• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اِعراب حکمت ۲۶۷

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



گزارش خطا



اَلْإِجْتِنَابُ مِنَ اَلنِّفَاقِ؛
«پرهیز از نفاق»

وَ قَالَ (عَلَيْهِ‌اَلسَّلَامُ‌):
«و امام (علیه‌السلام) فرمود:»

«اَللَّهُمَّ»۱
«اَللَّهُمَّ‌»:
لَفْظُ اَلْجَلَالَةِ مُنَادَى مَبْنِيٌّ عَلَى اَلضَّمِّ اَلظَّاهِرِ فِي مَحَلِّ نَصْبٍ مَفْعُولٌ بِهِ لِفِعْلِ اَلنِّدَاءِ اَلْمَحْذُوفِ؛
«لفظ جلاله، منادی مبنی بر ضم ظاهری است که در محل نصب، مفعول‌به برای فعل ندای محذوف است»

وَ اَلْمِيمُ اَلْمُشَدَّدَةُ عِوَضٌ مِنْ حَرْفِ اَلنِّدَاءِ (يَا)؛
«و میم مشدد، جانشین حرف ندای (یا) است»



«إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ
[۱] وَ فِي نُسْخَةٍ (مِنْ أَنْ تُحَسِّنَ) بِإِضَافَةِ (مِنْ) اَلْجَارَّةِ...
[۲] «و در نسخه‌ای (أَنْ تُحَسِّنَ) با اضافه شدن (مِنْ) جارّه آمده است...»
تُحَسِّنَ فِي لاَمِعَةِ اَلْعُيُونِ عَلاَنِيَتِي،»
۱
«إِنِّي»:
إِنَّ‌: حَرْفٌ مُشَبَّهٌ بِالْفِعْلِ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلْفَتْحِ وَ حُرِّكَ بِالْكَسْرِ لِمُنَاسَبَةِ اَلْيَاءِ لَا مَحَلَّ لَهُ مِنَ اَلْإِعْرَابِ؛
«إنّ: حرف مشبهه بالفعل مبنی بر فتح است که به مناسبت یاء با کسره حرکت گرفته و محلی از اعراب ندارد»

وَ اَلْيَاءُ: ضَمِيرٌ مُتَّصِلٌ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلسُّكُونِ وَاقِعٌ فِي مَحَلِّ نَصْبٍ اِسْمُ «إِنَّ‌»؛
«و یاء: ضمیر متصل مبنی بر سکون است که در محل نصب، اسم «إِنَّ‌» واقع شده است»

«أَعُوذُ»:
فِعْلٌ مُضَارِعٌ مَرْفُوعٌ وَ عَلَامَةُ رَفْعِهِ اَلضَّمَّةُ اَلظَّاهِرَةُ؛
«فعل مضارع مرفوع و علامت رفع آن ضمه ظاهری است»
وَ فَاعِلُهُ ضَمِيرٌ مُسْتَتِرٌ فِيهِ وُجُوباً تَقْدِيرُهُ: أَنَا؛
«و فاعل آن ضمیر مستتر وجوباً به تقدیر «أنا» است»

«بِكَ‌»:
اَلْبَاءُ: حَرْفُ جَرٍّ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلْكَسْرِ لَا مَحَلَّ لَهُ مِنَ اَلْإِعْرَابِ؛
«باء: حرف جر مبنی بر کسر است و محلی از اعراب ندارد»

وَ اَلْكَافُ: ضَمِيرٌ مُتَّصِلٌ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلْفَتْحِ وَاقِعٌ فِي مَحَلِّ جَرٍّ بِحَرْفِ اَلْجَرِّ؛
«و کاف: ضمیر متصل مبنی بر فتح است که در محل جر به حرف جر واقع شده است»

وَ اَلْجَارُّ وَ اَلْمَجْرُورُ مُتَعَلِّقَانِ بِالْفِعْلِ «أَعُوذُ»؛
«و جار و مجرور متعلق به فعل «أَعُوذُ» است»

وَ جُمْلَةُ «أَعُوذُ» وَاقِعَةٌ فِي مَحَلِّ رَفْعٍ خَبَرُ «إِنَّ‌»؛
«و جمله «أَعُوذُ» در محل رفع، خبر «إِنَّ‌» است»

