تهلیل در اصطلاح، گفتن لااله الاّ اللّه است. و به کاربردن مادّه هلل برای این معنا، بدان سبب است که فرد به هنگام گفتن لااله الاّ اللّه صدای خود را بلند می کند
[۵]محمدبن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۵، ص۳۶۸، چاپ عبداللّه درویش، قاهره.
همچنین گفته شده که تهلیل برگرفته از حروف لااله الاّ اللّه است.
[۶]محمدبن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۵، ص۳۶۸، چاپ عبداللّه درویش، قاهره.
راغب اصفهانی، ذیل «هلل»، اهلال و تهلّل را به جای تهلیل آورده است، مصدر منحوتِ (تراشیده شده) این جمله، هَیلَله است نظیر بَسمَله و حَوقَله یا حَولَقه و سَبحَله.
[۷]محمدبن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۵، ص۳۷۰، چاپ عبداللّه درویش، قاهره.
[۸]عبدالملک بن محمد ثعالبی، فقه اللغة و سرالعربیّة، ص۲۲۴ـ۲۲۵، چاپ سلیمان سلیم بواب، دمشق ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
و در باب صلات و حج به مناسبت از آن سخن رفته است. امام خمینی برای توحید ارکان و مقاماتی قائل است و معتقد است هویت مطلق الهی در عین بطون، ظاهر و در عین ظهور باطن است و سرّ این ظهور و بطون آن است که ذات مطلق الهی به نفس اطلاق خود عین ظهور و عین بطون است.
و مقام تهلیل را مقام استهلاک همه کمالات میداند، به این بیان که سالک در هرآنچه جمال و کمال هست، همه را ظهور جمال و کمال حق و جلوهای از تجلیات او میبیند. درحقیقت در این توحید، الوهیت از غیر نفی میشود و در نزد ارباب معرفت، در این قسم توحید صفاتی ظاهر و دو توحید فعلی و ذاتی در پشت پرده توحید صفاتی پنهاناند.
[۱۳]خمینی، روحالله، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۵۷۶، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.
امام خمینی رکن تهلیل را مقام نفی الوهیت فعلیه میداند که همان لا مؤثر فی الوجود الا الله است و تمام مراتب وجودات امکانی ظل حقیقت وجود حق و قدرت اوست و هیچ تاثیری برای ممکنات نیست از این روی معنای لاالهالاالله مشاهده فاعلیت و قدرت حق است در خلق و نفی تعینات خلقی است. و لاالهالاالله یعنی معبودی سوای الله نیست؛ بنابراین این مقام از تهلیل نتیجه مقام تحمید است، البته برای تهلیل مقامات دیگری نیز هست.
به اعتقاد ایشان، سرّ اینکه تهلیل در مقام توحید صفات قرار دارد، آن است که در تهلیل نفی الوهیت از غیر حقتعالی رخ میدهد. ازاینرو تهلیل به «لاالهالاالله» در این مقام به این معناست که هیچ کمالی بدین نحو که جامع تمامی کمالات و صفات باشد، در دیگر موجودات نیست و همه به اسم جامع الله اختصاص دارد.
ذکر لااله الاّ اللّه از جمله ذکرهای مؤمنان است، زیرا بنا بر احادیث، اقرار به آن (توحید) یکی از ارکان پنج گانه اسلام و بزرگترین باب از ابواب هفتاد و چندگانه ایمان است.
بر اساس برخی احادیث، قائلِ لااله الاّ اللّه یا کسی که آخرین سخن او لااله الاّ اللّه باشد، وارد بهشت می شود یا بنا بر حدیثی دیگر، آتشدوزخ بر او حرام می گردد
[۶۴]عبداللّه بن محمد عین القضاة، تمهیدات، ص۷۲ـ ۷۸، چاپ عفیف عسیران، تهران ( ۱۳۴۱ ش ).
[۶۵]ابن رجب، مجموع رسائل الجاحظ ابن رجب الحنبلی، ج۳، ص۴۷ـ۵۳، چاپ طلعت بن فؤاد حلوانی، رساله ۲: التوحید، او، تحقیق کلمة الاخلاص، قاهره ۱۴۲۳ـ۱۴۲۴/ ۲۰۰۲ـ ۲۰۰۳.
ازینرو، در احادیث به تلقین لااله الاّ اللّه به مردگان سفارش شده است.
[۶۶]محمدبن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج۲، ص۲۲۵، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت ۱۴۰۳.
[۶۹]محمدبن بهادر زرکشی، معنی لااله الاالله، ج۱، ص۷۴، چاپ علی محیی الدین علی قره داغی، قاهره ۱۹۸۵
[۷۰]محمودبن عمر زمخشری، «هذه مسألة فی کلمة (لااله الااللّه ) أملاها جاراللّه العلامة الزمخشری»، ص۶۵۱، چاپ محمدرضا انصاری قمی، در میراث اسلامی ایران، دفتر چهارم، به کوشش رسول جعفریان، قم : کتابخانه آیة اللّه العظمی مرعشی نجفی، ۱۳۷۶ ش
[۷۱]ابن هشام، مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب، ج۱، ص۲۳۹، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، چاپ افست قم ۱۴۰۴
در مقابل، با محذوف و مقدور دانستن چنین عباراتی مخالفت شده، به این دلیل که اگر محذوف، «لنا» باشد، در این صورت جمله «لااله الاّ اللّه» توحید را فقط برای الاه ما اثبات می کند نه مطلق الاه و چنانچه محذوف «فی الوجود» باشد، عبارت «لااله فی الوجودالاّ اللّه» تنها وجود آلهه دیگر را، و نه ماهیت آنها را، نفی می کند، حال آنکه در توحید، نفی ماهیت قویتر از نفی وجود است
برخی دیگر معتقدند که نیازی به در تقدیر دانستن هیچ واژه ای در این عبارت نیست؛ چه، به همین شکل عبارتی تام و مستقل است. به گفته زمخشری
[۷۴]محمودبن عمر زمخشری، «هذه مسألة فی کلمة (لااله الااللّه) أملاها جاراللّه العلامة الزمخشری»، ج۱، ص۶۵۱ـ۶۵۲.
