• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

کفر

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



منبع: کفر


کفر مقابل اسلام است.
کفر در لغت به معنای پوشاندن است؛ از این‌رو، به کسی که حق را انکار می‌کند، کافر اطلاق شده است؛ زیرا با انکارش روی حق پرده می‌کشد.
کفر در قرآن کریم به معانی مختلف آمده است، از جمله:
۱. کفر جُحود که عبارت است از انکار ربوبیت و توحید و انکار حق پس از معرفت به آن.
۲. کفر نعمت که مقابل شکر است.
۳. کفر به سبب ترک تکالیفی که خدای تعالی به آنها امر کرده است؛ مانند نماز، روز، حج، زکات و غیر آن. به این معنا که بر ترک کننده نماز، زکات، یا حج، کافر اطلاق شده است.
۴. کفر برائت به معنای بیزاری جستن.
در این نوشتار کفر به معنای نخست، مراد است.
از احکام کفر در بیشتر ابواب فقهی، همچون طهارت، صلات، زکات، خمس، حج، جهاد، تجارت، ودیعه، عاریه، اجاره، وکالت، وقف، وصیّت، نکاح، ظهار، ایلاء، لعان، عتق، تدبیر، مکاتبه، یمین، نذر، صید و ذباحه، شفعه، احیاء موات، لقطه، قضاء و شهادات، حدود، قصاص و دیات سخن گفته‌اند.

فهرست مندرجات

۱ - اسباب کفر
۲ - اقسام کفار
۳ - احکام مرتبط با کفر
       ۳.۱ - تکلیف
       ۳.۲ - طهارت
       ۳.۳ - صلات
       ۳.۴ - زکات
       ۳.۵ - خمس
       ۳.۶ - جهاد
       ۳.۷ - نیابت
       ۳.۸ - دخول در اماکن مقدس
       ۳.۹ - تشریح
       ۳.۱۰ - زمین
       ۳.۱۱ - احترام
       ۳.۱۲ - تجارت
       ۳.۱۳ - رهن
       ۳.۱۴ - ودیعه
       ۳.۱۵ - عاریه
       ۳.۱۶ - اجاره
       ۳.۱۷ - وکالت
       ۳.۱۸ - وقف
       ۳.۱۹ - وصیت
       ۳.۲۰ - نکاح
       ۳.۲۱ - ولایت
       ۳.۲۲ - صله رحم
       ۳.۲۳ - ظهار
       ۳.۲۴ - ایلاء
       ۳.۲۵ - لعان
       ۳.۲۶ - بردگی
       ۳.۲۷ - عتق
       ۳.۲۸ - تدبیر و مکاتبه
       ۳.۲۹ - یمین
       ۳.۳۰ - نذر
       ۳.۳۱ - کفّاره
       ۳.۳۲ - صید و ذباحه
       ۳.۳۳ - شفعه
       ۳.۳۴ - لقطه
       ۳.۳۵ - ارث
       ۳.۳۶ - قضاء
       ۳.۳۷ - شهادات
       ۳.۳۸ - حدود
       ۳.۳۹ - قصاص
       ۳.۴۰ - دیات
       ۳.۴۱ - کفر و قاعده جبّ
       ۳.۴۲ - کفر و قاعده قبول قول ذی الید
۴ - پانویس
۵ - منبع


کفر با انکار خدای تعالی یا انکار توحید او و یا انکار رسالت همه یا بعض پیامبران و یا ضروری‌ای از ضروریات دین محقق می‌شود.
انکار توحید، اعم از انکار توحید ذات با شریک قرار دادن برای ذات خدا و توحید در تدبیر و اداره عالم با شریک قرار دادن دیگری با خدا در تدبیر عالم و توحید در مقام عبادت با اتخاذ معبودی جز خدا است.
انکار ضروری نیز در صورتی که به انکار رسالت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و یا تکذیب ایشان برگردد، بدون شک موجب کفرِ منکر آن است. در غیر این صورت، آیا موجب کفر است یا نه؟ مسئله محل اختلاف می‌باشد. در حقیقت این اختلاف به اختلاف در سبب مستقل بودن انکار ضروری برای تحقق کفر همچون انکار توحید و رسالت یا سبب مستقل نبودن آن بر می‌گردد. از اسباب کفر، اظهار دشمنی و بغض نسبت به اهل بیت (علیهم‌السّلام) است.
[۶] فاضل لنکرانی، محمد، تفصیل الشریعة (النجاسات)، ص۲۳۴.

در تحقق کفر به امور یاد شده، تفاوتی میان صورت انکار و شک نیست. بنابراین، شک در خدای تعالی یا یکتایی او و یا رسالت پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز موجب کفر خواهد شد؛
[۹] فاضل لنکرانی، محمد، تفصیل الشریعة (النجاسات)، ص۲۳۴.
چنان‌که کفر، با اهانت و تحقیر و استخفاف نسبت به خدا، پیامبران و جانشینان آنان و سایر مقدسات تحقق می‌یابد؛ خواه با گفتار باشد، همچون دشنام دادن یا با رفتار، مانند نجس کردن عمدی قرآن کریم یا کعبه معظمه.
فرزندان نابالغ و نیز دیوانه کفّار، بنابر قول مشهور، در کفر و احکام آن، تابع پدر و مادر خود هستند.


کفار به لحاظ‌های مختلف به اقسامی تقسیم شده‌اند.
به لحاظ تولد از پدر و مادر کافر یا مسلمان و کافر شدن پس از مسلمانی، به کافر اصلی و مرتد؛
به لحاظ اعتقاد به دینی از ادیان آسمانی قبل از آیین اسلام و عدم اعتقاد، به کتابی و غیر کتابی ـ که خود اصنافی چند دارد، همچون ستاره پرست، ماه پرست، خورشید پرست، آتش پرست، گاوپرست و..... ـ؛
به لحاظ انعقاد یا عدم انعقاد پیمان ذمه یا امان و یا آتش‌بس میان مسلمانان و کفار، به حربی و غیر حربی تقسیم شده‌اند.
طوایفی از مسلمانان نیز محکوم به کفراند، مانند خوارج نواصب و غُلات.


