• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

عزاداری امام حسین در دوره غیبت

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





عزاداری امام حسین در دوره غیبت، از مباحث مرتبط با تاریخچه عزاداری برای امام حسین (علیه‌السّلام) است.
در دوره غیبت، با وجود آنکه اوضاع همواره یکنواخت نبود، درمجموع شاهد گسترش مراسم عزاداری در مناطق شیعه‌نشین، و توسعه شکلی آن در قلمرو حکومت‌های شیعی هستیم.
دوران آل بویه و پس از آن، صفویان در ایران، دو نقطه اوج این توسـعه‌هـا، در دوران غیبت بوده‌اند. در مقابل در دوران حکومت پهلوی خصوصا رضاشاه از برگزاری مراسمات عزاداری در تمام ابعاد و اشکال ممانعت به عمل آمد اما با مخالفت عامه مردم و روحانیون و علما مواجه شد.

فهرست مندرجات

۱ - عصر آل بویه
       ۱.۱ - عزاداری سازمان‌یافته
       ۱.۲ - برپایی عزاداری در حکومت‌های شیعی
       ۱.۳ - واکنش اهل سنت
       ۱.۴ - شیوه‌های عزاداری
              ۱.۴.۱ - مرثیه‌سرایی
              ۱.۴.۲ - مقتل‌خوانی
              ۱.۴.۳ - عزاداری در صحنه عمومی
۲ - عصر غزنویان
۳ - عصر سلجوقیان
       ۳.۱ - ممانعت از برگزاری عزاداری
       ۳.۲ - تغییر اوضاع به نفع شیعیان
       ۳.۳ - گسترش رسوم مذهبی شیعیان
       ۳.۴ - گسترش آثار مکتوب درباره امام حسین
       ۳.۵ - رواج مرثیه‌سرایی پارسی
       ۳.۶ - افزایش مرثیه سرایان به زبان عربـی
۴ - عصر مغولان
       ۴.۱ - گرایش‌های صوفیانه و زهدگرایانه
       ۴.۲ - برپایی مراسم عزاداری
       ۴.۳ - شیوه‌های مرثیه‌سرایی
۵ - عصر تیموریان
       ۵.۱ - تاثیرپذیری از فرهنگ اسلامی و ایرانی
       ۵.۲ - رواج سوگواری عاشورا
       ۵.۳ - رونق مجالس وعظ و عزاداری
       ۵.۴ - سرودن اشعار درباره واقعه عاشورا
۶ - عصر صفوی
       ۶.۱ - گسترش سوگواری
       ۶.۲ - بازتاب عزاداری‌ در سفرنامه‌ها
       ۶.۳ - شیوه‌های سوگواری
              ۶.۳.۱ - روضه‌خوانی
              ۶.۳.۲ - دسته‌های سینه‌زنی
              ۶.۳.۳ - تعزیه و شبیه‌خوانی
۷ - عصر قاجار
       ۷.۱ - مردمی بودن
              ۷.۱.۱ - خاطرات اوژن فلاندن
              ۷.۱.۲ - خاطرات کنت دوسرسی
              ۷.۱.۳ - خاطرات دکتـر ویـلـس
              ۷.۱.۴ - خاطرات گرترود بل
              ۷.۱.۵ - خاطرات جان ویشارد
       ۷.۲ - حضور گسترده زنان
       ۷.۳ - محدود نبودن عزاداری به دهه اول محرم
       ۷.۴ - حضور بزرگان حکومت در عزاداری‌ها
       ۷.۵ - چهل منبر، چهل شمع
       ۷.۶ - هفتاد و دو منبر
       ۷.۷ - شام غریبان
       ۷.۸ - گسترش کمی و کیفی عزاداری
              ۷.۸.۱ - گسترش تکیه‌ها
                     ۷.۸.۱.۱ - مفهوم‌شناسی
                     ۷.۸.۱.۲ - پیشینه
                     ۷.۸.۱.۳ - نقش تکیه‌ها در عزاداری
                     ۷.۸.۱.۴ - تکیه دولت
              ۷.۸.۲ - گسترش هیئت‌ها
              ۷.۸.۳ - گسترش تعزیه
                     ۷.۸.۳.۱ - رشد کمی تعزیه
                     ۷.۸.۳.۲ - رشد کیفی تعزیه
                     ۷.۸.۳.۳ - حمایت دولت از تعزیه
                     ۷.۸.۳.۴ - تعزیه‌های زنانه
۸ - دوره پهلوی
       ۸.۱ - نقشه‌های استعمار برای مبارزه با عزاداری
       ۸.۲ - تظاهر رضاخان به دینداری پس از کودتا
       ۸.۳ - عزاداری رضاخان برای مردم‌فریبی
              ۸.۳.۱ - خاطرات عین السلطنه
              ۸.۳.۲ - خاطرات یحیی دولت آبادی
              ۸.۳.۳ - خاطرات آیت الله بدلا
              ۸.۳.۴ - خاطرات محمدتقی فلسفی
              ۸.۳.۵ - خاطرات عبدالله مستوفی
              ۸.۳.۶ - خاطرات امام خمینی
       ۸.۴ - زمینه‌سازی برای ممنوعیت عزاداری
              ۸.۴.۱ - محدودیت روضه‌های دولتی
              ۸.۴.۲ - تغییر ظاهری عزاداری به مراسم کلیسا
              ۸.۴.۳ - خرافه شمردن عزاداری
              ۸.۴.۴ - ممنوعیت کامل عزاداری
              ۸.۴.۵ - خاطرات آیت‌الله بدلا
       ۸.۵ - واکنش مردم در مقابل ممنوعیت عزاداری
              ۸.۵.۱ - برپایی مجالس زیرزمینی روضه‌خوانی
                     ۸.۵.۱.۱ - خاظرات سعید امانی
                     ۸.۵.۱.۲ - خاطرات آیت الله بدلا
                     ۸.۵.۱.۳ - خاطرات علی دوانی
              ۸.۵.۲ - مبارزه علمای بزرگ با ممنوعیت عزاداری
                     ۸.۵.۲.۱ - مبارزات آیت‌الله شاه آبادی
                     ۸.۵.۲.۲ - ارسال کمک‌های مالی
                     ۸.۵.۲.۳ - مبارزات آیت‌الله حائری
       ۸.۶ - وضعیت عزاداری بعد از رضاشاه
۹ - پانویس
۱۰ - منبع


یکی از مهمترین مراحل عزاداری برای امام حسین (علیه‌السّلام)، دوره قدرت یافتن سلسله آل بویه در قرن چهارم هجری است که تشیع بـه طور چشمگیری گسترش یافت. در‌ایـن قـرن حکومتهای شیعی زیدیان در یمن، حمدانیان در شمال عراق، فاطمیان در مصر، و آل بویه در ایران و عراق روی کار آمدند. عزاداری امام حسین (علیه‌السّلام) برای نخستین بار، در این قرن و در قلمرو حکومت آل بویه و تحت حمایت آنان، به صورت علنی و عمومی در کوچه و بازار برگزار شد. مورخان، به ویژه کسانی که وقایع را به ترتیب سالیانه نوشته‌اند، از جمله ابن جوزی، ابن اثیر، ابن کثیر، و ذهبی، در ضمن وقایع سال ٣٥٢ قمـری و سالهای بعد از آن، چگونگی عزاداری شیعیان را در روز عاشورا نوشته‌اند.

۱.۱ - عزاداری سازمان‌یافته

گرچه عزاداری برای امام حسین (علیه‌السّلام) سابقه‌ای دیرینه دارد، اما به صورت سازمان‌یافته از زمان آل بویه آغاز شد. آل بویه، سلسله‌ای ایرانی نژاد و شیعی مذهب، که میان سال‌های ۳۲۲-۴۴۸ق/۹۳۳-۱۰۵۶م بر بخش بزرگی از ایران و عراق و جزیره تا مرزهای شمالی شام فرمان راندند. با روی کار آمدن سلسله شیعی آل بویه، سوگواری‌ها در مصیبت شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) گسترش یافت و از درون خانه‌ها، به کوچه و بازار کشیده شد و کم کم طی قرنهای متمادی، به نماد و شعار تشیع تبدیل شد و به عنوان یک سنت دینی در بین شیعیان رواج پیدا کرد.
حمایت آل بویه زمینه را برای شکل‌گیری دسته‌های عزاداری در سال ۳۵۲ هجری قمری فراهم کرد. ابن جوزی گفته است: «در عاشورای سال ٣٥٢ قمری بازارها تعطیل، و خریدوفروش موقوف شد؛ قصابان گوسفند ذبح نکردند، و طباخها حلیم نپختند؛ مردم آب ننوشیدند و در بازارها خیمه برپا کردند و به رسم عزاداری کرباس آویختند؛ زنان به سر و روی خود می‌زدند و بر حسین ندبه می‌کردند». ابن اثیر می‌نویسد: «در روز عاشورا به دستور معزالدوله مغازه‌ها را بستند، خریدوفروش موقوف شد و مردم با چهره‌های کبود و موهای پریشان، گرداگرد شهر بغداد می‌گشتند و بر سینه می‌زدند و اشعار حـزن‌انگیـز می‌خواندند».

۱.۲ - برپایی عزاداری در حکومت‌های شیعی

با توجه به اینکه قرن چهارم، اوج گسترش تشیع بود و حکومت‌های شیعی در بیشتر مناطق جهان اسلام، از جمله ایران، عراق، یمن، شام و مصر گسترده بودند، این دستور معزالدوله، با استقبال گسترده شیعیان در نقاط مختلف، به ویژه بغداد روبه رو شد. حاکمان فاطمی مصر نیز، با اینکه در رقابت با آل بویه بودند، از همان روش پیروی کردند و در روز عاشورا، عزاداریهای عمومی برای امام حسین (علیه‌السّلام) ترتیب دادند. در این باره مقریزی (م ۸۴۵ق) می‌نویسد: ابن زولاق در کتاب سیرة المعز دین الله می‌نویسد: در روز عاشورای سال ۳۶۳ قمری گروهی از شیعیان مـصـر همـراه پیروانشان در کنار قبر ام کلثوم و نفیسه گرد آمدند و به گریه و نوحـه‌سـرایی پرداختنـد؛ و ابـن مـامون نیـز می‌گوید: در روز عاشورای سال ۵۱۵ قمری در مصر سفره‌هایی چرمی که مخصوص روز عاشورا بود، گسترده می‌شد که در آنها نان و ماست و بعـضی غذاهای دیگر بود. سپس جناب افضل وارد مجلس می‌شد و به نشانه عـزا بـر زیراندازی پشمی می‌نشست و اشراف نیز وارد می‌شدند و برای آنها ظرف‌های غذا برده می‌شد که در آنها عدس سیاه قرار داشت...
از این زمان به بعد، برپایی عزاداری برای امام حسین (علیه‌السّلام) در روز عاشورا، بـه سـرعت در میان شیعیان گسترش یافت و تبدیل به یکی از مهم‌ترین شعایر شیعی شـد. ابوریحان بیرونی، که خود در قرن چهارم می‌زیسته است، می‌نویسد: «شیعیان در این روز (عاشورا) نوحه می‌خوانند و می‌گریند. این مراسم، هم در مدینة السلام (بغداد) و هم در دیگر شهرها و کشورها برپا می‌شود».
[۸] بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة عن القرون الخالیة، ص۳۲۹.

در عصر آل بویه، هرگاه عاشورا با عید نوروز یا مهرگان هم زمان می‌شـد، برگزاری مراسم عید را به تاخیر می‌انداختند.

۱.۳ - واکنش اهل سنت

سنیان بغداد نیز، به سبب کثرت شیعیان و حمایت آل بویه از آنان، نمی‌توانستند از برپایی این مراسم در بغداد جلوگیری کنند. با این حـال واکنش‌هایی نشان می‌دادند؛ از جمله گزارش شـده اسـت کـه اهـل سـنت در مخالفت با شیعیان، به برپایی مراسم مشابهی روی آوردند و روز دوازدهم محرم را، به مناسبت قتل مصعب بن زبیر عزا می‌گرفتند. حتی ابن کثیر که تعصب ضدشیعی دارد، درباره این قبیل واکنش‌های اهل سنت، با لحنی اعتراض‌آمیز می‌نویسد: «در سال ۳۶۳ قمری جاهلان سنی دسته به راه‌انداختند و شبیه عایشه، طلحه و زبیر ساختند و گفتند: با یاران علی می‌جنگیم، که در این فتنه تعدادی از طرفین کشته شدند». بعد از فروپاشی سلسله آل بویه و با به قدرت رسیدن سلجوقیان، فضایی ضدشیعی بر جامعه حاکم شد و عزاداری برای امام حسین (علیه‌السّلام) را با دشواری مواجه کرد.
در سال ۴۰۲ قمری فخرالملک، وزیر سلطان بهاءالدوله برگزاری مراسم عاشورا را آزاد اعلام کرد و برای جلوگیری از وقوع فتنه تدابیری‌ اندیشید، ولی بار دیگر خودش در سال ۴۰۶ قمری برگزاری مراسم عاشورا را منع کرد، که اصرار شیعیان به برگزاری آن، باعث نزاع آنها با ساکنان محله باب الشعیر شد و تعداد زیادی در این نزاع کشته شدند. گرچه سلاطین سلجوقی از دوستداران ائمه شیعه بودند و به زیارت عتبات عالیات می‌رفتند. ملکشاه به همراه خواجه نظام در سال ۴۷۹ق به زیارت کاظمین، نجف و کربلا رفت. محمد بن عبدالله بلخی پس از سخنرانی و وعظ برای عالمان، مسئولان و طلاب نظامیه اهل سنت، روضه می‌خواند و از مظلومیت‌های اهل بیت پیامبر یاد می‌کرد.
[۱۶] طباطبائی، سیدعبدالعزیز، معجم اعلام الشیعه، ص۲۹۶.
این رسم تا اوایل سلطنت طغرل سلجوقی در بغداد و شهرهای دیگر ایران معمول بوده است.

۱.۴ - شیوه‌های عزاداری

پس از قدرت یافتن سلسله آل بویه در بغداد، عزاداری و سوگواری برای امام حسین (علیه‌السّلام) وارد مرحله جدیدی شد. شکل‌ها و قالب‌های سوگواری عاشورایی را در این عصر، می‌توان چنین دسته بندی کرد:

۱.۴.۱ - مرثیه‌سرایی

سرودن یا خواندن اشعار رثایی، که قدیمی‌ترین شکل سوگواری برای امام حسین (علیه‌السّلام) بـه شـمار می‌رود، در این عصر هرچه بیشتر گسترش یافت و شاعران بسیاری به مرثیه سرایی درباره مظلومیت حضرت سیدالشهدا (علیه‌السّلام) پرداختند. پترو چلکووسکی در‌ایـن بـاره می‌گوید: «مرثیه نخستین قالب بیان تعزیه بود. در سده چهارم هجری (دهـم میلادی) سراینده در قالـب سوم شخص، از سرگذشت حزن انگیز حسین یاد می‌کرد و در شعر خود، ضمن آنکه همدردی‌های سوگواران را برمی‌انگیخت، احساسات خویش را بیان می‌کرد».
[۱۷] چلکووسکی، پترو، تعزیه، هنر بومی پیشرو ایران، ص١٤١.

شواهد تاریخی نشان می‌دهد که از اواخر قرن سوم تا نیمه اول قرن چهارم هجری، نوحه‌سرایی و خواندن اشعار رثایی برای امام حسین رایج بوده است و عده‌ای به عنوان «نائح» (نوحه‌سرا) و «منشد» (خواننده اشعار) شناخته می‌شدند و به‌ایـن‌امـر اشتغال داشتند و در آن مهارت پیدا کرده بودند. اینان در حرم حسینی یا در بعضی از مجالس، نوحه‌سرایی می‌کردند و اشعاری در سوگ امام حسین (علیه‌السّلام) می‌خواندند.

۱.۴.۲ - مقتل‌خوانی

از قرن چهارم، در کنار سرودن شعر، شکل دیگری از مرثیه‌سرایی گسترش یافت که عبارت بود از بیان مظلومیت شهیدان کربلا در قالب نثر، یا همان مقتل‌خوانی، که تالیف کتابهای فراوان مقتل در همین راستا بوده است. این گونه کتابها جنبه تاریخی صرف نداشت و گریاندن هم از انگیزه‌های تالیف آنها بود. از این رو معمـولا احادیثی هـم در ثواب و فضیلت گریه بر امام حسین (علیه‌السّلام) دربرداشتند. بر این اساس واعظان در روز عاشورا مصیبت امام حسین (علیه‌السّلام) را می‌خواندند.

۱.۴.۳ - عزاداری در صحنه عمومی

دسته‌های سینه‌زنی، شکل جدید عزاداری بود که در عصر آل بویه به مراسم سوگواری امام حسین (علیه‌السّلام) افزوده شد. در عاشورای سال ٣٥٢ قمری به دستور معزالدوله مـغـازه هـا بسته و خریدوفروش موقوف شد. مردم با چهره‌های کبود و موهای پریشان در شهر بغداد می‌گشتند و بر سر و سینه می‌زدند و اشعار حزن انگیز می‌خواندند. همچنین در این روز شیعیان به صورت دسته‌جمعی با حالت غم و‌اندوه به سر و روی خویش کاه و خاکستر می‌پاشیدند. مردم از تهیه غذا بـرای خـویش خـودداری می‌کردند و نیکوکاران سفره می‌انداختند. طبل تنها آلتی است که مورخان به کاربردش در این دسته‌ها اشاره کرده‌اند. ابن کثیر در این باره نوشته است: رافضیان در دولت آل بویه در حدود سال ۴۰۰ هجری در عزاداری حسین (علیه‌السّلام) به اسراف و زیاده‌روی گراییدند. در بغداد و سایر شهرها در روز عاشورا، مردم در بازارها و خیابانها طبـل مـی‌زدند و بر سرشـان کـاه و خاکستر می‌پاشیدند و بـه رسـم عـزاداری بـر خیمـه‌هـا کـربـاس آویخته بودند و می‌گریستند و بسیاری از آنها برای همدردی با حسین آب نمی‌نوشیدند. زنـان با صورت‌های باز می‌گریستند و به صورت و سینه خود می‌زدند و با پای برهنه به بازارها می‌آمدند.
کامل شیبی می‌گوید: «دسته‌های عزاداری در شکل جدید، نخستین بار در سال ۳۵۲ به وجود آمدند.»
[۲۰] شیبی، کامل، تشیع و تصوف، ترجمه قراگزلو، ص۴۳.
[۲۱] فقیهی، علی اصغر، آل بویه و اوضاع زمان ایشان، ص۴۶۷.
به دستور معزالدوله، در عاشورای سال ۳۵۳ عزای عمومی اعلام شد و از مردم خواسته شد که با پوشیدن جامه سیاه،‌اندوه خود را نشان دهند. در این روز با آویختن پلاس (پارچه‌های کهنه و سیاه)، اعلام عزا نمودند. در روز عاشورا مردم حتی برخی علمای حنفی مثل خواجه علی غزنوی و امام نجم الدین بلعمانی حنفی، سفیانیان را لعن می‌کردند، دستار از سر باز کرده نوحه می‌خواندند و خاک بر سر می‌افشاندند. در سال ۳۹۸ که روز عاشورا مصادف با عید مهرگان بود، مراسم عید را به تاخیر‌ انداختند. مورخین به برپائی این مراسم در تمام طول سلطه آل بویه اشاره دارند، اما در همان دوره، با گسترش برگزاری مراسم روز عید غدیر و روز عاشورا و حساسیت اهل سنت و وقوع درگیری‌های متعدد، اهالی محله کرخ از برگزاری این مراسم منع شدند.


غزنویان (٣٦٦-٥٨٢ق) که تقریباً هم زمان با آل بویه در شرق جهـان اسـلام بـه قـدرت رسیدند و بیش از دو قرن بر بخشی از قلمرو جهـان اسـلام حـکـم راندند، پایبندی شدیدی به مذهب تسنن داشتند و تعصبات ضدشیعی شدیدی در مقابل همـه شیعیان از امامیه، زیدیه و اسماعیلیه نشان می‌دادند.
[۲۶] ر. ک: جعفریان، رسول، تاریخ ایران اسلامی از طلوع طاهریان تـا غـروب خوارزمشاهیان، دفتر دوم، ص۲۲۸-۲۳۱.
این تعصبات ضدشیعی، همراه با سخت‌گیری خلیفه عباسی «القادر بالله» (خلافت ٤٢٢۳٨۱ق)، و احیای اصـول حنبلی‌گری در بغداد توسط وی، مانع بزرگی در برابر رشـد تشیع، و درنتیجه رواج آیین‌ها و مراسم مذهبی شیعی بود؛
[۲۷] جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی، ص۳۸۵.
اما با مرگ سلطان محمود غزنوی، ‌ایـن فـشار کاهش یافت و فضایی نسبتاً باز برای تبلیغ و ترویج آیین‌ها و مراسـم شـیعی، بـه ویـژه عزاداری و مرثیه‌سرایی برای امام حسین (علیه‌السّلام)، فراهم آمد.


در این دوره به دلیل پایبندی شدید غزنویان به مذهب تسنن و تعصبات ضدشیعی شیعیان به آنان اجازه برگزاری آیین‌ها و مراسـم مـذهبی‌شان را نمی‌دادند اما با سقوط نظام الملک، شیعیان به تدریج در امور سیاسی و اداری نفوذ کردند و دست مبلغان شیعه و حتی مناقـب‌خـوانـان را در تبلیغ مذهب و مدح و ذکر مناقب ائمه خود آزاد می‌گذاشتند. همچنین شمار فراوان آثاری که نویسندگان مختلف، از مذاهب و مناطق مختلف، در قرون ششم و هفتم درباره زندگی امام حسین (علیه‌السّلام) و قیام عاشورا نگاشته‌اند، حاکی از نیاز مناطق مختلف جامعه اسلامی، به ویژه جامعه شیعیان، به آگاهی درباره این واقعه و چرایی این قیام بوده است. علاوه بر این در این دوران، به ویژه مقاطع پایانی آن، مرثیه‌سرایی پارسی در بین شاعران ایرانی رواج و رونق یافت و افزون بر آن، شعرای بسیاری در رثای امام حسین و یارانش، به زبان عربـی شـعـر سـرودند.

۳.۱ - ممانعت از برگزاری عزاداری

سلجوقیان (۴۳۱-۵۹۰ق) نیز در نشان دادن تعصبات ضد شیعی و اعمال فشار و سخت گیری بر شیعیان، دست کمی از غزنویان نداشتند
[۲۸] ر. ک: جعفریان، رسول، تاریخ ایران اسلامی از طلوع طاهریان تا غروب خوارزمشاهیان، ص۲۷۸-۲۷۹.
[۲۹] جعفریان، رسول، تاریخ ایران اسلامی از طلوع طاهریان تا غروب خوارزمشاهیان، ص٣٤١-٣٥٢.
و با حاکمیت آنـان، موازنـه قدرت، بار دیگر به نفع اهل سنت تغییر یافت؛ چراکه تا پیش از آن، آل بویه حدود یک قرن بر جهان اسلام، سیطره داشتند؛ اما سلجوقیان با شیعیان همانند گبران و ترسایان رفتار می‌کردند و به آنان اجازه برگزاری آیین‌ها و مراسـم مـذهبی‌شان را نمی‌دادند،
[۳۱] صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات در ایران ج۲، ص۱۸۲.
از این رو درگیری شدیدی بین شیعیان و اهل سنت وجود داشت و دستگاه حکومت سنیان را برای کشتار شیعیان تحریک می‌کرد. برای نمونه، می‌توان به درگیریهای ۴۴۱ و ۴۵۸ قمری٬ اشاره کرد.

۳.۲ - تغییر اوضاع به نفع شیعیان

با وجود این درگیریها و رویارویی‌ها، در قرون پنجم و ششم هجری، دیدگاه بسیاری از سنیان ایران، به علل گوناگونی که بررسی آن خـارج از موضوع و مجال این نوشتار است، به نفع شیعه تغییر یافت؛ زیرا این مراسم پیش از آن حدود یک قرن به صورت علنی برگزار می‌شد و به تدریج با فرهنگ و باورهـای مـردم در آمیخته بود؛ چنانکه در اواخر حکومت سلطان سنجر سلجوقی، با سقوط نظام الملک، شیعیان به تدریج در امور سیاسی و اداری نفوذ کردند؛ تا جایی که در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم، «سلطان محمد خوارزمشاه» یکی از علویان را به نام «علاءالملک» از ترمذ برای خلافت نامزد کرد و علما و قضات کشور را واداشت تا بر بی کفایتی عباسیان برای خلافت فتوا دهند و به شایستگی سادات حسینی اعتراف کنند.
[۳۴] جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای جوینی، ج۲، ص۹۶-۹۷.
[۳۵] صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات در ایران، ج۲، ص۱۹۰.

به تعبیر یکی از نویسندگان معاصر، نزدیکی شیعیان با ترکان، که به تدریج در قرن‌هـای پنجم و ششم پدید آمد، سبب شد که بسیاری از ترکان، مذهب شیعه را بپذیرند. از این رو هرجا ترکها قدرت می‌یافتند، دست مبلغان شیعه و علمای آن قوم، حتی مناقـب‌خـوانـان را در تبلیغ مذهب و مدح و ذکر مناقب ائمه خود آزاد می‌گذاشتند و به سبب اعتقادی که به ائمه شیعه داشتند، با دوستداران آنان، با احترام و نیکویی رفتار می‌کردند.
[۳۶] ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج۲، ص۱۸۹.


۳.۳ - گسترش رسوم مذهبی شیعیان

در مجموع باید گفت در این دوران، مذهب شیعه در ایران و عراق آن قدر گسترش یافته بود که شیعیان جمعیت درخور توجهی به حساب می‌آمدند و نه تنها علمای حنفی و شافعی اهل سنت و پیروان آنان، بلکه حتی حاکمان سنی مذهب هـم نمی‌توانستند به اعتقادات و آداب و رسوم مذهبی آنان، بی‌توجه و بی‌تفاوت باشند؛ چنان که حنفی‌ها و شافعی‌ها، برخلاف حنبلی‌ها، در ری و برخی شهرهای دیگر، شیعیان را در برگزاری مراسم عزاداری عاشورا همراهی می‌کردند و به نقل مناقب و فضایل اهل بیت می‌پرداختند.
شاهد این ادعا، گزارش‌ها و اشاراتی است که عبدالجلیل قزوینی رازی، از‌اندیشمندان شیعی قرن ششم، در کتاب معروف نقض آورده است. او این کتاب را در پاسخ به کتاب بعض فضائح الروافض نگاشته است. نویسنده اشعری و جبری مسلک این کتاب، که بنا به گفته قزوینی، تا ٢٥ سالگی بر مذهب شیعه بوده است،
[۳۷] قزوینی رازی، عبدالجلیل، نقض معروف به بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض، ص۱۵.
[۳۸] قزوینی رازی، عبدالجلیل، نقض معروف به بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض، ص۴۱۵.
۶۷ انتقاد به شیعیان وارد کرده بود؛ از جمله اینکه: «این طایفه روز عاشورا اظهار جزع و فزع کنند و رسم تعزیت را اقامت کنند و مصیبت شهدای کربلا تازه گردانند بر منبرها، و قصه گویند و علما سر برهنه کنند و عوام جامه چاک زنند و زنان روی خود خراشند و مویه کنند».
[۳۹] قزوینی رازی، عبدالجلیل، نقض معروف به بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض، ص۳۷۰.

