ابن بدرون
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابن بدرون ابوالقاسم یا
ابومروان، عبدالملک بن عبدالله بن بدرون حضرمی سبتی (د پس از ۶۰۸ ق/ ۱۲۱۱ م)، ادیب، کاتب و شاعر
دوره موحدون اندلس بود. از شاگردان و راویان او
ابوعبدالله بن صفار ضریر و
ابوالخطاب بن خلیل شناخته شدهاند. ابن بدرون، همه شهرت خود را مدیون شرحی است که بر قصیدۀ معروف
ابن عبدون نوشته است.
اِبْنِبَدْرون، ابوالقاسم یا ابومروان، عبدالملک بن عبدالله بن بدرون حضرمی سبتی (د پس از ۶۰۸ ق/ ۱۲۱۱ م)، ادیب، کاتب و شاعر
دورۀ موحدون اندلس. از لقب حضرمی وی چنین برمیآید که نیاکانش از مردم جنوب
عربستان بودهاند.
اما خود او را اهل شِلْب در غرب
اندلس دانستهاند.
آنچه از زندگی او میدانیم این است که در
شلب به فراگیری علم و ادب پرداخته
و سپس احتمالاً به اشبیلیه رفته و دیر زمانی در روزگار سلطان
یوسف بن عبدالمؤمن موحدی (۵۵۸ -۵۸۰ ق/ ۱۱۶۳-۱۱۸۴ م) در آن شهر زیسته است.
شاید به همین سبب گاه وی را اشبیلی نیز خواندهاند.
وجه انتساب او به «سبة» روشن نیست. مرگ وی در شلب روی داده است.
ابن ابار او را کاتبی بلیغ و خطیبی سخنور خوانده است. ابیاتی از سرودههای وی را نیز ابن ابار
و مقری
نقل کردهاند.
از شاگردان و راویان او ابوعبدالله بن صفار ضریر و ابوالخطاب بن خلیل شناخته شدهاند.
تاریخ مرگ وی همچون تاریخ تولدش دانسته نیست، اما میدانیم که تا ۶۰۸ ق زنده بوده، زیرا ابن ابار
گفته که خود اجازهای را به خط وی که تاریخ آن ۶۰۸ ق بوده، دیده است.
ابن بدرون، همۀ شهرت خود را مدیون شرحی است که بر قصیدۀ معروف ابن عبدون (ه م) نوشته است. ابن عبدون که خود در دربار
افطسیان بطلیوس دبیر بود، پس از سقوط شهر و نابود شدن افطسیان به دست
مرابطون (۴۸۷ ق/ ۱۰۹۴ م)، قصیدهای در رثای آنان سرود که در نوع خود بینظیر است. وی در این قصیده پیش از آنکه به خاندان
بنی افطس برسد، کلیاتی از تاریخ جهان و خاندانهای بزرگی که در کشاکش روزگار نابود شدهاند، برمیشمارد.
پیداست که تاریخی آنچنان فشرده و نامهایی آنچنان کوتاه و مختصر شده، همگان را سودی به بار نمیآورد و حتی ادیبان به دیدۀ شک در آن مینگریستند و این امر از آنچه ابن بدرون نقل کرده، استنباط میشود. وی در مقدمۀ شرح خود مینویسد که در انجمنی، گروهی از ادیبان زمان گرد آمده بودند.
چون سخن به «احالات» رسید یکی از حاضران قصیدۀ ابن عبدون را خواند، اما آن ادیبان کمتر با فن «احالات» آشنا بودند، به نحوی که یکی از آنان قصیده را معمایی دانست که هیچ کس به فهم و شرح آن میل نخواهد کرد. در آن میان کسی به ابن بدرون اشاره کرد و اظهار داشت که او اگر بخواهد، از عهدۀ کار برخواهد آمد. این ماجرا موجب شد که ابن بدرون به شرح قصیده اقدام نماید.
تاریخها و حکایاتی که ابن بدرون در شرح خود آورده، ناچار پا به پای ابیات قصیده پیش آمده است و او در ترتیب اشعار تغییری نداده است. بدینسان شرح از «دارا» آغاز میشود و تاریخ ایرانیان از دارا تا مرگ
یزدگرد سوم یعنی حدود ۳۱ ق، ۵۶ صفحه را در برمیگیرد. سهم یونانیان از ۶ صفحه در نمیگذرد.
