حضرت علی بن حسین بن علی بن ابیطالب (علیهالسلام) (۳۸-۹۴ق)، ملقب به زینالعابدین و سجاد، چهارمین امام شیعیان است که به مدت ۳۵ سال در دوران خلفای اموی، امامت کردند. مجموعهای از دعاها و مناجات حضرت در کتاب صحیفه سجادیه گرد آمده است. امام سجاد (علیهالسلام) در واقعه کربلا حضور داشت ولی به علت بیماری سخت، در جنگ شرکت نکرد. لشکر عمر بن سعد پس از شهادت امام حسین (علیهالسلام) او را همراه اسیران کربلا به کوفه و شام بردند. خطبه امام سجاد در شام باعث آگاهی مردم از جایگاه اهل بیت شد. واقعه حره، نهضت توابین و قیام مختار در زمان امام سجاد (علیهالسلام) روی داد. بنابر روایات شیعیان، امام سجاد (علیهالسلام) به دستور ولید بن عبدالملک مسموم شد و به شهادت رسید. مدفن وی در قبرستان بقیع کنار قبر امام حسن مجتبی (علیهالسلام)، امام محمد باقر (علیهالسلام) و امام جعفر صادق (علیهالسلام) است. فهرست مندرجات۲ - زمان تولد ۳ - محل تولد ۴ - مادر امام سجاد ۴.۱ - نام مادر ۴.۲ - نسب شهربانو ۴.۳ - شاهزاده ایرانی ۴.۴ - ورود به سرزمین اسلام ۴.۴.۱ - زمان خلافت عمر ۴.۴.۲ - زمان خلافت عثمان ۴.۴.۳ - زمان خلافت امام علی ۴.۴.۴ - قول صحیح ۴.۵ - وفات شهربانو ۴.۶ - دایه امام سجاد ۵ - القاب ۵.۱ - زینالعابدین ۵.۲ - سجاد ۵.۳ - ذوالثفنات ۶ - کنیهها ۷ - دوران کودکی ۸ - دوران نوجوانی ۹ - همسران ۹.۱ - فاطمه بنت حسن ۹.۲ - بانو حوراء ۹.۳ - همسران دیگر ۹.۴ - ایراد ابنمروان و جواب امام ۱۰ - فرزندان ۱۰.۱ - زید بن علی ۱۰.۱.۱ - فرقه زیدیه ۱۰.۱.۲ - سرانجام زید ۱۰.۲ - عبدالله باهر ۱۰.۳ - عمر بن علی ۱۱ - فضائل و کمالات اخلاقی ۱۱.۱ - صبر ۱۱.۱.۱ - نمونهای از صبر امام ۱۱.۱.۲ - صبر در فوت فرزند ۱۱.۲ - ایثار ۱۱.۳ - عزتنفس و اقتدار ۱۱.۳.۱ - اقتدار در عمل ۱۱.۴ - حلم و تواضع ۱۱.۴.۱ - عکسالعمل مقابل ناسزاگو ۱۱.۴.۲ - عکسالعمل مقابل جذامیها ۱۱.۴.۳ - سفر با ناآشنا ۱۱.۵ - عفو و گذشت ۱۱.۶ - انفاق ۱۱.۷ - برخورد با زیردستان ۱۱.۸ - پناه به دشمن ۱۱.۹ - مناجات ۱۱.۹.۱ - داستان باران ۱۱.۱۰ - نفوذ کلمه و تاثیر فوقالعاده ۱۱.۱۱ - جلالت امام ۱۲ - اثبات امامت ۱۲.۱ - نصّ بر امامت ۱۲.۲ - وصایت امام قبل ۱۲.۳ - شهادت حجرالاسود ۱۲.۴ - معجزات و کرامات ۱۲.۴.۱ - جوانکردن حبابه ۱۲.۴.۲ - ظهور باطن مخالفین ۱۲.۴.۳ - جواهرات فراوان ۱۲.۴.۴ - گشودن غل و زنجیر ۱۲.۵ - ارتباط حضرت با ملائک ۱۲.۶ - علم حضرت سجاد ۱۲.۶.۱ - علم لایتناهی ۱۲.۶.۲ - اطلاع از غیب ۱۲.۶.۳ - اسرار و علوم ویژه ۱۲.۶.۴ - اطلاع از لغات دیگر ۱۲.۶.۵ - اطلاع از زبان حیوانات ۱۲.۷ - مدت امامت ۱۳ - در نگاه امام خمینی ۱۴ - کتب و آثار امام ۱۴.۱ - صحیفه سجادیه ۱۴.۱.۱ - چگونگی دستیابی به کتاب ۱۴.۱.۲ - بررسی سند صحیفه سجادیه ۱۴.۱.۳ - تعداد ادعیه صحیفه ۱۴.۲ - مناجاتهای پانزدهگانه ۱۴.۳ - کتاب علی بن حسین ۱۴.۴ - رسالة الحقوق ۱۴.۴.۱ - مصادر رسالة الحقوق ۱۴.۴.۲ - فهرست حقوق در رسالة الحقوق ۱۵ - امام سجاد و حماسه عاشورا ۱۵.۱ - در مسیر کربلا ۱۵.۲ - عروض بیماری بر امام ۱۵.۳ - علت بیماری امام ۱۵.۴ - امام سجاد در روز عاشورا ۱۵.۵ - وداع آخر با پدر ۱۵.۶ - خبر شهادت پدر ۱۵.۷ - پس از شهادت پدر ۱۵.۸ - شب یازدهم محرم ۱۵.۹ - حرکت از کربلا به کوفه ۱۵.۱۰ - دفن اجساد مطهر ۱۶ - امام سجاد در کوفه ۱۶.۱ - ورود امام به کوفه ۱۶.۲ - خطبه تاریخی امام در کوفه ۱۶.۳ - امام در مجلس عبیدالله ۱۶.۴ - امام در زندان کوفه ۱۷ - امام سجاد از کوفه تا شام ۱۷.۱ - ورود امام و کاروان اسرا به شام ۱۷.۲ - امام و اسرا در کاخ یزید ۱۷.۲.۱ - نقل علی بن ابراهیم قمی ۱۷.۲.۲ - اتفاقات دیگر در کاخ ۱۷.۳ - اهانت به سر مبارک سیدالشهداء ۱۷.۴ - تصمیم یزید بر قتل امام سجاد ۱۷.۵ - محل اقامت امام در شام ۱۷.۵.۱ - نقل بصائر الدرجات ۱۷.۵.۲ - نقل صدوق ۱۷.۵.۳ - نقل جزایری ۱۷.۵.۴ - نقل مناقب ۱۷.۵.۵ - نقل شیخ مفید ۱۷.۶ - خطبه غراء امام در شام ۱۷.۶.۱ - محتوای خطبه ۱۷.۶.۱.۱ - معرفی خویش ۱۷.۶.۱.۲ - معرفی نسب ۱۷.۶.۲ - بازتاب خطبه امام ۱۷.۷ - مصائب حضرت سجاد و اسرا در شام ۱۷.۸ - تصمیم یزید به بازگرداندن اسرا به مدینه ۱۷.۸.۱ - نقل تاریخ طبری ۱۷.۹ - برگشت امام و کاروان اسرا به کربلا ۱۸ - ورود امام و کاروان اسرا به مدینه ۱۸.۱ - خطبه حضرت برای اهل مدینه ۱۸.۲ - ورود اهلبیت به مدینه ۱۸.۳ - ملاقات محمد بن حنفیه با امام ۱۸.۴ - سخن یکی از منحرفین و پاسخ امام سجاد ۱۸.۵ - تداوم عزاداری حضرت سجاد برای پدر ۱۸.۶ - زنهای بنیهاشم و تداوم عزاداری ۱۹ - دوره حضرت سجاد در مدینه تا وفات ۱۹.۱ - اوضاع زمانه ۱۹.۲ - جو سیاسی ۱۹.۳ - وضعیت اسفبار شیعه ۲۰ - برنامه حضرت در طول دوران امامت ۲۰.۱ - عنصر تقیه ۲۰.۲ - تربیت شاگردان برجسته ۲۰.۲.۱ - تعداد شاگردان ۲۰.۲.۲ - طبقهبندی اصحاب و شاگردان ۲۰.۲.۲.۱ - نکته مهم ۲۰.۲.۳ - معرفی شاگردان برجسته ۲۰.۲.۳.۱ - سعید بن جبیر ۲۰.۲.۳.۲ - ابوحمزه ثمالی ۲۰.۲.۳.۳ - ابان بن تغلب ۲۰.۲.۳.۴ - یحیی بن امطویل ۲۱ - ابعاد شخصیت حضرت سجاد ۲۲ - بعد فردی شخصیت امام ۲۲.۱ - علم لایتناهی ۲۲.۱.۱ - اطلاع از غیب ۲۲.۱.۱.۱ - اطلاع از ما فیالضمیر کابلی ۲۲.۱.۱.۲ - اطلاع از نامه حجاج ۲۲.۱.۱.۳ - خبر از حکومت ابنعبدالعزیز ۲۲.۱.۱.۴ - اطلاع از عسل ۲۲.۱.۱.۵ - اطلاع از زمان ارتحال ۲۲.۱.۱.۶ - پرتوی از علم غیب و قدرت تکوینی ۲۲.۱.۲ - اطلاع بر زبانها و لهجهها ۲۲.۱.۳ - اطلاع از لغت حیوانات ۲۲.۱.۳.۱ - سخن با گنجشکها ۲۲.۱.۳.۲ - سخن با گوسفند ۲۲.۱.۳.۳ - سخنگفتن با آهو ۲۲.۱.۳.۴ - برخورد امام با گرگ ۲۲.۲ - توحید عینی و تسلیم در مقابل تقدیرالهی ۲۲.۳ - درگیری با شیطان و درهم شکستن او ۲۲.۴ - مراقبت دائمی از خود ۲۲.۵ - زهد در دنیا و رغبت به آخرت ۲۲.۵.۱ - صحیفة الزهد ۲۳ - عباداتهای حضرت سجاد ۲۳.۱ - مقدمه ۲۳.۲ - عبادت حضرت در روایات ۲۳.۲.۱ - روایت اول ۲۳.۲.۲ - روایت دوم ۲۳.۲.۳ - روایت سوم ۲۳.۳ - بررسی تفصیلی عبادات حضرت ۲۳.۴ - نمازهای حضرت ۲۳.۴.۱ - انجام مقدمات نماز ۲۳.۴.۱.۱ - وضو گرفتن و مسواکزدن ۲۳.۴.۱.۲ - استعمال عطر ۲۳.۴.۱.۳ - حال حضرت در فاصله بین وضو و نماز ۲۳.۴.۲ - حالات حضرت به هنگام نماز ۲۳.۴.۳ - حضور قلب ۲۳.۴.۳.۱ - دو واقعه جالب و عجیب ۲۳.۴.۴ - لباس و مکان حضرت در نماز ۲۳.۴.۵ - مکانهای مورد علاقه برای نماز ۲۳.۴.۵.۱ - مسجد کوفه و مسجدالحرام ۲۳.۴.۵.۲ - نماز و مناجات حضرت در مسجد کوفه ۲۳.۴.۵.۳ - نماز حضرت در راه مکه ۲۳.۴.۵.۴ - هماهنگی عالم تکوین با حضرت در تسبیح خدا ۲۳.۴.۶ - کثرت نمازهای حضرت ۲۳.۴.۷ - خواندن مستمر نمازهای نافله ۲۳.۵ - حجهای حضرت ۲۳.۵.۱ - حجگذاری در حال کودکی ۲۳.۵.۱.۱ - روایت یکم ۲۳.۵.۱.۲ - روایت دوم ۲۳.۵.۲ - تشرف حضرت خضر به محضر حضرت ۲۳.۵.۳ - حجگذاری با پای پیاده ۲۳.۵.۴ - تبعیت مردم از حضرت در شروع و پایان حج ۲۳.۵.۵ - حالت معنوی به هنگام گفتن لبیک ۲۳.۵.۶ - انفاق در راه تشرف به حج ۲۳.۵.۷ - خدمتکردن به حاجیان ۲۳.۵.۸ - تهیه پاکیزهترین ره توشه برای حج ۲۳.۵.۹ - تعداد حجهای حضرت ۲۳.۵.۱۰ - بعضی از حالات حضرت در حج ۲۳.۵.۱۰.۱ - علاقه به نماز در حجر اسماعیل ۲۳.۵.۱۰.۲ - مناجات در کنار پرده کعبه ۲۳.۵.۱۰.۳ - مناجات در کنار کعبه ۲۳.۵.۱۱ - خاطراتی از سفر حج ۲۳.۵.۱۲ - اعتراض به جهاد و حج و جواب حضرت ۲۳.۶ - سجدههای حضرت ۲۳.۶.۱ - انتخاب محل سجده ۲۳.۶.۲ - بعضی از اذکار سجده ۲۳.۶.۳ - حالت حضرت در سجده ۲۳.۶.۴ - کثرت سجدههای حضرت و آثار آن ۲۳.۷ - دعاها و مناجاتهای حضرت ۲۴ - حالات شخصی و ویژگیهای فردی ۲۴.۱ - کیفیت لباس ۲۴.۱.۱ - لباس شب زفاف ۲۴.۱.۲ - روایتی عجیب و جالب ۲۴.۱.۳ - پوشش حضرت در شبی بسیار سرد ۲۴.۲ - نوع زیرانداز ۲۴.۳ - کیفیت راهرفتن ۲۴.۴ - نحوه نشستن ۲۴.۵ - نقش انگشتری ۲۴.۶ - حفظ کرامت نفس در تهیه مرکب ۲۴.۷ - کیفیت غذای حضرت ۲۴.۸ - میوهها و غذاهای مورد علاقه ۲۴.۹ - صوت زیبا موقع تلاوت قرآن ۲۴.۹.۱ - دیدگاه حضرت در مورد قرآن ۲۴.۱۰ - عدم تکلم مابین الطلوعین ۲۴.۱۱ - کیفیت سلوک در ماه رمضان ۲۵ - بعد فرهنگی حضرت سجاد ۲۵.۱ - جایگاه رفیع علمی حضرت ۲۵.۱.۱ - استدلال بر جایگاه علمی حضرت ۲۵.۲ - برخورداری از اسرار و علوم ویژه ۲۵.