قزوینی در پاسخ به این انتقاد، پس از اشاره به اشعاری که ابوحنیفه و شافعی و اصحاب آن دو، در رثای امام حسین (علیه‌السّلام) و یارانش سروده‌اند، فهرستی از علما و بزرگان حنفی و شافعی معاصر خود ارائه می‌کند که عزاداری روز عاشورا را برپا می‌داشته‌اند و سپس اشاراتی به اقامه سوگواری در برخی شهرهای مهم آن زمان، نظیر بغداد، اصفهان، ری، نیشابور و همدان می‌کند که با توجه به حاکمیت اهل سنت در آن زمان، شایان توجه و تامل است. برای نمونه این بخش از گزارش وی در این زمینه خواندنی است:
خواجه بومنصور ماشاده (۵۳۶ق) به اصفهان که در مذهب اهل سنت به عهد خـود مقتدا بوده است هر سال این روز، این تعزیت به آشوب و نوحه و غریو داشته‌انـد و هر که رسیده باشد، دیده و دانسته باشـد کـه انـکـار نـکـنـد؛ و آن گـه بغـداد که مدینة السلام و مقر دارالخلافه است، خواجه علی غزنوی حنیفی (۵۵۱ق) دانند که این تعزیت چگونه داشتی تا به حدی که به روز عاشورا در لعنت سفیانیان مبالغتی می‌کرد...، و تعزیت حسین (علیه‌السّلام) هر موسم عاشورا به بغـداد تـازه باشـد بـا نـوحـه و فریاد؛ و اما به همدان، اگرچه مشبهه را غلبه باشد، برای حضور رایـت سـلطان و لشکر ترکان، هر سال، مجدالدین مذکر همدانی (۵۵۵ق) در موسـم عـاشـورا‌ایـن تعزیـت بـه صـفتی دارد که قمیـان را عجـب آیـد، و خواجـه‌امـام نـجـم بوالمعالی بن ابی‌القاسم بزاری به نیسابور با آنکه حنیفی مذهب بود، ‌ایـن تعزیـت بـه غایت کمال داشتی و دستار بگرفتی و نوحه کردی و خاک پاشیدی و فریاد از حد بوده است، بیرون کردی، و به ری که از امهات بلاد عالم است، معلوم است که شیخ ابوالفتوح نصر آبادی و خواجه محمود حدادی حنیفی و غیر ایشان در کاروانسرای کوشک و مساجد بزرگ روز عاشورا چه کرده‌اند از ذکر تعزیت و لعنت ظالمان، و در این روزگار آنچه هر سال خواجه امام شرف الائمـة ابونصر الهـسنجانی کنـد در هـر عاشورا به حضور امرا و ترکان و خواجگان و حضور حنیفیان، معـروف و همـه موافقت نمایند و یاری کنند و این قصه خود به وجهی گوید که دگران خود ندانند و نیارند گفتن، و خواجه امام بومنصور حفده (٥٧١ق) که در اصحاب شـافعی معتبر و متقدم است و به وقت حضور او به ری دیدند که روز عاشورا این قصه بر چه طریق گفت و حسین را بر عثمان درجـه و تفضیل نهـاد، و معاویه را یـاغی خواند در جامع سرهنگ، و قاضی عمده ساویی حنیفی (۵۶۷ق) که صاحب سخن و معروف است در جامع طغرل با بیست هزار این قصه به نوعی گفته و این تعزیت به صفتی داشت از سر برهنه کردن و جامه دریدن که ماننـد آن نکرده بودند، و مصنف کتاب اگر رازی است دیده باشد و شنوده، و خواجه تاج شعری حنیفی نیسابوری روز عاشورا بعد از نماز در جامع عتیق دیدند که چه مبالغـت کـرد در سنة خمس و خمسین و خمس ماة به اجازت قاضی با حضور کبرا و امرا.
پس اگر این بدعت بودی چنانکه خواجه مجبر انتقالی گفته است، چنـان مفتی رخـصت ندادی و چنین ائمه روا نداشتندی و اگر خواجه انتقالی به مجلس حنفیان و شیعیان نرفته باشد، آخر به مجلس شهاب مشاط رفته باشد که او هر سال که مـاه مـحـرم درآید، ابتدا کند به مقتل عثمان و علی و روز عاشورا به مقتل حسین علی آورد تا سـال پیـرار به حضور خاتونان امیران و خاتون امیر اجل این قصه به وجهی گفت که بسی مردم جامه‌ها چاک کردند و خاک پاشیدند و عالم سر برهنه شد و زاریها کردند...
[۴۰] قزوینی رازی، عبدالجلیل، نقض معـروف بـه بعـض مثالب النواصـب فـی نقـض بعـض فـضائح الـروافض، ص۳۷۱-۳۷۳.

چنانکه در گزارش قزوینی آمده است، حنفی‌ها و شافعی‌ها نیز در برپا داشتن‌ایـن مراسم در قرن ششم، همانند شیعیان رفتار می‌کرده‌اند و گاه برای ایجاد تعادل پیش از نوحه سرایی برای امام حسین (علیه‌السّلام)، به مقتل‌خوانی برای عثمان و امام علی (علیه‌السّلام) می‌پرداخته‌اند. شاید در واکنش به همین رفتار بوده است که برخی از متعصبان اهل سنت ماننـد غزالی (۵۰۵ق) فتوا داده‌اند که: یحرم علی الواعظ و غیره روایة مقتل الحسین و حکایاته.

۳.۴ - گسترش آثار مکتوب درباره امام حسین

افزون بر این، شمار فراوان آثاری که نویسندگان مختلف، از مذاهب و مناطق مختلف، در قرون ششم و هفتم درباره زندگی امام حسین (علیه‌السّلام) و قیام عاشورا نگاشته‌اند، حاکی از نیاز مناطق مختلف جامعه اسلامی، به ویژه جامعه شیعیان، به آگاهی درباره این واقعه و چرایی این قیام است. برخی از آن آثار عبارت‌اند از:
ـ روضة الواعظین (بخش تاریخ امام حسین)، نگاشته محمد بن فتال نیشابوری (۵۰۸ق)؛
ـ اعلام الوری باعلام الهدی (بخش تاریخ امام حسین)، نگاشـتـه فضل بن حسن طبرسی (٥٤٨ق)؛
ـ مقتل الحسین، نگاشته ابوالمؤید موفق بن احمد خوارزمی (۵۶۸ق)؛
ـ «ترجمة ریحانة رسول الله (علیه‌السّلام) الامام الحسین (علیه‌السّلام)» از کتاب حجیم تاریخ دمشق نگاشته ابن عساکر دمشقی (۵۷۱ق)؛
- مناقب آل ابی طالب (بخش تاریخ امام حسین (علیه‌السّلام))، نگاشته ابن شهر آشوب (۵۸۸ق)؛
ـ مثیر الاحزان، نگاشته ابن نما حلی (۶۴۵ق)؛
- الحدائق الوردیة فی مناقب الائمة الزیدیة (بخـش تـاریخ‌امـام حـسین)، نگاشته حمید بن احمد بن محمد محلی (٦٥٢ق)؛
ـ تذکرة الخواص من الامة بذکر خصائص الائمة (بخـش تـاریخ‌امـام حـسین)، نگاشته یوسف بن قزعلی بغدادی معروف به سبط ابن جوزی (٦٥٤ق)؛
- درر السمط فی خبر السبط، نگاشته محمد بن عبدالله قضاعی معروف به ابن ابار بلنسی (۶۵۸ق)؛
ـ «ترجمة الامام الحسین» از کتاب بغیة الطلب فی تاریخ حلب، نگاشته کمـال الـدیـن عمر بن احمد بن ابی جرادة حلبی مشهور به «ابن عدیم» (م ۶۶۰ق)؛
- الملهوف علی قتلی الطفوف، نگاشته سید ابن طاووس (۶۶۴ق)؛
- کشف الغمة فی معرفة الائمة (بخش تاریخ امام حسین (علیه‌السّلام))، نگاشته علی بن عیسی اربلی (٦٩٢ق)؛
ـ الکامل البهائی فی السقیفة (فصل هـای مربوط به تاریخ امام حسین (علیه‌السّلام))، نگاشته حسن بن علی طبری، مشهور به «عمادالدین طبری» (زنده تا ۷۰۱ق).

۳.۵ - رواج مرثیه‌سرایی پارسی

همچنین در این دوران، به ویژه مقاطع پایانی آن، مرثیه‌سرایی پارسی نیز در بین شاعران ایرانی رواج و رونق یافت؛ تا آنجا که به تعبیر یکی از محققان، قرن‌هـای شـشم تا هشتم هجری را در تاریخ مرثیه‌سرایی فارسی، باید «قرون تجربه‌های تازه در مراثی مذهبی» نامید.
[۴۲] حجازی، سیدعلیرضا، حسین بن علی در آینه شعر، ص۳۳.
[۴۳] «مرثیه سرایی در ادبیات فارسی»، رساله دکترای دانشگاه تهران، ١٣٦٢ش، ص۷۶.
شـاهـد‌ایـن ادعـا سـروده‌های برخی از شاعران در موضوع مراثی عاشورایی است. ابوالمفاخر رازی (متوفای اوایل قرن ششم) یکی از سرایندگان پارسی زبـان معـروف‌ایـن دوران است که بر اساس دیدگاه برخی از محققان،
[۴۴] جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، ص۶۰۵.
با ترجمه رجزهای عربی امام حسین (علیه‌السّلام) و یارانش به رجزهای فارسی، سهم بسزایی در مقتـل‌نـویـسی به زبان فارسی و درنتیجه، بهره گیری خطبا و واعظـان از آنها در مراسم عزاداری داشته است. همچنین سوگواره‌های سنایی (زنده تا ٥٤٤ق) گویای آن است که مقتل‌خوانی فارسی در قرن ششم، در ایران رواج داشته و اصطلاحات مرتبط با آن، از این طریق دراختیار شاعران قرار گرفته است.
[۴۵] جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، ص۶۰۳.
ویلیام چیتیک (استاد گروه مطالعات تطبیقی ادیان دانشگاه ایالتی نیویورک) به مناسبت بحث از تاثیرپذیری مولوی از دیدگاه سنایی درزمینه قیام عاشورا، ضمن اشاره به برخی از مراثی عاشورایی سنایی، می‌گوید: «سنایی یا برای تاکید بر لزوم تحمل رنج و بلا در انجام دادن اعمال دینی از نام‌امـام حـسین مدد می‌گیرد، یا برای تذکر این نکته که اولیا و مردان خدا آناناند که در این نشئه، مرگ نفس خود را دیده‌اند؛ موتوا قبل ان تموتوا».
[۴۶] چیتیک، ویلیام، «امام حسین در نگاه مولوی»، ترجمه حسن لاهوتی، فصلنامه وقف، میراث جاوید۔ ش ۱۷، ص۹۲.

گذشته از دو شاعری که از مراثی آنان سخن به میان آمـد، از دیگر سرایندگان و مرثیه‌سرایان پارسی زبان مشهور این عصر که درباره واقعه عاشورا شـعـر سـروده‌اند می‌توان به امیر معزی (متوفای ۵۱۸ تا ٥٢١ق)، قوامی رازی (قرن ششم)، انوری ابیوردی (۵۸۳ق)، جمال‌الدین عبدالرزاق (۵۸۸ق)، ظهیرالدین فاریابی (۵۹۸ق) و عصر نیشابوری (٦١٨ق) اشاره کرد.
[۴۷] ر. ک: محمدزاده، مرضیه، دانش شعر عاشورایی، ج۲، ص۷۵۶-٧٢٩.
[۴۸] حجازی، سیدعلیرضا، حسین بـن عـلـی (علیه‌السّلام) در آینه شعر، ص۳۳.
[۴۹] حجازی، سیدعلیرضا، حسین بـن عـلـی (علیه‌السّلام) در آینه شعر، ص۵۵.
[۵۰] مجاهدی، محمدعلی (پروانه)، کاروان شعر عاشورا، ص۹۸-۱۰۹.


۳.۶ - افزایش مرثیه سرایان به زبان عربـی

افزون بر این، شعرای بسیاری در رثای امام حسین و یارانش، به زبان عربـی شـعـر سـروده‌اند که از جمله آنها می‌توان به سید رضی (۴۰۶ق)، مهیار دیلمی (٤٢٨ق)، سید مرتضی (۴۳۶ق)، ابن جبر مصری (۴۸۷ق)، ابوالعلاء معری (۴۹۹ق)، محمد بن عبید الله تعاویذی (۵۵۳ق)، طلائع بن رزیک (۵۵۶ق)، ابن عودی نیلی (۵۵۸ق)، موفـق بـن احـمـد خـوارزمی (۵۶۸ق)، قطب‌الدین راوندی (۵۷۳ق)، ابن معلم واسطی (٥٩٢ق)، نجم الدین عمارة بن ابی الحسن یمنی (۵۹۶ق) و صفوان بن ادریس مرسی از شعرای شیعه اندلس (۵۹۸ق) اشاره کرد.
[۵۲] محمدزاده، مرضیه، دانشنامه شعر عاشـوری ج۱، ص١٩٤-٢٩٤.



در این دوره با رشد گرایش‌های صوفیانه و زهدگرایانه برداشـت‌هـای تقدیرگرایانه و تفسیرهای جبری و دنیاگریز و آخـرت‌گـرا از قیام عاشورا گسترش یافت. با توجه به حاکمیت اصل تسامح و تساهل مذهبی در سیاست‌های اجتماعی مغولان و از میان رفتن خلافت مرکزی عباسیان، شیعیان فرصت مناسب‌تری به دست آوردند تا به گسترش مراکز شیعی، و درنتیجه برپایی مراسـم مـذهبی، به ویژه مراسم عزاداری برای سیدالشهدا (علیه‌السّلام) همت گمارند. همچنین در این مقطـع، شـعرای پارسی‌زبـان و عرب‌زبان بـه سـرودن شعر در سوگ امام حسین (علیه‌السّلام) و شهدای کربلا اهتمام داشتند.

۴.۱ - گرایش‌های صوفیانه و زهدگرایانه

حمله مغول افزون بر آنکه ضربات سهمگینی از نظر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بر پیکر ایران آن روز و مردمانش نواخـت و پیامدهای مصیبت‌بـاری بـر جـای نـهـاد، از حیث دینی و فرهنگی نیز، باورهای اعتقادی و دینی آنان را دگرگون کرد؛ تا آنجا که در پی آن وضعیت آشفته و برای تسکین پریشانی هـای فردی و اجتماعی حاصل از شکست در برابر مغولان، به طور طبیعی، گرایش‌های صوفیانه و زهدگرایانه، مجـالی مناسب برای رشد یافت.
[۵۳] بیانی، شیرین، تاریخ آل جلایر، ص١٤٦.

کارکرد آموزه‌های صوفیانه برای مردم ستمدیده ایران آن روزگار این بود که در شرایطی که مبارزه، بی ثمر و نافرجام می‌نمود، آنان از یک سو، با یادآوری و توصیف
مصائب بزرگ و دلخراش اولیا و بزرگان دین، از جمله امام حسین (علیه‌السّلام)، مصائب خـود را کوچک و حتی ناچیز می‌انگاشتند و تحمل بلایا و سختی‌ها را آسان می‌دانستند، و از سوی دیگر، تحقیرها، توهین‌ها، بی حرمتی‌ها و ویرانگری‌های دشمن مهاجم را با پذیرفتن این اصل بر خود هموار می‌کردند که در دنیا کسی به خدا نزدیکتر است که جام بلا بیشتر بنوشد و شداید و مصائب بیشتری تحمل کند. بر این اساس، مـردم می‌کوشیدند به این باور برسند که همه این بلایا و مصائب پلی اسـت بـه سـوی تقرب بیشتر به خدا، و با این تصور، پذیرش وضع موجود را بر خود تسهیل می‌کردند. از آن سو، مغولان هم که تنهـا سـودای حکومت و قدرت داشتند، با چنین تفسیری از آموزه‌های دینی، که منجر به چالش با حکومت و قدرت آنان نمی‌شد، کاری نداشتند. پس این گرایشهای صوفیانه، مردم را از جور و ستم مغولان در امان می‌داشت.
ره آورد‌اندیشه و سلوک صوفیانه و شیوه زندگی زاهدانـه، که در آن روزگـار بـه منزلـه می‌برای کاهش دردهای جامعه رواج یافت، پیدایش و ترویج برداشـت‌هـای تقدیرگرایانه و ابتلایی و صوفیانه، و تفسیرهای جبری و دنیاگریز و آخـرت‌گـرا از قیام عاشورا بود. از آنجاکه چنین برداشتهایی از آموزه‌های دینی و از جمله قیام عاشورا، برای حاکمان مغول مشکل‌ساز نبود، آنان هم به ترویج گرایش‌های صوفیانه در جامعه دامن زدند؛ چراکه به تدریج، هم مغولان و هم صوفیه، به این نتیجه رسیدند که به یکدیگر نیاز دارند. مغولان در عرصه سیاست به هم پیمانانی نیاز داشتند که بتوانند مردم را سرگرم کرده، آنان را به سستی و تنبلی و تسلیم و وادادگی در برابر حکومت ستمگر و ناعادلانه آنـان وادارند، و صوفیان نیز نیازمند حامیانی بودند که آنان را در نشر عقاید و باورهایشان پشتیبانی کنند.
[۵۴] ر. ک: کامل مصطفی شیبی، تشیع و تصوف تا آغاز سده دوازدهم هجری، ص۸۱-۸۳.


۴.۲ - برپایی مراسم عزاداری

بنابراین با توجه به حاکمیت اصل تسامح و تساهل مذهبی در سیاستهای اجتماعی مغولان و از میان رفتن خلافت مرکزی عباسیان، که حامی مذهب اهل سنت بـود، شیعیان فرصت مناسب‌تری به دست آوردند تا به گسترش مراکز شیعی، و درنتیجه برپایی مراسـم مـذهبی، به ویژه مراسم عزاداری برای سیدالشهدا (علیه‌السّلام) که یک نوع هم‌ذات‌پنداری با شهدای مظلوم کربلا و اعـلام هـمنـوایی و همدردی با مصائب و ابتلائات ایشان بود، همت گمارند.
بر اساس برخی گزارش‌ها، یکی از مناطقی که در قرن هفتم سـنـت عـزاداری در آنجا رواج داشته، منطقه شامات به ویژه شهر حلب بوده است؛ چنـان کـه در‌ایـن بـاره، گزارش طعن‌آمیز مولوی از عزاداری مردم شهر حلب در روز عاشورا برای امام حسین (علیه‌السّلام) درخور توجه است.
[۵۵] بلخی، مولانا جلال الدین محمد، مثنوی معنوی، دفتر ششم، ٩٥٧.
[۵۶] ر. ک: چیتیک، ویلیام، «امام حسین در نگاه مولوی»، ترجمه حسن لاهوتی، فصلنامه وقف، میراث جاویدان، ش۱۷، ص٩۱-٩٥.

همچنین ابن کثیر دمشقی در گزارش حوادث سال ۶۵۴ قمری (سال درگذشت سبط ابن جوزی) به مناسبت یادکرد از شخصیت علمی و دینی وی، نگاشته است: در روزگار حکومت ملک ناصر، حـاکـم حلـب، در روز عاشورا از سـبط ابن جوزی خواستند درباره مقتـل حـسین بـرای مـردم چیزی بگوید. سـبط ابن جوزی بر منبر رفت و پس از سکوتی طولانی، دستمال خود را بر صورتش نهاد و گریه شدیدی کرد و در حالی که می‌گریست، این شعر را خواند:
ویـل لـمـن شـفعاؤه خـصماؤهوالصور فی نشر الخلائـق یـنفخ

«وای بر کسی که چون در صور دمیده و مردم برانگیخته شوند، شفیعانش دشمنانش باشند».
لا بد ان ترد القیامة فاطـموقمیصها بـدم الحسین ملطـخ

«ناگزیر فاطمه (سلام‌الله‌علیها) در قیامت بازمی گردد؛ در حالی که پیراهنش به خون حسین (علیه‌السّلام) آغشته است.» .
و سپس از منبر پایین آمد؛ در حالی که هنوز می‌گریست. ( ابن شهر آشوب ضمن نقل این دو بیت با‌اندکی تفاوت و مقدم کردن بیت دوم بر اول، سراینده آن را، مسعود بن عبدالله قاینی معرفی کرده است.)

۴.۳ - شیوه‌های مرثیه‌سرایی

همچنین در این مقطـع نیـز، شـعرای پارسی‌زبـان بـه سـرودن شعر در سوگ امام حسین (علیه‌السّلام) و شهدای کربلا اهتمام داشتند که از آن میان مـی‌تـوان بـه شـاعران ناموری چون شمس طبسی (٦٢٤ق)، کمال‌الدین اصفهانی (۶۳۵ق)، مولانا جلال‌الدین محمد بلخی (٦٧٢ق)، سیف فرغانی (متوفای اوایل قرن هشتم)، اوحدی مراغه‌ای اصفهانی (۷۳۸ق)، خواجوی کرمانی (۷۵۳ق)، ابن یمین فریومدی (۷۶۹ق) و سلمان ساوجی (۷۷۸ق) اشاره کرد.
[۶۰] ر. ک: محمدزاده، مرضیه، دانشنامه شـعر عاشورایی، ج۲، ص٧٧٦-٧٥٧.
[۶۱] حجازی، سیدعلیرضا، حسین بن علی در آینه شعر، ص١٠٦٨٠.
[۶۲] مجاهدی، محمدعلی (پروانه)، کاروان شعر عاشورا، ص۱۰۹-۱۲۰.

شاعران عرب نیز، در توصیف برخی از مصائب و حوادث دلخراشی که مغولان در برخی از مناطق اسلامی به بار آورده بودند، آن مصائب را در قالب اشعاری، به واقعه
عاشورا و شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) تشبیه کرده‌اند. بر اساس گزارش ابن کثیر، پس از یورش مغولان به شهر «میافارقین» در سال ۶۵۷ قمری، وقتی ابوشامه یکی از شعرای شام، خبر کشته شدن کامل بن شهاب (حـاکـم شـام) را شنید، محزون شـد و چون سر بریده کامل را در شهرها گرداندند و سپس در باب الفرادیس دمشق آویختنـد، ابوشامه قصیده‌ای جانسوز و حزن‌انگیز سرود و در آن، کشتن کامـل را به شهادت مظلومانه امام حسین (علیه‌السّلام) تشبیه کرد.
همچنین در دو قرن هفتم و هشتم، شعرای بسیاری به زبان عربی، درباره حادثه کربلا مرثیه سروده‌اند که از جمله می‌توان به سروده‌های شاعرانی چون سناء الملک (۶۰۸ق)، ابوالحسن منصور بالله (٦١٤ق)، علی بن مقرب احسایی (٦٢٩ق)، عبدالرحمان بن کتانی (۶۳۵ق)، کمال‌الدین شافعی (٦٥٢ق)، ابن ابی الحدید معتزلی (۶۵۶ق)، ابوالحسین جزار (٦٧٢ق)، بهاءالدین اربلی (٦٨٢ق)، علاءالدین علی حلی (۷۳۰ق)، ابوالحسن خلیعی (۷۵۰ق) و ابن الوردی شافعی (۷۵۹ق) اشاره کرد.
[۶۵] محمدزاده، مرضیه، دانشنامه شعر عاشورایی، ج۱، ص٢۹۹-٣٥٧.
[۶۶] ر. ک: جعفریان، رسول، تاریخ ایران اسلامی از یورش مغولان تا زوال ترکمانان، دفتر سوم.



در این دوره مجـالس وعظ و خطابه و سوگواری عاشورا بسیار شایع بوده است به نحوی که رواج و رونق آیین‌های مذهبی و به ویژه مراسم عزاداری برای امام حسین (علیه‌السّلام)، بستر مناسبی را برای برگزاری و پاسداشت این آیین‌ها در عهد صفوی فراهم کرد.

۵.۱ - تاثیرپذیری از فرهنگ اسلامی و ایرانی

اگرچه با یورش تیمور به قلمرو اسلامی، به ویژه ایران، و تثبیت حاکمیت این سلسله در سرزمین‌های مفتوحه، همانند روزگار حمله مغول، مسلمانان و به ویژه شیعیان دچار فشارها، سختی‌ها و گرفتاری‌هایی شدند، به مرور زمان تیموریان نیز هماننـد مغولان، تحـت تـاثیر فرهنگ و تمدن و آداب و رسوم اسلامی و ایرانی، و به ویژه مراسم عزاداری و سوگواری عاشورا، قرار گرفتند. بنابراین اگرچه تیمور و دیگر سلاطین و شاهزادگان تیموری، پیرو مذهب حنفی بودند، برای دستیابی به اهـداف سیاسی خود و کشورگشایی سریع و کم هزینـه، حتی با شیعیان و پیروان خاندان علی (علیه‌السّلام)، راه دوستی در پیش گرفتند و در برآوردن حوایج آنان، اهتمام می‌ورزیدند.
تیمور، دمشق را با شعار انتقام خون حسین (علیه‌السّلام) از نسل یزید فتح کرد. گفتـه‌انـد او پس از فتح دوم بغداد، مزار امامان شیعه - در کاظمین و نجف را زیارت کرد؛ چنـان کـه پیش از آن، مرقد امام رضا (علیه‌السّلام) را زیارت کرده بود. شیعیان نیز در مقابل کوشیدند با تیمور پیمان دوستی برقرار کنند.
[۶۷] ر. ک: کامل مصطفی شیبی، تشیع و تصوف تا آغـاز سـده دوازدهـم هـجـری، ص١٥٩-١٦٢.


۵.۲ - رواج سوگواری عاشورا

بنابراین با توجه به شواهد یادشده که حاکی از اقبال تیمور و جانشینانش به مذهب تشیع، یا دست کم عدم حساسیت آنان به این مذهب است، برگزاری مراسم عزاداری نیز در قلمرو حاکمیت تیموریان، رواج داشته است؛ تا جایی که به تعبیر یکی از نویسندگان معاصر، در هرات عهد تیموریان گریـه بـرای امام حسین (علیه‌السّلام)، جانشین مجالس ذکـر صوفیانه، که نقشبندیان آن را ملغی کرده بودند، شد.
[۶۸] ر. ک: کامل مصطفی شیبی، تشیع و تصوف تا آغـاز سـده دوازدهـم هـجـری، ص۳۲۷.
همچنین بنا بر گزارش آسفزاری، در نیمه دوم قرن نهم مردم هرات (پایتخت تیموریان با فرارسیدن ماه محـرم بـه برگزاری مجالس سوگواری برای امام حسین (علیه‌السّلام) اهتمام می‌ورزیدند و حتی شاهزادگان و امرا نیز مجالس عزاداری برپا می‌کردند.
[۶۹] زمچی اسفزاری، معین الدین محمد، روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات، ج۱، ص۲۷۱.

