ابومعشر سندی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اَبومَعْشَرِ سِندیی (سندی) (تولد رمضان ۱۷۰/مارس۷۸۷)، محدث، راوی برخی اخبار تاریخی و یکی از نخستین
راویان سیره پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) می باشد.
درباره ابومعشر آگاهی چندانی در دست نیست. برخی اطلاعات پراکنده ضد و نقیض در مآخذ کهن نیز، بدون تغییر به مآخذ بعدی راه یافته و دستیابی به اطلاعی درست هر چند کوتاه در مورد او را دشوار ساخته است.
در بیشتر منابع نام او را «نجیح» گفته اند
، اما یکی از نوادگان او گفته است که نام و نسب نیایش، نخست «عبدالرحمن بن ولید بن هلال» بوده و سپس «نجیح» نامیده شده است.
درباره خاستگاه ابومعشر نیز اختلاف است و ظاهراً چنین اختلاف و ابهامی در زمان خود او نیز وجود داشته است. برپایه گفته یکی از نوادگان او،
وی اصلاً
یمنی بود و در «واقعه یزید بن
مُهلّب» در «
یمامه » و «
بحرین » به اسارت گرفته شد. نخست گروهی از
قبیله بنی اسد وی را به غلامی گرفتند و سپس
ام موسی ، همسر
مهدی خلیفه عباسی ، او را خرید و آزاد کرد.
گفته شده که ابومعشر خود مدّعی انتساب به
حنظلة بن مالک ، تیره بزرگی از
تمیم بوده
، اما
ولایش را در
بنی هاشم بیشتر میپسندیده است
چنانکه او را مولای بنی هاشم نیز خوانده اند.
برخی محققان،
با توجه به تناقض میان نسبت سندی و یمنی، حدس زدهاند که پدر ابومعشر از
سند به
یمن مهاجرت کرده است، ولی باید به این نکته توجه داشت که در مآخذ تاریخی، به «واقعه» ای منسوب به
یزیدبن مهلب در یمامه و بحرین اشاره نشده است.
نسب «مدنی» وی نیز ظاهراً به سبب اقامت طولانی او در
مدینه است.
گفته شده که وی، ابوامامه اسعدبن سهل بن حنیف (د۱۰۰ق) را که احتمالاً از
صحابیان بود، درک کرد،
اما روایت او از
سعید بن مسیب (د ح۹۵ق)
که در
صحیح ترمذی آمده،
بعید به نظر میرسد،
از این رو میتوان تولد او را در حدود ۹۰ قمری تخمین زد.
ابومعشر را پس از آنکه به مدینه آوردند، چنانکه خود گفته، در دکان
خیاطی به شاگردی مشغول شد و چون برخی بزرگان
تابعی همچون
محمد بن قیس و
سعید مقبری به آنجا آمد و شد میکردند، وی به کمک حافظه نیرومند خود، از آنان
احادیث و
اخبار میشنید.
اگرچه گفته شده که وی تنها احادیثی را که شنیده بود، بازگو میکرد و دیگران مینوشتند و به همین سبب او را «
امّی » خوانده اند،
ولی از یک گفته خود او چنین برمی آید که حتی در خردسالی هم نوشتن میتوانسته است.
از این رو بعید نیست که نسبت امی بودن وی
طعن باشد.
به هر روی وی آن اندازه مشهور بود که وقتی در ۱۶۰ قمری
مهدی خلیفه عباسی اندکی پس از آغاز خلافتش به
مدینه آمد، او را با خود به
عراق برد و گرامی داشت و به ادامه فعالیت علمی تشویق کرد.
ابومعشر در
بغداد درگذشت و گفته شده است که پیش از مرگ به
اختلال حواس و ناتوانی شدید دچار شده بود.
هارون الرشید که از خلافت او چند ماهی بیش نمیگذشت، بر پیکر ابومعشر
نماز گزارد. او را در گورستان بزرگ بغداد به خاک سپردند.