۳ - سرآمد فقیهان ۲۵.۴ - رهبری فکری جامعه و پایهگذاری نهضت فکری ۲۵.۵ - بیان بدیع معارف الهی ۲۶ - توصیفات حضرت سجاد ۲۶.۱ - توصیف حضرت در کلام ربوبی ۲۶.۲ - نزد ائمه ۲۶.۳ - شباهت به حضرت امیرالمؤمنین ۲۶.۴ - دیدگاه خلفاء ۲۶.۴.۱ - عبدالملک بن مروان ۲۶.۴.۲ - حجاج بن یوسف ۲۶.۴.۳ - عمر بن عبدالعزیز ۲۶.۵ - دیدگاه علماء اهلسنت ۲۶.۵.۱ - ذهبی ۲۶.۵.۲ - مناوی ۲۶.۵.۳ - جاحظ ۲۶.۵.۴ - شافعی ۲۶.۵.۵ - مالک بن انس ۲۶.۵.۶ - ابنسعد ۲۶.۵.۷ - ابنخلکان ۲۷ - ارتباطات اجتماعی حضرت سجاد ۲۷.۱ - ارتباط با خانواده ۲۷.۲ - برخورد با بردگان ۲۷.۲.۱ - گذشت از خطاهای عمدی ۲۷.۲.۲ - نشست و برخاست با بردگان ۲۷.۳ - برخورد با بیماران ۲۷.۴ - برخورد با واعظنمایان ۲۷.۵ - ارتباط با افراد هرزه ۲۷.۶ - ارتباط با مخالفین ۲۸ - فعالیتهای اجتماعی حضرت سجاد ۲۸.۱ - روایات در این زمینه ۲۸.۲ - بازسازی کعبه و نصب حجرالاسود ۲۸.۳ - تکفل اهل مدینه در واقعه حره ۲۸.۴ - آزاد نمودن بردگان ۲۸.۴.۱ - سیره حضرت در آزادکردن بردگان ۲۸.۵ - دستگیری از مستمندان ۲۸.۵.۱ - دستگیری از زهری ۲۸.۵.۲ - دستگیری از عمرو بن دینار ۲۸.۵.۳ - دستگیری از حسن بن حسن ۲۸.۶ - انفاق و رسیدگی به فقرا ۲۸.۶.۱ - بینش حضرت در زمینه انفاق ۲۸.۶.۲ - گستره وسیع انفاق ۲۸.۶.۲.۱ - چند روایت ۲۸.۶.۳ - سیره امام در انفاق ۲۸.۶.۳.۱ - انفاق علنی ۲۸.۶.۳.۲ - انفاق لباسهای خود ۲۸.۶.۳.۳ - بخشش دوست داشتنیهای خود ۲۸.۶.۴ - انفاقهای برجسته حضرت ۲۹ - موضعگیری سیاسی حضرت سجاد ۲۹.۱ - سیاستمداران واقعی ۲۹.۲ - سیاست حکیمانه ۲۹.۳ - هجرت امام به خارج از مدینه ۲۹.۴ - برخورد حکیمانه با واقعه حره ۲۹.۴.۱ - آغاز قیام مردم مدینه ۲۹.۴.۲ - حمله یزید به مدینه ۲۹.۴.۳ - اظهار بیطرفی امام ۲۹.۵ - برخورد با مسلم بن عقبه ۲۹.۶ - برخورد با فتنه ابنزبیر ۲۹.۶.۱ - نگرانی از فتنه ابنزبیر ۲۹.۶.۲ - معرفی ابنزبیر ۲۹.۶.۳ - علت خوف از فتنه ابنزبیر ۲۹.۷ - ارتباطات با زمامداران اموی و مروانی ۲۹.۷.۱ - یزید بن معاویه ۲۹.۷.۲ - معاویة بن یزید ۲۹.۷.۳ - مروان بن حکم ۲۹.۷.۴ - عبدالملک بن مروان ۲۹.۷.۴.۱ - نامه به عبدالملک ۲۹.۷.۴.۲ - ورود حضرت بر عبدالملک ۲۹.۷.۴.۳ - تحویل موقوفات به حضرت ۲۹.۷.۴.۴ - نگارش جواب نامه ملک روم ۲۹.۷.۴.۵ - بیاعتنایی به عبدالملک ۲۹.۷.۴.۶ - درخواست شمشیر پیامبر ۲۹.۷.۴.۷ - غل و زنجیر حضرت ۳۰ - مسمومیت و شهادت امام سجاد ۳۰.۱ - تاریخ شهادت ۳۰.۲ - آخرین شب حضرت ۳۰.۳ - لحظات آخر حیات ۳۰.۴ - قاتل ۳۰.۵ - خبر شهادت ۳۰.۶ - مدفن ۳۱ - عناوین مرتبط ۳۲ - پانویس ۳۳ - منبع چهارمین امام معصوم حضرت علی بن حسین (علیهالسلام)، ملقب به زینالعابدین و سیدالسجادین، شخصیتی که جد بزرگوارشان حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام)، ایشان را بهترین اهل زمین بعد از پدرشان معرفی نمودهاند: «... فقال: احتفظ بها و احسن الیها فستلد لک خیر اهل الارض فی زمانه بعدک...» در پنجم شعبان سال ۳۸ هجری در مدینه منوره چشم به دنیا گشودند. مادر مکرمه آن حضرت بنا بر قول صحیح و مشهور، شهربانو، دختر آخرین پادشاه سلسله ساسانی یزدگرد سوم بودهاند. دوران کودکی حضرت، در زمان جد بزرگوارشان حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و عموی ارجمندشان، امام حسن مجتبی (علیهالسلام)، گذشت و در زمان نوجوانی تا شهادت پدر بزرگوارشان حضرت امام حسین (علیهالسلام)، که حدود ده سال به طول انجامید، در خدمت پدر و به همراه حضرت بودند. حضرت سجاد (علیهالسلام) در حالیکه ۲۴ سال سن داشتند، در واقعه کربلا حاضر بودند ولی به علت بیماری در خیمه بستری بود و همراه با اهل بیت، پس از شهادت پدر به اسیری رفتند. ایشان در کاخ یزید خطبه بسیار مهمی ایراد کرد که چهره یزید افشا شد و مردم شام نسبت به ماهیت حادثه کربلا آگاه شدند. حضرت سجاد (علیهالسلام) پس از شهادت پدر، به مدت ۳۵ سال یعنی تا سال ۹۴ قمری، در دوران بسیار سخت و خفقان بار خلفای اموی، منصب الهی امامت را به عهده داشتند. امام سجاد (علیهالسلام) در سال ۹۴ ق. با دسیسه ولید بن عبدالملک مسموم و به شهادت رسید و در جوار عموی بزرگوارشان حضرت امام حسن مجتبی (علیهالسلام) در بقیع مدفون شدند. صحیفه سجادیه مجموعهای از دعاهای آن حضرت است که اینک در دست ما بهعنوان گنجینهای از معارف دینی موجود است. سال تولد حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) و همچنین روز تولد آن بزرگوار مورد اختلاف شدید مورخین و سیرهنویسان واقع شده و در این ارتباط، اقوال مختلفی نقل گردیده است. مشهورترین اقوال در زمینه سال تولد حضرت، سال ۳۸ هجری است که بزرگانی نظیر جناب شیخ مفید در کتاب الارشاد، شیخ کلینی در اصول کافی، ابنشهر آشوب در مناقب، ابنخشاب در موالید اهل البیت، شهید در کتاب الدروس، ابنصباغ مالکی در کتاب الفصول المهمه و دیگران به آن قائل شدهاند. شیخ مفید مینویسد: و کان مولد علی بن الحسین (علیهماالسلام) بالمدینة سنة ثمان و ثلاثین من الهجرة. ولادت علی بن الحسین (علیهماالسلام) در مدینه سال ۳۸ هجری بود. کلینی در اصول کافی مینویسد: ولد علی (علیهماالسلام) فی سنة ثمان و ثلاثین و قبض فی سنة خمس و تسعین. علی بن الحسین (علیهماالسلام) در سال ۳۸ به دنیا آمد و در سال ۹۵ رحلت نمود. علی بن عیسی اربلی مینویسد: و اما ولادته فبالمدینة فی الخمیس الخامس من شعبان سنة ثمان و ثلاثین من الهجرة. و اما ولادت او در روز پنجشنبه پنجم شعبان سال ۳۸ هجری بود. اقوال دیگر در زمینه سال تولد حضرت عبارتند از سال ۳۳، ۳۶ و ۳۷ هجری؛ علامه مجلسی (رضواناللهتعالیعلیه) میفرماید: ... لا ریب فی ان تولد علی بن الحسین (علیهماالسلام) منها کان فی ایام خلافة امیرالمؤمنین (علیهالسلام).... تولد حضرت علی بن حسین (علیهماالسلام) در زمان خلافت جد بزرگوارش حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام) قطعی بوده و هیچ محل شبهه نیست. از اینرو سال ۳۸ که مشهورترین اقوال نیز هست، به عنوان سال تولد حضرت از سایر اقوال معتبرتر است. در زمینه روز تولد آن بزرگوار نیز اختلاف وجود دارد. یک قول روز پنجشنبه یا جمعه نیمه جمادی الاولی است و قول دیگر روز پنجشنبه یا یکشنبه پنجم شعبان است. لازم به ذکر است بعضی از قائلین به روز نیمه جمادی الاولی، تولد حضرت را دراین روز در سال ۳۶ هجری دانسته و تعداد زیادی از قائلین به روز پنجم شعبان، آن را در سال ۳۸ هجری گزارش کردهاند. امینالاسلام طبرسی مینویسد: حضرت سجاد روز جمعه و یا پنجشنبه نیمه ماه جمادی الاخری و یا در نهم ماه شعبان سال ۳۸ و یا ۳۶ هجری در مدینه متولد شد. کفعمی مینویسد: فی النصف من جمادی الاولی سنة ست و ثلاثین کان مولد ابی محمد علی بن الحسین (علیهماالسلام). ولادت ابی محمد علی ابن الحسین (علیهماالسلام) در نیمه جمادی الاولی سال ۳۶ هجری بود. سبط بن جوزی در کتاب تذکره، ولادت او را بدون قید روز و ماه در سال ۳۸ یا ۳۷ یا ۳۳ هجری نوشته است. و مولد علی سنة ثمان و ثلاثین من الهجرة و قیل سنة سبع و ثلاثین و قیل سنة ثلاث و ثلاثین ذکره ابن عساکر. شیخ طوسی در کتاب المصباح، تاریخ ولادت ایشان را نیمه جمادی الاولی سال ۳۶ هجری نوشته شده است. به اتفاق سیرهنویسان و مورخین، محل تولد حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) شهر مقدس مدینه بوده است و هیچکس در این مطلب اختلافی نکرده و قول دیگری نقل نشده است. مادر امام علی بن حسین، (علیهالسلام)، بر اساس قول مشهور شاهزادهای از دربار ایران و دختر یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی بود که در جنگ میان عجم و عرب به اسارت و سپس به ازدواج امام حسین (علیهالسلام) درآمد. این بانوی بزرگوار در رویایی صادقه، اسلام آورده و همچون نرجس خاتون مادر امام مهدی (عجّلاللهفرجهالشریف) توسط حضرت صدیقه کبری (سلاماللهعلیها) برای فرزند عزیزش امام حسین (علیهالسلام) خواستگاری شده بود، پس از سختیهای بسیاری که متحمل شد، به مدینه آمد و بنابر روایات، نامهای متعددی برای ایشان بیان کردهاند، اما آنچه میان آنها و بزرگان شیعه معروف میباشد شهربانوست. [۱۸]
مجلسی، محمدباقر، جلاء العیون، ص۸۳۱.