«الاّ اللّه» در محل مبتدا و «لااله» در محل خبر است و عبارت در اصل «اللّه الهٌ» «(خداوند سزاوار عبادت است) بوده و لا و الّا به منظور حصر در جمله آمده است که هم الوهیتِ اللّه را اثبات و هم الوهیت هر اله دیگری را نفی می کند
[۷۵]ابن هشام، مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب، ج۲، ص۵۷۳، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، چاپ افست قم ۱۴۰۴
همچنین برخی معتقدند که الاّ در عبارت لااله الاّ اللّه به معنای غیر است
[۷۶]محمدبن بهادر زرکشی، معنی لااله الاالله، ص۱۲۵، چاپ علی محیی الدین علی قره داغی، قاهره ۱۹۸۵.
، چنانکه در آیه «لوکان فیهِماالهة الاّ اللّه لفسدتا»
در احادیثی نیز بر استحبابِ گفتن لااله الاّ اللّه در همه حالات و توصیه به برگزیدن آن از میان اذکار مختلف تأکید شده، زیرا تهلیل بهترین عبادت، بهایبهشت و پاک کننده گناهانمومن است
و بی شک یکی از جهات اهمیت آن قرآنی بودن این عبارت است، چنانکه ابن عربی می گوید این رحمتخداوند به انسان است که خود در قرآن چنین تعبیری به کار برده وگرنه چگونه بندگان می توانستند با علم به حق ابتدا «لااله» بگویند و سپس در مقام اثبات بر آیند.
در آثار عرفای مسلمان، در تفسیرِ عبارتِ تهلیل، لطائف بسیاری مطرح شده است.این تفاسیر بعضاً صورت مستقل یافته و به صورت رسالهای در تفسیر لااله الاّ اللّه در آمده است.
در حدیثی دیگر در اوایل قرن چهارم، ابوعبداللّه محمد ترمذیملقب به حکیم ترمذی، رسالهای در تفسیر لااله الاّ اللّه نوشته که ظاهراً کهنترینرساله در نوع خود است.این رساله به زبان عربی است اما برای مخاطبانفارسیزبان نگاشته شده است، ترمذی در این رساله در باره ترجمه عبارت لااله الاّ اللّه به فارسی بحث می کند. به نظر او ترجمه این عبارت به «نیست خدایی جز آن خدای» درست نیست، چرا که در این ترجمه «لا» به معنای «لیس» گرفته شده است،«لیس» حرف انکار است در حالی که «لا» در عبارت تهلیل، معنای نفی و تنزیه می دهد. به گفته ترمذی، مراد از تهلیل انکارخدایان دیگر نیست، بلکه نفی خداییِ خدایان دیگر و تنزیه خداوند متعال است
[۱۲۳]محمدبن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج۵، ص۱۲، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت ۱۴۰۳.
ظاهراً در زمان ترمذی ترجمه لااله الاّ اللّه به «نیست خدایی جز آن خدای» یا عبارتی نظیر آن، که در آن «لا» به «نیست» ترجمه می شده، معمول بوده است. بحثی که ترمذی در رساله خود در باره لااله الاّ اللّه مطرح کرده اگرچه عرفانی است، در مقام تفسیر و توضیح عبارت است و شاید بتوان گفت که تفاسیر لااله الاّ اللّه در دوره های بعد عمیقتر شده است.
در قرن پنجم، ابوالحسن بُستی، صوفیخراسانی، تفسیر جدیدی با توجه به اجزای عبارت لااله الاّ اللّه مطرح کرد.او در رسالهای فارسی که در تفسیر لااله الاّ اللّه نگاشته، بدایت طریقت را حاصل تابش لااله الاّ اللّه دانسته است. بستی میان «کلمه» و «عین» لااله الاّ اللّه فرق می گذارد و می گوید که در میان این کلمه و عین، ۹۹ منزل اسماء اللّه است.سالک باید در «لا» فانی شود تا در بقای «الاّ» به درگاه بی نیازی برسد.
[۱۲۴]ابوالحسن بستی، «( رساله در شرح لااله الااللّه )»، نصراللّه پورجوادی، زندگی و آثار شیخ ابوالحسن بستی، ص۷۳ـ۷۴، تهران ۱۳۶۴ ش.
احمد غزالی نیز رسالةالتجرید فی کلمةالتوحید را در تفسیر لااله الاّ اللّه نگاشته است، وی در این رساله عربی توضیح می دهد که «لااله» در مقام نفی است و «الاّ اللّه» در مقام اثبات، اولی کفر و ظلمت است و آخری ایمان و نور، او کفر «لااله» را به ابلیس نسبت می دهد و ایمان «الاّ اللّه» را به آدم ابوالبشر. در واقع، با الاّ اللّه گفتن است که شخصاز نسبت شیطانی می رهد و با آدمیت نسبت می یابد
[۱۲۵]نصراللّه پورجوادی، سلطان طریقت : سوانح زندگی و شرح آثار خواجه احمد غزالی، ص۱۹۱ـ۱۹۳، تهران ۱۳۵۸ ش،
، چنانکه ملاحظه می شود برای بستی و غزالی، تهلیل از صرف تقریر به لسان گذشته و معنای عمیقتری یافته که بیانگر نحوه وصول به توحید است، بستی با تعبیر «عین لااله الاّ اللّه» به این معنا اشاره می کند و احمد غزالی التجرید فی کلمة التوحید را برای دلالت به آن برمی گزیند.
