گزارش خطا
برای مشاهده معنا و شرح هر کلمه، بر روی آن کلیک کنید.
(فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَن یَجْعَلُوهُ فِی غَیَابَتِ الْجُبِّ ۚ وَ أَوْحَیْنَا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَٰذَا وَ هُمْ لَا یَشْعُرُونَ)
۱۵ناصر مکارم شیرازی:
هنگامى که او را با خود بردند، و به اتفاق تصمیم گرفتند وى را در مخفى گاه چاه قرار دهند، و (مقصد خود را عملى ساختند;) به او وحى فرستادیم که آنها را در آینده از این کارشان با خبر خواهى ساخت; در حالى که آنها نمىدانند.
مهدی الهی قمشهای:
چون او را به صحرا بردند و بر اين عزم متّفق شدند كه او را به قعر چاه درافكنند (چنين كردند) و ما به او وحى نموديم كه البته تو روزى برادران را به كار بدشان آگاه مىسازى و آنها تو را نشناخته و درک مقام تو نمىكنند.
حسین انصاریان:
پس هنگامی که وی را بردند و تصمیم گرفتند که او را در مخفی گاه آن چاه قرارش دهند (تصمیم خود را به مرحله اجرا گذاشتند) و ما هم به او الهام کردیم که از این کار آگاهشان خواهی ساخت در حالی که آنان نمیفهمند (که تو همان یوسفی.)
محمدمهدی فولادوند:
پس وقتى او را بردند و همداستان شدند تا او را در نهانخانه چاه بگذارند (چنين كردند) و به او وحى كرديم كه قطعا آنان را از اين كارشان در حالى كه نمىدانند با خبر خواهى كرد.
(وَ جَاءُوا أَبَاهُمْ عِشَاءً یَبْکُونَ)
۱۶ناصر مکارم شیرازی:
(برادران یوسف) شب هنگام، گریان به سراغ پدر آمدند.
مهدی الهی قمشهای:
و برادران شبانگاه با چشم گريان نزد پدر بازگشتند.
حسین انصاریان:
و شبان گاه گریهکنان نزد پدر آمدند.
محمدمهدی فولادوند:
و شامگاهان گريان نزد پدر خود (باز) آمدند.
(قَالُوا یَا أَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَ تَرَکْنَا یُوسُفَ عِندَ مَتَاعِنَا فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ ۖ وَ مَا أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لَّنَا وَ لَوْ کُنَّا صَادِقِینَ)
۱۷ناصر مکارم شیرازی:
گفتند «اى پدر! ما رفتیم تا مشغول مسابقه شویم، و یوسف را نزد اثاث خود گذاردیم; و گرگ او را خورد! و (مى دانیم) تو هرگز سخن ما را باور نخواهى کرد، هر چند راستگو باشیم.»
مهدی الهی قمشهای:
گفتند اى پدر، قصه اين است كه ما به صحرا رفته و سرگرم مسابقه بوديم و يوسف را بر سر متاع خود گذارديم و او را گرگ طعمه خود ساخت، و هر چند ما راست بگوييم تو باز از ما باور نخواهى كرد.
حسین انصاریان:
گفتند ای پدر! ما یوسف را در کنار بار و کالای خود نهادیم و برای مسابقه رفتیم؛ پس گرگ، او را خورد و تو ما را تصدیق نخواهی کرد اگرچه راست بگوییم!
محمدمهدی فولادوند:
گفتند اى پدر ما رفتيم مسابقه دهيم و يوسف را پيش كالاى خود نهاديم آنگاه گرگ او را خورد ولى تو ما را هر چند راستگو باشيم باور نمىدارى.
(وَ جَاءُوا عَلَیٰ قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ ۚ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْرًا ۖ فَصَبْرٌ جَمِیلٌ ۖ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَیٰ مَا تَصِفُونَ)
۱۸ناصر مکارم شیرازی:
و پیراهن او را با خونى دروغین (آغشته ساخته، نزد پدر) آوردند; گفت «نفس (سرکش) شما این کار (زشت) را برایتان زینت داده; من صبر جمیل خواهم داشت (و شکیبایى خالى از ناسپاسى); و در برابر آنچه مىگویید، از خداوند یارى مىطلبم.»
مهدی الهی قمشهای:
و پيراهن يوسف را آلوده به خون دروغ نمودند (و نزد پدر آوردند) يعقوب گفت بلكه امرى (زشت قبيح) را نفس مكّار در نظر شما بسيار زيبا جلوه داده، در هر صورت صبر جميل كنم، كه بر رفع اين بليّه كه شما اظهار مىداريد بس خداست كه مرا يارى تواند كرد.
حسین انصاریان:
و خونی دروغین بر پیراهنش آوردند (تا یعقوب مرگ یوسف را باور کند). گفت چنین نیست که میگویید، بلکه نفس شما کاری (زشت را) در نظرتان آراست (تا انجامش بر شما آسان شود) در این حال صبری نیکو (مناسب تر است)؛ و خداست که بر آنچه شما (از وضع یوسف) شرح میدهید از او یاری خواسته میشود.
محمدمهدی فولادوند:
و پيراهنش را (آغشته) به خونى دروغين آوردند (يعقوب) گفت (نه) بلكه نفس شما كارى (بد) را براى شما آراسته است اينک صبرى نيكو (براى من بهتر است) و بر آنچه توصيف مىكنيد خدا يارى ده است.
