دین آور. فطرتی است که خدا همه را بدان
فطرت بیافریده است و در آفرینش خدا تغییری نیست. دین پاک و پایدار این است. ولی بیشتر مردم نمیدانند. • به او بازگردید، و از او بترسید، و نماز بگزارید و از مشرکان مباشید. • از آنان مباشید که دین خود را پاره پاره کردند و فرقه
فرقه شدند و هر فرقهای به هر چه داشت دلخوش بود.
"
حنیف" از ماده" حنف" (بر وزن کنف) به معنی تمایل از
باطل به سوی حق و از کجی به راستی است، به عکس" جنف" (بر همین وزن) به معنی تمایل از راستی به گمراهی است.
بنا بر این دین حنیف یعنی دینی که از تمام کجیها و از انحرافات و خرافات و گمراهیها به سوی راستی و درستی متمایل شده است. مجموع این جمله چنین معنی میدهد که توجه خود را دائما به سوی آئینی داشته باش که از هر گونه اعوجاج و کجی خالی است، همان آئین
اسلام و همان آئین پاک و خالص خدا است.
آیه فوق
تاکید میکند که دین حنیف و
خالص خالی از هر گونه شرک دینی است که خداوند در سرشت همه انسانها آفریده است سرشتی است
جاودانی و تغییر ناپذیر هر چند بسیاری از مردم توجه به این واقعیت نداشته باشند.
بدون شک همانگونه که دلائل عقلی و منطقی به انسان جهت میدهد در درون جان او نیز کششها و جاذبههایی وجود دارد که
گاهی آگاهانه و گاه ناخودآگاه برای او تعیین جهت میکند.
فلسفه وجودی آنها همین است که در مسائل حیاتی انسان همیشه نمیتواند به انتظار
عقل و
منطق بنشیند، چرا که این کار
گاهی سبب تعطیل هدفهای حیاتی میشود، مثلا اگر انسان برای خوردن غذا، یا
آمیزش جنسی، بخواهد از منطق" لزوم بدل ما یتحلل" و" لزوم تداوم نسل از طریق توالد و
تناسل" الهام بگیرد و طبق آن حرکت کند، باید مدتها پیش از این نوع او منقرض شده باشد، ولی
غریزه و جاذبه جنسی از یک سو و اشتها به
تغذیه از سوی دیگر خواه ناخواه او را به سوی این هدف میکشاند، و هر قدر هدفها حیاتی تر و عمومی تر باشد این جاذبهها نیرومندتر است!.
ولی باید توجه داشت که این کششها و جاذبهها بر دو گونه است: بعضی ناآگاه است یعنی نیاز به وساطت
عقل و شعور ندارد، همانگونه که حیوان بدون نیاز به تفکر به سوی غذا و جنس مخالف
جذب میشود.
اما
گاهی تاثیر آن به صورت
آگاهانه است یعنی این
جاذبه درونی در عقل و اندیشه اثر میگذارد و او را وادار به انتخاب طریق میکند. معمولا قسم اول را"
غریزه" و
قسم دوم را" فطرت" مینامند (دقت کنید).
خداگرایی و
خداپرستی به صورت یک
فطرت در درون جان همه انسانها قرار دارد.
ممکن است بعضی در اینجا این سخن را تنها یک ادعا بدانند که از ناحیه خداپرستان جهان عنوان شده، ولی شواهد گوناگونی در دست داریم که فطری بودن" خداگرایی" بلکه
مذهب را در تمام اصولش روشن میکند:
۱- دوام
اعتقاد مذهبی و ایمان به خدا در طول تاریخ پرماجرای بشر خود نشانهای بر فطری بودن آن است، چرا که اگر
عادت بود نه جنبه عمومی و همگانی داشت، و نه دائمی و همیشگی بود، این عمومیت و
جاودانگی آن دلیلی است بر- اینکه ریشه فطری دارد.
مورخان بزرگ میگویند: تا آنجا که تاریخ بشر را بررسی کردهاند، و تا آنجا که دسترسی به دوران قبل از تاریخ دارند هرگز" لادینی" را جز به صورت یک استثناء در جوامع انسانی ندیدهاند
۲- مشاهدات عینی در دنیای امروز نشان میدهد با تمام تلاش و کوششی که بعضی از رژیمهای استبدادی جهان برای محو
مذهب و آثار مذهبی از طرق مختلف به خرج دادهاند نتوانستهاند
مذهب را از اعماق این جوامع ریشه کن سازند.
۳- کشفیات اخیر روانکاوان و روانشناسان در زمینه ابعاد
روح انسانی شاهد دیگری بر این مدعا است، آنها میگویند: بررسی در باره ابعاد روح
انسان نشان میدهد که یک بعد اصیل آن" بعد مذهبی" یا به تعبیر آنها" قدسی" و" یزدانی" است، و گاه این بعد مذهبی را سرچشمه ابعاد سه گانه دیگر یعنی بعد" راستی" (علم) و" نیکویی" و" زیبایی" دانستهاند.
۴- پناه بردن انسان در شدائد و سختیها به یک نیروی مرموز ما ورای طبیعی و تقاضای حل مشکلات و فرونشستن
طوفان های سخت زندگی از درگاه او، نیز گواه دیگری بر
اصالت این جاذبه درونی و الهام فطری است که به انضمام سایر شواهدی که گفتیم- میتواند ما را به وجود چنین کشش نیرومندی در درون وجودمان به سوی خدا واقف سازد.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «اعراض از دین فطری ».