کفر دارای احکامی است که به بخشی از آنها پرداخته می‌شود.

۳.۱ - تکلیف

کفر مانع تکلیف نیست؛ از این‌رو، همۀ اصناف کفار مکلف به اصول دین‌اند. چنان‌که بنابر قول مشهور، مکلف به فروع دین می‌باشند.

۳.۲ - طهارت

کفر از اسباب نجاست است؛ از این‌رو همه کفّارِ غیر اهل کتاب نجس‌اند. در اهل کتاب همچون یهودیان، مسیحیان و مجوسیان اختلاف است. مشهور قائل به نجاست آنان‌اند. حکم یاد شده شامل همه رطوبت‌ها و اجزای بدن کافر؛ خواه روح در آن دمیده شده باشد یا نه، همچنین سؤر وی می‌شود. از برخی اشکال در نجاست اجزایی که روح در آنها دمیده نشده همچون مو و ناخن نقل شده است.
ظروف کفّار تا زمانی که علم به ملاقات آنان به این ظرف‌ها با رطوبت سرایت کننده حاصل نشود، محکوم به طهارت است.
[۱۹] حسینی عاملی، سیدجواد، مفتاح الکرامة، ج۱، ص۳۳۴.
[۲۰] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۶، ص۳۴۴.

آنچه از اجزای حیوان، همچون پوست و گوشت از کافر گرفته می‌شود، محکوم به عدم تذکیه است، مگر آنکه کافر آن را از مسلمان یا بازار مسلمانان گرفته باشد. در صورت مسبوق نبودن به ید مسلمان، آیا علاوه بر حرمت خوردن گوشت و صحیح نبودن نماز در اجزای حیوان، نجس نیز می‌باشد؟ مسئله اختلافی است. مشهور قائل به نجاست آن هستند. اما غیر حیوان؛ اعم از مایعات و غیر مایعات، در صورت شک در نجاست آن، محکوم به طهارت است و در نتیجه، خرید و فروش و استفاده از آن، حتی در موارد مشروط به طهارت، اشکال ندارد.
غسل دادن، کفن کردن و نماز گزاردن بر مرده کفار و به خاک سپردن آنان در قبرستان مسلمانان جایز نیست و در صورت خاک‌سپاری، نبش قبر جایز، بلکه به گفته بعضی واجب است؛ بویژه اگر قبرستان وقف مسلمانان باشد.
اگر زن باردار کافر و بچه‌اش که از مرد مسلمان است بمیرند، مادر را در قبرستان مسلمانان پشت به قبله دفن می‌کنند؛ به گونه‌ای که بچه در شکم مادر رو به قبله قرار گیرد.
به تصریح برخی، مسّ میّت کافر، همچون مسّ میّت مسلمان موجب غسل مس میّت می‌شود. برخی در لزوم غسل به سبب مس میت کافر اشکال کرده‌اند. به قول مشهور، در غسل میت در صورت نبود هم‌جنس مسلمان (مماثل) و نیز مَحرم، جایز است مرد کافر، مــرد مسلمان و زن کافر، زن مسلمان را غسل دهد؛ لیکن کافر باید پیش از غسل دادن، غسل کند.

۳.۳ - صلات

در موارد عدم امکان تحصیل علم به قبله، به نشانه‌های ظن‌آور، رجوع می‌شود و اگر تحصیل ظن به قبله ممکن نباشد، اعتماد به خبر کافر درباره جهت قبله، در صورتی که موجب ظن گردد، جایز است. برخی، اِخبار کافر را کافی ندانسته و گفته‌اند: باید به چهار طرف نماز بخواند.
سلام کردن به کافر جز هنگام ضرورت جایز نیست و در پاسخ به سلام کافر بنابر مشهور باید به لفظ «علیک» اکتفا شود.

۳.۴ - زکات

کفر مانع استحقاق زکات است؛ از این‌رو، زکات به کفار داده نمی‌شود؛ جز از سهم «مؤلفة القلوب». مقصود از مؤلفة القلوب کفاری‌اند که دادن زکات به آنان موجب گرایش ایشان به اسلام و کمک آنان به مسلمانان در جنگ با دشمنان می‌گردد.
پرداخت صدقه مستحب به کافر غیر حربی، حتی غیر رَحِم جایز است.
اگر یکی از پدر و مادر کودک، مسلمان و دیگری کافر باشد، به تصریح برخی، کودک محکوم به حکم اسلام است و مسلمان به شمار می‌رود و دادن زکات به او جایز است.
[۴۹] شهید اول، البیان، ص۳۱۶.


۳.۵ - خمس

به زمینی که کافر ذمّی از مسلمان خریده، خمس تعلق می‌گیرد.

۳.۶ - جهاد

جهاد با کفار حربی و ذمیّ‌ای که شرایط ذمه را نادیده گرفته‌اند با وجود شرایط آن واجب است.
یاری جستن از مشرکان در جنگ با دیگر مشرکان با دو شرط جایز است:
نخست، آنکه شمار سپاه اسلام‌ اندک و شمار مشرکان فزون باشد و دوم، آنکـه مشرکانی که از آنان یاری جسته می‌شود، نظرشان نسبت به مسلمانان مثبت و مساعد باشد؛ به گونه‌ای که بتوان به آنان اعتماد کرد. همچنین اجیر گرفتن مشرکان برای جهاد با کفار جایز است.
مردان از کفاری که در اثنای جنگ با مسلمانان اسیر می‌گردند، کشته می‌شوند، اما اگر پس از خاتمه جنگ اسیر شوند، کشته نمی‌شوند و حاکم اسلامی میان آزاد کردن و به بردگی گرفتن آنان مخیّر است.
چنانچه در میدان جنگ کشته‌های مشرکان با مسلمانان مشتبه شود، بنا بر نظر گروهی، آن که آلت تناسلی‌اش کوچک است دفن می‌شود.
به تصریح برخی پیکی که از سوی کفار نزد مسلمانان فرستاده می‌شود، جانش محفوظ است و کشتن او جایز نیست.

