ابراهیم بن هاشم قمی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابو اسحاق، ابراهیم بنهاشم کوفی قُمی، از زمره پاکان و
عالمان روش ضمیر و راویان سختکوشی است که همّت خویش را در راه ترویج دین حق، مصروف داشت. او از محدّثان خبیر و فقیهان بصیر و دانشمندان زمانه شناسی است که
علم و ایمان، و عقل و دین را با هم پیوندی ناگسستنی زد و در جادههای ظلمانی جهل و نادانی، اهل بیت (علیهالسّلام) را به عنوان راهبران امین و هدایتگران ونورافشانان مسیر، برگزید. در
کتب رجالی و تاریخی، تاریخ ولادت او مشخّص نشده؛ امّا آنچه از قراین و شواهد به دست میآید و با توجّه به نظر بسیاری از
عالمان علم رجال که او را از اصحاب و یا معاصران
امام رضا (علیهالسّلام) دانستهاند، میتوان ولادت او را در اواخر قرن دون هجری، در ایّام امامت
امام کاظم (علیهالسّلام) و در شهر
کوفه دانست.
از مهاجرت ابراهیم بنهاشم به
قم، اطّلاعات زیادی در دست نیست؛ ولی با توجه به رشد و نموّ او در کوفه ـ که مرکز
تشیّع بوده است ـ، میتوان به سلوک تربیتی و
علمی او پی برد.
کشّی،
نجاشی و
شیخ طوسی (رحمةاللهعلیه)، در
کتب رجالی خود،
وی را این گونه توصیف کردهاند:
انّه اوّل من نشر حدیث الکوفیین بقم. او اوّلین کسی است که حدیث کوفیان را در قم منتشر نمود.
ابراهیم، پس از فراگیری
علوم و کسب
احادیث از مشایخ حدیثی به قصد انتشار اخبار
اهل بیت (علیهالسّلام) در قم، از کوفه بدین شهر مهاجرت کرد و به ترویج مکتب حدیثی خویش (کوفه)، در قم همّت گماشت. یکی از نویسندگان معاصر مینویسد:
او رشتههای مختلف حدیث را از این جا و آن جا تحصیل کرد و سپس به قم آمد تا که قم را از حدیث اهل بیت (علیهالسّلام) غنی سازد. او بعد از تحصیل حدیث از کوفیانی چون: ابن محبوب، به بغداد رفت و حدیث بغدادیان را از هر کس که در آن جا صاحب کتاب و دانشی بود، فراگرفت و از مشایخ شام، عراق، کاشان، اصفهان، اهواز، ری، نیشابور، همدان، کرمان و… هر جا که بود، بهرهها گرفت و هم اینک
[از او ] حدود هفت هزار حدیث فقهی، اخلاقی و تاریخی در کتابهای مذهبی، موجود است.
بدین ترتیب، ابراهیم بنهاشم، پس از سالها دانشاندوزی، در قم، حرم و آشیانه اهل بیت (علیهالسّلام) و حوزه مهم درسی شیعه، سُکنا میگزیند و در آن، به ترویج معارف غنی مکتب جعفری میپردازد و تحوّلی شگرف را در این حوزه بزرگ، رقم میزند.
از آن جهت که ابراهیم بنهاشم، نقش مهمّی در برقراری ارتباط بین حوزههای قم و کوفه داشته است، لازم است توضیح مختصری درباره وضعیت این حوزهها و نوع برخورد و تلقّی آنها از یکدیگر داده شود.
با انتقال مرکز خلافت جهان اسلام به کوفه و ورود
علی (علیهالسّلام) بدین شهر، کوفه به تدریج، چهرهای شیعی به خود گرفت، به گونهای که هرگاه میخواستند به کسی نسبت شیعی دهند، او را کوفی و یا کوفی مذهب مینامیدند. با بازشدن فضای سیاسی در اواخر عهد بنی امیه و اوایل حکومت بنی عباس و دوران امامت صادقین (علیهالسّلام)، کوفه به عنوان مرکز تشیّع، تکاپوی
علمی خود را آغاز نمود. نخستین گروه از
شاگردان امام باقر (علیهالسّلام) از کوفه بودند که در راس آنها، خاندان پُربرکت شیعی «اَعْیَن» هستند. نجاشی در کتاب خود مینویسد که
حسین بن علی بن زیاد وشّاء، موفّق شد نهصد تن از شاگردان امام صادق (علیهالسّلام) را در مسجد کوفه درک نماید. بدین گونه، کوفه به عنوان نزدیکترین پایگاه شیعه به چشمه فیّاض اهل بیت (علیهالسّلام) شناخته میشود و پرچمدار نشر حقایق دینی و
علمی میگردد.