از دیگر مناطقی که در این دوره سوگواری در آن رواج داشت، سبزوار و اطراف آن، از جمله نیشابور بود. یکی از بزرگان نیشابور به نام امیرزین العابدین به محمود واصـفی، یکی از شاگردان ملاحسین کاشفی، گفته بود: «سال‌هاست که ما در آرزوی وعظ ملاحسین واعظ بودیم و آن میسر نشد و این شنیده‌ایم که مولانا حسین به شاگردی ایشان (یعنی شما) فخر می‌کرده‌اند و می‌فرموده‌اند که میان من و شاگرد من تفاوت همین است که وی خوش آواز است و من خوش آواز نیستم. امشب می‌خواهیم که از ایشان وعظ شنویم. به مجرد همین گفتن، جمعی رفتند و از مسجد جامع منبر را حاضـر سـاختند و بر کناره ایوان گذاشتند و مشاعل در میانه حویلی افروختند و خلق نیشابور از مـرد و زن قریب به پنج هزار کس بر بام‌ها و سرهای دیوارها و سر درختان جمع شدند. برخاستم و به جرئت تمام بر منبر برآمدم. ایام عاشورا بـود؛ حکایت امیرالمؤمنین حسن و امیرالمؤمنین حسین که در روز عید غمگین بودند، بـه خـاطر رسید.... اینکه مذکور شد، غلغله و فریادی برآمد که گویا زلزله در نیشابور افتاد...».
[۷۰] واصفی، زین الدین محمود، بدائع الوقائع، ج۲، ص٢٦٧-٢٦٩.


۵.۳ - رونق مجالس وعظ و عزاداری

این اهتمام و توجه خاص به مقوله عزاداری و آیین سوگواری برای سیدالشهدا (علیه‌السّلام)، زمینه مناسبی را فراهم آورده بود تا مجالس وعظ و عزاداری خطیب و واعظ چیره‌دستی چون ملاحسین کاشفی، از رونق و اقبال خاص مردم برخوردار شود؛
[۷۱] زمچی اسفزاری، معین الدین محمد، روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات، ج۱، ص۲۷۲.
تا جایی که وی در اواخر عمرش به تشویق «مرشدالدوله عبدالله» معروف به «سیدمیرزا» نوه دختری «سلطان حسین میرزا» معروف به «بایقرا»، آخرین امیـر تیموری که از سال ۸۵۷ تا ۹۱۱ قمری در هرات و خراسان حکومت کرد، به نگارش کتاب مشهورش با عنوان روضة الشهداء فی مقاتل اهل البیت در ده باب (که چهار باب آن درباره امام حسین و واقعه عاشوراست) همت گماشت. کاشفی، خطیبی برجسته و توانا بود که به تعبیر مؤلف کتاب حبیب السیر «به آواز خوش و صوت دلکش، (این توصیف خواندمیر با آنچه واصفی از قول کاشفی گفته بود تناقض ندارد؛ زیرا افزون بر آنکه این گفته وی را می‌توان حمل بر فروتنی او کرد، اولاً، زیبایی صدا امری نسبی است و ممکن است که یک شخص خوش صدا در مقایسه با شخصی دیگر، از صدای چندان دلنشینی برخوردار نباشد؛ ثانیاً با توجه به آنکه کاشفی در شیوه خطابه و سخنوری سرآمد خطبا و واعظان عصر خویش بوده، شاید صدای او در مقایسه با فن سخنوری‌اش، چندان برجسته و نمایان نبوده است.) به‌امـر وعظ و نصیحت می‌پرداخت و به عبارات لایقه و اشارات رایقه، معانی آیات بینات کلام الهی و غوامض اسرار احادیث حضرت رسالت پناهی را مبین می‌ساخت».
[۷۲] خواندمیر، غیاث الدین بن همام الدین، تاریخ حبیب السیر، ج۴، ص۳۴۵.
از‌ایـن رو شاهزادگان تیموری نیز عنایت ویژه‌ای به او داشتند.
کتابهای فراوان فارسی که کاشفی در نگارش کتـاب خـویش از آنهـا بهـره بـرده، نشان می‌دهد که ادب سوگواری در میان فارسی زبانان، چه پیشینه درازی دارد؛ چنـان کـه وی افـزون بـر بهـره گیری از کتـاب مصابیح القلوب اثـر مـولا حسن شیعی سبزواری، از مقتل الشهداء ابوالمفاخر رازی نیز استفاده بسیار کرده است. بر اساس نقل قول‌های کاشفی، کتاب رازی دارای اشعار نغز پارسی نیـز بـوده اسـت. ‌ایـن کـتـاب، یکی از مهـم‌تـریـن آثـار فارسی درباره ادب عاشورا در شرق قلمـرو اسلامی بوده است. کاشفی از کتاب نور الائمة خوارزمی نیز افزون بر نقل گزارش‌هـای تاریخی، اشعاری فارسی نیز نقل کرده است. وجود حجم گسترده‌ای از اشعار فارسی درباره واقعه کربلا، نشانگر وجود آثاری ویژه درباره این واقعـه اسـت؛ هر چند ممکـن است نشانه وجود مقتل مکتوبی نباشد.
به هر روی کتاب روضة الشهداء سند مهمی است که گواهی می‌دهـد مجـالس سوگواری عاشورا در عصر تیموری بسیار شایع بوده است؛ چراکه افزون بر‌ اشـاره کاشفی درباره رواج مجالس سالانه سوگواری در مقدمه کتابش، در محتوای کتاب نیـز بازتاب آیینها و سنتهای عزاداری به چشم می‌خورد. اشعاری که در این کتاب نقـل شده است، حکایت از حضور ادب قـوی عاشورایی در زبان فارسی دارد. رجزها و نوحه‌ها نیز چنان رایج و گسترده حکایت شده است که هیچ تردیدی درباره گستردگی عزاداری در قلمرو شرقی اسلام باقی نمی‌گذارد. این نکته نیز شایان توجه و تامل است که کاشفی حتی در نقل داستان انبیا نیز، پس از گزارش سرگذشت هر یک از پیامبران، گریزی هم به وقایع کربلا دارد و بعید به نظر می‌رسد که کاشفی خود مبدع‌ایـن شــوه بوده باشد و به احتمال بسیار قوی، از شیوه مرسوم پیروی کرده است.
[۷۴] ر. ک: جعفریان، رسول، «ملاحسین واعظ کاشفی و کتاب روضة الشهداء»، در: مقالات تاریخی، ج۱، ص١٨۳-١٨٥.
[۷۵] ر. ک: جعفریان، رسول، «ملاحسین واعظ کاشفی و کتاب روضة الشهداء»، در: مقالات تاریخی، ج۱، ص٢٠٦-٢٠٤.
[۷۶] جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، ص٨٤٦-٨٤٥.


۵.۴ - سرودن اشعار درباره واقعه عاشورا

همچنین در این مقطع، شاعران پارسی‌زبان در کنار سرودن اشعار بسیاری درباره مناقب پیامبر و خاندانش و امامان، درباره واقعه عاشورا اشعاری سروده‌اند که از جمله آنان می‌توان بـه شاه نعمت الله ولی (۸۳۲ یا ۸۳۴ق)، آذری طوسی (۸۶۶ق)، شاه داعی شیرازی (۸۷۰ق)، محمد بن حسام خوسفی (۸۷۵ق) و عبدالرحمان جامی (۸۹۸ق) اشاره کرد؛
[۷۷] ر. ک: محمدزاده، مرضیه، دانشنامه شـعر عاشورایی، ج۲، ص۷۸۷-۷۷۷.
[۷۸] حجازی، سیدعلیرضا، حسین بن علی در آینه شعر، ص۱۱۰-۱۱۷.
[۷۹] مجاهدی، محمدعلی (پروانه)، کاروان شعر عاشورا، ص١٢٠-١٢٥.
چنان که از سرایندگانی که به زبان عربی شعر سروده‌اند، می‌توان به اشعار شعرایی چون حسن آل عبدالکریم مخزومی (زنده در ۷۷۲ق)، رجب برسی حلی (۸۱۳ق)، صالح بن عبدالوهاب بـن عـرنـدس حلی مشهور به «ابن عرندس» (٨٤٠ق) و مغامر بن داغر حلی (۸۵۰ق) اشاره کرد.
[۸۱] محمدزاده، مرضیه، دانشنامه شعر عاشورایی، ج۱، ص٣٥٨-٤١٩.
[۸۲] ر. ک: جعفریان، رسول، تاریخ ایران اسلامی از یورش مغولان تا زوال ترکمانان، دفتر سوم.

در مجموع عصر تیموریان، که مصادف با رواج و رونق آیینهای مذهبی و به ویژه مراسم عزاداری برای امام حسین بوده است، بستر مناسبی را برای برگزاری و پاسداشت این آیینها در عهد صفوی فراهم کرد؛ تا آنجا که به جرئت می‌توان گفت که سبک بزرگداشت این آیینها و شیوه برگزاری این مراسم در عصر صفوی، برآمده از عصر تیموری بوده است.


در عصر صفوی مراسم عزاداری و سوگواری برای امام حسین (علیه‌السّلام) وارد مرحله جدیدی شد. شاهان صفوی نه تنها خودشان شیعه و از علاقه‌مندان به خاندان پیامبر بودند، بلکه خود را ملزم به ترویج مکتـب اهـل بیـت و اشاعه مذهب تشیع می‌دانستند. گرامیداشت شهادت امام حسین (علیه‌السّلام)، که یکی از شعایر و نمادهای مهـم تشیع است، در این عصر به رشد و شکوفایی چشمگیری رسید و تقریباً به مرحله تکامل خود پا نهـاد. این رشد چنان که از یک پارچگی جامعه شیعه ناشی می‌شد، معلول توجه شاهان صفوی نیز بود. آنان شاعران را تشویق می‌کردند که به جای مدح و تعریف آنان، درباره مناقـب امامان معصوم و مظلومیت امام حسین (علیه‌السّلام) شعر بسرایند؛ چنانکه اسکندربیک ترکمـان در شرح حال شاه طهماسب می‌نویسد: «... مولانا محتشم کاشانی قصیدهای غرا در مدح آن حضرت و قصیده‌ای دیگر در مدح مخدره زمان، شهرزاده پریخان خانم به نظم درآورده مذکور معـروض گشت. شاه جنت مکان فرمودند که من راضی نیستم که شعرا زبان بـه مـدح و ثنای من آلایند. قصاید در شان حضرت شاه ولایت و ائمه معصومین (علیه‌السّلام) بگویند؛ صله اول از ارواح مقدسه حضرات و بعد از آن، از ما توقع نماینـد؛ زیراکه به فکر دقیق، معانی بلند و استعاره‌های دور از کار در رشته بلاغت درآورده به ملوک نسبت می‌دهند که به مضمون «از احسن اوست اکـذب او» اکثر در موضع خود نیست؛ اما اگر به حضرات مقدسات نسبت نماینـد شـان معانی نشان ایشان بالاتر از آن است و محتمل الوقوع است».
[۸۳] منشی، اسکندربیک، تاریخ عالم آرای عباسی، ج۱، ص۷.

همچنین «شانی تکلو» شاعر، به مناسبت سرودن بیت زیر که در مدح امام علی (علیه‌السّلام) سروده بود، به‌اندازه وزن خود از شاه عباس صفوی طلا دریافت کرد!
[۸۴] آرین پور، یحیی، از صبا تا نیما، ج۱، ص۱۲.
[۸۵] گل محمدی، حسن، عاشورا و شعر فارسی، ص١٤.

اگر دشمن کشد شمشیر، اگر دوسـتبـه طـاق ابـروی جانانـه اوسـت

شگفت نیست که شاعر بزرگی چون محتشم کاشانی قصیده مشهور خود را در سوگ امام حسین (علیه‌السّلام) در این دوره به یادگار گذاشت که تا به امروز دسـتمـایـه مهمـی بـرای مراسم روضه‌خوانی بوده است. سوگواری امام حسین (علیه‌السّلام) در این عصر از دو جنبه «گسترش سوگواری» و «شکل سوگواری» قابل بررسی است:

۶.۱ - گسترش سوگواری

در این دوره مراسم عزاداری و سوگواری برای امام حسین (علیه‌السّلام) وارد مرحله جدیدی شد و گرامیداشت شهادت امام حسین (علیه‌السّلام)، به شکوفایی چشمگیری رسید. در این عصر، سوگواری امام حسین (علیه‌السّلام) علاوه بر ماه محرم در ماه صفر و ماه رمضان نیز رواج یافت و بازتاب این عزاداری‌های گسترده در سفرنامه‌های گردشگران خارجی انعکاس یافت.
در عصر صفویه، سوگواری امام حسین (علیه‌السّلام) علاوه بر ماه محرم در ماه صفر و ماه رمضان نیز رواج یافت؛ در حالی که گزارشی از سوگواری شیعیان ایران تا پیش از آن در سایر روزها، غیر از روز عاشورا در دست نیست. نصرالله فلسفی در این باره می‌نویسد: «در ده روز اول ماه محرم از طرف شـاه و بزرگان و اعیان کشور، در پایتخت و شهرهای دیگر، مجالس روضه‌خوانی دایر می‌شـد و در شب و روز عاشورا و روز بیست و یکم رمضان دسته‌های سینه‌زن و سنگ‌زن و امثال آنها، با مراسم و تشریفاتی که هنوز هـم در بسیاری از شهرهای ایران متـداول است، به راه می‌افتاد».
[۸۶] فلسفی، نصرالله، زندگانی شاه عباس اول، ج۳، ص۶.

شاه عباس حتی در سفرهای جنگی نیز سوگواری امام حسین (علیه‌السّلام) را فرونمی گذاشت؛ از جمله در محرم سال ۱۰۱۳ قمری که قلعه ایروان را در محاصره داشت و با ترکان عثمانی می‌جنگید، مراسم عزاداری برپا کرد و در شب عاشورا از اردوی او چنان فریاد فغان برخاست که مردم قلعه وحشت کردند و به گمان اینکه شـاه عبـاس فرمان حمله شبانه و ناگهانی صادر کرده است تسلیم شدند، و قلعه به دست ایرانیان افتاد.
[۸۷] فلسفی، نصرالله، زندگانی شاه عباس اول، ج۳، ص۱۰.


۶.۲ - بازتاب عزاداری‌ در سفرنامه‌ها

بازتاب این عزاداری‌های گسترده را می‌توان در سفرنامه‌های گردشگران خارجی دید؛ هر چند بسیاری از آنها خالی از اشتباه و سوءتفاهم و بدبینی نیستند. تاورنیه که از مسافران خارجی عصر صفوی است، با بدبینی و طعن می‌نویسد: «اکنون از مراسم بزرگ ایرانیان که عزاداری مشهور امام حسین فرزند علی است سخن می‌گوییم. مـدت هـشت یا ده روز قبل از مراسم عاشـورا، متعصب‌ترین شیعیان، سراسر بدن و چهره را سیاه می‌کنند و کاملاً لخت وعور، فقط با پارچه‌ای کوچک در برابر قسمتهایی از بدن که باید پوشیده بماند، به کوچه‌ها می‌روند. قلوه سنگی در هر دست دارند که به هـم می‌کوبند؛ در حالی که هزاران پیچ و تاب به تن و چهره می‌دهند و مدام فریاد می‌زنند: حسین، حسین، حسین، با چنان قوتی که کف از دهانشان خارج می‌شـود. شب هنگام مردان مؤمنی هستند که در خانه خود از آنها پذیرایی می‌کنند و طعامشان می‌دهند. در این روزها همین که خورشید غروب می‌کند در گوشـه میدان‌ها و بعضی چهارراه‌ها منبرهایی برای واعظان برپا می‌کنند و همه برای گوش دادن به سخنان آنها می‌آیند و مردم آماده مراسم عزاداری می‌شوند».
[۸۸] تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه تاورنیه، ص۸۸.

همچنین کارری سفرنامه‌نویس دیگری از دوره صفوی می‌نویسد: «روز دوشنبه ۲۳ ماه اوت با طلوع ماه نو برگزاری مراسم بسیار غم‌انگیـز آغـاز گردید. ایرانیان به یاد درگذشت دو تن از امامان خود، حسن و حسین فرزندان علی این مراسم را همه ساله برگزار می‌کنند. این دو تن در نزدیکی‌های بغداد به دست عمر بن سعد به قتل رسیده‌اند. این مراسم ده روز طول می‌کشد و در تمام این مدت میدان‌ها و گذرگاه‌ها چراغانی و روشن، و علـم‌هـای سیاه در همه جا برافراشته است. در سر گذرها صندلی‌هایی گذاشته‌اند که هرچندگاه ملایی بر روی آن می‌نشیند و سخنانی در منقبت و مصیبت کشته‌شدگان می‌گوید. همه ساکنان محلات در حالی که به عنوان سوگواری جامه کبود یا سرخ بر تن کرده‌اند، در پای کرسی وعظ و مرثیه آنان می‌نشینند. بعضی از‌ایـن اشخاص در بین وعظ دو ملا از میوه فصل نیز استفاده می‌کنند».
[۸۹] کارری، جووانی فرانچسکو، سفرنامه کارری، ص١٤٩.

در یکی دیگر از سفرنامه‌های عصر صفوی، یاد و خاطره عاشورا و مظلومیت‌امـام حسین (علیه‌السّلام)، منشا خیرات و برکات و آثار خیریه معرفی شده و چنین آمده است: «یکی از علل اساسی خیرات و مبرات ایرانیان برای ساختن آب انبارها و نجات مردم از تشنگی، توجه به همین امر، یعنی تشنگی حسین و یارانش در همین واقعه است».
[۹۰] د سیلوا فیگوئروا، دن گارسیا، سفرنامه دن گارسیا د سیلوا فیگوئروا، ص۳۱۰.

کم‌کم با رشد نفوذ عالمان دین و حوزه‌های فقهی، جلوه‌های تصوف کمرنگ شد و شریعت جای طریقت صوفیانه را گرفت. درنتیجه اشکال و قالب‌های صوفیانه عزاداری امام حسین (علیه‌السّلام) تعدیل یافت و در صورتهای معقول و شرع پسند جلوه‌گر شد. در عصر صفوی چون دولت مغولان هند متاثر از دولت صفویه بود و بابر، مؤسـس سلسله گورکانیان هند، به یاری صفویان به حکومت رسیده بود، مراسم عزاداری حسینی میان شیعیان و سنیان به طور مشترک برگزار می‌شد.
[۹۱] هالیستر، جان نورمن، تشیع در هند، ص١٤٣.
[۹۲] هالیستر، جان نورمن، تشیع در هند، ص۲۰۲.


۶.۳ - شیوه‌های سوگواری

عصر صفوی با توجه به شکل‌گیری حکومت شیعی در ایران، وارث آداب و رسوم و میراث فرهنگی پیشین تشیع بود؛ از جمله آنها آشکال سوگواری امام حسین (علیه‌السّلام) بود. در این عصر، عزاداری امام حسین علاوه بر توسعه زمانی، از نظر شکلی نیز توسعه یافت؛ به طوری که می‌توان گفت شکل امروزی سوگواری عاشورا و محرم ریشه در عصر صفوی دارد. در ادامه هر یک از عناصر سازنده این شکل عزاداری را بررسی و ریشه‌یابی می‌کنیم.

۶.۳.۱ - روضه‌خوانی

واژه «روضه» و عنوان «روضه‌خوانی» در اوایل عصر صفوی پدید آمد و پیش از آن، این اصطلاح وجود نداشت. میرزاحسین نوری در کتاب لؤلؤ و مرجان می‌گوید: «در عصر فاضل متبخر المعی ملاحسین کاشفی که در حدود سنة نهـصـد بـود، چون کتاب روضة الشهداء را تالیف نمود، مردم رغبت نمودند در خوانـدن آن کتاب در مجالس مصیبت، و به جهـت فصاحت و اغـلاق آن کتاب، هرکس از عهده خواندن آن کتاب برنمی‌آمـد؛ بلکـه اشخاص مخصوصه بودند که آن را درست آموخته، در مجالس تعزیه‌داری می‌خواندند و ایشان معروف شدند به روضه‌خوان یعنی خواننده کتاب روضة الشهداء، پس از آن کم‌کم از آن کتاب به کتاب دیگر انتقال نمودند و از آن به خواندن از حفـظ و آن اسم اول بر ایشان ماند».
[۹۳] نوری طبرسی، میرزاحسین، لؤلؤ و مرجان، ص۸.

روضه‌خوانی در عصر صفویه آن قدر رایـج شـد که روضه‌خوانان در عمـل جـای مرثیه‌سرایان، مناقب‌خوانان، مقتل‌خوانان گذشته و حتی واعظان را هم گرفته بودند. از این زمان به بعد، وعظ و خطابه و مرثیه‌سرایی در وجود روضه‌خوانان جمع شد و آنان با در هم آمیختن نظم و نثر، مردم را به گریه وامی‌داشتند. اینان معمولاً از میان محصلان علوم دینی بودند. البته همه آنان هم تخصص کافی در گریاندن مردم نداشتند.
پیترو دلاواله، سفرنامه‌نویس عصر شاه عباس می‌نویسد: «هنگام ظهر در وسط میدان در بین جماعتی که گرد آمده‌اند، یک ملا که غالباً از نسل محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است و در ایران به او سید، یعنی آقا می‌گویند و علامت ممیزه‌اش عمامه سبز است ـ بالای منبر می‌رود.... منبر مشرف بر همه زنان و مردانی است که بعضی بر روی زمین و بعضی بر روی چهارپایـه‌هـای کوتاه نشسته‌اند و ملا بر روی آن شروع به روضه‌خوانی و توصیف حسین می‌کند و به شرح وقایعی که منجر به قتل او شد می‌پردازد و گاهی نیـز شـمایلی چنـد نشان می‌دهد و روی هم رفته تمام سعی و کوشش خود را به کار می‌بندد تا هرچه ممکن است بیشتر حاضرین را وادار به ریختن اشک کند».
[۹۴] دلاواله، پیترو، سفرنامه پیترو دلاواله، ص١٢٤.


۶.۳.۲ - دسته‌های سینه‌زنی

پیش‌تر گفتیم که سوگواری دسته جمعی از زمان آل بویه در میان شیعیان رواج یافت. در این عصر دسته‌های سوگواری با خواندن مرثیه‌هایی که در سوگ امام حسین (علیه‌السّلام) سـروده شده بود، در کوچه‌ها و خیابانها می‌گشتند.
[۹۵] چلکووسکی، پترو، تعزیه هنر بومی پیشرو ایران، ص۱۳۹.
برای افزایش هیجـان مـردم و هرچه باشکوه‌تر شدن دسته‌های عزاداری، کم‌کم نواختن دهل، سنج، گرنا، قرهنی و شیپورهای مختلف مرسوم شد و ادوات جنگی، که در میدان رزم کاربرد داشت، به این گونه مجالس راه یافت.
[۹۶] چلکووسکی، پترو، تعزیه هنر بومی پیشرو ایران، ص۷۶.

پیترو دلاواله پس از اشاره به سبک عزاداری گروهی از دراویش، می‌گوید: «جمعی دیگر در میدان‌ها و کوچه‌های مختلف و جلو خانه‌های مردم، برهنـه و عریان، در حالی که فقط با پارچه سیاه یا کیسه تیره رنگی ستر عورت کرده و سرتا پای خود را با ماده‌ای سیاه و براق، شبیه آنچه ما برای رنگ زدن جلـد شمشیر یا فلزات دیگر استعمال می‌کنیم، رنگ زده‌اند حرکت می‌کنند و تمام این تظاهرات برای نشان دادن مراتب سوگواری و غم و‌اندوه آنان در عـزای حسین است. به همراه این اشخاص عده‌ای برهنه نیز راه می‌روند که تمام بدن خود را به رنگ قرمز درآورده‌اند، تا نشانی از خون‌هایی که به زمین ریخته و اعمال زشتی که آن روز نسبت به حسین انجام گرفته است باشد و همه باهم آهنگ‌های غم‌انگیز در وصف حسین و مصائبی که بر او وارد شد، می‌خواننـد و دو قطعه چوب یا استخوانی را که در دست دارند به یکدیگر می‌کوبند و از آن صدای حزن انگیزی به وجود می‌آورند و به علاوه حرکتی به سر و تن خود می‌دهند که علامتی از‌اندوه بی‌پایان آنهاست».
[۹۷] دلاواله، پیترو، سفرنامه پیترو دلاواله، ص۱۲۳-١٢٤.


۶.۳.۳ - تعزیه و شبیه‌خوانی

با توجه به آنچه از لابه لای گزارش‌های سفرنامه‌نویسان درباره شکل عزاداری در عصر صفوی برمی‌آید، می‌توان گفت که تعزیه و شبیه‌خوانی در عصر صفوی، مراسمی جدا و مستقل از عزاداری و سوگواری ایام محرم در کنار دسته‌های سینه‌زنی، هماننـد‌امـروز، نبوده است؛ بلکه در مراحل مقدماتی و ابتدایی قرار داشته است. در سفرنامه پیترو دلاواله آمده است: «پس از اینکه روز دهم ماه محرم یعنـی روز قتـل فرارسید (ایـن روز امسال مصادف با هشتم ژانویه شد)، از تمام اطراف و محلات اصفهان (به طوری که قبلاً به مناسبت روز قتل علی توصیف کردم) دسته‌های بزرگی به راه می‌افتـد که به همان نحو بیرق و علم با خود حمل می‌کنند و بر روی اسب هـای آنـان سلاح‌های مختلف و عمامه‌های متعدد قرار دارد و به علاوه چندین شتر نـیـز همراه دسته‌ها هستند که بر روی آنها جعبه‌هایی حمل می‌شود که درون هر یک، سه‌چهار بچه به علامت بچه‌های اسیر حسین شهید قرار دارند. علاوه بر آن، دسته‌ها هر یک به حمل تابوت‌هایی می‌پردازند که دورتادور آنهـا مخمـل سیاه رنگی پیچیده شده و در روی آنها یک عمامه که احیاناً به رنگ سبز است و همچنین یک شمشیر جای داده‌اند...» .
[۹۸] دلاواله، پیترو، سفرنامه پیترو دلاواله، ص۱۲۵.

