• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

کفاّره

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



منبع: کفاره


کَفّاره عبادتی مخصوص است و در اصطلاح فقهی به عملی گفته می‌شود که برای جبران گناه یا خطایی که شخص مرتکب شده، انجام می‌شود. هدف از کفاره، پاک کردن گناه و رفع اثرات منفی آن است.
این عنوان در قرآن کریم در موضوع قصاص و شکستن قسم و نیز ارتکاب صید در حال احرام به کار رفته است.
کفاره، به کفاره واجب و کفاره مستحب تقسیم می‌شود و دارای انواعی است، نیز در اجرای آن احکام و شرایطی مطرح شده است.
از مهم‌ترین کفارات، آزادکردن بنده، اطعام یا پوشاندن فقیر، روزه گرفتن و قربانی شمرده شده‌اند. برخی از کارهایی که کفاره دارند، عبارت‌اند از: باطل‌کردن عمدی روزه ماه رمضان، قتل انسان، شکستن عهد و قسم و نذر و انجام برخی محرمات اِحرام.

فهرست مندرجات

۱ - در لغت
۲ - در قرآن و اصطلاح
۳ - اقسام
       ۳.۱ - کفّاره واجب
              ۳.۱.۱ - مرتبه
              ۳.۱.۲ - مخیره
              ۳.۱.۳ - آمیزه‌ای از مرتبه و مخیره
              ۳.۱.۴ - جمع
              ۳.۱.۵ - معینه
                     ۳.۱.۵.۱ - موجبات کفاره مرتبه
                     ۳.۱.۵.۲ - موجبات کفاره مخیّره
                     ۳.۱.۵.۳ - موجبات کفاره مخیّره و مرتبه
                     ۳.۱.۵.۴ - موجبات کفارة جمع
              ۳.۱.۶ - سایر موارد
                     ۳.۱.۶.۱ - قسم به برائت
                     ۳.۱.۶.۲ - بریدن موها در مصیبت
                     ۳.۱.۶.۳ - آمیزش با حائض
                     ۳.۱.۶.۴ - ازدواج در عده
                     ۳.۱.۶.۵ - ناتوان از روزه گرفتن
              ۳.۱.۷ - کفارات احرام
                     ۳.۱.۷.۱ - آمیزش
                     ۳.۱.۷.۲ - استمنا
                     ۳.۱.۷.۳ - استعمال عطر
                     ۳.۱.۷.۴ - چیدن ناخن
                     ۳.۱.۷.۵ - لباس دوخته
                     ۳.۱.۷.۶ - چیدن مو
                     ۳.۱.۷.۷ - استظلال
                     ۳.۱.۷.۸ - پوشاندن سر
                     ۳.۱.۷.۹ - فسوق و جدال
                     ۳.۱.۷.۱۰ - کندن گیاه حرم
                     ۳.۱.۷.۱۱ - روغن مالیدن به بدن
                     ۳.۱.۷.۱۲ - کشیدن دندان
                     ۳.۱.۷.۱۳ - شکار حیوانات
                     ۳.۱.۷.۱۴ - سایر کفارات در حج
       ۳.۲ - کفاره مستحب
۴ - زمان کفّاره
۵ - احکام خصال کفاره
       ۵.۱ - عتق
              ۵.۱.۱ - شرایط برده
              ۵.۱.۲ - شرایط عتق
       ۵.۲ - روزه
       ۵.۳ - اطعام
       ۵.۴ - کسوه
       ۵.۵ - دیگر احکام
۶ - شرایط مستحق کفاره
       ۶.۱ - مسکین بودن
       ۶.۲ - مسلمان و مؤمن بودن
       ۶.۳ - واجب النفقه نبودن
       ۶.۴ - هاشمی نبودن
۷ - پانویس
۸ - منبع


کفاره صیغة مبالغه و برگرفته از کَْفر است. کَفر در لغت به معنای پوشاندن است، از این‌رو، به کاری که موجب محو و پوشاندن گناه می‌شود، کفاره اطلاق شده است.


عنوان کفاره در قرآن کریم در موضوع قصاص و شکستن قسم و نیز ارتکاب صید در حال احرام به کار رفته است.
مقصود از کفاره در اصطلاح عبادتی مخصوص است. برخی آن را به عبادتی ویژه که غالبا اسقاط کننده و یا تخفیف دهنده عقوبت است، تعریف کرده‌اند. قید غالبا در تعریف، بدین‌جهت آمده که برخی کفارات، همچون کفاره قتل خطا عقوبت به شمار نمی‌روند؛ بلکه رویکرد تادیبی و تنبیهی دارند.
برخی پس از تعریف لغوی کفاره به ستر و پوشاندن به این جمله که «عبادتی است ویژه و دارای احکام خاص»، بسنده کرده‌اند.


کفاره به واجب و مستحب و کفاره واجب به مرتبه، مخیّره، آمیزه‌ای از مخیره و مرتبه، کفاره جمع و کفارة معینه تقسیم می‌شود.

۳.۱ - کفّاره واجب

کفّاره واجب به پنج قسم تقسیم شده است.

۳.۱.۱ - مرتبه

مراد از کفاره مرتبه این است که مکلف موظف به رعایت ترتیب میان خصال کفّاره (افراد تعیین شده به عنوان کفاره، همچون روزه، آزاد کردن برده و اطعام) است؛ بدین‌معنا که با توانایی بر ادای فرد نخست از خصال، کفاره نمی‌تواند فرد دوم را ادا کند؛ چنان که با توانایی بر ادای فرد دوم نمی‌تواند فرد سوم را به جا آورد. بنابراین ادای فرد بعدی مترتب بر ناتوانی از ادای فرد قبلی است.

۳.۱.۲ - مخیره

کفّاره مخیّره بر کفاره‌ای اطلاق می‌شود که بر خلاف کفاره مرتبه مکلف از همان آغاز میان ادای هر یک از خصال کفاره مخیّر است.

۳.۱.۳ - آمیزه‌ای از مرتبه و مخیره

در این قسم، مکلف ابتدا میان چند فرد از افراد کفاره، مخیر است و با ناتوانی از همه آنها می‌تواند فرد بعدی را به جا آورد.

۳.۱.۴ - جمع

در کفاره جمع، همه افراد کفاره باید انجام شود.

۳.۱.۵ - معینه

کفّاره معینه عبارت است از یک عمل به خصوص که به عنوان کفاره بر مکلّف واجب می‌شود، مانند بعضی کفارات حج که در کفارات احرام خواهد آمد.

۳.۱.۵.۱ - موجبات کفاره مرتبه


۱. ظهار :
کفّاره ظهار که در آن، زوج با تشبیه همسرش به پشت مادر خود، آمیزش با او را بر خود حرام می‌کند، کفاره مرتبه است؛ یعنی ابتدا باید یک برده آزاد کند و در صورت ناتوانی از آن دو ماه پی‌ در پی روزه بگیرد و با ناتوانی از آن، شصت مسکین اطعام کند.
۲. قتل خطایی:
کفّاره قتل خطایی نیز به قول مشهور همچون کفاره ظهار، کفّاره مرتبه است. برخی قدما کفاره آن را مخیره دانسته‌اند.
۳. افطار عمدی:
کفّاره افطار عمدی قضای روزه ماه رمضان پس از زوال، مرتبه است که بنابر مشهور، کفاره آن اطعام ده فقیر و با ناتوانی از آن سه روز پی در پی روزه گرفتن است. برخی قدما مکلف را میان دو خصلت یاد شده مخیّر دانسته‌اند. برخی دیگر از قدما کفاره آن را کفاره قسم (آمیزه‌ای از مرتبه و مخیره) دانسته‌اند. بعضی دیگر نیز در افطار قضای روزه ماه رمضان کفّاره‌ای ثابت ندانسته‌اند. برخی از آنان نیز کفاره آن را کفاره افطار روزه ماه رمضان (مخیّره) دانسته‌اند.
در مسئله اقوال دیگری نیز وجود دارد.


