ابوسعید سعد بن مالک خدری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اَبوسَعیدِ خُدْری،
سعد بن مالک
بن سنان (۱۰ پیش از هجرت ـ ۷۴ق/۶۱۲ ـ ۶۹۳م)، از
اصحاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میباشد.
سعد، پسر مالک
بن سنان بن ثعلبة
بن عبید
بن الابجر مشهور به
ابوسعید خدری از بزرگان
قبیله خزرج ده
سال پیش از
هجرت در
مدینه به
دنیا آمد. خدره لقب گروهی از انصار خزرجی بود.
مادرش انیسه دختر ابی حارثه از قبیله
بنی نجار بود،
که ابتدا به همسری نعمان
بن عامر
بن سواد از
قبیله اوس در آمد که
ابوقتاده صحابی مشهور
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ) فرزند اوست. سپس
مالک بن سنان (پدر
ابوسعید) انیسه را به همسری گرفت. از این رو ابوقتاده و
ابوسعید برادران مادری یکدیگرند.
ابوسعید سیزده ساله بود که برای شرکت در
جنگ احد خود را به
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) معرفی کرد و با وجود اصرار پدرش، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به سبب خردسالی، او را بازگردانید. در روز احد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) زخمی شد و هنگام بیرون آوردن دو حلقه مغفر که در گونههای آن حضرت فرو رفته بود،
خون زیادی بیرون جهید.
مالک بن سنان محل
زخم را با
دهان خود میمکید و خون را بیرون میریخت، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: هر کس دوست دارد به کسی نگاه کند که خون او با خون من آمیخته شده است، به مالک
بن سنان بنگرد، خون هر کس با خون من تماس گیرد،
آتش جهنم به او نخواهد رسید. وی از جمله کسانی بود که در نبرد احد جانانه از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دفاع کرد.
پس از احد چون خبر پراکنده شدن
مسلمانان و مجروح شدن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به
مدینه رسید، ابو
سعید و گروهی از پسر بچههای
بنی خدره خود را به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رساندند تا خبر سلامتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به خانوادههایشان اطلاع دهند،
هر چند پدرش مالک در این جنگ به دست غراب
بن سفیان
شهید شد.
اولین جنگی که
ابوسعید در آن شرکت کرد،
غزوه بنی مصطلق بود که در آن هنگام پانزده
سال داشت،
سپس در تمامی غزوههای دیگر حضور یافت.
وی یکی از عقلاء و فضلاء اصحاب
حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و از حافظان و راویان
حدیث از جمله «
حدیث غدیر»
و «
حدیث منزلت» است.
او راوی ۱۱۷۰ حدیث از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است که برخی از آنها را صاحبان صحاح، چون مسلم و بخاری آوردهاند.
بقی بن مخلد نیز بسیاری از احادیث را در مسند کبیر خود گرد آورده است.
هم چنین وی از گروهی از مشاهیر اصحاب نیز حدیث
روایت کرده است. از کسانی که از وی حدیث نقل کردهاند، میتوان به
عبدالله بن عباس،
عبدالله بن عمر،
جابر بن عبدالله،
زید بن ثابت و
انس بن مالک و جمع بسیاری از
تابعین هم چون
سعید بن مسیب،
عطاء بن یسار و نافع اشاره کرد.
او را از فقهای مشهور زمان عمر دانستهاند.
هنگام مضروب شدن عمر،
ابوسعید و نوزده تن دیگر عمر را به خانهاش رساندند، در حالی که از شدت
درد شکایت کرد.
ابوسعید خدری از جمله کسانی بود که از هنگام
مرگ عثمان تا زمانی که از دنیا رفت، در مدینه
فتوی میداد و از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حدیث نقل میکرد.
در منابع روایات متضادی دربارهی عمل کرد
ابوسعید نسبت به خلافت
حضرت علی (علیهالسّلام) وجود دارد. برخی
ابوسعید را از کسانی میدانند که از همان نخستین روزهای پس از رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به علی (علیهالسّلام) علاقه داشت و به آن حضرت رجوع نمود.
