• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اِعراب حکمت ۲۶۳

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



گزارش خطا



اَلْجِدُّ فِي اِقْتِلَاعِ اَلْمَفَاسِدِ؛
«کوشش در ریشه‌کن کردن مفاسد»

وَ قَالَ (عَلَيْهِ‌اَلسَّلَامُ‌):
«و امام (علیه‌السلام) فرمود:»

«لَوْ قَدِ اِسْتَوَتْ قَدَمَايَ‌ مِنْ هَذِهِ اَلْمَدَاحِضِ‌ لَغَيَّرْتُ أَشْيَاءَ.»۱
«لَوْ»:
حَرْفُ شَرْطٍ
[۱] لَوْ: حَرْفُ شَرْطٍ يَدْخُلُ عَلَى اَلْمَاضِي، وَ يُسْتَعْمَلُ فِيمَا لَا يَتَحَقَّقُ.
غَيْرُ جَازِمٍ مَبْنِيٌّ عَلَى السُّكُونِ لَا مَحَلَّ لَهُ مِنَ اَلْإِعْرَابِ؛
«حرف شرط
[۲] لو: حرف شرطی است که بر سر فعل ماضی می‌آید و در مواردی به کار می‌رود که محقق نمی‌شوند.
غیرجازم، مبنی بر سکون و محلی از اعراب ندارد»

«قَدِ»:
حَرْفُ تَحْقِيقٍ مَبْنِيٌّ عَلَى السُّكُونِ وَ حُرِّكَ بِالْكَسْرِ مَنْعًا لِالْتِقَاءِ سَاكِنَيْنِ لَا مَحَلَّ لَهُ مِنَ الْإِعْرَابِ؛
«حرف تحقیق، مبنی بر سکون است و برای جلوگیری از التقاء ساکنین با کسره حرکت داده شده و محلی از اعراب ندارد»

«اِسْتَوَتْ‌»:
فِعْلٌ مَاضٍ مَبْنِيٌّ عَلَى اَلْفَتْحِ اَلظَّاهِرِ عَلَى آخِرِهِ؛
«فعل ماضی مبنی بر فتح ظاهری در آخر آن است»

وَ هُوَ فِعْلُ الشَّرْطِ؛
«و آن فعل شرط است»

وَ اَلتَّاءُ لِلتَّأْنِيثِ؛
«و تاء برای تأنیث است»

«قَدَمَايَ‌»:
فَاعِلٌ مَرْفُوعٌ وَ عَلَامَةُ رَفْعِهِ اَلْأَلِفُ؛ لِأَنَّهُ مُثَنًّى، وَ هُوَ مُضَافٌ؛
«فاعل و مرفوع است و علامت رفع آن الف است؛ زیرا مثنی است، و آن مضاف است»

وَ اَلْيَاءُ: ضَمِيرٌ مُتَّصِلٌ مَبْنِيٌّ عَلَى السُّكُونِ وَ حُرِّكَ بِالْفَتْحِ مَنْعًا لِالْتِقَاءِ سَاكِنَيْنِ، وَاقِعٌ فِي مَحَلِّ جَرٍّ بِالْإِضَافَةِ؛
«و یاء: ضمیر متصل مبنی بر سکون است و برای جلوگیری از التقاء ساکنین با فتحه حرکت داده شده و در محل جر به اضافه واقع شده است»

«مِنْ‌»:
حَرْفُ جَرٍّ مَبْنِيٌّ عَلَى السُّكُونِ لَا مَحَلَّ لَهُ مِنَ الْإِعْرَابِ؛
«حرف جر، مبنی بر سکون و محلی از اعراب ندارد»

«هَذِهِ‌»:
اَلْهَاءُ: لِلتَّنْبِيهِ؛
«هاء: برای تنبیه است»

ذِهِ: اِسْمُ إِشَارَةٍ مَبْنِيٌّ عَلَى الْكَسْرِ وَاقِعٌ فِي مَحَلِّ جَرٍّ بِحَرْفِ الْجَرِّ؛
«ذه: اسم اشاره مبنی بر کسر است که در محل جر به حرف جر واقع شده است»

«اَلْمَدَاحِضِ‌»:
بَدَلٌ أَوْ عَطْفُ بَيَانٍ مَجْرُورٌ وَ عَلَامَةُ جَرِّهِ اَلْكَسْرَةُ اَلظَّاهِرَةُ؛
«بدل یا عطف بیان، مجرور و علامت جر آن کسره ظاهری است»

وَ اَلْجَارُّ وَ اَلْمَجْرُورُ مُتَعَلِّقَانِ بِنَائِبِ مَفْعُولٍ مُطْلَقٍ؛
«و جار و مجرور متعلق به نائب مفعول مطلق است»

«لَغَيَّرْتُ‌»:
اَللَّامُ: وَاقِعَةٌ فِي جَوَابِ الشَّرْطِ؛
«لام: در جواب شرط واقع شده است»

غَيَّرْتُ‌: فِعْلٌ مَاضٍ مَبْنِيٌّ عَلَى السُّكُونِ لِاتِّصَالِهِ بِضَمِيرِ الرَّفْعِ؛
«غَيَّرْتُ‌: فعل ماضی مبنی بر سکون به دلیل اتصالش به ضمیر رفع است»

وَ اَلتَّاءُ: ضَمِيرٌ مُتَّصِلٌ مَبْنِيٌّ عَلَى الضَّمِّ وَاقِعٌ فِي مَحَلِّ رَفْعٍ فَاعِلٌ؛
«و تاء: ضمیر متصل مبنی بر ضم است که در محل رفع، فاعل واقع شده است»

«أَشْيَاءَ‌»:
مَفْعُولٌ بِهِ مَنْصُوبٌ وَ عَلَامَةُ نَصْبِهِ اَلْفَتْحَةُ اَلظَّاهِرَةُ؛
«مفعول‌به منصوب و علامت نصب آن فتحه ظاهری است»

وَ جُمْلَةُ الشَّرْطِ مَقُولُ الْقَوْلِ وَاقِعَةٌ فِي مَحَلِّ نَصْبٍ مَفْعُولٌ بِهِ؛
«و جمله شرط، مقول قول است که در محل نصب، مفعول‌به واقع شده است»



۱. لَوْ: حَرْفُ شَرْطٍ يَدْخُلُ عَلَى اَلْمَاضِي، وَ يُسْتَعْمَلُ فِيمَا لَا يَتَحَقَّقُ.
۲. لو: حرف شرطی است که بر سر فعل ماضی می‌آید و در مواردی به کار می‌رود که محقق نمی‌شوند.





جعبه ابزار