۳.۱.۵.۲ - موجبات کفاره مخیّره


۱. افطار عمدی:
کفّاره افطار عمدی روزه ماه رمضان بنابر قول مشهور مخیّره است؛ یعنی مکلف می‌تواند یک برده آزاد کند یا دو ماه روزه بگیرد و یا شصت مسکین اطعام نماید. در این موجب بنابر مشهور، تفاوتی میان افطار به حلال و حرام نیست.
۲. حنث نذر و عهد:
به قول مشهور کفّاره شکستن نذر همانند کفاره افطار عمدی روزه ماه رمضان، مخیّره است. برخی، کفاره آن را همچون کفاره شکستن قسم دانسته‌اند. بعضی تفصیل داده و گفته‌اند کفاره شکستن نذری که متعلقش روزه است، کفاره افطار عمدی و نذری که متعلقش غیر روزه است کفاره قسم می‌باشد.
در مسئله اقوال دیگری نیز وجود دارد.
کفاره شکستن عهد: بنابر قول مشهور، کفاره افطار عمدی؛ یعنی مخیره است؛ بلکه بر این قول ادعای اجماع شده است. برخی در عهدی که متعلقش غیر روزه باشد، کفاره آن را کفاره قسم و در عهدی که متعلقش روزه باشد، کفاره افطار عمدی دانسته‌اند.
۳. آمیزش در اعتکاف:
به قول مشهور کفاره آمیزش در حال اعتکاف واجب، همچون کفاره افطار عمدی است.
در ثبوت کفاره به سبب ارتکاب دیگر محرمات اعتکاف، اختلاف است.
چنانچه آمیزش در حال اعتکاف در ماه رمضان رخ دهد، دو کفاره دارد؛ یکی برای بطلان اعتکاف و دیگری برای روزه همچنین است اگر اعتکاف در قضای روزه ماه رمضان پس از زوال با آمیزش باطل شود.


۳.۱.۵.۳ - موجبات کفاره مخیّره و مرتبه

شکستن قسم:
در کفّاره شکستن قسم مکلف می‌تواند یک برده آزاد کند یا ده فقیر را اطعام نماید و یا به آنان لباس بپوشاند و در صورت ناتوانی از هر سه باید سه روز روزه بگیرد.
کفاره ایلاء و نیز کفاره کندن زن موهای خود را و خراش وارد کردن به صورت در مصیبت، همچنین گریبان دریدن مرد در مرگ فرزند و همسرش همانند کفاره قسم است.

۳.۱.۵.۴ - موجبات کفارة جمع

کشتن عمدی مسلمان:
کشتن مسلمان از روی عمد و به ناحق اعم از زن، مرد، برده، آزاد، کودک و دیوانه موجب کفاره جمع است؛ یعنی مرتکب شونده باید یک برده آزاد کند، دو ماه روزه بگیرد و شصت مسکین اطعام نماید.
برخی کفاره افطار عمدی روزه ماه رمضان با حرام را کفّاره جمع دانسته‌اند؛ لیکن مشهور آن را همانند افطار به غیر حرام، مخیره دانسته‌اند.

۳.۱.۶ - سایر موارد

غیر از موارد یاد شده، کارهای دیگری موجب کفاره می‌شود.

۳.۱.۶.۱ - قسم به برائت

سوگند یاد کردن بر امری به برائت از خداوند یا رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و یا امامان معصوم (علیهم‌السّلام) حرام است؛ لیکن در ثبوت کفاره به آن اختلاف است.
اکثر متاخران، کفاره‌ای را در آن ثابت ندانسته‌اند. برخی کفاره آن را کفاره ظهار و با ناتوانی از آن، کفاره قسم دانسته‌اند؛ هر چند فرد قسم خود را نشکند. بنابراین، به صرف قسم خوردن، کفاره واجب می‌شود.
برخی کفاره آن را در صورت شکستن قسم کفّاره ظهار دانسته‌اند، بدون آنکه اشاره‌ای به فرض ناتوانی بکنند؛ چنان‌که بعضی، کفاره آن را کفاره نذر (کفاره افطار عمدی در ماه رمضان) و بعضی دیگر سه روز روزه و اطعام ده مسکین دانسته‌اند. جمعی نیز کفاره آن را اطعام ده مسکین و استغفار دانسته‌اند.

۳.۱.۶.۲ - بریدن موها در مصیبت

بریدن و قیچی کردن زن موهای خود را در مصیبت به قول مشهور موجب ثبوت کفّاره است؛ لیکن در اینکه کفاره آن آزاد کردن برده یا دو ماه روزه و یا اطعام شصت مسکین به صورت تخییر است یا ترتیب، اختلاف است.

۳.۱.۶.۳ - آمیزش با حائض

در وجوب کفاره بر آمیزش کننده با حائض اختلاف است.
قول به وجوب منسوب به مشهور است. قول مقابل مشهور، استحباب آن است. کفّاره آن به قول مشهور یک دینار (۱۸ نخود طلا) در آمیزش در یک سوم نخست ایام حیض، نصف دینار در یک سوم میانی و یک چهارم دینار در یک سوم پایانی است. برخی کفاره آن را سه مد طعام دانسته‌اند.
کفاره تنها بر عهده زوج است و بر زوجه -حتی در صورت رضایت به آمیزش ـ چیزی نیست.

۳.۱.۶.۴ - ازدواج در عده

در ثبوت کفّاره بر کسی که با زنی که در عده است ازدواج کرده، اختلاف است. مشهور میان متاخران، استحباب آن و کفاره‌اش پنج صاع آرد گندم یا جو است.

۳.۱.۶.۵ - ناتوان از روزه گرفتن

کسی که به سبب بیماری نتوانسته روزه ماه رمضان را بگیرد، چنانچه بیماری‌اش تا ماه رمضان بعد استمرار یابد، بنابر قول مشهور، قضای روزه ساقط است؛ لیکن باید برای هر روز یک و بنابر قولی دو مد طعام کفاره بدهد. در عذر مستمر، غیر از بیماری، همچون سفر، تنها قضا واجب است، بدون ثبوت کفاره؛ هر چند برخی احتیاط را در جمع بین قضا و کفاره دانسته، بلکه برخی به آن فتوا داده‌اند.
پیری که روزه برای او مشقت دارد یا زن باردار یا شیردهی که روزه برای نوزادش و یا به قولی برای خودش ضرر دارد، برای هر روز باید یک یا دو مد طعام کفاره بدهد.

۳.۱.۷ - کفارات احرام

کفارات احرام متعدد است که به آنها اشاره می‌شود.

۳.۱.۷.۱ - آمیزش

کفاره آمیزش با همسر در حال احرام یک شتر است و با رضایت زن بر عهده او نیز می‌آید و با عدم رضایت او، هر دو کفاره بر عهده زوج خواهد بود.

۳.۱.۷.۲ - استمنا

کفاره استمنا در حال احرام یک شتر است.

۳.۱.۷.۳ - استعمال عطر

استعمال عطر به بوییدن، خوردن و مالیدن برای محرم، حرام و موجب ثبوت کفّاره است. کفاره آن یک گوسفند می‌باشد و بنابر قول مشهور تفاوتی میان انواع عطرها نیست.

۳.۱.۷.۴ - چیدن ناخن

به قول مشهور، کفاره چیدن ناخن هر انگشت یک مد طعام است تا تعداد ناخن‌های چیده شده به ده یا بیست انگشت برسد. در این صورت، چنانچه همه ناخن‌های دست و پا را در یک مجلس بچیند، یک کفّاره (یک گوسفند) واجب می‌شود؛ لیکن اگر تمامی ناخن‌های دست را در یک مجلس و تمامی ناخن‌های یا را در مجلسی دیگر بچیند دو کفاره (دو گوسفند) واجب می‌گردد.

۳.۱.۷.۵ - لباس دوخته

کفّاره پوشیدن لباس دوخته برای مرد محرم یک گوسفند است.

