ابومسلم محمد بن بحر اصفهانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اَبوُمُسْلِمِ اصْفَهانی،
محمد بن بَحْر معتزلی (۲۵۴-۳۲۲ق/۸۶۸-۹۳۴م)، کاتب،
نحوی ،
ادیب ، متکلم، مفسر، و از رجال
دولت عباسی در
قرن سوم و چهارم هجری در
اصفهان بوده است.
ابومسلم
محمّد بن بحر اصفهانی، ادیب، لغوی، نحوی، شاعر، کاتب، مفسّر، از دانشمندان
قرن سوم و چهارم هجری. وی منصب کتابت
داعی صغیر
محمّد بن زید حسینی (م۲۸۷ق) را داشته است. در سال ۲۵۴ق متولّد شده، و از دانشمندان زمان خود بهره گرفته، و در ادبیّات،
حدیث،
تفسیر و سایر علوم عصر خود، مهارت یافته است. وی پیرو
مذهب معتزله بوده، و چندی از طرف
مقتدر عبّاسی حاکم
قم، و سپس
اصفهان بوده، و سرانجام در سال ۳۲۲ق وفات یافته است.
از زندگی ابومسلم به ویژه نیمه اول عمر او، اطلاع چندانی در دست نیست. تنها از برخی گزارشهای پراکنده تاریخی برمیآید که او احتمالا در
اصفهان زاده شد و تحصیلات خود را در همین شهر آغاز کرد و سپس برای ادامه تحصیل به
بغداد سفر کرد. ابومسلم خود از حضورش در بغداد خبر داده است،
اما
تاریخ دقیق آن به درستی معلوم نیست. ابوالفرج اصفهانی از دیدار وی با بحتری سخن میگوید.
بنابراین ابومسلم میبایست پیش از ۲۷۹ق هنگامی که بحتری بغداد را برای همیشه ترک کرد، در آنجا بوده باشد. میتوان
حدس زد که وی در بغداد با دانشمند برجسته معتزلی،
ابوالقاسم بلخی معبی (د۳۱۹ق/۹۳۱م) و همچنین با علی
بن عیسی
بن جراح (د۳۳۴ق/۹۴۶م) از رجال مشهور دولت بنیعباس، آشنا شده و احتمالا نزد ابوالحسین خیاط معتزلی، استاد بلخی نیز تحصیل کرده است.
نزدیکی افکار و عقاید
معتزله و
زیدیه باعث شد تا ابومسلم و ابوالقاسم بلخی، دو عالم معتزلی، پس از بازگشت به ایران جذب دستگاه حکومت علویان در طبرستان شوند. ابومسلم در سالهایی پیش از ۲۸۷ق سمت دبیری
محمد بن زید داعی (حکـ ۲۷۰-۲۸۷ق) حاکم علوی طبرستان را به عهده داشت.
ابناسفندیار نیز حضور وی را به همراه ابوالقاسم بلخی و ناصر کبیر حسن
بن علی در مجلسی نزد
محمد بن زید داعی گزارش کرده است.
همکاری ابومسلم با
حکومت عباسیان، از ۳۰۰ق آغاز میگردد. او از سوی خلیفه المقتدر بالله (حکـ۲۹۵-۳۲۰ق) به حکمرانی اصفهان و
فارس و دیگر سمتهای دیوانی برگزیده شد.
در تاریخ
قم آمده که وی در ۳۰۹ق والی و عامل قم بوده است و هم در آن سال این شهر را (مساحت کرده و
خراج عرب از خراج عجم جدا) ساخته است.
ابومسلم نه تنها مفسر
قرآن محسوب میشد، بلکه از دیگر رشتههای علمی نیز آگاه بود
و به ادبیات عرب تسلط داشت و به زبان فارسی و عربی
شعر میسرود.
وی بسیار فصیح بود و از هوش و استعداد بهرهای وافر داشت
و این همه موجب شد که مورد توجه و ستایش دیگران واقع شود. مافروخی به مجلسی که در حضور خلیفه تشکیل شده بود، اشاره کرد و سخنان شیرین و ظریفی را که ابومسلم در آن مجلس در وصف محل زندگی خود به
زبان آورده، نقل کرده است.
احتمالاً سبب اشتیاق شخصی چون علی
بن عیسی به او نیز میتواند همین ویژگیها باشد، هر چند برخی از پژوهشگران گرایشهای وی به اعتذال را دلیل آن دانستهاند.
