عزاداری امام حسین در عصر قاجار
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عزاداری امام حسین در عصر قاجار، از مباحث مرتبط با تاریخچه عزاداری برای
امام حسین (علیهالسّلام) است. در این دوره مراسم عزاداری و سوگواری امام حسین (علیهالسّلام) وارد مرحله جدیدی شد؛ به این معنا که هم از لحاظ شکلی و هم از لحاظ محتوایی دگرگونیهایی یافت. مردمی بودن، حضور گسترده زنان، محدود نبودن عزاداری به
دهه اول محرم، حضور بزرگان حکومت در عزاداریها، برپایی مراسمات
چهل منبر،
هفتاد و دو منبر و
شام غریبان و گسترش کمی و کیفی عزاداری از مهمترین شاخصههای عزاداری امام حسین (علیهالسّلام) در عصر
قاجار است.
با فرارسیدن عصر
قاجار،
عزاداری برای
امام حسین (علیهالسّلام) همچنان رونق و رواج خود را حفظ کرد و به شکل یک امر کاملاً عمومی و مردمی درآمد؛ به گونهای که در
تهران و شهرهای بزرگ، مردم تمام
محرم و
صفر را عزاداری میکردند و با برپا کردن چادر و گستردن فرش و نصب علم و کتل در کوچه و خیابان به این مراسـم شـور و نشاط خاصی میدادند. هرکس و هر صنف و دسته، طبق
نذر و قراری که داشت، در گرمی بخشیدن به این مراسم کمک میکرد و آن را نوعی
فریضه مذهبی میدانست.
«اوژن فلاندن» که در عصر قاجار به
ایران سفر کرده بود، سینهزنی پرهیجان مردم را آرامگاه
شاهزاده حسین قزوین از نزدیک مشاهده کرده بود. وی به توصیف آن صحنهها پرداخته و از برپایی مراسم
تعزیه در معابر عمومی و تکیهها، حیاط مساجد و خانههای بزرگ تهران، خبر داده و افزوده است: «عدهای با مشت سخت به سینه کوبیده و در نتیجه سایرین را برانگیخته، شورش در جمعیت و بازیگران برپا مینمودند.... در مدت عزاداری عدهای از مقدسین در شهر به راه افتاده، از اعماق وجود منقبت حسین و علی را مینمایند. بعـضی، زنجیرهای آهنی را بر روی سینه لخت میزنند و خود را مجـروح مـیسـازند. برخی پابرهنه و خونآلود با چهره سیاه شده در کوچهها دم از حسین میزنند و ادعا میکنند که تشنگی و گرما را بر خود هموار خواهند ساخت».
«کنت دوسرسی» سفیر فوقالعاده
فرانسه نیز، که در ١٢٥٥ قمری به ایران آمـده بـود، درباره مراسم محرم میگوید: «مردم ایرانایـام عـزاداری ماه محرم را با تشریفات رسمی و زیاد انجام میدهند».
بر اساس گزارش سفیر فرانسه، هرکس در حد توان خود میکوشیده که نقشی درخور توجه در عزاداری ایفا کند. افراد عادی در این مراسم شرکت میکردند و آنچه از دستشان بر میآمد انجام میدادند. افراد متمول و صاحبمنصب نیز برای اظهار ارادت خود به خاندان رسالت، مجالس بزرگی در خانههایشان و یا در تکیههای اصـلی شـهر برپا میکردند.
افراد قوی هیکل علمهایی را که کمتر کسی میتوانست بلند کند، به طور عمودی بر روی سینه و شکم خود قرار میدادند و با شال مخصوصی میبستند و آن را در جلو دسته حمل میکردند.
این برنامهها ویژه تهران نبود و اهالی هر شهری میکوشیدند این مراسـم را هر چه باشکوهتر برگزار کنند. ماساهاروی ژاپنی در زمان سلطنت
ناصرالدین شاه، هنگامی به
اصفهان رسید که در این شهر، مراسم عزاداری برپا بود. این مراسم برای او بسیار جالب و شگفت آور بوده است. وی در توصیف این عزاداری مینویسد: «نزدیک مسجد شاه رسیدیم. ایوان و در ورودی مسجد مشرف به میدان بـزرگ بود.... انبوه مردم از پیر و جوان در مسجد جمع شده بودند. شـمـارایـن جمعیت دو یا سه هزار نفر میشد. آنها در صحن مسجد چند حلقـه سـاخته، بعضی از آنها میان پیراهن را درآورده و شانه و سینهشان را برهنه کرده بودند. آنها به آهنگ منظمی و با هر دو دست به سینهشان میکوفتند و فریـاد مـاتم و بلند «حسین حسین» میگفتند. آنها میایستادند، روی پا میچرخیدند و بلنـد و با فریاد واندوه عزاداری میکردند. این صحنه رفتار آنهـا را بـا هـیـچ چیـز نمیتوانم قیاس کنم. البته ما ژاپنیها هم در تابستان مراسم «بون» (مراسمی که ژاپنیها به یاد و برای آرامش روح نیاکان و درگذشتگان خود در تابستان برگزار میکنند) را برگزار میکنیم؛ اما در اینجا گروهی از عزاداران پی در پی قمه به سرشان یا زنجیر به سینه و پشت خود میکوبیدند و خون به وضع بدی از سر و سینه آنها سرازیر بود و از آنها منظره رقتانگیز و دردآور میساخت. نمیدانم که آنها چه دلی داشتند. همه دکانهای شهر بسته بود و کسی کار نمیکرد. هیچ نمیدانستم از که بپرسم و چه بکنم».