۳.۷ - نیابت

شرط صحت عبادت منوب عنه (کسی عبادت از جانب او به جا آورده می‌شود) اسلام و ایمان است. بنابراین، نیابت کردن از کافر صحیح نیست. در نایب نیز اسلام شرط است و نیابت کردن کافر از مسلمان صحیح نیست.

۳.۸ - دخول در اماکن مقدس

دخول کفّار در مسجد الحرام و دیگر مساجد حرام است.
به قول برخی، مشاهد مشرّفه نیز در حکم یاد شده ملحق بـه مساجداند.
[۶۸] بهجت، محمدتقی، استفتائات، ج۱، ص۱۰.

به تصریح جمعی، دخول کفار در حرم مکّه نیز حرام است. بنابر قول مشهور، سکونت کفار در سرزمین حجاز ممنوع است؛ بلکه بر آن ادعای اجماع شده است. برخی، سکونت کفار در تمامی شبه جزیرة العرب را حرام دانسته‌اند.

۳.۹ - تشریح

تشریح بدن کافر حربی جایز است. در جواز یا عدم جواز تشریح بدن کافر ذمّی در غیر حال ضرورت، اختلاف است.
[۷۷] روحانی، سیدمحمدصادق، المسائل المنتخبة، ص۴۰۲.


۳.۱۰ - زمین

زمین‌های کفار که تحت سیطره حکومت اسلامی قرار گرفته است، در صورتی که با جنگ و غلبه بر آنان به غنیمت گرفته شده باشد، با شرایطی ملک همه مسلمانان می‌باشد؛ اما اگر بدون جنگ، از طریق مصالحه با کفار به دست آمده باشد، حکم آن به لحاظ چگونگی مصالحه متفاوت است. در صورتی که مصالحه‌ای در میان نباشد، از انفال به شمار می‌رود. چنانچه صاحبان زمین بدون جنگ و با میل و رغبت آیین اسلام را بپذیرند، زمین‌ها در ملک آنان باقی می‌ماند.
آیا در تملک زمین موات به سبب احیا، اسلام شرط است و کافر با احیای چنین زمینی مالک نمی‌شود، یا اسلام شرط نیست؟ مسئله محل اختلاف است.

۳.۱۱ - احترام

جان و مال کافر غیر حربی محترم است و کسی حق تعرض به آن را ندارد؛ اما کافر حربی، مال و جانش احترامی ندارد؛
[۸۳] مقدس اردبیلی، مجمع الفائده، ج۱۱، ص۳۲۴.
چنان‌که غیبت کفّار جایز می‌باشد. هجوِ مشرکان (ذکر عیب و زشتی‌های آنان در قالب شعر) جایز است.

۳.۱۲ - تجارت

داد و ستد با کفار جایز است؛
[۸۸] استفتائات امام خمینی، ج۲، ص۳۸.
[۸۹] بهجت، محمدتقی، استفتائات، ج۳، ص۲۵۱.
مگر آنکه موجب سلطه آنان بر مسلمانان گردد، مانند فروختن برده مسلمان به کافر یا موجب تقویت کفر و تضعیف مسلمانان شود، مانند فروختن سلاح به کفار حربی.
[۹۱] حسینی عاملی، سیدجواد، مفتاح الکرامة، ج۸، ص۵۹ - ۶۱.
[۹۲] خوئی، سیدابوالقاسم، مصباح الفقاهه، ج۱، ص۱۸۸.
همچنین بنابر مشهور میان متاخران، فروختن قرآن، بلکه هر نوع تملیک آن به کفار جایز نیست؛ چنان‌که عاریه دادن و به امانت گذاردن آن نزد آنان جایز نمی‌باشد. برخی، فروختن کتاب‌های حدیث، تفسیر، ادعیه و مانند آن را نیز به کفار حرام دانسته‌اند.
ربا گرفتن از کافر حربی جایز است.

۳.۱۳ - رهن

آیا رهن قرار دادن برده مسلمان نزد کافر مطلقا جایز است یا مطلقا جایز نیست و یا در صورت رضایت دو طرف مبنی بر اینکه نزد مسلمانی باشد، جایز است و در غیر این صورت جایز نیست؟ مسئله اختلافی است.

۳.۱۴ - ودیعه

ودیعه گذاشتن برده مسلمان نزد کافر جایز است.

۳.۱۵ - عاریه

آیا عاریه دادن برده مسلمان به کافر مطلقا جایز است یا مطلقا جایز نیست و یا در صورتی که موجب ذلّت او شود، جایز نیست، مانند موردی که عاریه دادن با هدف خدمت به کافر باشد و در غیر این صورت جایز است، مانند اینکه هدف از عاریه دادن، آموختن چیزی به کافر یا معالجه او باشد؟ مسئله محل اختلاف است.

۳.۱۶ - اجاره

آیا اجیر شدن مسلمان جهت انجام دادن کاری برای کافر مطلقا جایز است؛ خواه اجاره بر ذمه باشد یا بر عین و خواه اجیر آزاد باشد یا برده یا مطلقا جایز نیست یا در صورتی که اجاره بر ذمّه باشد؛ بدین‌معنا که بر ذمّه بگیرد که کاری را برای کافر انجام دهد، جایز است؛ اما اگر اجاره بر عین خارجی باشد جایز نیست و یا اینکه اجیر شدن فرد آزاد برای کافر بر ذمّه خود صحیح است؛ اما اجاره دادن برده مسلمان به کافر مطلقا صحیح نیست و یا اینکه اجیر شدن بر حسب موارد آن متفاوت است؛ در صورتی که موجب ذلت شود صحیح نیست. در غیر این صورت صحیح است؟ دیدگاه‌ها در مسئله مختلف است.

۳.۱۷ - وکالت

در وکالت از مسلمان، مسلمان بودن وکیل شرط نیست. بنابراین، کافر می‌تواند وکیل مسلمان شود، مگر آنکه وکالت او در راستای اقامه دعوا علیه مسلمانی باشد که بنابر مشهور، بلکه به ادعای اجماع، وکالتش در این مقام صحیح نیست. بعضی گفته‌اند: مطلقا صحیح است.
بنابر مشهور، وکالت مسلمانی از طرف کافر علیه مسلمانی دیگر مکروه است. برخی آن را جایز ندانسته‌اند.