رسالهای نیز در این باره به میرسید شریف جرجانی (متوفی ۸۱۶) نسبت داده شده است
[۱۲۸]فاضل، محمود فاضل، «( در باره ) اسکندریه یا رساله در اصول دین، برابر اعتقاد جمهور متشرعه و تأویل آن بر مشرب صوفیه و حکما تألیف علامه میرسید شریف گرگانی»، در محقق نامه : مقالات تقدیم شده به استاد دکتر مهدی محقق، به اهتمام بهاءالدین خرمشاهی و جویا جهان بخش، ج۲، ص۱۴۱۲، تهران : سینانگار، ۱۳۸۰ ش.
صوفیانخراسان در قرنهای پنجم و ششم در تفسیر عبارت لااله الاّ اللّه تعبیرات شاعرانه به کار می بردند، یک رباعی به جای مانده از بُستی از نخستین نمونه های آن است. بستی در این رباعی مرتبه پس از «لا» و پیش از فنای مطلق را «نورِ سیَه» خوانده است
[۱۳۲]احمدبن محمد غزالی، سوانح، ج۱، ص۲۰، چاپ نصراللّه پورجوادی، تهران ۱۳۵۹ ش.
[۱۳۳]عبداللّه بن محمد عین القضاة، تمهیدات، ج۱، ص۱۱۹، چاپ عفیف عسیران، تهران (۱۳۴۱ ش ).
[۱۳۴]عبداللّه بن محمد عین القضاة، تمهیدات، ج۱، ص۱۱۸، چاپ عفیف عسیران، تهران (۱۳۴۱ ش).
می گوید که این نور سیاه، نور ابلیس است و شعرا گاهی آن را «زلف شاهد» تعبیر کردهاند. بر این اساس، مقصود از نور سیاه، مقام الاّ است که در آن سالک از مرتبه لا گذشته اما هنوز به تعبیر بستی به «درگاه بی نیازی» نرسیده است.
[۱۳۵]ابوالحسن بستی، «( رساله در شرح لااله الااللّه )»، نصراللّه پورجوادی، زندگی و آثار شیخ ابوالحسن بستی، تهران ۱۳۶۴ ش.
[۱۳۶]مجدودبن آدم سنایی، دیوان، ج۱، ص۵۱ـ۵۲، چاپ مدرس رضوی، تهران (۱۳۵۴ ش).
(سنایی غزنوی،) نیز مضامین شاعرانه ای در تفسیر لااله الاّ اللّه به کار برده است. او در یکی از اشعار خود، که در مقام اهل توحید سروده، شهادت گفتن حقیقی را آن می خواند که اظهار «لا» شخص را از هستی خود فارغ کند و آنگاه با اظهار «الاّ» نور الوهیت او را به «اللّه» واصل گرداند، «لا» را به نهنگی (در فارسی قدیم : تمساح)
که دریای هستی را می آشامد و نیز به جارویی که خار و خاشاک راه توحید را می روبد و محو می کند، تشبیه می کند
[۱۳۸]عبداللّه بن محمد نجم رازی، مرصاد العباد، ج۱، ص۱۴۲، چاپ محمد امین ریاحی، تهران ۱۳۵۲ ش الف.
تعابیر شاعرانه ای که سنایی در اشعار خود در باره «لا» آورده، مورد توجه نویسندگان و شاعران پس از او قرار گرفته، چنانکه تعبیر «نهنگ لا» در اشعار اوحدالدین کرمانی و بهاءالدین عاملی به کار رفته
[۱۳۹]اسماعیل شفق، «' جاروی لا، : سخنی در باره یک اصطلاح عرفانی»، ج۱، ص۲۷. نشردانش، سال ۱۸، ش ۴ (زمستان ۱۳۸۰)
در یکی از غزلیاتمنسوب به مولوی (با مطلعِ «داد جارویی به دستم آن نگار/ گفت کز دریا بر انگیزان غبار) فضای فرا واقع گرایانه ای در شرح عبارت لااله الاّ اللّه تصویر شده است
[۱۴۶]اسماعیل شفق، «' جاروی لا، : سخنی در باره یک اصطلاح عرفانی»، ج۱، ص۲۷ـ ۲۸، نشردانش، سال ۱۸، ش ۴ (زمستان ۱۳۸۰).
[۱۵۰]احمدبن عمر نجم الدین کبری، فوائح الجمال و فواتح الجلال، ج۱، ص۲۶۷ـ۲۸۰، ترجمه محمدباقر ساعدی خراسانی، چاپ حسین حیدرخانی مشتاقعلی، تهران ۱۳۶۸ ش
ضمن نقل حدیثی از پیامبر اکرم که «لااله الاّ اللّه» را برترین ذکر دانسته، شرایط ادای این ذکر را بتفصیل بر شمرده است. ابومحمد اسفراینی (متوفی ۷۱۷) نیز در رساله در روش سلوک و خلوت نشینی، لااله الاّ اللّه را برترین ذکر دانسته
[۱۵۱]عبدالرحمان بن محمد اسفراینی، کاشف الاسرار، بانضمام پاسخ به چند پرسش، (و) رساله در روش سلوک و خلوت نشینی، ج۱، ص۱۲۵، چاپ هرمان لندلت، تهران ۱۳۵۸ ش.
و گفته که حق تعالی علم اولین و آخرین را در ضمن آن نهاده است
[۱۵۲]عبدالرحمان بن محمد اسفراینی، کاشف الاسرار، بانضمام پاسخ به چند پرسش، (و) رساله در روش سلوک و خلوت نشینی، ج۱، ص۱۲۳، چاپ هرمان لندلت، تهران ۱۳۵۸ ش.
او همچنین در رساله کوچکی، که حاوی پاسخ به چند پرسش است، هر کلمه عبارت «لااله الاّ اللّه» را تفسیری ویژه کرده است
[۱۵۳]عبدالرحمان بن محمد اسفراینی، کاشف الاسرار، بانضمام پاسخ به چند پرسش، (و) رساله در روش سلوک و خلوت نشینی، ج۱، ص۹۵ـ ۹۸، چاپ هرمان لندلت، تهران ۱۳۵۸ ش.