۷۵صفحه به اعراب بائده، عاربه و مستعربه، حکام یمن و بخشی از ایامالعرب و تاریخ مناذرۀ حیره اختصاص مییابد و در شرح بیتهای ۳۱ و ۳۲ به تاریخ آغاز
اسلام و حتی
شهادت امام حسین (علیهالسلام) و ماجرای
برامکه میپردازد و در پایان شرح، به امیران اندلس نیز اشارتی رفته است. اما شرح ابن بدرون در بیت ۴۸ قصیده که رثای افطسیان است، متوقف میگردد و بدینسان ۲۸ بیت بدون شرح باقی میماند که شاید نیازی هم به شرح نداشته است.
با این همه اسماعیل بن احمد بن اثیر، شرح او را مختصر کرده، سپس خود به تکمیل قصیدۀ ابن عبدون پرداخته و میگوید: چون قصیدۀ ابن عبدون به سبب مرگ او در ۳۳۳ ق (زمان
مقتدر) متوقف شد، من شعری به همان وزن و قافیه از زمان قاهر تا ۶۹۷ ق که روزگار دولت ترکان است، بر آن افزودهام. به گفتۀ
حاجی خلیفه ابن جوزی نیز این قصیده را شرح کرده است. قصیدۀ ابن عبدون و شرح ابن بدرون، از نظر تاریخی هیچ کدام اعتباری ندارد، زیرا آنان به منابعی دسترسی نداشتهاند که اکنون مفقود شده باشد.
ابنبدرون در جای جای شرحش، به
مجسطی بطلمیوس،
تاریخ خوارزمی، مختصر
تاریخ طبری،
معارف ابن قتیبه،
مختصر اوراق صولی و به خصوص
مروج مسعودی اشاره کرده، اما از بررسیهای انجام شده، چنین آشکار میشود که وی، دست کم در بخش عظیمی از کتاب، تنها مروج مسعودی را رونویسی کرده و فقط به حذف برخی روایات مکرر آن اکتفا نموده است مثلاً نسب ایرانیان، (مثلاً قس: نسب ايرانيان،
یونانیان
تواریخ اعراب بائده و ملوک حیره و غیره نیز به همین حال است.)
با این همه شرح او گمنام نماند. حتی دانشمند مطلعی چون
ابن خلکان نیز «فوایدی افزون» بر آنچه در دیگر منابع خود دیده، در آن یافته است
(وی مجموعاً ۳ بار به او استناد کرده،
)
مقری تلمسانی آن را نیک میشناخته، چه میگوید: «این شرح، در این بلاد مشرقی مشهور است.»
شرح ابن بدرون، به چندین نام مشهور است: کمامةالزهر و فریدةالدهر، کمامةالزهر و صدفةالدر، و یا شرح البسامة باطواق الحمامة، زیرا نام قصیدۀ ابن عبدون، «بسامة» بوده است.
این کتاب تاکنون ۳ بار به چاپ رسیده است: لیدن، به کوشش هوگولیت، ۱۸۳۹ م، لیدن، به کوشش دوزی، ۱۸۴۶ م و قاهره، به کوشش محییالدین صبری الکردی، ۱۳۴۰ ق.
(۱) ابن ابار، محمد بن عبدالله، التکملة لکتاب الصلة، به کوشش کودرا، مادرید، ۱۸۸۲ م.
(۲) ابن ابار، محمد بن عبدالله، المقتضب، به کوشش ابراهیم ابیاری، بیروت، ۱۴۰۳ ق/ ۱۹۸۳ م.
(۳) ابن بدرون، عبدالملک بن عبدالله، شرح قصیدة ابن عبدون، به کوشش محییالدین صبری الکردی، قاهره، ۱۳۴۰ ق.
(۴) ابن خلکان، وفیات.
(۵) بستانی ف.
(۶) حاجی خلیفه، کشفالظنون اسامی الکتب و، استانبول، ۱۹۴۱-۱۹۴۳ م.
(۷) دایة، محمد رضوان، تاریخ النقد الادبی فی الاندلس، بیروت، ۱۴۰۱ ق/ ۱۹۸۱ م.
(۸) رکابی، جودت، فی الادب الاندلسی، قاهره، ۱۹۷۰ م.
(۹) سرکیس چاپی.
(۱۰) فروخ، عمر، تاریخ الادب العربی، بیروت، ۱۹۸۲ م.
(۱۱) مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، به کوشش باربیه دومنار، پاریس، ۱۸۷۴ م.
(۱۲) مقری، احمد بن محمد، نفح الطیب، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۸۸ ق/ ۱۹۶۸ م.
(۱۳) .GAL
(۱۴) .Huart, Clément, Littérature arabe, Paris, ۱۹۷۳
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابن بدرون»، شماره۴۰.