۴.۱ - نام مادربرای مادر حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) نامهای مختلفی در کتب تاریخی ذکر شده است که بعضی از آنها عبارتند از:شهربانویه؛ شاه زنان؛ جهان شاه؛ [۲۹]
قمی، حسن بن محمد، تاریخ قم، ص۱۹۷.
شهرناز، [۳۰]
نویسنده مجهول، مجمل التواریخ و القصص، تحقیق ملک الشعراء بهار، ص۴۵۶.
جهان نانویه؛ خوله؛ برّه؛ سلافه؛ [۳۷]
ابنقتیبه دینوری، عیون اخبار الرضا (علیهالسلام)، ج۴، ص۸.
غزاله؛ [۳۸]
کاتب واقدی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، مترجم: محمود مهدوی دامغانی، ج۵، ص۳۲۶.
سلامه؛ [۴۱]
قمی، حسن بن محمد، تاریخ قم، ص۱۹۷.
حدار؛ مریم؛ فاطمه؛در منابع اهل سنت، بر نامهای سلافه، سلامه و غزاله تاکید شده، در حالی که در کتابهای شیعی، نام «شهربانو» بیشتر آمده است. این نام را میتوان در قدیمیترین منابع امامیه یافت، از جمله: بصائر الدرجات و اصول کافی. [۴۵]
شهیدی، سیدجعفر، زندگانی علی بن الحسین (علیهالسلام)، ص۱۰ - ۱۱، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، پنجم، ۱۳۷۳ ش.
[۴۶]
پرسشها و پاسخها، دفتر سیزدهم، ص۷۴، دفتر نشر معارف، قم، اول، ۱۳۸۲ ش.
ابنقتیبه در معارف گوید: «میگویند مادر علی بن الحسین الاصغر از اهل سند بود که به او سلافه یا غزاله میگفتند».هر یک از این نامها در سندی از اسناد تاریخی موجود است ولی اختلاف شدیدی در وحدت صاحب این نامها از یک سو و ثبوت بعضی از آنها به عنوان مادر حضرت امام زینالعابدین (علیهالسلام) از سوی دیگر بین مورخین و محققین در علم تاریخ به چشم میخورد. از میان نامهای ذکر شده «شهربانو» و سپس «شاه زنان» از بقیه مشهورتر است و اتفاقا در اصل مادر بودن ایشان برای امام چهارم (علیهالسلام) تشکیکاتی انجام شده است. ۴.۲ - نسب شهربانودرباره نسب شهربانو، در منابع متقدم تاریخی گزارشهای متفاوتی آمده است که منشا این اختلاف سخن مسعودی است. وی مینویسد: یزدگرد در ۳۵ سالگی به قتل رسید و دو پسر به نامهای بهرام و فیروز و سه دختر به نامهای آدرگ، شاهین و مردآوند از او به جای ماندند. [۴۷]
مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۳۱۴.
مشخص نبودن تعداد فرزندان یزدگرد و نبودن نام شهربانو در میان آنها عامل اختلاف شده است.یعقوبی، مورخ قرن سوم هجری، اولین کسی است که درباره شهربانو مطلب نوشته و میتوان به آن استناد کرد. او درباره مادر امام سجاد (علیهالسلام) مینویسد: وَامه جَرار بنت یزدجرد. بیشتر منابع نام پدر شهربانو را یزدگرد، آخرین شاه ساسانی نوشتهاند، اما به هر حال در مورد نام پدر شهربانو نیز اختلافاتی است و پنج نام برای او در مصادر مختلف ذکر شده است. ۱. سبحان؛ ۲. سنجان؛ ۳. نوشجان؛ ۴. شیرویه. [۵۰]
نویسنده مجهول، مجمل التواریخ و القصص.
[۵۱]
شهیدی، سیدجعفر، زندگانی علی بن الحسین (علیهالسلام)، ص۱۱- ۱۲.
[۵۲]
مقرم، عبدالرزاق، زندگانی امام زینالعابدین (علیهالسلام)، ترجمه حبیب روحانی، ص۳۰، آستان قدس رضوی، اول، ۱۳۷۴ ش.
درباره خاندان این بانوی ایرانی، چند نظریه وجود دارد: الف) ساسانی بودن. ب) کابلی بودن. ج) سیستانی بودن. د) سندی بودن. دانشورانی چون: یعقوبی، محمد بن حسن صفار قمی، کلینی، شیخ صدوق و شیخ مفید با وجود اختلاف در نام، او را دختر یزدگرد سوم (آخرین پادشاه ساسانی) دانستهاند. گرچه بعضی از محققین تلاش وافری انجام دادهاند تا مادر بودن جناب «شهربانو» یا «شاه زنان» برای حضرت سجاد (علیهالسلام) را مشکوک جلوه دهند، [۵۳]
ر. ک. شهیدی، سیدجعفر، زندگانی علی بن الحسین (علیهالسلام)، ص۹ - ۲۷.
اما این تشکیکات قابل پاسخ میباشند و با توجه به شهرت قطعی این مساله و وجود سندهایی که در حد قابل توجهی از اعتبار و اتقان بوده و از بسیاری از تشکیکات مصون است، و همچنین قرائن و شواهد زیادی که در خلال اسناد و روایات معتبر وجود دارد، برای محقق منصف جای هیچ شکی باقی نمیگذارد که مادر مکرمه حضرت سجاد (علیهالسلام) از خاندان پادشاهان ایران باستان بوده است که با تقدیر الهی پس از تشرف به اسلام در خواب، به دست سپاهیان اسلام اسیر و به مدینه آورده شده و به عقد نکاح حضرت امام حسین (علیهالسلام) در آمده است.۴.۳ - شاهزاده ایرانیدر ارتباط با شهرت ازدواج حضرت امام حسین (علیهالسلام) با شاهزاده ایرانی که ثمره آن تولد حضرت امام زینالعابدین (علیهالسلام) بود به بعضی از اسناد تاریخی و روایی توجه نمائید:• زمخشری، از حضرت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت شده که میفرمود: برای خداوند از بندگانش دو برگزیده و سر گل وجود دارد. پس برگزیده او از عرب قریش و از عجم فارس است. علی بن حسین (علیهالسلام) میفرمود من فرزند دو برگزیده هستم (انا ابن الخیرتین) چون جدش رسول الله بود و مادرش دختر یزدگرد پادشاه. • در کشف الغمه چنین میخوانیم: «اُمّهُ خولة بنت یزدجرد ملک فارس و هی التی سمّاها امیرالمؤمنین شاه زنان و یقال: بل کان اسمها برّة بنت نوشجان و یقال: بل کان اسمها شهربانو بنت یزدجرد. مادر وی (امام سجاد (علیهالسلام)) خَولَة دختر یزدگرد پادشاه ایران است و او کسی است که امیرالمؤمنین او را شاه زنان نامید و گفته شده است که نام او برّه دختر نوشجان باشد و نیز گفته شده که نام او شهربانو دختر یزدجرد باشد. • موالید اهل البیت: مادرشان «خوله» دختر «یزدگرد» پادشاه فارس بود. همان که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) او را «شاه زنان» نامیدند. • بصائر الدرجات: مضمون روایت سابق را نقل میکند. • شیخ مفید در کتاب «الارشاد» درباره مادر امام سجاد (علیهالسلام) مینویسد: اُمّه شاه زنان بنت یزدجرد بن شهریار کسری و یقال: انّ اسمها شهربانو. مادر علی بن حسین (علیهالسلام) شاه زنان دختر یزدگرد پسر شهریار، شاه ایران، است و گفته شده که نام او شهربانو است. • در مناقب ابنشهر آشوب به نقل از ابوجعفر ابنبابویه آمده است: ... و اُمّه شهربانویه بنت یزدجرد بن شهریار الکسری و یسمّونها ایضا: شاه زنان و جهان بانویه و سلافه و.... مادرشان «شهربانو» دختر «یزدگرد ابن شهریار کسری» است و او را «شاه زنان» نیز مینامند و «جهان بانویه» و «سلافه» و «خوله» و گفتهاند او «شاه زنان» دختر «شیرویه ابنکسری ابرویز» است و گفته شده او «بره» دختر «نوشجان» است و صحیح همان قول اول است. او را امیرالمؤمنین (علیهالسلام) «مریم» نامید و گفته شد که او را «فاطمه» نامید و خوانده میشده به «سیده النساء». • اصول کافی: مادرشان «سلافه» دختر «یزدگرد» است. • دروس شهید: مادرشان «شاه زنان» دختر «شیرویه بن کسری ابرویز» و گفته شده دختر «یزدگرد». • التذکره: مادرشان «شاه زنان» دختر پادشاه کاشان و گفته شده دختر «کسری یزدگرد بن شهریار» و گفت شده اسمش «شهربانویه» میباشند. • دلائل الامامه: داستان گذشته را بهصورت تفصیل نقل میکند و کیفیت برگزاری مراسم عقد را نیز میآورد. • در کتاب الکامل مبرّد به این مساله اشاره شده است: «کان اسمُ اُمّ علّی بن الحسین (علیهالسلام) سُلافَه من وُلد یزدجرد معروفة النَسَب من خیّرات النساء و قیل خولة. نام مادر علی بن الحسین (علیهالسلام) سلافه است و او از فرزندان یزدگرد بود. و نَسب و خاندان معروفی دارد از بهترین زنان و زنان برگزیده بوده و او را خوله هم نامیدهاند. • در تاریخ یعقوبی آمده است: مادر علی بن حسین (علیهالسلام) حرار دختر یزدگرد بود و حسین (علیهالسلام) نام او را غزاله نهاد. • در کتاب اثبات الوصیة چنین آمده است: «و رُوِی اَنّ ابامحمد ولد سنة ثمان و ثلاثین من الهجرة و کانت اُمّه جهان شاه بنت یزدجرد ملک آخر ملوک الفرس و هو یزدجرد بن شهریار. روایت شده است که ابا محمد (امام سجاد (علیهالسلام)) در سال ۳۸ هجری به دنیا آمد و مادرش جهانشاه دختر یزدگرد آخرین شاه ایرانی بوده که همان یزدجرد پسر شهریار است. • عیون اخبار الرضا (علیهالسلام) به این مطلب تصریح کرده که والده مکرمه علی بن حسین (علیهالسلام) سلافه دختر یزدگرد معروف به خیرات النساء میباشد. ابنبابویه به سند معتبر از امام رضا (علیهالسلام)، روایت کرده است که عبدالله عامر چون خراسان را فتح کرد، دو دختر از یزدجرد پادشاه عجم را گرفت و برای عثمان فرستاد. «عن الحسین بن محمد البهقی عن محمدبن یحیی الصوتی عن عون بن محمد، عن سهل بن القاسم النوشجانی قال: قال لی الرضا (علیهالسلام) بخراسان: انّ بیننا و بینکم نسب، قلت و ما هو؟ قال انّ عبدالله بن عامربن کریز مما افتتح خراسان اصاب ابنتین لیزدجرد ابن شهریار ملک الاعاجم فبعث بهما الی عثمان بن عفان فوهب احئهما للحسن (علیهالسلام) و الاخری للحسین (علیهالسلام) فصاتنا عندهما نفساوین.» به هر حال با توجه به طرح این قضیه در قدیمیترین متون تاریخی نظیر وقعة الصفین و تاریخ یعقوبی و بصائر الدرجات، دیگر هیچ جای شکی در صحت آن وجود ندارد. [۷۲]
ر. ک: جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ج۱، ص۱۶۱.