۳.۱۸ - وقف

به قول مشهور، وقف کردن مسلمان مالی را برای کافر حربی؛ هر چند از بستگانش باشد صحیح نیست. در صحت وقف مسلمان برای کافر ذمّی اختلاف است. برخی مطلقا آن را صحیح ندانسته‌اند، برخی مطلقا دانسته‌اند، و برخی در صورتی که کافر ذمّی از خویشان باشد، حکم به صحت کرده‌اند. بعضی نیز آن را تنها برای پدر و مادر که کافر ذمی‌اند، صحیح دانسته‌اند. البته در کلمات قدما ـ جـز بعضی - عدم صحت وقف بر کافر مطرح شده، بدون آنکه کافر به ذمّی و حربی تقسیم شود. برخی گفته‌اند ظاهر آن است که مرادشان از کافر، کافر ذمّی است. متولی قرار دادن کافر بر وقف‌های عام متعلق به مسلمانان، مانند متولی کردن او بر مدرسه یا بیمارستانی که وقف بر مسلمانان شده است، جایز نیست.

۳.۱۹ - وصیت

به قول مشهور، چنانچه موصی مسلمان باشد، وصیّ نیز باید مسلمان باشد. بنابراین، وصیّ قرار دادن کافر برای مسلمان صحیح نیست.
آیا وصیت کردن به مالی برای کافر صحیح است یا نه؟ و یا تنها در صورتی که از خویشاوندان و یا ذمیان باشد. صحیح و اگر غیر خویشاوند و یا حربی باشد باطل است، مسئله محل اختلاف می‌باشد.

۳.۲۰ - نکاح

از اسباب تحریم نکاح، کفر است؛ از این‌رو، ازدواج مرد کافر؛ اعم از کتابی و غیر کتابی با زن مسلمان؛ چه به صورت دائم یا موقت، همچنین ازدواج مرد مسلمان با زن کافر غیر کتابی صحیح نیست. در اینکه ازدواج مرد مسلمان با زن کتابی صحیح می‌باشد یا نه، اختلاف است. اشهر میان فقها عدم صحّت در نکاح دائم و صحّت در عقد موقّت است.
بر عقدی که میان زن و مرد کافر منعقد می‌شود، چنانچه منطبق با مذهب آنان باشد، آثار صحّت مترتب می‌گردد؛ به گونه‌ای که اگر هر دو یکباره مسلمان شوند، همان عقد قبلی کفایت می‌کند و نیازی به عقد جدید ندارد، مگر آنکه با کسانی که ازدواج با آنان مطلقا حرام است مانند محارم، ازدواج کرده باشند که در این صورت پس از اختیار اسلام باید از هم جدا شوند.
به قول مشهور، نگاه کردن به آن مقدار از بدن زنان کافر که به طور معمول آن را نمی‌پوشانند، بدون قصد لذت و بیم افتادن در حرام، جایز است؛ لیکن نگاه کردن به عورت کافر بنابر قول مشهور، حرام می‌باشد. برخی، آن را جایز دانسته‌اند.

۳.۲۱ - ولایت

کافر بر مسلمان ولایت ندارد. بنابراین، هر جا که ولایت برای مسلمانی بر مسلمانی دیگر ثابت است، برای کافر ثابت نیست، مانند ولایت پدر و جدّ پدری مسلمان بر کودکان و دیوانگانی که محکوم به اسلام‌اند و نیز سفیهان و ولایت آن دو بر عقد نکاح دختر باکره مسلمان و ولایت ولیّ میّت بر تجهیز او، و نیز ولایت قاضی بر صدور حکم و فیصله دادن دعاوی.

۳.۲۲ - صله رحم

صله رحم، حتی اگر رحم، کافر باشد، واجب و قطع رحم حرام است.

۳.۲۳ - ظهار

به قول اکثر فقها، ظهار از کافر صحیح و احکام آن بر وی جاری است.

۳.۲۴ - ایلاء

ایلاء کفّاری که معتقد به آیین آسمانی هستند، مانند اهل کتاب صحیح است.

۳.۲۵ - لعان

آیا در لعان کننده، همچنین لعان شونده اسلام شرط است و در نتیجه لعان از کافر صحیح نیست، یا شرط نیست؟ مسئله اختلافی است.

۳.۲۶ - بردگی

کفر اصلی سبب جواز به بردگی گرفتن کافر است. مقصود از کافر، کافر حربی است. در این حکم بچه‌های نابالغ کافر نیز ملحق به او می‌باشند و بردگی به نسل او نیز منتقل خواهد شد؛ هرچند کفر زایل شود، مگر آنکه یکی از اسباب آزادی حاصل و بردگی منقطع شود که پس از آن، حرّیت به نسل وی که بعد از حرّیت، از او متولد می‌شود، منتقل می‌گردد.
بردگانی که مولای کافر دارند، در صورتی که قبل از مولایشان اسلام بیاورند و به مسلمانان بپیوندند، آزادند و مولای آنان نمی‌تواند آنان را به بردگی بازگرداند.

۳.۲۷ - عتق

آیا عتق برده توسط کافر، همچنین عتق برده کافر صحیح است یا نه؟ مسئله محل اختلاف است.

۳.۲۸ - تدبیر و مکاتبه

در صحت تدبیر کافر اختلاف است؛
[۱۷۷] علامه حلی، مختلف الشیعه، ج٨، ص۹۰.
اما مکاتبه کافر با برده‌اش، بنابر قول مشهور صحیح است.

۳.۲۹ - یمین

بنابر مشهور در انعقاد قسم، در سوگند خورنده اسلام شرط نیست، بنابراین، قسم کافر صحیح است.

۳.۳۰ - نذر

بنابر قول مشهور، نذر کافر صحیح نیست.