برخی نیز گفتهاند، در شورش طرفداران عثمان علیه علی (علیهالسّلام)، (
طلحه و
زبیر و
عایشه و
ام حبیبه و غیره)، ابو
سعید خدری نیز حاضر بود و از
بیعت با علی (علیهالسّلام) خودداری کرد.
چنان که
ابن خلدون تاخیر این عده در بیعت با علی (علیهالسّلام) را که
ابوسعید نیز از آن جمله بود، از آن رو میداند که آنان از بیعت خودداری کردند تا همه مردم گرد آیند و بر امامی متفق شوند.
اما وجود روایات منقول بسیاری از
ابوسعید در فضیلت و برتری علی (علیهالسّلام) بر دیگر
صحابه،
حمایت از علی (علیهالسّلام) در نخستین روزهای خلافت و مهمتر از آن در مقابله با «
اصحاب جمل»، بی اساس بودن آنها را روشن میسازد.
عبدالله بن رقیم کنانی میگوید ما در زمان
جنگ جمل به مدینه آمدیم،
سعد بن مالک را در آن جا ملاقات کردیم، او گفت پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستور داد درهایی را که به
مسجد باز است، ببندند و در خانه علی را به حال خود بگذارند.
ابوسعید هم چنین از شاهدان واقعهی
غدیر خم و راویان آن است.
ابوسعید در روایتی دیگر نقل میکند که پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
علی بن ابی طالب را برای دریافت
زکات به
یمن فرستاده بود و خود برای
حج عمره به
مکه رفت. علی
بن ابی طالب با شتاب از یمن آمد که پیامبر را در مکه ببیند، و کسی از یاران خود را بر
سپاه گماشت، و او حلههایی را که از یمن آورده بودند به کسان پوشانید و چون سپاه به مکه نزدیک شد. علی برای دیدن آنها بیرون رفت و دید که حلهها را پوشیدهاند. علی (علیهالسّلام) پرسید: «چرا چنین کردی؟» گفت: «اینان را پوشانیدم که وقتی آمدند آراسته باشند.» علی (علیهالسّلام) فرمود: «پیش از آن که نزد رسول خدا رسند حلهها را برگیر.» پس در حالی که سپاهیان از این کار آزرده شده بودند، حلهها را برگرفت. آنها از علی
بن ابی طالب نزد پیامبر شکایت کردند و پیغمبر میان آنان به سخن برخاست و فرمود: «ای مردم، از علی شکایت نکنید که او، در راه خدا سختگیری میکند.»
هم چنین امام احمد در مناقب از ابو
سعید نقل میکند که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: کسی که به
اهل بیت کینه ورزد،
منافق است.
حضور ابو
سعید در جنگهای
صفین و
نهروان خود مستندترین دلیل بر همراهی او با امام علی (علیهالسّلام) است.
ابوسعید با
بنیامیه رابطه دوستانه نداشت و در فرصتهایی که پیش میآمد، از آنان
انتقاد میکرد.
معاویه برای برچیدن قبرهای شهدای احد که خاطرهی دشمنیهای
ابوسفیان را با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) زنده میکرد، قناتی در احد حفر کرد و به اهل
مدینه ندا داد که هر که کشتهای دارد، در احد حاضر شود. سپس قبرهای
شهدا را شکافتند که بدنهایشان هنوز تازه بود، به گونهای که
بیل به پای یکی از ایشان خورد و خون روان شد و هر چند قبر ایشان را میکندند، بوی
مشک از خاک قبرهایشان برمیخاست؛ مردم پیکرهای شهیدان را به قبرهای جدید منتقل کردند و کسی بر این عمل ناشایست معاویه اعتراضی نکرد،
ابوسعید خدری گفت: بعد از این دیگر کسی هیچ منکری را انکار نخواهد کرد.