دکتـر ویـلـس نـیـز مـشاهدات خود را در اصفهان در زمـان ولایـت
ظل السلطان پسر ناصرالدین شاه چنین گزارش میکند: «وقتی که
ماه محرم الحرام یعنی ماه عزاداری وارد میشود، تمام ساکنینایـران اناثاً و ذکوراً، حتی فقرای آنجا، به لباس سیاه ملبس میشوند.... در مجـالس
روضهخوانی مرد و زن بسیار جمع میشوند.... علاوه بر روضـهخـوانی زیاد بعضی از حکام ولایات، محض احترام و تقویت تعزیهداری و عزاداری شهدا، مبلغ کثیری از جیب خود خرج نموده و مجلس
تعزیهخوانی بسیار خوبی فراهم میآورند».
آنچه در همه عزاداریهای دوره قاجار بـه وضـوح دیده میشود، مردمی بودنایـن عزاداریهاست. نکته درخور توجه اینکه این شور و حال شگفتآور تنها در تهران حاکم نبوده است؛ بلکـه تمـام مراکز استانها و حتی تمام روستاها و قصبات در سراسر کشور چنین وضعی داشـتـهانـد. گرترود بل، که در بهار ۱۳۱۱ قمـری (۱۸۹۲م) در زمان ناصرالدین شاه به ایران سفر کرده، از مشاهدات خود در
قزوین چنین حکایت میکند: «اندکی پس از آنکه به خاک ایران قدم گذاشتیم، بـه طـور غیر منتظرهای با داستان این شهادت روبه رو شدیم. در خیابان اصـلی قـزوین... آخوندی که روی نوعی
منبر نشسته بود، وقایعی را که آنان بایستی نمایش دهند با صدای بلند میخواند. اما با شروع ماه محرم هیجان مذهبی پنهان مشرق زمین آشکار شد. هر شب هنگام غروب شیون و زاری عزاداران فضا را پر میکرد و غم واندوه گاهی اوج میگرفت و گاهی تخفیف مییافت، تا سپیده دم که مؤمنان عزادار را به بستر بفرستد و سبب شود بیایمانان از خـواب مـانـده، با آهی از رضایت سر را روی بالش بگرداننـد. سرانجام روز دهـم مـحـرم فرارسید؛ روزی پراهمیت برای همه مسلمانان...؛ ولی برای شیعیان دهـم محرم لحظهای بسیار ژرف تر و پرمعنیتر است؛ چراکه شهادت امام حسین (علیهالسّلام) در این روز روی داده است».
شور و هیجان عزاداری، در روستاها نیز دست کمی از شهرها نداشته است؛ چنـان کـه گرترود بل در ادامه گزارش خـود، عزاداری در یکی از روستاهای قزوین را چنین توصیف میکند: «کمی بعد از
ظهر روز عاشورا صدای عزاداران در دهکده پیچید. اهـالی که دستهای تشکیل داده بودند، در خیابـانهـای سـایهدار به راه افتادند و از باریکهای از صحرا که به خیابان اصلی میرسید گذشتند.اندوه و مـاتـمایـن گروه عزاداران احترام شگفتی بود به قهرمان دلیری که پیکرش در دشت کربلا آرمیده است؛ ... و اگر آیین خاکسپاری او (امـام حسین (علیهالسّلام) ) در دوازده قـرن پیش به اختصار برگزار شده، آوای آن در طول قرنها با انعکاس ابـدی طنینانداز بوده و تا به امروز رسیده است. در ابتدای صفوف، گروهی از پسربچهها راه میسپردند که تا کمر لخت بودند و به دور نوحهخوان سبزپوشی جست و خیز میکردند و او در حین راه رفتن در میان جمعیت نامنظم، مصائب امام را نقل میکرد. بچهها بالا میپریدند و جست و خیز میکردند و سینه میزدند.... به دنبال آنها مردان علمدار بودند که علمهای دهکده را حمل میکردند؛ میلههای بلندی که بر بالایشان مهـرههـا و پارچهها و نوار ابریشمی رنگارنگ و تزیینات عجیب دیگری نصب شده بود؛ و در پی آنها مرثیهخوان و گروه دیگری از مردان میآمدند که یقه لباسهایشان را پاره کرده بودند و به سینه و پیشانی میزدند و نامامـام را با هماهنگی یکنواختی تکرار میکردند که با گریهها و شیونهایشان گسیخته میشد.
مردها بر سینه برهنه خود میکوفتند و اشک بر گونههایشان سرازیر بود و گاه به گاه کلمات نوحهخوان را مضمون همسرایی خسته و ماتم زدهای قـرار میدادند، یا با ناله زمزمه مانندی وارد داستان او میشدند که شدت و قدرت مییافت تا به دورترین گوشههای چادری که به عنوان سقف در وسـط بـازار روستا جهت عزاداری برپا شده بود میرسید: «حسین! حسین! یاحسین! » هـوا به شدت گرم بود. چراغهای ارزان قیمت اروپایی در کنار دیوارهای کرباسی دود میکردند، و پرتو لرزانی بر گلهای خرزهره صـورتی و زنان سیاهپوش و چهرههای روبه بالای مردان میافکندند.... نوحهخوان
عمامه را از سر برداشت و بر زمین کوفت و همچنان میخواند و مردم فریاد مقطـع «یاحسین یاحسین یاحسین» را از سر گرفتند».