۳.۳۱ - کفّاره

در برده‌ای که به عنوان کفّاره قتل عمدی و غیر عمدی باید آزاد شود، اسلام شرط است و آزاد کردن برده کافر کفایت نمی‌کند.
در غیر کفّاره قتل از سایر کفّارات، آیا آزاد کردن برده کافر کفایت می‌کند یا نه؟ مسئله محل اختلاف است. اکثر فقها اسلام را در برده شرط دانسته‌اند.
اطعام به فقرای کافر به عنوان کفّاره کفایت نمی‌کند؛ لیکن در اطعام فقرا آیا علاوه بر اسلام، ایمان (شیعه دوازده امامی بودن) نیز شرط است یا نه؟ اختلاف می‌باشد.

۳.۳۲ - صید و ذباحه

از شرایط حلّیت صید و ذبیحه، اسلام صید کننده و ذابح است. بنابراین، شکار کافر و ذبیحۀ غیر اهل کتاب و به قول مشهور، ذبیحه و صید اهل کتاب، حلال نیست.

۳.۳۳ - شفعه

حق شفعه برای کافر در صورتی که خریدار مسلمان باشد، ثابت نیست؛ لیکن اگر خریدار کافر باشد، حق شفعه برای شریک کافر ثابت است.

۳.۳۴ - لقطه

چنانچه کودک گمشده محکوم به کفر باشد، کافر می‌تواند او را بردارد؛ اما اگر محکوم به اسلام باشد، گیرنده او نیز باید مسلمان باشد. اما نسبت به مال، اگر در غیر حرم پیدا شود، کافر می‌تواند آن را بردارد. مسئله در مال پیدا شده در حرم، اختلافی است.

۳.۳۵ - ارث

از موانع ارث، کفر است. بنابراین، کافر از مسلمان ارث نمی‌برد؛ هر چند از نزدیکان او باشد؛ اما مسلمان از کافر ارث می‌برد. نسبت به ارث کفّار از یکدیگر، اگر میّت کافر اصلی باشد و ورثه مسلمان نداشته باشد، ورثه کافر وارث او خواهند بود؛ اما اگر میّت مرتد باشد و ورثه مسلمان نداشته باشد، امام (علیه‌السّلام) وارث او خواهد بود. همچنین است اگر مسلمانی بمیرد و وارث مسلمان نداشته باشد.

۳.۳۶ - قضاء

کافر اهلیّت قضاوت ندارد.

۳.۳۷ - شهادات

شهادت کافر علیه مسلمان و حتی به نفع او پذیرفته نیست و نیز شهادت کافر حربی، حـتـی عـلیه هم‌کیشانش پذیرفته نخواهد بود.
به قول مشهور، شهادت کافر ذمّی علیه ذمّی‌ای دیگر و نیز به نفع او پذیرفته نیست، جز درباره وصیّت مسلمان در صورت نبودن شهود از مسلمانان که پذیرفته است.

۳.۳۸ - حدود

بر کافر ذمّی به جهت ارتکاب عملی که در آیین او روا، اما در اسلام حرام است، مانند نوشیدن شراب، در صورت علنی نبودن ارتکاب، حد جاری نمی‌شود، و اگر مرتکب عملی شود که در آیین او نیز حرام و دارای عقوبت است، امام (علیه‌السّلام) بین اجرای حدّ اسلامی و بازگرداندن کافر میان هم‌کیشانش برای اجرای حد بر اساس آیینش مخیّر است. آیا این حکم درباره کافر حربی هم جریان دارد یا نه؟ مسئله محل اختلاف است.
هرگاه مسلمان عمل سحر انجام دهد کشته می‌شود؛ بر خلاف کافر که تنها تعزیر می‌گردد.

۳.۳۹ - قصاص

از شرایط قصاص؛ اعم از قصاص نفس و قصاص عضو، تساوی در دین است. بنابراین، مسلمانِ کشنده کافر قصاص نمی‌شود، مگر آنکه عادت و رویه او کشتن ذمّیان باشد، که در این صورت به قول مشهور، کشته می‌شود؛ اما کافرِ کشنده مسلمان قصاص می‌شود؛ چنان‌که کافرِ کشنده کافر قصاص می‌گردد.
اگر کافرِ کشنده کافر، پس از ارتکاب قتل مسلمان شود، قصاص نمی‌شود؛ لیکن در صورت تعلق دیه به مقتول باید دیه او را بپردازد.

۳.۴۰ - دیات

کشتن کافر دیه ندارد، مگر اهل ذمّه، دیه کشتن مرد ذمّی هشتصد و زن ذمّی چهارصد درهم است.
اگر مسلمان کافری را بکشد کفاره بر او واجب نمی‌شود؛ چه ذمی باشد یا حربی.

۳.۴۱ - کفر و قاعده جبّ

کافر هرگاه مسلمان شود، گذشته او نادیده گرفته می‌شود؛ از این‌رو، قضای عباداتی که در حال کفر از او فوت شده، بر او واجب نیست و نیز گناهانِ موجب حدّ یا تعزیر که در زمان کفر مرتکب شده پس از مسلمان شدن، آن حد یا تعزیر بر او جاری نمی‌گردد.

۳.۴۲ - کفر و قاعده قبول قول ذی الید

آنچه تحت تصرف و سلطه کسی قرار دارد، گفته او نسبت به شئون آن، همچون طهارت و نجاست، قبله و مالکیت، پذیرفته است؛ لیکن در اینکه در پذیرش قول ذی الید، اسلام شرط است و در نتیجه از کافر پذیرفته نیست یا شرط نمی‌باشد و از کافر نیز پذیرفته است، اختلاف می‌باشد.