وَ جُمْلَةُ «إِنِّي أَعُوذُ» جَوَابُ اَلنِّدَاءِ؛
«و جمله «إِنِّي أَعُوذُ» جواب ندا است»

وَ جُمْلَةُ اَلنِّدَاءِ مَقُولُ اَلْقَوْلِ وَاقِعَةٌ فِي مَحَلِّ نَصْبٍ مَفْعُولٌ بِهِ؛
«و جمله ندا، مقول قول است که در محل نصب، مفعول‌به واقع شده است»

«أَنْ‌»:
حَرْفُ نَصْبٍ مَصْدَرِيٌّ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلسُّكُونِ لَا مَحَلَّ لَهُ مِنَ اَلْإِعْرَابِ؛
«حرف نصب مصدری مبنی بر سکون است و محلی از اعراب ندارد»

«تُحَسِّنَ‌»:
فِعْلٌ مُضَارِعٌ مَنْصُوبٌ وَ عَلَامَةُ نَصْبِهِ اَلْفَتْحَةُ اَلظَّاهِرَةُ؛
«فعل مضارع منصوب و علامت نصب آن فتحه ظاهری است»

وَ فَاعِلُهُ ضَمِيرٌ مُسْتَتِرٌ فِيهِ وُجُوباً تَقْدِيرُهُ: أَنْتَ؛
«و فاعل آن ضمیر مستتر وجوباً به تقدیر «أنت» است»

«فِي»:
حَرْفُ جَرٍّ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلسُّكُونِ لَا مَحَلَّ لَهُ مِنَ اَلْإِعْرَابِ؛
«حرف جر مبنی بر سکون است و محلی از اعراب ندارد»

«لَامِعَةِ‌»:
اِسْمٌ مَجْرُورٌ وَ عَلَامَةُ جَرِّهِ اَلْكَسْرَةُ اَلظَّاهِرَةُ عَلَى آخِرِهِ، وَ هُوَ مُضَافٌ
[۳] فِي لَامِعَةِ اَلْعُيُونِ: مِنْ بَابِ إِضَافَةِ اَلصِّفَةِ إِلَى اَلْمَوْصُوفِ، أَيْ: اَلْعُيُونُ اَللَّامِعَةُ.
؛
«اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهری در آخر آن است، و آن مضاف است
[۴] فی لامعة العیون: از باب اضافه صفت به موصوف است، یعنی: چشمان درخشان.
»

«الْعُيُونِ‌»:
مُضَافٌ إِلَيْهِ مَجْرُورٌ وَ عَلَامَةُ جَرِّهِ اَلْكَسْرَةُ اَلظَّاهِرَةُ؛
«مضاف‌الیه مجرور و علامت جر آن کسره ظاهری است»

وَ اَلْجَارُّ وَ اَلْمَجْرُورُ مُتَعَلِّقَانِ بِالْفِعْلِ «تُحَسِّنَ‌»؛
«و جار و مجرور متعلق به فعل «تُحَسِّنَ‌» است»

«عَلَانِيَتِي»:
مَفْعُولٌ بِهِ مَنْصُوبٌ وَ عَلَامَةُ نَصْبِهِ اَلْفَتْحَةُ اَلْمُقَدَّرَةُ عَلَى مَا قَبْلَ اَلْيَاءِ لِاشْتِغَالِ اَلْمَحَلِّ بِحَرَكَةِ اَلْيَاءِ، وَ هُوَ مُضَافٌ؛
«مفعول‌به منصوب و علامت نصب آن فتحه مقدره بر ماقبل یاء به دلیل اشتغال محل به حرکت یاء است، و آن مضاف است»

وَ اَلْيَاءُ: ضَمِيرٌ مُتَّصِلٌ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلسُّكُونِ وَاقِعٌ فِي مَحَلِّ جَرٍّ بِالْإِضَافَةِ؛
«و یاء: ضمیر متصل مبنی بر سکون است که در محل جر به اضافه واقع شده است»