۴.۴ - ورود به سرزمین اسلامدر خصوص زمان و چگونگی ورود شهربانو به سرزمین اسلام گزارشهای مختلفی بیان شده است که عبارتند از:۴.۴.۱ - زمان خلافت عمراسارت و ورود وی به سرزمین اسلام در دوره خلافت عمر بن خطاب و این واقعه را کلینی و شیخ عباس قمی [۷۴]
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج۲، ص۱۴.
نقل کردهاند.ابنخلکان از ربیع الابرار زمخشری نقل میکند که سه دختر یزدگرد را در زمان عمر به مدینه آوردند و حضرت علی (علیهالسّلام) آنها را پس از پرداخت قیمت آنان، یکی را به عبداللّه بن عمر و دیگری را به محمد بن ابیبکر و سومی را به پسر خود حسین بن علی (علیهالسّلام) داد. عبداللّه بن عمر از دختر یزدگرد، سالم را و محمد بن ابیبکر از دختر دیگر، قاسم را و حسین بن علی از دختر سوم، علی بن حسین (علیهالسّلام) را دارای فرزند شد. ۴.۴.۲ - زمان خلافت عثمانبرخی منابع تاریخی در رابطه با چگونگی اسارت شهربانو و ورود ایشان به سرزمین اسلام گفتهاند: «عبدالله عامر چون خراسان را فتح کرد، دو دختر از یزدجرد پادشاه عجم را گرفت و برای عثمان فرستاد، پس یکی را به جناب امام حسن (علیهالسلام) و دیگری را به امام حسین (علیهالسلام) داد و آن را که جناب امام حسین (علیهالسلام) گرفت، امام زینالعابدین (علیهالسلام) از او به هم رسید، چون آن حضرت از او متولد شد، او به رحمت الهی واصل شد و آن دختر دیگر در وقت ولادت فرزند اول وفات یافت. پس یکی از کنیزان امام حسین (علیهالسلام) آن حضرت را تربیت کرد و حضرت او را مادر میگفت، چون امام حسین (علیهالسلام) شهید شد، امام زینالعابدین او را به یکی از شیعیان خود تزویج کرد و این سبب شهرت کرد که حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) مادر خود را به یکی از شیعیان خود تزویج نمود.عبدالرزاق مقرم، در ارزیابی این روایت، میگوید: روایت فوق تقریبا صحیح به نظر میآید، زیرا فتح خراسان در سال ۳۰ هجری ششمین سال خلافت عثمان واقع شد و در همین سال نیز یزدگرد در مرو کشته شد. بر این اساس، بعید نیست که شهربانو به مدت شش سال باردار نشده باشد. [۷۶]
مقرم، عبدالرزاق، زندگانی امام زینالعابدین، ص۲۹.
۴.۴.۳ - زمان خلافت امام علیاسارت شهربانو در دوره امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام): هنگامی که حضرت علی (علیهالسلام)، حریث بن جابر حنفی را به حکومت قسمتی از شرق فرستاد، حریث از آن سرزمین دو دختر یزدگرد را به اسارت گرفت و نزد حضرت علی (علیهالسلام) روانه ساخت. آن حضرت شهربانو را به امام حسین (علیهالسلام) بخشیدند و زینالعابدین (علیهالسلام) از او متولد شد و دیگری را به محمد بن ابیبکر داد و قاسم از او متولد گردید. [۷۸]
محلاتی، ذبیحالله، ریاحین الشریعه، ص۱۲ - ۱۳.
[۷۹]
مجلسی، محمدباقر، جلاء العیون، ص۸۳۳.
۴.۴.۴ - قول صحیحماجرای اسارت این بانو در زمان خلافت عمر بن خطاب و یا در دوره حکومت حضرت علی (علیهالسلام) دارای اشکالاتی است و قول صحیحتر دیدگاه دوم است. شهربانو به سبب پیوند ازدواج با امام حسین (علیهالسلام)، مرحله جدیدی از زندگی را آغاز کرد که قبل از آن فقط در عالم رؤیا و آرزو قابل تحقق بود. آری! وی از میان بسیاری از دوشیزگان به این سعادت و عزت رسیده است که برای پیامبر و خاندانش (علیهمالسّلام) «عروسی ممتاز» باشد، چرا که در همان روز نخستین آشنایی با خاندان نبوت و امامت و به هنگام عقد ازدواج، از زبان امیرمؤمنان (علیهالسلام) این بشارت را شنید که حضرت به پسرش امام حسین (علیهالسلام) فرمود: یا اباعبدالله! احتفظ بها فانها ستلد لک خیر اهل الارض و هیام الاوصیاء الذریة الطیبة.ای اباعبدالله! از او محافظت کن؛ زیرا به زودی بهترین اهل زمین را برایت متولد خواهد ساخت. و او، مادر امامان از ذریه طیبه است. [۸۰]
مقرم، عبدالرزاق، زندگانی امام زینالعابدین (علیهالسلام)، ص۲۸.
(البته در روایت دیگر چنین آمده: احتفظ بها و احسن الیها فستلد لک خیر اهل الارض. )سرانجام پس از مدت زمانی (یک یا چند سال) انتظار به سر رسید و بشارت آسمانی تحقق یافته و بهترین اهل زمین، علی بن حسین (علیهالسلام)، متولد شد و دیدگان پدر، مادر و خاندان علوی روشنایی دیگر یافت. ۴.۵ - وفات شهربانوبنابر نقل منابع شهربانو در همان روزهای آغازین میلاد امام سجاد (علیهالسلام) چشم از دنیا فروبسته است و تاریخ رحلت وی، با فاصلهای کوتاه، با تاریخ ولادت آن حضرت مقارن میباشد، در مورد زمان دقیق وفات شهربانو اختلاف نظرهایی وجود دارد. به اتفاق مورخین حضرت شهربانو هنگام ولادت امام زینالعابدین (علیهالسلام) و در ایام نفاس دنیا را وداع گفت. [۸۳]
ابنشهرآشوب، محمد بن على، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۰۴.
اقوال متفاوتی درباره تاریخ وفات مادر امام سجاد (ع) وجود دارد؛ پنجم شعبان؛ هشتم شعبان؛ نهم شعبان؛ یازدهم رجب؛ هشتم ربیع الاول؛ نیمه جمادی الاول؛ نیمه جمادی الثانی. [۸۴]
مقرم، عبدالرزاق، زندگانی امام زینالعابدین (علیهالسلام)، ص۳۹ - ۴۰.
به هر حال، شهربانو بعد از چند روز از تولد یگانه فرزندش و در همان دوره نفاس به علت بیماری، رحلت کرد و پیکر مطهرش در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. [۸۵]
عمادزاده، حسین، زندگانی حضرت امام حسین سیدالشهداء (ثارالله)، ص۱۲۷.
[۸۶]
ترابی، احمد، امام سجاد جمال نیایشگران، ص۱۷، آستان قدس رضوی، اول، ۱۳۷۳ ش.
در ارتباط با وفات مادر مکرمه حضرت امام سجاد (علیهالسلام) در برخی از کتابها، متاسفانه تحریفاتی دیده میشود که فاقد ارزش علمی است، از جمله: حضور شهربانو در کربلا، غرق شدن و خودکشی شهربانو در رودخانه فرات، سوار شدن وی بر ذوالجناح یا اسبی دیگر و آمدنش به ایران و سرانجام غائب و پنهان گشتن او در کوه (کوه بی بی شهربانو شهر ری). قصهپردازان به انگیزههای مختلف، این حکایات بیاساس را در میان برخی کتابها و در بین عوام، چنان با آب و تاب وارد ساختهاند که جایگزین وقایع تاریخی شده است. صحیحترین قول در این زمینه این است که آن بانو پس از وضع حمل حضرت سجاد (علیهالسلام) به فاصله اندکی وفات نمودند. بنا به نقل بحار الانوار این قول را قطبالدین راوندی در الخرائج و مرحوم صدوق در عیون اخبار الرضا نقل نمودهاند. اما اینکه حضرت شهربانو خود را بعد از واقعه عاشورا در آب غرق کرده باشد و یا با «ذوالجناح» به سمت ایران شتافته و سپس در دل کوه وارد شده و همانجا مدفون شده باشد که جزء افسانههای تاریخی است. ۴.۶ - دایه امام سجادچند روز از ولادت امام سجاد (علیهالسلام) نگذشته بود که مادرش شهربانو رحلت کرد، از اینرو، امام حسین (علیهالسلام) دایهای انتخاب کرد تا برای نوزادش مادری کند و در تربیت وی بکوشد. به همین جهت است که امام سجاد (علیهالسلام) تا سنین بزرگسالی از زحمات دایه مهربانش قدردانی نموده و نام مقدس «مادر» را برایش برگزیده بود. امام سجاد (علیهالسلام) با مادر ناتنی خود، هم غذا نمیشد، زیرا میفرمود: از آن میترسم که مادرم بخواهد لقمهای را بردارد و من بر او سبقت بگیرم و عاق او گردم. [۹۰]
عمادزاده، حسین، زندگانی حضرت امام حسین سیدالشهداء (ثارالله)، ص۱۲۶ - ۱۲۷.
[۹۱]
مقرم، عبدالرزاق، زندگانی امام زینالعابدین (علیهالسلام)، ص۳۵.
به هر حال، آن امام همام بعد از حادثه عاشورا مادر ناتنیاش را به عقد غلامی (زید یا زبید) درآورده و در پاسخ به برخی گلایهها و شایعات، میفرمود که این بانو، دایه و مربی وی میباشد نه مادر اصلیاش. [۹۲]
مقرم، عبدالرزاق، زندگانی امام زین العابدین (علیهالسلام)، ص۳۳ - ۳۴.
[۹۳]
ترابی، احمد، امام سجاد جمال نیایشگران، ص۲۲، آستان قدس رضوی، اول، ۱۳۷۳ ش.