قم نیز اوّلین مرکز تشیّع در ایران است که در قرنهای سوم و چهارم، یکی از مهمترین حوزههای شیعه در تدریس فقه و حدیث به شمار میرفته است. سابقه حدیثی قم به نیمه اوّل قرن دوم هجری باز میگردد که برای نخستین بار، عمران بن عبداللّه قمی و برادرش عیسی بن عبداللّه به خدمت
امام صادق (علیهالسّلام) رسیدند و امام (علیهالسّلام) از آنان با عنوان اهل بیتِ خود، یاد فرمود.
امّا از اوایل قرن سوم به بعد، به تدریج، شاهد منازعات و اختلافات
علمی حوزهها با یکدیگر و بویژه قم با عراق (و مشخّصاً کوفه) هستیم. عوامل چندی در این اختلافات، مؤثّر بوده است که مهمترین آنها دو عامل: اختلاف عقاید و نحوه برداشت از احادیث، و نیز اقدامات غُلات و تفرقه افکنی و حدیث سازی آنهاست، به گونهای که حوزه قم برای مصون ماندن از آسیبهای این جریان، به سختگیری در معیارهای پذیرش روایات و اصول جرح و تعدیلْ روی آورد. سختگیری و شدّت عمل
ابن ولید و
احمد بن محمد بن عیسی اشعری در این باره، مشهور است که روایت از
یونس بن عبدالرحمان و
حسن بن محبوب را تحریم کرده بودند؛ چرا که یونس، سماع را در نقل احادیث، شرط نمیدانست. مشایخ قم، احمد بن محمد بن خالد برقی را به اتّهام غلو، از قم بیرون راندند.
از این رو، فعّالیت و تلاش ابراهیم بنهاشم، به عنوان یکی از پرورش یافتگان
مکتب حدیثی عراق برای نشر احادیث کوفیان در قم، اهمیّتی بسزا مییابد و میتوان او را بنیانگذار مکتب حدیثی جدید در قم دانست.
ابراهیم بنهاشم قمی، از جمله راویانی است که در روایتش از ائمه (علیهالسّلام)، پراکندگیِ نظر فراوانی وجود دارد. اوّلین بحث در این زمینه، روایت او از
امام صادق (علیهالسّلام) است. در التهذیب شیخ طوسی و الکافی مرحوم کلینی، روایتی از علی بن ابراهیم، از
ابراهیم بنهاشم آمده است که او از امام صادق (علیهالسّلام) درباره صدقات اهل ذمّه سؤال میکند. شهید ثانی (رحمةاللهعلیه) در حواشی خود، این روایت را میپذیرد، به این دلیل که ابراهیم از اصحاب امام رضا (علیهالسّلام) و از شاگردان یونس است. بنابراین، روایت او از امام صادق (علیهالسّلام) بعید نیست. میرداماد (رحمةاللهعلیه) نیز در الرواشح، بر همین نظر است، با این تعلیل که امام صادق (علیهالسّلام) در سال ۱۴۸ ق، به شهادت رسیده است و این سال، سال ولادت امام رضا (علیهالسّلام) است. امام رضا (علیهالسّلام) نیز در سال ۲۰۳ ق، به شهادت رسیده است، که در آن زمان، امام جواد (علیهالسّلام)، نُه ساله بوده است. از این رو، دور نیست که ابراهیم، زمان امام صادق (علیهالسّلام) را درک کرده باشد.
همان گونه که پیداست، کلام این دو
عالم بزرگوار در این باره، مضطرب (همراه با تردید) است؛ در حالی که بسیاری از محقّقان و بزرگان رجالی، همچون
علامه بحرالعلوم (رحمةاللهعلیه)، این حدیث را غریب دانستهاند
و آن را اشتباه درنسخه، محسوب نمودهاند؛
زیرا با پژوهشی در احادیث ابراهیم، مشخّص میشود که او نه تنها بدون واسطه از امام صادق (علیهالسّلام) روایت نکرده است، بلکه با یک واسطه هم روایتی ندارد. از
دیگر سو، اگر او از اصحاب و یا درک کنندگان امام صادق (علیهالسّلام) میبود،
علمای رجال میبایست نام او را در زمره اصحاب امام صادق (علیهالسّلام) ذکر میکردند و از امام کاظم (علیهالسّلام) روایت میداشت.