تاورنیه نیز در سفرنامه خود از اسب‌های بی‌سوار و محمـل‌هـایی که طفلی در آن به علامت علی اصغر خوابیده، در دسته‌های عزاداری سخن به میان می‌آورد که گویا با هدف ترسیم عینی واقعه کربلا انجام می‌گرفته است.
[۹۹] تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه تاورنیه، ص٨٩-٩٠.
این برنامـه‌هـا را مـی‌تـوان صورت‌های ابتدایی تعزیه شمرد.


در این دوره مراسم عزاداری و سوگواری امام حسین (علیه‌السّلام) وارد مرحله جدیدی شد؛ به این معنا که هم از لحاظ شکلی و هم از لحاظ محتوایی دگرگونی‌هایی یافت. مردمی بودن، حضور گسترده زنان، محدود نبودن عزاداری به دهه اول محرم، حضور بزرگان حکومت در عزاداری‌ها، برپایی مراسمات چهل منبر، هفتاد و دو منبر و شام غریبان و گسترش کمی و کیفی عزاداری از مهمترین شاخصه‌های عزاداری امام حسین (علیه‌السّلام) در عصر قاجار است.

۷.۱ - مردمی بودن

با فرارسیدن عصر قاجار، عزاداری برای امام حسین (علیه‌السّلام) همچنان رونق و رواج خود را حفظ کرد و به شکل یک امر کاملاً عمومی و مردمی درآمد؛ به گونه‌ای که در تهران و شهرهای بزرگ، مردم تمام محرم و صفر را عزاداری می‌کردند و با برپا کردن چادر و گستردن فرش و نصب علم و کتل در کوچه و خیابان به این مراسـم شـور و نشاط خاصی می‌دادند. هرکس و هر صنف و دسته، طبق نذر و قراری که داشت، در گرمی بخشیدن به این مراسم کمک می‌کرد و آن را نوعی فریضه مذهبی می‌دانست.
[۱۰۰] نجمی، ناصر، دارالخلافه تهران، ص۳۴۸.


۷.۱.۱ - خاطرات اوژن فلاندن

«اوژن فلاندن» که در عصر قاجار به ایران سفر کرده بود، سینه‌زنی پرهیجان مردم را آرامگاه شاهزاده حسین قزوین از نزدیک مشاهده کرده بود. وی به توصیف آن صحنه‌ها پرداخته و از برپایی مراسم تعزیه در معابر عمومی و تکیه‌ها، حیاط مساجد و خانه‌های بزرگ تهران، خبر داده و افزوده است: «عده‌ای با مشت سخت به سینه کوبیده و در نتیجه سایرین را برانگیخته، شورش در جمعیت و بازیگران برپا می‌نمودند.... در مدت عزاداری عده‌ای از مقدسین در شهر به راه افتاده، از اعماق وجود منقبت حسین و علی را می‌نمایند. بعـضی، زنجیرهای آهنی را بر روی سینه لخت می‌زنند و خود را مجـروح مـی‌سـازند. برخی پابرهنه و خون‌آلود با چهره سیاه شده در کوچه‌ها دم از حسین می‌زنند و ادعا می‌کنند که تشنگی و گرما را بر خود هموار خواهند ساخت».
[۱۰۱] فلاندن، اوژن، سفرنامه اوژن فلاندن به ایران، ص۱۱۸.


۷.۱.۲ - خاطرات کنت دوسرسی

«کنت دوسرسی» سفیر فوق‌العاده فرانسه نیز، که در ١٢٥٥ قمری به ایران آمـده بـود، درباره مراسم محرم می‌گوید: «مردم ایران‌ایـام عـزاداری ماه محرم را با تشریفات رسمی و زیاد انجام می‌دهند».
[۱۰۲] دوسرسی، کنت، ایران در ١٨۳۹ـ١٨٤٠م، ص۱۵۷.
بر اساس گزارش سفیر فرانسه، هرکس در حد توان خود می‌کوشیده که نقشی درخور توجه در عزاداری ایفا کند. افراد عادی در این مراسم شرکت می‌کردند و آنچه از دستشان بر می‌آمد انجام می‌دادند. افراد متمول و صاحب‌منصب نیز برای اظهار ارادت خود به خاندان رسالت، مجالس بزرگی در خانه‌هایشان و یا در تکیه‌های اصـلی شـهر برپا می‌کردند.
[۱۰۳] نجمی، ناصر، دارالخلافه تهران، ص٣٤٨.

افراد قوی هیکل علمهایی را که کمتر کسی می‌توانست بلند کند، به طور عمودی بر روی سینه و شکم خود قرار می‌دادند و با شال مخصوصی می‌بستند و آن را در جلو دسته حمل می‌کردند.
[۱۰۴] نجمی، ناصر، دارالخلافه تهران، ص۳۴۹.

این برنامه‌ها ویژه تهران نبود و اهالی هر شهری می‌کوشیدند این مراسـم را هر چه باشکوه‌تر برگزار کنند. ماساهاروی ژاپنی در زمان سلطنت ناصرالدین شاه، هنگامی به اصفهان رسید که در این شهر، مراسم عزاداری برپا بود. این مراسم برای او بسیار جالب و شگفت آور بوده است. وی در توصیف این عزاداری می‌نویسد: «نزدیک مسجد شاه رسیدیم. ایوان و در ورودی مسجد مشرف به میدان بـزرگ بود.... انبوه مردم از پیر و جوان در مسجد جمع شده بودند. شـمـار‌ایـن جمعیت دو یا سه هزار نفر می‌شد. آنها در صحن مسجد چند حلقـه سـاخته، بعضی از آنها میان پیراهن را درآورده و شانه و سینه‌شان را برهنه کرده بودند. آنها به آهنگ منظمی و با هر دو دست به سینه‌شان می‌کوفتند و فریـاد مـاتم و بلند «حسین حسین» می‌گفتند. آنها می‌ایستادند، روی پا می‌چرخیدند و بلنـد و با فریاد و‌اندوه عزاداری می‌کردند. این صحنه رفتار آنهـا را بـا هـیـچ چیـز نمی‌توانم قیاس کنم. البته ما ژاپنی‌ها هم در تابستان مراسم «بون» (مراسمی که ژاپنی‌ها به یاد و برای آرامش روح نیاکان و درگذشتگان خود در تابستان برگزار می‌کنند) را برگزار می‌کنیم؛ اما در اینجا گروهی از عزاداران پی در پی قمه به سرشان یا زنجیر به سینه و پشت خود می‌کوبیدند و خون به وضع بدی از سر و سینه آنها سرازیر بود و از آنها منظره رقت‌انگیز و دردآور می‌ساخت. نمی‌دانم که آنها چه دلی داشتند. همه دکانهای شهر بسته بود و کسی کار نمی‌کرد. هیچ نمی‌دانستم از که بپرسم و چه بکنم».
[۱۰۵] ماساهارو، یوشیدا، سفرنامه یوشیدا ماساهارو، ص۱۳۷.


۷.۱.۳ - خاطرات دکتـر ویـلـس

دکتـر ویـلـس نـیـز مـشاهدات خود را در اصفهان در زمـان ولایـت ظل السلطان پسر ناصرالدین شاه چنین گزارش می‌کند: «وقتی که ماه محرم الحرام یعنی ماه عزاداری وارد می‌شود، تمام ساکنین‌ایـران اناثاً و ذکوراً، حتی فقرای آنجا، به لباس سیاه ملبس می‌شوند.... در مجـالس روضه‌خوانی مرد و زن بسیار جمع می‌شوند.... علاوه بر روضـه‌خـوانی زیاد بعضی از حکام ولایات، محض احترام و تقویت تعزیه‌داری و عزاداری شهدا، مبلغ کثیری از جیب خود خرج نموده و مجلس تعزیه‌خوانی بسیار خوبی فراهم می‌آورند».
[۱۰۶] ویلس، چارلز، تاریخ اجتماعی ایران در عهد قاجاریه، ص٢٦٥.

آنچه در همه عزاداری‌های دوره قاجار بـه وضـوح دیده می‌شود، مردمی بودن‌ایـن عزاداری‌هاست. نکته درخور توجه اینکه این شور و حال شگفت‌آور تنها در تهران حاکم نبوده است؛ بلکـه تمـام مراکز استان‌ها و حتی تمام روستاها و قصبات در سراسر کشور چنین وضعی داشـتـه‌انـد. گرترود بل، که در بهار ۱۳۱۱ قمـری (۱۸۹۲م) در زمان ناصرالدین شاه به ایران سفر کرده، از مشاهدات خود در قزوین چنین حکایت می‌کند: «اندکی پس از آنکه به خاک ایران قدم گذاشتیم، بـه طـور غیر منتظره‌ای با داستان این شهادت روبه رو شدیم. در خیابان اصـلی قـزوین... آخوندی که روی نوعی منبر نشسته بود، وقایعی را که آنان بایستی نمایش دهند با صدای بلند می‌خواند. اما با شروع ماه محرم هیجان مذهبی پنهان مشرق زمین آشکار شد. هر شب هنگام غروب شیون و زاری عزاداران فضا را پر می‌کرد و غم و‌اندوه گاهی اوج می‌گرفت و گاهی تخفیف می‌یافت، تا سپیده دم که مؤمنان عزادار را به بستر بفرستد و سبب شود بی‌ایمانان از خـواب مـانـده، با آهی از رضایت سر را روی بالش بگرداننـد. سرانجام روز دهـم مـحـرم فرارسید؛ روزی پراهمیت برای همه مسلمانان...؛ ولی برای شیعیان دهـم محرم لحظه‌ای بسیار ژرف تر و پرمعنی‌تر است؛ چراکه شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) در این روز روی داده است».
[۱۰۷] بل، گرترود، تصویرهایی از ایران، ص٤٢-٤٣.


۷.۱.۴ - خاطرات گرترود بل

شور و هیجان عزاداری، در روستاها نیز دست کمی از شهرها نداشته است؛ چنـان کـه گرترود بل در ادامه گزارش خـود، عزاداری در یکی از روستاهای قزوین را چنین توصیف می‌کند: «کمی بعد از ظهر روز عاشورا صدای عزاداران در دهکده پیچید. اهـالی که دسته‌ای تشکیل داده بودند، در خیابـان‌هـای سـایه‌دار به راه افتادند و از باریکه‌ای از صحرا که به خیابان اصلی می‌رسید گذشتند.‌اندوه و مـاتـم‌ایـن گروه عزاداران احترام شگفتی بود به قهرمان دلیری که پیکرش در دشت کربلا آرمیده است؛ ... و اگر آیین خاکسپاری او (امـام حسین (علیه‌السّلام) ) در دوازده قـرن پیش به اختصار برگزار شده، آوای آن در طول قرن‌ها با انعکاس ابـدی طنین‌انداز بوده و تا به امروز رسیده است. در ابتدای صفوف، گروهی از پسربچه‌ها راه می‌سپردند که تا کمر لخت بودند و به دور نوحه‌خوان سبزپوشی جست و خیز می‌کردند و او در حین راه رفتن در میان جمعیت نامنظم، مصائب امام را نقل می‌کرد. بچه‌ها بالا می‌پریدند و جست و خیز می‌کردند و سینه می‌زدند.... به دنبال آنها مردان علمدار بودند که علمهای دهکده را حمل می‌کردند؛ میله‌های بلندی که بر بالایشان مهـره‌هـا و پارچه‌ها و نوار ابریشمی رنگارنگ و تزیینات عجیب دیگری نصب شده بود؛ و در پی آنها مرثیه‌خوان و گروه دیگری از مردان می‌آمدند که یقه لباس‌هایشان را پاره کرده بودند و به سینه و پیشانی می‌زدند و نام‌امـام را با هماهنگی یکنواختی تکرار می‌کردند که با گریه‌ها و شیون‌هایشان گسیخته می‌شد.
[۱۰۸] بل، گرترود، تصویرهایی از ایران، ص۴۳-۴۴.

مردها بر سینه برهنه خود می‌کوفتند و اشک بر گونه‌هایشان سرازیر بود و گاه به گاه کلمات نوحه‌خوان را مضمون هم‌سرایی خسته و ماتم زده‌ای قـرار می‌دادند، یا با ناله زمزمه مانندی وارد داستان او می‌شدند که شدت و قدرت می‌یافت تا به دورترین گوشه‌های چادری که به عنوان سقف در وسـط بـازار روستا جهت عزاداری برپا شده بود می‌رسید: «حسین! حسین! یاحسین! » هـوا به شدت گرم بود. چراغ‌های ارزان قیمت اروپایی در کنار دیوارهای کرباسی دود می‌کردند، و پرتو لرزانی بر گلهای خرزهره صـورتی و زنان سیاه‌پوش و چهره‌های روبه بالای مردان می‌افکندند.... نوحه‌خوان عمامه را از سر برداشت و بر زمین کوفت و همچنان می‌خواند و مردم فریاد مقطـع «یاحسین یاحسین یاحسین» را از سر گرفتند».
[۱۰۹] بل، گرترود، تصویرهایی از ایران، ص۴۴-۴۵.


۷.۱.۵ - خاطرات جان ویشارد

دکتر «جان ویشارد» نیز درباره عزاداری تبریزیها در دوره مشروطه می‌گوید: «من شاهد صحنه‌های گوناگون تعزیه در جاهای مختلف کشور بوده‌ام؛ ‌امـا هـیچ کجا را جدی تر و متعصبانه‌تر از تبریز ندیده‌ام».
[۱۱۰] ویشارد، جان، بیست سال در ایران، ص۱۶۴.

او همچنین معتقد است که تمام طبقات اجتماع، از فقیرترین فرد تا شخص شاه، در این عزاداریها مساوی رفتار می‌کنند. وی در توصیف این رفتار مشترک می‌نویسد: «محرم ماه عزاداری است و تقریباً تمام طبقات در آن شرکت دارند و به یادبود شهادت امام حسین مراسمی انجام می‌شود. تمامی مردم از شاه و گدا، نه اینکه فقط یک نوار ساده بـر یـقـه لبـاس یـا کلاه خـود بزننـد، بلکـه کـلاً سیاه می‌پوشند. آنان که توانایی دارند، بدون اعتنـا بـه گـرمـی هـوا، سرتاپا مشکی‌پوش می‌شوند. حتی کودکانی که در خیابان‌ها برای حسین و حسن نوحه‌خوانی می‌کنند، اغلب لباس تیره بر تن دارند. پرچم‌های سیاه کوچک بر سردر خانه‌ها، به منزله دعوتی است از عابران، برای شرکت در مراسم مذهبی و دعاهایی که در آن خانه‌ها برای عموم انجام می‌شود. در این جلسات واعـظ قرائت قرآن می‌کند و اشعاری در مدح و خصوصیات اخلاقی شهدا می‌خواند و بعد نصایح و سفارشاتی به حضار می‌دهد که معمولاً از جانب آنها با گریه و یا آمین گفتن پاسخ می‌شنود».
[۱۱۱] ویشارد، جان، بیست سال در ایران، ص١٦٢-١٦٣.


۷.۲ - حضور گسترده زنان

از ویژگی‌های عزاداری در دوره قاجار حضور گسترده زنان در‌ایـن عـزاداری‌هاست. «بشری دلریش» شرکت زنها را در مجالس عزاداری چنین توصیف می‌کند: «فعالترین بعد حضور اجتماعی زنان در دوره قاجار، شرکت در مراسم عزاداری ماه محرم، روضه‌خوانی و نمایش‌های تعزیه بود... که به گفته حسن اعظام قدسی بهترین و مفصل‌ترین مجالس روضه‌خوانی ماه محرم در تهـران، در مسجد حاج شیخ عبدالحسین برگزار می‌گردید که گاه جمعیت شرکت‌کننده در آن، متجاوز از ده هزار زن و مرد می‌شد».
[۱۱۲] دلریش، بشری، زن در دوره قاجار، ص۷۲.

مهـدی قـلـی‌خـان هـدایت چنین گزارش می‌دهـد: «در تکیـه دولت، اطـراف سـکو از زنها پر می‌شد؛ قریـب شـش هـزار نفر. مردها به علت کثرت جمعیـت زنـان، بـدان راه نمی‌یافتند».
[۱۱۳] هدایت، مهدی قلی، خاطرات و خطرات، ص۸۸.

گرترود بل نیز در سفرنامه‌اش عزاداری زنان آن دوره را چنین توصیف کرده است: «روی سکو نوحه‌خوانی با لباس بلند و عمامه سفید نشسته بود و شرح شهادت را با آهنگ کشیده و حزن‌انگیزی می‌خواند. زیر پای او زمین پوشیده از زنانی بود که چادرهای سیاه‌شان را به طور مرتبی به دور خود جمع کرده و با سرهای پوشیده نشسته بودند و روبند کتان سفید جلو صورتشان تا پایین روی دامنشان آویزان بود.... نوحه‌خوان به ذکر مصیبت ادامـه می‌داد و زنهـا در تقلای رنج آلودی خود را به پس و پیش تکان می‌دادند».
[۱۱۴] بل، گرترود، تصویرهایی از ایران، ص٤٤.

به گفته برخی از پژوهشگران، کسب اجـر اخـروی، توبه از گناهان، افـزودن بر اطلاعات دینی، دیـدن رجـال سیاسی، روحانیان، مراجـع بـزرگ و شنیدن مواعظ آنها در کنار محظوظ شدن از لذت حضور در جمع و مشارکت در طبخ غذا و تناول آن، از انگیزه‌های کوچک و بزرگی بودند که به حضور زنان در این مراسم، قوت می‌بخشید.
[۱۱۵] دلریش، بشری، زن در دوره قاجار، ص٧٣-٧٤.


۷.۳ - محدود نبودن عزاداری به دهه اول محرم

در دوره قاجاریه نیز، همچون دوره صفویه، ایام عزاداری توسعه یافت. در این دوره مراسم عزاداری مدت زمان بیشتری را دربر می‌گرفت و تنها محدود به یکی دو دهه در محرم و صفر نبود.
[۱۱۶] دلریش، بشری، زن در دوره قاجار، ص٧٤.
[۱۱۷] مستوفی، عبدالله، شـرح زندگانی مـن، ج۱، ص٢٨٦-٢٧٧.
[۱۱۸] پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه پولاک، ص٢٣٤.
در بسیاری از محلات تهران مردم در تمام ایام محرم و صفر مراسم روضه‌خوانی برپا می‌کردند.
[۱۱۹] نجمی، ناصر، دارالخلافه تهران، ص۳۴۸.

در این دوران عزاداری برای رفع وبا، طاعون و حتی گرانی نیز رسـم شد. برای نمونه در سال ۱۳۱۰ قمری وبا در ایران و تهران شیوع یافت. مردم برای نجات از وبا به امام حسین (علیه‌السّلام) متوسل شدند و جلسات مفصـل عـزاداری برپا کردند. عین السلطنه در این زمینه می‌نویسد: «وبا در اغلب بلاد ایران به شدت مشغول قتـل اسـت.... روزی شـش صـد نفر و پانصد نفر کمتـر نـمـی‌کـشد.... همهمه و اضـطراب مـردم طـهـران طوری شده که به نوشتن برنمی‌آید. دو سه مرتبه خلـق طـهـران بـا علمـا و سادات به امامزاده حسن و امامزاده اهـل عـلـی مـصلی رفتـه و هـر مرتبـه متجاوز از بیست هزار نفر بودند. صدقه و روضـه‌خـوانی و بذل و بخشش به شدت زیاد شده است.... روضه‌خوانی و خیرات بـه حـدی در تهران و شمیرانات زیاد شده.... آش امام زین العابدین (علیه‌السّلام) در تمام کوچه‌ها گذرها طبخ می‌شود. دسته‌جات سینه‌زن متصل در گردش است. تمـام مردم زاهد و عابد شده‌اند».
[۱۲۰] عین السلطنه، قهرمان میرزا، روزنامه خاطرات عین السلطنه، ج۱، ص٤٨٢-٤٨٤.


۷.۴ - حضور بزرگان حکومت در عزاداری‌ها

در دوره قاجار بزرگان حکومت نیز اقدام به برگزاری مجالس عزا می‌کردند؛ چنـان کـه اعتمادالسلطنه وزیر انطباعات (چاپ و نشر) ناصرالدین شاه با تصریح و تاکیـد
برگزاری مجالس عزاداری در منزل خود می‌گوید: «تنها چیزی که از برای خود اسباب نجات دنیا و آخرت می‌دانم خدمت به خامس آل عبا سیدالشهدا است».
[۱۲۱] اعتمادالسلطنه، محمدحسن، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، ص٢٦٤.

جان ویشارد نیز گفته است تمامی مردم از شاه و گدا کلاً سیاه می‌پوشیده و به سخنان واعظ گوش فرامی‌داده‌اند.
[۱۲۲] ویشارد، جان، بیست سال در ایران، ص١٦٢.
نمونه دیگر، گزارش سفیر فرانسه از عزاداری در خانه امین السلطان است: «امسال هفته‌های اول محرم... من توانستم این مراسم را در خانه «اتابک اعظـم» ( امین السلطان) در تهران ببینم. سرتاسر حیاط بزرگ آن با چادری پوشانده شده بود و به روی دیوارها پارچه سیاه کشیده بودند؛ پنجره‌های باز اتاق‌ها به منزلـه جایگاه نشستن برای مدعوین بود. مراسم هر روز از ساعت سه بعدازظهر آغاز و در ساعت ده یا یازده شب ختم می‌شد. جمعیت کثیری تالار پرنوری را پر می‌کردند. روضه‌خوانان پشت سر هم بالای منبر می‌رفتند و با ذکر مصیبت امامان، همه حاضران را به گریه و زاری می‌انداختند.... آن شب نوحه‌خوانی، به خواندن نوحه‌ای آغاز کرد و مردم همه با او هماواز شـدند. در آخـر همـه به طور دسته‌جمعی به شیون و زاری و رفته رفته با صدای ناله مانندی به زمزمه غم‌انگیزی پرداختند. دائماً جنب و جوش و رفت و آمد برقرار بود».
[۱۲۳] اوبن، اوژن، ایران امروز، ١٩٠٦-۱۹۰۷.
[۱۲۴] اوبن، اوژن، ایران و بین النهرین، ص١٨٦-١٨٧.

عین السلطنه از شاهزادگان دوره ناصری و سرتیپ دوم توپخانه تصریح می‌کند که تاجران در بعضی مساجد، مجلس روضه تشکیل می‌دادند. او در خاطراتش در این باره می‌نویسد: «یکشنبه ۹ محرم: عصر به اتفاق تولویخان به شهر رفتیم. نیم ساعت به غروب مانـده، خانـه حضرت والا پیاده شدیم. محمدحسین میرزا شهر بود آمد. شب قبـل از شـام، مسجد شیخ عبدالحسین که چسب به خانه خودمان است و سه سال است تجار و کسبه ترک روضه‌خوانی مفصل در آنجا می‌کنند رفتیم. الحق خوب مجلسی فراهم آورده‌اند. مسجد آقاسیدعزیز الله را که جناب صدرالعلما آنجـا نماز می‌خواند، تجار اصفهانی بسته‌اند. مسجد جمعه را تجـار کاشانی روضـه می‌خوانند. یک ساعت استماع ذکر مصیبت شده، بعد قدری گردش رفتیم. جمعیت زیاد بود؛ دسته‌جات سینه‌زن فراوان».
[۱۲۵] عین السلطنه، قهرمان میرزا، روزنامه خاطرات عین السلطنه، ج۱، ص۵۳۹.
بنابراین می‌توان ادعا کرد که در دوره قاجار عزاداری نهادینه شده بود و هر بخش از جامعه که بیشتر به آن نزدیک می‌شد، بیشتر بین مردم محبوبیت پیدا می‌کرد.
[۱۲۶] نجمی، ناصر، دارالخلافه تهران، ص٣٤٨.


۷.۵ - چهل منبر، چهل شمع

«چهل منبر» یا «چهل و یک منبر» از سنت‌های ویژه دوره قاجار بوده است؛ به این ترتیب که افراد نذر می‌کردند که در شب عاشورا (یا شب شام غریبان) در پای چهل منبر شمع روشن کنند. (این شمع‌ها به طور نمادین و با انگیزه تامین روشنایی در مجلس عزای حسینی بوده است؛ به ویژه در آن دوران که برق فراهم نبوده است.)
عبدالله مستوفی در شرح آن می‌نویسد: «در شب‌های عاشورا جمعی دیده می‌شدند که حتی بعضی پابرهنه کیسه یا جعبه‌ای پر از شمع زیر بغل گرفته، به تکیه‌ها و مجالسی که روز در آنها روضه‌خوانی می‌شد می‌رفتند که نذر خود را راجع به روشـن کـردن چهل و یک شمع در چهل و یک منبر ادا کنند.... چهل و یک منبرروها از همه طبقه بودند؛ حتی بعضی از اعیان که با فانوس و نوکر و پیشخدمت و فراش چهل و یک منبر می‌رفتند. جعبه شمع آنها زیر بغل فراش بود. آقا پای منبر می‌رسید، شمعش را روشن می‌کرد و با کمال اخلاص منبـر را می‌بوسید.... ولی اکثریت با طبقه متوسط بود. بعضی از تکیه‌هـا ماننـد «تکیه سادات اخوی» برای روشن کردن شمع اختصاص داشت که هرکس یک شمع از چهل و یک منبر خود را باید در این تکیه روشن کند و بعضی هم بودند که فقط نذرشان منحصر به روشن کردن پنج یا هفت یا ده شمع یا بیشتر در این تکیه بود».
[۱۲۷] مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، ج۱، ص۳۰۲.

اعتمادالسلطنه مترجم مخصوص و رئیس دارالترجمه ناصرالدین شاه در شرح محرم سال ۱۳۰۰ قمری می‌نویسد: «سه شنبه ۹ محرم: ... صبح امین الدوله و نظام الملک و جمعی برای شرکت در مجلـس روضـه آمدند.... امشب چهل منبر که هر سال می‌روم رفتم. اسامی خانـه‌هـا از قـرار تفصیل ذیل است.... ساعت سـه نـصـف شـب خانـه آمـدم. ‌امـشب هـم روضه‌خوانی در خانه بود».
[۱۲۸] اعتمادالسلطنه، محمدحسن، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، ص٢٠٣-٢٠٤.

او همچنین در وقایع محرم ۱۳۱۲ قمری می‌نویسد: «جمعه ۹ محرم؛ به قصد چهل و یک منبر از خانه بیرون رفتیم. هفت هشت سال بود به واسطه تشریف نداشتن موکـب همایون در موقع عاشورا در طهران، چهل و یک منبر نرفته بودم».
[۱۲۹] اعتمادالسلطنه، محمدحسن، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، ص۹۷۱.

عزیزالسلطان نیز می‌نویسد: «۹ محرم الحرام غروب مراجعت به منزل نمودم؛ تجدید وضو نمودم؛ رفتم به چهل منبر و از قرار تفصیل ذیل شمع روشن نمودم...» .
[۱۳۰] ملیجک ثانی، عزیزالسلطان، روزنامه خاطرات عزیزالسلطان، ج۱، ص۶۱۶.