وَ اَلْمَصْدَرُ اَلْمُؤَوَّلُ وَاقِعٌ فِي مَحَلِّ جَرٍّ بِحَرْفِ اَلْجَرِّ اَلْمَحْذُوفِ، تَقْدِيرُهُ: مِنْ أَنْ تُحَسِّنَ...؛
«و مصدر مؤول در محل جر به حرف جر محذوف است، تقدیر آن: مِنْ أَنْ تُحَسِّنَ... است»

وَ اَلْجَارُّ وَ اَلْمَجْرُورُ مُتَعَلِّقَانِ بِالْفِعْلِ «أَعُوذُ»؛
«و جار و مجرور متعلق به فعل «أَعُوذُ» است»



«وَ تُقَبِّحَ فِيمَا أُبْطِنُ لَكَ سَرِيرَتِي،»۳
«وَ تُقَبِّحَ‌»:
اَلْوَاوُ: عَاطِفَةٌ؛
«واو: عاطفه است»

تُقَبِّحَ‌: فِعْلٌ مُضَارِعٌ مَنْصُوبٌ وَ عَلَامَةُ نَصْبِهِ اَلْفَتْحَةُ اَلظَّاهِرَةُ؛
«تقبّح: فعل مضارع منصوب و علامت نصب آن فتحه ظاهری است»

وَ فَاعِلُهُ ضَمِيرٌ مُسْتَتِرٌ فِيهِ وُجُوباً تَقْدِيرُهُ: أَنْتَ؛
«و فاعل آن ضمیر مستتر وجوباً به تقدیر «أنت» است»

«فِيمَا»:
فِي: حَرْفُ جَرٍّ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلسُّكُونِ لَا مَحَلَّ لَهُ مِنَ اَلْإِعْرَابِ؛
«فی: حرف جر مبنی بر سکون است و محلی از اعراب ندارد»

مَا: اِسْمٌ مَوْصُولٌ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلسُّكُونِ وَاقِعٌ فِي مَحَلِّ جَرٍّ بِحَرْفِ اَلْجَرِّ؛
«ما: اسم موصول مبنی بر سکون است که در محل جر به حرف جر واقع شده است»

وَ اَلْجَارُّ وَ اَلْمَجْرُورُ مُتَعَلِّقَانِ بِالْفِعْلِ «تُقَبِّحَ‌»؛
«و جار و مجرور متعلق به فعل «تُقَبِّحَ‌» است»

«أُبْطِنُ‌»:
فِعْلٌ مُضَارِعٌ مَرْفُوعٌ وَ عَلَامَةُ رَفْعِهِ اَلضَّمَّةُ اَلظَّاهِرَةُ؛
«فعل مضارع مرفوع و علامت رفع آن ضمه ظاهری است»

وَ فَاعِلُهُ ضَمِيرٌ مُسْتَتِرٌ فِيهِ وُجُوباً تَقْدِيرُهُ: أَنَا؛
«و فاعل آن ضمیر مستتر وجوباً به تقدیر «أنا» است»

«لَكَ‌»:
اَللَّامُ: حَرْفُ جَرٍّ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلْفَتْحِ لَا مَحَلَّ لَهُ مِنَ اَلْإِعْرَابِ؛
«لام: حرف جر مبنی بر فتح است و محلی از اعراب ندارد»

وَ اَلْكَافُ: ضَمِيرٌ مُتَّصِلٌ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلْفَتْحِ وَاقِعٌ فِي مَحَلِّ جَرٍّ بِحَرْفِ اَلْجَرِّ؛
«و کاف: ضمیر متصل مبنی بر فتح است که در محل جر به حرف جر واقع شده است»

وَ اَلْجَارُّ وَ اَلْمَجْرُورُ مُتَعَلِّقَانِ بِالْفِعْلِ «أُبْطِنُ‌»؛
«و جار و مجرور متعلق به فعل «أُبْطِنُ‌» است»

«سَرِيرَتِي»:
مَفْعُولٌ بِهِ مَنْصُوبٌ وَ عَلَامَةُ نَصْبِهِ اَلْفَتْحَةُ اَلْمُقَدَّرَةُ عَلَى مَا قَبْلَ اَلْيَاءِ لِاشْتِغَالِ اَلْمَحَلِّ بِحَرَكَةِ اَلْيَاءِ، وَ هُوَ مُضَافٌ؛
«مفعول‌به منصوب و علامت نصب آن فتحه مقدره بر ماقبل یاء به دلیل اشتغال محل به حرکت یاء است، و آن مضاف است»

