ابنخشاب ابومحمد عبدالله بن احمد
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اِبْنِ خَشّاب، ابومحمد عبدالله بن احمد (۴۹۲-۳ رمضان ۵۶۷ق/ ۱۰۹۹- ۲۹ آوریل ۱۱۷۲م)،
عالم نامور
نحو،
لغت،
ادب،
حدیث،
منطق و
نسبشناسی. میباشد.
از اصل و نسب وی اطلاع دقیقی در دست نیست.
شاگرد وی
عمادالدین کاتب او را بغدادی دانسته و نیز به گفته همو «خشاب»
لقب نیای دوم وی بوده است
ابن خلکان درباره تاریخ تولد او که از زبان خود وی ۴۹۲ق نقل شده،
تردید روا داشته و گفته است که احتمالاً وی پیش از این تاریخ به
دنیا آمده است.
درباره دوران
کودکی و
جوانی او نیز به اشاراتی مختصر بسنده شده و از این رو بخش وسیعی از زندگی وی در پرده ابهام باقی مانده است. این امر ظاهراً از آنجا برمیخیزد که وی از خاندانی معتبر و نامآور برنخاسته است (لقب نیای وی خشاب یعنی هیزم فروش، شاید مؤید این نظر باشد) و از این رو، ثبت رویدادهای زندگانی او از آن زمان آغاز شد که دیگر آوازهاش بالا گرفته بود.
تنها آگاهی ما از دوران کودکی وی سخنی است که خود او درباره هوش و
حافظه خویش در دو سالگی گفته است
، پس از این تا حدود ۱۳ سالگی که از
ابن دبّاس (د ۵۰۵ق/۱۱۱۱م) به عنوان استاد خویش یاد کرده است، از وی نشانی در دست نیست.
اطلاع دیگر ما درباره آغاز کار وی گزارش
ابن ایبک است که به نقل از
سمعانی میگوید که ابن خشاب جوانی کامل و فاضل و در
ادب و
لغت و
حدیث چیرهدست بود. این گفته، نشانة
شهرت زودرس ابن خشاب است.
ابن خشاب در محضر استادان متعدد به فراگرفتن دانشهای گوناگون پرداخت. لغت و ادب را از
جوالیقی و
حسن بن علی محوّلی فرا گرفت
از
ابوبکر ابن جُوامرد قطان،
علی بن ابی زید فصیحی و
ابن شجری نحو آموخت. و
ابوالغنائم نَرْسی،
یحیی بن عبدالوهاب مَنْده،
ابوالقاسم بن حُصَین و
ابوالعزّ بن کادش استادان حدیث او بودند.
قرائت و نیز
علوم قرآنی را افزون بر دو تن اخیر از
ابوالقاسم سمرقندی،
ابوغالب بن بنّا و دیگران
و علم فرائض (تقسیم
ارث ) را از
ابوبکر مرزوقی آموخت و نزد
ابوبکر بن عبدالباقی انصاری به تحصیل حساب و
هندسه پرداخت.
علاوه بر اینان از بسیاری از استادان دیگر نیز بهره برده است.
روشن نیست که او منطق را نزد چه کسی آموخته است، اما رسالهای در این موضوع به او منصوب است.
ابنخشاب شخصیت بسیارپیچیدهای داشت که در رفتار فردی و اجتماعی او نمایان بود. روحی بیقرار و سوداوی داشت، چنانکه بسیاری از نوشتههایش را به همین سبب ناتمام رها کرد.
حتی مجلس درس او نیز وقت معینی نداشت و گاه
بازی شطرنج و گفت و گو و دیدار با دوستان را بر آن ترجیح میداد
، وی آموزگار فرزندان
مستنجد خلیفه بود و غالباً در راه بازگشت از تدریس در کنار بازیگران و مردم عادی به تماشای
شعبدهبازی و شطرنج میایستاد
و از شدت علاقه به شطرنج، گاه خود نیز با آنان به بازی میپرداخت.