دوستعلی خان معیرالممالک نیز در توصیف شب یازدهم ماه محرم می‌نویسد: «جمعه دهم محرم سال ۱۳۳۱ قمری... زنها در تکیه زیر نخل حلوا می‌پختند و دسته دسته به چهل و یک منبر می‌رفتند».
با توجه به گزارش معیرالممالک، می‌توان گفت این مراسم تا سال ۱۳۳۱ قمری میان مردم تهران رایج بوده است. البته معیرالممالک شب یازدهم محرم را شـب چـهـل و یک منبر ذکر کرده است. شاید این مراسم ابتدا در شب عاشورا برپا می‌شده و پس از مدتی به شب یازدهم منتقل شده است؛ چنانکه امروزه نیـز مـراسـم شـام غریبان را در شـب یازدهم محرم با روشن کردن شمع گرامی می‌دارند.
[۱۳۱] معیرالممالک، دوستعلی خان، وقایع الزمان، ص۱۸۷.


۷.۶ - هفتاد و دو منبر

عین السلطنه اشاره‌ای هم به «هفتاد و دو منبر» کرده که مشخص نیست زمان آن، چه وقت و کیفیت آن چگونه بوده است. او در این زمینه تنها نوشته است: «جمعه ٢٤... نیم ساعت از شب رفته منزل آمدم. هفتاد و دو منبر امروز خوانده شد».
[۱۳۲] عین السلطنه، قهرمان میرزا، روزنامه خاطرات عین السلطنه، ج۱، ص٤٢٠-٤٢١.

شاید مقصود او ۷۲ منبر بوده که در یک مجلس و بـه یـاد ۷۲ تن شهدای کربلا برگزار می‌شده است؛ آن گونه که در «تکیه دولت» مرسوم بود که طلبه‌ها قبل از برگزاری تعزیه یک به یک منبر می‌رفتند. «کارلا سرنا» در سفرنامه خود عزاداری در تکیه دولت را چنین گزارش کرده است: «ملایانی که دعوت شده باشند یکی پس از دیگری برای موعظه بر آن می‌نشینند. روحانیان دیگری که عمامه‌های سفید معرف آنهاست در پای منبر می‌نشینند و سخن می‌گویند».
[۱۳۳] سرنا، کارلا، سفرنامه کارلا سرنا، ص۱۸۷.


۷.۷ - شام غریبان

مراسم شام غریبان نیز یکی دیگر از رسم‌های جدیدی بود که در دوره قاجار بنـا نـهـاده شد. عبدالله مستوفی برگزاری این مراسم را چنین گزارش می‌دهد: «وقت این عزاداری بعد از غروب آفتاب شـب یـازدهم محـرم، و ترتیب آن از این قرار بود که تا می‌توانستند مجلس را بی پیرایه و تجمـل و کـم چـراغ می‌کردند. روضه‌خوان هم در کار نبود. دسته‌های مختلف محلات شهر، از در تکیه وارد شده، اعم از ترک و فارس، نوحـه خـود را... می‌خواندند.... دسته‌ها هم بی علم بودند؛ طبق و چراغ و فانوس و مشعلی هـم نداشتند؛ فقـط بعضی افراد یک شمع گچی در دست می‌گرفتند که در تاریکی بازار و کوچه‌های پرسوراخ، از خطر سقوط محفوظ باشند و نوحه خود را هم آرام و بی راه‌انداختن سروصدا و تظاهر می‌خواندند. گاهی هم می‌نشستند و یک بند اشعار خود را نشسته می‌خواندند و بعد برای خواندن بند دوم برمی‌خاستند و در ضمن رفتن، مصراع دوم را تمام می‌کردند و با این کیفیـت افـتـان و خــزان دور مجلس، که البته برای انجام این عملیات راهی در آن باز گذاشته بودند، گشته و خارج می‌شدند».
[۱۳۴] مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، ج۳، ص۴۶۰.


۷.۸ - گسترش کمی و کیفی عزاداری

دوره قاجار زمان رشد انواع عزاداری‌ها بود. حضور فوج فوج مردم در جهاد بـر ضـد نیروهای متجاوز روسی، پس از شرکت در مجالس عزاداری سیدالشهدا (علیه‌السّلام)، حاکی از گستردگی و رونق این مجالس در آن زمان است.
[۱۳۵] میرزا، جهانگیر، تاریخ نو، ص۲۹-۳۰.
در دوره محمدشاه قاجار نیز، با تشویق‌هـای صـدراعظم روحـانی مسلک او، «حاج میرزا آقاسی» مراسم عزاداری رونق بیشتری گرفت.
علاوه بر رواج هیئت‌ها و دسته‌های معمولی، که در دوره صفویه هم مرسوم بود، در این دوره دسته‌های متشکل از مردان و کودکان نیز بسیار توسعه یافتند؛ به طوری که در عهد ناصری جمعیت یک دسته به دوهزار نفر می‌رسید.
[۱۳۶] اعتمادالسلطنه، محمدحسن، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، ص۵۱۸.

عزاداری در دوره ناصری، رونق و جلوه خاصی یافت. با نگاهی به منابع این عصر، همانند خاطرات اعتمادالسلطنه و آثار سفرنامه‌نویسان خارجی، شکوه و عظمت این مراسم روشن‌تر می‌شود. اشاره به اهتمام مردم به برگزاری عزاداری و مجالس روضه هماننـد برگزاری مجالس روضه در مدرسه خان مروی به سرپرستی آیت الله ملاعلی کنی، شرکت شخص شاه در مراسم روضه و تعزیه، برنامه‌های خاص تکیه دولت و... در خلال‌ ایـن کتابها به وفور به چشم می‌خورد.

۷.۸.۱ - گسترش تکیه‌ها

در دوره قاجار تکیه‌ها که در ابتدا محلی برای اجتماع دراویش و فقرا بود، رفته‌رفته تبدیل به محلی برای عزاداری شد و از زمان ناصرالدین شاه به بعد، تکیه‌ها به طور رسمی محـل اجرای برنامه‌های عزاداری و نمایش‌های مذهبی شدند.

۷.۸.۱.۱ - مفهوم‌شناسی

«تکیه» در لغت به معنای «پشت به چیزی گذاشتن» است و مجازاً پشت و پناه را گویند و به همین لحاظ، به جایی که فقرا را پناه دهند تکیه گفته می‌شود. امروزه در اصطلاح عبارت است از حسینیه‌هایی که در آن روضـه می‌خوانند، یا در آن تعزیـه‌خـوانی و روضه‌خوانی برگزار می‌کنند، و جمع آن «تکایا» است.
[۱۳۷] دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، ج۱۵، ص۸۸۵-۸۸۶.
این گونه اماکن، علاوه بر آنکه حرمت و قداست ویژه‌شان، احکام مخصوص مساجد را ندارند. بنابراین محدودیت حضور در آن مثل مسجد نیست.
[۱۳۸] محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۱۱۷.


۷.۸.۱.۲ - پیشینه

تاریخ دقیق شکل‌گیری تکیه معلوم نیست؛ ولی درباره چگونگی شکل‌گیری آن گفته‌اند تکیه‌ها در آغاز محل اجتماع دراویش و فقرایی بود که رایگان و به طور موقت در آنجا اقامت داشتند. محافظان و نگهبانان آن (تکیه‌داران) از جوانمردان بودند و آداب و رسومی خاص داشتند که در فتوت‌نامه‌ها آمده است. رفته رفته تکیـه تبدیل به محلی برای عزاداری شد و از زمان ناصرالدین شاه به بعد، تکیه‌ها به طور رسمی محـل اجرای برنامه‌های عزاداری و نمایش‌های مذهبی شدند.
[۱۳۹] ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۱۱۷-۱۱۸.


۷.۸.۱.۳ - نقش تکیه‌ها در عزاداری

تکیه‌ها نقش مهمی در نهادینه کردن عزاداری در دوره قاجار ایفا کردند؛ به طوری که از فقیرترین افراد جامعه تا شخص شاه و صدراعظم در کمک به برگزاری مراسم آن مشارکت شخصی می‌کردند و عزاداری بر امام حسین (علیه‌السّلام) جلـوه بـارز همکاری نزدیک دربار قاجاری با مردم عادی بود. در اینجا بود که تجمع‌های مذهبی گسترش یافت و بر شکوه عزاداری و تعزیه افزوده شد. کم‌کم تکیه‌های ثابت برپا شد و ساختن تکایـا نیـز گسترش یافت.
[۱۴۰] بیگی، م. حسن، تهران قدیم، ص۳۱۶.
این تکیه‌ها را جماعتی از افراد خیراندیش و نیکوکار می‌ساختند و معمولاً هم چندین دکان و مغازه را برای نگهداری و مرمت تکیه‌ها و برقراری تعزیه وقف آنجا می‌کردند؛ ولی بیشتر تکیه‌ها بی‌موقوفه بودند و اهل هر محل و گذر به همت و کوشش خودشان، در روزهای عزاداری تکیه را به راه می‌انداختند
[۱۴۱] نجمی، ناصر، دارالخلافه تهران، ص۱۱۳.
[۱۴۲] ر. ک: م. حسن بیگی، تهران قدیم، ص۳۱۶.
و دسـت کـم در ماه‌های محرم و صفر مراسم روضه‌خوانی را در آن برپا می‌کردند.
[۱۴۳] نجمی، ناصر، دارالخلافه تهران، ص٣٤٨.

در دوره محمدشاه قاجار معتبرترین و بزرگترین تکیـه تهران، که بیشتر عزاداری‌هـای دولتی در آن برپا می‌شد، «تکیه حاج میرزا آقاسی» یا «تکیه عباس آباد» بود که چون فضای وسیع‌تری داشت، بسیاری ترجیح می‌دادند روزهای عزاداری در آنجا باشـند.
[۱۴۴] بیگی، م. حسن، تهران قدیم، ص۳۱۷.
در عین حال در تهران، هر محله و کویی، تکیه‌ای داشت که در روزهای عزاداری مردم محل را در خود گرد هم می‌آورد.
[۱۴۵] نجمی، ناصر، دارالخلافه تهران، ص۱۱۳.
بعضی از تکیه‌ها مانند «تکیه سادات اخوی» به روشن کردن شمع اختصاص داشـت که هرکس یک شمع از چهل منبر خود را در این تکیه روشن می‌کرد.
[۱۴۶] مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، ج۱، ص۳۰۲.
طبـق نـقـل مهدی قلی خان هدایت، زنهـا بیش از مردهـا در‌ایـن تـکـیـه‌هـا شرکت می‌کردند.
[۱۴۷] هدایت، مهدی قلی خان، خاطرات و خطرات، ص۸۸.


۷.۸.۱.۴ - تکیه دولت

برای آنکه به تصویر روشنتری از فضای تکیـه و مراسـم خـاص آن دست یابیم، به بررسی چگونگی ساخت و برگزاری مراسم در یکی از تکیـه‌هـای مـهـم دوران قاجار می‌پردازیم. در سال ۱۲۸۳ قمری به دلیل اقبال چشمگیر مردم به برنامه‌های مذهبی تکایا،
[۱۴۸] نجمی، ناصر، دارالخلافه تهران، ص۱۱۵.
ناصرالدین شاه دستور ساخت تکیه‌ای بزرگتر را صادر کرد. این تکیه که بعدها به «تکیه دولت» معروف شد، در دوره قاجـار تبـدیل به محلی برای برگزاری معروف‌ترین و مفصل‌ترین مجالس روضه‌خوانی و عزاداری در تهران شد و تمام کشور شهرت یافت.
[۱۴۹] نجمی، ناصر، دارالخلافه تهران، ص١١٥-١١٧.

کارلا سرنا در توصیف این تکیه می‌نویسد: «این بنا ازلحاظ وسعت قابل توجه است. نمای خارجی آن آجری است. داخل آن شکل سیرکی بزرگ دارد و از لژهای بزرگ و کوچکی که روبه روی هم و در یک سطح قرار ندارند احاطه گردیده است.... دالانهایی که کاخ شاهی را به تکیه متصل می‌کند پیچ در پیچ و تاریک‌اند. سردر اصـلی نـوعی معمـاری جدید ایرانی است، مرکب از چند گنبد و طاقها و برج‌های کوچک که با آجرهای رنگارنگ و شیشه‌هایی با قطع کوچک مزین گردیده است. سبک بنا سنتی و ظریف است».
[۱۵۰] سرنا، کارلا، سفرنامه کارلا سرنا، ص۸۳.
[۱۵۱] سرنا، کارلا، سفرنامه کارلا سرنا، ص١٨٤.

عبدالله مستوفی نیز در توصیف این تکیه می‌نویسد: «طبقه اول متعلق به وزرا و حکـام مـی‌باشـد... و اعیان شهر به مناسبت خصوصیت با پیشکار حاکم یا رفاقت با وزیر به این طاق نماهـا بـا دعـوت و بی‌دعوت می‌آمدند و اکثراً نهار هم به آنها داده می‌شد. پله‌هـای منبر... را با جار (چراغ‌های بلورین چندشاخه‌ای که معمولاً به سقف آویزان می‌کنند) و لاله و آیینه و گلدان... زینت می‌کردند.... غرفه‌هایی که متعلق به زنان خاصه دربار بود جداگانه و جلـو‌ایـن غـرفـه‌هـای فوقانی پرده زنبـوری می‌کشیدند، و هر غرفه متعلق به یکی از زنهـای شـاه بود که آنها هم مهمان‌های خود را که از خانواده‌های اعیان بودند... دعـوت کـرده... و عصر برای تماشای تعزیه به غرفه مخصوص می‌آمدند.... بعـدازظهر... تمـام روضه‌خوانهای شهر یکی بعد از دیگری آمده، روضه می‌خواندند...
[۱۵۲] مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، ج۱، ص٢٩۳-٢٩٤.
در این تکیه ده روز تمام عصرها روضه‌خوانی، و شب هـا تعـزیـه‌خـوانی برپا بود و بسیاری از روضه‌خوانهای شهر در آنجا منبر می‌رفتند. بعد از خاتمـه روضـه‌خـوانی دسته‌های سینه‌زنی با علم و بیرق عزا وارد می‌شدند و روبه‌روی‌اتـاق شـاه تـوقفی کرده، سینه زده و از در خارج می‌شدند. بعد از همه دسته‌ها، دسته فراش‌هـای شـاهی که حدود هزار نفر می‌شدند، با لبـاس هـای مشکی وارد می‌شدند و سینه‌زنی و نوحه‌خوانی می‌کردند. بعد از آن هم تعزیه‌خوانها و شبیه‌خوانها وارد می‌شدند».
[۱۵۳] مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، ج۱، ص٢٩٤-٢٩٨.


۷.۸.۲ - گسترش هیئت‌ها

یکی از مهم‌ترین شاخصه عزاداری در عصر قاجار توسعه هیئت‌های عزاداری است. این هیئت‌های مذهبی را می‌توان مردمی‌ترین تشکلهای موجود در جهان خواند که بدون کمک دولتها، و حتی گاهی با وجود مخالفت و خشونت حکومتها، به وجود آمده و به حیات خود ادامه داده‌اند. برخی از همان هیئت‌های تاسیس شده در دوره قاجار، حتی علی رغم فشار دولت پهلوی تا به الان به کار خود ادامه دادند. برای مثال: «هیئت جان نثاران حسینی» صنف بزازان بازار تهران که از سال ۱۳۰۰ قمـری بـه صـورت رسمی تاسیس شده است؛ «مجمع هیئت ثارات الحسین» که در سال ۱۳۳۰ قمری فعالیت خود را آغاز کرد؛ «هیئت متحده تهرانیان ارض اقدس» که تهرانی‌های مقیم مشهد آن را در سال ۱۳۲۸ قمری تاسیس کردند. این هیئت‌ها هنوز هم به کار خود ادامه می‌دهند.
[۱۵۴] فقیه حقانی، موسی، «هیئتهای مذهبی به روایت تصویر»، فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر، ش٢٨، ص٢٨٤-٣٠٤.

کارکردهای هیئت‌های مذهبی را می‌توان اقامه عزا، تعظیم شعایر دینی، تعمیق دانش دینی و تقویت حافظه تاریخی در جامعه شیعه ایران دانست. جلسات هیئت‌های مذهبی در منازل، مساجد، حسینیه‌ها، تکایا و محلات تشکیل می‌شود و به جز ایام خاص نظیـر ماه محرم معمولاً در طول سال جلسات خود را به صورت هفتگی و بعضی هـم ماهانه تشکیل می‌دهند. در انتخاب روز برپایی جلسه نیز هیئت‌ها با توجه به میل و سلیقه اعضا و با تکیه بر مستندات دینی و تاریخی، روز خاصی را انتخاب می‌کنند. تعلیم قرآن، آموزش احکام، وعظ و سخنرانی، خواندن روضه و دعاهای مختلف و... ‌امـوری است که در هیئت‌ها رواج دارد.
[۱۵۵] فقیه حقانی، موسی، «هیئتهای مذهبی به روایت تصویر»، فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر، ش ۲۸، ص۲۸۱-۲۸۲.

رشد هیئت‌های مذهبی و عزاداری در دوره ناصرالدین شاه به اوج رسید.
[۱۵۶] نجمی، ناصر، دارالخلافه تهران، ص١١٣-١١٤.
رونق هئیت‌های مذهبی تنها مختص تهران نبود؛ در شهرهای دیگر نیز، بـه ویژه در مراکز استانها، هیئتهایی فعال بودند. برای نمونه در یزد هر یک از هفده محله، یک هیئت عزاداری و دسته سینه‌زنی مخصوص به خود داشتند.
[۱۵۷] سایکس، سرپرسی، شکوه عالم تشیع، سفرنامه و سرگذشت زندگی نورالله خلف مرحوم محمدحسین خـان اصفهانی، ص۱۹۹.


۷.۸.۳ - گسترش تعزیه

در این دوره به دلیل حمایت دولت و تشویق‌های صدراعظم محمدشاه قاجار، حاج میرزا آقاسی، مراسم عزاداری و تعزیه رشد کمی و کیفی خاصی گرفت. بـه دنبـال فـتـوای آیت الله محمدعلی کرمانشاهی در دوره زندیه، مبنی بر جواز هر نوع عزاداری بر امام حسین (علیه‌السّلام)،
[۱۵۸] کرمانشاهی، محمدعلی، مقامع الفضل، ج۱، ص۳۲۸-۳۲۹.
همچنین به علت تشویق‌های صدراعظم محمدشاه قاجار، حاج میرزا آقاسی، مراسم عزاداری و تعزیه در دوره قاجار رونق خاصی گرفت؛ اما بی گمان در میان انواع عزاداری هـا، تعزیـه جـلـوه خاصی داشت که رواج آن را می‌توان از ابعاد مختلفی مورد بررسی و کاوش قرار داد.

۷.۸.۳.۱ - رشد کمی تعزیه

نخستین تحول که تقریباً از زمان فتحعلی شاه آغـاز شـد، افـزایش شمار مجالس تعزیه بود. «تعداد تعزیه‌ها که در دوره زندیان بیش از ده تا دوازده مجلس نبود به چهل تا پنجاه مجلس رسید. همچنین از اواخر سلطنت فتحعلـی شـاه و زمان محمدشاه، علاوه بر وقایع کربلا و مصائب مربوط به خاندان پیامبر، از داستانها و وقایع دیگر مذهبی و تاریخی نیز تعزیه‌هایی ساخته شد».
[۱۵۹] شهیدی، عنایت‌الله، پژوهشی در تعزیه و تعزیه خوانی از آغاز تا پایان دوره قاجاریه در تهران، ص۱۰۶.

عین السلطنه می‌نویسد: «شنبه دهم محرم ۱۳۰۹؛ عاشوری گرفته از صبح جمعیت بود. روز هفتم که اهل تعزیه را شماره کردند، سه هزاروپانصد نفر زن آمـده بود.... دسته جات زیاد آمدند. سه ساعت به غروب مانده شروع به تعزیه می‌شود».
[۱۶۰] عین السلطنه، قهرمان میرزا، روزنامه خاطرات عین السلطنه، ج۱، ص۳۸۵.


۷.۸.۳.۲ - رشد کیفی تعزیه

تعزیه در دوره قاجاریه از نظر هنری پیشرفت‌های چشمگیری داشت؛ به ویژه در سه زمینه ادبی، موسیقیایی و نمایشی به شکوفایی رسید. برای مثال درباره پیشرفت‌های نمایشی تعزیه در این دوره گفته‌اند: «در تعزیه‌های قدیم، اشقیا و مخالف‌خوانـان نقش و تاثیر‌اندکی در تعزیه داشتند. لیکن از دوره ناصری به بعد مکالمه‌ها در تعزیه کوتاه‌تر، و حرکت و عمل بیشتر شد. اشقیا و مخالف‌خوانها به خصوص در تعزیه‌هـای شـهادت و حماسی، مقام و موقع نمایشی بیشتر و بهتری یافتند. این‌امـر، یعنی تقابـل و توازی نسبی نقش متضاد، یا خوب و بد تعزیه سبب شد که بر جنبه‌های درامی و نمایشی تعزیه افزوده شود و تعزیه تا‌اندازه‌ای از حالت ساده و تراژدیک محض بیرون آید».
[۱۶۱] شهیدی، عنایت‌الله، پژوهشی در تعزیه و تعزیه خوانی از آغاز تا پایان دوره قاجاریه در تهران، ص۱۰۶.


۷.۸.۳.۳ - حمایت دولت از تعزیه

در این دوره حکومت و دربار و به دنبال آن اعیان و اشراف، نه تنها تعزیه خوانی‌های عمومی را تشویق، و از آن حمایت می‌کردند، بلکه خود نیز به برگزاری این مراسم همت می‌گماشتند و تکایا و محل‌های معین و حتی خانـه‌هـای شخصی خود را به این کار اختصاص می‌دادند؛
[۱۶۲] شهیدی، عنایت‌الله، پژوهشی در تعزیه و تعزیه خوانی از آغاز تا پایان دوره قاجاریه در تهران، ص۱۰۶.
چنان که عین السلطنه می‌نویسد: «در دیوان خانه حکومتی تعزیه است».
[۱۶۳] عین السلطنه، قهرمان میرزا، روزنامه خاطرات عین السلطنه، ج۱، ص۳۸۵.
مقامات قاجار حتی سفرای خارجی را نیز به تماشای تعزیه می‌خواندند. حضور بنجامین در تکیه دولت نمونه‌ای از حضور‌ایـن سـفیران در این مراسم است.
[۱۶۴] بنجامین، س. ج. و.، سفرنامه بنجامین، ص٢٨٦.

انیس الدوله، ملکه ایران در دوره ناصری، همسران سفرای کشورهای خارجی یا فرستادگان زن از کشورهای اروپایی را با خود به مراسم تکیه می‌برد و خود داستان تعزیه را برایشان شرح می‌داد. در نظر آنان چنین می‌نمود که او برای آنکه شـدت وابستگی خود را به مذهب تشیع نشان دهد در حضور آنها برای مصائب امام حسین (علیه‌السّلام) گریه و ناله سر می‌دهد. مادام کارلا سرنا، جهانگرد ایتالیایی که در سال ۱۳۰۱ قمری در ایران به سر می‌برد، در این باره می‌گوید: «سوگلی با دقت به اجرای نمایشنامه (تعزیه) دقت می‌کرد.... او و همه اطرافیانش‌اندوهگین بودند، ناله و ضجه می‌کردند و به یاد مصائب شخصیت‌های مقدس مذهبی خویش اشک می‌ریختند».
[۱۶۵] سرنا، کارلا، سفرنامه کارلا سرنا، ص٢٠٥.


۷.۸.۳.۴ - تعزیه‌های زنانه

نفوذ تعزیه در خانه‌ها در دوره قاجار به جایی رسید که برخی از زنان اعیان و اشراف در خانه‌های خود تعزیه‌هایی برپا کردند که اجراکنندگان آن از زنان بودند. با اینکه در تکایای عمومی و دولتی بیشتر تماشاگران تعزیه زنان بودند و جای ویژه و معینی برای نشستن در مجالس تعزیه داشتند، بعضی از زنان اعیان و اشراف، هم برای ابراز اخلاص و اعتقاد مذهبی و هم برای تفاخر، به برپایی مجالس تعزیه در خانه‌های خود برانگیخته شدند.
تعزیه‌های زنانه ظاهراً از زمان فتحعلی شاه در میان زنان و دختران او رواج یافت و این وضع تا اواخر دوره قاجار ادامه داشت. تماشاگران‌ایـن تعزیـه‌هـا زنـان دربـار و خواجه سرایان و پسران نابالغ بودند. در این مجالس زنان روبسته را راه نمی‌دادند تا مبادا مردی با پوشش زنانه میان زنان بنشیند. نام شماری از زنان درباری و اعیان و اشراف که تعزیه می‌خواندند و به نام «ملاباجی» معروف بودند، در منابع دوره قاجار آمده است. از مکان‌های معروف تعزیـه‌خـوانـی هـای مفصل، یکی کاخ گلستان و دیگری منـزل میرزامحمدحسین خان سپهسالار بود.
[۱۶۶] شهیدی، عنایت‌الله، پژوهشی در تعزیه و تعزیه خوانی از آغاز تا پایان دوره قاجاریه در تهران، ص۱۰۹-۱۱۰.



یکی از تاریک‌ترین دوران‌های تاریخ ایران زمین، دوره سلطنت دو شاه پهلوی است. ایران در این دوران، وضعیتی نیمـه مـستعمره داشت و از لحاظ فرهنگی، در
بدترین وضعیت خود به سر می‌برد. در دوره پهلوی، حکومت تلاش می‌کرد میراث‌هـای فرهنگی ایران را نابود، و فرهنگ غرب را جایگزین آن کند. یکی از مهم‌ترین عناصـر فرهنگی‌ ایران، مراسـم عزاداری بـرای امام حسین (علیه‌السّلام) بود که به دستور رضاشاه طرح ممنوعیت کامل عزاداری در همه اشکال و ابعاد را در تمام ایران به اجرا درآمد، اما با مخالفت عامه مردم و روحانیون و علما مواجه شد.
پس از رضاشاه، محمدرضاشاه گرچه به مخالفت علنی با مجـالس عزاداری برنخاست، اما از روش‌های دیگری مانند ترویج بی‌اخلاقی و غربزدگی برای مبارزه با اسلام و کمرنگ نمودن سنت‌های مذهبی و مراسمات عـزاداری بهره گرفت.

۸.۱ - نقشه‌های استعمار برای مبارزه با عزاداری

در دوره ناصرالدین شاه، حکومت اهتمام ویژه‌ای به عزاداری در ایام محرم و صفر داشت. بعد از مشروطه دوم از آن رونق عزاداری تا حدی کاسته شد؛ اما احمدشاه در تلاش بود تا وضعیت سابق را زنده کند. برای همین، خود در مراسم عزاداری حاضر می‌شد و دولتمردان را نیز به شرکت در آن مراسم تشویق می‌کرد.
[۱۶۷] بدلا، حسین، هفتاد سال خاطره از آیت‌الله حسین بدلا، ص١٦-١٧.