ابن سعد، به گمان اینکه این کنیز همان شخصیت جناب شهربانو است، وی را مادر امام دانسته در حالیکه آن کنیز مادر واقعی امام نمیباشد. برای امام سجاد (علیهالسلام) القاب متعددی در کتب تاریخ ذکر شده است. در کتاب مناقب تالیف ابن شهرآشوب، این القاب برای حضرت آمده است: زینالعابدین، سیدالعابدین، زینالصالحین، وارث علم النبیین، وصی الوصیین، خازن وصایا المرسلین، امام المؤمنین، منار القانتین، الخاشع، المتهجد، الزاهد، العابد، العدل، البکاء، السجاد، ذوالثفنات، امام الامه، ابوالائمه. در کتاب کشف الغمه، تالیف اربلی نیز آمده است که برای امام چهارم القاب زیادی ذکر شده است و مشهورترین آنها عبارتند از: زینالعابدین، سیدالعابدین، الزکی، الامین، ذوالثفنات. پر واضح است این القاب همه حاکی از کمالات و فضایل حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) میباشد که نظر مردم را جلب نموده و حضرتش را بدان وصف مینمودهاند. ۵.۱ - زینالعابدیندر احادیث اسلامی دو علت برای ملقب شدن امام چهارم به لقب زینالعابدین ذکر شده است:اول اینکه: امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: روز قیامت منادی ندا میدهد که زینالعابدین کجاست؟ پس گویا من به علی بن حسین نگاه میکنم که در بین صفوف از روی تعجب و با تبختر راه میرود. عین این مطلب را ابنعباس نیز از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل نموده است. دوم اینکه: در کتاب کشف الغمه آمده است که حضرت سجاد (علیهالسلام) شبی در محراب به نماز شب ایستاده بود که شیطان در صورت مار بزرگی برای او متمثل شد تا او را از عبادتش مشغول سازد ولی آن حضرت به او هیچ توجهی ننمود. پس به سمت انگشت ابهام پای او (انگشت شصت) آمده و آن را در دهان گرفت، باز به او توجهی ننمود ولی شیطان با گزیدن، حضرت را متالم ساخت. اما حضرت نمازش را قطع نفرمود. پس چونکه از نماز فراغت یافت، خداوند بر او کشف فرمود و دانست که او شیطان است. پس او را ناسزا گفته و لطمه زد و فرمود که دور شو ای ملعون!! و برای تمام کردن اذکارش قیام کرد. در این هنگام صورتی را شنید ولی قائل آن را نمیدید که سه مرتبه تکرار میکرد: انت زینالعابدین، تویی زینت عبادتکنندگان. پس این کلمه ظاهر شد و به عنوان لقب آن حضرت شهرت یافت. از این روایت شریف که در ضمن استفاده علت نامگذاری حضرت به لقب مبارک و بلند زینالعابدین که یکی از مشهورترین القاب حضرت است، به دست میآید که چگونه حضرت از حضور قلب در نماز بهرهمند بوده و به هیچوجه توجهش از حقیقت نماز به چیز دیگر جلب نمیشده است. ۵.۲ - سجاددر علل الشرایع از امام باقر (علیهالسلام) نقل شده است که: پدرم علی بن حسین (علیهالسلام) هیچ نعمتی از نعم الهی را یاد نمیکرد مگر اینکه به سجده میافتاد و همیشه هنگامی که آیهای از آیات قرآن که در آن سجده بود، تلاوت میفرمود، سجده میکرد. هرگاه خداوند از او امر سوئی را که از آن میترسید یا کید بدخواهی را دفع میکرد، سجده مینمود، چه اینکه همیشه که از نماز واجبی فارغ میشد به سجده میرفت. همچنین هنگام توفیق اصلاح بین دو نفر، سجده میکرد و آثار سجود در جمیع مواضع سجود آن حضرت مشهود بود و به این علت سجاد نامیده شد.۵.۳ - ذوالثفناتاز امام باقر (علیهالسلام) نقل شده است که برای پدرم در موضع سجودش آثار برآمدهای بود که در هر سال دو مرتبه آن را قطع مینمود، هر بار پنج «ثفنه» را و بدینخاطر حضرت را ذوالثفنات نامیدند. و ثفنه موضع بدن شتر است که بر اثر رسیدن به زمین پینه میبندد مانند زانو و سینه، از اینرو مواضع سجود حضرت سجاد (علیهالسلام) به خاطر کثرت سجده برای حق تعالی، مرتب پینه میبسته و هر سال دو مرتبه آن را قطع میفرموده است. و این حاکی از نمازهای بسیاری است که این امام همام در طول شبانهروز اقامه مینموده است.عبدالعزیز بن ابیحازم میگوید: از ابیحازم شنیدم که میگفت: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در شبانهروز هزار رکعت نماز میخواند تا اینکه در پیشانی و سایر مواضع سجده حضرت، چیزی به مانند پینه بر زیر شکم و پاهای شتر، بیرون آمد. «و کان یصلی فی الیوم واللیلة الف رکعة، حتی خرج بجبهته و آثار سجوده مثل کرکرة البعیر» در روایتی از حضرت باقر (علیهالسلام) نقل شده است که فرمود: از حضرت علی بن حسین در هر سال هفت ثفنه (پینه) از مواضع و جایگاههای سجده حضرت برگرفته میشد چرا که حضرت بسیار نماز میخواند و این ثفنهها را جمع مینمود و چونکه وفات نمود با ایشان دفن گردید. برای حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در کتب روائی و تاریخی کنیههای متعددی ذکر شده است. در کتاب مناقب تالیف ابنشهرآشوب این کنیهها برای حضرت آمده است: ابوالحسن، ابومحمد، ابوالقاسم و ابوبکر. این کنیهها همچنین در کتاب موالید اهل البیت تالیف ابنخشاب و کشف الغمه تالیف اربلی برای آن حضرت ذکر شده است. بر اساس نقلهای متعدد تاریخی، حضرت امام زینالعابدین (علیهالسلام) دو سال ابتدای کودکی خود را در زمان خلافت جدشان، حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) گذرانیدند چرا که سن مبارک حضرت بنابر مشهور ۵۷ سال و زمان شهادت آن حضرت سال ۹۵ هجری گزارش شده است. از اینرو سال تولد آن حضرت ۳۸ هجری خواهد بود و چون امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در سال چهلم هجری به شهادت رسیدند، بنابراین دو سال اولیه عمر امام چهارم، در دوران جدشان سپری شد. بر این مطلب، بر طبق آنچه علامه مجلسی (رحمةاللهعلیه) در بحار الانوار نقل فرموده است، حداقل شش سند تاریخی وجود دارد که بسیاری از آنها از اعتبار برخوردار است. البته مدت مذکور را ۴ سال و ۶ سال هم گزارش کردهاند که چندان قابل توجه نیست. قول دیگری هم وجود دارد که چون تولد حضرت را در سال ۴۸ هجری میداند اساسا هم عصر بودن امام چهارم (علیهالسلام) با جدشان را منکر است ولی این قول با همه تلاشی که برای تثبیت آن از طرف بعضی از محققین انجام شده، بسیار ضعیف بوده و ادله محکمی برخلاف آن وجود دارد. [۱۱۹]
ر. ک: شهیدی، سیدجعفر، زندگانی علی بن الحسین (علیهالسلام)، ص۲۹ - ۳۷.
[۱۲۰]
جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، جاول، ص۱۵۷ - ۱۶۰.
امام چهارم حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) پس از شهادت جدشان به مدت ۱۰ سال در عصر امامت امام حسن (علیهالسلام) عمر خود را گذرانیدند. در ارتباط با چگونگی حالات امام چهارم (علیهالسلام) و قضایای مربوط به این دوازده سال مطلب خاصی در خلال نصوص تاریخی و روایی ذکر نشده است. پس از مسمومیت و شهادت امام حسن (علیهالسلام) تا زمانی که حضرت امام حسین در سال ۶۱ هجری در کربلا به شهادت رسیدند، ده، یازده و یا دوازده سال میگذرد تردید در این مدت به خاطر اختلاف روایات در سال شهادت حضرت امام حسن (علیهالسلام) میباشد. این مدت، امام چهارم (علیهالسلام) در کنار پدر بزرگوار خود حضرت امام حسین (علیهالسلام) به سر برده است. گرچه در متون تاریخی چیزی از این دوران درباره حضرت گزارش نشده است ولی حضرت سجاد (علیهالسلام) در تمام این مدت شاهد حوادث تلخ و اسفباری بوده است که بر امت اسلامی میگذشته است. سیاست مکارانه دودمان اموی به سرکردگی معاویه، بیوفایی مردم نسبت به حکومت عادلانه و الهی عموی بزرگوارش و مظلومیت بینظیر آن حضرت و سپس وقایع مربوط به کنارهگیری امام حسن (علیهالسلام) از خلافت و صلح با معاویه بر اساس مصالح عام امت اسلام، به ویژه حفظ شیعه، و بالاخره دوران اختناق و سرکوب شدید نسبت به شیعیان حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پس از حاکمیت مطلق معاویه تا زمان مرگش که دوران بسیار سختی بوده است، این همه را حضرت سجاد (علیهالسلام) شاهد بوده است و در این مدت در کنار عمو و پدر بزرگوار خود زندگی را در خاندان امامت سپری میکرده است. تا بالاخره معاویه جای خود را به پسر نالایق و شرابخوار و فاسق خود یزید واگذار میکند و مساله گرفتن بیعت از حضرت امام حسین (علیهالسلام) پیش میآید که با انکار شدید حضرت مواجه شده و مقدمات حرکت ایشان از مدینه به مکه و سپس به کوفه برای رهبری امتی که تقاضای کمک نموده و برای نصرت حضرت امام حسین (علیهالسلام) اعلام آمادگی کردهاند، فراهم میشود و حضرت سجاد (علیهالسلام) که در این سال طبق نقل مشهور ۲۳ سال سن دارد در کنار پدر حضور دارد. امام چهارم حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) دارای همسران متعددی میباشند که اکثر آنها امولد بودهاند. امولد به کنیزی گفته میشود که به ازدواج مردی در آمده و از او صاحب فرزند میشود و دیگر حالت مملوکیت کامل ندارد و نمیشود او را فروخت. یکی از همسران حضرت سجاد (علیهالسلام) حضرت فاطمه (امعبدالله) دختر حضرت امام حسن (علیهالسلام) میباشند که ثمره ازدواج حضرت با آن بانوی مکرمه، امام محمدباقر (علیهالسلام) بوده است. شدت علاقه حضرت سجاد (علیهالسلام) به ایشان به خاطر کمالات آن علیا مخدره میباشد. همسر دیگر امام چهارم کنیزی است به نام حوراء که مختار ابن ابیعبید ثقفی آن را به ششصد دینار و بنابر نقلی سی هزار خریده بود و به حضرت هدیه داد که ایشان مادر حضرت زید بن علی (سلاماللهعلیه) شهید بزرگوار خاندان عصمت و طهارت است. ابوالفرج اصفهانی در کتاب مقاتل الطالبین از ابنمنذر نقل میکند که مختار ابن ابیعبید کنیزی را به سی هزار خرید، پس به او گفت: پشت کن پس او پشت کرد، بعد به او گفت: رویت را به این سمت کن، پس او چنین کرد. سپس مختار گفت: هیچ کس را شایستهتر از علی بن حسین (علیهالسلام) برای او نمیشناسم. و لذا آن کنیز را برای حضرت فرستاد و او همان مادر زید بن علی (علیهالسلام) است. از اسامی سایر همسران حضرت سجاد (علیهالسلام) اطلاع چندانی در اسناد تاریخی موجود نیست و چنانکه ذکر شد آنها اغلب امولد بودهاند. ۹.۱ - فاطمه بنت حسنحضرت فاطمه، دختر امام حسن مجتبی (علیهالسلام) است که کنیهشان امعبدالله است، در میان دختران حضرت به جلالت و عظمت شان و بزرگواری ممتاز بودند. ایشان به همسری حضرت امام سجاد (علیهالسلام) در آمده و ثمره این وصلت، چهار فرزند بوده است. حضرت ابوجعفر محمدباقر (علیهالسلام) حسن، حسین و عبدالله باهر [۱۲۶]
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، جاول، ص۱۷۷.
