گزارش خطا
برای مشاهده معنا و شرح هر کلمه، بر روی آن کلیک کنید.
(فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءَنَا لَقَدْ لَقِینَا مِن سَفَرِنَا هَٰذَا نَصَبًا)
۶۲ناصر مکارم شیرازی:
هنگامى که از آن جا گذشتند، (موسى) به یار همسفرش گفت «غذایمان را بیاور، که سخت از این سفر خسته شدهایم!»
مهدی الهی قمشهای:
پس چون كه از آن مكان بگذشتند موسى به شاگردش گفت چاشت ما را بياور كه ما در اين سفر رنج بسيار ديديم.
حسین انصاریان:
وقتی (از آنجا) گذشتند، موسی به خدمت گزارش گفت غذای صبح گاهی ما را بیاور که از این سفرمان سختی و خستگیِ بسیار دیدیم.
محمدمهدی فولادوند:
و هنگامى كه (از آنجا) گذشتند (موسى) به جوان خود گفت غذايمان را بياور كه راستى ما از اين سفر رنج بسيار ديديم.
(قَالَ أَرَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنَا إِلَی الصَّخْرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَ مَا أَنسَانِیهُ إِلَّا الشَّیْطَانُ أَنْ أَذْکُرَهُ ۚ وَ اتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَبًا)
۶۳ناصر مکارم شیرازی:
گفت «به خاطر دارى هنگامى که ما (براى استراحت) به کنار آن صخره پناه بردیم، من (در آن جا) فراموش کردم جریان ماهى را بازگو کنم و فقط شیطان بود که آن را از خاطر من برد و ماهى به طرز شگفت آورى راه خود را در دریا پیش گرفت!»
مهدی الهی قمشهای:
وى گفت در نظر دارى آنجا كه بر سر سنگى منزل گرفتيم؟ من (آنجا) ماهى را فراموش كردم و آن را جز شيطان از يادم نبرد و شگفت آنكه ماهى بريان راه دريا گرفت و برفت.
حسین انصاریان:
خدمت گزارش گفت آیا ندانستی چون کنار آن سنگ جای گرفتیم، من ماهی را از یاد بردم و آن با وضعی شگفت انگیز راه خود را در دریا گرفت و رفت، و جز شیطان از خاطرم نبرد که آن را به یاد داشته باشم.
محمدمهدی فولادوند:
گفت ديدى وقتى به سوى آن صخره پناه جستيم من ماهى را فراموش كردم و جز شيطان (كسى) آن را از ياد من نبرد تا به يادش باشم و به طور عجيبى راه خود را در دريا پيش گرفت.
(قَالَ ذَٰلِکَ مَا کُنَّا نَبْغِ ۚ فَارْتَدَّا عَلَیٰ آثَارِهِمَا قَصَصًا)
۶۴ناصر مکارم شیرازی:
(موسى) گفت «آن همان بود که ما مىخواستیم!» سپس از همان راه بازگشتند، در حالى که پى جویى مىکردند.
مهدی الهی قمشهای:
موسى گفت آنجا همان مقصدى است كه ما در طلب آن بوديم، و از آن راهى كه آمدند به آنجا برگشتند.
حسین انصاریان:
موسی گفت این (جای فراموش کردن ماهی) همان است که ما در طلبش بودیم. پس با پی گرفتن جای پای خود (از راهی که آمده بودند) برگشتند.
محمدمهدی فولادوند:
گفت اين همان بود كه ما مى جستيم پس جستجوكنان رد پاى خود را گرفتند و برگشتند.
(فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَ عَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا)
۶۵ناصر مکارم شیرازی:
و (در آن جا) بندهاى از بندگان ما را یافتند که رحمت (و موهبت عظیمى) از سوى خود به او داده، و علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بودیم.
مهدی الهی قمشهای:
در آنجا بندهاى از بندگان خاص ما را يافتند كه او را رحمت و لطف خاصى از نزد خود عطا كرديم و هم از نزد خود وى را علم (لدنّى و اسرار غيب الهى) آموختيم.
حسین انصاریان:
پس بندهای از بندگان ما را یافتند که او را از نزد خود رحمتی داده و از پیشگاه خود دانشی ویژه به او آموخته بودیم.