دکتر «جان ویشارد» نیز درباره عزاداری تبریزیها در
دوره مشروطه میگوید: «من شاهد صحنههای گوناگون تعزیه در جاهای مختلف کشور بودهام؛ امـا هـیچ کجا را جدی تر و متعصبانهتر از تبریز ندیدهام».
او همچنین معتقد است که تمام طبقات اجتماع، از فقیرترین فرد تا شخص شاه، در این عزاداریها مساوی رفتار میکنند. وی در توصیف این رفتار مشترک مینویسد: «محرم ماه عزاداری است و تقریباً تمام طبقات در آن شرکت دارند و به یادبود شهادت امام حسین مراسمی انجام میشود. تمامی مردم از شاه و گدا، نه اینکه فقط یک نوار ساده بـر یـقـه لبـاس یـا کلاه خـود بزننـد، بلکـه کـلاً سیاه میپوشند. آنان که توانایی دارند، بدون اعتنـا بـه گـرمـی هـوا، سرتاپا مشکیپوش میشوند. حتی کودکانی که در خیابانها برای حسین و حسن نوحهخوانی میکنند، اغلب لباس تیره بر تن دارند. پرچمهای سیاه کوچک بر سردر خانهها، به منزله دعوتی است از عابران، برای شرکت در مراسم مذهبی و دعاهایی که در آن خانهها برای عموم انجام میشود. در این جلسات واعـظ
قرائت قرآن میکند و اشعاری در مدح و خصوصیات اخلاقی شهدا میخواند و بعد نصایح و سفارشاتی به حضار میدهد که معمولاً از جانب آنها با گریه و یا آمین گفتن پاسخ میشنود».
از ویژگیهای عزاداری در دوره قاجار حضور گسترده زنان درایـن عـزاداریهاست. «بشری دلریش» شرکت زنها را در مجالس عزاداری چنین توصیف میکند: «فعالترین بعد حضور اجتماعی زنان در دوره
قاجار، شرکت در مراسم
عزاداری ماه محرم،
روضهخوانی و نمایشهای
تعزیه بود... که به گفته حسن اعظام قدسی بهترین و مفصلترین مجالس روضهخوانی ماه محرم در تهـران، در مسجد حاج شیخ عبدالحسین برگزار میگردید که گاه جمعیت شرکتکننده در آن، متجاوز از ده هزار زن و مرد میشد».
مهـدی قـلـیخـان هـدایت چنین گزارش میدهـد: «در تکیـه دولت، اطـراف سـکو از زنها پر میشد؛ قریـب شـش هـزار نفر. مردها به علت کثرت جمعیـت زنـان، بـدان راه نمییافتند».
گرترود بل نیز در سفرنامهاش عزاداری زنان آن دوره را چنین توصیف کرده است: «روی سکو نوحهخوانی با لباس بلند و
عمامه سفید نشسته بود و شرح شهادت را با آهنگ کشیده و حزنانگیزی میخواند. زیر پای او زمین پوشیده از زنانی بود که چادرهای سیاهشان را به طور مرتبی به دور خود جمع کرده و با سرهای پوشیده نشسته بودند و روبند کتان سفید جلو صورتشان تا پایین روی دامنشان آویزان بود.... نوحهخوان به ذکر مصیبت ادامـه میداد و زنهـا در تقلای رنج آلودی خود را به پس و پیش تکان میدادند».
به گفته برخی از پژوهشگران، کسب اجـر اخـروی،
توبه از گناهان، افـزودن بر اطلاعات دینی، دیـدن رجـال سیاسی، روحانیان، مراجـع بـزرگ و شنیدن مواعظ آنها در کنار محظوظ شدن از لذت حضور در جمع و مشارکت در طبخ غذا و تناول آن، از انگیزههای کوچک و بزرگی بودند که به حضور زنان در این مراسم، قوت میبخشید.
در دوره
قاجاریه نیز، همچون دوره
صفویه، ایام
عزاداری توسعه یافت. در این دوره مراسم عزاداری مدت زمان بیشتری را دربر میگرفت و تنها محدود به یکی دو دهه در
محرم و
صفر نبود.
در بسیاری از محلات
تهران مردم در تمام ایام محرم و صفر مراسم
روضهخوانی برپا میکردند.
در این دوران عزاداری برای رفع
وبا،
طاعون و حتی گرانی نیز رسـم شد. برای نمونه در سال ۱۳۱۰ قمری وبا در ایران و تهران شیوع یافت. مردم برای نجات از وبا به امام حسین (علیهالسّلام) متوسل شدند و جلسات مفصـل عـزاداری برپا کردند.
عین السلطنه در این زمینه مینویسد: «وبا در اغلب بلاد ایران به شدت مشغول قتـل اسـت.... روزی شـش صـد نفر و پانصد نفر کمتـر نـمـیکـشد.... همهمه و اضـطراب مـردم طـهـران طوری شده که به نوشتن برنمیآید. دو سه مرتبه خلـق طـهـران بـا علمـا و سادات به امامزاده حسن و امامزاده اهـل عـلـی مـصلی رفتـه و هـر مرتبـه متجاوز از بیست هزار نفر بودند.
