گزارش خطا
برای مشاهده معنا و شرح هر کلمه، بر روی آن کلیک کنید.
(قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَن نَّأْخُذَ إِلَّا مَن وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِندَهُ إِنَّا إِذًا لَّظَالِمُونَ)
۷۹ناصر مکارم شیرازی:
گفت «پناه بر خدا که ما غیر از آن کس که متاع خود را نزد او یافتهایم بگیریم; که در آن صورت، از ستمکاران خواهیم بود.»
مهدی الهی قمشهای:
يوسف گفت معاذ اللَّه كه ما جز آن كه متاع خود را نزد او يافتهايم ديگرى را بگيريم، كه اگر چنين كنيم بسيار مردم ستمكارى هستيم.
حسین انصاریان:
گفت پناه بر خدا از اینکه بازداشت کنیم مگر کسی را که متاع خود را نزد وی یافتهایم، که در این صورت ستمکار خواهیم بود.
محمدمهدی فولادوند:
گفت پناه به خدا كه جز آن كس را كه كالاى خود را نزد وى يافتهايم بازداشت كنيم زيرا در آن صورت قطعا ستمكار خواهيم بود.
(فَلَمَّا اسْتَیْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیًّا ۖ قَالَ کَبِیرُهُمْ أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَبَاکُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَیْکُم مَّوْثِقًا مِّنَ اللَّهِ وَ مِن قَبْلُ مَا فَرَّطتُمْ فِی یُوسُفَ ۖ فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّیٰ یَأْذَنَ لِی أَبِی أَوْ یَحْکُمَ اللَّهُ لِی ۖ وَ هُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ)
۸۰ناصر مکارم شیرازی:
هنگامى که (برادران) از او مأیوس شدند، به کنارى رفتند و با هم به نجوا پرداختند; (برادر) بزرگشان گفت «آیا نمى دانید پدرتان ازشما پیمان الهى گرفته; و پیش از این درباره یوسف نیز، کوتاهى کردید؟! من از این سرزمین حرکت نمىکنم، تا پدرم به من اجازه دهد; یا خدا درباره من حکم کند، که او بهترین حکمکنندگان است.
مهدی الهی قمشهای:
چون برادران از او مأيوس شدند با خود خلوت كرده و در سخن، سرّ خود به ميان آوردند، برادر بزرگ گفت آيا نه اين است كه پدر از شما عهد و سوگند به نام خدا گرفته است و از اين پيش هم درباره يوسف مقصر بوديد؟ (ما ديگر با چه آبرو نزد پدر رويم؟) من كه هرگز از اين سرزمين برنخيزم تا پدرم اجازه دهد يا خداى عالم حكمى درباره من فرمايد، كه او بهترين حكمفرمايان است.
حسین انصاریان:
پس هنگامی که از عزیز مأیوس شدند، در کناری (با یکدیگر) به گفتگوی پنهان پرداختند. بزرگشان گفت آیا ندانستید که پدرتان از شما پیمان استوار خدایی گرفت و پیشتر هم درباره یوسف کوتاهی کردید، بنابراین من هرگز از این سرزمین بیرون نمیآیم تا پدرم به من اجازه دهد، یا خدا درباره من حکم کند؛ و او بهترین حکمکنندگان است.
محمدمهدی فولادوند:
پس چون از او نوميد شدند رازگويان كنار كشيدند بزرگشان گفت مگر نمیدانید كه پدرتان با نام خدا پيمانى استوار از شما گرفته است و قبلا (هم) در باره يوسف تقصير كرديد هرگز از اين سرزمين نمى روم تا پدرم به من اجازه دهد يا خدا در حق من داورى كند و او بهترين داوران است.
(ارْجِعُوا إِلَیٰ أَبِیکُمْ فَقُولُوا یَا أَبَانَا إِنَّ ابْنَکَ سَرَقَ وَ مَا شَهِدْنَا إِلَّا بِمَا عَلِمْنَا وَ مَا کُنَّا لِلْغَیْبِ حَافِظِینَ)
۸۱ناصر مکارم شیرازی:
شما به سوى پدرتان بازگردید و بگویید پدر (جان)، پسرت سرقت کرد; و ما جز به آنچه آگاه بودیم گواهى ندادیم; و ما از غیب با خبر نبودیم.
مهدی الهی قمشهای:
شما نزد پدر باز شويد و بگوييد كه فرزندت (بنيامين در مصر) سرقت كرد (و بدين جرم گرفتار شد) و ما جز بر آنچه دانستيم گواهى نداديم و (ليكن حقيقت امر هر چه بود) ما حافظ اسرار غيب نبوديم.
حسین انصاریان:
شما به سوی پدرتان بازگردید، پس به او بگویید ای پدر! بدون شک پسرت دزدی کرد، و ما جز به آنچه دانستیم گواهی ندادیم و حافظ و نگهبان نهان هم (که در آن چه اتفاقی افتاده) نبودیم.
محمدمهدی فولادوند:
پيش پدرتان بازگرديد و بگوييد اى پدر پسرت دزدى كرده و ما جز آنچه مىدانيم گواهى نمىدهيم و ما نگهبان غيب نبوديم.
