• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اِعراب حکمت ۲۶۵

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



گزارش خطا



ضَرُورَةُ اَلْعَمَلِ؛
«ضرورت عمل»

وَ قَالَ (عَلَيْهِ‌اَلسَّلَامُ‌):
«و امام (علیه‌السلام) فرمود:»

«لاَ تَجْعَلُوا عِلْمَكُمْ جَهْلاً،»۱
«لا»:
حَرْفُ نَهْيٍ وَ جَزْمٍ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلسُّكُونِ لَا مَحَلَّ لَهُ مِنَ اَلْإِعْرَابِ؛
«حرف نهی و جزم مبنی بر سکون است و محلی از اعراب ندارد»

«تَجْعَلُوا»:
فِعْلٌ مُضَارِعٌ مَجْزُومٌ وَ عَلَامَةُ جَزْمِهِ حَذْفُ اَلنُّونِ لِأَنَّهُ مِنَ اَلْأَفْعَالِ اَلْخَمْسَةِ؛
«فعل مضارع مجزوم و علامت جزم آن حذف نون است زیرا از افعال خمسه است»

وَ اَلْوَاوُ: ضَمِيرٌ مُتَّصِلٌ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلسُّكُونِ وَاقِعٌ فِي مَحَلِّ رَفْعٍ فَاعِلٌ؛
«و واو: ضمیر متصل مبنی بر سکون است که در محل رفع، فاعل واقع شده است»

وَ اَلْأَلِفُ فَارِقَةٌ؛
«و الف، فارقه (جداساز) است»

«عِلْمَكُمْ‌»:
مَفْعُولٌ بِهِ مَنْصُوبٌ وَ عَلَامَةُ نَصْبِهِ اَلْفَتْحَةُ اَلظَّاهِرَةُ، وَ هُوَ مُضَافٌ؛
«مفعول‌به منصوب و علامت نصب آن فتحه ظاهری است، و آن مضاف است»

كُمْ‌: ضَمِيرٌ مُتَّصِلٌ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلسُّكُونِ وَاقِعٌ فِي مَحَلِّ جَرٍّ بِالْإِضَافَةِ؛
«کم: ضمیر متصل مبنی بر سکون است که در محل جر به اضافه واقع شده است»

«جَهْلاً»:
مَفْعُولٌ بِهِ ثَانٍ مَنْصُوبٌ وَ عَلَامَةُ نَصْبِهِ اَلْفَتْحَةُ اَلظَّاهِرَةُ، وَ اَلثَّانِيَةُ لِلتَّنْوِينِ؛
«مفعول‌به دوم منصوب و علامت نصب آن فتحه ظاهری است و فتحه دوم برای تنوین است»

وَ اَلْجُمْلَةُ مَقُولُ اَلْقَوْلِ وَاقِعَةٌ فِي مَحَلِّ نَصْبٍ مَفْعُولٌ بِهِ؛
«و جمله مقول قول است که در محل نصب، مفعول‌به واقع شده است»



«وَ يَقِينَكُمْ شَكّاً.»۲
«وَ يَقِينَكُمْ‌»:
اَلْوَاوُ: عَاطِفَةٌ؛
«واو: عاطفه است»

يَقِينَكُمْ‌: مَعْطُوفٌ عَلَى «عِلْمَكُمْ‌»: مَفْعُولٌ بِهِ مَنْصُوبٌ وَ عَلَامَةُ نَصْبِهِ اَلْفَتْحَةُ اَلظَّاهِرَةُ، وَ هُوَ مُضَافٌ؛
«یقینَکُم: معطوف بر «عِلْمَكُمْ‌» است: مفعول‌به منصوب و علامت نصب آن فتحه ظاهری است، و آن مضاف است»

كُمْ‌: ضَمِيرٌ مُتَّصِلٌ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلسُّكُونِ وَاقِعٌ فِي مَحَلِّ جَرٍّ بِالْإِضَافَةِ؛
«کم: ضمیر متصل مبنی بر سکون است که در محل جر به اضافه واقع شده است»

«شَكّاً»:
مَفْعُولٌ بِهِ ثَانٍ مَنْصُوبٌ وَ عَلَامَةُ نَصْبِهِ اَلْفَتْحَةُ اَلظَّاهِرَةُ، وَ اَلثَّانِيَةُ لِلتَّنْوِينِ؛
«مفعول‌به دوم منصوب و علامت نصب آن فتحه ظاهری است و فتحه دوم برای تنوین است»



«إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا،»۳
«إِذَا»:
اِسْمُ شَرْطٍ غَيْرِ جَازِمٍ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلسُّكُونِ وَاقِعٌ فِي مَحَلِّ نَصْبٍ مَفْعُولٌ فِيهِ؛
«اسم شرط غیرجازم مبنی بر سکون است که در محل نصب، مفعولٌ‌فیه واقع شده است»

وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِجَوَابِ اَلشَّرْطِ «اعْمَلُوا»؛
«و آن متعلق به جواب شرط «اعْمَلُوا» است»

«عَلِمْتُمْ‌»:
فِعْلٌ مَاضٍ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلسُّكُونِ لِاتِّصَالِهِ بِضَمِيرِ اَلرَّفْعِ؛
«فعل ماضی مبنی بر سکون به دلیل اتصالش به ضمیر رفع است»

