کنف (مفرداتنهجالبلاغه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
كَنْف (به فتح کاف و سکون نون) از
واژگان نهج البلاغه و به معنی عدول كردن، حفظ كردن، يارى دادن و
احاطه و مانند آن است.
كَنْف به معنی عدول كردن، حفظ كردن، يارى دادن و احاطه و مانند آن است. «كَنَفَ عنهُ: عدل. كَنَفَ الشيءَ صانهُ و حفظهُ. و فلاناً: اعانهُ»
مواردى از آن در نهج البلاغه آمده است، درباره مرگ فرموده است:
«وَوَاترٌ غَيْرُ مَطْلُوب، قَدْ أَعْلَقَتْكُمْ حَبَائِلُهُ، وَتَكَنَّفَتْكُمْ غَوَائِلُهُ، وَأَقْصَدَتْكُمْ مَعَابِلُهُ» «
مرگ در پى آيندهاى است كه كسى تعقيبش نكند، دامهاى خود را بر شما انداخته است، دشواریهايش شما را احاطه كرده و تيرهايش شما را
هدف قرار داده است.»
(شرحهای خطبه:
) «كنف» در اينجا به معنى احاطه است.
در تشويق اصحاب خود به جنگ فرموده:
«فَإِنَّ الصَّابِرِينَ عَلَى نُزُولِ الْحَقَائِقِ هُمُ الَّذِينَ يَحُفُّونَ بِرَايَاتِهمْ، وَيَكْتَنِفُونَهَا: حفَافَيْهَا» «اهل استقامت در آمدن جريانهاى حتمى آنان هستند كه پرچمهاى خود را احاطه كرده و آنها را در ميان مىگيرند.»
(شرحهای خطبه:
)
به انسان گناهكار فرموده:
«مَا أَجْرَأَكَ عَلَى مَعْصِيَتِهِ! وَأَنْتَ فِي كَنَفِ سِتْرِهِ مُقيِمٌ، وَفِي سَعَةِ فَضْلِهِ مَتَقَلِّبٌ» «چه چيز تو را بر
معصیت خدا جری كرده حال آنكه در سايه پردهاش
اقامت گزيده و در وسعت
تفضّل و احسان او زندگى مىكنى.»
(شرحهای خطبه:
) «كنف» مثل شرف سايه و جانب است.
«أَكْنَافَ رَحْمَتِهِ» «اطراف رحمتش.»
(شرحهای نامه:
)
«مُوَطِّنِينَ أَكْنَافَ دَجْلَةَ» «ساكنين اطراف
رودخانه دجله.»
(شرحهای خطبه:
)
آنگاه كه
عمر بن الخطاب از آن حضرت خواست به جنگ
روم برود فرمود:
«لاَ تَكُنْ لِلْمُسْلِمِينَ كَانِفَةٌ دُونَ أَقْصَى بِلاَدِهِمْ... فَابْعَثْ إِلَيْهِمْ رَجُلاً مِحْرَباً» «در دورترين محلها پناهگاه مسلمانان مباش بلكه مردى جنگاور و رزمندهاى به طرف آنها فرست.»
(شرحهای خطبه:
) «كانفه» پناهگاه كه آنرا قصد كنند.
امام صلوات الله علیه در مقام
مشورت حق را فرموده و ظاهرا
خلیفه را خيلى خوش آمده باشد.
•
قرشی بنایی، علیاکبر، مفردات نهج البلاغه، برگرفته از مقاله «کنف»، ج۲، ص۹۱۶-۹۱۷.