نجاشی، پس از نقل کلام کَشّی در مورد ابراهیم که: «انّه تلمیذُ یونس بن عبدالرحمان، من اصحاب الرضا (علیهالسّلام)»، با عبارت: «هذا قول الکشّی و فیه نظر»، در آن مناقشه میکند. در این که اشکال نجاشی، شاگرد یونس بن عبدالرحمان بودن ابراهیم است و یا مصاحبت او با امام رضا (علیهالسّلام) و روایت از ایشان، در میان
علما اختلاف اقوال بسیار است. گروه کم تری از ایشان، همچون صاحب تنقیح المقال، معتقدند که ابراهیم، از اصحاب امام رضا (علیهالسّلام) بوده است و عبارت: «من اصحاب الرضا (علیهالسّلام) » در کلام کشّی را اشاره به ابراهیم میدانند و بر خلاف نظر
عالمانی چون: سید بحرالعلوم و میرداماد، آن را متعلّق به یونس نمیدانند و برخی روایات را که دلالت بر روایت ابراهیم از امام رضا (علیهالسّلام) دارند، برمی شمارند.
۱ در برابر، بسیاری از بزرگان
علم رجال، او را از اصحاب امام رضا (علیهالسّلام) نمیدانند، اگر چه منکر ملاقات او با امام رضا (علیهالسّلام) نیستند. صاحب قاموس الرجال و آیةاللّه خویی (رحمةاللهعلیه)، با ردّ نظر مرحوم مامقانی، هیچ روایتی را که ابراهیم، راوی بدون واسطه آن از امام رضا (علیهالسّلام) باشد، نمیپذیرند و با توجّه به روایات بسیار (حدود هفت هزار حدیث) و مشایخ فراوان وی، بر این اعتقادند که عدم روایت او از امام رضا (علیهالسّلام)، مصاحبتش با آن حضرت را منتفی میسازد.
مسئله
دیگری که در شرح حال ابراهیم بنهاشم قمی محلّ بحث است، موضوع شاگردی و تلمّذ او نزد
یونس بن عبدالرحمان است که از شاگردان و اصحاب ممتاز امام رضا و
امام جواد (علیهالسّلام) و از مشایخ حدیث بوده است. گروهی همانند صاحب
تنقیح المقال در موضوع شاگردی ابراهیم نزد یونس، هیچ گونه تردیدی را روا نمیدانند
و گروهی
دیگر با استناد به عدم وجود روایتی بلاواسطه توسط او از یونس، چنین مسئلهای را انکار مینمایند.
استدلال گروه اخیر در مورد عدم تلمّذ ابراهیم نزد یونس، چند وجه دارد. اوّل آن که در شرح حالات ابراهیم گفته شده است که او اوّلین کسی است که احادیث کوفیان را در قم نشر داده است و این مسئله، با شاگردی اش نزد یونس، تنافر جدی دارد؛ چرا که یونس به جهاتی مورد طعن و ردّ مشایخ قم بوده است و احادیث او را نمیپذیرفتهاند. بنابراین، به طور طبیعی نمیبایست روایات ابراهیم را نیز بپذیرند، در حالی که مقاومتی از طرف مشایخ قم در برابر او گزارش نشده است.
دلیل دوم این که محقّقاً ابراهیم، بدون واسطه از یونس روایتی ندارد.
دیگر آن که وفات یونس در مدینه و در زمان امام رضا (علیهالسّلام) بوده است، لذا ابراهیم، نمیتواند روایتی از او ـ که در مدینه بوده است ـ داشته باشد.
این، مجموع استدلال مخالفان است.
امّا معتقدان به تلمّذ ابراهیم از یونس، در جواب منکران، پاسخهایی دارند که قانع کننده به نظر میرسد. ایشان، قدح یونس نزد قمیها و در عین حال، قبول روایات ابراهیم را ـ که شاگرد یونس محسوب میشود ـ، نشان دهنده نهایت تقوای او و وثوق قمیها به ابراهیم میدانند و هیچ منافاتی بین این دو نمیبینند.
