گزارش خطا
برای مشاهده معنا و شرح هر کلمه، بر روی آن کلیک کنید.
(قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ ۖ وَ مَا نَحْنُ بِتَأْوِیلِ الْأَحْلَامِ بِعَالِمِینَ)
۴۴ناصر مکارم شیرازی:
گفتند «اینها خوابهاى پریشان و آشفتهاى است; و ما از تعبیر این گونه خوابها آگاه نیستیم.»
مهدی الهی قمشهای:
آنها گفتند خوابهاى پريشان است و ما تعبير خوابهاى پريشان نمىدانيم.
حسین انصاریان:
گفتند (این) خوابهایی پریشان و آشفته است و ما به تعبیر خوابهای پریشان و آشفته دانا نیستیم.
محمدمهدی فولادوند:
گفتند خوابهايى است پريشان و ما به تعبير خوابهاى آشفته دانا نيستيم.
(وَ قَالَ الَّذِی نَجَا مِنْهُمَا وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُکُم بِتَأْوِیلِهِ فَأَرْسِلُونِ)
۴۵ناصر مکارم شیرازی:
و یکى از آن دو که نجات یافته بود ـ و بعد از مدتى به یاد آورد ـ گفت «من تعبیر آن را به شما خبر مىدهم; مرا (به سراغ آن جوان زندانى) بفرستید.»
مهدی الهی قمشهای:
و آن (رفيق زندانى يوسف) كه نجات يافته بود و بعد از چندين سال به ياد يوسف افتاد گفت من شما را به تعبير اين خواب آگاه مىسازم، مرا (نزد يوسف زندانى) فرستيد.
حسین انصاریان:
از آن دو زندانی آنکه آزاد شده بود و پس از مدتی (یوسف را) به یاد آورد گفت من یقیناً شما را از تعبیر آن آگاه میکنم، پس (مرا به زندان) بفرستید.
محمدمهدی فولادوند:
و آن كس از آن دو (زندانى) كه نجات يافته و پس از چندى (يوسف را) به خاطر آورده بود گفت مرا به (زندان) بفرستيد تا شما را از تعبير آن خبر دهم.
(یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ أَفْتِنَا فِی سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَ سَبْعِ سُنبُلَاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ یَابِسَاتٍ لَّعَلِّی أَرْجِعُ إِلَی النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَعْلَمُونَ)
۴۶ناصر مکارم شیرازی:
(او به زندان آمد، و گفت) یوسف، اى مرد بسیار راستگو! درباره این خواب اظهار نظر کن که هفت گاو چاق را هفت گاو لاغر مىخورند; و هفت خوشهتر، و هفت خوشه خشکیده; تا من به سوى مردم بازگردم، تا (از تعبیر این خواب) آگاه شوند.
مهدی الهی قمشهای:
(در زندان رفت و گفت) يوسفا! اى كه هر چه گويى همه راست گويى، ما را به تعبير اين خواب كه هفت گاو فربه را هفت گاو لاغر مىخوردند و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشک (كه آنها را نابود ساختند) آگاه گردان، باشد كه نزد مردم بازگردم و (شاه و ديگران همه تعبير خواب و مقام تو را) بدانند.
حسین انصاریان:
(سپس به زندان نزد یوسف رفت و گفت) تو ای یوسف! ای راستگویِ (راست کردار!) درباره هفت گاو فربه که هفت (گاو) لاغر آنان را میخورند، و هفت خوشه سبز و (هفت خوشه) خشک دیگر، نظرت را برای ما بیان کن. امید است نزد مردم برگردم، باشد که (از تعبیر این خواب عجیب) آگاه شوند.
محمدمهدی فولادوند:
اى يوسف اى مرد راستگوى در باره (اين خواب كه) هفت گاو فربه هفت (گاو) لاغر آنها را مىخورند و هفت خوشه سبز و (هفت خوشه) خشگيده ديگر به ما نظر ده تا به سوى مردم برگردم شايد آنان (تعبيرش را) بدانند.
(قَالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِینَ دَأَبًا فَمَا حَصَدتُّمْ فَذَرُوهُ فِی سُنبُلِهِ إِلَّا قَلِیلًا مِّمَّا تَأْکُلُونَ)
۴۷ناصر مکارم شیرازی:
گفت «هفت سال پى در پى زراعت مىکنید; و آنچه را درو کردید، جز کمى که مىخورید، در خوشه هاى خود باقى بگذارید (و ذخیره نمایید).
مهدی الهی قمشهای:
يوسف گفت بايد هفت سال متوالى زراعت كنيد و هر خرمن را كه درو كنيد جز كمى كه قوت خود مىسازيد همه را با خوشه در انبار ذخيره كنيد.
حسین انصاریان:
گفت هفت سال با تلاش پی گیر زراعت کنید، پس آنچه را درو کردید جز اندکی که خوراک شماست در خوشه اش باقی گذارید.
محمدمهدی فولادوند:
گفت هفت سال پى در پى مى كاريد و آنچه را درويديد جز اندكى را كه مى خوريد در خوشه اش واگذاريد.
(ثُمَّ یَأْتِی مِن بَعْدِ ذَٰلِکَ سَبْعٌ شِدَادٌ یَأْکُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلَّا قَلِیلًا مِّمَّا تُحْصِنُونَ)
۴۸ناصر مکارم شیرازی:
پس از آن، هفت سال سخت (قحطى و خشکسالى) مىآید، که آنچه را براى آن سالها اندوختهاید، مىخورند; جز کمى که (براى بذر) ذخیره خواهید کرد.
مهدی الهی قمشهای:
كه چون اين هفت سال بگذرد هفت سال قحطى پيش آيد كه ذخيره شما را بخورند جز اندكى كه (براى تخم كاشتن) در انبار نگه داريد.
حسین انصاریان:
سپس بعد از آن (هفت سال فراوانی و گشایش) هفت سال سخت و دشوار (پیش) میآید که آنچه را برای آن (سالها) ذخیره کردهاید مگر اندکی که برای کاشتن نگهداری میکنید، میخورید.
محمدمهدی فولادوند:
آنگاه پس از آن هفت سال سخت مىآيد كه آنچه را براى آن (سالها) از پيش نهاده ايد جز اندكى را كه ذخيره مىكنيد همه را خواهند خورد.
(ثُمَّ یَأْتِی مِن بَعْدِ ذَٰلِکَ عَامٌ فِیهِ یُغَاثُ النَّاسُ وَ فِیهِ یَعْصِرُونَ)
۴۹ناصر مکارم شیرازی:
سپس سالى فرا مىرسد که باران فراوان نصیب مردم مىشود; و در آن سال، مردم عصاره (میوهها را) مىگیرند (و سال پربرکتى است.)»
مهدی الهی قمشهای:
آن گاه بعد از سنوات قحط و شدت مجاعه باز سالى آيد كه مردم در آن به آسايش و وسعت و فراوانى نعمت مىرسند.
حسین انصاریان:
آن گاه بعد از آن (دوره سخت و دشوار،) سالی میآید که مردم در آن بارانِ (فراوان) یابند و در آن (سال از محصولات کشاورزی) عصاره میوه میگیرند.
محمدمهدی فولادوند:
آنگاه پس از آن سالى فرا مىرسد كه به مردم در آن (سال) باران مىرسد و در آن آب ميوه مىگيرند.
(وَ قَالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ ۖ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَیٰ رَبِّکَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِی قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ ۚ إِنَّ رَبِّی بِکَیْدِهِنَّ عَلِیمٌ)
۵۰ناصر مکارم شیرازی:
پادشاه گفت «او را نزد من آورید.» ولى هنگامى که فرستاده او نزد وى آمد، یوسف گفت «به سوى آقایت بازگرد، و از او بپرس ماجراى زنانى که دستهاى خود را بریدند چه بود؟ به یقین پروردگار من به نیرنگ آنها آگاه است.»