آنگاه که از سوی
خلیفه وی را از این کار منع کردند. پیام فرستاد که «من آن نیستم که
اسیر شما توانم بود. اگر جز این میخواهید مرا به کار خود رها کنید. این شما بودید که به سراغ من آمدید نه من». خلیفه نیز دستور داد دست از وی بدارند
ابن خشاب با مردم فرودست بسیار فروتنانه رفتار میکرد، اما در برابر فرمانروایان و اشراف
تکبر نشان میداد. در مجلس درس نیز با خودخواهان بیاعتنایی و تندی میکرد و با فروتنان به نرمی
سخن میگفت
، از درباریان که دوستدار همیشگی او بودند، میگریخت، اما ساعتها با دوستی زنگی و زشتروی در بازار و دکانها مینشست و به گفتوگو و
شوخی میپرداخت
ابن خشاب به زندگی مادی و حتی نظافت خود بیاعتنا بود. خانه قدیمی او با فرش بوریا و تختههای چوب که کتابهایش را بر آنها نهاده بود، ویرانهای را میمانست. چنانکه گویند پرندگان در میان کتابهای او آشیان میساختند.
عمامهاش را تا از چرک سیاه نمیشد، از سر بر نمیگرفت و چون آن را بر سر مینهاد، به آراستگی آن توجهی نمیکرد و ملامتگر را با این پاسخ که هیچ گاه عمامهای بر سر عاقلی راست نیامده است، خاموش میساخت.
درباره طنزگویی و حاضرجوابی او داستانهای بسیاری نقل شده است.
وی زبان ملامتگران را که چرا به تماشای شعبدهبازان و دلقکان میایستد نیز با پاسخی چنین میبست: اینان سخنان نادری بر زبان میآورند و لطایفی در سخن خویش دارند که دلپذیرتر از آن نتوان یافت و در گفتارشان اندیشههایی است که هرگاه به کتابهای علمی راه یابند، ارزش واقعی آنها شناخته میشود
همین آسان گیری وی در زندگی شخصی برخی را بر آن داشته تا او را
بخیل بخوانند،
اما از سوی دیگر میدانیم که او به طالبان علم توصیه میکرد که کالای خود را وسیله جمعآوری زر و زور قرار ندهند و آن را فقط در راه
خدا به کار گیرند و
مزد از وی بخواهند
اما کج روی و سنت گریزی ابن خشاب هرگز نتوانست چیزی از اعتبار علمی او بکاهد و نویسندگان از اینکه او را «حجت عرب»
و «حجةالاسلام»
و «امام و علامه»
بخوانند، ابایی نداشتند.
شخصیت علمی وی را دیگران نیز ستودهاند، اما سخن دوست و شاگرد او
عمادالدین از همه ستایشآمیزتر است. وی ابن خشاب را داناترین مردم به
زبان عرب،
نحو،
لغت،
تفسیر،
حدیث و
نسبشناسی و از همه بزرگان روزگارش برتر دانسته است.
یاقوت او را همسنگِ ا
بوعلی فارسی دانسته و
ابن فرات او را از لحاظ علمی برتر از ابوعلی شمرده است
افزون بر این گفتهاند که او در علم فرائض،
ادب و شعر،
منطق، حساب و هندسه
چیرهدست بود و خطی به غایت خوش داشت
و دست نوشتههای او به قیمت گزاف به فروش میرفت و طالبان برای به دست آوردن آنها رقابت میکردند
در حسن
قرائت و سریع خواندن و فهمیدن
قرآن نیز سرآمد اقران به حساب میآمد
و قرآن را با قرائتهای گوناگون، حفظ داشت.
با اینهمه
شهرت ابن خشاب مدیون نحودانی اوست و گفتهاند زعامت و پیشگامی دانش نحو در آن روزگار به وی منتهی میگشت.