در آستانه محرم ۱۳۳۸ قمری (۱۲۹۸ش)، ایران در اوج مبارزه با قرارداد ۱۹۱۹ بود. در ذیحجه ۱۳۳۷ قمری، محصلان تهرانی با انتشار اعلامیه‌ای، از علما خواستند که فرمان سیاه‌پوش کردن مساجد را صادر، و مردم را به قیام بر ضد این قرارداد ترغیب و دعوت کنند. جمعی از وعاظ نیز در مجالس روضه‌خوانی در مسجد شیخ عبدالحسین (مسجد آذربایجانی‌ها) بر ضد این قرارداد سخنرانی کردند.
[۱۶۸] مجله آینده، سال چهاردهم، ش۹ـ۱۲، آذر و اسفند ۱۳۶۷، ص۵۸۸.
[۱۶۹] فقیه حقانی، موسی، «محرم از نگاه تاریخ و تصویر»، فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران، سال ششم، ش۲۱-۲۲، ص٥٢٢.

در پی اقدامات علما و با استقامت ملت ایران، قرارداد ۱۹۱۹ به شکست انجامید. از این رو استعمار سناریوی کودتا را برای این ملت طراحی کرد. با وقوع کودتای سـوم اسفند ۱۲۹۹ شمسی (۲۲ فوریه ۱۹۲۰م) روند جدیدی در عرصه سیاسی ایران آغـاز شد، که به مرور زمان ابعاد مختلف آن برملا شد. حسن اعظـام قدسی (از رجـال دوره رضاخان) به نقل از یکی از دوستان خود که در دوره چهارم از خراسان به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شده بود، رئوس برنامه‌های استعمار را در این روند بازگو می‌کند. نماینده خراسان در ملاقاتی که با کنسول انگلیس در مشهد داشته، از او درباره کودتای ۱۹۲۰ میلادی و اهداف آن پرسیده و کنسول چنین پاسخ داده است: «پس از شکست قرارداد ۱۹۱۹ از ناحیه نایب السلطنه چند ماده ذکر شده بود که برای آتیه ایران باید عملی و اجرا گردد...:
- از بین بردن روحانیون و ضعیف کردن آنان از راه اعمال و رفتار خودشان که در بین جامعه ایران است؛
- بر هم زدن بساط عزاداری که خود بزرگ‌ترین وسیله برای خنثی نمـودن سیاست استعماری دولت بریتانیا است؛
- گرفتن کارهای بزرگ از مردان مآل‌اندیش، و دادن به دسـت مـردان جـوان فرومایه بی‌ایمان و تعصب».
[۱۷۰] اعظام قدسی، حسن، خاطرات من یا تاریخ صدساله ایران، ج۲، ص١٥-١٦؛
[۱۷۱] فقیه حقانی، موسی، «محرم از نگاه تاریخ و تصویر»، فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران، سال ششم، ش۲۱-۲۲، ص٥٢٢-٥٢٣.


۸.۲ - تظاهر رضاخان به دینداری پس از کودتا

استعمار برای اجرای گام به گام این سیاسـت‌هـا، رضاخان را برگزید. استعمار کـه بعـد از مشروطه دوم با سرکوب علما خیال می‌کرد آنها را از صحنه خارج کرده است، با شکست قرارداد ۱۹۱۹ مجدداً به قدرت بی‌نظیر علما و مردم متدین پی برده بود؛ از این رو می‌دانست برای آنکه بتواند نقشه‌های خود را اجرا کند، نیاز به حمایت علما یـا حـداقل سکوت آنها دارد. بنابراین رضاخان نیز برای آنکه بتواند آن سیاست‌ها را اجرا کند، باید ابتدا در بین علما و مردم موقعیت خوبی به دست می‌آورد؛ زیرا اگر علما، مردم و مجلس، از نیات واقعی او آگاه می‌شدند، او را در اجرای برنامه‌هایش ناکام می‌گذاشتند (چنـان کـه در جریـان طـرح جمهوری‌خواهی او این کار را کردند). به همین دلیل رضاخان تلاش کرد بـا بـه کـارگیری سفارش‌های لازم برای کسب وجهه مذهبی، راه خود را برای اقدامات بعدی هموار کنـد. او برای رسیدن به مقاصد خود و اجرای برنامه‌های بیگانگان، ابتدا تظاهر به دیانت کرد و در این راه آن قدر پیش رفت که خیلی‌ها پنداشتند او در صدد ایجاد حکومت اسلامی است!
داود امینی در این باره می‌نویسد: «رضاخان در ماه رمضان برای اینکه توجه مردم را به دینداری خود جلب کند، به روزه گرفتن فرمان داد و کارکنان سازمانهای نظامی و انتظامی را به ادای فرایض مذهبی وادار کرد و حتـی بـه منظـور رعایت دقیـق مـوازین شرعی، ناظر شرعیات تعیین کرد».
[۱۷۲] امینی، داود، چالش‌های روحانیت با رضاشاه، ص۷۸.

رضاشاه در همین مسیر پس از کودتای ۱۲۲۹ شمسی وقتی به فرماندهی لشکر قزاق منصوب شد، دو ورقه اعلامیه منتشر کرد که اولی دارای نه ماده بود و با جمله «من حکم می‌کنم» آغـاز مـی‌شـد. مـاده شـشم آن اعلامیه چنین بود: «تمـام مـغـازه‌هـای شراب‌فروشی و عرق‌فروشی، تئاتر و سینما، فتوگراف‌ها و کلوپهای قمار بایـد بـسته شود و هرکه مست دیده شود به محکمه نظامی جلب خواهد شد».
[۱۷۳] مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، ج۱، ص٢٣٦.
[۱۷۴] مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، ج۳، ص٢١٥.

بعد از شکست طرح جمهوری‌خواهی نیز، رضاخان در اعلامیه‌ای که به نام دولت صادر کرد، با تجلیل از علما خود را مطیع روحانیت و طرف دار حکومت اسلامی نشان داد. در بخش‌هایی از این بیانیه آمده است: «لیکن از طرف دیگر چون یگانه مرام و مسلک شخصی من از اولین روز، حفظ و حراست عظمت اسلام و استقلال ایران و رعایت کامل مصالح مملکت بوده و هست... و چون من و کلیه آحاد و افراد قشون از روز نخستین، محافظـت و صیانت ابهت اسلام را یکی از بزرگ‌ترین وظایف و نصب العین خود قرار داده و همواره در صدد آن بوده‌ایم که اسلام روزبه روز رو به ترقی و تعالی گذاشته و احترام مقام روحانیت کاملاً رعایت و محفوظ گردد...».
[۱۷۵] مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، ج۲، ص٥٤٦-٥٤٧.
[۱۷۶] مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، ج۳، ص۶۰۱.


۸.۳ - عزاداری رضاخان برای مردم‌فریبی

رضاخان به خوبی فهمیده بود که بهترین راه برای تظاهر به دینداری و فریـب مـردم، شرکت در مجالس عزاداری برای امام حسین (علیه‌السّلام) است. حسن اعظام قدسی در خاطراتش هنگام ذکر وقایع سال ۱۳۰۱ شمسی (١٣٤١ق) می‌نویسد: «سردارسپه پس از موفقیت‌های فوق‌الذکر به فکر افتاد که حالا باید توجه مردم را به خود جلب و معتقد به خود نماید و بهترین راه هم اعمال مذهبی، خاصه عزاداری است که عامه طبقات متوجه خواهند گردید. من الاتفاق ماه محرم که عـمـوم مـردم مشغول عزاداری هستند و مجـالس در تمـام تهران دایـر است، سردارسپه روز دهم محرم (عاشورا) همراه با دسـتـه قـزاق با یک هیئت از صاحب منصبان در جلو و افراد با بیرق‌ها و کتل با نظـم و تشکیلات مخصوص از قزاق خانه حرکت کردند و از میدان توپخانه، خیابان ناصریه به بازار آمده، صاحب منصبان در جلو و جلو آنهـا سردارسپه با یقه باز و روی سرش کاه و غالب آنها به سرشـان گل زده بودند و پای برهنه وارد بازار شدند و دسته سینه‌زن از افراد، چند قدم ایستاده، نوحه‌خوان می‌خواند و افراد سینه می‌زدند.
پر واضح است که مشاهده این حال در مردم خوش‌باور خالی از تاثیر نبـود و شخص وزیر جنگ از این پس بین عامه مردم، یک شخص مذهبی و مخصوصاً پابند به عزاداری که ایرانیان خیلی به آن علاقمند می‌باشند معرفـی شـده؛ و ایشان شب‌ها نیز به مجالس روضه اصناف می‌رفت و در مجالس روضه آنـان شرکت می‌جست. بعضی از وعاظ و روضه‌خوانها روی منابر از او تعریف و او را دعا می‌کردند. مردم از زن و مرد متوجه می‌شدند که وزیر جنگ به روضه می‌آید و نویسنده خـود، چه در خیابان ناصـریه و چه در مسجد شیخ عبدالحسین (ترکها) دسته قزاق را به طوری که ذکر شد (وزیر جنگ در جلو سینه‌زنها) مشاهده نمودم.
روز عاشورا هم پس از به هم خوردن دسته عزاداران قزاق، عده‌ای از آنان به زندان شهربانی ریختند و متجاوز از سیصد نفر از محبوسین را به زور متخلص کردند؛ و نیز شب یازدهم دسته قزاق‌ها به بازار آمده، با در دست داشتن شمع، شام غریبان گرفته بودند و خود سردارسپه سر و پای برهنـه، شمع در دسـت گرفته و در مسجد جامع که متعلق به کاشـی‌هـا و مسجد شیخ عبدالحسین (ترک‌ها) که از بزرگ‌ترین مجالس روضه آن روز بود آمدند و یک دور، دور مجلس گشتند؛ و نیز در قزاق‌خانه مجلس روضه دایر بود. از تمـام مـحـلات تهران و شمیرانات به آن مجالس می‌رفتند».
[۱۷۷] اعظام قدسی، حسن، خاطرات من یا تاریخ صدساله ایران، ج۲، ص٥١-٥٢.


۸.۳.۱ - خاطرات عین السلطنه

عین السلطنه سالور در توصیف محرم آن سال می‌نویسد: «در مسجد شیخ عبدالحسین آقای دستغیب شیرازی نماینده مجلـس و میرزاعبدالله واعظ، وعظ می‌کردند و بیشتر، از سیاست و تدین اسلام می‌گفتند و از جراید بد می‌گفتند. در شب و روز عاشورا دسـتـه‌هـای مفصلی حرکت کردند. در این سال‌ها دسته‌های تهران از محلی، به صنفی تبدیل شده بود. هر یک از اصناف دسته‌ای داشتند و دسته‌جمعی حرکت می‌کردند. تشریفات عزاداری کم، ولی بر سوگواری افزوده شده بود. سردارسپه نیز ناظر حرکت دسته‌ها بود. دسته‌های ارتشی نیز با موزیک در حرکت بوده و به سر و سینه می‌زدند و می‌خواندند: «ز بیداد کوفی و از جور شامی چکد خون ز چشم نظامی!!»
در شب شام غریبان دسته‌جات شب غریب گرفته بودند که سابقاً در تهران معمول نبود. تمام افراد سینه‌زن یک شمع روشن دست گرفته، بچـه هـا جـلـو
بزرگها عقب، اشعار سوزناکی در غریبی اهل بیت می‌خواندند».
[۱۷۸] ر. ک: عین السلطنه، قهرمان میرزا، روزنامه خاطرات عین السلطنه، ج۸، ص۶۵۰۶-۶۵۰۰.
[۱۷۹] فقیه حقانی، موسی، «محرم از نگاه تاریخ و تصویر»، فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران، سال ششم، ش۲۱ـ۲۲، ص٥٢٤-٥٢٥.

شنبه دهم محرم ۱۳۴۴ قمری: امروز عاشورا بود. من فقط جلو بازار خودمان ایستاده، تماشای دسته جات را می‌کردم. همـه خبرهـا همین جاسـت. دسـته نظامیان گذشت خیلی مبکی و باشکوه. اول کتل و یدک و سواره نیزه دار، بعـد موزیک و شاگردان مدرسه نظام، بعد پیاده نظام، توپخانه، سـواره همـه با سرهای باز، بعضی دسته‌جات لخت، صاحب‌منصبان سربرهنه جلو، بعد اصناف متعلق به نظام از قبیل خباز، کفاش، خیاط. دو ذوالجنـاح هـم داشتند: یکی ترک‌ها، یکی فارس‌ها. ترک و فارس هم جدا بود. آنها فارسی و اینهـا ترکی نوحه‌سرایی می‌کردند. واقعاً رقت‌آور بود. در حقیقت از دیشب الی یک ساعت بعد از ظهر. بلافاصله از اینجا دسته‌جات سینه‌زن گذشت.... فقـط زنهـا در خیابانها حق توقف داشتند؛ اما مردها را چرا در سبزه میدان راه نمی‌دادند، یکی از اسرار بود و مکتوم ماند. از شب هم دسته‌جات شـب غـریـب شـروع می‌شود تا صبح. بلدیه امروز به حال مردم شفقت کرده، فاصـلـه بـه فـاصـله «دوسکومی» آب گذاشته بود».
[۱۸۰] عین السلطنه، قهرمان میرزا، روزنامه خاطرات عین السلطنه، ج۹، ص۷۳۰۷.
[۱۸۱] فقیه حقانی، موسی، «محـرم از نگاه تاریخ و تصویر»، فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران، سال ششم، ش۲۱-۲۲، ص٥٢٨.


۸.۳.۲ - خاطرات یحیی دولت آبادی

یحیی دولت آبادی (از مشاوران مخصوص رضاخان) نیز می‌نویسد: «ماه محرم رسیده است و در اداره قشونی روضه‌خوانی می‌کنند. شاه به ملاحظه سردارسپه به مجلس روضه‌خوانی نظامیان آمـده اسـت و در غرفه‌ای روی صندلی نشسته و در کنار این غرفه چند تن از روحانیان نشسته‌اند. سردارسپه هم با مشیرالدوله رئیس الوزرا‌ اندکی دورتر؛ نگارنده به کرسی شاه از همـه نزدیک تر است...».
[۱۸۲] دولت آبادی، یحیی، حیات یحیی، ج۴، ص۲۹۹.

داود امینی در این باره می‌نویسد: «وی (رضاخان) در نمایشی مذهبی در مراسم عزاداری ماه محرم شرکت کرد، پیشاپیش دسته‌های سینه‌زنی حرکت نمود، پای خویش را برهنه ساخت و کاه و گل بر سر ریخت. در حالی که سردارسپه بود، در مراسم شام غریبان دسته قزاق‌ها شرکت، و با بازوبند مشکی، سـری برهنه و شمعی در دست به نوحه‌سرایی و سوگواری پرداخت».
[۱۸۳] امینی، داود، چالشهای روحانیت با رضاشاه، ص۷۸-۷۷.


۸.۳.۳ - خاطرات آیت الله بدلا

آیت الله بدلا (از علمای بزرگ و مشهور قم) نیز در خاطرات خود درباره مراسـم عزاداری در تهران می‌نویسد: «یکی از خاطراتی که... به یاد دارم، مربوط به ایام عاشوراست.... یک بار در شب شام غریبان اطلاع دادند که دسته‌ای از قزاق هـا قـرار است در مراسم روضه شرکت کنند.... معروف بود که می‌گفتند در این دسته یک سـر سـوزن ضعف و سستی و بی‌نظمی وجود ندارد. خـود رضاخان مانند فرفره به همه جای ستون سر می‌زد و در حالی که در عزای امام حسین (علیه‌السّلام) گل به پیشانی مالیده بود قزاق‌ها را مرتب می‌کرد... . دسته قزاقها با شمعی که افرادشان به نشانه عزای امام حسین (علیه‌السّلام) در شام غریبـان بـه دسـت داشـتند، وارد شدند و دقایقی بعد نشستند. رضاخان مقابل آقا سید کمال الدین (یکی از علمای بـزرگ تهران) روی زمین نشست و گفت: «این قزاقها همه، یاران شما و‌ امام زمان هستند و آمده‌اند تا سر بسپارند و از دعای خیر شما بهره مند شوند. دعا کـنیـد خدا توفیق دهد تا اینها به اسلام و مملکت خدمت کننـد. مـا که وارد بیـت علمـا می‌شویم، هدفمان این است که وابستگی خودمان را به مردم و علما اثبات کنیم».
خلاصه رضاخان مضمون این جملات را با یک لحن عـوام‌فریبانـه بـه زبـان آورد. آن سنوات، قریب سه یا چهار سال قبل از حکومت و سلطنت رضاخان بود و من دوازده الی سیزده سال سن داشتم.... رضاخان برای جلـب افکـار عمومی، مجلس روضه مفصلی را در قزاقخانه و در یک جای وسیع برپا می‌کرد. وقتی از قسمت شمال غربی میدان توپخانه خارج می‌شدی، به یک فضای وسیع و بیابان گونه‌ای می‌رسیدی که به آن، میدان مشق می‌گفتند. ‌ایـن میدان در ایام عزاداری سید و سالار شهیدان، ‌امام حسین (علیه‌السّلام) یک پارچه سیاه پوش و عزادار می‌شد و وعاظ و خطبای برجسته به منبر می‌رفتند و روضه می‌خواندند و میزبانان جلسه هم، که قزاق‌ها بودند، از مردم به خوبی پذیرایی می‌کردند. این محافل و مجالس، باعث رونق کار قزاق‌ها شد و رضاخان هـم کارش بالا گرفت و به سردستگی تمام قزاق‌های ایران منصوب، و با لقـب «سردارسپه» مشغول به کار شد».
[۱۸۴] بدلا، حسین، هفتاد سال خاطره از آیت‌الله حسین بدلا، ص٢٥.


۸.۳.۴ - خاطرات محمدتقی فلسفی

مرحوم حجت‌الاسلام فلسفی، واعظ شهیر نیم قرن اخیر ایران، نیز در خاطراتش نوشته است: «یک بار او (رضاخان) را دیدم که داخل جمعیت عزاداران بود. یک دانه شـمع در دست گرفته و یک تکه مقوای گردی را سوراخ کرده بود که‌ اشـک شـمع در آن جاری شود و روی دستش نریزد که بسوزد. او را در حالی دیدم که شمع گچی، نصف شده و سوخته بود، ولی نصف دیگر شمع می‌سوخت و او همراه جمعیت می‌رفت».
[۱۸۵] مرکز اسناد انقلاب اسلامی، خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص۷۵.

با توجه به شناختی که بسیاری از مردم تهران دورادور از شخصیت رضاخان داشتند، این عمل او و سایر قزاق‌ها برای آنان بسیار تعجب‌آور و دور از انتظـار بـود و بسیاری از مردم که خبر از وقایع پشت پرده نداشتند، گمانه زنی‌هـای اغراق‌آمیزی درباره او داشتند؛ چنان که عین السلطنه می‌نویسد: «... خـود سـردار هـم سـر و پای برهنه بود. به همه مساجد رفته بود و بسیار جالب توجه واقع گردید. حقیقتـاً تـهـران هـمـان طور که مرکز مملکت است، مرکز عزاداری هم هست، و این حقیقتاً معجزه‌ امـام اسـت؛ زیرا به تمام ارکان و جوارح مذهب ما در این سنوات خلـل وارد شـده، جـز بـه عـزاداری حضرت خامس آل عبا».
[۱۸۶] عین السلطنه، قهرمان میرزا، روزنامه خاطرات عین السلطنه، ج۸، ص۶۵۰۶.

چنان که از عبارت عین السلطنه برمی آید، او از شرکت کردن امثـال سردارسپه در عزاداری آن سال شگفت زده شده است؛ زیرا می‌بیند با وجود هجمه‌های متعددی که به دین اسلام از طرف مطبوعات و ارکان دولتی می‌شود و دست علما از سیاست کوتاه شده، دسته‌های عزاداری دوباره عظمت دیرینه خود را بازیافتـه انـد و افرادی در دسته عزاداری امام حسین (علیه‌السّلام) شرکت می‌کنند که پیش‌تر آن را مسخره می‌کردند و حتی او مشاهده می‌کند کسانی آن سال در عزاداری شرکت می‌کنند که اصلاً مسلمان نیستند و اعتقادی به دین اسلام ندارند و او این اتفاق را معجزه امام زمان را می‌داند که اینها را به طرف دیانت کشانده است.

۸.۳.۵ - خاطرات عبدالله مستوفی

عبدالله مستوفی نیز نقل می‌کند: «این اقدامات... به قدری سردارسپه را در نظر عامـه آخوندان و آخوندمنشان محبوب کرد که مجلسیان را هم که هیچ معتقد به این کارها نبودند، به فکر باز کردن دکان وجاهت در بغل دکان سردارسپه‌ انداخت و آنها هم از ۱۱ تا ۱۳ محرم به مباشرت ارباب کیخسر زرتشتی در مجلس، عزاداری برپا کردند و مثل سردارسپه طاقه شال به علم‌های دسته محلات بستند... و اگر موقع نگذشته بود شاید دسته هم راه می‌انداختند».
[۱۸۷] مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، ج۳، ص٤٦٢.

این گونه رفتارها برای مردم عادی این تصور را پیش می‌آورد که کودتاگران در صـدد تشکیل حکومت اسلامی برآمده‌اند. البته علمای آگاه و بیـدار آن زمان هماننـد مـرحـوم مدرس و آیت‌الله شاه آبادی، از نیات پلید رضاخان آگاهی یافته بودند؛ چنان که مرحـوم آیت الله شاه آبادی بارها به آیت‌الله مدرس گفته بود: «این مردک الآن که به قدرت نرسیده است چنین به دست‌بوس علما و مراجع می‌رود و تظاهر به دینداری می‌کند و از محبت اهل بیت دم می‌زند؛ لکن به محض آنکه به قدرت رسید، به علما پشت می‌کند و اول کسی را هم که لگد خواهد زد خود شما هستید».
[۱۸۸] هیئت تحریریه مؤسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس، آسمانی، ص۱۱۳.


۸.۳.۶ - خاطرات امام خمینی

امام خمینی (رحمة‌الله‌علیه) که خود ناظر اقدامات رضاخان بود، در این باره می‌فرماید: «من از همان زمان کودتای رضاخان تا امروز شاهد همه مسائل بوده‌ام. رضاخان آمد و ابتدا با چاپلوسی و اظهار دیانت و سینه زدن و روضـه به پا کردن و از این تکیه به آن تکیه رفتن در ماه محرم، مردم را اغفال کرد. پس از آنکه مستقر شد حکومتش، شروع کرد به مخالفت با اسلام و روحانیین؛ به طوری که مجالس روضه ما هیچ امکان نداشت که منعقد بشود.
[۱۸۹] امام خمینی، سیدروح‌الله، صحیفه امام، ج۷، ص٢٤٩، تاریخ سخنرانی: ١٣٥٨/٢/٢٢.

رضاخان بعد از اینکه کودتا کرد و آمد تهران را گرفت بـه صـورت یک آدم مقدس اسلامی خدمتگزار به ملت درآمد؛ حتی در جلسه‌هایی که در محرم انجام می‌گرفت در تکیه‌های زیادی که در تهران بود، آن وقت می‌گفتند او می‌رود و شرکت می‌کند، و دسته‌جاتی که از نظامی‌ها در تهران بیرون می‌آمد مـن خـودم دیده‌ام و مجلس روضه‌ای که از طرف خود رضاخان با شرکت خودش تاسیس می‌شـد من یکیش را خودم دیده‌ام. این بود تا وقتی حکومتش مستقر شد. اغفال کرد ملت را؛ اغفال کرد همه قشرها را تا اینکه جای پایش محکم شد».
[۱۹۰] امام خمینی، سیدروح‌الله، صحیفه امام، ج۱۲، ص۳۲۸، تاریخ سخنرانی: ۱۳۵۹/۳/۳.
[۱۹۱] معاونت پژوهشی مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تاریخ معاصر از دیدگاه امام خمینی، ص۸۲.


۸.۴ - زمینه‌سازی برای ممنوعیت عزاداری

رضاشاه، که تا پیش از رسیدن به سلطنت با شرکت در مراسم عزاداری امام حسین (علیه‌السّلام) تلاش داشت نزد مردم وجهه‌ای مذهبی کسب کند، پس از رسیدن به سلطنت، ناگهـان تغییر رویه داد. نخستین نشانه‌های محدودیت عزاداری از سال ۱۳۰۴ شمسی ظاهر شد؛ به این ترتیب که چهل روز قبل از محرم ۱۳۴۴ قمری، رضاخان به آذربایجان سفر کرد و در ۱۹ خرداد ۱۳۰۴ شمسی وارد تبریز شد. هنگام اقامت وی در تبریز شـب‌نـامـه‌هـایی از طرف وابستگان به دربار پخش شد که در آن از «حضرت اشرف» خواسته شـده بـود حدی برای روضه و ایام آن معین شود. رضاشاه با انتشار این شب‌نامه‌ها می‌خواست وانمود کند که محدود کردن عزاداری خواست ملت است. مردم و علمای آگاه تبریز نیز که به نیات واقعی نظام از پخش این شب‌نامه‌ها پی برده بودند، برای آنکه آنان را در رسیدن به این هدف ناکام بگذارند و ثابت کنند که خواست مردم توسعه و رونق عزاداری‌هاست، «به مجرد انتشار این شـب‌نـامـه با وجود آنکه هنـوز‌ ایـام عـزاداری فرانرسیده بود، در تمام محلات، تکایا، گذرها شروع به روضه کردند. دسـتـه‌جـات سینه‌زن حرکت کرد. به این واسطه نظامیان را از شهر خارج کردند، مبادا جنگی بشود».
[۱۹۲] فقیه حقانی، موسی، «محرم از نگاه تاریخ و تصویر»، فصلنامه تخصصی تاریخ معاصـر‌ایـران، سال ششم، ش۲۱-۲۲، ص۵۲۷.

البته در بدو امر رژیم از واکنش‌های مردمی هراس داشت و اجرای برنامـه‌هـای دولت بستگی به تعداد و سخت‌گیری نیروهای شهربانی در نقاط مختلف داشت. رضاشاه برای فراهم آوردن مقدمات لازم جهت ممنوعیت کامل عزاداری، مراحلی را طی کرد که در اینجا به برخی از مهم‌ترین آنها اشاره می‌کنیم:

۸.۴.۱ - محدودیت روضه‌های دولتی

رضاشاه برای زمینه‌سازی جهـت ممنوعیت کامـل عـزاداری، نخست محـل روضـه قزاقخانه را در تهران به تکیه دولت انتقال داد و از شکوه و جلال و مدت آن کاسـت. در تاسوعای سال ۱۳۱۰شمسی، در حالی که بسیاری از سنت‌های پیشین مانند قمه زدن، زنجیر زدن، سنگ زدن و دسته‌بندی موقوف شده بود، رضاشاه در تکیه دولت حضور یافت و در حضور او روضه ساده‌ای خوانده شد. به گفته سردار اسعد «نظر شاه این بود که همین روضه را هم اصلاحاتی بفرمایند». در ادامه ایجـاد مـحـدودیت در روضـه‌خـوانـی‌هـا در سال ۱۳۱۱ شمسی تنها در بلدیه مجلس روضه مختصری برگزار شد.
[۱۹۳] امیر بهادر، جعفر قلی خان، خاطرات سردار اسعد بختیاری، ص٢٤٢.