در ضمن، سیره بزرگان اصحاب، عدم روایت از مشایخی بوده است که مورد طعن واقع میشدهاند. از این جهت، ابراهیم، تظاهر به شاگردی یونس و روایت از او و حتی از شاگردان وی نمیکرده است تا بتواند رسالت خویش را به انجام رساند و روایات اهل بیت (علیهالسّلام) را منتشر سازد.
و از جانب
دیگر، طعن و ردّ یونس در اوایل امامت امام رضا (علیهالسّلام) و آغاز پیدایش واقفیه بوده است و چون یونس از مخالفان واقفیه به شمار میرفته است، آنها تلاش فراوانی نمودند تا او را به سوی خود جذب نمایند؛ اما کوشش ایشان بی ثمر ماند، به گونهای که علی بن حمزه و زیاد بن مروان، ضامن ده هزار درهم برای او شدند، اما یونس نپذیرفت. از این رو، به اشاعه شایعات و رواج مطالبی علیه او مبادرت کردند تا او را به امامت امام رضا (علیهالسّلام) بی تمایل نشان دهند و دیدگاه شیعیان را نسبت به وی مشوّه سازند؛ ولی هنگامی که امر امامت امام رضا (علیهالسّلام) برهمگان آشکار گشت، درباره یونس از امام (علیهالسّلام) سؤال نمودند و حضرت، ایشان را به رجوع به یونس امر فرمود و درباره او از امام رضا و امام جواد (علیهالسّلام) مدایحی وارد شد.
در این وضعیت، مشایخ قم نیز به او مراجعه کردند و از طعن او دست برداشتند.
ابن شادان میگوید:
محمد بن احمد بن عیسی از طعن یونس،
توبه و
استغفار نمود. بنابراین، شاگردی ابراهیم در نزد یونس و انتساب روایت کوفیان، در قم، هیچ دور از ذهن نیست.
وفات یونس در زمان امام رضا (علیهالسّلام) و در مدینه نیز نمیتواند نفی کننده شاگردی ابراهیم نزد او باشد.
در مورد عدم ثبوت روایت ابراهیم از یونس نیز باید یادآوری نمود که شاگردی نزد او ملازمهای با روایت از وی ندارد؛ چرا که یونس، تنها
محدّث و راوی نبوده است، بلکه همان گونه که
ابن ندیم در
الفهرست خود میگوید، یونس، آگاه به
علم کلام و
علوم دیگر هم بوده است. بدین علّت، نمیتوان عدم روایت ابراهیم از یونس را دلیل بر عدم شاگردی نزد او قلمداد نمود.
با توجّه به مطالبی که آمد و نیز تردید و اضطرابی که در کلام مخالفان موجود است، نظر موافقانْ پذیرفتنی تر است.
ابراهیم بنهاشم قمی،
عالمی نستوه، فقیهی وارسته و راویای خستگی ناپذیر، و در راه ترویج
تعالیم اهل بیت (علیهالسّلام)، از والا مقامترین روات و دارای منزلتی عظیم در میان محدّثان اخبار عترت نبوی است. محقّقان
علم رجال و
علمای علوم اسلامی، بسیار او را ستودهاند. توصیف او به این که اوّلین نشر دهنده اخبار کوفیان در قم است، خود، دلالت بر جلالت مقام او دارد و شاید بتوان وی را پرچمدار و سلسله جنبانِ نهضت حدیثی در میان راویان و محدّثان حوزه درسی قم دانست.
ابراهیم، در میان روات، دارای بیشترین و متنوّعترین روایات است، به گونهای که در بسیاری از ابواب فقهی و اخلاقی، احادیثی از او موجود است و کم تر بابی است که از روایات او تهی باشد.
آیةاللّه خویی (رحمةاللهعلیه)، روایات او را متجاوز از ۶۴ حدیث
و تعداد اساتید و مشایخ او را بالغ بر ۱۶۰ نفر ذکر نموده است،
که این همه، مقام شامخ و موقعیت ستوده او را نزد اهل تحقیق و بزرگان تالیف و
عالمان مکتب شیعه میرساند.