۳.۱.۷.۶ - چیدن مو

کفاره تراشیدن و ازاله مو از بدن -جز موهای زیر بغل ـ یک گوسفند یا اطعام ده فقیر؛ هر کدام یک مد و یا شش فقیر هر کدام دو یا یک مد -بنابر اختلاف در مسئله ـ و یا سه روز روزه است. برخی قدما تنها یک گوسفند را به عنوان کفاره ذکر کرده‌اند. بعضی تخییر میان سه مورد یاد شده را در فرض عذر دانسته و در فرض معذور نبودن، کفاره آن را تنها یک گوسفند دانسته‌اند.
چنانچه بر اثر کشیدن دست بر سر یا صورت مویی کنده شود، یک کف طعام جهت کفاره به فقیر داده می‌شود.
کفّاره ازاله موهای زیر بغل، هر دو طرف، یک گوسفند و یک طرف، اطعام سه فقیر است.

۳.۱.۷.۷ - استظلال

کفاره زیر سایبان قرار گرفتن مرد محرم هنگام حرکت، بنابر قول مشهور یک گوسفند است.

۳.۱.۷.۸ - پوشاندن سر

کفّاره پوشاندن سر بر مرد با پارچه و مانند آن و یا زیر آب فروبردن تمام سر یک گوسفند است.

۳.۱.۷.۹ - فسوق و جدال

کفاره یک بار جدال (گفتن بلی والله یا لا والله برای اثبات یا نفی مطلبی) به دروغ، به قول مشهور، یک گوسفند و در صورت تکرار دوباره آن، یک گاو و برای بار سوم یک شتر است؛ چنان‌که کفاره سه بار جدال راست، یک گوسفند است و کمتر از آن کفاره ندارد؛ هر چند به تصریح برخی استغفار و توبه از آن واجب است.
به گفته برخی کفاره فسوق یک گاو است؛ لیکن مشهور برای آن کفاره‌ای ثابت ندانسته‌اند؛ هر چند گفته‌اند استغفار از آن واجب است.

۳.۱.۷.۱۰ - کندن گیاه حرم

کفاره کندن درختان حرم جز آنچه استثنا شده، همچون درختان میوه و درختی که در ملک شخصی روییده و گیاه اذخر -بنابر قول مشهور، بلکه بر آن ادعای اجماع نیز شده، در درخت بزرگ، یک گاو و در درخت کوچک یک گوسفند و در قطع بعض آن، قیمت درخت است. ثبوت این کفاره به لحاظ حرمت حرم مکه است؛ از این‌رو، مُحرم و غیر مُحرم را در بر می‌گیرد.

۳.۱.۷.۱۱ - روغن مالیدن به بدن

در اینکه کفاره مالیدن روغن خوش بو به بدن مطلقا یک گوسفند است یا تنها در صورتی که از روی علم و عمد باشد و در صورت جهل، کفاره‌اش اطعام یک فقیر خواهد بود اختلاف است. برخی در صورت اضطرار به مالیدن کفاره را ثابت ندانسته‌اند. در ثبوت کفاره برای مالیدن روغن غیر خوش بو اختلاف است.

۳.۱.۷.۱۲ - کشیدن دندان

برخی کشیدن دندان را هرچند خون نیاید موجب ثبوت کفّاره و کفاره آن را یک گوسفند دانسته‌اند.

۳.۱.۷.۱۳ - شکار حیوانات

شکار حیوانات وحشی غیر دریایی - جز درندگان؛ اعم از پرنده و غیر پرنده، به استثنای شیر بی آزار که کفاره آن به قول برخی، یک گوسفند نر است- موجب ثبوت کفاره می‌باشد کفاره شکار شتر مرغ یک شتر؛ گاو وحشی و نیز بنابر مشهور گورخر، یک گاو اهلی و هر یک از روباه، آهو و خرگوش یک گوسفند و شکار جوجه تیغی، سوسمار و موش صحرایی به قول مشهور یک جَدْی (بزغاله نر) است.
کفاره کشتن گنجشک، قُبَّره (چکاوک) و صَعوه (پرنده‌ای کوچک، شبیه گنجشک) به قول مشهور یک مد طعام؛ مرغ سنگ خوار، کبک و دُرّاج یک بره نر که از شیر گرفته شده است و می‌چرد؛ کشتن یک ملخ، به قولی یک دانه خرما و به قولی یک کف طعام و کشتن ملخ‌های فراوان، یک گوسفند است. در صورت اضطرار به کشتن ملخ، کفّاره واجب نیست.
به قول مشهور، کفاره کشتن کبوتر در غیر حرم برای مُحرم یک گوسفند و برای مُحِل در حرم یک درهم و برای مُحرم در حرم یک گوسفند به اضافه یک درهم است.
تلف کردن تخم جانوران وحشی خشکی در حرم، حرام و موجب ثبوت کفاره است.
ثبوت کفّاره برای کشتن زنبور از روی عمد و مقدار آن بر فرض ثبوت، اختلافی است. صدقه دادن به چیزی؛ یک دانه خرما در کشتن یک زنبور و یک مد طعام یا خرما در کشتن زنبورهای بسیار؛ یک کف خرما یا طعام؛ یک کف خرما؛ یک کف طعام در کشتن یک زنبور و یک صاع در کشتن چند زنبور و یک گوسفند در کشتن زنبورهای بسیار، اقوال مطرح در مسئله است.
کفاره دیگر حیواناتی که کفاره خاصی برای کشتن آنها تعیین نشده، بهای آنها است.

۳.۱.۷.۱۴ - سایر کفارات در حج

کوچ کردن حاجی از عرفات به مشعر قبل از غروب جایز نیست و در صورت کوچ کردن از روی علم و عمد، کفاره بر او واجب می‌شود. بنابر قول مشهور، کفاره آن یک شتر است. از برخی قدما یک گوسفند نقل شده است. بنابر قول برخی، افاضه از مشعر قبل از طلوع خورشید، موجب کفاره است و کفاره آن یک گوسفند می‌باشد.
بنابر قول مشهور، کشتن یا‌ انداختن شپشی که بر بدن یا لباس محرم نشسته، موجب کفاره، و کفاره آن یک مشت طعام است که به فقیر صدقه داده می‌شود. جمعی، سایر جانوران بدن، همچون کک و کنه را نیز در حکم یاد شده، به شپش ملحق کرده‌اند.
[۹۴] مراجع تقلید، مناسک حج، ص۲۱۸.

اگر محرم به سبب نگاه به زن نامحرم، جنب شود، کفاره بر او واجب می‌شود و کفاره آن بنابر قول مشهور در صورت ثروتمند بودن، یک شتر، در صورت متوسط بودن، یک گاو و در صورت عدم تمکن مالی، یک گوسفند می‌باشد و اگر به سبب نگاه به همسرش جنب شود، چنانچه نگاه از روی شهوت باشد، کفّاره آن یک شتر است.
اگر محرم همسرش را ببوسد، در صورتی که که از روی شهوت نباشد کفاره آن یک گوسفند است و اگر از روی شهوت باشد و منی از او خارج شود کفاره‌اش یک شتر است. چنانچه منی از او خارج نشود، بنابر قولی کفاره آن یک گوسفند است. برخی کفاره بوسیدن همسر را مطلقا یک شتر دانسته‌اند؛ خواه با شهوت باشد یا بدون شهوت انزال صورت گیرد یا نه. اقوال دیگری نیز در مسئله وجود دارد.
اگر محرم همسرش را از روی شهوت لمس کند و یا او را بر دوش بگیرد، کفاره آن یک گوسفند است و چنانچه به سبب آن انزال کند، کفاره‌اش یک شتر می‌باشد. همچنین اگر محرم با همسر خود ملاعبه کند و جنب شود، بر او یک شتر به عنوان کفّاره واجب می‌شود. آیا این کفاره بر زن نیز واجب می‌شود یا نه؟ برخی، تصریح به وجوب آن کرده‌اند.