گزارش یکی از سیاحان درباره مراسم ماه محرم در سال ۱۳۱۱ شمسی درخور توجه است: «امسال شاه روزهای تعطیل را از چهار روز (چهار روز آخر دهه اول محرم) به سه روز تقلیل داده و از کارهای فرعی و قدیمی مرسوم در دسـته هـا، جلوگیری شـده است. محدودیت‌های شهربانی در نقاط مختلف کشور برحسب آنکه مردمش متجـدد یا متعصب باشند متفاوت است. هدف کلی آن است که بـه جـای اقـدامات حـاد و فوری، روش‌های سنتی را گام به گام تعدیل کنند تا فرمانداران فرصت یابند با رعایت احتیاط، همیشه درصدی از حمایت مردم را جلب کنند... . برخی تصور می‌کنند و بعضی امیدوارند که رسم دسته‌ انداختن کم کم به طور کلی از بین برود».
[۱۹۴] هاکس، مریت‌، ایران افسانه و واقعیت، ص۱۹۱؛ حمید بصیرت منش، علما و رژیم رضاشاه، ص١٤١.


۸.۴.۲ - تغییر ظاهری عزاداری به مراسم کلیسا

رضاشاه می‌پنداشت اگر همه چیز ما شکل غرب مسیحی را به خود بگیرد، کشور ما قدم در پله‌های ترقی نهاده، به دروازه‌های تمدن خواهد رسید. شاید هم هدف او از این کارهـا‌ ایـن بود که مجالس عزاداری را از درون بپوساند و از مسیر خود منحرف کند، یا می‌خواست از جاذبه‌های سنتی آن بکاهد. به هر حال او دستور داده بود در مجالس روضه از میز و نیمکت (به رسم کلیسا) استفاده کنند و زنان و مردان به طور مختلط بنشینند؛ بدون اینکه زنان از حجاب اسلامی استفاده کنند. در دوازدهـم فـروردین ۱۳۱۵ شمسی، استانداری خراسان طی نامه محرمانه‌ای به حکومت قاینـات اعلام کرد: «در صورت حضور خـانـم‌هـا در مجـالس
روضه‌خوانی، زن و مرد باهم روی صندلی و نیمکت نشسته، استماع روضه نمایند».
[۱۹۵] مدیریت پژوهش انتشارات و آموزش، خشونت و فرهنگ، ص١٤٤.

رضاشاه خود در پاسخ به نامه ستاد ارتش در تاریخ ۲۳ اسفند ١٣١٤ درباره استفسار فرمانده هنگ بنادر، در خصوص چگونگی برخورد با مراسم ایام محرم در مساجد و تکیه‌ها نوشت: «البته بایستی روضه‌خوانی کنند و ممانعت نمی‌شود؛ ولی روضـه‌خـوانی بایستی در مساجد و تکایا باشد؛ آنهم مرتب و به قاعده و در روی نیمکت‌ها مستمعین بنشینند و آقایان محدثین متخصص خوب قابل روضه‌خوانی کنند. سینه‌زنی و این قبیل کارهای سابق به کلی ممنوع است».
[۱۹۶] امینی، داود، چالشهای روحانیت با رضاشاه، ص۲۳۹.


۸.۴.۳ - خرافه شمردن عزاداری

یکی از بهانه‌های رژیم پهلوی برای محدود کردن عزاداریها، مبارزه با خرافه بود. البتـه درست است که بعضی از اشکال عزاداری به سمت افراط کشیده شده است، اما نمی‌توان به این دلیل همه انواع عزاداری بر امام حسین (علیه‌السّلام) را خرافه معرفی کرد. مشخص است که مسئله مبارزه با خرافه، بهانه‌ای بیش نبوده است؛ چنان که عین السلطنه بعـد از اشاره به این مباحث می‌نویسد: «من نمی‌گویم آن دسته‌جات، آن قمه زدنها، خوب بود؛ اما روضه در مسجد یا خانـه یا نماز جماعت چرا بد بود و متروک شد. به پادشاهی که رسید تیمورتاش، داور و جمعی دیگر از لامذهب‌ها، چاپلوس‌ها دورش جمع شدند، خودش هـم مـایـل بـود و آبادی و تمدن را روی اصول بی‌دینی تصور کرد؛ اوضاع دگرگون شد».
[۱۹۷] فقیه حقانی، موسی، «محرم از نگاه تاریخ و تصویر»، فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران، سال ششم، ش۲۱ـ۲۲، ص٥٣٤.
[۱۹۸] عین السلطنه، قهرمان میرزا، روزنامه خاطرات عین السلطنه، ج۱۰، ص۷۹۶۶.

در حقیقت رضاخان و اطرافیانش تلاش می‌کردند بدین وسیله بـه عـزاداری توهین و واعظان و روضه‌خوانان را متحجر و کهنه‌گرا و مروج اوهام و خرافات معرفی کنند.
[۱۹۹] امینی، داود، چالشهای روحانیت با رضاشاه، ص۲۳۷.

حکومت پهلوی در اجرای این برنامه، طی بخـشنـامـه‌ای به استانداری‌ها و فرمانداری‌ها در اسفندماه ۱۳۱۶ شمسی طی اطلاعیه محرمانه وزارت از طرح ممنوعیت روضه‌خوانی به عنوان طرح بیرون کردن خرافات از سر مردم نام برده است.
[۲۰۰] مدیریت پژوهش انتشارات و آموزش، خشونت و فرهنگ، ص٢٦.
[۲۰۱] مدیریت پژوهش انتشارات و آموزش، خشونت و فرهنگ، ص۱۲۸.
[۲۰۲] مدیریت پژوهش انتشارات و آموزش، خشونت و فرهنگ، ، ص۳۱۷.
[۲۰۳] مدیریت پژوهش انتشارات و آموزش، خشونت و فرهنگ، ص۳۱۸.


۸.۴.۴ - ممنوعیت کامل عزاداری

سرانجام در سال ۱۳۱۶ شمسی رضاشاه مرحله نهایی طرحش را برای ریشه‌کـن کـردن عزاداری در ایران عملی کرد. وزارت داخله حکومت پهلوی در اسفندماه این سال طی بخشنامه محرمانه‌ای به استانداری‌ها و فرمانداری‌هـا اعـلام کرد: «... و جلوگیری از روضه‌خوانی و خارج کردن خرافات از سر مردم و آشنا نمودن به اصول تمدن، امروزه رسالت اساسی داخلی دولت است و به هیچ عنوان نباید در اجرای منویات دولت تعلل و تسامح نمود».
[۲۰۴] مدیریت پژوهش انتشارات و آموزش، خشونت و فرهنگ، ص٢٦.
بر پایه همین بخـشنـامـه، حـکـام ایالات برخوردهای نامناسبی با تجمع‌های مذهبی و مراکز دینی نشان دادند. برای مثال، حکمران یزد به شهربانی‌ ایـن شهر نوشت: «منسوخ نمودن روضه‌خوانی حتی در خانـه‌هـا از وظایف اولیه بوده و مخصوصاً مامورین دولت وظیفه‌دار هستند که موهومات را از سر مردم خارج، و آنها را به اجرای تمدن امروزه آشنا سازند».
[۲۰۵] مدیریت پژوهش انتشارات و آموزش، خشونت و فرهنگ، ص۳۱۸-۳۱۷.

کار به جایی رسید که نه تنها سوگواری در ماه محرم ممنوع شد، بلکه حکومت برای مجالس ترحیم افراد نیز، مقرراتی وضع و محدودیت‌هایی اعمال کرد؛ به این معنا که وعاظ و روضه‌خوانها حق نداشتند در این مجالس ذکر مصیبتی از ائمه داشته باشند.
این محدودیتها آنقدر مشکل ساز شد که استاندار استان نهم (خراسان) در تاریخ ١٤ بهمن ۱۳۱۸ شمسی به نخست وزیر نوشت: «چون مدتی است ذکر مصیبت اکیداً ممنوع گردیده و ممکن اسـت بـه اسـتناد این ماده در بعضی نقاط ندانسته مبادرت به ذکر مصیبت کنند، بنابراین و نظـر به اصلاحاتی که از ١٣١٤ به این طرف در وضعیت اجتماعی کشور حاصـل شده، به نظر بنده سزاوار است که به طور کلی در مقررات مجـالس ترحیم تجدید نظری به عمل آمده و مخصوصاً ماده مربوط به ذکر مصیبت حذف و عندالاقتضا اجازه داده شود در پایان مجلس مختصر ذکـری از پیشینه و خدمات متوفی گفته شود».
[۲۰۶] بصیرت منش، حمید، علما و رژیم رضاشاه، ص١٤٣.

رضاشاه در پنج سال آخر سلطنتش مبارزه با عزاداری‌ها را با جدیت تمام دنبال کرد و از هر ترفندی برای جلوگیری از عزاداری‌ها، در همه انواع آن، بهره برد؛ تا جایی که مردم حتی جرئت نداشتند بعد از نماز سـر سجاده گریه کننـد.

۸.۴.۵ - خاطرات آیت‌الله بدلا

آیت‌الله حسین بدلا (از روحانیان مشهور معاصر) در این زمینه خاطره‌ای دارد که جالب و خواندنی است: «در آن سنوات... یک بار که به تهران رفتم در کمال تعجب مشاهده کردم که هیچ خبری نیست. نه دسته‌ای مشاهده می‌شود و نه روضه‌ای برقرار است. از این وضع به شدت نگران شدم. به نظرم رسید که به محل اجتماع ترک‌ها، که در مسجد عبدالحسین خان برنامه روضه‌خوانی داشتند، بروم.... نزدیکی‌های غروب بود که در محل حاضر شدم و مشاهده کردم که در آنجا هم خبری نیست... . چند افسر را دیدم که در آن حوالی با جذبه و خشونت ظاهری در حـال گشت‌زنی هستند. در عین حال در مسجد باز بود. داخل رفتم تا لااقل اگر نماز جماعت برقرار است شرکت کنم.... وقتی به آنجا رفتم دیدم که چنـد نفـر نشسته‌اند؛ ولی خبری از برگزاری نماز جماعت نیست. احتمال دادم کـه‌ امام جماعت را هم از برگزاری نماز در شب عاشورا و تاسوعا منع کرده‌اند. به ناچار در همان جا نشستم. وقتی هنگام مغرب فرارسید، برخاستم و اذان و اقامه گفتم و مشغول نماز مغرب شدم. جمعیت تک تک وارد مسجد می‌شدند.... مردم هم به خواندن نماز مغرب و عشا به صورت انفرادی مشغول شدند. بعد از اتمام نماز من، که تقریباً با تمام شدن نماز دیگران همزمان بود، ناگهان صدای گریه یک نفر بلند شد. حالت گریه‌اش شبیه صدایی بود که آذربایجانی‌ها معمولاً انتهای برخی از اشعار ترکی را با آن ختم می‌کنند. به صدای گریه او بقیه مـردم هـم شروع کردند به گریه. افسرهایی که دم در مسجد ایستاده بودند با حالت دستپاچه وارد مسجد شدند. صدای برخورد چکمه‌های مهمیزدارشان به پله‌هـا بلند شد و در پی آن افسران را دیدم که با نگرانی به مردم که بدون روضـه می‌گریستند نگاه می‌کردند. من مشاهده کردم که دیگر کسی وارد شبستان نمی‌شود. دانستم که دم در از ورود مردم جلوگیری می‌کنند. طولی نکشید که یک فرد تنومند که عرقچینی بر سر نهاده و عبایی بر دوش‌ انداخته بود، وارد شد و بین شبستان و ایوان مسجد نشست و او هم شروع کرد به گریه کردن. صدای گریه او حالت خاصی داشت و بر بقیه اصوات غلبه کرده بود و بی شباهت به صدای «داش ایول» که حالت ممتازی داشت نبود. چند لحظه بعد، همان فـرد شروع کرد به خواندن یک شعر ترکی و حضار هم همراه با آخرین کلمه‌ای که او ادا می‌کرد، دم می‌گرفتند و صوت توام با گریه‌اش را امتداد می‌دادند. بعد فرد مزبور یک شعر فارسی و در ادامه یک حدیث کوتاه عربی از مقتل خوانـد و درنهایت دعا کرد و بقیه آمین گفتند و بعد هم افراد حاضر در مجلس را که بنا داشتند مراسم را تا صبح ادامه دهند، با نام امام زمان را از جا بلند کردند. چند نفر هم به بقیه «مشرف فرمودید» و «اجرتان با سیدالشهدا» گفتند و آنها را با حالتی شبیه هل دادن به بیرون هدایت کردند. من تا آخر مقاومت کردم؛ ولی کار به جایی رسید که دیگر ماندن را صلاح ندانستم و احساس کردم که آن چند نفری که بعدا فهمیدم از قوای دولتی هستند، می‌آیند و مرا از مسجد بیرون کنند. لذا خودم خارج شدم. آنطور که بعدها برای ما تعریف کردند، ‌ایـن توطئه از پیش تعیین شده، توسط چند تن از افسران که لباس شخصی به تن کرده بودند انجام شد و حتی آن فرد مداح و تنومند هـم خـود از ماموران بود و هدفشان این بود که این محفل عزاداری را در آن مرکـز مـهـم تـحـت کنتـرل درآورند و از ورود افراد جدید هم جلوگیری کنند تا برنامه عزاداری حضرت سیدالشهدا (علیه‌السّلام) با آن کیفیتی که باید برگزار شود، انجام نگیرد».
[۲۰۷] بدلا، حسین، هفتاد سال خاطره از آیت‌الله حسین بدلا، ص۹۸-۹۹.


۸.۵ - واکنش مردم در مقابل ممنوعیت عزاداری

مردم ایران در مقابل اقدامات ضددینی رضاشاه واکنش‌های متفاوتی از خود نشان دادند. بعضی از آنها تسلیم جریان شدند و عزاداری را ترک کردند؛ اما بسیاری از آنها دست از امام حسین (علیه‌السّلام) برنداشتند. آنها به صورت مخفیانه، دست کم در جمع اعضای خانواده‌شان، به عزاداری پرداختند و بعضی دیگر که قدرت بیشتری داشتند، به مبارزه با رضاشـاه خاستند که در ادامه به شرح جزئیات آن می‌پردازیم.

۸.۵.۱ - برپایی مجالس زیرزمینی روضه‌خوانی

از سال ۱۳۱۵ تا ۱۳۲۰ شمسی که عزاداری رسماً ممنوع بود، مجالس روضه در خانه‌ها و پنهانی و گاهی پیش از روشن شدن هوا و دمیدن خورشید برپا می‌شد و عزاداری‌ها به دور از چشم ماموران رضاخان انجام می‌گرفت. ماموران اگر به کسی مظنون می‌شدند، دستگیرش می‌کردند یا با گرفتن رشوه، رهایش می‌کردند. مردم برای شرکت در مجالس روضه‌ای که پنهانی در خانه‌ها برگزار می‌شد، از پشت بام‌ها به منزل یکدیگر رفت و آمـد می‌کردند و روضه‌خوان هم برای آنکه به چنگ ماموران گرفتار نشود، با لباس مبدل به خانه‌ها می‌رفت و در آنجا لباس خود را می‌پوشید.
[۲۰۸] ر. ک: عباسی، مهدی، تاریخ تکایا و عزاداری قم، ص۲۲۲.

آیت الله ابوالقاسم خزعلی در خاطراتش از آن روزها می‌گوید: «پدرم در ایام بحرانی و خفقان حکومت رضاخان که روضه‌ها تعطیل بود، دست مرا می‌گرفت و به روضه‌های مخفی شبانه می‌برد».
[۲۰۹] کرمی پور، حمید، خاطرات آیت‌الله ابوالقاسم خزعلی، ص٢٦.


۸.۵.۱.۱ - خاظرات سعید امانی

حاج آقا سعید امانی فرزند مرحوم شیخ احمد همدانی نیز درباره برگزاری عزاداری مخفیانه می‌گفت: «مبارزه با عزاداری در حدی بود که کسی جرئت اظهـار بـه اقامـه عـزاداری نداشت. یک آقاشیخ محمود نامی بود که مجلس عزاداری داشت و چند حیـاط را که باهم ارتباط داشتند در یک جا آماده کرد، و روضه‌خوان که می‌خواست بیاید برای روضه‌خوانی، بیرون با لباس مبدل و شخصی مـی‌آمـد؛ وقتی وارد مجلس می‌شد آنجا لباسش را عوض می‌کرد.... من یادم هست شب عاشورا تمام مغازه‌ها پرچم سه‌رنگ زده بودند و این میدان توپخانه چه چـراغ‌هـایی گذاشته بودند و فیلم‌های شادی هم پخش می‌شد؛ و ما برای روز عاشورا که می‌خواستیم عزاداری کنیم پیاده از راه علی‌آباد می‌رفتــم بـه طـرف امامزاده ابوالحسن و آنجا که کاملاً خارج از شهر بود می‌نشستیم و با نهایت ترس و لرز یک زیارت عاشورا می‌خواندیم و این خیلی کار مهمی بود».
[۲۱۰] مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، حکایت کشف حجاب، ج۲، ص۲۸.


۸.۵.۱.۲ - خاطرات آیت الله بدلا

آیت الله حسین بدلا نیز در خاطراتش نوشته است: «در عصر اختناق رضاخانی روضه‌خوانی‌ها هم در خفا انجام می‌شد.... بسیاری از مــردم مـشتاق... ناچـار بودنـد مراسـم عـزاداری را در ساعات غیر عـادی که توجه مامورین را جلب نکند برگزار نمایند. آنهـا درواقـع مـی خواستند به هـر وسـیله ممکـن نـام سیدالشهدا را زنده نگه دارند. بنابراین در بسیاری از مواقع، وقت سحر و ما بین الطلوعین را برای عزاداری انتخاب می‌کردند. هر گاه می‌خواستیم در مدرسه فیضیه یا دارالشفا مراسم روضه برپا کنیم با مشکل مواجـه بودیم و به ما اجازه نمی‌دادند. به ناچار در خانه‌ای که در حال حاضـر بـه مسجد آقای بروجردی (مسجد اعظم) ملحق شده است، برنامه‌هایمان را اجرا می‌کردیم».
[۲۱۱] بدلا، حسین، هفتاد سال خاطره از آیت‌الله حسین بدلا، ص۹۵-۹۶.


۸.۵.۱.۳ - خاطرات علی دوانی

مرحوم حجت الاسلام آقای علی دوانی، مورخ معاصر، که در آن ایام، دوران کودکی خود را در آبادان می‌گذراند، در خاطراتش آورده است: «در آبادان آن روز ایام دهه اول محرم فقط یک مجلس بود، آنهم در حسینیه هندی‌ها که مرحوم حاج کریم بای هندی از تجار آبادان آن را برپا می‌کرد. مـن و برادرم همراه مادرم و دایی‌ها و بعضی از بستگانم و یکی دو نفر دیگر آهسته می‌رفتیم در حسینیه را می‌زدیم و تا در باز می‌شـد مـی رفـتـیـم تـوی شبستان حسینیه و خوب که جمعیت آن هم در حدود سی چهل نفر مرد و زن، جمع می‌شدند، روضه‌خوانی که در بیرون بدون عمامه بود و پنهان از چشم مامورین و آژانهای شهربانی به حسینیه می‌آمد، شال خود را از کمر باز می‌کرد و به سر می‌بست و آهسته روضه می‌خواند. ما حاضران هم که دل پری از تضییقات عمال رضاخان داشتیم با شروع روضه زارزار می‌گریستیم؛ آنهم طوری که مامورین متوجه نشوند، و نیایند مجلس را به هم بزنند یا بانی مجلس را بـه شهربانی ببرند و نگاه دارند یا التزام بگیرند».
[۲۱۲] دوانی، علی، نقد عمر: زندگانی و خاطرات علی دوانی، ص٥٤.

به این ترتیب در سیاه‌ترین سالهای سلطنت رضاشاه که طرح‌های استعمارگران بـه طـور کامل در حال اجرا بود، مردم مسلمان و حسینی ایران که از عزاداری در ملا عـام منـع شده بودند، در بدترین شرایط در سرداب‌هـا و زیرزمین‌ها و یا نیمـه‌هـای شـب و سحرگاهان، برای سرور شهیدان اقامه عزا می‌کردند.

۸.۵.۲ - مبارزه علمای بزرگ با ممنوعیت عزاداری

وقتی حکومت پهلوی چهره خشن خود را نشان داد و با توسل به زور مراسم عزاداری را به تعطیلی کشاند، مردم عادی در خود توان اقدام عملی در برابر حکومت نمی‌دیدند؛ اما بعضی از روحانیان و علمای بزرگ و مبارز، که از چیزی هراس نداشتند، مقاومت می‌کردند.

۸.۵.۲.۱ - مبارزات آیت‌الله شاه آبادی

برای نمونه می‌توان از مرحوم آیت‌الله میرزا محمدعلی شاه آبادی نام برد. در خاطرات مربوط به ایشان بدون ذکر تاریخ آمده است: «ایشان در سـال‌هـای ممنوعیت عزاداری، در روز تاسوعا یا عاشورا در مسجد جامع بـازار بـه رغـم ممانعـت مـاموران، مراسم زیارت عاشورا برپا کردند».
[۲۱۳] معاونت پژوهشی بنیاد فرهنگی شهید شاه آبادی، عارف کامل، ص۹۷.
او در تهران باقاطعیت در برابر رضاشاه ایستاد، و در شرایطی که رضاشاه تمام مساجد و منابر را تعطیل کرده بود، هیچ گاه دست از مسجد و منبر و سخن گفتن برنداشت.

۸.۵.۲.۲ - ارسال کمک‌های مالی

بعضی عالمان نیز از طریق مالی با سیاست‌های ضدعزاداری رژیـم شـاه مبارزه می‌کردند؛ مانند میرزاصادق تبریزی که در جریان مبارزات ضددینی رضاشاه از تبریز تبعید شـده بـود. وی پس از پایان دوره تبعید، به تبریز بازنگشت و در قم اقامـت کـرد و در مدت اقامت در این شهر به طور پنهانی به مبارزه خود ادامه داد. گفتـه‌انـد در سـال هـای اقامت ایشان در قـم پول‌های زیادی به دستش می‌رسید و ایشان به روستاهای اطراف قم پول قنـد و چـای، بـرای برگزاری مجالس عزاداری که ماموران دولت از آن جلوگیری می‌کردند می‌فرستاد.
[۲۱۴] بصیرت منش، حمید، علما و رژیم رضاشاه، ص۳۹۸.


۸.۵.۲.۳ - مبارزات آیت‌الله حائری

یکی دیگر از علمای طراز اولی که با سیاسـت هـای ضددینی رضاشاه مخالفت می‌کرد، و بلکه در راس آنان قرار داشت، مرحوم آیت‌الله العظمی شیخ عبدالکریم حائری یزدی، مؤسس حوزه علمیه قم بود. وی در مقابله با سیاست هـای ضداسلامی رژیم رضاشاه، هیچ گاه توسل به ائمه و برپایی سنت عزاداری سیدالشهدا و روضه‌خوانی را تعطیل نکرد. علاوه بر روضه‌هایی که هر شب جمعه و دهه محرم در منزل ایشان برقرار بود، هر روز قبل از شروع درس نیز یکی از شاگردان (حاج آقا جواد قمی یا شیخ ابراهیم صاحب الزمانی) ذکر توسل مختصری به امام حسین (علیه‌السّلام) داشت. آیت‌الله حائری در هنگام درس نیز شاگردان را توصیه به توسل می‌کرد. از جمله سوگواری‌هایی که ایشان در ایران رایج کرد، عزاداری ایام فاطمیه بود.
[۲۱۵] بصیرت منش، حمید، علما و رژیم رضاشاه، ص٢٥٤.


۸.۶ - وضعیت عزاداری بعد از رضاشاه

بعد از سقوط پهلوی اول، یکی از نخستین مطالبات مردم، لغـو محـدودیت‌هایی بود که رضاشاه برای عزاداری‌ها ایجاد کرده بود. با سقوط رضاشاه در سال ۱۳۲۰ شمسی، فضای سیاسی کشور عوض شد و با فراهم آمدن زمینه انتقاد از عملکردهای سیاسی و اقتصادی رضاشاه، پیش از هر چیز اقدامات ضدفرهنگی و ضددینی وی مـورد نقد قرار گرفت. عامه مردم نیز با استفاده از ضعف حکومت، بخشنامه‌ها و قوانین ضددینی را نادیده گرفتند. در ۱۷ مهر ۱۳۲۰ شمسی آیت‌الله کاشانی در نامه‌ای به محمدعلی فروغی (نخست وزیر وقت) به شدت از سیاست‌های ضددینی دوره رضاشاه انتقاد کرد، و دست‌اندازی دولت به مدارس دینی، مساجد و موقوفات حضرت سیدالشهدا را، که عواید آن صرف کلاس‌های موسیقی و رقص می‌شد، تقبیح کرد و خواستار جلوگیری از این نوع اقدامات شد.
[۲۱۶] مدیریت پژوهش انتشارات و آموزش، خشونت و فرهنگ، ۳۰.
[۲۱۷] فقیه حقانی، موسی، «محرم از نگاه تاریخ و تصویر»، فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران، سال ششم، ش۲۱-۲۲، ص٥٣٤.