(وَ اسْأَلِ الْقَرْیَةَ الَّتِی کُنَّا فِیهَا وَ الْعِیرَ الَّتِی أَقْبَلْنَا فِیهَا ۖ وَ إِنَّا لَصَادِقُونَ)
۸۲ناصر مکارم شیرازی:
(و اگر اطمینان ندارى،) از آن شهر که در آن بودیم سؤال کن، و نیز از آن قافله که با آن آمدیم (بپرس); و ما (در گفتار خود) صادق هستیم.»
مهدی الهی قمشهای:
و از مردم آن شهر و از آن قافله كه ما با آن آمديم حقيقت را جويا شو تا صدق دعوى ما كاملا بر تو معلوم گردد.
حسین انصاریان:
حقیقت را از شهری که در آن بودیم (و در و دیوارش گواه است) و از کاروانی که با آن آمدیم بپرس؛ و یقیناً ما راستگوییم.
محمدمهدی فولادوند:
و از (مردم) شهرى كه در آن بوديم و كاروانى كه در ميان آن آمديم جويا شو و ما قطعا راست مىگوييم.
(قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْرًا ۖ فَصَبْرٌ جَمِیلٌ ۖ عَسَی اللَّهُ أَن یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ)
۸۳ناصر مکارم شیرازی:
(یعقوب) گفت «هواى نفس شما، این امر را چنین در نظرتان جلوه داده است; من صبرى جمیل (و خالى از بى تابى) خواهم داشت; امیدوارم خداوند همه آنها را به من بازگرداند; چرا که او دانا و حکیم است.
مهدی الهی قمشهای:
(آنها نزد پدر آمده و قضيه را اظهار داشتند) يعقوب گفت (اين قضيه هم مانند يوسف و گرگ حقيقت ندارد) بلكه چيزى از اوهام عالم نفس بر شما جلوه نموده، پس من باز هم راه صبر نيكو پيش گيرم، كه اميد است خدا همه ايشان را به من باز رساند، كه او خدايى دانا و درستكار است.
حسین انصاریان:
(برادران پس از بازگشت به کنعان، ماجرا را برای پدر بیان کردند، یعقوب) گفت (نه چنین است که میگویید) بلکه نفوس شما کاری (زشت) را در نظرتان آراست (تا انجامش بر شما آسان شود) پس من بدون جزع و بیتابی شکیبایی میورزم، امید است خدا همه آنان را پیش من آرد؛ زیرا او بی تردید، دانا و حکیم است.
محمدمهدی فولادوند:
(يعقوب) گفت (چنين نيست) بلكه نفس شما امرى (نادرست) را براى شما آراسته است پس (صبر من) صبرى نيكوست اميد كه خدا همه آنان را به سوى من (باز) آورد كه او داناى حكيم است.
(وَ تَوَلَّیٰ عَنْهُمْ وَ قَالَ یَا أَسَفَیٰ عَلَیٰ یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ)
۸۴ناصر مکارم شیرازی:
و از آنها روى برگرداند و گفت «وا اسفا بر یوسف!» و چشمان او از اندوه سفید شد; امّا خشم خود را فرو مىبرد (و هرگز کفران و بى تابى نمىکرد).
مهدی الهی قمشهای:
آن گاه يعقوب (از شدت حزن) روى از آنها بگردانيد و گفت وا اسفا بر فراق يوسف! و از گريه غم چشمانش سفيد شد و سوز هجران و داغ دل بنهفت.
حسین انصاریان:
و از آنان کناره گرفت و گفت دریغا بر یوسف! و در حالی که از غصّه لبریز بود دو چشمش از اندوه، سپید شد.
محمدمهدی فولادوند:
و از آنان روى گردانيد و گفت اى دريغ بر يوسف و در حالى كه اندوه خود را فرو مىخورد چشمانش از اندوه سپيد شد.
(قَالُوا تَاللَّهِ تَفْتَأُ تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتَّیٰ تَکُونَ حَرَضًا أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهَالِکِینَ)
۸۵ناصر مکارم شیرازی:
گفتند «به خدا سوگند که تو آن قدر یاد یوسف مىکنى تا مشرف به مرگ شوى، یا بمیرى!»
مهدی الهی قمشهای:
فرزندانش (به ملامت) گفتند به خدا سوگند كه تو آن قدر دائم يوسف يوسف كنى تا از غصه فراقش مريض شوى و يا خود را به دست هلاک سپارى.
حسین انصاریان:
گفتند به خدا آن قدر از یوسف یاد میکنی تا سخت ناتوان شوی یا جانت را از دست بدهی.
محمدمهدی فولادوند:
(پسران او) گفتند به خدا سوگند كه پيوسته يوسف را ياد مىكنى تا بيمار شوى يا هلاک گردى.
(قَالَ إِنَّمَا أَشْکُو بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَی اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ)
۸۶ناصر مکارم شیرازی:
گفت «من غم و اندوهم را تنها به خدا شکوه مىکنم; و از خدا چیزهایى مىدانم که شما نمىدانید.
مهدی الهی قمشهای:
يعقوب گفت من با خدا غم و درد دل خود گويم و از (لطف بىحساب) خدا چيزى دانم كه شما نمىدانيد.
حسین انصاریان:
گفت شکوه اندوه شدید و غم و غصه ام را فقط به خدا میبرم و از خدا میدانم آنچه را که شما نمیدانید.
محمدمهدی فولادوند:
گفت من شكايت غم و اندوه خود را پيش خدا مىبرم و از (عنايت) خدا چيزى مىدانم كه شما نمیدانید.