علامه بحرالعلوم (رحمةاللهعلیه)، وی را با عباراتی چون: کثیرالروایة، واسع الطریق، ومقبول الحدیث میستاید.
ابن مشهدی در کتاب
المزار الکبیر در باب «ذکر نمازگزاردن در زوایای مسجد سهله»، او را از کسانی معرّفی مینماید که در عصر غیبت، به محضر امام زمان (عجّلاللهفرجهالشریف) رسیدهاند
و این، افزون بر مقام
علمی ابراهیم بنهاشم، نشان از عظمت روحی و معنوی، و وارستگی اخلاقی او دارد و جایگاه او را نزد اهل بیت (علیهالسّلام) روشن میسازد.
شهید ثانی (رحمةاللهعلیه)، وی را از ارجمندترین اصحاب و والاترین بزرگان شیعه و «کثیرالعلم والروایة»
می داند و او را از کسانی میشناسد که این حدیث امام صادق (علیهالسّلام) در شان ایشان وارد است:
اعرفوا منازل الرجال بقدر روایتهم عنّا.
منزلت هر کس را به مقدار روایتش از ما بشناسید.
میرداماد(رحمةاللهعلیه) در کتاب الرواشح، ابراهیم را این گونه معرّفی مینماید:
هو (ابراهیم بن هشام) شیخ الشیوخ، قطب الاشیاخ، وتر الاوتاد، و سند الاسناد.
آنچه برشمردیم، نمونهای بود از رفعت مقام این محدّث گرانمایه و روایتگر فرزانه
علوم آل البیت (علیهالسّلام) که بر زبان و قلم بزرگان دین و مذاهب، جاری گشته است.
ابواسحاق ابراهیم بنهاشم قمی، از
راویان و از بزرگان
علم حدیث و روات اهل بیت (علیهالسّلام) است و بر شخصیت ارجمند وی، هیچ خللی وارد نیست؛ امّا تنها به این علّت که اصحاب، به وثاقت و عدالت او تصریح نکردهاند، گروهی از متقدّمان، او را در حدّ وثاقت پذیرفتهاند و حدیث او را «حَسَن» دانستهاند، که البته اینان نیز در کلامشان اضطراب و تردید وجود دارد و به مقام
علمی و معنوی ابراهیم،
اذعان دارند، گرچه متاٌخّران، شخصیت والای ابراهیم را موثّق و روایات او را صحیح میدانند.
علاّمه حلّی (رحمةاللهعلیه) در مورد او مینگارد:
من هیچ یک از اصحاب را نیافتم که او را قدح کرده باشد و نیز به تعدیل او تصریح کرده باشد. روایات از او بسیار است و ارجح، قبول روایات اوست.
علاّمه مجلسی(رحمةاللهعلیه)، روایات او را حَسَن، امّا در مرتبه صحیح میداند.
شهید ثانی(رحمةاللهعلیه) در
مسالک الاٌفهام، هنگام بحث از وقوع
طلاق به صیغه امر، حدیث ابراهیم را از بالاترین و بهترین مراتب حَسَن، نام میبرد و در بحث در مورد روایتی
دیگر، طریق ابراهیم را از والاترین طُرُق میشناسد. هم او در شرح الدروس مینویسد:
انّ حدیث ابراهیم بن هشام، من یعتمد علیه کثیر و ان لم ینصّ الاصحاب علی توثیقه، لکنَّ الظاهر انّه من اجّلاء الاصحاب و عظمائهم، المشارُ الی عظم منزلتهم ورفع قدرهم فی قول الصادق (علیهالسّلام): «اعرفوا منازل الرجال بقدر روایتهم عنّا».
احادیث ابراهیم، از جمله روایاتی است که بر آن بسیار اعتماد شده است. اگرچه نصّی از اصحاب در
توثیق او وارد نگشته است؛ امّا ظاهر آن است که او از بزرگان اصحاب و بلندمرتبگان آنهاست که این کلام
امام صادق (علیهالسّلام) به منزلت والای او اشاره دارد که فرمود: «منزلت اشخاص را به مقدار روایات آنها از ما اهل بیت بشناسید».
از آنچه گفته شد،
معلوم گردید که تنها علّتی که به موجب آن، قدما به وثاقت ابراهیم و صحیح بودن روایاتش قائل نشدهاند، وارد نشدن کلامی از اصحاب، در این مورد است که به این مسئله هم رجالیان متاٌخّر، پاسخهای متقن و دقیقی دادهاند. میرداماد در الرواشح، پس از آن که روایات ابراهیم را از نظر قدما، تالی درجه صحّت میداند، مینویسد:
صحیح و صریح در نزد من آن است که طریق ابراهیمْ صحیح است؛ چرا که جلالت و عظمت شاٌن او برتر از آن است که کسی او را تعدیل و توثیق نماید.
سپس میافزاید:
بزرگان و نام آورانی همچون: شیخ مفید و شیخ صدوق و شیخ طوسی، شاٌنشان بالاتر از آن است که
دیگران، آنها را توثیق کنند. ابراهیم نیز که از موجّهترین و والاترین بزرگان شیعه است، شایسته آن مقام است و مدح او به عبارت «هو اوّل من نشر احادیث الکوفیین بقم و هُوَ تلمیذ یونس بن عبدالرحمان»، تعبیر جامعی است.
برخی
دیگر نیز گفتهاند همان گونه که برخی مشایخ اجازه، همانند:
احمد بن محمد بن حسن بن ولید و
محمد بن اسماعیل نیشابوری در رجال، توثیق نشدهاند و با این حال، حدیث آنها صحیح شمرده میشود؛ چرا که گرفته شده از اصول است، از این رو، حدیث ابراهیم نیز به طور قطعْ صحیح خواهد بود.
از عبارات محقّق اردبیلی و محقّق بحرانی نیز برمی آید که ابراهیم را از زمره موثّقان میدانستهاند.
۳
شیخ بهایی از پدر بزرگوارش نقل کرده است که: انّی لاستحیی انْ لا اَعُدَّ حدیثه صحیحاً.
من شرم از آن دارم که حدیث او (ابراهیم) را صحیح ندانم.
علامه بحرالعلوم (رحمةاللهعلیه) در رجال خویش میفرماید:
الاَصحّ عندی انّه ثقة صحیح الحدیث.
نظر صحیح نزد من آن است که ابراهیم،ثقه و حدیث او صحیح است.
سید بن طاووس(رحمةاللهعلیه) در روایتی که در سندش ابراهیم هست، میگوید:
…و رواة الحدیث، ثقات بالاتفاق
و ابن قولویه در اسناد کتاب کامل الزیارات، به وثاقت تمام کسانی که در اسناد کتاب واقع شدهاند و ابراهیم هم از جمله آنهاست، شهادت داده است.
عمده دلایلی که سید بحرالعلوم (رحمةاللهعلیه) و
دیگران بر صحّت روایات و وثاقت ابراهیم نقل کردهاند، عبارت است از:
۱. آنچه علی بن ابراهیم بنهاشم، فرزند فاضل و ثقه و بزرگوار او در خطبه تفسیرش میگوید که:
ونحن ذاکرون و مخبرون بما انتهی الینا و رواه مشایخنا وثقاتنا عن الذین فرض اللّه طاعتهم و اوجب ولایتهم.
ما ذکر کننده و خبر دهنده آنچه هستیم که به ما رسیده است و آن را مشایخ ما و ثقات ما از کسانی که خداوند، اطاعت و ولایت آنها را بر ما واجب ساخته است، روایت کردهاند.
این، در حالی است که بیشترین روایات او از پدرش است و معنای «مشایخنا» و «ثقاتنا» از باب اتّحاد موصوف، «مشایخنا الثقات» است. بنابراین، وی در ابتدای کتاب خویش، به وثاقت مشایخ اسناد کتاب، از جمله ابراهیم،
اذعان مینماید.
۲. آن که بسیاری از متاٌخّران، وی را توثیق نمودهاند و این، تعارضی با عدم توثیق اکثر متقدّمان ندارد، به جهت اضطراب و دوگانگیای که در کلامشان موجود است که گاهی روایتی با واسطه ابراهیم را «صحیح» و گاهی «حَسَن» خواندهاند. البته، عدم توثیق قاطع آنها، میتواند به دلیل عدم اطّلاع بر سبب مقتضی توثیق باشد که به طور قطع، سخن غیر مطّلع (متقدّمان) بر مطّلع (متاٌخّران)، حجّت نخواهد بود.