ابومعشر به جز
محمد بن کعب قرظی و
محمد بن قیس ، از
نافع مولای ابن عمر،
محمد بن منکدر و
هشام بن عروة حدیث روایت می کرد
و فرزندش محمد و نیز
یزید بن هارون و
محمد بن عمر واقدی و برخی دیگر از او روایت کرده اند.
با این همه، رجال شناسان بسیاری او را به سهل انگاری در اسناد متهم کرده و در روایتِ حدیث «
ضعیف » دانسته اند.
رجال شناس مشهوری همچون
یحیی بن معین او را در روایت
موثق نمیدانسته است،
ولی برخی دیگر، به رغم ایرادی که به سهل انگاری در اسناد بر او داشته اند، بر «
صدوق » بودن وی صحه گذارده اند.
طوسی ابومعشر را ظاهراً بیشتر به سبب تقارن زمانی، در زمره اصحاب
حضرت صادق (علیهالسلام) نام برده است.
بعدها نسبتِ «معشری» به چند نفر از اعضای خاندان ابومعشر اطلاق شد.
دو اثر مهم به او نسبت داده شده است که عبارتند از:
۱.
المغازی .
در حقیقت آنچه موجب شهرت ابومعشر شده، روایت هایی است که او در سیره
پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نقل کرده است. وی یکی از نخستین کسانی است که بدین کار دست زده، اما ظاهراً شهرت
سیره ابن اسحاق ، مانع رواج بیشتر روایات ابومعشر در این باب شده و این امر البته نمیتواند با عدم اعتمادی که رجال شناسان به روایت های او ابراز میداشته اند، بی ارتباط باشد.
با این همه،
احمد بن حنبل دانش او را در «مغازی» ستوده است.
بیشترین نقل ها را در باب روایات مغازی ابومعشر، می توان در اثر
واقدی یافت.
بلاذری نیز چند بار به او استناد کرده
و چند نقل ارزشمندِ دیگر همو
دارای جنبه مقایسه ای است، میان روایات
ابن اسحاق و ابومعشر.
فرزند او محمد، المغازی پدرش را روایت کرد
و
خطیب بغدادی نیز بر
اجازه روایت این کتاب دست یافت.
۲.
المبعث .
ابوالعلاء معری از کتاب المبعث ابومعشر نام برده و به آن استناد کرده است که میتوان آن را جزئی کوچک تر از المغازی وی در
سیره پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) دانست.
۳. التاریخ یا
تاریخ الخلفاء ، که خطیب بغدادی اجازه روایت این کتاب را نیز دارا بوده است.
در مآخذ کهن از انتساب چنین کتابی به او یاد نشده، ولی در نقل حوادث تاریخی بسیاری، به ابومعشر استناد شده است.
معمولاً این اخبار را
اسحاق بن عیسی از ابومعشر نقل کرده و خاصه
بسوی ،
طبری و
ازدی ،
از این طریق از آگاهی های تاریخی ابومعشر سود بسیار برده اند.
البته این نقل ها تنها مشتمل بر برخی اطلاعات جزئی درباره رویدادهایی مانند
خلافت یافتن یا مرگ یکی از
خلفاء یا
امارت حج در هر سال است.
ظاهراً همین اطلاعات را
واقدی نیز در کتاب های تاریخی خود آورده است که در برخی موارد، نشان از اعتبار بیشتر ابومعشر دارد.
در این موارد، اطلاعات تاریخی ابومعشر یکی از مهم ترین مآخذ
طبری بوده است.
واپسین مورد از این اطلاعات به چند ماه پیش از مرگ ابومعشر (ربیع الاول۱۷۰)، در مرگ
هادی خلیفه عباسی بازمی گردد.
۴.
نجاشی کتابی در
واقعه حرّه به ابومعشر نسبت داده که نواده وی
داوود بن محمد ابی معشر از او نقل کرده است و اکنون نشانی آن در دست نیست.
(۱) ابن ابی حاتم عبدالرحمن بن محمّد، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن، ۳۷۲، ۱۹۵۳م.
