ذریة (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ذرّيّة یکی از واژگان به کار رفته در
قرآن کریم است که به معنای فرزند، نسل و ولد است.
[ویرایش]
ذرّيّة
به معنای
فرزند و نسل است.
در
مجمع ذيل آيه ۱۲۴
بقره میگويد: ذرّيّه و نسل و ولد نظير هماند و در اصل آن چهار مذهب است ذرء، ذرّ، ذرو، ذرى.
در
اقرب الموارد میگويد: ذرّيّه كه به ضم و فتح و كسر ذال خوانده میشود به معنى نسل است و اصل آن ذرّيئه بوده همزه را بياء قلب و در هم ادغام كردهاند جمع آن ذرّيّات و ذرارى است.
(وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ) در
صحاح ميگويد: ذرء بمعنى آفريدن است و به نسل
جن و
انس از همين جهت ذريّه گفتهاند
.
قاموس نيز آنرا نسل گفته اعم از نسل انس يا جن
.
[ویرایش]
بعقيده
راغب ذريّه در واحد و جمع بكار میرود و اصل آن جمع است
. در اينصورت بايد گفت: ذرّيّات و ذرارى جمع بجمعاند. ولى از اقرب نقل شد كه ذريّه مفرد است.
(رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً) پروردگارا از جانب خودت براى من نسل و فرزند پاكى عطا فرما.
(وَ لَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفاءُ) از ذرّيه در اينجا جنس اراده شده لذا وصفش جمع آمده است همچنين در آيه
(فَما آمَنَ لِمُوسى إِلَّا ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلى خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِمْ ...) و در آيات ديگر نيز چنين است.
[ویرایش]
در اينجا لازم است چند آيه را بررسى كنيم:
۱-
(وَ تِلْكَ حُجَّتُنا آتَيْناها إِبْراهِيمَ عَلى قَوْمِهِ ... وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنا وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ ... وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيى وَ عِيسى وَ إِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ) ضمير «ذُرِّيَّتِهِ» در ظاهر به
ابراهیم عايد است زيرا جمله «وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ» معترضه میباشد و اگر كسى اصرار كند كه به
نوح عايد است باز به آنچه خواهيم گفت ضررى ندارد.
در اين آيات
عیسی فرزند ابراهيم خوانده شده با آنكه
پدر نداشت و از جانب
مادر به ابراهيم متصل است نتيجه آنكه فرزند دختر ذريه شخص است و فرزندان
حضرت زهرا عليهمالسلام فرزندان
رسول خدا صلیاللّهعلیهوآله اند.
بنی امیّه و
بنی عباس از اينكه به حسنين و ساير ائمه عليهمالسلام ابن رسول اللّه گفته شود ناراحت بودند و اصرار داشتند چنين خطابى به آنان عليهمالسلام نشود بلكه ابن على گفته شود.
نقل است كه حجاج بن يوسف لعنه اللّه يحيى بن معمر را خواست گفت شنيدهام ميگويى حسن و حسين از ذرّيه پيغمبراند و اين مطلب را در قرآن پيدا میكنى من كتاب خدا را از اوّل تا آخر خواندم همچو چيزى نيافتم؟! يحيى گفت: آيا
سوره انعام را نميخوانى؟
(وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ) تا رسيد به
(وَ يَحْيى وَ عِيسى) گفت آيا عيسى از فرزندان ابراهيم نيست با آنكه پدر نداشت؟ حجّاج گفت: راست گفتى.
معاویه روزى به غلام خودش ذكوان گفت: اگر به
حسن و
حسین نامه نوشتى ابن رسول اللّه ننويس زيرا آنها پسران على هستند. ذكوان اظهار اطاعت كرد. روزى معاويه به او دستور داد نام فرزندان او را نوشته و پيش وى بياورد، ذكوان نامهاى پسران و دختران و پسر زادگان معاويه را نوشت و حاضر كرد ولى از نوادههاى دخترى او نامى نبرد. معاويه گفت:چرا عدهاى از فرزندان مرا ننوشتهاى؟ ذكوان گفت: مگر غير از اينها فرزند ديگرى دارى؟ گفت مگر دخترزادگانم فرزندان من نيستند؟ ذكوان فرصت را مغتنم شمرده گفت: چگونه پسران دختر پيغمبر پسران او نيستند ولى فرزندان دختر تو فرزند تواند؟ معاويه در پاسخ وا ماند و گفت: در جاىديگر اظهار نكن.