وَ اَلْيَاءُ: ضَمِيرٌ مُتَّصِلٌ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلسُّكُونِ وَاقِعٌ فِي مَحَلِّ جَرٍّ بِالْإِضَافَةِ؛
«و یاء: ضمیر متصل مبنی بر سکون است که در محل جر به اضافه واقع شده است»

وَ جُمْلَةُ «أُبْطِنُ‌» صِلَةُ اَلْمَوْصُولِ لَا مَحَلَّ لَهَا مِنَ اَلْإِعْرَابِ؛
«و جمله «أُبْطِنُ‌» صله موصول است و محلی از اعراب ندارد»

وَ جُمْلَةُ «تُقَبِّحَ‌» مَعْطُوفَةٌ عَلَى جُمْلَةِ «تُحَسِّنَ‌»؛
«و جمله «تُقَبِّحَ‌» به جمله «تُحَسِّنَ‌» عطف شده است»



«مُحَافِظاً عَلَى رِئَاءِ اَلنَّاسِ مِنْ نَفْسِي بِجَمِيعِ مَا أَنْتَ مُطَّلِعٌ عَلَيْهِ مِنِّي،»۴
«مُحَافِظاً»:
حَالٌ
[۵] مُحَافِظاً: حَالٌ مِنَ اَلْيَاءِ فِي (سَرِيرَتِي).
مَنْصُوبٌ وَ عَلَامَةُ نَصْبِهِ اَلْفَتْحَةُ اَلظَّاهِرَةُ، وَ اَلثَّانِيَةُ لِلتَّنْوِينِ؛
«حال
[۶] محافظاً: حال از یاء در (سريرتي) است.
منصوب و علامت نصب آن فتحه ظاهری است و فتحه دوم برای تنوین است»

«عَلَى»:
حَرْفُ جَرٍّ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلسُّكُونِ لَا مَحَلَّ لَهُ مِنَ اَلْإِعْرَابِ؛
«حرف جر مبنی بر سکون است و محلی از اعراب ندارد»

«رِئَاءِ»:
اِسْمٌ مَجْرُورٌ وَ عَلَامَةُ جَرِّهِ اَلْكَسْرَةُ اَلظَّاهِرَةُ عَلَى آخِرِهِ، وَ هُوَ مُضَافٌ؛
«اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهری در آخر آن است، و آن مضاف است»

«النَّاسِ‌»:
مُضَافٌ إِلَيْهِ مَجْرُورٌ وَ عَلَامَةُ جَرِّهِ اَلْكَسْرَةُ اَلظَّاهِرَةُ؛
«مضاف‌الیه مجرور و علامت جر آن کسره ظاهری است»

وَ اَلْجَارُّ وَ اَلْمَجْرُورُ مُتَعَلِّقَانِ بِاسْمِ اَلْفَاعِلِ «مُحَافِظاً»؛
«و جار و مجرور متعلق به اسم فاعل «مُحَافِظاً» است»

«مِنْ‌»:
حَرْفُ جَرٍّ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلسُّكُونِ لَا مَحَلَّ لَهُ مِنَ اَلْإِعْرَابِ؛
«حرف جر مبنی بر سکون است و محلی از اعراب ندارد»

«نَفْسِي»:
اِسْمٌ مَجْرُورٌ وَ عَلَامَةُ جَرِّهِ اَلْكَسْرَةُ اَلْمُقَدَّرَةُ، وَ هُوَ مُضَافٌ؛
«اسم مجرور و علامت جر آن کسره مقدره است، و آن مضاف است»

وَ اَلْيَاءُ: ضَمِيرٌ مُتَّصِلٌ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلسُّكُونِ وَاقِعٌ فِي مَحَلِّ جَرٍّ بِالْإِضَافَةِ؛
«و یاء: ضمیر متصل مبنی بر سکون است که در محل جر به اضافه واقع شده است»