وی پژوهشگری کمنظیر بود. چنانکه ابوالخیر
مصدق بن شبیب واسطی، استاد
ابن ابی الحدید، گفته است آنگاه که
خطبه شقشقیه را نزد او میخواند، درباره استاد آن از وی جویا شد و گفت که برخی این گفتهها را به
سید رضی منسوب میدانند، ابن خشاب پاسخ داد که «این شیوه گفتار از سیدرضی نیست، چه ما سبک و اسلوب او را میشناسیم و من متن
خطبه را در کتابهای مختلفی که حدود ۲۰۰ سال پیش از سید رضی (د ۴۰۶ق/۱۰۱۵م) نوشته شده، یافته و چندین
نسخه دستنویس از آنها میشناسم که پیش از تولد پدر سید رضی نوشته شده است و مشخصات خط و نویسنده آنها را به خوبی میدانم».
مؤلف الجوهر المنتخب فی اخبار العلم و الادب نیز گفته است که ابن خشاب در رساله مربوط به نسب مسدد بن مسمر از
حماد راویه و از ادعای او مبنی بر اینکه ۶۰۰
قصیده با مطلع «بانَتْ سُعادُ» میشناخته، یاد کرده است، اما چون این مطلب برای او شگفتآور بوده، خود به تحقیق پرداخته و موفق به جمعآوری ۶۰۰ قصیده مذکور گردیده است
علاوه بر هوش و
حافظه نیرومند، عامل دیگری که در تکوین شخصیت علمی ابن خشاب مؤثر بوده است، کتابدوستی شدید اوست که گاه چون دیگر رفتارهای وی رنگی بیمارگونه دارد.
پیری و سالخوردگی نیز هرگز از شور و اشتیاق او به
مطالعه نکاست. به گفته
ذهبی وی با وجود سالخوردگی سخت شیفته شنیدن و سود بردن از گفتههای دیگران بود و در آموختن هیچ مطلبی تردید نمیکرد.
وی انبوهی از کتابهای سودمند
داشت و هرگاه دانشوری زندگی را بدرود میگفت، کتابهای او را میخرید و بر مجموعه خود میافزود،
اما همواره کتابهای کهنه و ارزان را انتخاب میکرد.
گفتهاند که چون از کسی کتابی به
امانت میگرفت، از بازگرداندن آن سرباز میزد، یا چون میخواست کتابی را بخرد، دور از چشم صاحب آن برگهایی از کتاب را میکند و آنگاه کتاب را ناقص جلوه میداد و آن را به بهایی اندک میخرید.
ظاهراً وی هرگز
ازدواج نکرد
و گویا تجرد فراغت بیشتری برای کارهای علمی او فراهم کرده بود.
ابن خشاب شاگردان بسیاری تربیت کرد که از جمله میتوان به اینان اشاره کرد:
عمادالدین کاتب ابوبدر اسکافی، از دبیران نوپرداز و مبرز در ادب عربی،
ابوالحسن
علی بن عنتر بن ثابت معروف به شُمَیم.
ابن دهّان نحوی و نیز
ابوغالب بن میمون که قصاید گزیده خود را برای تدوین منتهی الطلب برای
استاد برمیخواند.
حافظ
ابوسعید سمعانی،
ابومحمد بن اخضر و
ابواحمد بن سُکینه.
با آنکه ابن خشاب نحوی نامداری است، متأسفانه تفصیل آرای نحوی او در دست نیست. از آرای او این دو مورد قابل توجه است: نخست آنکه به نظر وی، «مَن شرطیه»، با «اِن شرطیه» قابل
قیاس است و اگر کسی برای آن محلی از اعراب قائل نشود، اشکالی ندارد.
دیگر آن که وی نیز در مقابل
آیه کریمه «هذان خصمان اختصموا»
مانند بسیاری دیگر از نحویان، ناچار به توجیه شده و گفته است «خصم» مصدری است که وصفیت یافته و از این رو مراعات مطابقت آن با
موصوف در افراد و تعداد ضروری نیست.
البته بر اساس این اظهارنظر نمیتوان او را به یکی از مکتبهای
کوفه و
بصره و یا
بغداد وابسته دانست، اما از آنجا که وی را با
ابوعلی فارسی که خود پایهگذار مکتب بغداد است، مقایسه کردهاند، شاید بتوان گفت که در مسائل نحوی او نیز به شیوه این
مکتب میاندیشیده است. آنچه این نظر را تقویت میکند یکی آن است که ابن خشاب از
ابن دباس که بنابر نوشته
ابن قفطی در نحو شیوه ابوعلی و
ابن جنی را دنبال میکرده، به عنوان
شیخ خود یاد کرده است
دیگر آنکه شاگرد وی
ابوالبقاء عُکْبَری در نحو پیرو مکتب بغداد بوده است.