از اين دو مطلب روشن ميشود كه بنى اميّه از اين جريان بسيار ناراحت بودهاند.
حسن بن شعبه رحمه اللّه در
تحف العقول ضمن گفتگوى [[|حضرت موسى بن جعفر عليهالسلام]] با
هارون عبّاسی نقل میكند كه هارون به آن حضرت گفت: چرا به على نسبت داده نمیشويد با آنكه پدر شماست و به رسول خدا نسبت داده مىشويد با آنكه جد شماست؟ حضرت فرمود: خدا عيسى بن مريم را به خليل خود ابراهيم نسبت داده به وسيله مادرش مريم كه بشرى به او دست نزد و آنگاه آيات فوق را قرائت فرمودند ...»
۲-
(فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِي وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ ...) از اين آيه روشن میشود كه
ابلیس هم نسل و فرزندان دارد ولى كيفيت اين زاد و ولد براى ما مجهول است.
۳-
(وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِيبُونَ وَ نَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقِينَ ... ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ) در اين آيه ذرّيّه به اصحاب نوح نيز شامل است زيرا در
سوره شعراء آمده
(فَأَنْجَيْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقِينَ) تفصيل اين مطلب در «اهل» گذشت.
۴-
(وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ • أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ) ظاهر آنست كه «ذُرِّيَّتَهُمْ» مفعول «أَخَذَ» است. يعنى ياد كن زمانى را كه پروردگارت نسل آدميان را از بنى آدم يعنى از پشت آنها گرفت و آنها را بر خودشان نشان داد و گواه گرفت كه آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند بلى گواهى داديم اين عمل براى آن بود كه
روز قیامت نگويند ما از اين غافل بوديم و يا بگويند پدران ما
مشرک بودند و ما نسل آنها بوديم و به پيروى از آنها مشرک شديم چرا ما را بكار آنها هلاک میگردانى؟
فكر ميكنم مراد از اين دو آيه آن است كه خداوند بشر را از حين گرفته شدن از صلب پدر طورى آفريده كه
توحید را فطرى او كرده است و آن گواه بودن شخص بر خويش و اقرار ذاتى بر توحيد است و اشهاد و أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ و گواهى آنها همه بر سبيل فطرت و تكوين است نه ظاهرى و عادى.
و ظرف اشهاد اين دنياست از وقت جدا شدن از صلب پدر تا وقت مردن.
و در نتيجه شخص روز قيامت نمیتواند بگويد من توحيد را درک نكردم و نمیتواند بگويد، در شرک از پدران پيروى نمودم. زيرا
فطرت او راهنماى اوست.
(فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها) در اين صورت آيه شريفه راجع به
عالم ذرّ نيست و رواياتی كه درباره عالم ذرّ نقل شده شايد مراد از آنها عالم سلّول هاست كه در پشت پدراناند و خدا در حين اخذ آنها و در حين وارد كردن به رحم مادر از آنها
گواهی گرفت. و اگر اين حقيقت ثابت شود كه خداوند تمام بنى آدم را بصورت ذرات ريز از وجود آدم اولى بيرون آورد و از آنها بر توحيد گواهى خواست و آنها گواهى دادند، اين مطلب از ظاهر آيه فهميده نمیشود.
سيد مرتضى علم الهدى (ره) در امالى خود مجلس ۳ بر كسانيكه آيه را حمل بر ذرّ كردهاند سخت حمله كرده و ميگويد: بعضى بى بصيرت و نافرزانه پنداشته كه تأويل آيه آنست: خداوند همه اولاد آدم عليهالسلام را از پشت او خارج كرد و آنها به صورت ذرّات بودند معرفت خود را بر آنها مقرر فرمود و آنها را بر نفس خويش گواه گرفت. اين تأويل را عقل باطل و محال ميداند ظاهر قرآن نيز بر خلاف آن شهادت مىدهد زيرا خدا فرموده «مِنْ بَنِي آدَمَ» نه فرمود از آدم و فرمود «مِنْ ظُهُورِهِمْ» از پشت آنها نه از پشت آدم و فرمود «ذُرِّيَّتَهُمْ» فرزندان آنها را نه فرزندان آدم را بعد فرمود: تا روز قيامت نگويند غافل بوديم و نگويند پدران ما مشرک بودند و ما از آنها پيروى كرديم اين دليل است كه آيه شامل فرزندان صلبى آدم عليهالسلام نيست بلكه شامل كسانى است كه پدران مشرک داشتهاند.