۳. تصحیح طرق احادیثی که در آنها ابراهیم حضور دارد، از سوی اصحاب اصطلاح همانند:
شهیدین،
علامه و
دیگران؛ و این، تنافری با توصیف او به «حَسَن» در جای
دیگری از عبارات آنها ندارد؛ چرا که اختلاف نظر از شخص واحد در موضوعی یگانه، بسیار روی میدهد.
۴. اصحاب و
علما بر قبول روایات ابراهیم، اتّفاق دارند، با آن که در حجّیت حدیث حَسَن، آرای مختلفی ابراز نمودهاند. از این رو، باید سبب جمع کنندهای بر اعتبار او وجود داشته باشد که با وجود توصیف روایاتش به حَسَن از سوی متقدّمان، در قبول روایاتش اختلافی نکردهاند.
۵. اصحاب و
عالمان علم رجال، در شاٌن این راوی فرهیخته نگاشتهاند که «انّه اول من نشر احادیث الکوفیین بقم» و این، خود دلیل مستقلّی بر وثاقت ابراهیم است؛ چرا که حوزه قم ـ که در جرح و تعدیل روایات، شیوه سختگیرانهای داشته است ـ، نمیتوانسته نسبت به روایات ابراهیم، بی تفاوت باشد. از این جهت، قدح و طرد نکردن او از جانب قمیها، دلیل بر نهایت وثاقت اوست.
بحث
دیگری که از منظر روایی و رجالی دارای اهمیّت است، موضوع روایت ابراهیم بن هشام از حمّاد بن عثمان و حمّاد بن عیسی است که در کتب حدیثی از هر دو، روایاتی موجود است؛ ولی
شیخ صدوق(رحمةاللهعلیه) در اواخر مشایخ کتاب
من لا یحضره الفقیه درباره یکی از احادیثْ چنین مینگارد:
حدیثی را که در آن، وصیّت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) به فرزندش محمد بن حنفیه است، روایت کردم از پدرم، از علی بن ابراهیم، از پدرش، از حمّاد بن عیسی، از کسی که آن را از امام صادق (علیهالسّلام) روایت کرده است، در حالی که بیشتر مردم در این اسناد اشتباه کردهاند و به جای حمّاد بن عیسی، حمّاد بن عثمان را قرار دادهاند. ابراهیم بن هشام، حمّاد بن عثمان را ملاقات نکرده است و فقط حمّاد بن عیسی را دیده است.
در این مسئله، بسیاری از فقها، پیرو نظر شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه) هستند که از جمله آنان میتوان
علاّمه ابن داوود،
شهید ثانی و فرزند بزرگوارش را نام برد؛ امّا برخی در این موضوعْ درنگ کردهاند و آن را نپذیرفتهاند، چرا که حمّاد بن عثمان و حمّاد بن عیسی و ابراهیم بنهاشم را در طبقه هم دانستهاند و معتقدند که الکافی، روایات این دو را با تصریح به نام هریک، ذکر نموده است و گاهی از حمّاد، روایت کرده است، بدون آن که قید آن را مشخّص کند و این، دلالت بر روایت ابراهیم از حمّاد بن عثمان دارد.
در برابر، بعضی از محقّقان معاصر، روایات الکافی از
حمّاد بن عثمان را ناشی از اشتباه مرحوم کلینی (رحمةاللهعلیه) دانستهاند و روایت بدون واسطه و مستقیم ابراهیم را از حمّاد بن عثمان نمیپذیرند و بنابر آنچه در «باب الزکاة» الکافی آمده است، ابن ابی عمیر را واسطه در این روایات میدانند.
علمای رجال در شرح حال ابراهیم بنهاشم و در شمار آثار نوشتاری او، دو کتاب قضایا امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) درباره قضاوتهای علی (علیهالسّلام) و کتاب النوادر را ثبت نمود هاند. این دو کتاب، با کمال تاٌسف، در سوانح ایّام و حوادث روزگار از بین رفته و به دست ما نرسیده است.