۳.۲ - کفاره مستحب

در موارد زیر دادن کفاره مستحب است.
کسی که برای نماز عشا تا نیمه شب خواب مانده، بنابر قول بسیاری مستحب است روز بعد را به عنوان کفاره روزه بگیرد. جمعی آن را واجب دانسته‌اند.
کسی که روزه روز معینی را نذر کرده لیکن از انجام دادن آن ناتوان است، بنابر قول جمعی مستحب است دو یا یک مد غذا به عنوان کفّاره به فقیر بدهد. بنابر این قول، قضای آن روزه بر او واجب خواهد بود. برخی کفاره را واجب دانسته‌اند.
برخی افزوده‌اند: در صورت عدم توانایی بر دادن دو مد طعام به فقیر، هر‌ اندازه که می‌تواند صدقه دهد و با ناتوانی از آن نیز استغفار کند. بنابر این قول، قضای روزه واجب نخواهد بود.
بعضی تفصیل داده و گفته‌اند: اگر مانع روزه گرفتن چیزی است که امیدی به رفع آن نیست، مانند پیری یا بیماری غیر قابل، درمان کفاره یاد شده باید پرداخت شود؛ اما اگر امید به برطرف شدن مانع می‌رود، مانند سرماخوردگی و تب، تنها قضای آن روز واجب است، بدون ثبوت کفّاره.
کفاره کار کردن برای سلطان ظالم برآوردن حاجات برادران دینی است. کفاره هر مجلس آن است که هنگام برخاستن از آن بگوید: «سُبحانَ رَبِّکَ رَبِّ العِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ وسَلامٌ عَلَی المُرسَلِینَ وَ الحَمدُ اللهِ رَبِّ العالمین» کفّاره خندیدن با صدای بلند (قهقهه)، گفتن «اللَّهُمَّ لا تمقتنی» خدایا بر من خشم مگیر؛ غیبت، استغفار کردن برای غیبت شونده؛ فال بد زدن، توکل بر خدا؛ لطمه زدن به صورت در مصیبت، استغفار و زدن بیش از حد برده، آزاد کردن او است.


در اینکه کفاره، واجب فوری است یا وقت انجام دادن آن وسعت دارد و: تاخیر جایز می‌باشد، مسئله اختلافی است.
برخی تفصیل داده و گفته‌اند: اگر منشا وجوب کفاره ارتکاب گناه نباشد، مانند کفاره قتل خطایی، زمان انجام دادن آن فوری نیست؛ اما اگر کفاره اسقاط کننده و یا تخفیف دهنده گناه باشد در وجوب فوری بودن آن یا عدم وجوب، دو احتمال مطرح است. البته بنابر قول به عدم وجوب فوریت، نباید تاخیر به حد سبک شمردن و بی اعتنایی به حکم خدا برسد.


چند خصلت از خصال کفاره شمرده شده است.

۵.۱ - عتق

در کفارات مرتبه، آزاد کردن برده -به عنوان نخستین خصلت از خصال کفاره واجب ــ بر کسی واجب است که یا مالک برده است و یا اگر برده ندارد، امکان خرید برده برای او فراهم می‌باشد.

۵.۱.۱ - شرایط برده

برده‌ای که آزاد می‌شود باید شرایط زیر را داشته باشد:

۱. ایمان:
مقصود از ایمان، اسلام است. در برده‌ای که در کفاره قتل، آزاد می‌شود به اتفاق همه فقها اسلام شرط است. اشتراط آن در سایر کفارات بنابر قول مشهور است.
آیا ایمان به معنای اقرار به ولایت امامان معصوم (علیهم‌السّلام) شرط است یا نه؟ اختلاف می‌باشد.
۲. سلامت:
مقصود، سالم بودن برده از است که موجب آزادی قهری وی عیوبی می‌شود. مانند نابینایی جذام، زمین‌گیری، بریده شدن گوش، بینی و مانند آن توسط مولا.
۳. تام بودن ملکیت:
بدین‌معنا که مکاتب نباشد که بخشی از آن آزاد شده باشد. همچنین بنابر قول برخی مُدَبَّره نباشد.


۵.۱.۲ - شرایط عتق


۱. نیت:
آزاد کردن برده با قصد قربت، شرط صحت عتق است. برخی گفته‌اند تعیین نوع کفاره در صورتی که چند جنس از کفارات بر ذمه مکلف باشد، مانند کفّاره ظهار و قتل خطایی و کفاره قسم، در نیت معتبر است.
۲. خالی بودن از عوض:
اگر مولا به برده‌اش بگوید: تو آزادی و در ازای آن بر تو فلان مبلغ است که باید بپردازی کفایت نمی‌کند. همچنین اگر شخصی دیگر به مولا بگوید: برده‌ات را به عنوان کفاره آزاد کن و بر ذمه من در ازای آن فلان مبلغ است، کفایت نمی‌کند.
۳. دخالت نداشتن سبب حرام:
آزاد کننده نمی‌تواند با سببی حرام -که در آزادی برده تاثیر دارد ـ برده را به نیت کفاره دادن آزاد کند. بنابراین، اگر ابتدا گوش و بینی برده‌اش را ببرد و سپس نیت کفاره دادن کند، برده به طور قهری آزاد می‌شود و از کفاره کفایت نمی‌کند.


۵.۲ - روزه

در مواردی همچون ظهار قتل خطایی و افطار عمدی روزه ماه رمضان که کفاره آن مرتبه است، مکلف با ناتوانی از آزاد کردن برده باید دو ماه پی در پی روزه بگیرد.
مقصود از پی در پی بودن دو ماه این است که باید یک ماه کامل و یک روز از ماه دوم پیاپی و متصل باشد و هیچ روزی را بین آنها بدون عذر شرعی همچون بیماری، حیض، بیهوشی و سفر ضروری افطار نکند و با پیدایی عذر، پس از رفع آن، بدون فاصله روزه‌ها را ادامه دهد و در صورت افطار بدون عذر باید همه روزه‌ها را از ابتدا بگیرد. در اینکه در موارد وجوب پی در پی بودن روزه، آیا برهم زدن آن معصیت به شمار می‌رود یا نه؟ اختلاف است. اکثر قائل به قول دوم‌اند.
کسی که بخواهد دو ماه روزه پی در پی بگیرد، چنانچه از اول ماه قمری آغاز کند و دو ماه پی در پی روزه بگیرد کفایت می‌کند؛ هرچند هر دو ماه ناقص (۲۹ روزه) باشد؛ اما اگر از اثنای ماه شروع کند، ملاک در ماهی که شروع کرده، عدد؛ یعنی سی روز است. بنابراین اگر ماه دوم را کامل روزه بگیرد محاسبه آن به هلال خواهد بود؛ یعنی با رؤیت هلال ماه سوم یک ماه محاسبه می‌شود؛ هر چند ۲۹ روزه باشد و تعداد روزهای باقی مانده از ماه نخست تا رسیدن به عدد سی از ماه سوم گرفته می‌شود. برخی گفته‌اند: به مقدار فوت شده از ماه نخست، در ماه سوم روزه می‌گیرد، نه سی روز. بنابراین، در صورت ناقص بودن ماه نخست و نوزده روز روزه گرفتن در آن ماه گرفتن ده روز دیگر از ماه سوم کفایت می‌کند. بعضی دیگر گفته‌اند: ملاک محاسبه هر دو ماه عدد است، نه ماه هلالی، بنابراین، کسی که از نیمه ماه شروع کرده، باید سی روز را از ماه بعد کامل کند، سپس روزه ماه دوم را آغاز و سی روز را از ماه سوم کامل می‌کند.
در اینکه پی در پی بودن در همه روزه‌های کفّاره همچون سه روز روزه در صورت ناتوانی از انجام دادن خصال کفّاره یمین واجب است یا اختصاص به دو ماه روزه دارد، اختلاف است. مشهور قائل به تعمیم آن‌اند.