وَ اَلْجَارُّ وَ اَلْمَجْرُورُ مُتَعَلِّقَانِ بِحَالٍ مَحْذُوفٍ؛
«و جار و مجرور متعلق به حال محذوف است»

«بِجَمِيعِ‌»:
اَلْبَاءُ: حَرْفُ جَرٍّ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلْكَسْرِ لَا مَحَلَّ لَهُ مِنَ اَلْإِعْرَابِ؛
«باء: حرف جر مبنی بر کسر است و محلی از اعراب ندارد»

جَمِيعِ: اِسْمٌ مَجْرُورٌ وَ عَلَامَةُ جَرِّهِ اَلْكَسْرَةُ اَلظَّاهِرَةُ عَلَى آخِرِهِ، وَ هُوَ مُضَافٌ؛
«جمیع: اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهری در آخر آن است، و آن مضاف است»

«مَا»:
اِسْمٌ مَوْصُولٌ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلسُّكُونِ وَاقِعٌ فِي مَحَلِّ جَرٍّ بِالْإِضَافَةِ؛
«اسم موصول مبنی بر سکون است که در محل جر به اضافه واقع شده است»

وَ اَلْجَارُّ وَ اَلْمَجْرُورُ مُتَعَلِّقَانِ بِقَوْلِهِ «رِئَاءِ»؛
«و جار و مجرور متعلق به قول «رِئَاءِ» است»

«أَنْتَ‌»:
ضَمِيرٌ مُنْفَصِلٌ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلْفَتْحِ وَاقِعٌ فِي مَحَلِّ رَفْعٍ مُبْتَدَأٌ؛
«ضمیر منفصل مبنی بر فتح است که در محل رفع، مبتدا واقع شده است»

«مُطَّلِعٌ‌»:
خَبَرٌ مَرْفُوعٌ وَ عَلَامَةُ رَفْعِهِ اَلضَّمَّةُ اَلظَّاهِرَةُ، وَ اَلثَّانِيَةُ لِلتَّنْوِينِ؛
«خبرِ مرفوع و علامت رفع آن ضمه ظاهری است و ضمه دوم برای تنوین است»

«عَلَيْهِ‌»:
عَلَى: حَرْفُ جَرٍّ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلسُّكُونِ لَا مَحَلَّ لَهُ مِنَ اَلْإِعْرَابِ؛
«علی: حرف جر مبنی بر سکون است و محلی از اعراب ندارد»

وَ اَلْهَاءُ: ضَمِيرٌ مُتَّصِلٌ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلْكَسْرِ وَاقِعٌ فِي مَحَلِّ جَرٍّ بِحَرْفِ اَلْجَرِّ؛
«و هاء: ضمیر متصل مبنی بر کسر است که در محل جر به حرف جر واقع شده است»

وَ اَلْجَارُّ وَ اَلْمَجْرُورُ مُتَعَلِّقَانِ بِاسْمِ اَلْفَاعِلِ «مُطَّلِعٌ‌»؛
«و جار و مجرور متعلق به اسم فاعل «مُطَّلِعٌ‌» است»

«مِنِّي»:
مِنْ‌: حَرْفُ جَرٍّ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلسُّكُونِ لَا مَحَلَّ لَهُ مِنَ اَلْإِعْرَابِ؛
«مِن: حرف جر مبنی بر سکون است و محلی از اعراب ندارد»

وَ اَلنُّونُ اَلْمُدْغَمَةُ لِلْوِقَايَةِ؛
«و نون ادغام‌شده برای وقایه (محافظت) است»

وَ اَلْيَاءُ: ضَمِيرٌ مُتَّصِلٌ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلسُّكُونِ وَاقِعٌ فِي مَحَلِّ جَرٍّ بِحَرْفِ اَلْجَرِّ؛
«و یاء: ضمیر متصل مبنی بر سکون است که در محل جر به حرف جر واقع شده است»

وَ اَلْجَارُّ وَ اَلْمَجْرُورُ مُتَعَلِّقَانِ بِحَالٍ مَحْذُوفٍ؛
«و جار و مجرور متعلق به حال محذوف است»