البته مادر حسن و حسین و عبدالله باهر در بعضی از اسناد تاریخی امولد ذکر شده است.امعبدالله این افتخار را دارد که با همسر شدن برای حضرت سجاد (علیهالسلام) باعث پیوند نسل دو امام به یکدیگر شد. آری ایشان از زنان نادره جهان است که در داشتن برخی از امتیازات منحصر به فرد میباشد و این مزایا در یک فرد غیر از ایشان جمع نشده است. ایشان دختر امام، نوه امام، همسر امام، عروس امام، مادر امام، مادر بزرگ امام میباشند. وی فرزند امام مجتبی (علیهالسلام) و نوه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) همسر امام سجاد (علیهالسلام) عروس امام حسین (علیهالسلام) مادر امام باقر (علیهالسلام) و مادر بزرگ سایر امامان (علیهمالسّلام) است. امام باقر (علیهالسلام) فرمودهاند روزی مادرم در زیر دیواری نشسته بود که ناگاه صدایی از دیوار بلند شد و از جا کنده شد و خواست که بر زمین افتد. مادرم با دست خود اشاره کرد و به دیوار فرمود: نباید فرود آیی!!، قسم بحق مصطفی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که حق تعالی رخصت نمیدهد تو را در افتادن. پس آن دیوار معلق در میان زمین و هوا باقی ماند تا آنکه مادرم از آنجا بگذشت. پس پدرم امام زینالعابدین (علیهالسلام) صد اشرفی برای او تصدق داد. نیز از حضرت امام صادق (علیهالسلام) روایت شده که روزی آن جناب جدهاش، مادر حضرت امام محمد باقر (علیهالسلام) را یاد کرد و فرمود: کانت صدیقة لم یدرک فی آل الحسن مثلها. یعنی جدهام صدیقه بود و در دودمان حضرت امام حسن (علیهالسلام) کسی به درجه و مرتبه او نرسید. [۱۲۸]
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، جدوم، ص۵۸.
با توجه به اصطلاح صدیق و مقام خاص صدیقان که در قرآن همردیف انبیاء آورده شده این تعبیر امام صادق (علیهالسلام) راجع به مادر بزرگ خود قابل دقت است. با توجه به نقلهای متعدد تاریخی مبنی بر حضور حضرت باقر (علیهالسلام) در چهار سالگی در صحنه عاشورا، نباید وصلت حضرت امام سجاد (علیهالسلام) با حضرت فاطمه بنت حسین (علیهماالسلام) دیرتر از سال ۵۶ هجری بوده باشد. ۹.۲ - بانو حوراءیکی دیگر از همسران حضرت امام زینالعابدین (علیهالسلام) کنیزی است به نام حوراء که از سوی جناب مختار به ایشان هدیه شده بود. ایشان مادر مکرمه حضرت زید بن علی (علیهالسلام) است که با رشادت کامل علیه دودمان اموی قیام کرد و در کوفه به شهادت رسید. در این ارتباط قضیه بسیار جالبی در بحار الانوار نقل شده است که از این قرار است:ابوحمزه ثمالی میگوید: هر سال یک بار علی بن حسین (علیهالسلام) را در ایام حج زیارت میکردم. یک سال حضور حضرت آمدم و دیدم روی زانوی حضرت بچهای نشسته است. من هم نزد ایشان نشستم. بچه آمد و در هنگام عبور از درگاه اتاق افتاد و حالش متشنج شد. حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) بسرعت از جا بلند شد و دوان دوان به سراغ او رفت و با لباس خود، اشکهای چشم آن طفل را پاک کرد و به او فرمود: ای پسرم! تو را به خدا پناه میدهم که در کناسه به دار آویخته شوی. به ایشان عرض کردم: پدر و مادرم فدای شما، کدام کناسه؟ فرمود: کناسه کوفه عرض کردم فدای شما شوم این قضیه واقع میشود؟ فرمود: بلی قسم به کسی که پیامبر را بحق مبعوث فرمود، اگر بعد از من زنده باشی هر آینه این بچه را در ناحیهای از نواحی کوفه میبینی در حالی که مقتول است و بعد دفن شده و سپس او را از قبر بیرون آورده و در حالی که او را لخت نموده روی زمین میکشند و در کناسه به دار میآویزند و سپس او را پائین آورده و میسوزانند و خاکستر او را در آب فرات میریزند. گفتم: فدای شما شوم اسم این غلام چیست؟ فرمود: این فرزند من زید است. سپس چشمان حضرت پر از اشک شد و فرمود: آیا به تو نگویم خبر این فرزندم را؟ شبی از شبها در حالی که در سجده و رکوع به سر میبردم در بعضی از حالات خواب مرا فراگرفت. پس دیدم کان در بهشت هستم و حضرت رسول و علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهمالسّلام) مرا با جاریهای از حورالعین تزویج نمودهاند. من پس از هم بستر شدن با او نزد سدرة المنتهی غسل کردم و همینکه پشت کردم، هاتفی صدا میزد: زید بر تو مبارک باد! زید بر تو مبارک باد!! زید بر تو مبارک باد!! پس از خواب بیدار شدم و آثار جنابت را در خود دیدم. و لذا بلند شدم و برای نماز غسل کردم و نماز صبح را خواندم، پس درب زده شد و به من گفته شد: پشت درب خانه کسی است که تو را میطلبد. من بیرون آمدم و مردی را دیدم که با او جاریهای بود پوشیده شده و روبندش در دستش بود و روپوشی روی او افتاده بود. من گفتم: حاجت تو چیست؟ گفت با علی بن حسین (علیهالسلام) کار دارم. گفتم من علی بن حسینم پس گفت: من فرستاده مختار ابن ابیعبید ثقفی هستم. او به شما سلام میرساند و میگوید: با این جاریه در منطقه امان برخورد کردم و او را به ۶۰۰ دینار خریدم، این هم ۶۰۰ دینار است. پس برای زندگی و روزگار خود از این کنیز و پول استفاده نما. و نامهای هم به من داد. من مرد و جاریه را وارد منزل نمودم و جواب نامه مختار را نوشتم و آن مرد روانه شد. پس به جاریه گفتم: اسم تو چیست؟ گفت: حوراء، اهل منزل او را مهیا نموده و به عنوان عروس نزد من فرستادند. و سپس برای من این بچه را به ارمغان آورد و من اسم او را زید گذاشتم. ابوحمزه آنچه را به تو گفتم: یادداشت نما. ابوحمزه ثمالی میگوید: قسم به خدا مدتی نگذشت که زید را در کوفه در منزل معاویه بن اسحاق دیدم. نزد او رفتم و به او سلام کردم و به او گفتم: فدای تو شوم چرا به این شهر آمدی؟ فرمود: برای امر به معروف و نهی از منکر. من هم مرتب نزد او رفت و آمد میکردم. بعد شب نیمه شعبان نزد او آمدم و بر او سلام کردم و او به خانههای بارق و بنیهلال منتقل شده بود. نزد او نشستم. او گفت: ای ابوحمزه آیا بلند میشوی تا برای زیارت قبر حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) مشرف شویم؟ عرض کردم: بلی فدایت شوم. بعد ابوحمزه روایت را ادامه میدهد تا اینجا که: رسیدیم به ذکوات البیض او فرمود: این قبر امیرالمؤمنین است. و سپس برگشتم. سرگذشت ایشان همان بود که بود. پس به خدا قسم او را دیدم در حالی که کشته شده بود و دفن گردید و سپس قبر او نبش شد و بدنش را عریان روی زمین کشیدند و به دار آویختند و بعد هم سوزانده شد و در پائین کوفه به آب ریخته شد. البته داستان این خواب و وقایع بعد از آن به گونههای دیگری هم نقل شده است. از این حدیث شریف علم غیب حضرت سجاد (علیهالسلام) محبت و ارادت مختار به حضرت سجاد (علیهالسلام) و محبت شدید حضرت سجاد (علیهالسلام) به جناب زید بن علی (سلاماللهعلیه) استفاده میشود. ۹.۳ - همسران دیگرزراره از حضرت باقر (علیهالسلام) نقل میکند که فرمود: علی بن حسین (علیهالسلام) خانمی را در بعضی از مشاهد مکه مشاهده نمود و نسبت به کمالات او متعجب شد، پس او را برای خود خواستگاری نمود و با او ازدواج کرد و نزد او بود. حضرت دوستی از انصار داشت که از این ازدواج غمگین شد. آن شخص در ارتباط با وضعیت این خانم پرسش نمود و به او اطلاع دادند که او از آل ذیالجدین از بنیشیبان است.پس نزد حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) آمد و عرض کرد: خداوند من را فدای شما گرداند، پیوسته از این ازدواجی که با این خانم داشتید در نفس من مسالهای است و من گفتم علی بن حسین با خانمی ناشناخته وصلت کرده است. مردم هم چنین میگویند. دائما هم از نسبت او میپرسیدم تا اینکه او را شناختم و دانستم از قوم شیبانیه است. حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فرمودند: هر آینه تو را دارای نظری بهتر از آنچه میبینم، میدانستم. خداوند متعال اسلام را آورد و با آن پستی و فرومایگی را برطرف نمود و نقصهای اعتباری و اجتماعی را به آن اتمام فرمود و با اسلام سرزنشها و نکوهشها را به کرامت تبدیل کرد. پس سرزنشی بر مسلمانان نیست. هر آینه سرزنش، سرزنش جاهلیت است. اما این خانم چه نام داشته و آیا برای حضرت فرزندی آورده است یا نه، چیزی در تاریخ ذکر نشده است. از این حدیث به دست میآید که ملاک ازدواج و گزینش همسر، شرافت فامیلی و شهرت نیست. اسلام ملاک فضیلت است نه چیز دیگر. ۹.۴ - ایراد ابنمروان و جواب امامحضرت صادق (علیهالسلام) فرمودند: حضرت علی بن حسین (صلواتاللهعلیهما) با کنیزی که برای امام حسن (علیهالسلام) بود، ازدواج کردند. این خبر به اطلاع عبدالملک بن مروان رسید و در طی نامهای از آن حضرت به خاطر ازدواج با یک کنیز عیبجویی کرد. حضرت نیز جواب دندانشکنی برای او نوشتند که موجب اذعان او به شرافت حضرت گردید.یزید بن حاتم نقل میکند که عبدالملک بن مروان در مدینه جاسوسی داشت که آنچه در آنجا واقع میشد را برای او مینوشت و گزارش میکرد. در همان هنگام حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) یک کنیز از کنیزان خود را آزاد نمودند و سپس او را به ازدواج خود در آوردند. آن جاسوس این واقعه را به عبدالملک گزارش کرد. در این رابطه عبدالملک به حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) نوشت: اما بعد، به تحقیق چنین به من گزارش شده که تو با کنیز خود ازدواج کردهای و این در حالی است که تو بخوبی میدانی در قریش هستند افرادی همطراز و کفو تو، که بتوانی با ازدواج با او بزرگی نمایی و از او دارای اولادی نجیب باشی. پس نه برای خودت حرمت قائل شدی و نه برای فرزندانت چیزی باقی گذاشتی!! والسلام. حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در جواب او نوشتند: اما بعد، نامه تو به من رسید که در زمینه ازدواجم با کنیز خودم من را توبیخ کردهای و گمان داشتهای که در قریش هست کسی که از طریق ازدواج با او به مجد و بزرگی برسم و از او اولادی نجیب به هم برسانم. و لکن هر آینه فوق رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هیچ وسیلهای برای رقاء و بزرگی یافت نمیشود و هیچ امکان افزایش در کرامت وجود ندارد. قابل توجه اینکه حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با کنیزی که توسط بعضی از پادشاهان حضورشان هدیه شده بود، به نام ماریه قبطیه، ازدواج و وصلت نمودند و ثمره آن فرزند پسری به نام ابراهیم بود. چه اینکه با کنیز خود به نام صفیه دختر حیی بن احطب ازدواج نمودند. و این خانم که مورد اشاره تو میباشد ملک یمین و کنیز من بود که او را در راه خدا آزاد کردم و بدین وسیله به اراده الهی و بر اساس امر او قصد رسیدن به ثواب آزاد کردن برده را داشتم و سپس بر اساس سنت الهی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را برگردانیده و با او ازدواج کردم و هر کس در دین خداوند پاکیزه باشد هرگز در هیچ امری دچار اخلال و مشکل نخواهد شد. آری هر آینه خداوند با اسلام پستی و خسیسه را رفع نموده و به آن نقیصهها را برطرف کرده است، و لؤم و پستی را برده است پس بر فرد مسلمان هیچ پستی و لؤم نمیباشد. هر آینه لؤم و پستی، لؤم و پستی جاهلیت است، والسلام. چون عبدالملک نامه حضرت را قرائت کرد آن را به طرف فرزندش سلیمان پرت کرد و او نیز آن را خواند، آنگاه گفت: ای امیرالمؤمنین!! چقدر آنچه با آن علی بن حسین بر تو فخر کرده است شدید و بزرگ است. عبدالملک در جواب گفت: پسرکم این چنین سخن مگو، هر آینه این زبانهای بنیهاشم است که سنگ خارا را میشکافد و از دریا سیراب میشود. پسرم! علی بن حسین (علیهالسلام) از همانجا که مردم، فرومایه و خوار میشوند، رفعت و بزرگی مییابد. در نقل دیگر آمده: زینالعابدین (علیهالسلام) فرموده: این رسول خداست که با کنیزش ازدواج کرد و همسر غلام خود را به عقد خود در آورد. عبدالملک نیز گفت: علی بن حسین از همانجا که مردم پست و فرومایه میگردند به شرافت و بزرگی میرسد. قابل توجه اینکه احتمال دارد همسر مورد اشاره در قسمت قبل با این کنیز از نظر خارجی یکی باشند. در کتب تاریخی برای حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فرزندان زیادی ذکر شده است که در مورد تعداد آنها اتفاق نظری وجود ندارد. در کتاب مناقب تالیف ابنشهرآشوب تعداد فرزندان حضرت، دوازده نفر ذکر شده است. در کتاب کشف الغمه تعداد فرزندان حضرت نه نفر آورده شده و ادعا شده که حضرت دختر نداشتهاند. ابنالخشاب در کتاب موالید اهل البیت فرزندان حضرت را هشت نفر ذکر کرده و فرموده آن حضرت دختر نداشتهاند. بعضی هم ده پسر و چهار دختر برای حضرت ذکر کردهاند و ابنسعد در طبقات هفده فرزند برای حضرت برشمرده است. اما بنابر نقل حاج شیخ عباس قمی در منتهی الآمال در بخش اولاد حضرت سیدالساجدین (علیهالسلام) شیخ مفید برای آن حضرت پانزده فرزند از دختر و پسر ذکر کرده است که عبارتند از: • امام محمدباقر (علیهالسلام) ملقب به ابوجعفر که مادرشان فاطمه (امعبدالله) دختر حضرت امام حسن مجتبی (علیهالسلام) بوده است. • عبدالله و حسن و حسین که مادرشان امولد (کنیز) بوده است. • زید (شهید بزرگوار کوفه) و عمر که مادرشان امولد دیگری بوده است، مادر ایشان کنیزی بوده به نام حوراء که جناب مختار به حضرت هدیه کرده بود. • حسین اصغر و عبدالرحمن و سلیمان از امولد دیگری بودهاند. • علی و خدیجه که مادرشان امولد بوده است و این علی کوچکترین فرزند حضرت سجاد (علیهالسلام) بوده است. • محمد اصغر که مادرش امولد بوده است. • فاطمه و علیه و امکلثوم که مادرشان امولد دیگری بوده است. [۱۴۸]
مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، باب۸.