المیزان پس از نقل اقوال و اجوبه بسيار عقيده دارد كه نشأه فعلى انسان مسبوق است بنشأه انسانى ديگر كه عينا نظير اين نشأه است ولى در آن افراد انسان از خداى خود پوشيده نيستند و با مشاهده خويش وحدانيّت خدا را در ربوبيتش مىبينند نه از طريق استدلال بلكه از اين حيث كه از
ربوبیت خدا قطع نيستند و آنرا مفقود نمیكنند بربوبيّت و هر حق ديگر اقرار مىنمايند ناپاكى شرک و آلودگیهاى گناهان از احكام اين نشأه است نه آن نشأه ... آنوقت فرموده ايرادهائی كه بر قول مثبتين عالم ذرّ وارد شده بر اين قول وارد نيست. ولى اثبات اين مطلب مشكل است مخصوصا با ملاحظه آيه بعدى كه غرض از اشهاد را بيان میكند.
ناگفته نماند روايات عالم ذرّ كه در كتب
شیعه و
اهل سنّت نقل شده در نوبت خود زياد است و خدا به حقيقت امر داناست.
۵-
(وَ آيَةٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنا ذُرِّيَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ • وَ خَلَقْنا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ ما يَرْكَبُونَ • وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلا صَرِيخَ لَهُمْ وَ لا هُمْ يُنْقَذُونَ) در تفسير الميزان میگويد علت نسبت حمل بر ذرّيّه بر انگيختن شفقت و رحمت است
طبرسى ذريّه را در آيه بر معناى فاعلى و پدران و اجداد گرفته زيرا ذرء بمعنى خلق است و اولاد از پدران خلق میشوند و فلک مشحون را
کشتی نوح فرموده است
ولى آيه سوم با آن جور در نمیآيد و در آن صورت میفرمود «لَوْ نَشَاءُ لَأَغْرَقْنَاهُمْ» يعنى اگر میخواستيم آنها را در كشتى نوح غرق میكرديم.
صاحب كتاب تجسم عمل آقاى محمد امين رضوى احتمال دادهاند كه مراد از فلک مشحون رحم مادر و از ذريه فرزندان است كه در آن حمل میشوند در اين صورت بايد گفت: لام الْفُلْكِ براى عهد است و اشاره به رحم، كه فلک به خصوصى است.
ناگفته نماند اگر فلک در آيه شريفه نكره میآمد احتمال ايشان قوىتر ميشد زيرا كه رحم كشتى مخصوصى است ولى اطلاق الفلک به رحم در استعمال عرب ظاهرا يافته نيست.
زمخشری میگويد ذريه مردم را كه حملشان بر آنها اهميت داشت در كشتى حمل كرديم اين سخن از اقوال ديگر قوى به نظر میرسد.
۶-
(وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهِينٌ) مراد از ذرّيّه ظاهرا كودكان نيستند زيرا اتّباع با ايمان در صورتى است كه عاقل و مكلّف و بزرگ باشند در اين صورت ذرّيّه لاحق شده بپدران، خودشان نيز ذرّيّه و نسل خواهند داشت ظاهرا مراد از الحاق ذرّيّه الحاق در
مغفرت و در
بهشت رفتن است و ظاهر آن است كه ذرّيّه از لحاظ مقام و عمل از پدران كمتراند و در درجه دوم قرار گرفتهاند ولى خداوند با لطف خود آنها را به مقام پدران میرساند آيات زير مطلب را روشن میكند كه
ملائکه درباره مؤمنان واقعى بخدا میگويند:
(... فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِيلَكَ ... • ... وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ ...) اينكه اول به مؤمنان
دعا شده و سپس آباء و ازواج و ذرّيات آمده معلوم است كه آنها در رتبه اول نيستند.
۷-
(رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ ...) در اين آيه ذريه بطور تغليب بر
زن نيز شامل است زيرا حضرت ابراهيم عليهالسلام فرزندش
اسمعیل و زنش
هاجر را در بيابان
مکه اسكان داد و اين دعا را خواند.
[ویرایش]
[ویرایش]
قرشی بنایی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «ذرّیّة»، ج۳، ص۶.