محمدمهدی فولادوند:
تا بندهاى از بندگان ما را يافتند كه از جانب خود به او رحمتى عطا كرده و از نزد خود بدو دانشى آموخته بوديم.
(قَالَ لَهُ مُوسَیٰ هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَیٰ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا)
۶۶ناصر مکارم شیرازی:
موسى به او گفت «آیا (اجازه مىدهى) از تو پیروى کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد و صلاح است، به من بیاموزى؟»
مهدی الهی قمشهای:
موسى به آن شخص دانا (و خضر زمان) گفت آيا من تبعيت (و خدمت) تو كنم تا از علم لدنّى خود مرا بياموزى؟
حسین انصاریان:
موسی به او گفت آیا (اذن می دهی که) من تو را (به این هدف) پیروی کنم که از آنچه به تو آموختهاند، مایه رشدی به من بیاموزی؟
محمدمهدی فولادوند:
موسى به او گفت آيا تو را به شرط اينكه از بينشى كه آموخته شدهاى به من ياد دهى پيروى كنم.
(قَالَ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا)
۶۷ناصر مکارم شیرازی:
گفت «تو هرگز نمىتوانى با من شکیبایى کنى!
مهدی الهی قمشهای:
آن عالم پاسخ داد كه تو هرگز نمىتوانى كه (تحمل اسرار كرده و) با من صبر پيشه كنى.
حسین انصاریان:
گفت (ای موسی!) تو هرگز نمیتوانی بر همراهی من شکیبایی ورزی.
محمدمهدی فولادوند:
گفت تو هرگز نمىتوانى همپاى من صبر كنى.
(وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلَیٰ مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا)
۶۸ناصر مکارم شیرازی:
و چگونه مىتوانى در برابر چیزى که از رموزش آگاه نیستى شکیبا باشى؟!»
مهدی الهی قمشهای:
و چگونه صبر توانى كرد بر چيزى كه از علم آن آگهى كامل نيافتهاى؟
حسین انصاریان:
و چگونه میتوانی بر چیزی که به آن احاطه (علمی) نداری شکیبایی ورزی؟
محمدمهدی فولادوند:
و چگونه مىتوانى بر چيزى كه به شناخت آن احاطه ندارى صبر كنى؟
(قَالَ سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا وَ لَا أَعْصِی لَکَ أَمْرًا)
۶۹ناصر مکارم شیرازی:
(موسى) گفت «به خواست خدا مرا شکیبا خواهى یافت; و در هیچ کارى مخالفت فرمان تو را نخواهم کرد.»
مهدی الهی قمشهای:
موسى گفت به خواست خدا مرا با صبر و تحمل خواهى يافت و هرگز در هيچ امر با تو مخالفت نخواهم كرد.
حسین انصاریان:
گفت اگر خدا بخواهد، مرا شکیبا خواهی یافت، و هیچ فرمانی را از تو مخالفت نخواهم کرد.
محمدمهدی فولادوند:
گفت ان شاء الله مرا شكيبا خواهى يافت و در هيچ كارى تو را نافرمانى نخواهم كرد.
(قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلَا تَسْأَلْنِی عَن شَیْءٍ حَتَّیٰ أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْرًا)
۷۰ناصر مکارم شیرازی:
(خضر) گفت «پس اگر مىخواهى به دنبال من بیایى، از من چیزى مپرس تا خودم (به موقع، راز) آن را براى تو بازگو کنم.»
مهدی الهی قمشهای:
آن عالم گفت پس اگر تابع من شدى ديگر از هر چه من كنم هيچ سؤال مكن تا وقتى كه من خود تو را از آن راز آگاه سازم.
حسین انصاریان:
گفت (ای موسی!) اگر دنبال من آمدی، از هیچ چیز از من مپرس تا خودم درباره (حقیقتِ) آن با تو آغاز سخن کنم.
محمدمهدی فولادوند:
گفت اگر مرا پيروى مى كنى پس از چيزى سؤال مكن تا (خود) از آن با تو سخن آغاز كنم.