[۱۵۰]
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، جدوم، ص۲۹.
۱۰.۱ - زید بن علیحضرت زید بن علی بن حسین (علیهالسلام) برادر بزرگوار امام باقر (علیهالسلام) و عموی امام صادق (علیهالسلام) میباشد که در نزد خاندان اهل بیت عصمت و طهارت از جلالت قدر و عظمت فوقالعادهای برخوردار است. پیرامون شخصیت این امامزاده مطالب زیادی در روایات اسلامی وارد شده که بعضی مربوط به کیفیت تولد ایشان و نامگذاری و مادر بزرگوارشان میباشد و بعضی مربوط به شدت محبت حضرت سجاد (علیهالسلام) به ایشان و برخی دیگر در زمینه فقه و فضل و ورع و خداترسی و کمالات روحی و فضایل اخلاقی و برنامه زندگی ایشان و بعضی دیگر پیرامون مباحثات و گفتگوی آن بزرگوار با بعضی از اصحاب امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) و بالاخره تعدادی از روایات مربوط به بعد شجاعت و صلابت در شخصیت آن حضرت است که منتهی به قیام بر ضد دودمان ننگین اموی در شهر کوفه گردید و سرانجام مساله شهادت مظلومانه آن حضرت و وقایع متاخر از آن و همچنین اخبار مکرر مساله به دار آویخته شدن آن حضرت در کناسه کوفه که از طرف جد، پدر، برادر و همچنین برادرزادهشان بیان شده است و همه اصحاب آن را میدانستهاند. و تالمات سخت حضرت صادق (علیهالسلام) و اصحابشان از شهادت آن بزرگوار و برخورد ایشان با این قضیه.۱۰.۱.۱ - فرقه زیدیهدر میان فرزندان امام چهارم زید بن علی (پس از حضرت باقر (علیهالسلام)) از دیگران افضل و برتر بوده و بسیار عابد و پارسا و فقیه و سخاوتمند و شجاع بود و به همین جهت پس از رحلت حضرت سجاد (علیهالسلام) که اکثریت شیعه به امامت فرزندش امام باقر (علیهالسلام) معتقد بودند گروهی نیز زید را امام دانسته و به شیعه زیدیه مشهور شدند. به عقیده آنان هر شخص فاطمی نژاد که عالم و زاهد و شجاع و سخی بوده و به عنوان قیام به حق خروج کند میتواند امام باشد و چون زید واجد این خصوصیات بوده، به نظر این فرقه امام بوده و پس از کشته شدن او هم فرزندش یحیی بن زید را که بر خلیفه اموی ولید بن یزید خروج کرد و کشته شد امام میدانند.اما خود زید دعوی امامت نکرد بلکه برای خونخواهی جدش (حسین (علیهالسلام)) قیام نمود و مردم را به سوی پسندیده از آل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دعوت نمود زیرا او میدانست که برادرش حضرت باقر (علیهالسلام) برای احراز این مقام شایسته میباشد و باز میدانست که امام باقر هم فرزندش حضرت صادق را جانشین خود قرار داده است ولی عدهای تصور کردند که او مردم را به سوی خود میخواند، هنگامی که خبر شهادت او را به حضرت صادق دادند گریست و فرمود: انا لله و انا الیه راجعون، اجر مصیبت عمویم زید را از خدا میطلبم زیرا زید نیکو عموئی بود و از برای دنیا و آخرت ما نافع بود و به خدا قسم که عمویم شهید از دنیا رفت مانند شهدائی که در خدمت حضرت رسول و علی و حسن و حسین (صلواتاللهوسلامهعلیهم) شهید گشتند. [۱۵۳]
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال ج۲، ص۳۶.
۱۰.۱.۲ - سرانجام زیدآری زید در زمان هشام بن عبدالملک خروج کرد و در جنگی که در کوفه میان او و امویان درگرفت در سال ۱۲۱ هجری در سن ۴۲ سالگی به شهادت رسید. جنازه زید به وسیله پسرش یحیی شبانه در نهر آبی دفن شد و روی آن را خاک و گیاه ریختند که از نظر دشمنانش مخفی بماند ولی یوسف بن عمر ثقفی (پدر حجاج) که از جانب هشام حاکم عراق بود از ماجرا با خبر شد و جسد زید را از زیر خاک بیرون آورد و سرش را جدا کرد و برای هشام فرستاد. هشام به یوسف نوشت که بدن زید را برهنه بر دار کشد یوسف نیز دستور داد او را در کناسه کوفه به دار آویختند.۱۰.۲ - عبدالله باهرعبدالله باهر پسر امام سجاد (علیهالسلام) و مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبی (علیهالسلام)، برادر تنی امام باقر (علیهالسلام) میباشد.باهر به معنای نورانی، درخشان است، به ماه شب چهارده هم باهر میگویند. علت این توصیف عبدالله این است که خیلی زیبا بودند، به گونهای که مردم مبهوت وجود ایشان میشدند. مرحوم شیخ مفید در الارشاد مینویسد: (عبدالله باهر) مسئول صدقات و خیراتی بود که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امیرالمومنین (علیهالسلام) به جا گذاشته بودند و او شخصی فاضل و فقیه بود که از طریق پدرانش از رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایات زیادی نقل کرده و مردم نیز از او نقل روایت میکردند. از امام باقر (علیهالسلام) پرسیدند: کدام یک از برادرانت را بیشتر دوست داری؟ حضرت درباره هر یک نکتهای فرمودند و درباره عبدالله باهر فرمودند: ... امّا عبداللّه دست و بازوی توانای من است که به کمک آن فعالیت میکنم. [۱۵۸]
عالمی دامغانی، محمدعلی، شاگردان مکتب ائمه (علیهالسلام)، ج۲، ص۴۴۰.
ایشان در سن ۵۷ سالگی وفات نمودند. مدفن عبدالله باهر را در مدینه میدانند. و برخی قبر او را در موصل یا دمشق هم ذکر کردهاند. عبدالله باهر در مورد پدرشان امام سجاد (علیهالسلام) فرمودند: پدرم شبها به نماز میایستاد بگونهای که گاهی روی زمین میافتاد. همچنین وی از پدرشان از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرده که ایشان فرمودند: بخیل به تمام معنا، کسی است که در پیش او نام من برده شود ولی بر من صلوات نفرستد. در مورد آیه «فَوَ و رَبِّ السَّماءِ وَ الْاَرْضِ اِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما اَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ؛ پس سوگند به پروردگار آسمان و زمین، که واقعاً او حقّ است مثل آنچه که شما سخن میگویید.» از پدرم سوال شد، فرمودند: منظور قیام قائم آل محمد (علیهالسلام) است. ۱۰.۳ - عمر بن علیعمر بن علی، شخص فاضل و جلیلالقدر و بسیار پارسا و سخی بود. او نیز متولی صدقات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بوده است و داود بن قاسم از حسین بن زید روایت نمود که عمویم عمر بن علی را دیدم که با کسی که میخواست از صدقات علی (علیهالسلام) (باغی یا بستانی) بخرد شرط میکرد که در دیوار باغ، چند راه و رخنه بگذارد و از کسی که برای خوردن میوه (از آن رخنهها) داخل باغ میشود ممانعت ننماید و این عمر بن علی جد امی سیدمرتضی علمالهدی و سیدرضی است که هر دو از مجتهدین و محققین عالیمقام و شاگرد و تعلیم یافته شیخ مفید بودند.در کتب معتبره نقل شده است که شیخ مفید شبی در عالم رؤیا دید که حضرت فاطمه (علیهاالسلام) با دو نوردیدهاش حسن و حسین در حالی که کودک بودند وارد مسجد شیخ شد و آن دو را نزد او آورد و خطاب فرمودند که: یا شیخ، علمهما الفقة. این دو کودک را فقه بیاموز! شیخ بیدار شد و از این خواب متعجب بود و همین که روز شد وارد مسجد گردید و در این اثنا فاطمه والده دو سید مزبور با کنیزان خود در حالی که دست دو پسرش مرتضی و رضی را که کودک بودند گرفته بود وارد شد. چون نظر شیخ بر آن مخدره افتاد به جهت احترام از جای برخاست و بر او سلام کرد، آن مخدره گفت: ای شیخ این دو کودک پسران منند، اینها را آماده کردهام که بر ایشان فقه بیاموزی، شیخ چون این را شنید گریست و خواب خود را بر آن علیا مخدره نقل کرد و مشغول تعلیم آنها شد تا به مرتبه رفیعه و مقام بلندی از کمالات و فضائل و علوم رسیدند. [۱۶۴]
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج۲، ص۳۲.