از جمله هنگامی که
مروان بن حکم خطبه
عید را بر
نماز مقدم داشت، با اعتراض
ابوسعید رو به رو شد.
همچنین در روزگار خلافت معاویه، برای
اعتراض به کار او به
شام رفت.
اما اینکه گفتهاند
ابوسعید در ۷۳ ق ضمن مکتوبی با
عبدالملک بن مروان بیعت کرده و نیز عبدالملک قبل از
خلافت از او
حدیث شنیده بوده است،
هم از نظر زمانی و هم از حیث نوع رابطهای که
ابوسعید با بنی امیه داشته، قابل تردید مینماید.
در واقعهی حره، که مسلم سه روز
مدینه را به سپاهیان شام وانهاد،
ابوسعید وارد غاری شد، یکی از مردم شام او را دید و
شمشیر به دست در پی او رفت.
ابوسعید برای ترساندش شمشیر کشید و سوی او رفت؛ اما او مصرانه پیش میآمد.
ابوسعید شمشیر را دوباره به
نیام نهاد و گفت: لئن بسطت الی یدک لتقتلنی ما انا بباسط یدی الیک لاقتلک.
«اگر تو دست دراز کنی که مرا بکشی من دست دراز نمیکنم که تو را بکشم.» شامی نام او را پرسید. گفت: من ابو
سعید خدری یار
پیغمبر هستم. شامی پس از آن که او را شناخت، از وی خواست تا او را ببخشاید.
به روایت دیگر در واقعهی حره لشکریان به خانه
ابوسعید ریختند و از وی
پول و
مال خواستند و چون چیزی به چنگ نیاوردند،
ریش او را گرفته و او را بسیار زدند و هر چه را که در خانه داشت حتی یک جفت
کبوتر را با خود بردند.
مورخان او را یکی از بزرگان
انصار دانسته
و بر
فقاهت او تأکید کرده اند.
رجال شناسان
شیعه نیز وی را بزرگ داشته و از وی سخت
ستایش کردهاند:
برقی وی را در بین اصحاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در ردیف
سلمان و
ابوذر قرار داده و در بین
اصحاب امام علی (علیهالسلام)
در زمره «اصفیاء» اصحاب شمرده است. در
رجال کشی از
امام صادق (علیهالسلام) نقل شده که
ابوسعید در دین استوار و آشنا به
حق بوده است و از
فضل بن شاذان نیز حکایت شده که
ابوسعید از سابقین اصحاب آن اما بوده است.
ابوسعید یکی از کسانی است که از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حدیث بسیار نقل کرده است. همچنین وی از گروهی از مشاهیر اصحاب نیز حدیث روایت کرده است. در میان کسانی که از وی روایت کردهاند، گروهی از اصحاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از جمله
عبدالله بن عباس،
عبدالله بن عمر،
جابر بن عبدالله،
زید بن ثابت و
انس بن مالک و جمع بسیاری از
تابعین همچون
سعید بن مسیّب،
عطاء بن یسار و نافع دیده میشوند.
احادیث او از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را ۱۷۰’۱ حدیث یاد کردهاند که برخی از آنها را صاحبان صحاح چون
مسلم و
بخاری آوردهاند
و بقیّ
بن خلد نیز بسیاری از آنها را در مسند کبیر خود گردآورده بوده است.
ابوسعید در میان
صحابه به
زهد و پارسایی شهرت داشته است و در این مورد
ابونعیم در
حلیه الاولیاء و
ابن جوزی در
صفه الصفوة به شخصیت او پرداختهاند.
منابع تاریخ
وفات وی را بسیار متناقض آوردهاند.
ابن اثیر در
اسدالغابه وفات او را در روز
جمعه سال ۷۴ (ه. ق) دانسته است؛
اما در
الکامل آن را در سال هفتاد و سه دانسته و اذعان میکند که برخی منابع وفات وی را در سال شصت و چهار آوردهاند.