در باب افکار نظریات ابومسلم، اطلاعات ما بسیار اندک است، زیرا هیچیک از آثار او به دست ما نرسیده است ابنمرتضی
وی را در
طبقه هشتم از طبقات
معتزله جای داده است. با توجه به تحصیلات او در بغداد و آشناییش با بلخی، باید وی را از معتزله مدرسه بغداد به شمار آورد. به نظر نمیرسد که ابومسلم درباره اندیشههای معتزله و اصول عقاید ایشان، آراء مهمی در زمان خود ارائه کرده باشد، زیرا اگر چنین بود پس از وی نظریاتش مانند نظریات بسیاری دیگر از متفکران معتزلی نقل میشد و مورد
نقد و بررسی قرار میگرفت. با این حال، ظاهرا وی را مفسری صاحبنظر و مورد اعتماد میدانستند و متکلمان و مفسران بزرگی چون قاضی عبدالجبار،
سیدمرتضی ، فخرالدین رازی و
طبرسی در موارد متعددی نظریات وی را در
تفسیر آیات نقل کرده، آنها را پذیرفته یا نقد کردهاند.
از نظریات برجسته و مهم ابومسلم، عقیده او درباره
نسخ آیات قرآن است. در بسیاری از کتب
علم اصول و تفسیر، در ذیل مبحث نسخ، نام ابومسلم به عنوان کسی که اجماع علماء را در این مورد خرق کرده، آمده است، اما این منابع که در ضبط نام ابومسلم نیز گاه دچار اشتباه شدهاند
، درباره نظر دقیق ابومسلم در مورد نسخ، رأی ثابتی ندارند. گروهی گفتهاند وی مطلقا منکر وقوع نسخ بوده، هرچند عقلاً آن را جایز میدانسته است
و برخی گفتهاند که نظر او انکار وقوع نسخ در
شریعت واحد بوده است؛
اما همچنانکه گروهی گفتهاند، این نظریات از یک
مسلمان معتقد و آگاه به مبانی
اسلام روا نیست. زیرا نسخ شرایع
یهود و مسیحیت توسط شریعت اسلام و نسخ بسیاری از احکام چون تغییر
قبله از
بیتالمقدس به
کعبه از مسلمات و ضروریات
دین است.
همین امر موجب اظهارنظرهای نامساعد درباره ابومسلم شده است تا جایی که عدهای او را از شمار مسلمانان خارج ساختهاند
و برخی نیز سخنان وی را در این باب قابل توجه و بررسی ندانستهاند.
به نظر میرسد سخن آن عده که ابومسلم را فقط منکر وقوع نسخ در آیات قرآن -و نه بهطور مطلق- دانستهاند، صحیحتر باشد. بیضاوی مینویسد: ابومسلم به نسخ برخی از آیات قرآن توسط برخی دیگر اعتقاد نداشته و برای اثبات نظر خود به آیه شریفه «لایَأْتیِهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لامِنْ خَلْفِهِ» استناد میجسته است.
به عقیده او اگر در قرآن نسخ وجود داشته باشد، در واقع باطل بدان راه یافته است و این مخالف نصّ صریح آیه شریفه است.
ابومسلم در اثبات نظر خود دلایل دیگری نیز آورده است.
عدهای در صدد رفع اختلاف ابومسلم و جمهور علما در این مورد برآمده و گفتهاند که نزاع او با دیگران نزاعی لفظی است و در واقع ابومسلم منکر نسخ نبوده، بلکه او تنها آن را «تخصیص» خوانده و اعتقاد داشته که حکم منسوخ حکمی موقت و محدود است که با ورود ناسخ مدت آن به سر میآید. با این بیان وی محدودکردن حکم به زمان را نظیر محدود کردن آن به برخی افراد موضوع دانسته است.
به هر حال، داوری در اینباره آسان نیست. این قدر میتوان گفت که ابومسلم میکوشیده با تأویل نصوص قرآنی، بیآنکه منکر نسخ شود، از پذیرفتن آن بگریزد.
شاید نیز رای ابومسلم درباره نسخ، عکسالعملی در برابر نظر افراطی گروهی از علما بوده باشد که بسیاری از آیات قرآن را که جمع میان آنها به نحوی از انحا همچون «تخصیص» و جز آن ممکن است، در شمار آیات ناسخ و منسوخ آوردهاند.
در منابع متقدم آثاری به ابومسلم نسبت داده شده که هیچیک از آنها تاکنون در دسترس نیست، از آنهاست:
۱. جامع التأویل لمحکم التنزیل، تفسیری است که ابومسلم براساس عقاید
معتزله تألیف کرده
و آنگونه که یاقوت آورده، در ۱۴ مجلد بوده است.