صدقه و روضـهخـوانی و بذل و بخشش به شدت زیاد شده است.... روضهخوانی و خیرات بـه حـدی در تهران و شمیرانات زیاد شده.... آش
امام زین العابدین (علیهالسّلام) در تمام کوچهها گذرها طبخ میشود. دستهجات سینهزن متصل در گردش است. تمـام مردم زاهد و عابد شدهاند».
در دوره قاجار بزرگان حکومت نیز اقدام به برگزاری مجالس عزا میکردند؛ چنـان کـه اعتمادالسلطنه وزیر انطباعات (چاپ و نشر)
ناصرالدین شاه با تصریح و تاکیـد
برگزاری مجالس عزاداری در منزل خود میگوید: «تنها چیزی که از برای خود اسباب نجات دنیا و آخرت میدانم خدمت به خامس آل عبا سیدالشهدا است».
جان ویشارد نیز گفته است تمامی مردم از شاه و گدا کلاً سیاه میپوشیده و به سخنان واعظ گوش فرامیدادهاند.
نمونه دیگر، گزارش سفیر فرانسه از عزاداری در خانه امین السلطان است: «امسال هفتههای اول محرم... من توانستم این مراسم را در خانه «اتابک اعظـم» (
امین السلطان) در
تهران ببینم. سرتاسر حیاط بزرگ آن با چادری پوشانده شده بود و به روی دیوارها پارچه سیاه کشیده بودند؛ پنجرههای باز اتاقها به منزلـه جایگاه نشستن برای مدعوین بود. مراسم هر روز از ساعت سه بعدازظهر آغاز و در ساعت ده یا یازده شب ختم میشد. جمعیت کثیری تالار پرنوری را پر میکردند. روضهخوانان پشت سر هم بالای منبر میرفتند و با ذکر مصیبت امامان، همه حاضران را به گریه و زاری میانداختند.... آن شب نوحهخوانی، به خواندن نوحهای آغاز کرد و مردم همه با او هماواز شـدند. در آخـر همـه به طور دستهجمعی به شیون و زاری و رفته رفته با صدای ناله مانندی به زمزمه غمانگیزی پرداختند. دائماً جنب و جوش و رفت و آمد برقرار بود».
عین السلطنه از شاهزادگان دوره ناصری و سرتیپ دوم توپخانه تصریح میکند که تاجران در بعضی مساجد، مجلس روضه تشکیل میدادند. او در خاطراتش در این باره مینویسد: «یکشنبه ۹ محرم: عصر به اتفاق تولویخان به شهر رفتیم. نیم ساعت به غروب مانـده، خانـه حضرت والا پیاده شدیم.
محمدحسین میرزا شهر بود آمد. شب قبـل از شـام، مسجد شیخ عبدالحسین که چسب به خانه خودمان است و سه سال است تجار و کسبه ترک روضهخوانی مفصل در آنجا میکنند رفتیم. الحق خوب مجلسی فراهم آوردهاند. مسجد آقاسیدعزیز الله را که جناب صدرالعلما آنجـا
نماز میخواند، تجار اصفهانی بستهاند. مسجد جمعه را تجـار کاشانی روضـه میخوانند. یک ساعت استماع ذکر مصیبت شده، بعد قدری گردش رفتیم. جمعیت زیاد بود؛ دستهجات سینهزن فراوان».
بنابراین میتوان ادعا کرد که در دوره قاجار عزاداری نهادینه شده بود و هر بخش از جامعه که بیشتر به آن نزدیک میشد، بیشتر بین مردم محبوبیت پیدا میکرد.
«چهل منبر» یا «چهل و یک منبر» از سنتهای ویژه دوره قاجار بوده است؛ به این ترتیب که افراد
نذر میکردند که در شب عاشورا (یا
شب شام غریبان) در پای چهل منبر شمع روشن کنند. (این شمعها به طور نمادین و با انگیزه تامین روشنایی در مجلس عزای حسینی بوده است؛ به ویژه در آن دوران که برق فراهم نبوده است.)
عبدالله مستوفی در شرح آن مینویسد: «در شبهای عاشورا جمعی دیده میشدند که حتی بعضی پابرهنه کیسه یا جعبهای پر از شمع زیر بغل گرفته، به تکیهها و مجالسی که روز در آنها روضهخوانی میشد میرفتند که نذر خود را راجع به روشـن کـردن چهل و یک شمع در چهل و یک منبر ادا کنند.... چهل و یک منبرروها از همه طبقه بودند؛ حتی بعضی از اعیان که با فانوس و نوکر و پیشخدمت و فراش چهل و یک منبر میرفتند. جعبه شمع آنها زیر بغل فراش بود. آقا پای
منبر میرسید، شمعش را روشن میکرد و با کمال
اخلاص منبـر را میبوسید.... ولی اکثریت با طبقه متوسط بود. بعضی از تکیههـا ماننـد «تکیه سادات اخوی» برای روشن کردن شمع اختصاص داشت که هرکس یک شمع از چهل و یک منبر خود را باید در این تکیه روشن کند و بعضی هم بودند که فقط نذرشان منحصر به روشن کردن پنج یا هفت یا ده شمع یا بیشتر در این تکیه بود».