ابن خشاب، حنبلی
مذهب بود و بر آرای فقهی
احمد بن حنبل پای میفشرد
و گرچه گفتهاند که پایبند سنن و نوافل بود،
اما برخی روایات نیز به بیقیدی او در این باب اشاره دارند
وی در ۷۵ سالگی به بستر
مرگ افتاد. ابن جوزی که از دوستان او بود، به عیادتش شتافت و وی را در حالی دید که از زندگی قطع
امید کرده است.
قاضی
ابوالقاسم بن فرّاء نیز از ابن خشاب
عیادت کرد و چون وضع او را بسیار بد یافت، وی را به منزل خویش برد و به پرستاری از او پرداخت.
وی سرانجام در منزل ابن فراء درگذشت و نزدیک آرامگاه
بشرحافی به خاک سپرده شد
عمادالدین کاتب تاریخ مرگ ابن خشاب را ۵۶۸ق نوشته، اما گفته است که خود در آن هنگام در شام بوده است
ابن خشاب ثروت خود را که مجموعهای از کتاب بود، وقف طالبان علم کرد، اما اکثر آنها به تاراج رفت.
۱.
استدراکات. این
کتاب نقد ابن خشاب بر
مقامات حریری است که همراه با نقد ابن بری بر ابن خشاب در ۱۳۲۸ق در
آستانه (استانبول) و همچنین در ۱۳۲۶ق در قاهره در پایان مقامات به چاپ رسیده است؛
۲.
المرتجل. این اثر شرح او بر
الجمل فی النحو عبدالقاهر جرجانی است و در ۱۹۷۲م به کوشش علی حیدر در
دمشق چاپ شده است.
۱.
تواریخ میلاد الائمه و وفیاتهم، که به روایت ابن خشاب ضمن مجموعهای در کتابخانه فخرالدین نصیری در تهران
و نیز با عنوان تواریخ موالید و
وفیات اهل البیت و این دفنوا ضمن مجموعهای در کتابخانه مرکزیدانشگاهتهران
نگهداری میشود؛
۲.
القصیدة البدیعیة الجامعة لشتات الفضائل و الرموز العلمیة، ابن خشاب این
قصیده را به ابن انباری هدیه کرده است و آن شامل بخشهایی در شیوه
کتابت، بلاغت و
نحو و
لغات دشوار،
عروض و
قافیه،
قرآن و
فقه و سیر و اخبار اوائل نسخهای از آن در دارالکتب موجود است؛
۳.
لمعة فی الکلام علی لفظة آمین المستعملة فی الدعاة و حکمها فی العربیة که ضمن مجموعهای در کتابخانه کوپریلی
موجود است؛
۴.
مسائل فی النحو (انواع واو، مسألة لیس، معنی دو
بیت از کسایی، مسألهای از فقه که به نحو نیازمند است)؛ این رساله نیز در مجموعه پیشین
محفوظ است.
۱. شرحی ناتمام بر
اللمع ابن جنی در ۳ مجلد
۲. شرح مقدمه
ابن هبیره وزیر در نحو
۳. حاشیه بر
درّة الغوّاص حریری،
که
ابن بری ردّی موسوم به اللباب علی ابن الخشاب بر آن نوشته بوده است
۴. ردّیهای بر
تهذیب اصلاح المنطق ابن سکیت، این تهذیب از خطیب تبریزی بوده است
۵. ردیهای بر
امالی ابن شجری با عنوان انتصار
۶. ردیهای بر شرح الجمل ابن بابشاذ با نام هادیة الهادیة
و همچنین ردیههای ناتمام بسیار
. اللامع فی النحو.