(فَانطَلَقَا حَتَّیٰ إِذَا رَکِبَا فِی السَّفِینَةِ خَرَقَهَا ۖ قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَیْئًا إِمْرًا)
۷۱ناصر مکارم شیرازی:
آن دو به راه افتادند; تا آن که سوار کشتى شدند، (خضر) کشتى را سوراخ کرد. (موسى) گفت «آیا آن را سوراخ کردى که اهل کشتى را غرق کنى؟! راستى چه کار ناپسندى انجام دادى!»
مهدی الهی قمشهای:
سپس هر دو با هم برفتند تا وقتى كه در كشتى سوار شدند. آن عالم كشتى را بشكست، موسى گفت اى مرد، آيا كشتى شكستى تا اهل آن را به دريا غرق كنى؟! بسيار كار منكر و شگفتى به جاى آوردى.
حسین انصاریان:
پس هر دو به راه افتادند تا وقتی که در کشتی سوار شدند، او شکافی در کشتی ایجاد کرد. موسی گفت آیا آن را شکافتی تا سرنشینانش را غرق کنی؟ به راستی که کاری بسیار زشت کردی!
محمدمهدی فولادوند:
پس رهسپار گرديدند تا وقتى كه سوار كشتى شدند (وى) آن را سوراخ كرد (موسى) گفت آيا كشتى را سوراخ كردى تا سرنشينانش را غرق كنى واقعا به كار ناروايى مبادرت ورزيدى.
(قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا)
۷۲ناصر مکارم شیرازی:
گفت «آیا نگفتم تو هرگز نمىتوانى با من شکیبایى کنى؟!»
مهدی الهی قمشهای:
گفت آيا من نگفتم كه هرگز ظرفيت و توانايى آنكه با من صبر كنى ندارى؟
حسین انصاریان:
گفت (ای موسی!) آیا نگفتم که تو هرگز نمیتوانی بر همراهی من شکیبایی ورزی؟
محمدمهدی فولادوند:
گفت آيا نگفتم كه تو هرگز نمىتوانى همپاى من صبر كنى؟
(قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِی بِمَا نَسِیتُ وَ لَا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْرًا)
۷۳ناصر مکارم شیرازی:
(موسى) گفت «مرا به خاطر فراموشکاریم مؤاخذه مکن و به سبب این کارم بر من سخت مگیر.»
مهدی الهی قمشهای:
موسى گفت (اين يک بار) بر من مگير كه شرط خود را فراموش كردم و مرا تكليف سخت طاقت فرسا نفرما.
حسین انصاریان:
گفت مرا بر آنچه از یاد بردم، مؤاخذه مکن و در کارم به من سخت مگیر.
محمدمهدی فولادوند:
(موسى) گفت به سبب آنچه فراموش كردم مرا مؤاخذه مكن و در كارم بر من سخت مگير.
(فَانطَلَقَا حَتَّیٰ إِذَا لَقِیَا غُلَامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَیْئًا نُّکْرًا)
۷۴ناصر مکارم شیرازی:
باز به راه خود ادامه دادند، تااین که جوانى رادیدند; و او آن جوان راکشت. (موسى) گفت «آیا انسان پاکى را، بى آن که کسى را به قتل رسانده باشد، کُشتى؟! براستى کار زشتى انجام دادى!»
مهدی الهی قمشهای:
و باز هم روان شدند تا به پسرى برخوردند، او پسر را (بىگفتگو) به قتل رسانيد. باز موسى گفت آيا نفس محترمى كه كسى را نكشته بود بىگناه كشتى؟ همانا كار بسيار منكر و ناپسندى كردى.
حسین انصاریان:
پس (هر دو) به راه افتادند تا (زمانی که) به نوجوانی برخوردند؛ پس (بنده ما) او را کشت. موسی گفت آیا شخص بی گناهی را بدون آنکه کسی را کشته باشد، کُشتی؟ به راستی که کاری بسیار ناپسند مرتکب شدی!
محمدمهدی فولادوند:
پس رفتند تا به نوجوانى برخوردند (بنده ما) او را كشت (موسى به او) گفت آيا شخص بى گناهى را بدون اينكه كسى را به قتل رسانده باشد كشتى واقعا كار ناپسندى مرتكب شدى.