ابو اسحاق ابراهیم بنهاشم قمی، در میان محدّثان و روایتگران، شاید دارای پُرشمارترین و بیشترین مشایخ و اساتید باشد. وی از امام جواد (علیهالسّلام)، بدون واسطه، روایت دارد. او در راه ترویج معارف آل اللّه، سر از پا نشناخته و دشواری و رنج سفر را به جان خریده است و هماره، بی قرارانه در پی کسب حقایق نبوی و علوی بوده است. از این رو، نزد هرکسی که قطرهای از معارف دریای حقیقت یافت میشده، رفته و از او آموخته است، به گونهای که
علمای رجال، ۱۶۰ تن از کسانی را که ابراهیم از ایشان روایت دارد، ذکر نمودهاند
۱ که ذکر نام همه آنها در گنجایش این دفتر نیست. لذا به ذکر تعدادی از ایشان که در رجال
علامه بحرالعلوم آمده است، اکتفا میکنیم:
ابراهیم بن ابی محمود خراسانی، ابراهیم بن محمد بن وکیل همدانی، احمد بن محمد بن ابی نصر، جعفر بن محمد بن یونس، حسن بن جهم، حسن بن علی وشّاء، حسن بن محبوب، حمّاد بن عیسی، حنّان بن سید، حسین بن سعید، حسین بن زید نوفلی، ریان بن صلت، سلیمان بن جعفر جعفری، سهل بن یسع، صفوان بن یحیی، عبدالرحمان بن حجّاج، عبداللّه بن جندب، عبداللّه بن مغیره، عبداللّه بن میمون قدّاح، فضالة بن ایّوب، محمد بن ابی عمیر، محمد بن عیسی بن عبید، یحیی بن عمران حلبی، و نضربن سوید.
شاگردان و دانش آموختگان مکتب درس و حدیث ابراهیم بنهاشم نیز هر یک، از نامداران و بزرگان شیعه به شمار میروند و خود، در فقه و
علم و حدیث، سرآمد دوران بودهاند و در میان راویان، جایگاهی ممتاز را به خود اختصاص دادهاند که در کتب رجال، نامشان مضبوط است. تعدادی از شاگردان او عبارتاند از:
احمد بن ادریس قمی،
سعید بن عبداللّه اشعری،
عبداللّه بن جعفر حمیری،
علی بن ابراهیم بن هاشم قمی،
محمد بن احمد بن یحیی بن عمران اشعری، محمد بن حسن بن صفّار، علی بن حسن بن فضال، محمد بن علی بن محبوب، محمد بن یحیی عطّار، حسن بن متّیل.
خاندان و فرزندان ابراهیم بنهاشم، همه از دوستداران اهل بیت (علیهالسّلام) و بسیاری از ایشان، از
علمای شیعه بودهاند. وی دارای دو فرزند بوده که نامشان علی و اسحاق است.
علی بن ابراهیم، از موثّقترین روات و والامقامترین
عالمان شیعی است و دارای کتابی در
تفسیر قرآن است که یکی از کتب معتبر در این موضوع است. وی دارای سه فرزند است به نامهای: احمد بن علی (که از
مشایخ شیخ صدوق بوده است)، محمد بن علی (
صاحب کتاب العلل ـ که
علامه مجلسی در مواضع بسیاری از بحارالاٌنوار، به نام او تصریح نموده است) و ابراهیم بن علی ـ که او نیز از راویان و محدّثان است.
از فرزند
دیگر ابراهیم بنهاشم، یعنی اسحاق نیز روایاتی در الکافی موجود است و ظاهراً سنّ وی از علی بن ابراهیم، بیشتر بوده است؛ چرا که روایات او از طریق برادرش علی بن ابراهیم است.
تاریخ وفات ابراهیم بنهاشم، همانند تاریخ ولادت او، مشخّص نیست و در میان کتب رجال، سخنی در این زمینه وجود ندارد؛ امّا از آن رو که وی از
شاگردان امام جواد و
امام هادی و
امام عسکری (علیهالسّلام) روایت دارد
واگر ولادت او در ایّام امامت امام کاظم (علیهالسّلام) باشد، میتوان وفات او را در اوایل نیمه دوم قرن سوم دانست.
در مورد مدفن وی نیز باتوجّه به حتمی بودن ورود وی به قم و عدم وجود گزارشی مبنی بر خروج او از این شهر، و نیز مشخّص بودن مقبره پسر بزرگوارش علی بن ابراهیم در قم، به طور مسلّم، مزار او نیز در قم است؛ ولی امروزه نشانی از مدفن او موجود نیست. عاش سعیداً و مات سعیداً.
پایگاه اطلاع رسانی حدیث شیعه، علی آقاجانی قنّاد، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۱/۱۶