۵.۳ - اطعام

اطعام که در کفاره مرتبه در فرض ناتوانی از گرفتن روزه بر مکلف واجب می‌شود، بنابر قول مشهور عبارت است از دادن یک مد طعام به تعدادی معین از مستحقان. برخی آن را دو مد و در صورت عجز یک مد دانسته‌اند.
اطعام کردن به کمتر از شمار تعیین شده کفایت نمی‌کند؛ هر چند در اطعام همان عدد را مراعات کند مانند آنکه یک فقیر را شصت روز اطعام کند، مگر آنکه اطعام عدد معین متعذر باشد. در این صورت بنابر قول مشهور، با رعایت عدد اطعام افرادی کمتر کفایت می‌کند؛ حتی اگر جز یک نفر نیابد، شصت روز کفاره را نسبت به او تکرار می‌کند.
اگر چند کفّاره اطعام بر عهده مکلف باشد، می‌تواند از هر یک از کفارات، یک فقیر را اطعام کند؛ هر چند این اطعام در یک روز باشد.
واجب است اطعام از آنچه غذا نامیده می‌شود، باشد برخی گفته‌اند: باید از قوت غالب منطقهٔ زندگی یا متوسط غذایی که مکلف به خانواده‌اش می‌خوراند باشد.
برخی نیز اطعام متوسط آنچه را که فرد به خانوادهاش می‌خوراند واجب دانسته‌اند. بعضی گفته‌اند: آنچه اطعام نامیده می‌شود کفایت می‌کند. برخی کفاره یمین را از آن استثنا کرده و در آن متوسط آنچه را فرد به خانواده‌اش اطعام می‌کند واجب دانسته‌اند.
به قول مشهور، مستحب است به کفّاره اطعام خورشی، مانند گوشت، سرکه یا نمک اضافه کند. برخی آن را واجب دانسته‌اند.
پرداخت کفّاره اطعام به صورت غذا دادن یا تسلیم آن به مستحق؛ هر دو جایز است؛ چنان‌که دادن گندم، جو، آرد و نان نیز جایز است. پرداخت قیمت طعام کفایت نمی‌کند؛ لیکن در صورتی که مبلغ غذا را به فقیر بدهد و او را از جانب خود وکیل کند که با آن غذا تهیه نماید و بخورد، کفایت می‌کند.
اطعام کودکان در کنار اطعام بزرگسالان اشکال ندارد؛ اما در صورت اطعام آنان به تنهایی بنابر قول مشهور اطعام هر دو کودک یک نفر محاسبه می‌شود.

۵.۴ - کسوه

در بعضی موارد همچون کفاره قسم، پس از ناتوانی از آزاد کردن برده و اطعام کسوه واجب می‌شود در اینکه کسوه (پوشاندن فقیر) باید با دو جامه باشد، مانند پیراهن و شلوار یا پیراهن و مقنعه یا یک جامه کفایت می‌کند، مسئله محل اختلاف است.
برخی پوشاندن با دو جامه را لازم دانسته‌اند. برخی دیگر گفته‌اند: در صورت توانایی دو جامه واجب است و در غیر این صورت یک جامه کفایت می‌کند. بعضی بین زن و مرد تفصیل داده، در زن دو جامه را لازم و در مرد یکی را کافی دانسته‌اند؛ لیکن مشهور عدم تفاوت میان زن و مرد در کسوه است.
بنابر قول برخی قدما و اکثر متاخران در کسوه، پوشاندن یک جامه کافی است.
به تصریح برخی، در کسوه، آنچه جامه نامیده می‌شود، مانند قبا، پیراهن، شلوار و چادر کفایت می‌کند بنابراین، آنچه عنوان جامه بر آن صادق نیست کفایت نمی‌کند، مانند کفش، کلاه و کمربند.
مستحب است لباس نو باشد؛ لیکن لباس مستعمل شسته و تمیز نیز کفایت می‌کند. لباس کهنه وصله‌دار کافی نخواهد بود. برخی قدما لباس نو را واجب دانسته‌اند؛ مگر آنکه پیدا نشود که در این صورت لباس شسته و تمیز کافی خواهد بود.
در کسوه، پوشاندن کودکان، هرچند شیرخواره نیز کفایت می‌کند.
دادن پول لباس به فقیر کفایت نمی‌کند؛ بلکه باید خود لباس داده شود؛ مگر آنکه قیمت لباس را به فقیر بدهد و او را وکیل کند که با آن لباس بخرد و بپوشد.

۵.۵ - دیگر احکام

در کفاره مرتبه، ملاک در زمان ناتوانی مکلف هنگام ادای کفاره است نه زمان وجوب آن، بنابراین، چنانچه هنگام تعلّق کفّاره قادر بر آزاد کردن برده بوده و اکنون توان آن را ندارد، باید خصلت بعدی یعنی روزه را جایگزین کند.
چنانچه مکلف مالی داشته باشد که غالبا پس از مدتی به دست او می‌رسد و می‌تواند با آن برده آزاد کند، انتقال به خصلت بعدی جایز نیست؛ بلکه باید صبر کند. همچنین اگر توان مالی داشته باشد، اما فعلا برده‌ای یافت نشود و به طور غالب توقع یافت شدن آن برود. به قول مشهور، اگر در کفاره مرتبه به جهت ناتوانی از خصلت نخست، همچون آزاد کردن برده، وارد خصلت بعدی همچون روزه شود و در اثنای آن، توان انجام دادن خصلت قبلی را بیابد، تدارک آن واجب نیست؛ هر چند افضل است.
کفاره به کودک و دیوانه داده نمی‌شود؛ بلکه به ولی ایشان داده می‌شود، مگر آنکه اطعام باشد. در این صورت، کفاره دهنده می‌تواند کودک و دیوانه را اطعام کند.
کسی که باید دو ماه پی در پی روزه بگیرد، در صورت ناتوانی از آن و نیز از سایر خصال، کفاره به قول مشهور هیجده روز روزه می‌گیرد و با ناتوانی از آن برای هر روز، یک مُدّ غذا به فقیر می‌دهد و با عجز از آن استغفار می‌کند. برخی در صورت ناتوانی از خصال کفاره، شخص را میان صدقه دادن به مقدار ممکن و هیجده روز روزه گرفتن، مخیر دانسته‌اند. آیا هیجده روز روزه باید پی درپی گرفته شود یا به صورت متفرقه نیز کفایت می‌کند؟ مسئله محل اختلاف است.


در مستحق کفاره شرایط زیر معتبر است:

۶.۱ - مسکین بودن

به تصریح قرآن کریم، اطعام شونده به عنوان کفاره باید مسکین باشد؛ یعنی بالفعل یا بالقوه مخارج سال خود و خانواده‌اش را نداشته باشد.
آیا عنوان مسکین شامل فقیر نیز می‌شود یا نه؟ بنا بر این دیدگاه که مسکین و فقیر، هر جا از هم جدا ذکر شوند، شامل دیگری نیز می‌شوند، این مقام را نیز در بر می‌گیرد و مسکین شامل فقیر نیز می‌شود؛ اما بنابر این دیدگاه که مسکین و فقیر دو معنای متفاوت دارند و مسکین اخص از فقیر است؛ یعنی از لحاظ مالی و معیشتی، مسکین نسبت به فقیر در تنگنای بیشتری قرار دارد شمول اختلافی است؛ لیکن مشهور شامل می‌دانند؛ بلکه بر آن ادعای اجماع شده است.

۶.۲ - مسلمان و مؤمن بودن

بدون شک، دادن کفاره به مسکین کافر و نیز مسلمان محکوم به کفر همچون ناصبی و غالی جایز نیست؛ لیکن در اینکه علاوه بر اسلام، ایمان (شیعه دوازده امامی بودن) در مسکین شرط است یا نه اختلاف می‌باشد. برخی ایمان را شرط ندانسته‌اند. بنابراین، دادن کفاره به مسکین غیر مؤمن در صورتی که محکوم به کفر نباشد، جایز خواهد بود. جمعی ایمان را شرط دانسته‌اند؛ لیکن گروهی از اینان گفته‌اند: در صورت دسترس نداشتن به مسکین مؤمن در حد کفایت، می‌توان کمبود را از مستضعفان مخالف جبران کرد.
برخی دیگر از آنان گفته‌اند: اگر فقیر مؤمن به تعداد کافی نباشد، باید تا یافتن فقیر مؤمن صبر کند و دادن به مستضعفان مخالف جایز نیست.
[۲۵۰] علامه حلی، قواعد الاحکام، ج۳، ص۳۰۴.
برخی در مستحق کفاره علاوه بر ایمان، عدالت را نیز شرط دانسته‌اند.

۶.۳ - واجب النفقه نبودن

دادن کفاره به افرادی که نفقه آنان بر کفّاره دهنده واجب است، همچون پدر و مادر و فرزند و همسر، جایز نیست و به سایر خویشان که واجب النفقه نیستند، جایز بلکه افضل است.

۶.۴ - هاشمی نبودن

بنابر قول جمعی کفاره دهنده غیر‌هاشمی نمی‌تواند به‌ هاشمی کفاره دهد؛ بلکه باید به غیر‌ هاشمی کفاره دهد.
[۲۵۷] شهید اول، اللمعة الدمشقیة، ص۹۰.
قول مقابل، جواز دادن کفاره به‌ هاشمی توسط غیر‌ هاشمی است.


۱. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، واژۀ «کفر».    
۲. مائده/سوره۵، آیه۴۵.    
۳. مائده/سوره۵، آیه۸۹.    
۴. مائده/سوره۵، آیه۹۵.    
۵. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۱۶۷.    
۶. فاضل مقداد، مقداد بن عبداللّه، التنقیح الرائع، ج۳، ص۳۹۱.    
۷. سبزواری، سیدعبدالاعلی، مهذب الاحکام، ج۲۲، ص۳۲۶.    
۸. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۱۶۹ - ۱۷۱.    
۹. شیخ مفید، المقنعه، ص۵۷۰ - ۵۷۱.    
۱۰. ابویعلی دیلمی، حمزة بن عبدالعزیز، المراسم العلویة، ص۱۹۰.    
۱۱. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۱۷۲- ۱۷۳.    
۱۲. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۱۰، ص۱۳-۱۶.    
۱۳. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۱۷۴.    
۱۴. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۱۷۴ - ۱۷۵.    
۱۵. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۱۰، ص۱۷-۲۲.    
۱۶. صیمری بحرانی، مفلح، غایة المرام، ج۳، ص۲۹۰.    
۱۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۱۷۴.    
۱۸. علامه حلی، ارشاد الاذهان، ج۲، ص۹۷.    
۱۹. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۱۷۱ – ۱۷۲.    
۲۰. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۷، ص۲۰۹-۲۱۰.    
۲۱. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۱۷۸.    
۲۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۲۷۷.    
۲۳. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۱۸۶.    
۲۴. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۱۷۸.    
۲۵. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۳، ص۴۰۷-۴۰۸.    
۲۶. شهید ثانی، الروضة البهیة، ج۲، ص۱۲۰.    
۲۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۶، ص۲۶۹.    
۲۸. طباطبایی یزدی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقی، ج۳، ص۵۹۲.    
۲۹. حکیم، سیدمحسن، مستمسک العروه، ج۸، ص۳۴۴.    
۳۰. فاضل مقداد، مقداد بن عبداللّه، التنقیح الرائع، ج۳، ص۳۹۵- ۳۹۶.    
۳۱. شیخ طوسی، المبسوط، ج۶، ص۱۹۴.    
۳۲. ابن ادریس حلی، کتاب السرائر، ج۳، ص۴۰.    
۳۳. علامه حلی، قواعد الاحکام، ج۳، ص۲۹۷.    
۳۴. طباطبایی، سیدعلی، الشرح الصغیر، ج۲، ص۴۷۴.    
۳۵. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۱۷۹.    
۳۶. شیخ طوسی، النهایه، ص۵۷۰.    
۳۷. قاضی ابن براج، عبدالعزیز بن برّاج، المهذب، ج٢، ص۴۲۱.    
۳۸. شیخ مفید، المقنعه، ص۵۵۸ - ۵۵۹.    
۳۹. ابویعلی دیلمی، حمزة بن عبدالعزیز، المراسم العلویة، ج۱۸۸.    
۴۰. ابن حمزه‌ طوسی، محمد بن علی، الوسیلة، ص۳۴۹.    
۴۱. شیخ صدوق، المقنع، ص۴۰۸.    
۴۲. علامه حلی، مختلف الشیعه، ج۸، ص۱۴۱.    
۴۳. فیض کاشانی، محمدمحسن، مفاتیح الشرائع، ج۱، ص۲۶۲.    
۴۴. سیستانی، سیدعلی، المسائل المنتخبة، ص۵۱۳.    
۴۵. شهید ثانی، الروضة البهیة، ج٣، ص۱۴.    
۴۶. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۱۸۳ - ۱۸۵.    
۴۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۱۸۸.    
۴۸. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳، ص۲۳۴ – ۲۲۵.    
۴۹. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳، ص۲۳۰.    
۵۰. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۱۸۸- ۱۸۹.    
۵۱. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۷، ص۲۴ - ۳۵.    
۵۲. طباطبایی یزدی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقی، ج۳، ص۶۴۰ - ۶۴۱.    
۵۳. طباطبایی یزدی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقی، ج۳، ص۶۲۵ - ۶۲۷.    
۵۴. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۰، ص۳۴۹-۳۶۳.    
۵۵. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۰، ص۳۶۷.    
۵۶. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۰، ص۳۹۵-۳۹۹.    
۵۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۰، ص۳۹۹-۴۰۱.    
۵۸. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۰، ص۴۰۴-۴۰۶.    
۵۹. شیخ مفید، المقنعه، ص۴۳۴.    
۶۰. شیخ طوسی، المبسوط، ج۱، ص۳۴۹ - ۳۵۰.    
۶۱. ابن ادریس حلی، کتاب السرائر، ج۱، ص۵۵۳.    
۶۲. موسوی عاملی، سید محمد، مدارک الاحکام، ج۸، ص۴۳۸ - ۴۴۰.    
۶۳. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۰، ص۴۰۶ - ۴۱۰.    
۶۴. ابویعلی دیلمی، حمزة بن عبدالعزیز، المراسم العلویة، ص۱۲۰.    
۶۵. موسوی عاملی، سید محمد، مدارک الاحکام، ج۸، ص۴۳۸ - ۴۴۰.    
۶۶. ابن سعید حلی، نزهة الناظر، ص۶۶ - ۶۷.    
۶۷. فاضل هندی، محمد بن حسن، کشف اللثام، ج۶، ص۴۷۱.    
۶۸. موسوی عاملی، سید محمد، مدارک الاحکام، ج۸، ص۴۴۰ – ۴۴۱.    
۶۹. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۰، ص۴۱۳-۴۱۴.    
۷۰. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۰، ص۴۱۵.    
۷۱. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۰، ص۴۱۸-۴۲۰.    
۷۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۰، ص۴۲۰-۴۲۴.    
۷۳. حلی، یحیی بن سیعد، الجامع للشرائع، ص١٨٩.    
۷۴. بحرانی، یوسف، الحدائق الناضره، ج۱۵، ص۴۶۰.    
۷۵. آل عصفور بحرانی، حسین، سداد العباد، ص۳۹۷.    
۷۶. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۰، ص۴۲۵ - ۴۲۶.    
۷۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۰، ص۴۲۹- ۴۳۱.    
۷۸. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۰، ص۴۲۹- ۴۳۱.    
۷۹. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۰، ص۱۷۴ -۱۷۸.    
۸۰. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۰، ص۱۹۰.    