سقوط رضاشاه و روی کار آمدن پسر جوان و بی‌تجربه‌اش محمدرضا پهلوی، همراه با از هم گسیختگی‌هایی که در نتیجه جنگ جهانی دوم و مداخلـه قـدرت هـای رقیب بریتانیا، ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی در ایران پدید آمده بود، نوعی آزادی نسبی فراهم آورد که موجب ازسرگیری فعالیت‌های سیاسی در کشور شـد. علمـا هـم به سرعت برای بررسی امکانات تازه به میدان آمدند. آنان لغو ممنوعیت‌های وضـع شـده برای برگزاری مراسم محرم و رفع ممنوعیت پوشش اسلامی برای زنان را خواستار شدند. محمدرضاشاه هـم کـه هنـوز جای پای خود را محکـم نـکـرده بـود، تسلیم خواسته‌های علما شد
[۲۱۸] امینی، داود، چالشهای روحانیت با رضاشاه، ص٢٤٦.
و حتی برای آنکه بتواند مقبولیت اجتماعی به دست آورد، با کارهای ضداسلامی پدرش به صراحت مخالفت کرد. حجت الاسلام فلسفی، که در آن سال‌ها خود شاهد عینی این ماجراها بود، در خاطراتش می‌گوید: «... محمدرضا پهلوی ممنوعیت مجالس عزاداری امام حسین (علیه‌السّلام) و دسته‌جـات عـزاداری و پاره‌ای از‌ایـن قبیـل‌ امـور را از میان برداشـت. مـاموران اجازه نداشتند... مانع برگزاری مجالس عزاداری گردند و حتـی خـودش هم در ایام عاشورا مجالس عزاداری برپا کرد؛ ... تا آنجا که در زمان مرجعیـت آیـت الله اصفهانی در ۱۳ آذر ۱۳۲۳ شمسی بـرای عیـادت آیت الله بروجردی به بیمارستان فیروز آبادی در شهرری رفت. شاه به این رویه تا سال ۱۳۳۴ ادامه داد».
[۲۱۹] مرکز اسناد انقلاب اسلامی، خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص۱۱۳.

محمدرضاشاه پهلوی هرچند به مخالفت علنی با مجـالس عزاداری برنخاست، از روش‌های مختلف برای مبارزه با اسلام بهره گرفت؛ از جمله اینکه با ترویج اخلاقی و غربزدگی تلاش می‌کرد توجه مردم را از مسائل معنوی دور کند و هرچه زمان می‌گذشت و قدرت او بیشتر می‌شد، وضع فرهنگی کشور بدتر می‌شد. بسیاری از مردم امروز ایران خود آن وضع را دیده‌اند یا با مطالعه تاریخ انقلاب اسلامی، از آن آگاهی دارند.


۱. ابن جوزی، علی بن محمد، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج١٤، ص۱۵۰.    
۲. ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۲۴۵.    
۳. ابن کثیر، اسماعیل، البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۲۰.    
۴. ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام، ج۲۶، ص۱۱.    
۵. ابن جوزی، علی بن محمد، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج١٤، ص۱۵۰.    
۶. ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۲۴۵.    
۷. تقی الدین مقریزی، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، ج۲، ص۳۲۹-۳۳۰.    
۸. بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة عن القرون الخالیة، ص۳۲۹.
۹. بردی، ابوالمحاسن، النجوم الزاهرة، ج۴، ص۲۱۸.    
۱۰. ابن کثیر، اسماعیل، البدایة و النهایة، ج۱۱، ص٢٧٦.    
۱۱. ابن کثیر، اسماعیل، البدایة و النهایة، ج۱۱، ص۳۷۳.    
۱۲. ابن کثیر، اسماعیل، البدایة و النهایة، ج۱۱، ص۳۱۲.    
۱۳. ابن جوزی، عبد الرحمن، المنتظم، ج۱۵، ص۸۲.    
۱۴. ابن جوزی، عبد الرحمن، المنتظم، ج۱۵، ص۱۲۵.    
۱۵. خلیلی، جعفر، موسوعه عتبات مقدسه، ج۶، ص۱۴۵.    
۱۶. طباطبائی، سیدعبدالعزیز، معجم اعلام الشیعه، ص۲۹۶.
۱۷. چلکووسکی، پترو، تعزیه، هنر بومی پیشرو ایران، ص١٤١.
۱۸. ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۲۴۵.    
۱۹. ابن کثیر، اسماعیل، البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۲۰.    
۲۰. شیبی، کامل، تشیع و تصوف، ترجمه قراگزلو، ص۴۳.
۲۱. فقیهی، علی اصغر، آل بویه و اوضاع زمان ایشان، ص۴۶۷.
۲۲. ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام، ج۲۶، ص۱۱.    
۲۳. بردی، ابوالمحاسن، النجوم الزاهرة، ج۴، ص۲۱۸.    
۲۴. ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۳۲۶.    
۲۵. ابن جوزی، عبد الرحمن، المنتظم، ج۱۴، ص۳۶۱.    
۲۶. ر. ک: جعفریان، رسول، تاریخ ایران اسلامی از طلوع طاهریان تـا غـروب خوارزمشاهیان، دفتر دوم، ص۲۲۸-۲۳۱.
۲۷. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی، ص۳۸۵.
۲۸. ر. ک: جعفریان، رسول، تاریخ ایران اسلامی از طلوع طاهریان تا غروب خوارزمشاهیان، ص۲۷۸-۲۷۹.
۲۹. جعفریان، رسول، تاریخ ایران اسلامی از طلوع طاهریان تا غروب خوارزمشاهیان، ص٣٤١-٣٥٢.
۳۰. طوسی، خواجه نظام‌الملک، سیاست نامه (سیر الملوک)، ص۲۱۵.    
۳۱. صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات در ایران ج۲، ص۱۸۲.
۳۲. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل، البدایة و النهایة، ج۱۲، ص٧٤.    
۳۳. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل، البدایة و النهایة، ج۱۲، ص۱۱۲.    
۳۴. جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای جوینی، ج۲، ص۹۶-۹۷.
۳۵. صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات در ایران، ج۲، ص۱۹۰.
۳۶. ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج۲، ص۱۸۹.
۳۷. قزوینی رازی، عبدالجلیل، نقض معروف به بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض، ص۱۵.
۳۸. قزوینی رازی، عبدالجلیل، نقض معروف به بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض، ص۴۱۵.
۳۹. قزوینی رازی، عبدالجلیل، نقض معروف به بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض، ص۳۷۰.
۴۰. قزوینی رازی، عبدالجلیل، نقض معـروف بـه بعـض مثالب النواصـب فـی نقـض بعـض فـضائح الـروافض، ص۳۷۱-۳۷۳.
۴۱. محمدباقر، خوانساری، روضات الجنات، ج۸، ص۱۰.    
۴۲. حجازی، سیدعلیرضا، حسین بن علی در آینه شعر، ص۳۳.
۴۳. «مرثیه سرایی در ادبیات فارسی»، رساله دکترای دانشگاه تهران، ١٣٦٢ش، ص۷۶.
۴۴. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، ص۶۰۵.
۴۵. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، ص۶۰۳.
۴۶. چیتیک، ویلیام، «امام حسین در نگاه مولوی»، ترجمه حسن لاهوتی، فصلنامه وقف، میراث جاوید۔ ش ۱۷، ص۹۲.
۴۷. ر. ک: محمدزاده، مرضیه، دانش شعر عاشورایی، ج۲، ص۷۵۶-٧٢٩.
۴۸. حجازی، سیدعلیرضا، حسین بـن عـلـی (علیه‌السّلام) در آینه شعر، ص۳۳.
۴۹. حجازی، سیدعلیرضا، حسین بـن عـلـی (علیه‌السّلام) در آینه شعر، ص۵۵.
۵۰. مجاهدی، محمدعلی (پروانه)، کاروان شعر عاشورا، ص۹۸-۱۰۹.
۵۱. شبر، جواد، ادب الطف او شعراء الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۲۳۱ به بعد.    
۵۲. محمدزاده، مرضیه، دانشنامه شعر عاشـوری ج۱، ص١٩٤-٢٩٤.
۵۳. بیانی، شیرین، تاریخ آل جلایر، ص١٤٦.
۵۴. ر. ک: کامل مصطفی شیبی، تشیع و تصوف تا آغاز سده دوازدهم هجری، ص۸۱-۸۳.
۵۵. بلخی، مولانا جلال الدین محمد، مثنوی معنوی، دفتر ششم، ٩٥٧.
۵۶. ر. ک: چیتیک، ویلیام، «امام حسین در نگاه مولوی»، ترجمه حسن لاهوتی، فصلنامه وقف، میراث جاویدان، ش۱۷، ص٩۱-٩٥.
۵۷. ابن کثیر، اسماعیل، البدایة و النهایة، ج۱۳، ص۲۲۷.    
۵۸. نعیمی دمشقی، عبدالقادر، الدارس فی تاریخ المدارس، ج۱، ص۳۶۷.    
۵۹. ابن شهر آشوب، محمدبن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۲۸.    
۶۰. ر. ک: محمدزاده، مرضیه، دانشنامه شـعر عاشورایی، ج۲، ص٧٧٦-٧٥٧.
۶۱. حجازی، سیدعلیرضا، حسین بن علی در آینه شعر، ص١٠٦٨٠.
۶۲. مجاهدی، محمدعلی (پروانه)، کاروان شعر عاشورا، ص۱۰۹-۱۲۰.
۶۳. ابن کثیر، اسماعیل، البدایة و النهایة، ج۱۳، ص٢٤٩.    
۶۴. شبر، جواد، ادب الطف، ج٤، ص۱۵ به بعد.    
۶۵. محمدزاده، مرضیه، دانشنامه شعر عاشورایی، ج۱، ص٢۹۹-٣٥٧.
۶۶. ر. ک: جعفریان، رسول، تاریخ ایران اسلامی از یورش مغولان تا زوال ترکمانان، دفتر سوم.
۶۷. ر. ک: کامل مصطفی شیبی، تشیع و تصوف تا آغـاز سـده دوازدهـم هـجـری، ص١٥٩-١٦٢.
۶۸. ر. ک: کامل مصطفی شیبی، تشیع و تصوف تا آغـاز سـده دوازدهـم هـجـری، ص۳۲۷.
۶۹. زمچی اسفزاری، معین الدین محمد، روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات، ج۱، ص۲۷۱.
۷۰. واصفی، زین الدین محمود، بدائع الوقائع، ج۲، ص٢٦٧-٢٦٩.
۷۱. زمچی اسفزاری، معین الدین محمد، روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات، ج۱، ص۲۷۲.
۷۲. خواندمیر، غیاث الدین بن همام الدین، تاریخ حبیب السیر، ج۴، ص۳۴۵.
۷۳. کاشفی، ملاحسین، روضة الشهداء، ص۲۲.    
۷۴. ر. ک: جعفریان، رسول، «ملاحسین واعظ کاشفی و کتاب روضة الشهداء»، در: مقالات تاریخی، ج۱، ص١٨۳-١٨٥.
۷۵. ر. ک: جعفریان، رسول، «ملاحسین واعظ کاشفی و کتاب روضة الشهداء»، در: مقالات تاریخی، ج۱، ص٢٠٦-٢٠٤.
۷۶. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، ص٨٤٦-٨٤٥.
۷۷. ر. ک: محمدزاده، مرضیه، دانشنامه شـعر عاشورایی، ج۲، ص۷۸۷-۷۷۷.
۷۸. حجازی، سیدعلیرضا، حسین بن علی در آینه شعر، ص۱۱۰-۱۱۷.
۷۹. مجاهدی، محمدعلی (پروانه)، کاروان شعر عاشورا، ص١٢٠-١٢٥.
۸۰. شبر، جواد، ادب الطف، ج۴، ص۱۳۷.    
۸۱. محمدزاده، مرضیه، دانشنامه شعر عاشورایی، ج۱، ص٣٥٨-٤١٩.
۸۲. ر. ک: جعفریان، رسول، تاریخ ایران اسلامی از یورش مغولان تا زوال ترکمانان، دفتر سوم.
۸۳. منشی، اسکندربیک، تاریخ عالم آرای عباسی، ج۱، ص۷.
۸۴. آرین پور، یحیی، از صبا تا نیما، ج۱، ص۱۲.
۸۵. گل محمدی، حسن، عاشورا و شعر فارسی، ص١٤.
۸۶. فلسفی، نصرالله، زندگانی شاه عباس اول، ج۳، ص۶.
۸۷. فلسفی، نصرالله، زندگانی شاه عباس اول، ج۳، ص۱۰.
۸۸. تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه تاورنیه، ص۸۸.
۸۹. کارری، جووانی فرانچسکو، سفرنامه کارری، ص١٤٩.
۹۰. د سیلوا فیگوئروا، دن گارسیا، سفرنامه دن گارسیا د سیلوا فیگوئروا، ص۳۱۰.
۹۱. هالیستر، جان نورمن، تشیع در هند، ص١٤٣.
۹۲. هالیستر، جان نورمن، تشیع در هند، ص۲۰۲.
۹۳. نوری طبرسی، میرزاحسین، لؤلؤ و مرجان، ص۸.
۹۴. دلاواله، پیترو، سفرنامه پیترو دلاواله، ص١٢٤.
۹۵. چلکووسکی، پترو، تعزیه هنر بومی پیشرو ایران، ص۱۳۹.
۹۶. چلکووسکی، پترو، تعزیه هنر بومی پیشرو ایران، ص۷۶.
۹۷. دلاواله، پیترو، سفرنامه پیترو دلاواله، ص۱۲۳-١٢٤.
۹۸. دلاواله، پیترو، سفرنامه پیترو دلاواله، ص۱۲۵.
۹۹. تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه تاورنیه، ص٨٩-٩٠.
۱۰۰. نجمی، ناصر، دارالخلافه تهران، ص۳۴۸.
۱۰۱. فلاندن، اوژن، سفرنامه اوژن فلاندن به ایران، ص۱۱۸.
۱۰۲. دوسرسی، کنت، ایران در ١٨۳۹ـ١٨٤٠م، ص۱۵۷.
۱۰۳. نجمی، ناصر، دارالخلافه تهران، ص٣٤٨.
۱۰۴. نجمی، ناصر، دارالخلافه تهران، ص۳۴۹.
۱۰۵. ماساهارو، یوشیدا، سفرنامه یوشیدا ماساهارو، ص۱۳۷.
۱۰۶. ویلس، چارلز، تاریخ اجتماعی ایران در عهد قاجاریه، ص٢٦٥.
۱۰۷. بل، گرترود، تصویرهایی از ایران، ص٤٢-٤٣.
۱۰۸. بل، گرترود، تصویرهایی از ایران، ص۴۳-۴۴.
۱۰۹. بل، گرترود، تصویرهایی از ایران، ص۴۴-۴۵.
۱۱۰. ویشارد، جان، بیست سال در ایران، ص۱۶۴.
۱۱۱. ویشارد، جان، بیست سال در ایران، ص١٦٢-١٦٣.
۱۱۲. دلریش، بشری، زن در دوره قاجار، ص۷۲.
۱۱۳. هدایت، مهدی قلی، خاطرات و خطرات، ص۸۸.
۱۱۴. بل، گرترود، تصویرهایی از ایران، ص٤٤.
۱۱۵. دلریش، بشری، زن در دوره قاجار، ص٧٣-٧٤.
۱۱۶. دلریش، بشری، زن در دوره قاجار، ص٧٤.
۱۱۷. مستوفی، عبدالله، شـرح زندگانی مـن، ج۱، ص٢٨٦-٢٧٧.
۱۱۸. پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه پولاک، ص٢٣٤.
۱۱۹. نجمی، ناصر، دارالخلافه تهران، ص۳۴۸.
۱۲۰. عین السلطنه، قهرمان میرزا، روزنامه خاطرات عین السلطنه، ج۱، ص٤٨٢-٤٨٤.
۱۲۱. اعتمادالسلطنه، محمدحسن، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، ص٢٦٤.
۱۲۲. ویشارد، جان، بیست سال در ایران، ص١٦٢.
۱۲۳. اوبن، اوژن، ایران امروز، ١٩٠٦-۱۹۰۷.
۱۲۴. اوبن، اوژن، ایران و بین النهرین، ص١٨٦-١٨٧.
۱۲۵. عین السلطنه، قهرمان میرزا، روزنامه خاطرات عین السلطنه، ج۱، ص۵۳۹.
۱۲۶. نجمی، ناصر، دارالخلافه تهران، ص٣٤٨.
۱۲۷. مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، ج۱، ص۳۰۲.
۱۲۸. اعتمادالسلطنه، محمدحسن، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، ص٢٠٣-٢٠٤.
۱۲۹. اعتمادالسلطنه، محمدحسن، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، ص۹۷۱.
۱۳۰. ملیجک ثانی، عزیزالسلطان، روزنامه خاطرات عزیزالسلطان، ج۱، ص۶۱۶.
۱۳۱. معیرالممالک، دوستعلی خان، وقایع الزمان، ص۱۸۷.
۱۳۲. عین السلطنه، قهرمان میرزا، روزنامه خاطرات عین السلطنه، ج۱، ص٤٢٠-٤٢١.
۱۳۳. سرنا، کارلا، سفرنامه کارلا سرنا، ص۱۸۷.
۱۳۴. مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، ج۳، ص۴۶۰.
۱۳۵. میرزا، جهانگیر، تاریخ نو، ص۲۹-۳۰.
۱۳۶. اعتمادالسلطنه، محمدحسن، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، ص۵۱۸.
۱۳۷. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، ج۱۵، ص۸۸۵-۸۸۶.
۱۳۸. محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۱۱۷.
۱۳۹. ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۱۱۷-۱۱۸.
۱۴۰. بیگی، م. حسن، تهران قدیم، ص۳۱۶.
۱۴۱. نجمی، ناصر، دارالخلافه تهران، ص۱۱۳.
۱۴۲. ر. ک: م. حسن بیگی، تهران قدیم، ص۳۱۶.
۱۴۳. نجمی، ناصر، دارالخلافه تهران، ص٣٤٨.
۱۴۴. بیگی، م. حسن، تهران قدیم، ص۳۱۷.
۱۴۵. نجمی، ناصر، دارالخلافه تهران، ص۱۱۳.
۱۴۶. مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، ج۱، ص۳۰۲.
۱۴۷. هدایت، مهدی قلی خان، خاطرات و خطرات، ص۸۸.
۱۴۸. نجمی، ناصر، دارالخلافه تهران، ص۱۱۵.
۱۴۹. نجمی، ناصر، دارالخلافه تهران، ص١١٥-١١٧.
۱۵۰. سرنا، کارلا، سفرنامه کارلا سرنا، ص۸۳.
۱۵۱. سرنا، کارلا، سفرنامه کارلا سرنا، ص١٨٤.
۱۵۲. مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، ج۱، ص٢٩۳-٢٩٤.
۱۵۳. مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، ج۱، ص٢٩٤-٢٩٨.
۱۵۴. فقیه حقانی، موسی، «هیئتهای مذهبی به روایت تصویر»، فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر، ش٢٨، ص٢٨٤-٣٠٤.
۱۵۵. فقیه حقانی، موسی، «هیئتهای مذهبی به روایت تصویر»، فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر، ش ۲۸، ص۲۸۱-۲۸۲.
۱۵۶. نجمی، ناصر، دارالخلافه تهران، ص١١٣-١١٤.
۱۵۷. سایکس، سرپرسی، شکوه عالم تشیع، سفرنامه و سرگذشت زندگی نورالله خلف مرحوم محمدحسین خـان اصفهانی، ص۱۹۹.
۱۵۸. کرمانشاهی، محمدعلی، مقامع الفضل، ج۱، ص۳۲۸-۳۲۹.
۱۵۹. شهیدی، عنایت‌الله، پژوهشی در تعزیه و تعزیه خوانی از آغاز تا پایان دوره قاجاریه در تهران، ص۱۰۶.
۱۶۰. عین السلطنه، قهرمان میرزا، روزنامه خاطرات عین السلطنه، ج۱، ص۳۸۵.
۱۶۱. شهیدی، عنایت‌الله، پژوهشی در تعزیه و تعزیه خوانی از آغاز تا پایان دوره قاجاریه در تهران، ص۱۰۶.
۱۶۲. شهیدی، عنایت‌الله، پژوهشی در تعزیه و تعزیه خوانی از آغاز تا پایان دوره قاجاریه در تهران، ص۱۰۶.
۱۶۳. عین السلطنه، قهرمان میرزا، روزنامه خاطرات عین السلطنه، ج۱، ص۳۸۵.
۱۶۴. بنجامین، س. ج. و.، سفرنامه بنجامین، ص٢٨٦.
۱۶۵. سرنا، کارلا، سفرنامه کارلا سرنا، ص٢٠٥.
۱۶۶. شهیدی، عنایت‌الله، پژوهشی در تعزیه و تعزیه خوانی از آغاز تا پایان دوره قاجاریه در تهران، ص۱۰۹-۱۱۰.
۱۶۷. بدلا، حسین، هفتاد سال خاطره از آیت‌الله حسین بدلا، ص١٦-١٧.
۱۶۸. مجله آینده، سال چهاردهم، ش۹ـ۱۲، آذر و اسفند ۱۳۶۷، ص۵۸۸.
۱۶۹. فقیه حقانی، موسی، «محرم از نگاه تاریخ و تصویر»، فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران، سال ششم، ش۲۱-۲۲، ص٥٢٢.
۱۷۰. اعظام قدسی، حسن، خاطرات من یا تاریخ صدساله ایران، ج۲، ص١٥-١٦؛
۱۷۱. فقیه حقانی، موسی، «محرم از نگاه تاریخ و تصویر»، فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران، سال ششم، ش۲۱-۲۲، ص٥٢٢-٥٢٣.
۱۷۲. امینی، داود، چالش‌های روحانیت با رضاشاه، ص۷۸.
۱۷۳. مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، ج۱، ص٢٣٦.
۱۷۴. مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، ج۳، ص٢١٥.
۱۷۵. مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، ج۲، ص٥٤٦-٥٤٧.
۱۷۶. مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، ج۳، ص۶۰۱.
۱۷۷. اعظام قدسی، حسن، خاطرات من یا تاریخ صدساله ایران، ج۲، ص٥١-٥٢.
۱۷۸. ر. ک: عین السلطنه، قهرمان میرزا، روزنامه خاطرات عین السلطنه، ج۸، ص۶۵۰۶-۶۵۰۰.
۱۷۹. فقیه حقانی، موسی، «محرم از نگاه تاریخ و تصویر»، فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران، سال ششم، ش۲۱ـ۲۲، ص٥٢٤-٥٢٥.
۱۸۰. عین السلطنه، قهرمان میرزا، روزنامه خاطرات عین السلطنه، ج۹، ص۷۳۰۷.
۱۸۱. فقیه حقانی، موسی، «محـرم از نگاه تاریخ و تصویر»، فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران، سال ششم، ش۲۱-۲۲، ص٥٢٨.
۱۸۲. دولت آبادی، یحیی، حیات یحیی، ج۴، ص۲۹۹.
۱۸۳. امینی، داود، چالشهای روحانیت با رضاشاه، ص۷۸-۷۷.
۱۸۴. بدلا، حسین، هفتاد سال خاطره از آیت‌الله حسین بدلا، ص٢٥.
۱۸۵. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص۷۵.
۱۸۶. عین السلطنه، قهرمان میرزا، روزنامه خاطرات عین السلطنه، ج۸، ص۶۵۰۶.
۱۸۷. مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، ج۳، ص٤٦٢.
۱۸۸. هیئت تحریریه مؤسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس، آسمانی، ص۱۱۳.
۱۸۹. امام خمینی، سیدروح‌الله، صحیفه امام، ج۷، ص٢٤٩، تاریخ سخنرانی: ١٣٥٨/٢/٢٢.
۱۹۰. امام خمینی، سیدروح‌الله، صحیفه امام، ج۱۲، ص۳۲۸، تاریخ سخنرانی: ۱۳۵۹/۳/۳.
۱۹۱. معاونت پژوهشی مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تاریخ معاصر از دیدگاه امام خمینی، ص۸۲.
۱۹۲. فقیه حقانی، موسی، «محرم از نگاه تاریخ و تصویر»، فصلنامه تخصصی تاریخ معاصـر‌ایـران، سال ششم، ش۲۱-۲۲، ص۵۲۷.
۱۹۳. امیر بهادر، جعفر قلی خان، خاطرات سردار اسعد بختیاری، ص٢٤٢.
۱۹۴. هاکس، مریت‌، ایران افسانه و واقعیت، ص۱۹۱؛ حمید بصیرت منش، علما و رژیم رضاشاه، ص١٤١.
۱۹۵. مدیریت پژوهش انتشارات و آموزش، خشونت و فرهنگ، ص١٤٤.
۱۹۶. امینی، داود، چالشهای روحانیت با رضاشاه، ص۲۳۹.
۱۹۷. فقیه حقانی، موسی، «محرم از نگاه تاریخ و تصویر»، فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران، سال ششم، ش۲۱ـ۲۲، ص٥٣٤.
۱۹۸. عین السلطنه، قهرمان میرزا، روزنامه خاطرات عین السلطنه، ج۱۰، ص۷۹۶۶.
۱۹۹. امینی، داود، چالشهای روحانیت با رضاشاه، ص۲۳۷.
۲۰۰. مدیریت پژوهش انتشارات و آموزش، خشونت و فرهنگ، ص٢٦.
۲۰۱. مدیریت پژوهش انتشارات و آموزش، خشونت و فرهنگ، ص۱۲۸.
۲۰۲. مدیریت پژوهش انتشارات و آموزش، خشونت و فرهنگ، ، ص۳۱۷.
۲۰۳. مدیریت پژوهش انتشارات و آموزش، خشونت و فرهنگ، ص۳۱۸.
۲۰۴. مدیریت پژوهش انتشارات و آموزش، خشونت و فرهنگ، ص٢٦.
۲۰۵. مدیریت پژوهش انتشارات و آموزش، خشونت و فرهنگ، ص۳۱۸-۳۱۷.
۲۰۶. بصیرت منش، حمید، علما و رژیم رضاشاه، ص١٤٣.
۲۰۷. بدلا، حسین، هفتاد سال خاطره از آیت‌الله حسین بدلا، ص۹۸-۹۹.
۲۰۸. ر. ک: عباسی، مهدی، تاریخ تکایا و عزاداری قم، ص۲۲۲.
۲۰۹. کرمی پور، حمید، خاطرات آیت‌الله ابوالقاسم خزعلی، ص٢٦.
۲۱۰. مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، حکایت کشف حجاب، ج۲، ص۲۸.
۲۱۱. بدلا، حسین، هفتاد سال خاطره از آیت‌الله حسین بدلا، ص۹۵-۹۶.
۲۱۲. دوانی، علی، نقد عمر: زندگانی و خاطرات علی دوانی، ص٥٤.
۲۱۳. معاونت پژوهشی بنیاد فرهنگی شهید شاه آبادی، عارف کامل، ص۹۷.
۲۱۴. بصیرت منش، حمید، علما و رژیم رضاشاه، ص۳۹۸.
۲۱۵. بصیرت منش، حمید، علما و رژیم رضاشاه، ص٢٥٤.
۲۱۶. مدیریت پژوهش انتشارات و آموزش، خشونت و فرهنگ، ۳۰.
۲۱۷. فقیه حقانی، موسی، «محرم از نگاه تاریخ و تصویر»، فصلنامه تخصصی تاریخ معاصر ایران، سال ششم، ش۲۱-۲۲، ص٥٣٤.
۲۱۸. امینی، داود، چالشهای روحانیت با رضاشاه، ص٢٤٦.
۲۱۹. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص۱۱۳.



• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۲، ص۳۶۳-۴۶۰.






جعبه ابزار