اعتمادالسلطنه مترجم مخصوص و رئیس دارالترجمه
ناصرالدین شاه در شرح محرم سال ۱۳۰۰ قمری مینویسد: «سه شنبه ۹ محرم: ... صبح
امین الدوله و
نظام الملک و جمعی برای شرکت در مجلـس روضـه آمدند.... امشب چهل منبر که هر سال میروم رفتم. اسامی خانـههـا از قـرار تفصیل ذیل است.... ساعت سـه نـصـف شـب خانـه آمـدم. امـشب هـم روضهخوانی در خانه بود».
او همچنین در وقایع محرم ۱۳۱۲ قمری مینویسد: «
جمعه ۹ محرم؛ به قصد چهل و یک منبر از خانه بیرون رفتیم. هفت هشت سال بود به واسطه تشریف نداشتن موکـب همایون در موقع
عاشورا در طهران، چهل و یک منبر نرفته بودم».
عزیزالسلطان نیز مینویسد: «۹ محرم الحرام غروب مراجعت به منزل نمودم؛ تجدید
وضو نمودم؛ رفتم به چهل منبر و از قرار تفصیل ذیل شمع روشن نمودم...» .
دوستعلی خان معیرالممالک نیز در توصیف شب یازدهم ماه محرم مینویسد: «جمعه دهم محرم سال ۱۳۳۱ قمری... زنها در تکیه زیر نخل حلوا میپختند و دسته دسته به چهل و یک منبر میرفتند».
با توجه به گزارش معیرالممالک، میتوان گفت این مراسم تا سال ۱۳۳۱ قمری میان مردم تهران رایج بوده است. البته معیرالممالک شب یازدهم محرم را شـب چـهـل و یک منبر ذکر کرده است. شاید این مراسم ابتدا در شب عاشورا برپا میشده و پس از مدتی به شب یازدهم منتقل شده است؛ چنانکه امروزه نیـز مـراسـم شـام غریبان را در شـب یازدهم محرم با روشن کردن شمع گرامی میدارند.
عین السلطنه اشارهای هم به «هفتاد و دو منبر» کرده که مشخص نیست زمان آن، چه وقت و کیفیت آن چگونه بوده است. او در این زمینه تنها نوشته است: «جمعه ٢٤... نیم ساعت از شب رفته منزل آمدم. هفتاد و دو منبر امروز خوانده شد».
شاید مقصود او ۷۲ منبر بوده که در یک مجلس و بـه یـاد ۷۲ تن شهدای کربلا برگزار میشده است؛ آن گونه که در «تکیه دولت» مرسوم بود که طلبهها قبل از برگزاری
تعزیه یک به یک منبر میرفتند. «کارلا سرنا» در سفرنامه خود عزاداری در تکیه دولت را چنین گزارش کرده است: «ملایانی که دعوت شده باشند یکی پس از دیگری برای موعظه بر آن مینشینند. روحانیان دیگری که عمامههای سفید معرف آنهاست در پای منبر مینشینند و سخن میگویند».
مراسم
شام غریبان نیز یکی دیگر از رسمهای جدیدی بود که در دوره قاجار بنـا نـهـاده شد. عبدالله مستوفی برگزاری این مراسم را چنین گزارش میدهد: «وقت این عزاداری بعد از غروب آفتاب شـب یـازدهم محـرم، و ترتیب آن از این قرار بود که تا میتوانستند مجلس را بی پیرایه و تجمـل و کـم چـراغ میکردند. روضهخوان هم در کار نبود. دستههای مختلف محلات شهر، از در تکیه وارد شده، اعم از ترک و فارس، نوحـه خـود را... میخواندند.... دستهها هم بی علم بودند؛ طبق و چراغ و فانوس و مشعلی هـم نداشتند؛ فقـط بعضی افراد یک شمع گچی در دست میگرفتند که در تاریکی بازار و کوچههای پرسوراخ، از خطر سقوط محفوظ باشند و نوحه خود را هم آرام و بی راهانداختن سروصدا و تظاهر میخواندند. گاهی هم مینشستند و یک بند اشعار خود را نشسته میخواندند و بعد برای خواندن بند دوم برمیخاستند و در ضمن رفتن، مصراع دوم را تمام میکردند و با این کیفیـت افـتـان و خــزان دور مجلس، که البته برای انجام این عملیات راهی در آن باز گذاشته بودند، گشته و خارج میشدند».
دوره قاجار زمان رشد انواع عزاداریها بود. حضور فوج فوج مردم در
جهاد بـر ضـد نیروهای متجاوز روسی، پس از شرکت در مجالس عزاداری سیدالشهدا (علیهالسّلام)، حاکی از گستردگی و رونق این مجالس در آن زمان است.
در دوره
محمدشاه قاجار نیز، با تشویقهـای صـدراعظم روحـانی مسلک او، «
حاج میرزا آقاسی» مراسم عزاداری رونق بیشتری گرفت.
علاوه بر رواج هیئتها و دستههای معمولی، که در دوره
صفویه هم مرسوم بود، در این دوره دستههای متشکل از مردان و کودکان نیز بسیار توسعه یافتند؛ به طوری که در عهد ناصری جمعیت یک دسته به دوهزار نفر میرسید.