کحاله کتابی در «نقد الشعر» به وی نسبت میدهد، ولی در منابع قدیمیتر از این عنوان دیده نمیشود، از ابن خشاب اشعاری نیز نقل شده است.
(۱) ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهجالبلاغة، قاهره، ۱۳۲۹ق.
(۲) ابن ایبک، احمد، المستفاد من ذیل تاریخ بغداد، به کوشش قیصر ابوفرح، بیروت، ۱۳۹۱ق.
(۳) ابن تغری بردی، النجوم.
(۴) ابن جوزی، عبدالرحمان،
المنتظم، حیدرآباد دکن، ۱۳۵۸ق.
(۵) ابن جوزی، یوسف، مرآة الزمان، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م.
(۶) ابن خلکان،
وفیات.
(۷) ابن شاکر کتبی، محمد؛ فوات الوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۷۳م.
(۸) ابن صابونی، محمد، تکملة اکمال الاکمال، به کوشش مصطفی جواد، بغداد، ۱۳۷۷ق/۱۹۵۷م.
(۹) ابن فرات، محمد عبدالرحیم، تاریخ، به کوشش حسن محمد شماع، بصره، ۱۳۸۶ق/۱۹۶۷م.
(۱۰) ابن قاضی شهبه، ابوبکر، طبقات الشافعیه، به کوشش حافظ عبدالعلیم خان، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۹ق/۱۹۷۹م.
(۱۱) ابن قفطی، علی، انباء الرواة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹-۱۳۷۴ق/۱۹۵۰- ۱۹۵۵م.
(۱۲) ابن کثیر، البدایة.
(۱۳) ابوحیان اندلسی، محمد، تذکرة النحاة، به کوشش عفیف عبدالرحمان، بیروت، ۱۴۰۶ق.
(۱۴) ابوغالب بن میمون، منتهی الطلب من اشعار العرب، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م.
(۱۵) بغدادی، هدیه.
(۱۶) تنوخی، عزالدین، «من ذخائر قبة الملک الظاهر»، مجلة المجمع العلمی العربی، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۲م.
(۱۷) جامعه، خطی.
(۱۸) ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب الارنؤوط و محمدنعیم عرقسوسی، بیروت، ۱۴۰۵ق.
(۱۹) ذهبی، محمد، العبر، به کوشش صلاحالدین منجد، کویت، ۱۹۶۳م.
(۲۰) ذهبی، محمد، المختصر المحتاج الیه من تاریخ ابن دبیثی، بیروت، ۱۴۰۵ق.
(۲۱) سیوطی، الاقتراح، به کوشش احمد محمد قاسم، قاهره، ۱۳۹۶ق.
(۲۲) صفدی، خلیل، الوافی
بالوفیات، به کوشش دوروتیا کراوولسکی، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
(۲۳) ضیف، شوقی، المدارس النحویة، قاهره، دارالمعارف.
(۲۴) فروخ، عمر، تاریخ الادب العربی، بیروت، ۱۹۸۴م.
(۲۵) فیروزآبادی، محمد، البلغة، به کوشش محمد مصری، دمشق، ۱۳۹۲ق/ ۱۹۷۲م.
(۲۶) کحاله، عمررضا، معجم المؤلفین، بیروت، ۱۳۷۶ق/۱۹۵۷م.
(۲۷) کوپریلی، خطی.
(۲۸) مرکزی، خطی.
(۲۹) حاجی خلیفه، کشف الظنون.
(۳۰) ابن رجب، عبدالرحمان، الذیل علی طبقات الحنابله، به کوشش محمد حامد الفقی، قاهره، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۲م.
(۳۱) ابن نقطه، محمد، التقیید لمعرفة الرواة و السنن و المسانید، به کوشش شرفالدین محمد، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
(۳۲) یاقوت، ادبا.
(۳۳) یافعی، عبدالله، مرآة الجنان، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۷- ۱۳۳۹م.
(۳۴) عمادالدین کاتب، محمد، خریدة القصر، به کوشش محمد بهجة الاثری، عراق، ۱۹۷۶llم.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۳، ص۱۱۴۹.