(وَ جَاءَتْ سَیَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَیٰ دَلْوَهُ ۖ قَالَ یَا بُشْرَیٰ هَٰذَا غُلَامٌ ۚ وَ أَسَرُّوهُ بِضَاعَةً ۚ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَعْمَلُونَ)
۱۹ناصر مکارم شیرازی:
و (در همین حال) کاروانى فرا رسید; و مأمور آب را فرستادند (تا آب بیاورد); او دلو خود را (در چاه) افکند; (ناگهان) صدا زد «مژده باد! این کودکى است (زیبا و دوست داشتنى!)» و او را به عنوان کالایى (از دیگران) مخفى داشتند. و خداوند به آنچه آنها انجام مىدادند، آگاه بود.
مهدی الهی قمشهای:
بارى كاروانى آنجا رسيد و سقّاى قافله را براى آب فرستادند، دلو را به چاه فرستاد (همين كه از آن چاه برآورد) گفت به به از اين بشارت و خوشبختى كه رخ داده، اين پسرى است (كه نصيب ما شده است). و او را پنهان داشتند كه سرمايه تجارت كنند و خدا به آنچه مىكردند آگاه بود.
حسین انصاریان:
و کاروانی آمد، پس آب آورشان را فرستادند، او دلوش را به چاه انداخت، گفت مژده! این پسری نورس است! و او را به عنوان کالا(ی تجارت) پنهان کردند؛ و خدا به آنچه میخواستند انجام دهند، دانا بود.
محمدمهدی فولادوند:
و كاروانى آمد پس آب آور خود را فرستادند و دلوش را انداخت گفت مژده اين يک پسر است و او را چون كالايى پنهان داشتند و خدا به آنچه میکردند دانا بود.
(وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ کَانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ)
۲۰ناصر مکارم شیرازی:
و (سرانجام) او را به بهایى اندک، به چند درهم فروختند; و نسبت به (فروختن) او، بى رغبت بودند (; چرا که مىترسیدند رازشان فاش شود).
مهدی الهی قمشهای:
و او را به بهايى اندک و درهمى ناچيز فروختند و در او زهد و بىرغبتى نمودند.
حسین انصاریان:
و او را به بهایی ناچیز، درهمی چند فروختند و نسبت به او بی رغبت بودند.
محمدمهدی فولادوند:
و او را به بهاى ناچيزى چند درهم فروختند و در آن بى رغبت بودند.
(وَ قَالَ الَّذِی اشْتَرَاهُ مِن مِّصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَکْرِمِی مَثْوَاهُ عَسَیٰ أَن یَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا ۚ وَ کَذَٰلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ ۚ وَ اللَّهُ غَالِبٌ عَلَیٰ أَمْرِهِ وَ لَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ)
۲۱ناصر مکارم شیرازی:
و آن کس از (مردم) مصر که او را خرید (عزیز مصر)، به همسرش گفت «مقام وى را گرامى دار، شاید براى ما سودمند باشد; و یا او را به عنوان فرزند انتخاب کنیم.» و این چنین یوسف را درآن سرزمین، جایگاه (ویژهاى) دادیم. (ما این کار را کردیم، تا او را بزرگ داریم; و) از علم تعبیر خواب به او بیاموزیم; خداوند بر کارش توانا و پیروز است، ولى بیشتر مردم نمىدانند.
مهدی الهی قمشهای:
و عزيز مصر كه او را خريدارى كرد به زن خويش سفارش غلام را نمود كه مقامش بسيار گرامى دار كه اين غلام اميد است به ما نفع بسيار بخشد يا او را به فرزندى برگيريم. و ما اين چنين يوسف را به تمكين و اقتدار رسانيديم و براى آنكه او را از علم تعبير خوابها بياموزيم، و خدا بر كار خود غالب است ولى بسيارى مردم (بر اين حقيقت) آگه نيستند.
حسین انصاریان:
آن مرد مصری که یوسف را خرید، به همسرش گفت جایگاهش را گرامی دار، امید است (در امور زندگی) به ما سودی دهد، یا او را به فرزندی انتخاب کنیم. این گونه یوسف را در سرزمین مصر مکانت بخشیدیم (تا زمینه فرمانروایی و حکومتش فراهم شود) و به او از تعبیر خوابها بیاموزیم؛ و خدا بر کار خود چیره و غالب است، ولی بیشتر مردم نمیدانند.
محمدمهدی فولادوند:
و آن كس كه او را از مصر خريده بود به همسرش گفت نيكش بدار شايد به حال ما سود بخشد يا او را به فرزندى اختيار كنيم و بدين گونه ما يوسف را در آن سرزمين مكانت بخشيديم تا به او تاويل خوابها را بياموزيم و خدا بر كار خويش چيره است ولى بيشتر مردم نمىدانند.
(وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَ عِلْمًا ۚ وَ کَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ)
۲۲ناصر مکارم شیرازی:
و هنگامى که به بلوغ و رشد رسید، ما حکم (پیامبرى) و «علم» به او دادیم; و اینچنین نیکوکاران را پاداش مىدهیم!
مهدی الهی قمشهای:
و چون يوسف به سن رشد و كمال رسيد او را مقام حكمت و نبوت (يا مسند حكمفرمايى) و مقام دانش عطا كرديم و اين چنين ما نكوكاران عالم را پاداش مىبخشيم.
حسین انصاریان:
و هنگامی که یوسف به سنّ کمال رسید، حکمت و دانش به او عطا کردیم، و ما نیکوکاران را این گونه پاداش میدهیم.
محمدمهدی فولادوند:
و چون به حد رشد رسيد او را حكمت و دانش عطا كرديم و نيكوكاران را چنين پاداش مىدهيم.