وَ جُمْلَةُ «أَنْتَ مُطَّلِعٌ‌» صِلَةُ اَلْمَوْصُولِ لَا مَحَلَّ لَهَا مِنَ اَلْإِعْرَابِ؛
«و جمله «أَنْتَ مُطَّلِعٌ‌» صله موصول است و محلی از اعراب ندارد»



«فَأُبْدِيَ لِلنَّاسِ حُسْنَ ظَاهِرِي،»۵
«فَأُبْدِيَ‌»:
اَلْفَاءُ: عَاطِفَةٌ؛
«فاء: عاطفه است»

أُبْدِيَ: فِعْلٌ مُضَارِعٌ مَنْصُوبٌ وَ عَلَامَةُ نَصْبِهِ اَلْفَتْحَةُ اَلظَّاهِرَةُ عَلَى آخِرِهِ؛
«أبدیَ: فعل مضارع منصوب و علامت نصب آن فتحه ظاهری در آخر آن است»

وَ فَاعِلُهُ ضَمِيرٌ مُسْتَتِرٌ فِيهِ وُجُوباً تَقْدِيرُهُ: أَنَا؛
«و فاعل آن ضمیر مستتر وجوباً به تقدیر «أنا» است»

«لِلنَّاسِ‌»:
اَللَّامُ: حَرْفُ جَرٍّ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلْكَسْرِ لَا مَحَلَّ لَهُ مِنَ اَلْإِعْرَابِ؛
«لام: حرف جر مبنی بر کسر است و محلی از اعراب ندارد»

اَلنَّاسِ: اِسْمٌ مَجْرُورٌ وَ عَلَامَةُ جَرِّهِ اَلْكَسْرَةُ اَلظَّاهِرَةُ عَلَى آخِرِهِ؛
«الناس: اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهری در آخر آن است»

وَ اَلْجَارُّ وَ اَلْمَجْرُورُ مُتَعَلِّقَانِ بِالْفِعْلِ «أُبْدِيَ»؛
«و جار و مجرور متعلق به فعل «أُبْدِيَ» است»

«حُسْنَ‌»:
مَفْعُولٌ بِهِ مَنْصُوبٌ وَ عَلَامَةُ نَصْبِهِ اَلْفَتْحَةُ اَلظَّاهِرَةُ، وَ هُوَ مُضَافٌ؛
«مفعول‌به منصوب و علامت نصب آن فتحه ظاهری است، و آن مضاف است»

«ظَاهِرِي»:
مُضَافٌ إِلَيْهِ مَجْرُورٌ وَ عَلَامَةُ جَرِّهِ اَلْكَسْرَةُ اَلْمُقَدَّرَةُ، وَ هُوَ مُضَافٌ؛
«مضاف‌الیه مجرور و علامت جر آن کسره مقدره است، و آن مضاف است»

وَ اَلْيَاءُ: ضَمِيرٌ مُتَّصِلٌ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلسُّكُونِ وَاقِعٌ فِي مَحَلِّ جَرٍّ بِالْإِضَافَةِ؛
«و یاء: ضمیر متصل مبنی بر سکون است که در محل جر به اضافه واقع شده است»



«وَ أُفْضِيَ إِلَيْكَ‌ بِسُوءِ عَمَلِي،»۶
«وَ أُفْضِيَ‌»:
اَلْوَاوُ: عَاطِفَةٌ؛
«واو: عاطفه است»

أُفْضِيَ: فِعْلٌ مُضَارِعٌ مَنْصُوبٌ وَ عَلَامَةُ نَصْبِهِ اَلْفَتْحَةُ اَلظَّاهِرَةُ عَلَى آخِرِهِ؛
«أُفضِیَ: فعل مضارع منصوب و علامت نصب آن فتحه ظاهری در آخر آن است»

وَ فَاعِلُهُ ضَمِيرٌ مُسْتَتِرٌ فِيهِ وُجُوباً تَقْدِيرُهُ: أَنَا؛
«و فاعل آن ضمیر مستتر وجوباً به تقدیر «أنا» است»

«إِلَيْكَ‌»:
إِلَى: حَرْفُ جَرٍّ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلسُّكُونِ لَا مَحَلَّ لَهُ مِنَ اَلْإِعْرَابِ؛
«إلی: حرف جر مبنی بر سکون است و محلی از اعراب ندارد»