۸۱. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۰، ص۲۰۵-۲۰۷.    
۸۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۰، ص۲۰۹-۲۱۰.    
۸۳. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۰، ص۲۴۳-۲۴۴.    
۸۴. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۰، ص۲۴۴-۲۴۵.    
۸۵. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۰، ص۲۴۲-۲۴۳.    
۸۶. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۰، ص۲۴۸.    
۸۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۰، ص۲۲۸-۲۳۰.    
۸۸. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۰، ص۲۳۴.    
۸۹. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۰، ص۱۸۳-۱۸۵.    
۹۰. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۰، ص۲۴۸-۲۵۰.    
۹۱. علامه حلی، مختلف الشیعه، ج۴، ص۲۴۵.    
۹۲. علامه حلی، مختلف الشیعه، ج۴، ص۲۴۷.    
۹۳. موسوی عاملی، سید محمد، مدارک الاحکام، ج۷، ص۳۴۳ - ۳۴۴.    
۹۴. مراجع تقلید، مناسک حج، ص۲۱۸.
۹۵. خوئی، سیدابوالقاسم، موسوعة الخوئی، ج۲۸، ص۴۵۱.    
۹۶. بحرانی، یوسف، الحدائق الناضره، ج۱۵، ص۳۹۹ - ۴۰۱.    
۹۷. علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج۸، ص۵۵.    
۹۸. علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج۸، ص۵۶.    
۹۹. ابن ادریس حلی، کتاب السرائر، ج۱، ص۵۵۲.    
۱۰۰. شیخ صدوق، المقنع، ص۲۴۳.    
۱۰۱. شیخ مفید، المقنعه، ص۴۳۴.    
۱۰۲. نراقی، احمد، مستند الشیعه، ج۱۳، ص۲۵۷ - ۲۵۸.    
۱۰۳. نراقی، احمد، مستند الشیعه، ج۱۳، ص۲۵۷ - ۲۵۸.    
۱۰۴. شیخ طوسی، المبسوط، ج۱، ص۳۳۸.    
۱۰۵. علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج۸، ص۵۶ - ۵۷.    
۱۰۶. فخرالمحققین حلی، محمد بن حسن، ایضاح الفوائد، ج۴، ص۸۳.    
۱۰۷. ابن فهد حلی، المقتصر، ص۲۹۶.    
۱۰۸. صیمری بحرانی، مفلح، غایة المرام، ج۳، ص۲۹۴.    
۱۰۹. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۱۰، ص۳۳ - ۳۴.    
۱۱۰. سبزواری، محمدباقر، کفایة الاحکام، ج۲، ص۴۱۶.    
۱۱۱. فیض کاشانی، محمدمحسن، مفاتیح الشرائع، ج۱، ص۲۶۵.    
۱۱۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص١٩٠ - ۱۹۱.    
۱۱۳. سید شریف مرتضی، سیدعلی بن حسین، الانتصار، ص۳۶۵.    
۱۱۴. ابوالصلاح حلبی، تقی بن نجم‌الدین، الکافی فی الفقه، ص۱۸۸.    
۱۱۵. شیخ طوسی، النهایه، ص۵۷۲.    
۱۱۶. ابن حمزه‌ طوسی، محمد بن علی، الوسیلة، ص۳۵۴.    
۱۱۷. بیهقی کیدری، محمد بن حسین، اصباح الشیعة، ص۴۸۹.    
۱۱۸. حلی، یحیی بن سیعد، الجامع للشرائع، ص۴۱۸.    
۱۱۹. علامه حلی، ارشاد الاذهان، ج۲، ص۹۷.    
۱۲۰. علامه حلی، تحریر الاحکام، ج۴، ص۳۵۲.    
۱۲۱. فاضل مقداد، مقداد بن عبداللّه، التنقیح الرائع، ج٣، ص۴۰۰ ۴۰۱.    
۱۲۲. شهید اول، غایة المراد (حاشیة الارشاد) ج۳، ص۴۶۵.    
۱۲۳. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۱۹۲.    
۱۲۴. شیخ طوسی، النهایه، ص۵۷۱.    
۱۲۵. حلی، یحیی بن سیعد، الجامع للشرائع، ص۴۱۸.    
۱۲۶. محقق حلی، شرائع الاسلام، ج۳، ص۶۳۱.    
۱۲۷. محقق حلی، المختصر النافع، ص۲۰۸.    
۱۲۸. ابن ادریس حلی، کتاب السرائر، ج۳، ص۷۵.    
۱۲۹. ابن فهد حلی، المقتصر، ص۲۹۷.    
۱۳۰. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۱۹۳ - ۱۹۴.    
۱۳۱. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۱۴.    
۱۳۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج٣٣، ص۲۷۷ - ۲۷۹.    
۱۳۳. شهید اول، الدروس الشرعیة، ج۱، ص۲۷۷.    
۱۳۴. فاضل مقداد، مقداد بن عبداللّه، التنقیح الرائع، ج۳، ص۳۹۱.    
۱۳۵. سیوری، مقداد بن عبدالله، کنز العرفان، ج۲، ص۳۶۹.    
۱۳۶. طباطبایی یزدی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقی، ج۳، ص۶۰۲.    
۱۳۷. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۱۰، ص۸.    
۱۳۸. طباطبایی یزدی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقی، ج۳، ص۶۰۲.    
۱۳۹. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۱۹۴.    
۱۴۰. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۱۰، ص۳۶ - ۳۸.    
۱۴۱. بحرانی، یوسف، الحدائق الناضره، ج۱۳، ص۲۲۷.    
۱۴۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۱۹۵ - ۱۹۸.    
۱۴۳. ابن ادریس حلی، کتاب السرائر، ج۱، ص۳۷۸.    
۱۴۴. فخرالمحققین حلی، محمد بن حسن، ایضاح الفوائد، ج۴، ص۸۵.    
۱۴۵. علامه حلی، علامه حلی، تحریر الاحکام، ج۴، ص۳۷۴.    
۱۴۶. صیمری بحرانی، مفلح، تلخیص الخلاف، ج۳، ص۵۳.    
۱۴۷. آل عصفور،‌ حسین، تتمة الحدائق، ج۲، ص۳۱۹.    
۱۴۸. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۱۹۷.    
۱۴۹. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۲۰۴ - ۲۱۰.    
۱۵۰. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۲۲۶ - ۲۳۵.    
۱۵۱. علامه حلی، ارشاد الاذهان، ج۲، ص۹۸.    
۱۵۲. شهید اول، غایة المراد، ج۳، ص۴۷۱.    
۱۵۳. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۲۴۶ - ۲۴۸.    
۱۵۴. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۲۴۹.    
۱۵۵. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۲۵۵ - ۲۵۶.    
۱۵۶. طباطبایی یزدی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقی، ج۳، ص۶۵۶.    
۱۵۷. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۱۰، ص۱۰۷ - ۱۰۸.    
۱۵۸. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۲۷۹.    
۱۵۹. حکیم، سیدمحسن، مستمسک العروه، ج۸، ص۵۲۰ - ۵۲۲.    
۱۶۰. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۱۰، ص۹۱.    
۱۶۱. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۲۵۶ - ۲۵۸.    
۱۶۲. شیخ طوسی، النهایه، ص۵۶۹.    
۱۶۳. شیخ طوسی، المبسوط، ج۵، ص۱۷۷.    
۱۶۴. ابن حمزه‌ طوسی، محمد بن علی، الوسیلة، ص۳۵۳.    
۱۶۵. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۱۰، ص۹۲ - ۹۳.    
۱۶۶. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۲۶۱.    
۱۶۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۲۶۱ - ۲۶۲.    