این
تفسیر از شهرت و جایگاه خاصی در میان معتزله برخوردار است تا جایی که قاضی عبدالجبار در طبقات المعتزله به هنگام ذکر ابومسلم، وی را با تفسیرش معرفی میکند.
آنچه بر اهمیت این تفسیر می
افزاید، این است که مفسران پس از ابومسلم، اعم از معتزلی و شیعی، از این تفسیر بهره بسیار بردهاند، از آن جمله میتوان از قاضی عبدالجبار معتزلی، حاکم جُشَمی،
سیدمرتضی،
طبرسی
و ابوالفتوح راضی
نام برد.
شیخ طوسی نیز در مقدمه تفسیر تبیان تفسیر ابومسلم را سروده، ولی از تطویل بی جهت وی در کلام خرده گرفته است.
همچنین فخرالدین رازی بسیار از این تفسیر نقل کرده است
و یکی از علمای معاصر هندی، این منقولات را جمعآوری کرده و جداگانه با عنوان ملتقط جامع التأویل لمحکم التنزیل به چاپ رسانده است.
برخی تفسیر جامعالتأویل را بسیار فصیح شمرده و به سبب احتوا بر معانی لطیف بر دیگر تفاسیر برتر دانستهاند.
۲. مجموعه رسائل.
۳. الناسخ و المنسوخ.
۴. کتاب فی النحو.
(۱) آمدی، الاحکام ف اصول الاحکام، به کوشش ابراهیم عجوز، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۲) ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال، تهران، ۱۳۲۰شمسی.
(۳) ابنامیرالحاج، التقریر و التحبیر، بیروت، ۱۴۰۳ ق/۱۹۸۳م.
(۴) ابنحاجب، منتهی الوصول والامل، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۵) ابنمرتضی، طبقات المعتزله، به کوشش دیوالد ویلتسر، بیروت، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۱م.
(۶) ابنندیم، الفهرست.
(۷) ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، به کوشش هـفآمدرز، قاهره، ۱۳۳۲ق/۱۹۱۴م.
(۸) ابوالفتوح رازی، روحالجِنان و روحالجَنان، به کوشش علی اکبر غفاری، تهران، ۱۳۸۲ق.
(۹) ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، بیروت، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م.
(۱۰) اسنوی، نهایة السّول، بیروت، عالم الکتب.
(۱۱) سعید انصاری، مقدمه بر جامع التأویل لمحکم التنزیل، کلکته، ۱۳۴۰ق.
(۱۲) بخاری، کشف الاسرار، بیروت، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م.
(۱۳) بیضاوی، منهاج الوصول، قاهره، عالم الکتب.
(۱۴) تنوخی، نشوار المحاضره، به کوشش عبود شالجی، بیروت، ۱۳۹۱ق/۱۹۷۱م.
(۱۵) عدنان زرزوز، الحاکم الجشمی و منهجه فی تفسیر القرآن، بیروت، ۱۳۹۱ق/۱۹۷۱م.
(۱۶) سیدمرتضی، امالی، به کوشش
محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
(۱۷) سیوطی، بغیة الوعاة، به کوشش
محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴.
(۱۸) نادیه شریف العمری، النسخ فی دراسات الاصولیین، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۱۹) شوکانی، ارشاد الفحول، بیروت، دارالفکر.
(۲۰) صابی، الوزراء، به کوشش عبدالستار
احمد فراج، قاهره، ۱۹۸۵م.
(۲۱) طبرسی، مجمع البیان، بیروت، دار مکتبة الحیاة.
(۲۲) طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
(۲۳) فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر، قم.
(۲۴) قاضی عبدالجبار
بن احمد، «طبقات المعتزله» فضل الاعتزال، به کوشش فؤاد سید، تونس، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۲۵) قمی، تاریخ قم، به کوشش جلال الدین طهرانی، تهران، ۱۳۶۱ش.
(۲۶) ویلفرد مادلونگ، اخبار ائمة الزیدیه، بیروت، ۱۹۸۷م.
(۲۷) مافروخی اصفهانی، محاسن اصفهان، به کوشش جلال الدین حسینی طهرانی، تهران، ۱۳۱۲ش.
(۲۸) یاقوت، ادبا.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «ابومسلم اصفهانی»، ج۶، ص۱۸. مهدوی، سید مصلحالدین، اعلام اصفهان، ج۱، ص۳۶۱.