عزاداری در دوره ناصری، رونق و جلوه خاصی یافت. با نگاهی به منابع این عصر، همانند خاطرات
اعتمادالسلطنه و آثار سفرنامهنویسان خارجی، شکوه و عظمت این مراسم روشنتر میشود. اشاره به اهتمام مردم به برگزاری عزاداری و مجالس روضه هماننـد برگزاری مجالس روضه در مدرسه خان مروی به سرپرستی
آیت الله ملاعلی کنی، شرکت شخص شاه در مراسم
روضه و
تعزیه، برنامههای خاص تکیه دولت و... در خلال ایـن کتابها به وفور به چشم میخورد.
در دوره
قاجار تکیهها که در ابتدا محلی برای اجتماع
دراویش و فقرا بود، رفتهرفته تبدیل به محلی برای
عزاداری شد و از زمان
ناصرالدین شاه به بعد، تکیهها به طور رسمی محـل اجرای برنامههای عزاداری و نمایشهای مذهبی شدند.
«تکیه» در لغت به معنای «پشت به چیزی گذاشتن» است و مجازاً پشت و پناه را گویند و به همین لحاظ، به جایی که فقرا را پناه دهند تکیه گفته میشود. امروزه در اصطلاح عبارت است از حسینیههایی که در آن روضـه میخوانند، یا در آن تعزیـهخـوانی و روضهخوانی برگزار میکنند، و جمع آن «تکایا» است.
این گونه اماکن، علاوه بر آنکه حرمت و قداست ویژهشان، احکام مخصوص مساجد را ندارند. بنابراین محدودیت حضور در آن مثل
مسجد نیست.
تاریخ دقیق شکلگیری تکیه معلوم نیست؛ ولی درباره چگونگی شکلگیری آن گفتهاند تکیهها در آغاز محل اجتماع دراویش و فقرایی بود که رایگان و به طور موقت در آنجا اقامت داشتند. محافظان و نگهبانان آن (تکیهداران) از جوانمردان بودند و آداب و رسومی خاص داشتند که در فتوتنامهها آمده است. رفته رفته تکیـه تبدیل به محلی برای
عزاداری شد و از زمان
ناصرالدین شاه به بعد، تکیهها به طور رسمی محـل اجرای برنامههای عزاداری و نمایشهای مذهبی شدند.
تکیهها نقش مهمی در نهادینه کردن عزاداری در دوره
قاجار ایفا کردند؛ به طوری که از فقیرترین افراد جامعه تا شخص شاه و
صدراعظم در کمک به برگزاری مراسم آن مشارکت شخصی میکردند و عزاداری بر امام حسین (علیهالسّلام) جلـوه بـارز همکاری نزدیک دربار قاجاری با مردم عادی بود. در اینجا بود که تجمعهای مذهبی گسترش یافت و بر شکوه عزاداری و
تعزیه افزوده شد. کمکم تکیههای ثابت برپا شد و ساختن تکایـا نیـز گسترش یافت.
این تکیهها را جماعتی از افراد خیراندیش و نیکوکار میساختند و معمولاً هم چندین دکان و مغازه را برای نگهداری و مرمت تکیهها و برقراری تعزیه
وقف آنجا میکردند؛ ولی بیشتر تکیهها بیموقوفه بودند و اهل هر محل و گذر به همت و کوشش خودشان، در روزهای عزاداری تکیه را به راه میانداختند
و دسـت کـم در ماههای
محرم و
صفر مراسم روضهخوانی را در آن برپا میکردند.
در دوره
محمدشاه قاجار معتبرترین و بزرگترین تکیـه تهران، که بیشتر عزاداریهـای دولتی در آن برپا میشد، «تکیه حاج میرزا آقاسی» یا «تکیه عباس آباد» بود که چون فضای وسیعتری داشت، بسیاری ترجیح میدادند روزهای عزاداری در آنجا باشـند.
در عین حال در
تهران، هر محله و کویی، تکیهای داشت که در روزهای عزاداری مردم محل را در خود گرد هم میآورد.
بعضی از تکیهها مانند «تکیه سادات اخوی» به روشن کردن شمع اختصاص داشـت که هرکس یک شمع از
چهل منبر خود را در این تکیه روشن میکرد.
طبـق نـقـل
مهدی قلی خان هدایت، زنهـا بیش از مردهـا درایـن تـکـیـههـا شرکت میکردند.
برای آنکه به تصویر روشنتری از فضای تکیـه و مراسـم خـاص آن دست یابیم، به بررسی چگونگی ساخت و برگزاری مراسم در یکی از تکیـههـای مـهـم دوران قاجار میپردازیم. در سال ۱۲۸۳ قمری به دلیل اقبال چشمگیر مردم به برنامههای مذهبی تکایا،
ناصرالدین شاه دستور ساخت تکیهای بزرگتر را صادر کرد. این تکیه که بعدها به «تکیه دولت» معروف شد، در دوره قاجـار تبـدیل به محلی برای برگزاری معروفترین و مفصلترین مجالس روضهخوانی و عزاداری در تهران شد و تمام کشور شهرت یافت.