وَ هُوَ فِعْلُ اَلشَّرْطِ؛
«و آن فعل شرط است»

وَ اَلتَّاءُ: ضَمِيرٌ مُتَّصِلٌ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلضَّمِّ وَاقِعٌ فِي مَحَلِّ رَفْعٍ فَاعِلٌ؛
«و تاء: ضمیر متصل مبنی بر ضم است که در محل رفع، فاعل واقع شده است»

وَ اَلْمِيمُ لِلْجَمْعِ؛
«و میم برای جمع است»

وَ اَلْجُمْلَةُ وَاقِعَةٌ فِي مَحَلِّ جَرٍّ بِالْإِضَافَةِ؛
«و این جمله در محل جر به اضافه واقع شده است»

«فَاعْمَلُوا»:
اَلْفَاءُ: رَابِطَةٌ؛
«فاء: رابط (جواب شرط) است»

اعْمَلُوا: فِعْلُ أَمْرٍ مَبْنِيٌّ عَلَى حَذْفِ اَلنُّونِ لِأَنَّ مُضَارِعَهُ مِنَ اَلْأَفْعَالِ اَلْخَمْسَةِ؛
«اعملوا: فعل امر مبنی بر حذف نون است زیرا مضارع آن از افعال خمسه است»

وَ هُوَ جَوَابُ اَلشَّرْطِ؛
«و آن جواب شرط است»

وَ اَلْوَاوُ: ضَمِيرٌ مُتَّصِلٌ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلسُّكُونِ وَاقِعٌ فِي مَحَلِّ رَفْعٍ فَاعِلٌ؛
«و واو: ضمیر متصل مبنی بر سکون است که در محل رفع، فاعل واقع شده است»

وَ اَلْأَلِفُ فَارِقَةٌ؛
«و الف، فارقه (جداساز) است»

وَ اَلْجُمْلَةُ اِسْتِئْنَافِيَّةٌ؛
«و این جمله، استئنافیه است»



«وَ إِذَا تَيَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا»۴
«وَ إِذَا»:
اَلْوَاوُ: عَاطِفَةٌ؛
«واو: عاطفه است»

إِذَا: اِسْمُ شَرْطٍ غَيْرِ جَازِمٍ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلسُّكُونِ وَاقِعٌ فِي مَحَلِّ نَصْبٍ مَفْعُولٌ فِيهِ؛
«إذا: اسم شرط غیرجازم مبنی بر سکون است که در محل نصب، مفعولٌ‌فیه واقع شده است»

وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِجَوَابِ اَلشَّرْطِ «أَقْدِمُوا»؛
«و آن متعلق به جواب شرط «أَقْدِمُوا» است»

«تَيَقَّنْتُمْ‌»:
فِعْلٌ مَاضٍ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلسُّكُونِ لِاتِّصَالِهِ بِضَمِيرِ اَلرَّفْعِ؛
«فعل ماضی مبنی بر سکون به دلیل اتصالش به ضمیر رفع است»

وَ هُوَ فِعْلُ اَلشَّرْطِ؛
«و آن فعل شرط است»

وَ اَلتَّاءُ: ضَمِيرٌ مُتَّصِلٌ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلضَّمِّ وَاقِعٌ فِي مَحَلِّ رَفْعٍ فَاعِلٌ؛
«و تاء: ضمیر متصل مبنی بر ضم است که در محل رفع، فاعل واقع شده است»

وَ اَلْمِيمُ لِلْجَمْعِ؛
«و میم برای جمع است»

وَ اَلْجُمْلَةُ وَاقِعَةٌ فِي مَحَلِّ جَرٍّ بِالْإِضَافَةِ؛
«و این جمله در محل جر به اضافه واقع شده است»

«فَأَقْدِمُوا»:
اَلْفَاءُ: رَابِطَةٌ؛
«فاء: رابط (جواب شرط) است»

أَقْدِمُوا: فِعْلُ أَمْرٍ مَبْنِيٌّ عَلَى حَذْفِ اَلنُّونِ؛ لِأَنَّ مُضَارِعَهُ مِنَ اَلْأَفْعَالِ اَلْخَمْسَةِ؛
«أقدموا: فعل امر مبنی بر حذف نون است؛ زیرا مضارع آن از افعال خمسه است»

وَ هُوَ جَوَابُ اَلشَّرْطِ؛
«و آن جواب شرط است»

وَ اَلْوَاوُ: ضَمِيرٌ مُتَّصِلٌ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلسُّكُونِ وَاقِعٌ فِي مَحَلِّ رَفْعٍ فَاعِلٌ؛
«و واو: ضمیر متصل مبنی بر سکون است که در محل رفع، فاعل واقع شده است»

وَ اَلْأَلِفُ فَارِقَةٌ؛
«و الف، فارقه (جداساز) است»

وَ جُمْلَةُ اَلشَّرْطِ مَعْطُوفَةٌ عَلَى اَلْجُمْلَةِ قَبْلَهَا؛
«و جمله شرط به جمله پیش از خود عطف شده است»








جعبه ابزار