۱. ابن فارس، معجم مقائیس اللغة، واژه «کفر».    
۲. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۴، ص۱۴۹ - ۱۵۲.    
۳. بحرانی، یوسف، الانوار الحیریة، ص۱۴۹.    
۴. همدانی، آقا رضا، مصباح الفقیه، ج۷، ص۲۷۰.    
۵. طباطبایی یزدی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقی، ج١، ص۱۳۸-۱۳۹.    
۶. فاضل لنکرانی، محمد، تفصیل الشریعة (النجاسات)، ص۲۳۴.
۷. کاشف الغطاء، جعفر، کشف الغطاء، ج۴، ص۱۸۳.    
۸. همدانی، آقا رضا، مصباح الفقیه، ج۷، ص۲۷۰ - ۲۷۱.    
۹. فاضل لنکرانی، محمد، تفصیل الشریعة (النجاسات)، ص۲۳۴.
۱۰. کاشف الغطاء، جعفر، کشف الغطاء، ج۴، ص۳۲۹.    
۱۱. کاشف الغطاء، جعفر، کشف الغطاء، ج۴، ص۴۱۸.    
۱۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۱۳۴.    
۱۳. سبزواری، محمدباقر، کفایة الاحکام، ج۱، ص۵۹.    
۱۴. بحرانی، یوسف، الحدائق الناضره، ج۵، ص۱۶۴.    
۱۵. خوئی، سیدابوالقاسم، موسوعة الخوئی، ج۳، ص۴۰.    
۱۶. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱، ص۳۶۸.    
۱۷. طباطبایی یزدی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقی، ج۱، ص۱۳۸.    
۱۸. حکیم، سیدمحسن، مستمسک العروة، ج١، ص۳۷۷.    
۱۹. حسینی عاملی، سیدجواد، مفتاح الکرامة، ج۱، ص۳۳۴.
۲۰. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۶، ص۳۴۴.
۲۱. طباطبایی یزدی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقی، ج۱، ص۱۲۷.    
۲۲. خوئی، سیدابوالقاسم، منهاج الصالحین، ج۱، ص۱۰۸.    
۲۳. خمینی، روح‌الله و سایر مراجع، توضیح المسائل مراجع، ج٢، ص۲۰۳.    
۲۴. گلپایگانی، سیدمحمدرضا، مجمع المسائل، ج۱، ص۴۰.    
۲۵. محقق حلی، المعتبر، ج۱، ص۳۲۸.    
۲۶. علامه حلی، منتهی المطلب، ج۷، ص۱۹۷.    
۲۷. شهید اول، الدروس الشرعیة، ج۱، ص۱۰۵.    
۲۸. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴، ص۸۰.    
۲۹. طباطبایی یزدی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقی، ج۲، ص۱۱۵-۱۱۶.    
۳۰. آملی، محمدتقی، مصباح الهدی، ج۷، ص۴۳.    
۳۱. آملی، محمدتقی، مصباح الهدی، ج۶، ص۴۳۷.    
۳۲. بهجت، محمدتقی، وسیلة النجاة، ص۱۲۰.    
۳۳. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴، ص۲۹۷.    
۳۴. طباطبایی یزدی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقی، ج۲، ص۱۱۴.    
۳۵. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۵، ص۳۳۹.    
۳۶. همدانی، آقا رضا، مصباح الفقیه، ج۷، ص۱۱۳.    
۳۷. علامه حلی، تحریر الاحکام، ج۱، ص۱۳۷.    
۳۸. بحرانی، یوسف، الحدائق الناضره، ج۳، ص۴۰۱-۴۰۳.    
۳۹. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴، ص۵۹.    
۴۰. محقق حلی، شرائع الاسلام، ج۱، ص۵۲.    
۴۱. موسوی عاملی، سید محمد، مدارک الاحکام، ج۳، ص۱۳۳.    
۴۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۷، ص۳۹۳.    
۴۳. همدانی، آقا رضا، مصباح الفقیه، ج۱۰، ص۷۱.    
۴۴. طباطبایی یزدی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقی، ج۲، ص۳۰۱.    
۴۵. نراقی، احمد، مستند الشیعه، ج۷، ص۷۴.    
۴۶. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۵، ص۳۳۸.    
۴۷. محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۹، ص۱۳۲.    
۴۸. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۱۳۱.    
۴۹. شهید اول، البیان، ص۳۱۶.
۵۰. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۵، ص۳۸۴.    
۵۱. گلپایگانی، سیدمحمدرضا، نتائج الافکار، ص۱۲۵.    
۵۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۶، ص۶۵.    
۵۳. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۴۶.    
۵۴. شیخ طوسی، المبسوط، ج۲، ص۸.    
۵۵. علامه حلی، تحریر الاحکام، ج۲، ص۱۳۹.    
۵۶. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج٢١، ص١٢٢-۱۲۶.    
۵۷. علامه حلی، مختلف الشیعه، ج۴، ص۴۵۴.    
۵۸. علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج۹، ص۶۸.    
۵۹. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۷۷.    
۶۰. قطان حلی، محمد بن شجاع، معالم الدین فی فقه آل یاسین، ج۱، ص۲۲۴.    
۶۱. نراقی، احمد، مستند الشیعه، ج۱۱، ص۱۱۸.    
۶۲. طباطبایی یزدی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقی، ج۴، ص۵۳۶.    
۶۳. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۷، ص۳۵۶ - ۳۵۷.    
۶۴. شیخ طوسی، الخلاف، ج۱، ص۵۱۸.    
۶۵. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۲۸۶ - ۲۸۷.    
۶۶. موسوی عاملی، سید محمد، مدارک الاحکام، ج۲، ص۳۰۵ - ۳۰۶.    
۶۷. شیخ انصاری، کتاب الطهارة، ج۵، ص۲۲۰ - ۲۲۱.    
۶۸. بهجت، محمدتقی، استفتائات، ج۱، ص۱۰.
۶۹. شیخ طوسی، الخلاف، ج۵، ص۵۴۹.    
۷۰. علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج۹، ص۳۳۶.    
۷۱. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۲۸۸.    
۷۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۲۸۹ - ۲۹۰.    