۱۶۸. محقق حلی، شرائع الاسلام، ج۳، ص۶۳۹.    
۱۶۹. علامه حلی، ارشاد الاذهان، ج۲، ص۱۰۰.    
۱۷۰. علامه حلی، قواعد الاحکام، ج۳، ص۳۰۵.    
۱۷۱. ابویعلی دیلمی، حمزة بن عبدالعزیز، المراسم العلویة، ص۱۸۹.    
۱۷۲. حلی، یحیی بن سیعد، الجامع للشرائع، ص۴۱۷.    
۱۷۳. شیخ طوسی، الخلاف، ج۴، ص۵۶۳.    
۱۷۴. شهید اول، الدروس الشرعیة، ج۲، ص۱۸۶.    
۱۷۵. ابن ادریس حلی، کتاب السرائر، ج۲، ص۷۱۸.    
۱۷۶. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۲۶۶.    
۱۷۷. شیخ مفید، المقنعه، ص۵۶۸.    
۱۷۸. ابویعلی دیلمی، حمزة بن عبدالعزیز، المراسم العلویة، ص۱۸۹.    
۱۷۹. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۲۶۷.    
۱۸۰. بحرانی، یوسف، الحدائق الناضره، ج۱۳، ص۲۲۸.    
۱۸۱. نراقی، احمد، مستند الشیعه، ج١٠، ص۵۳۳.    
۱۸۲. اصفهانی، سیدابوالحسن، وسیلة النجاة، ص۵۹۴.    
۱۸۳. خمینی، روح‌الله، تحریر الوسیلة، ج۲، ص۱۳۲.    
۱۸۴. گلپایگانی، سیدمحمدرضا، هدایة العباد، ج۲، ص۲۰۷.    
۱۸۵. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۲۶۷.    
۱۸۶. شیخ مفید، المقنعه، ص۵۶۸.    
۱۸۷. ابویعلی دیلمی، حمزة بن عبدالعزیز، المراسم العلویة، ص١٨۹.    
۱۸۸. ابوالصلاح حلبی، تقی بن نجم‌الدین، الکافی فی الفقه، ص۲۲۷.    
۱۸۹. شیخ طوسی، النهایه، ص۵۷۰.    
۱۹۰. قاضی ابن براج، عبدالعزیز بن برّاج، المهذب، ج٢، ص۴۱۵.    
۱۹۱. ابن زهره، حمزة بن علی، غنیة النزوع، ص۳۹۲.    
۱۹۲. علامه حلی، تبصرة المتعلمین، ص۲۰۷.    
۱۹۳. علامه حلی، مختلف الشیعه، ج۸، ص۲۲۶.    
۱۹۴. صیمری بحرانی، مفلح، غایة المرام، ج۳، ص۳۱۳.    
۱۹۵. ابن ادریس حلی، کتاب السرائر، ج۳، ص۷۰.    
۱۹۶. محقق حلی، المختصر النافع، ص۲۱۰.    
۱۹۷. حلی، یحیی بن سیعد، الجامع للشرائع، ص۴۱۷.    
۱۹۸. علامه حلی، ارشاد الاذهان، ج۲، ص۱۰۰.    
۱۹۹. فاضل مقداد، مقداد بن عبداللّه، التنقیح الرائع، ج۳، ص۴۱۱.    
۲۰۰. ابن فهد حلی، المقتصر، ص۲۹۸.    
۲۰۱. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۲۷۲ - ۲۷۳.    
۲۰۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۲۷۴ - ۲۷۵.    
۲۰۳. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۵، ص۳۴۹.    
۲۰۴. محقق حلی، شرائع الاسلام، ج۳، ص۷۲۲.    
۲۰۵. علامه حلی، ارشاد الاذهان، ج۲، ص۱۰۰.    
۲۰۶. شهید اول، الدروس الشرعیة، ج۲، ص۱۸۸.    
۲۰۷. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۱۱، ص۲۹۹.    
۲۰۸. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۲۷۵.    
۲۰۹. ابن حمزه‌ طوسی، محمد بن علی، الوسیلة، ص۳۵۴.    
۲۱۰. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۱۰، ص۱۰۴ - ۱۰۵.    
۲۱۱. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۲۷۶.    
۲۱۲. ابن حمزه‌ طوسی، محمد بن علی، الوسیلة، ص۳۵۴.    
۲۱۳. کاشف الغطاء، جعفر، کشف الغطاء، ج۴، ص۸۷.    
۲۱۴. بحرانی، یوسف، الحدائق الناضره، ج۱۳، ص۲۲۸.    
۲۱۵. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۲۹۱.    
۲۱۶. زین‌الدین، محمدامین، کلمة التقوی، ج۶، ص۴۷۷.    
۲۱۷. اصفهانی، سیدابوالحسن، وسیلة النجاة، ص۵۹۴.    
۲۱۸. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۱۰، ص۱۰۸.    
۲۱۹. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۲۸۰ – ۲۸۱.    
۲۲۰. صیمری بحرانی، مفلح، غایة المرام، ج۳، ص۳۱۳ - ۳۱۴.    
۲۲۱. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۱۰، ص۱۱۰.    
۲۲۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۲۸۳.    
۲۲۳. علامه حلی، تحریر الاحکام، ج۴، ص۳۹۱.    
۲۲۴. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۱۰، ص۱۱۴.    
۲۲۵. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۲، ص۳۸.    
۲۲۶. قمی، ابوالقاسم، غنائم الایام، ج۵، ص۲۰۷ - ۲۱۱.    
۲۲۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۶، ص۳۱۰.    
۲۲۸. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۲۹۲.    
۲۲۹. شهید اول، الدروس الشرعیة، ج١، ص۲۷۷.    
۲۳۰. محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۳، ص۷۳.    
۲۳۱. شیخ مفید، المقنعه، ص۳۴۵ - ۳۴۶.    
۲۳۲. سید شریف مرتضی، علی بن حسین، جمل العلم و العمل، ص۹۱.    
۲۳۳. شهید اول، الدروس الشرعیة، ج١، ص۲۷۷.    
۲۳۴. شیخ طوسی، النهایه، ص۱۵۴.    
۲۳۵. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۲، ص۳۹.    
۲۳۶. مائده/سوره۵، آیه۸۹.    
۲۳۷. مائده/سوره۵، آیه۹۵.    
۲۳۸. کاشف الغطاء، جعفر، کشف الغطاء، ج۴، ص۸۵.    
۲۳۹. بیهقی کیدری، محمد بن حسین، اصباح الشیعة، ص۴۸۹.    
۲۴۰. شهید اول، الدروس الشرعیة، ج۲، ص۱۸۸ - ۱۸۹.    
۲۴۱. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۱۰، ص۱۰۱.    
۲۴۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۲۷۰ - ۲۷۱.    
۲۴۳. آملی، محمدتقی، مصباح الهدی، ج۸، ص۲۲۱ – ۲۲۳.    
۲۴۴. حکیم، سیدمحسن، مستمسک العروه، ج۸، ص۳۷۳.    
۲۴۵. محقق حلی، شرائع الاسلام، ج۳، ص۶۳۹.    
۲۴۶. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۱۰، ص۱۰۱.    
۲۴۷. شیخ طوسی، النهایه، ص۵۶۹ - ۵۷۰.    
۲۴۸. علامه حلی، مختلف الشیعه، ج۸، ص۲۳۴.    
۲۴۹. قاضی ابن براج، عبدالعزیز بن برّاج، المهذب، ج۲، ص۴۱۵.    
۲۵۰. علامه حلی، قواعد الاحکام، ج۳، ص۳۰۴.
۲۵۱. ابن ادریس حلی، کتاب السرائر، ج۱، ص۴۵۷ - ۴۵۸.    
۲۵۲. ابن ادریس حلی، کتاب السرائر، ج۳، ص۷۴.    
۲۵۳. علامه حلی، مختلف الشیعه، ج۸، ص۲۳۴.    
۲۵۴. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۳، ص۲۸۷ - ۲۸۹.    
۲۵۵. محقق حلی، المختصر النافع، ص۱۵۹.    
۲۵۶. علامه حلی، تحریر الاحکام، ج۴، ص۳۹۱.    
۲۵۷. شهید اول، اللمعة الدمشقیة، ص۹۰.
۲۵۸. شهید ثانی، الروضة البهیة، ج۳، ص۱۹۱.    
۲۵۹. شهید ثانی، مسالک الافهام، ج۱، ص۴۲۴.    
۲۶۰. سبزواری، محمدباقر، کفایة الاحکام، ج۲، ص۲۲.    
۲۶۱. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۵، ص۴۱۱ - ۴۱۳.    



• فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت (علیهم‌السلام)، ج۷، ص۱۳۳.


رده‌های این صفحه : احکام حج | احکام روزه | کفاره




جعبه ابزار