کارلا سرنا در توصیف این
تکیه مینویسد: «این بنا ازلحاظ وسعت قابل توجه است. نمای خارجی آن آجری است. داخل آن شکل سیرکی بزرگ دارد و از لژهای بزرگ و کوچکی که روبه روی هم و در یک سطح قرار ندارند احاطه گردیده است.... دالانهایی که کاخ شاهی را به تکیه متصل میکند پیچ در پیچ و تاریکاند. سردر اصـلی نـوعی معمـاری جدید ایرانی است، مرکب از چند گنبد و طاقها و برجهای کوچک که با آجرهای رنگارنگ و شیشههایی با قطع کوچک مزین گردیده است. سبک بنا سنتی و ظریف است».
عبدالله مستوفی نیز در توصیف این تکیه مینویسد: «طبقه اول متعلق به وزرا و حکـام مـیباشـد... و اعیان شهر به مناسبت خصوصیت با پیشکار حاکم یا رفاقت با وزیر به این طاق نماهـا بـا دعـوت و بیدعوت میآمدند و اکثراً نهار هم به آنها داده میشد. پلههـای
منبر... را با جار (چراغهای بلورین چندشاخهای که معمولاً به سقف آویزان میکنند) و لاله و آیینه و گلدان... زینت میکردند.... غرفههایی که متعلق به زنان خاصه دربار بود جداگانه و جلـوایـن غـرفـههـای فوقانی پرده زنبـوری میکشیدند، و هر غرفه متعلق به یکی از زنهـای شـاه بود که آنها هم مهمانهای خود را که از خانوادههای اعیان بودند... دعـوت کـرده... و عصر برای تماشای
تعزیه به غرفه مخصوص میآمدند.... بعـدازظهر... تمـام روضهخوانهای شهر یکی بعد از دیگری آمده،
روضه میخواندند...
در این تکیه ده روز تمام عصرها روضهخوانی، و شب هـا تعـزیـهخـوانی برپا بود و بسیاری از روضهخوانهای شهر در آنجا
منبر میرفتند. بعد از خاتمـه روضـهخـوانی دستههای سینهزنی با علم و بیرق عزا وارد میشدند و روبهرویاتـاق شـاه تـوقفی کرده، سینه زده و از در خارج میشدند. بعد از همه دستهها، دسته فراشهـای شـاهی که حدود هزار نفر میشدند، با لبـاس هـای مشکی وارد میشدند و سینهزنی و نوحهخوانی میکردند. بعد از آن هم تعزیهخوانها و شبیهخوانها وارد میشدند».
یکی از مهمترین شاخصه
عزاداری در عصر
قاجار توسعه هیئتهای عزاداری است. این هیئتهای مذهبی را میتوان مردمیترین تشکلهای موجود در جهان خواند که بدون کمک دولتها، و حتی گاهی با وجود مخالفت و خشونت حکومتها، به وجود آمده و به حیات خود ادامه دادهاند. برخی از همان هیئتهای تاسیس شده در دوره قاجار، حتی علی رغم فشار
دولت پهلوی تا به الان به کار خود ادامه دادند. برای مثال: «هیئت جان نثاران حسینی» صنف بزازان بازار تهران که از سال ۱۳۰۰ قمـری بـه صـورت رسمی تاسیس شده است؛ «مجمع هیئت ثارات الحسین» که در سال ۱۳۳۰ قمری فعالیت خود را آغاز کرد؛ «هیئت متحده تهرانیان ارض اقدس» که تهرانیهای مقیم
مشهد آن را در سال ۱۳۲۸ قمری تاسیس کردند. این هیئتها هنوز هم به کار خود ادامه میدهند.
کارکردهای هیئتهای مذهبی را میتوان اقامه عزا، تعظیم
شعایر دینی، تعمیق دانش دینی و تقویت حافظه تاریخی در جامعه
شیعه ایران دانست. جلسات هیئتهای مذهبی در منازل، مساجد، حسینیهها، تکایا و محلات تشکیل میشود و به جز ایام خاص نظیـر ماه محرم معمولاً در طول سال جلسات خود را به صورت هفتگی و بعضی هـم ماهانه تشکیل میدهند. در انتخاب روز برپایی جلسه نیز هیئتها با توجه به میل و سلیقه اعضا و با تکیه بر مستندات دینی و تاریخی، روز خاصی را انتخاب میکنند. تعلیم
قرآن، آموزش احکام، وعظ و سخنرانی، خواندن
روضه و دعاهای مختلف و... امـوری است که در هیئتها رواج دارد.
رشد هیئتهای مذهبی و عزاداری در دوره
ناصرالدین شاه به اوج رسید.
رونق هئیتهای مذهبی تنها مختص تهران نبود؛ در شهرهای دیگر نیز، بـه ویژه در مراکز استانها، هیئتهایی فعال بودند. برای نمونه در یزد هر یک از هفده محله، یک هیئت عزاداری و دسته سینهزنی مخصوص به خود داشتند.
در این دوره به دلیل حمایت دولت و تشویقهای صدراعظم محمدشاه قاجار، حاج میرزا آقاسی، مراسم عزاداری و تعزیه رشد کمی و کیفی خاصی گرفت. بـه دنبـال فـتـوای
آیت الله محمدعلی کرمانشاهی در دوره
زندیه، مبنی بر جواز هر نوع عزاداری بر امام حسین (علیهالسّلام)،
همچنین به علت تشویقهای
صدراعظم محمدشاه قاجار،
حاج میرزا آقاسی، مراسم
عزاداری و
تعزیه در دوره
قاجار رونق خاصی گرفت؛ اما بی گمان در میان انواع عزاداری هـا، تعزیـه جـلـوه خاصی داشت که رواج آن را میتوان از ابعاد مختلفی مورد بررسی و کاوش قرار داد.