۷۳. محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۳، ص۴۶۵.    
۷۴. شهید اول، الدروس الشرعیة، ج٢، ص۳۹.    
۷۵. خوئی، سیدابوالقاسم، منهاج الصالحین، ج۱، ص۴۲۶.    
۷۶. سبزواری، سیدعبدالاعلی، مهذب الاحکام، ج۲۹، ص۳۳۶.    
۷۷. روحانی، سیدمحمدصادق، المسائل المنتخبة، ص۴۰۲.
۷۸. سیستانی، ‌ سیدعلی، منهاج الصالحین، ج۱، ص۴۵۷.    
۷۹. خمینی، روح‌الله و سایر مراجع، توضیح المسائل مراجع، ج۲، ص۸۹۸.    
۸۰. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۸، ص۱۱-۱۲.    
۸۱. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۸، ص۸.    
۸۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۹، ص۲۶۵.    
۸۳. مقدس اردبیلی، مجمع الفائده، ج۱۱، ص۳۲۴.
۸۴. شیخ طوسی، المبسوط، ج۸، ص۲۲۸.    
۸۵. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۲، ص۶۲.    
۸۶. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۲، ص۲۳.    
۸۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۲، ص۲۷.    
۸۸. استفتائات امام خمینی، ج۲، ص۳۸.
۸۹. بهجت، محمدتقی، استفتائات، ج۳، ص۲۵۱.
۹۰. انصاری، مرتضی، کتاب المکاسب، ج۳، ص۵۸۱.    
۹۱. حسینی عاملی، سیدجواد، مفتاح الکرامة، ج۸، ص۵۹ - ۶۱.
۹۲. خوئی، سیدابوالقاسم، مصباح الفقاهه، ج۱، ص۱۸۸.
۹۳. کاشف الغطاء، جعفر، کشف الغطاء، ج۳، ص۴۵۷.    
۹۴. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۲، ص۳۳۸ - ۳۴۰.    
۹۵. انصاری، مرتضی، کتاب المکاسب، ج۲، ص۱۶۱.    
۹۶. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۲، ص۳۳۸.    
۹۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۳، ص۳۸۲.    
۹۸. علامه حلی، نهایة الاحکام، ج۲، ص۴۵۸.    
۹۹. فخرالمحققین حلی، محمد بن حسن، ایضاح الفوائد، ج۱، ص۴۱۳.    
۱۰۰. شیخ طوسی، المبسوط، ج۲، ص۲۳۲.    
۱۰۱. شهید اول، الدروس الشرعیة، ج۳، ص۳۹۰.    
۱۰۲. محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۴، ص۶۳.    
۱۰۳. محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۵، ص۵۱.    
۱۰۴. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۴، ص۲۴.    
۱۰۵. انصاری، مرتضی، کتاب المکاسب، ج۳، ص۵۸۸ - ۵۸۹.    
۱۰۶. محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۴، ص۶۳ - ۶۵.    
۱۰۷. علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج۱۰، ص۲۲.    
۱۰۸. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۳، ص۱۶۷.    
۱۰۹. علامه حلی، نهایة الاحکام، ج۲، ص۴۵۸.    
۱۱۰. علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج۱۰، ص۲۲.    
۱۱۱. علامه حلی، قواعد الاحکام، ج۲، ص۱۹۳.    
۱۱۲. محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۴، ص۶۵.    
۱۱۳. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۳، ص۱۶۷.    
۱۱۴. انصاری، مرتضی، کتاب المکاسب، ج۳، ص۵۸۹.    
۱۱۵. موسوی بجنوردی، سیدحسن، القواعد الفقهیه، ج۱، ص۱۹۹ - ۲۰۰.    
۱۱۶. علامه حلی، نهایة الاحکام، ج۲، ص۴۵۷.    
۱۱۷. فخرالمحققین حلی، محمد بن حسن، ایضاح الفوائد، ج۱، ص۴۱۳.    
۱۱۸. محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۴، ص۶۳.    
۱۱۹. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۳، ص۱۶۷.    
۱۲۰. موسوی بجنوردی، سیدحسن، القواعد الفقهیه، ج۱، ص۱۹۹.    
۱۲۱. محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۸، ص۲۰۰.    
۱۲۲. علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج۱۵، ص۳۴.    
۱۲۳. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۷، ص۳۹۳.    
۱۲۴. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۷، ص۳۹۶ - ۳۹۸.    
۱۲۵. خوئی، سیدابوالقاسم، منهاج الصالحین، ج۲، ص۲۰۱.    
۱۲۶. روحانی،‌ سیدمحمدصادق، فقه الصادق، ج۲۰، ص۲۶۳.    
۱۲۷. محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۸، ص۲۰۰.    
۱۲۸. شیخ طوسی، النهایة، ص۳۱۷.    
۱۲۹. ابویعلی دیلمی، حمزة بن عبدالعزیز، المراسم العلویة، ص۲۰۱.    
۱۳۰. قاضی ابن براج، عبدالعزیز بن برّاج، المهذب، ج۲، ص۸۸.    
۱۳۱. محقق حلی، شرائع الاسلام، ج۲، ص۴۴۵.    
۱۳۲. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۵، ص۳۳۳.    
۱۳۳. شیخ مفید، المقنعه، ص۶۵۳.    
۱۳۴. شیخ طوسی، المبسوط، ج۳، ص۲۹۴ – ۲۹۵.    
۱۳۵. محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۹، ص۴۹ - ۵۰.    
۱۳۶. ابن ادریس حلی، کتاب السرائر، ج۳، ص۱۵۹.    
۱۳۷. ابن ادریس حلی، کتاب السرائر، ج۳، ص۱۶۷.    
۱۳۸. شهید اول، غایة المراد، ج۲، ص۴۳۴.    
۱۳۹. علامه حلی،‌ ارشاد الاذهان، ج۱، ص۴۵۳.    
۱۴۰. حسینی، سیدمیرعبدالفتاح، العناوین الفقهیه، ج۲، ص۳۵۱.    
۱۴۱. بجنوردی، سیدحسن، القواعد الفقهیه، ج۱، ص۲۰۵.    
۱۴۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۸، ص۴۰۳ - ۴۰۴.    
۱۴۳. شیخ مفید، المقنعه، ص۶۷۱.    
۱۴۴. شیخ طوسی، المبسوط، ج۴، ص۴.    
۱۴۵. قاضی ابن براج، عبدالعزیز بن برّاج، المهذب، ج۲، ص۱۰۶.    
۱۴۶. ابن ادریس حلی، کتاب السرائر، ج۳، ص۱۸۶.    