دینوری وفات او را در
سال هفتاد و سه دانسته،
برخی نیز آن را یک سال بعد از
واقعه حره؛ یعنی سال ۶۴،
و نیز سال ۶۵ در سن هفتاد و هفت سالگی ثبت کردهاند.
گویند
احتضار ابو
سعید سه روز طول کشید، و پس از وفات، در
قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
ولی گفتنی است که مزاری هم به نام او در
استانبول وجود دارد.
(۱) ابن اثیر، علی
بن محمد، اسد الغابه، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
(۲) ابن جوزی، عبدالرحمن
بن علی، صفه الصفوة، به کوشش محمود فاخوری و محمد رواس قلعجی، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م.
(۳) ابن حیان، محمد مشاهیر علماء الامصار، به کوشش فلایشهامر، قاهره، ۱۳۷۹ق/ ۱۹۵۹م.
(۴) ابن حبیب، محمد، المُحبّر، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۱ق/ ۱۹۴۲م.
(۵) ابن حجر عسقلانی، احمد
بن علی، الاصابه، قاهره، ۱۳۲۸ق.
(۶) ابن
سعد، محمد، طبقات، بیروت، دارصادر.
(۷) ابن عبدالبر، یوسف
بن عبدالله، الاستیعاب، قاهره، ۱۳۸۰ق/ ۱۹۶۰م.
(۸) ابن عساکر، علی
بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، عمان، دارالبشیر.
(۹) ابن قتیبه، عبدالله
بن مسلم، الامامه و السیاسه، قاهره، ۱۳۸۸ق/ ۱۹۶۹م.
(۱۰) ابن قتیبه، عبدالله
بن مسلم، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۰م.
(۱۱) ابوالسحاق شیرازی، ابراهیم
بن علی، طبقات الفقهاء، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۱م.
(۱۳) ابونعیم اصفهانی، احمد
بن عبدالله، حلبه الاولیاء، قاهره، ۱۳۵۱ق/ ۱۹۵۹ م.
(۱۴) برقی، احمد
بن محمد، الرجال، به کوشش جلال الدین محدث، تهران، ۱۳۴۲ ش.
(۱۵) حاکم نیشابوری، محمد
بن عبدالله، مستدرک الصحیحین، حیدر آباد دکن، ۱۳۲۴ ق.
(۱۶) خطیب بغدادی، احمد
بن علی، تاریخ بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ ق.
(۱۷) خلیفه
بن خیاط، الطبقات، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۹۶۶ م.
(۱۸) ذهبی، محمد
بن احمد، تاریخ الاسلام، قاهره، ۱۳۶۸ ق.
(۱۹) ذهبی، محمد
بن احمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، ۱۴۰۵/ق ۱۹۸۵ م.
(۲۰) صفدی، خلیل
بن ایبک، الوافی بالوفیات، به کوشش برند راتکه، ویسبادن، ۱۳۹۹ق/ ۱۹۷۹ م.
(۲۱) طبرانی، سلیمان
بن احمد، المعجم الکبیر، به کوشش حمدی؟ عبدالمجید سلفی، بغداد، ۱۳۹۹ ق/ ۱۹۷۹ م.
(۲۲) طبری، «المنتخب من کتاب ذیل المذیل»، همراه تاریخ طبری.
(۲۳) طوسی، محمد
بن حسن اختیار معرفه الرجال، به کوشش حسن مصطفوی، مشهد، ۱۳۴۸ ش.
(۲۴) نصر
بن مزاحم منقری، وقعه صفین، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۲ ق.
(۲۵) نووی، یحیی
بن شرف، تهذیب الاسماء و اللغات، قاهره، ادارة الطباعه المشیریه.
(۲۶) بخاری، التاریخ الکبیر.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ابوسعید خدری»، تاریخ بازیابی۱۳۹۵/۰۲/۱۳. دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابوسعید خدری»، ج۵، شماره۲۲۱۳.