نخستین تحول که تقریباً از زمان
فتحعلی شاه آغـاز شـد، افـزایش شمار مجالس
تعزیه بود. «تعداد تعزیهها که در دوره زندیان بیش از ده تا دوازده مجلس نبود به چهل تا پنجاه مجلس رسید. همچنین از اواخر سلطنت فتحعلـی شـاه و زمان محمدشاه، علاوه بر وقایع
کربلا و مصائب مربوط به خاندان پیامبر، از داستانها و وقایع دیگر مذهبی و تاریخی نیز تعزیههایی ساخته شد».
عین السلطنه مینویسد: «
شنبه دهم محرم ۱۳۰۹؛ عاشوری گرفته از صبح جمعیت بود. روز هفتم که اهل تعزیه را شماره کردند، سه هزاروپانصد نفر زن آمـده بود.... دسته جات زیاد آمدند. سه ساعت به غروب مانده شروع به تعزیه میشود».
تعزیه در دوره قاجاریه از نظر هنری پیشرفتهای چشمگیری داشت؛ به ویژه در سه زمینه ادبی، موسیقیایی و نمایشی به شکوفایی رسید. برای مثال درباره پیشرفتهای نمایشی تعزیه در این دوره گفتهاند: «در تعزیههای قدیم، اشقیا و مخالفخوانـان نقش و تاثیراندکی در تعزیه داشتند. لیکن از دوره ناصری به بعد مکالمهها در تعزیه کوتاهتر، و حرکت و عمل بیشتر شد. اشقیا و مخالفخوانها به خصوص در تعزیههـای شـهادت و حماسی، مقام و موقع نمایشی بیشتر و بهتری یافتند. اینامـر، یعنی تقابـل و توازی نسبی نقش متضاد، یا خوب و بد تعزیه سبب شد که بر جنبههای درامی و نمایشی تعزیه افزوده شود و تعزیه تااندازهای از حالت ساده و تراژدیک محض بیرون آید».
در این دوره حکومت و دربار و به دنبال آن اعیان و اشراف، نه تنها تعزیه خوانیهای عمومی را تشویق، و از آن حمایت میکردند، بلکه خود نیز به برگزاری این مراسم همت میگماشتند و تکایا و محلهای معین و حتی خانـههـای شخصی خود را به این کار اختصاص میدادند؛
چنان که
عین السلطنه مینویسد: «در دیوان خانه حکومتی
تعزیه است».
مقامات قاجار حتی سفرای خارجی را نیز به تماشای تعزیه میخواندند. حضور بنجامین در تکیه دولت نمونهای از حضورایـن سـفیران در این مراسم است.
انیس الدوله، ملکه ایران در دوره ناصری، همسران سفرای کشورهای خارجی یا فرستادگان زن از کشورهای اروپایی را با خود به مراسم تکیه میبرد و خود داستان تعزیه را برایشان شرح میداد. در نظر آنان چنین مینمود که او برای آنکه شـدت وابستگی خود را به
مذهب تشیع نشان دهد در حضور آنها برای مصائب امام حسین (علیهالسّلام) گریه و ناله سر میدهد. مادام کارلا سرنا، جهانگرد ایتالیایی که در سال ۱۳۰۱ قمری در
ایران به سر میبرد، در این باره میگوید: «سوگلی با دقت به اجرای نمایشنامه (تعزیه) دقت میکرد.... او و همه اطرافیانشاندوهگین بودند، ناله و ضجه میکردند و به یاد مصائب شخصیتهای مقدس مذهبی خویش اشک میریختند».
نفوذ تعزیه در خانهها در دوره قاجار به جایی رسید که برخی از زنان اعیان و اشراف در خانههای خود تعزیههایی برپا کردند که اجراکنندگان آن از زنان بودند. با اینکه در تکایای عمومی و دولتی بیشتر تماشاگران تعزیه زنان بودند و جای ویژه و معینی برای نشستن در مجالس تعزیه داشتند، بعضی از زنان اعیان و اشراف، هم برای ابراز اخلاص و اعتقاد مذهبی و هم برای تفاخر، به برپایی مجالس تعزیه در خانههای خود برانگیخته شدند.
تعزیههای زنانه ظاهراً از زمان
فتحعلی شاه در میان زنان و دختران او رواج یافت و این وضع تا اواخر دوره قاجار ادامه داشت. تماشاگرانایـن تعزیـههـا زنـان دربـار و خواجه سرایان و پسران نابالغ بودند. در این مجالس زنان روبسته را راه نمیدادند تا مبادا مردی با پوشش زنانه میان زنان بنشیند. نام شماری از زنان درباری و اعیان و اشراف که تعزیه میخواندند و به نام «ملاباجی» معروف بودند، در منابع دوره قاجار آمده است. از مکانهای معروف تعزیـهخـوانـی هـای مفصل، یکی
کاخ گلستان و دیگری منـزل
میرزامحمدحسین خان سپهسالار بود.
• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۲، ص۴۱۷-۴۲۹.