مهدی الهی قمشهای:
شاه گفت زود او را نزد من بياوريد. چون فرستاده شاه نزد يوسف آمد يوسف به او گفت باز گرد و شاه را بپرس چه شد كه زنان مصرى همه دست خود بريدند؟ آرى خداى من به مكر آنان (و بىگناهى من) آگاه است.
حسین انصاریان:
و پادشاه (مصر) گفت یوسف را نزد من آورید. هنگامی که فرستاده (پادشاه) نزد یوسف آمد، یوسف گفت نزد سرورت بازگرد و از او بپرس حال و داستان زنانی که دستهای خود را بریدند، چه بود؟ یقیناً پروردگارم به نیرنگ آنان داناست.
محمدمهدی فولادوند:
و پادشاه گفت او را نزد من آوريد پس هنگامى كه آن فرستاده نزد وى آمد (يوسف) گفت نزد آقاى خويش برگرد و از او بپرس كه حال آن زنانى كه دستهاى خود را بريدند چگونه است زيرا پروردگار من به نيرنگ آنان آگاه است.
(قَالَ مَا خَطْبُکُنَّ إِذْ رَاوَدتُّنَّ یُوسُفَ عَن نَّفْسِهِ ۚ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَیْهِ مِن سُوءٍ ۚ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِیزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ)
۵۱ناصر مکارم شیرازی:
(پادشاه آن زنان را طلبید و) گفت «به هنگامى که یوسف را به سوى خویش دعوت کردید، جریان کار شما چه بود؟» گفتند «منزّه است خدا، ما هیچ (خطا و) عیبى در او نیافتیم!» (در این هنگام) همسر عزیز گفت «الآن حق آشکار گشت. من بودم که او را به سوى خود دعوت کردم; و او از راستگویان است.
مهدی الهی قمشهای:
شاه (با زنان مصر) گفت حقيقت حال خود را كه خواهان مراوده با يوسف بوديد بگوييد، همه گفتند حاش للَّه كه ما از يوسف هيچ بدى نديديم. در اين حال زن عزيز مصر اظهار كرد كه الآن حقيقت آشكار شد، من با يوسف عزم مراوده داشتم و او البته از راستگويان است.
حسین انصاریان:
(پادشاه به زنان) گفت داستان شما هنگامی که یوسف را به کامجویی دعوت کردید چیست؟ (زنان) گفتند پاک و منزّه است خدا! ما هیچ بدی در او سراغ نداریم. همسر عزیز گفت اکنون حق (پس از پنهان ماندنش) به خوبی آشکار شد، من (بودم که) از او درخواست کام جویی کردم، یقیناً یوسف از راستگویان است.
محمدمهدی فولادوند:
(پادشاه) گفت وقتى از يوسف كام (مى)خواستيد چه منظور داشتيد زنان گفتند منزه ست خدا ما گناهى بر او نمىدانيم همسر عزيز گفت اكنون حقيقت آشكار شد من (بودم كه) از او كام خواستم و بیشک او از راستگويان است.
(ذَٰلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ وَ أَنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی کَیْدَ الْخَائِنِینَ)
۵۲ناصر مکارم شیرازی:
این سخن را بخاطر آن گفتم تا بداند من در غیاب به او (یوسف) خیانت نکردم; و خداوند مکر خائنان را هدایت نمىکند.
مهدی الهی قمشهای:
(يوسف در ادامه سخن خود به فرستاده شاه گفت) من اين كشف حال براى آن خواستم تا عزيز مصر بداند كه من هرگز در نهانى به او خيانت نكردم و بداند كه خدا هرگز مكر و خدعه خيانتكاران را به مقصود نمىرساند.
حسین انصاریان:
(من به پاکی او و گناه خود اعتراف کردم) و این اعتراف برای این است که یوسف بداند من در غیاب او به وی خیانت نورزیدم و اینکه خدا نیرنگ خیانت کاران را به نتیجه نمیرساند.
محمدمهدی فولادوند:
(يوسف گفت) اين (درخواست اعاده حيثيت) براى آن بود كه (عزيز) بداند من در نهان به او خيانت نكردم و خدا نيرنگ خائنان را به جايى نمىرساند.