وَ اَلْكَافُ: ضَمِيرٌ مُتَّصِلٌ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلْفَتْحِ وَاقِعٌ فِي مَحَلِّ جَرٍّ بِحَرْفِ اَلْجَرِّ؛
«و کاف: ضمیر متصل مبنی بر فتح است که در محل جر به حرف جر واقع شده است»

وَ اَلْجَارُّ وَ اَلْمَجْرُورُ مُتَعَلِّقَانِ بِالْفِعْلِ «أُفْضِيَ»؛
«و جار و مجرور متعلق به فعل «أُفْضِيَ» است»

«بِسُوءِ‌»:
اَلْبَاءُ: حَرْفُ جَرٍّ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلْكَسْرِ لَا مَحَلَّ لَهُ مِنَ اَلْإِعْرَابِ؛
«باء: حرف جر مبنی بر کسر است و محلی از اعراب ندارد»

سُوءِ: اِسْمٌ مَجْرُورٌ وَ عَلَامَةُ جَرِّهِ اَلْكَسْرَةُ اَلظَّاهِرَةُ عَلَى آخِرِهِ، وَ هُوَ مُضَافٌ؛
«سوءِ: اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهری در آخر آن است، و آن مضاف است»

«عَمَلِي»:
مُضَافٌ إِلَيْهِ مَجْرُورٌ وَ عَلَامَةُ جَرِّهِ اَلْكَسْرَةُ اَلْمُقَدَّرَةُ، وَ هُوَ مُضَافٌ؛
«مضاف‌الیه مجرور و علامت جر آن کسره مقدره است، و آن مضاف است»

وَ اَلْيَاءُ: ضَمِيرٌ مُتَّصِلٌ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلسُّكُونِ وَاقِعٌ فِي مَحَلِّ جَرٍّ بِالْإِضَافَةِ؛
«و یاء: ضمیر متصل مبنی بر سکون است که در محل جر به اضافه واقع شده است»

وَ اَلْجَارُّ وَ اَلْمَجْرُورُ مُتَعَلِّقَانِ بِنَائِبِ مَفْعُولٍ مُطْلَقٍ، أَيْ: أُفْضِي إِفْضَاءً كَائِناً بِسُوءِ عَمَلِي؛
«و جار و مجرور متعلق به نائب مفعول مطلق است، یعنی: افضی افضاءً کائناً بسوء عملی (عملم را که بد است، آشکار می‌کنم)»

وَ جُمْلَةُ «أُفْضِيَ» مَعْطُوفَةٌ عَلَى جُمْلَةِ «أُبْدِيَ»؛
«و جمله «أُفْضِيَ» به جمله «أُبْدِيَ» عطف شده است»



«تَقَرُّباً إِلَى عِبَادِكَ،»۷
«تَقَرُّباً»:
مَفْعُولٌ لِأَجْلِهِ
[۷] قَالَ اِبْنُ مِيثَمٍ: تَقَرُّباً مَصْدَرٌ سَدَّ مَسَدَّ اَلْحَالِ، وَ مِثْلُهُ تَبَاعُداً، وَ يُحْتَمَلُ نَصْبُهُمَا عَلَى اَلْمَفْعُولِ.
مَنْصُوبٌ وَ عَلَامَةُ نَصْبِهِ اَلْفَتْحَةُ اَلظَّاهِرَةُ، وَ اَلثَّانِيَةُ لِلتَّنْوِينِ؛
«مفعولٌ‌لأجله
[۸] ابن میثم گفته است: تقرّباً مصدری است که جای حال را گرفته است و تباعداً نیز مانند آن است و احتمال دارد نصب آن دو به دلیل مفعولیت باشد.
منصوب و علامت نصب آن فتحه ظاهری است و فتحه دوم برای تنوین است»

«إِلَى»:
حَرْفُ جَرٍّ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلسُّكُونِ لَا مَحَلَّ لَهُ مِنَ اَلْإِعْرَابِ؛
«حرف جر مبنی بر سکون است و محلی از اعراب ندارد»

«عِبَادِكَ‌»:
اِسْمٌ مَجْرُورٌ وَ عَلَامَةُ جَرِّهِ اَلْكَسْرَةُ اَلظَّاهِرَةُ، وَ هُوَ مُضَافٌ؛
«اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهری است، و آن مضاف است»