۱۴۷. علامه حلی، مختلف الشیعه، ج۶، ص۳۴۳ - ۳۴۶.    
۱۴۸. محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۱۰، ص۵۱.    
۱۴۹. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۰، ص۲۷.    
۱۵۰. سبزواری، سیدعبدالاعلی، مهذب الاحکام، ج۲۵، ص۵۶.    
۱۵۱. فاضل هندی، محمد بن حسن، کشف اللثام، ج۷، ص۲۲۱.    
۱۵۲. فاضل هندی، محمد بن حسن، کشف اللثام، ج۷، ص۴۰۱.    
۱۵۳. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۰، ص۲۷.    
۱۵۴. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۰، ص۵۰.    
۱۵۵. سبزواری، سیدعبدالاعلی، مهذب الاحکام، ج۲۵، ص۶۳-۶۲.    
۱۵۶. شهید اول، ذکری الشیعة، ج۱، ص۱۵۰.    
۱۵۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۹، ص۶۸-۷۰.    
۱۵۸. طباطبایی یزدی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقی، ج۱، ص۳۰۶.    
۱۵۹. سبزواری، سیدعبدالاعلی، مهذب الاحکام، ج۲، ص۱۷۱.    
۱۶۰. سبزواری، سیدعبدالاعلی، مهذب الاحکام، ج۲۴، ص۳۶.    
۱۶۱. بحرانی، یوسف، الحدائق الناضره، ج۵، ص۵۳۳ - ۵۳۴.    
۱۶۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۰، ص۱۲.    
۱۶۳. موسوی بجنوردی، سیدحسن، القواعد الفقهیه، ج۱، ص۲۰۴ - ۲۰۵.    
۱۶۴. شیخ مفید، المقنعه، ص۶۷۱.    
۱۶۵. علامه حلی، مختلف الشیعة، ج۶، ص۳۴۳ - ۳۴۶.    
۱۶۶. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۱۲۱.    
۱۶۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۳۰۴.    
۱۶۸. طباطبایی، سیدعلی، ریاض المسائل، ج۱۱، ص۲۹۰ - ۲۹۱.    
۱۶۹. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۴، ص۱۳۶.    
۱۷۰. علامه حلی، مختلف الشیعه، ج۴، ص۴۱۴.    
۱۷۱. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۴، ص۱۰۸.    
۱۷۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۴، ص۱۱۲.    
۱۷۳. سبزواری، سیدعبدالاعلی، مهذب الاحکام، ج۲۶، ص۲۷۵ – ۲۷۷.    
۱۷۴. سید شریف مرتضی، سیدعلی بن حسین، الانتصار، ص۳۷۸.    
۱۷۵. ابن ادریس حلی، کتاب السرائر، ج۳، ص۳۰.    
۱۷۶. محقق حلی، شرائع الاسلام، ج۳، ص۶۷۱.    
۱۷۷. علامه حلی، مختلف الشیعه، ج٨، ص۹۰.
۱۷۸. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۱۰، ص۳۸۳ - ۳۸۴.    
۱۷۹. صیمری بحرانی، مفلح، غایة المرام، ج٣، ص۴۰۴.    
۱۸۰. طباطبایی، سیدعلی، ریاض المسائل، ج۱۱، ص۳۷۳.    
۱۸۱. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۲۵۶.    
۱۸۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۳۵۷.    
۱۸۳. صیمری بحرانی، مفلح، غایة المرام، ج۳، ص۲۹۵.    
۱۸۴. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۱۹۵.    
۱۸۵. صیمری بحرانی، مفلح، غایة المرام، ج۳، ص۲۹۵.    
۱۸۶. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۱۰، ص۳۶.    
۱۸۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۲۶۹ – ۲۷۰.    
۱۸۸. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۶، ص۲۶.    
۱۸۹. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۶، ص۷۹.    
۱۹۰. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۷، ص۲۹۳-۲۹۴.    
۱۹۱. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۸، ص۱۶۰-۱۶۲.    
۱۹۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۸، ص۳۵۲-۳۵۴.    
۱۹۳. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۹، ص۱۵-۱۸.    
۱۹۴. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۰، ص۱۲.    
۱۹۵. صیمری بحرانی، مفلح، غایة المرام، ج۴، ص۲۷۵ - ۲۷۶.    
۱۹۶. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۱۴، ص۱۶۴.    
۱۹۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۱، ص۲۲-۲۵.    
۱۹۸. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۱۷.    
۱۹۹. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۱، ص۳۳۵.    
۲۰۰. خوئی، سید ابوالقاسم، مبانی تکملة المنهاج، ج۱، ص۱۸۷.    
۲۰۱. فاضل هندی، محمد بن حسن، کشف اللثام، ج۱۰، ص۵۵۴.    
۲۰۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۱، ص۴۶۰.    
۲۰۳. گلپایگانی، سیدمحمدرضا، الدر المنضود، ج۲، ص۳۶۵.    
۲۰۴. نجفی، محمدحسن، جواهرالکلام، ج۴۱، ص۴۴۲.    
۲۰۵. نجفی، محمدحسن، جواهرالکلام، ج۴۲، ص۱۵۰-۱۵۸.    
۲۰۶. خوئی، سید ابوالقاسم، مبانی تکملة المنهاج، ج۲، ص۶۱-۶۴.    
۲۰۷. خوئی، سید ابوالقاسم، مبانی تکملة المنهاج، ج۲، ص۱۴۹.    
۲۰۸. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۲، ص۱۵۸.    
۲۰۹. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۳، ص۳۸-۴۱.    
۲۱۰. مقدس اردبیلی، مجمع الفائده، ج۱۴، ص۳۰۵.    
۲۱۱. خوانساری، سیداحمد، جامع المدارک، ج۶، ص۱۸۱.    
۲۱۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۳، ص۴۰۹.    



• فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت (علیهم‌السلام)، ج۷، ص۱۶۱-۱۷۴.


رده‌های این صفحه : کفر | مباحث فقهی | مباحث کلامی




جعبه ابزار