(۲) ابن حبان محمد، المجروحین، به کوشش محمود ابراهیم زاید، بیروت، ۱۳۹۶ق/۱۹۷۶م.
(۳) ابن حجر عسقلانی احمد بن علی، الاصابة، قاهره، ۱۳۲۸ق.
(۴) ابن حجر عسقلانی احمد بن علی، لسان المیزان، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۱ق.
(۵) ابن سعد محمد، الطبقات الکبری، به کوشش ادوخاو و دیگران، لیدن، ۱۹۰۵م.
(۶) ابن شاهین عمر بن احمد، تاریخ اسماء الثقات کوشش عبدالمعطی امین قلعجی، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۷) ابن عدی عبدالله، الکامل فی ضعفاء الرجال، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۸) ابن قتیبه عبدالله بن مسلم، صالمعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۰م.
(۹) ابن ندیم الفهرست.
(۱۰) ابوزرعه عبدالرحمن بن عمرو، تاریخ، به کوشش شکرالله قوچانی، دمشق، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
(۱۱) ابوالعلاء معر احمد بن عبدالله، رسالة الغفران، به کوشش عایشه عبدالرحمن، قاهره، ۱۹۷۷م.
(۱۲) احمد بن حنبل، العلل و معرفة الرجال، به کوشش وصی الله عباس، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
(۱۳) احمد بن حنبل، مسند، قاهره، ۱۳۱۳ق.
(۱۴) اخبار الدولة العباسیة، به کوشش عبدالعزیز دوری، عبدالجبار مطلبی، بیروت، ۱۹۷۱م.
(۱۵) ازدی یزید بن محمد، تاریخ الموصل، به کوشش علی حبیبه، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
(۱۶) بحشل اسلم بن سهل، تاریخ واسط، به کوشش کورکیس عوّاد، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۱۷) بخاری محمد بن اسماعیل، التاریخ الکبیر، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م.
(۱۸) بسوی یعقوب بن سفیان، المعرفة و التاریخ، به کوشش اکرم ضیاء عمری، بغداد، ۱۹۷۴م.
(۱۹) بلاذری احمد بن یحیی، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیدالله، قاهره، ۱۹۵۹م.
(۲۰) جاحظ عمرو بن بحر، البیان و التبیین، به کوشش حسین سندایی، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
(۲۱) جورقانی حسین بن ابراهیم، الاباطیل و المناکیر، به کوشش عبدالرحمن عبدالجبار فریوائی، بنارس، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م.
(۲۲) خطیب بغدادی احمد بن علی، تاریخ بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ق.
(۲۳) ذهبی محمد بن احمد، سیراعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۲۴) سمعانی عبدالکریم بن محمد، الانساب، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
(۲۵) طبری، تاریخ الطبری.
(۲۶) طوسی محمد بن حسن، رجال، به کوشش محمد کاظم کتبی، نجف، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۱م.
(۲۷) عقیلی محمد بن عمرو، الضعفاء الکبیر، به کوشش عبدالمعطی امین قلعجی، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
(۲۸) کحاله عمررضا، معجم قبائل العرب، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۲۹) مسلم بن حجاج نیشابوری، الکنی و الاسماء، به کوشش مطاع طرابیشی، دمشق، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
(۳۰) نجاشی احمد بن علی، رجال، به کوشش موسی شبیری زنجانی، قم، ۱۴۰۷ق.
(۳۱) نسائی احمد، کتاب الضعفاء و المتروکین، به کوشش محمود ابراهیم زاید، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۳۲) واقدی محمد بن عمر، المغازی، به کوشش مارسدن جوئز، لندن، ۱۹۶۶م.
(۳۳) هروتیس یوسف، المغازی الاولی و مؤلفوها، ترجمه حسین نصّار، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۴۹م.
(۳۴) یحیی بن معین، التاریخ، به کوشش احمد محمد نورسیف، مکه، ۱۳۹۹ق/۱۹۷۹م.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابومعشر سندی»، ج۶، ص۲۵۶۳.