[۱۵۴]نعمت اللّه ولی، رساله های حضرت سید نورالدین شاه نعمت اللّه ولی قدّس سرّه، ج۱، ص۲۲۶ـ۲۲۷، چاپ جواد نوربخش، رساله ۲۲: خلوت، تهران ۱۳۵۵ ش.
دارد چنین به نظر می رسد که او نیز ذکر لااله الاّ اللّه را به مریدان خود توصیه می کرده است. از نوشته های جامی
[۱۵۵]عبدالرحمان بن احمد جامی، بهارستان و رسائل جامی، ج۱، ص۴۸۷، چاپ اعلاخان افصح زاد، محمدجان عمراف، و ابوبکر ظهورالدین، رساله ۱۰: رساله سر رشته ( = رساله در مراقبه و آداب ذکر )، تهران ۱۳۷۹ ش.
می توان دریافت که در میان نقشبندیان نیز این ذکر متداول بوده است،جامی
[۱۵۶]عبدالرحمان بن احمد جامی، بهارستان و رسائل جامی، ج۱، ص۴۸۷ـ ۴۸۸،چاپ اعلاخان افصح زاد، محمدجان عمراف، و ابوبکر ظهورالدین، رساله ۱۰: رساله سر رشته ( = رساله در مراقبه و آداب ذکر )، تهران ۱۳۷۹ ش.
در رساله ای که در مراقبه و آداب ذکر نگاشته، ذکر لااله الاّ اللّه را یکی از طریقه های سه گانه نیل به «حضورِدائم» و در نتیجه آن رسیدن به «مشاهده» خوانده و نحوه ادای این ذکر را بدقت توضیح داده است. ذکر لااله الاّ اللّه امروزه هم در میان سلسلهها یا طریقه ها، از جمله نعمت اللهیه و نقشبندیه و قادریه، معمول است،در مجالس قادریان این ذکر به صورت آهنگین (معمولاً چهارضربی) ادا می شود و با دف همراهی می گردد.
[۱۵۷]علی بلوکباشی، «مفاهیم و نمادگارها در طریقت قادری»، مردم شناسی و فرهنگ عامه ایران، ص۱۴ـ۱۷، ش ۳ (زمستان ۱۳۵۶).
۱. ↑ اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح:تاج اللغة و صحاح العربیة، ج۵، ص۱۸۵۲، چاپ احمدعبدالغفور عطار، قاهره ۱۳۷۶، چاپ افست بیروت ۱۴۰۷. ۲. ↑ ابن فارس، مقائیس اللغه، ج۶، ص۱۱. ۳. ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۱۲۰. ۴. ↑ مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۱۵، ص۸۱۰. ۵. ↑ محمدبن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۵، ص۳۶۸، چاپ عبداللّه درویش، قاهره. ۶. ↑ محمدبن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۵، ص۳۶۸، چاپ عبداللّه درویش، قاهره. ۷. ↑ محمدبن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۵، ص۳۷۰، چاپ عبداللّه درویش، قاهره. ۸. ↑ عبدالملک بن محمد ثعالبی، فقه اللغة و سرالعربیّة، ص۲۲۴ـ۲۲۵، چاپ سلیمان سلیم بواب، دمشق ۱۴۰۹/۱۹۸۹. ۹. ↑ وسائل الشیعه ج۷، ص۱۸۰. ۱۰. ↑ کشف الغطاء ج۲، ص۳۰۵. ۱۱. ↑ خمینی، روحالله، مصباحالهدایه، ص۷۹-۸۰، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۶. ۱۲. ↑ خمینی، روحالله، مصباحالهدایه، ص۷۹-۸۰، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۶. ۱۳. ↑ خمینی، روحالله، دانشنامه امام خمینی، ج۳، ص۵۷۶، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰. ۱۴. ↑ خمینی، روحالله، آداب الصلاة، ص۳۷۲-۳۷۳، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۸. ۱۵. ↑ خمینی، روحالله، سرّ الصلاة، ص۶۸، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۸. ۱۶. ↑ خمینی، روحالله، مصباحالهدایه، ص۷۹، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۶. ۱۷. ↑ خمینی، روحالله، آداب الصلاة، ص۳۷۲، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۸. ۱۸. ↑ فتح/سوره۴۸، آیه۲۶. ۱۹. ↑ محمدبن احمد ازهری، تهذیب اللغة، ج۵، چاپ عبداللّه درویش، قاهره. ۲۰. ↑ محمدبن اسماعیل بخاری جعفی، صحیح البخاری، ج۷، ص۲۲۹، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱. ۲۱. ↑ محمدبن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج۵، ص۶۲، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت ۱۴۰۳. ۲۲. ↑ طبری، جامع، ج۲۶، ص۶۶ـ۶۷. ۲۳. ↑ علل الشرایع، ج۱، ص۲۵۱، نجف ۱۳۸۶/۱۹۶۶، چاپ افست قم. ۲۴. ↑ طوسی، التبیان، ج۴، ص۲۸۳. ۲۵. ↑ فضل بن حسن طَبْرِسی، مجمع البیان، ج۸، ص۵۸۴. ۲۶. ↑ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۶، ص۴۸۰. ۲۷. ↑ ابن بابویه، کتاب الخصال، ج۱، ص۲۹۹، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۲ ش. ۲۸. ↑ ابن بابَویه، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۱۱۹. ۲۹. ↑ ابن حَجَر عَسقَلانی ابن حجر عسقلانی، فتح الباری : شرح صحیح البخاری، ج۸، ص۱۶۰، بیروت : دارالمعرفه. ۳۰. ↑ محمدبن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۹، ص۳۵۹، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵. ۳۱. ↑ طباطبائی، المیزان، ج۱۲، ص۵۱. ۳۲. ↑ محمدبن علی شوکانی، فتح القدیر، ج۱، ص۲۷۷، بیروت : داراحیاء التراث العربی. ۳۳. ↑ یحیی بن شرف نووی، صحیح مسلم بشرح النووی، ج۱۷، ص۱۸، بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۷. ۳۴. ↑ محمدصالح بن احمد مازندرانی، شرح اصول الکافی، ج۱۰، ص۳۱۶، مع تعالیق ابوالحسن شعرانی، چاپ علی عاشور، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰. ۳۵. ↑ صافات/سوره۲۷، آیه۳۵. ۳۶. ↑ محمد/سوره۴۷، ایه۱۹. ۳۷. ↑ محمدفؤاد عبدالباقی، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، ذیل «إل'ه»، قاهره ۱۳۶۴، چاپ افست تهران ( ۱۳۹۷ ). ۳۸. ↑ ابن حنبل، مسند الامام احمدبن حنبل، ج۲، ص۱۴۳، بیروت : دارصادر. ۳۹. ↑ ابن حنبل، مسند الامام احمدبن حنبل، ج۲، ص۱۲۰، بیروت : دارصادر. ۴۰. ↑ ابن حنبل، مسند الامام احمدبن حنبل، ج۲، ص۳۷۹، بیروت : دارصادر. ۴۱. ↑ محمدبن اسماعیل بخاری جعفی، صحیح البخاری، ج۱، ص۸، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱. ۴۲. ↑ علی بن حسن طبرسی، مشکاة الانوار فی غرر الاخبار، ج۱، ص۸۶، چاپ مهدی هوشمند، قم ۱۴۱۸. ۴۳. ↑ محمدبن اسماعیل بخاری جعفی، صحیح البخاری، ج۷، ص۲۲۹، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱. ۴۴. ↑ سلیمان بن احمد طبرانی، مسند الشامیین، ج۳، ص۳۱۵، چاپ حمدی عبدالمجید سلفی، بیروت ۱۴۱۷/ ۱۹۹۶. ۴۵. ↑ احمدبن حسین بیهقی، السنن الکبری، ج۵، ص۱۱۷، بیروت : دارالفکر. ۴۶. ↑ احمدبن حسین بیهقی، السنن الکبری، ج۴، ص۲۸۴، بیروت : دارالفکر. ۴۷. ↑ محمدبن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱، ص۱۱۱، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵ ۴۸. ↑ ابن حنبل، مسند الامام احمدبن حنبل، بیروت : دارصادر. ۴۹. ↑ ابن حنبل، مسند الامام احمدبن حنبل، ج۳، ص۴۹۲، بیروت : دارصادر. ۵۰. ↑ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۵۱، نجف ۱۹۵۶. ۵۱. ↑ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۸، ص۲۰۲. ۵۲. ↑ محمدبن عبداللّه حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۲۵۶، چاپ یوسف عبدالرحمان مرعشلی، بیروت ۱۴۰۶. ۵۳. ↑ علی بن حسام الدین متقی، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج۱، ص۴۱۶، چاپ بکری حیّانی و صفوه سقا، بیروت ۱۴۰۹/ ۱۹۸۹. ۵۴. ↑ بابویه، التوحید، ص۲۵، چاپ هاشم حسینی طهرانی، قم ۱۳۸۷. ۵۵. ↑ محمدبن سلامه قضاعی، مسندالشهاب، ج۲، ص۳۲۳ـ۳۲۴، چاپ حمدی عبدالمجید سلفی، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵. ۵۶. ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۷، ص۱۱۵، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۵۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ ۲۰۰۰. ۵۷. ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۵، ص۴۶۲، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۵۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ ۲۰۰۰. ۵۸. ↑ مجلسی، بحارالانوار، ج۴۹، ص۱۲۷. ۵۹. ↑ ابن بابویه، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۱۱۹، چاپ حسین اعلمی، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴. ۶۰. ↑ ابن بابویه، کتاب الخصال، ج۱، ص۲۹۹، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۲ ش. ۶۱. ↑ احمدبن حسین بیهقی، الاسماء و الصفات، ج۱، ص۱۶۰ـ۱۶۱، چاپ عبدالرحمان عمیره، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷. ۶۲. ↑ حرّعاملی، وسائل الشیعه ج۲، ص۴۵۶. ۶۳. ↑ عبدالکریم بن هوازن قشیری، التحبیر فی التذکیر، ص۲۴، ابراهیم بسیونی، قاهره ۱۹۶۸. ۶۴. ↑ عبداللّه بن محمد عین القضاة، تمهیدات، ص۷۲ـ ۷۸، چاپ عفیف عسیران، تهران ( ۱۳۴۱ ش ). ۶۵. ↑ ابن رجب، مجموع رسائل الجاحظ ابن رجب الحنبلی، ج۳، ص۴۷ـ۵۳، چاپ طلعت بن فؤاد حلوانی، رساله ۲: التوحید، او، تحقیق کلمة الاخلاص، قاهره ۱۴۲۳ـ۱۴۲۴/ ۲۰۰۲ـ ۲۰۰۳. ۶۶. ↑ محمدبن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج۲، ص۲۲۵، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت ۱۴۰۳. ۶۷. ↑ ابن بابویه، الامالی، ج۱، ص۶۳۳، قم ۱۴۱۷. ۶۸. ↑ حرّعاملی، وسائل الشیعه، ج۲، ص۴۵۶. ۶۹. ↑ محمدبن بهادر زرکشی، معنی لااله الاالله، ج۱، ص۷۴، چاپ علی محیی الدین علی قره داغی، قاهره ۱۹۸۵ ۷۰. ↑ محمودبن عمر زمخشری، «هذه مسألة فی کلمة (لااله الااللّه ) أملاها جاراللّه العلامة الزمخشری»، ص۶۵۱، چاپ محمدرضا انصاری قمی، در میراث اسلامی ایران، دفتر چهارم، به کوشش رسول جعفریان، قم : کتابخانه آیة اللّه العظمی مرعشی نجفی، ۱۳۷۶ ش ۷۱. ↑ ابن هشام، مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب، ج۱، ص۲۳۹، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، چاپ افست قم ۱۴۰۴ ۷۲. ↑ عمر فخررازی، التفسیرالکبیر، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۱۵۷ـ ۱۵۸، بیروت ۱۴۲۱/ ۲۰۰۰. ۷۳. ↑ ابوحیّان غرناطی، تفسیر البحرالمحیط، ج۱، ص۴۶۳ـ ۴۶۴، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳. ۷۴. ↑ محمودبن عمر زمخشری، «هذه مسألة فی کلمة (لااله الااللّه) أملاها جاراللّه العلامة الزمخشری»، ج۱، ص۶۵۱ـ۶۵۲. ۷۵. ↑ ابن هشام، مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب، ج۲، ص۵۷۳، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، چاپ افست قم ۱۴۰۴ ۷۶. ↑ محمدبن بهادر زرکشی، معنی لااله الاالله، ص۱۲۵، چاپ علی محیی الدین علی قره داغی، قاهره ۱۹۸۵. ۷۷. ↑ انبیاء/سوره۲۱، آیه۲۲. ۷۸. ↑ محمدبن حسن رضی الدین استرآبادی، شرح الرضی علی الکافیه، ج۲، ص۱۲۵۱۲۶، چاپ یوسف حسن عمر،:جامعة قاریونس، ۱۳۹۸/۱۹۷۸. ۷۹. ↑ ابن هشام، مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب، ج۱، ص۷۰، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، چاپ افست قم ۱۴۰۴. ۸۰. ↑ ابن هشام، مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب، ج۲، ص۶۹۷، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، چاپ افست قم ۱۴۰۴. ۸۱. ↑ محمودبن عمر زمخشری، «هذه مسألة فی کلمة (لااله الااللّه) أملاها جاراللّه العلامة الزمخشری»، ص۶۵۱ـ۶۵۲. ۸۲. ↑ عمر فخررازی، التفسیرالکبیر، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۱۵۷ـ ۱۵۸، بیروت ۱۴۲۱/ ۲۰۰۰ ۸۳. ↑ عمر فخررازی، التفسیرالکبیر، مفاتیح الغیب، ص۱۲۴ـ۱۲۹، بیروت ۱۴۲۱/ ۲۰۰۰ ۸۴. ↑ محمدبن اسعد دوانی، «تهلیلیه»، ص۱۵ـ۱۹، چاپ احمد تویسرکانی، در مجموعه رسائل فارسی، دفتر دوم، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۳۶۸ ش . ۸۵. ↑ عزیزاللّه حسینی اردبیلی، «تفسیر کلمة التهلیل (تهلیلیه)»، ص۵۰ ـ ۵۵، چاپ. ۸۶. ↑ جواهر الکلام ج۹، ص۸۱-۸۲. ۸۷. ↑ احمدبن محمد برقی، کتاب المحاسن، ج۱، ص۳۰۳۱، چاپ جلال الدین محدث ارموی، قم (۱۳۳۱ ش). ۸۸. ↑ احمدبن حسین بیهقی، السنن الکبری، بیروت : دارالفکر. ۸۹. ↑ کلینی، الکافی، ج۲، ص۵۰۵ ۵۰۶. ۹۰. ↑ حرّعاملی، وسائل الشیعه، ج۷، ص۱۹۰۱۹۱. ۹۱. ↑ محمدبن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج۵، ص۱۷۶، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت ۱۴۰۳. ۹۲. ↑ حرّعاملی، وسائل الشیعه، ج۷، ۲۰۸۲۱۱. ۹۳. ↑ حرّعاملی، وسائل الشیعه، ج۷، ص۱۱۹ ۱۲۰. ۹۴. ↑ عبدالرزاق بن همام صنعانی، المصنّف، ج۲، ص۲۳۶، چاپ حبیب الرحمان اعظمی، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳ ۹۵. ↑ علی بن حسام الدین متقی، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج۲، ص۶۴۴، چاپ بکری حیّانی و صفوه سقا، بیروت ۱۴۰۹/ ۱۹۸۹. ۹۶. ↑ علی بن حسام الدین متقی، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج۵، ص۱۹، چاپ بکری حیّانی و صفوه سقا، بیروت ۱۴۰۹/ ۱۹۸۹. ۹۷. ↑ حرّعاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۳۹۲. ۹۸. ↑ علی بن حسام الدین متقی، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج۸، ص۴۵۵، چاپ بکری حیّانی و صفوه سقا، بیروت ۱۴۰۹/ ۱۹۸۹. ۹۹. ↑ علی بن حسام الدین متقی، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج۱۵، ص۹۱۱، چاپ بکری حیّانی و صفوه سقا، بیروت ۱۴۰۹/ ۱۹۸۹. ۱۰۰. ↑ محمودبن عمر زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، ج۲، ص۳۴۵، بیروت ۱۴۱۷/ ۱۹۹۶ ۱۰۱. ↑ ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج۳، ص۲۰۱، چاپ طاهر احمدزاوی و محمود محمد طناحی، قاهره ۱۳۸۳ـ۱۳۸۵/ ۱۹۶۳ـ۱۹۶۵. ۱۰۲. ↑ احمدبن علی نسائی، سنن النسائی، ج۲، ص۴ـ۵، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱ ۱۰۳. ↑ حرّعاملی، وسائل الشیعه، ج۵، ص۴۱۶۴۱۷. ۱۰۴. ↑ مجلسی، بحارالانوار، ج۹۰، ص۲۰۳. ۱۰۵. ↑ احمدبن محمدمهدی نراقی، کتاب الخزاین، ج۱، ص۳۳۳، چاپ حسن حسن زاده آملی و علی اکبر غفاری، تهران(۱۳۸۰). ۱۰۶. ↑ محمدبن بهادر زرکشی، معنی لااله الاالله، ج۱، ص۸۲، چاپ علی محیی الدین علی قره داغی، قاهره ۱۹۸۵ ۱۰۷. ↑ عبداللّه بن محمد نجم رازی، مرصاد العباد، ص۲۷۵ـ۲۸۰، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۵ ش. ۱۰۸. ↑ احمدبن محمد علاءالدولة سمنانی، مصنفات فارسی، ص۲۵۵ـ ۲۵۸، چاپ نجیب مایل هروی، «فتح المبین لاهل الیقین»، تهران ۱۳۶۹ ش. ۱۰۹. ↑ احمدبن محمدمهدی نراقی، کتاب الخزاین، ص۳۳۳ـ۳۳۴، چاپ حسن حسن زاده آملی و علی اکبر غفاری، تهران(۱۳۸۰). ۱۱۰. ↑ اسماعیل بغدادی، ایضاح المکنون، ج۱، ستون ۱۲۸. ۱۱۱. ↑ اسماعیل بغدادی، ایضاح المکنون، ج۱، ستون۵۶۰. ۱۱۲. ↑ اسماعیل بغدادی، ایضاح المکنون، ج۱، ستون۵۶۳. ۱۱۳. ↑ اسماعیل بغدادی، ایضاح المکنون، ج۲، ستون۹۲. ۱۱۴. ↑ اسماعیل بغدادی، ایضاح المکنون، ج۲، ستون۱۵۹. ۱۱۵. ↑ اسماعیل بغدادی، ایضاح المکنون، ج۲، ستون۱۷۸. ۱۱۶. ↑ اسماعیل بغدادی، ایضاح المکنون، ج۲، ستون۶۴۶. ۱۱۷. ↑ آقابزرگ طهرانی، الذریعه، ج۴، ص۳۵۰. ۱۱۸. ↑ آقابزرگ طهرانی، الذریعه، ج۴، ص۵۱۵ـ۵۱۶. ۱۱۹. ↑ ابن عربی، الفتوحات المکیـّه، ج۲، ص۲۲۴ـ۲۲۵، بیروت : دارصادر. ۱۲۰. ↑ محمدبن محمد غزالی، احیاء علوم الدین، ج۱، ص۲۹۸ـ۳۰۰، قاهره (۱۳۷۷/۱۹۵۷). ۱۲۱. ↑ محمدبن محمد غزالی، احیاء علوم الدین، ج۱، ص۲۹۹، قاهره (۱۳۷۷/۱۹۵۷). ۱۲۲. ↑ محمدبن محمد غزالی، ج۱، ص۲۹۹، احیاء علوم الدین، قاهره (۱۳۷۷/۱۹۵۷). ۱۲۳. ↑ محمدبن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج۵، ص۱۲، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت ۱۴۰۳. ۱۲۴. ↑ ابوالحسن بستی، «( رساله در شرح لااله الااللّه )»، نصراللّه پورجوادی، زندگی و آثار شیخ ابوالحسن بستی، ص۷۳ـ۷۴، تهران ۱۳۶۴ ش. ۱۲۵. ↑ نصراللّه پورجوادی، سلطان طریقت : سوانح زندگی و شرح آثار خواجه احمد غزالی، ص۱۹۱ـ۱۹۳، تهران ۱۳۵۸ ش، ۱۲۶. ↑ ابوحامد غزالی، ش ۲۶۲، ۱۷. ۱۲۷. ↑ مرتضی تیموری، «فهرست نسخه های خطی کتابخانه مرحوم محمدباقر الفت اصفهانی»، ج۱، ص۱۴۱، نامه بهارستان، سال ۱، ش ۲، دفتر ۲ (پاییز و زمستان ۱۳۷۹). ۱۲۸. ↑ فاضل، محمود فاضل، «( در باره ) اسکندریه یا رساله در اصول دین، برابر اعتقاد جمهور متشرعه و تأویل آن بر مشرب صوفیه و حکما تألیف علامه میرسید شریف گرگانی»، در محقق نامه : مقالات تقدیم شده به استاد دکتر مهدی محقق، به اهتمام بهاءالدین خرمشاهی و جویا جهان بخش، ج۲، ص۱۴۱۲، تهران : سینانگار، ۱۳۸۰ ش. ۱۲۹. ↑ رضا پورجوادی، رضا پورجوادی، «کتابشناسی آثار جلال الدین دوانی»،ص۸۳ـ۸۴، معارف، دوره ۱۵، ش ۱ و ۲ (فروردین ـ آبان ۱۳۷۷). ۱۳۰. ↑ آقابزرگ طهرانی، الذریعه، ج۴، ص۵۱۶. ۱۳۱. ↑ مهدی ولائی، فهرست کتب خطی کتابخانه آستان قدس رضوی، ج۱۱، ص۵۸۸، مشهد ۱۳۶۴ ش. ۱۳۲. ↑ احمدبن محمد غزالی، سوانح، ج۱، ص۲۰، چاپ نصراللّه پورجوادی، تهران ۱۳۵۹ ش. ۱۳۳. ↑ عبداللّه بن محمد عین القضاة، تمهیدات، ج۱، ص۱۱۹، چاپ عفیف عسیران، تهران (۱۳۴۱ ش ). ۱۳۴. ↑ عبداللّه بن محمد عین القضاة، تمهیدات، ج۱، ص۱۱۸، چاپ عفیف عسیران، تهران (۱۳۴۱ ش). ۱۳۵. ↑ ابوالحسن بستی، «( رساله در شرح لااله الااللّه )»، نصراللّه پورجوادی، زندگی و آثار شیخ ابوالحسن بستی، تهران ۱۳۶۴ ش. ۱۳۶. ↑ مجدودبن آدم سنایی، دیوان، ج۱، ص۵۱ـ۵۲، چاپ مدرس رضوی، تهران (۱۳۵۴ ش). ۱۳۷. ↑ دهخدا، لغت نامهدهخدا، ذیل «نهنگ». ۱۳۸. ↑ عبداللّه بن محمد نجم رازی، مرصاد العباد، ج۱، ص۱۴۲، چاپ محمد امین ریاحی، تهران ۱۳۵۲ ش الف. ۱۳۹. ↑ اسماعیل شفق، «' جاروی لا، : سخنی در باره یک اصطلاح عرفانی»، ج۱، ص۲۷. نشردانش، سال ۱۸، ش ۴ (زمستان ۱۳۸۰) ۱۴۰. ↑ عبداللّه بن محمد نجم رازی، مرصاد العباد، ج۱، ص۱۴۲، چاپ محمد امین ریاحی، تهران ۱۳۵۲ ش الف. ۱۴۱. ↑ مبارکشاه بن حسین مرورودی، رحیق التحقیق، ج۱، ص۶۱، چاپ نصراللّه پورجوادی، تهران ۱۳۸۱ ش ۱۴۲. ↑ روزبهان بقلی، شرح شطحیات، ج۱، ص۳۱۰، چاپ هانری کوربن، تهران ۱۳۶۰ ش ۱۴۳. ↑ عبداللّه بن محمد نجم رازی، مرصاد العباد، ص۲۶۹: «مقراض لااله»، چاپ محمد امین ریاحی، تهران ۱۳۵۲ ش الف. ۱۴۴. ↑ امیرحسین بن امیر عالم حسینی هروی، کتاب کنزالرموز، ج۱، ص۱۵۹، چاپ جلیل مسگرنژاد، در معارف، دوره۵، ش۱ (فروردین ـ تیر ۱۳۶۷). ۱۴۵. ↑ عبداللّه بن محمد نجم رازی، مرصاد العباد، ج۱، ص۱۴۲، چاپ محمد امین ریاحی، تهران ۱۳۵۲ ش الف. ۱۴۶. ↑ اسماعیل شفق، «' جاروی لا، : سخنی در باره یک اصطلاح عرفانی»، ج۱، ص۲۷ـ ۲۸، نشردانش، سال ۱۸، ش ۴ (زمستان ۱۳۸۰). ۱۴۷. ↑ حمید فرزام، تحقیق در احوال و نقد آثار و افکار شاه نعمت اللّه ولی، ص۴۹۰ـ۴۹۱، تهران ۱۳۷۴ ش. ۱۴۸. ↑ نصراللّه پورجوادی، سلطان طریقت : سوانح زندگی و شرح آثار خواجه احمد غزالی، ص۲۱۴، تهران ۱۳۵۸ ش . ۱۴۹. ↑ احمدبن عمر نجم الدین کبری، فوائح الجمال و فواتح الجلال، ج۱، ص۶۸، ترجمه محمدباقر ساعدی خراسانی، چاپ حسین حیدرخانی مشتاقعلی، تهران ۱۳۶۸ ش ۱۵۰. ↑ احمدبن عمر نجم الدین کبری، فوائح الجمال و فواتح الجلال، ج۱، ص۲۶۷ـ۲۸۰، ترجمه محمدباقر ساعدی خراسانی، چاپ حسین حیدرخانی مشتاقعلی، تهران ۱۳۶۸ ش ۱۵۱. ↑ عبدالرحمان بن محمد اسفراینی، کاشف الاسرار، بانضمام پاسخ به چند پرسش، (و) رساله در روش سلوک و خلوت نشینی، ج۱، ص۱۲۵، چاپ هرمان لندلت، تهران ۱۳۵۸ ش. ۱۵۲. ↑ عبدالرحمان بن محمد اسفراینی، کاشف الاسرار، بانضمام پاسخ به چند پرسش، (و) رساله در روش سلوک و خلوت نشینی، ج۱، ص۱۲۳، چاپ هرمان لندلت، تهران ۱۳۵۸ ش. ۱۵۳. ↑ عبدالرحمان بن محمد اسفراینی، کاشف الاسرار، بانضمام پاسخ به چند پرسش، (و) رساله در روش سلوک و خلوت نشینی، ج۱، ص۹۵ـ ۹۸، چاپ هرمان لندلت، تهران ۱۳۵۸ ش. ۱۵۴. ↑ نعمت اللّه ولی، رساله های حضرت سید نورالدین شاه نعمت اللّه ولی قدّس سرّه، ج۱، ص۲۲۶ـ۲۲۷، چاپ جواد نوربخش، رساله ۲۲: خلوت، تهران ۱۳۵۵ ش. ۱۵۵. ↑ عبدالرحمان بن احمد جامی، بهارستان و رسائل جامی، ج۱، ص۴۸۷، چاپ اعلاخان افصح زاد، محمدجان عمراف، و ابوبکر ظهورالدین، رساله ۱۰: رساله سر رشته ( = رساله در مراقبه و آداب ذکر )، تهران ۱۳۷۹ ش. ۱۵۶. ↑ عبدالرحمان بن احمد جامی، بهارستان و رسائل جامی، ج۱، ص۴۸۷ـ ۴۸۸،چاپ اعلاخان افصح زاد، محمدجان عمراف، و ابوبکر ظهورالدین، رساله ۱۰: رساله سر رشته ( = رساله در مراقبه و آداب ذکر )، تهران ۱۳۷۹ ش. ۱۵۷. ↑ علی بلوکباشی، «مفاهیم و نمادگارها در طریقت قادری»، مردم شناسی و فرهنگ عامه ایران، ص۱۴ـ۱۷، ش ۳ (زمستان ۱۳۵۶).