وَ اَلْكَافُ: ضَمِيرٌ مُتَّصِلٌ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلْفَتْحِ وَاقِعٌ فِي مَحَلِّ جَرٍّ بِالْإِضَافَةِ؛
«و کاف: ضمیر متصل مبنی بر فتح است که در محل جر به اضافه واقع شده است»

وَ اَلْجَارُّ وَ اَلْمَجْرُورُ مُتَعَلِّقَانِ بِالْمَصْدَرِ «تَقَرُّباً»؛
«و جار و مجرور متعلق به مصدر «تَقَرُّباً» است»



«وَ تَبَاعُداً مِنْ مَرْضَاتِكَ»۸
«وَ تَبَاعُداً»:
اَلْوَاوُ: عَاطِفَةٌ؛
«واو: عاطفه است»

تَبَاعُداً: مَعْطُوفٌ عَلَى «تَقَرُّباً»: مَفْعُولٌ لِأَجْلِهِ مَنْصُوبٌ وَ عَلَامَةُ نَصْبِهِ اَلْفَتْحَةُ اَلظَّاهِرَةُ، وَ اَلثَّانِيَةُ لِلتَّنْوِينِ؛
«تباعداً: معطوف بر «تَقَرُّباً» است: مفعولٌ‌لأجله منصوب و علامت نصب آن فتحه ظاهری است و فتحه دوم برای تنوین است»

«مِنْ‌»:
حَرْفُ جَرٍّ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلسُّكُونِ لَا مَحَلَّ لَهُ مِنَ اَلْإِعْرَابِ؛
«حرف جر مبنی بر سکون است و محلی از اعراب ندارد»

«مَرْضَاتِكَ‌»:
اِسْمٌ مَجْرُورٌ وَ عَلَامَةُ جَرِّهِ اَلْكَسْرَةُ اَلظَّاهِرَةُ، وَ هُوَ مُضَافٌ؛
«اسم مجرور و علامت جر آن کسره ظاهری است، و آن مضاف است»

وَ اَلْكَافُ: ضَمِيرٌ مُتَّصِلٌ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلْفَتْحِ وَاقِعٌ فِي مَحَلِّ جَرٍّ بِالْإِضَافَةِ؛
«و کاف: ضمیر متصل مبنی بر فتح است که در محل جر به اضافه واقع شده است»

وَ اَلْجَارُّ وَ اَلْمَجْرُورُ مُتَعَلِّقَانِ بِالْمَصْدَرِ «تَبَاعُداً»؛
«و جار و مجرور متعلق به مصدر «تَبَاعُداً» است»



۱. وَ فِي نُسْخَةٍ (مِنْ أَنْ تُحَسِّنَ) بِإِضَافَةِ (مِنْ) اَلْجَارَّةِ...
۲. «و در نسخه‌ای (أَنْ تُحَسِّنَ) با اضافه شدن (مِنْ) جارّه آمده است...»
۳. فِي لَامِعَةِ اَلْعُيُونِ: مِنْ بَابِ إِضَافَةِ اَلصِّفَةِ إِلَى اَلْمَوْصُوفِ، أَيْ: اَلْعُيُونُ اَللَّامِعَةُ.
۴. فی لامعة العیون: از باب اضافه صفت به موصوف است، یعنی: چشمان درخشان.
۵. مُحَافِظاً: حَالٌ مِنَ اَلْيَاءِ فِي (سَرِيرَتِي).
۶. محافظاً: حال از یاء در (سريرتي) است.
۷. قَالَ اِبْنُ مِيثَمٍ: تَقَرُّباً مَصْدَرٌ سَدَّ مَسَدَّ اَلْحَالِ، وَ مِثْلُهُ تَبَاعُداً، وَ يُحْتَمَلُ نَصْبُهُمَا عَلَى اَلْمَفْعُولِ.
۸. ابن میثم گفته است: تقرّباً مصدری است که جای حال را گرفته است و تباعداً نیز مانند آن است و احتمال دارد نصب آن دو به دلیل مفعولیت باشد.





جعبه ابزار