امام معصوم (علیهالسلام) از چنان شخصیت جامعی برخوردار است که از نظر کمال، در اوج قلهی رفعت و تعالی قرار گرفته و از اینرو در سطح جامعه بشری از هر حیث صلاحیت اسوه بودن و مقتدا قرار گرفتن را واجد است. حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) نیز به عنوان معصوم ششم و امام چهارم چنین بوده با بهرهمندی از یک شخصیت متعالی در همه ابعاد، سیمای منور امامت را زینتبخش میباشند. در بررسی شخصیت کامل حضرت سجاد (علیهالسلام) باید توجه داشت که استقصاء کمالات بیپایان امام معصوم (علیهالسلام) محال است چرا که امام مظهر اتم کمالات غیرمتناهی الهی است و او بحق خلیفةالله در روی زمین و در همه عوالم وجود میباشد. لازم به ذکر است امام سجاد (علیهالسلام) بر اساس آنچه در گفتار و قضاوت امام صادق (علیهالسلام) منعکس شده است، شبیهترین اهل بیت به حضرت مولی امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهالسلام) میباشند که با توجه به سر آمد بودن حضرت علی (علیهالسلام) در کمالات، جایگاه امام سجاد (علیهالسلام) نیز در این ارتباط روشن میگردد. اما با توجه به آنچه در روایات و اسناد موجود است، میتوان به بعضی از سر فصلهای مهم در این قسمت دست یافت که در بخشهای متعددی از آن قابل الگو برداری و اقتباس میباشد. ۱۱.۱ - صبریکی از ملکات برجسته اخلاقی که از ارزش فوقالعادهای برخوردار میباشد صبر و تحمل است.صبر که در زمینه فشار عوامل مختلفی که به خارج شدن انسان از حالت معمولی او را مجبور میکنند، مطرح است، اقسامی دارد مانند: صبر در مقابل مصیبت، صبر در مقابل معصیت و صبر در مقابل هواهای نفسانی و در مراتب عالیتر صبر در مدارج طاعت الهی که در نهایت به بالاترین کمالات برای انسان منتهی میگردد که «و جعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا لما صبروا وکانوا بآیاتنا یوقنون؛ چون صبر ورزیدند از بین آنان بعضی را امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت میکنند، آری آنان به آیات ما یقین داشتند.» حضرت امام زینالعابدین (علیهالسلام) تجسم کامل مکتب صبر بودند و ظهور بارز این صبر در جریان نهضت عاشورا به نمایش گذاشته شد. با توجه به مصائب انبوهی که به حضرت در این جریان وارد گردید که هر کدام از آنها کوه را آب میکند، و تحمل حضرت در تمام این موارد، میتوان به میزان صبر حضرت واقف شد. ۱۱.۱.۱ - نمونهای از صبر امامواقدی نقل میکند که هشام بن اسماعیل مخزومی، که او را عبدالملک مروان در سال ۸۴ والی مدینه کرد و تا سال ۸۷ بر آنجا والی بود، حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) را در طول امارت خود بشدت و به صورت مستمر اذیت میکرد. هنگامی که از طرف ولید عزل شد، ولید والی جدید مدینه را ماموریت داد که او را در مقابل مردم نگه دارد تا به هر کس آزار رسانیده، جبران شود و هر کس در زمان فرمانروایی او مورد ظلم قرار گرفته و یا حقی از او ضایع شده، حق خود را از او مطالبه کند. در این حال هشام میگوید: من جز از علی بن حسین (علیهالسلام) نمیترسیدم. در همین حال که او در کنار خانه مروان ایستاده بود، حضرت بر او عبور کردند، و به محض رسیدن به او امام بر او سلام کردند!! و قبلا به خواص خود امر کرده بودند که هیچ کدام از آنها مطلقا و لو به یک کلمه متعرض او نشوند.هنگامی که حضرت عبور کردند هشام فریاد زد: الله اعلم حیث یجعل رسالته؛ خداوند داناتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد. ابنفیاض در همین مورد افزوده است که حضرت به هشام فرمودند: نگاه کن و بررسی نما اگر در زمینه اموالی که ممکن است از تو گرفته شود کمبود پیدا کردهای، ما آنقدر وسعت داریم که تو را کمک کنیم. و از جانب ما و تمام کسانی که ما را اطاعت میکنند خیالت راحت باشد. ۱۱.۱.۲ - صبر در فوت فرزنددر روایت آمده است که از حضرت فرزندی درگذشت و ابدا از ایشان جزع و فزعی دیده نشد. وقتی از علت آن پرسیدند، فرمودند: امری بود که انتظارش را میکشیدیم و چون واقع شد آن را ناخشنود ندانستیم. [۱۷۲]
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۶، ص۱۰۱، به نقل از کشف الغمه.
ابراهیم بن سعد نقل میکند که، حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) بانگ و فریاد بلندی را از داخل منزلشان شنیدند و این در حالی بود که نزد ایشان گروهی حضور داشتند. حضرت بلند شده و به سرعت به داخل منزل رفتند و سپس به مجلس خود برگشتند. به حضرت گفته شد: آیا حادثهای پیش آمد که منجر به این سر و صدا و شیون و زاری شد؟ حضرت پاسخ دادند: بلی. بعد اصحاب ایشان را تسلیت گفتند و همه از صبر آن بزرگوار متعجب گردیدند. حضرت فرمودند: اما اهل البیت خداوند (عزوجل) را در آنچه دوست میداریم اطاعت میکنیم و بر آنچه نمیپسندیم سپاسگزاریم. حضرت در خلال دو کلامی که از ایشان نقل شده بینش خود را در مورد صبر چنین بیان فرمودهاند: هیچ جرعه خشمی را نیاشامیدم که نزد من محبوبتر باشد از جرعه خشمی که به دنبال آن صبر باشد و دوست ندارم به جای آن، شتران سرخ موی (گرانقدرترین مال نزد عرب) داشته باشم. هیچ جرعهای نیاشامیدم که نزد من محبوبتر باشد از جرعه خشمی که صاحب و مسبب آن را مجازات نکنم. ۱۱.۲ - ایثارایثار که در لغت به معنای ازخودگذشتگی و ترجیح و برتری آمده است، در اخلاق اسلامی به معنای گذشت از خود به نفع دیگران و ترجیح آنان بر خود در آنچه خود بدان نیازمندیم میباشد. چنانچه از مال خود به دیگران بدهیم و برای خود هم نگه داریم، این انفاق به حساب میآید، ولی ایثار این است که مال خود را به دیگری ببخشیم و در حالی که خود بدان بشدت نیاز داریم، هیچ برای خود باقی نگذاریم. قرآن در این زمینه میفرماید: «و یؤثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصة و من یوق شح نفسه فاؤلئک هم المفلحون؛ هر چند در خودشان احتیاجی مبرم باشد، آنها را (مستمندان) به خودشان مقدم میدارند. و هر کس که از خست نفس خود مصون ماند، ایشانند که رستگارند.»و باید توجه داشت دامنهی ایثار بسیار گسترده بوده و موجب کمالات بلندی برای انسان میباشد. حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) علاوه بر انجام انفاقهای گسترده و بیشمار در زندگی خود اهل ایثار نیز بودهاند. امام صادق (علیهالسلام) میفرمایند: عادت حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) این بود که در روزی که روزه میگرفتند، امر میکردند تا گوسفندی آورده و آن را ذبح کنند، سپس اعضای آن را قطعه قطعه نموده و طبخ کنند و هنگامی که شب فرامیرسید حضرت خود سخت مشغول به دیگها میشد و خود بوی خورشت و غذا را استشمام میکرد و این در حالی بود که حضرت هنوز روزهدار بود. بعد میفرمود سینیهای چوبی بزرگ را بیاورید و دستور میداد برای خانواده فلانی ظرف کنید، برای خانواده فلانی ظرف کنید، تا به آخرین دیگ میرسید و بعد هم برای خود حضرت مقداری نان و خرما میآوردند و همین طعام ایشان بود. ۱۱.۳ - عزتنفس و اقتداریکی از ویژگیهای بسیار مهم شخصیت اجتماعی حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) مراقبت از عزتنفس و دوری از هرگونه عمل و برخوردی بوده که شائبه ذلت در برابر دیگران داشته باشد. بر اساس آیه شریفه: «لله العزة و لرسوله و للمؤمنین و لکن المنافقین لا یعلمون؛ عزت منحصرا از آن خداوند و پیامبرش و مؤمنین میباشد.» و این عزت همه از عزت ذات اقدس ربوبی نشات میگیرد که «فان العزة لله جمیعا؛ » از اینرو در سرتاسر زندگی اولیاء حق و بندگان صالح و مؤمنین، هیچ عملی که کمترین شائبه ذلت و دنائت نفس در آن باشد، دیده نمیشود.حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) در شعار و گفتار خود میفرمودند: ما یسرنی بنصیبی من الذل حمر النعم. برای حتی کوچکترین ذرهی از ذلت، خوشحال نمیشوم که شترهای سرخ (که بهترین سرمایه نزد عرب است) را داشته باشم. ابوحمزه ثمالی نیز از ایشان نقل میکند که فرمودند: ما احب ان لی بذل نفسی حمر النعم. خوشحال نمیشوم که در مقابل ذلت نفس خودم، برای من شترهای سرخ مو باشد. ۱۱.۳.۱ - اقتدار در عملاما از جنبه رفتار و عمل در طول حیات پربرکت آن امام همام در بسیاری از مراحل، چه در هنگام اسارت در چنگال دژخیمان اموی در کربلا و کوفه، چه در کاخ عبیدالله و چه در سفر شام و نزد یزید با آن همه فشارها و مصائب و چه در ادامه زندگی حضرت در مدینه با همه فراز و نشیبهای آن، ابدا عمل و کرداری که با عزت نفس مخالفتی داشته باشد، از حضرت گزارش نشده است.در این قسمت تنها به عنوان یک نمونه این قطعه تاریخی را بازگو میکنیم که در کاخ عبیدالله بن زیاد هنگامی که او از حضرت سؤالاتی پرسید و حضرت مقتدرانه به او پاسخ دادند و سخنش را در زمینه انتساب قتل شهدای کربلا به خداوند با آیه قرآن در دهانش شکستند، او دستور قتل حضرت را صادر کرد که با فداکاری عمهی بزرگوارشان عبیدالله از این دستور منصرف شد. بعد حضرت سجاد (علیهالسلام) به او فرمودند: ا بالقتل تهددنی یابنزیاد؟! اما علمت ان القتل لنا عادة و کرامتنا الشهادة. ای فرزند زیاد، آیا مرا به قتل تهدید میکنی؟ مگر نمیدانی کشته شدن در راه خدا، عادت ما و شهادت کرامت ما میباشد. ۱۱.۴ - حلم و تواضعتواضع و فروتنی دو صفت برجسته انسانی است که در مقابل تکبر و استکبار که اساس همه گناهان و رذائل است، قرار دارد. تواضع از مبارزه با نفس و انانیت نشات میگیرد و ثمرهی به بار نشستن توحید در وجود آدمی است. تواضع امام زینالعابدین (علیهالسلام) یکی از فضائل برجسته وجود اقدس آن حضرت بوده است که در ابعاد مختلف روابط اجتماعی آن امام همام خود را نشان داده است. رابطه با مادر، رابطه با زیر دستان، رابطه با بردگان و حتی رابطه با دشمنان و بدخواهان. در این قسمت یک خاطره از تواضع حضرت که حاکی از حلم آن امام نیز هست بیان میگردد.۱۱.۴.۱ - عکسالعمل مقابل ناسزاگویکی از دشمنان حضرت سجاد (علیهالسلام) آن بزرگوار را ناسزا گفت. غلامهای حضرت قصد کردند به او متعرض شده و او را تنبیه کنند. حضرت فرمود: او را رها کنید چرا که آنچه از امر ما مخفی شده است بیشتر است از آنچه آنان میگویند!! سپس رو به آن مرد کرده و فرمودند: ای مرد آیا نیازی داری؟ آن مرد خجالت کشید. حضرت پیراهن خود را به او دادند و دستور دادند تا هزار درهم به او عطا شود. آن مرد در حالی منصرف شد که با صدای بلند فریاد میزد: شهادت میدهم تو فرزند رسول خدا هستی. جمله: آنچه از عملکرد و باطن ما مخفی شده بیشتر است. دلالت واقعی بر تواضع حضرت و فروتنی آن بزرگوار دارد. و برخورد کریمانه ایشان با آن شخص، دال بر عفو و گذشت و بزرگواری حضرت است.۱۱.۴.۲ - عکسالعمل مقابل جذامیهاامام صادق (علیهالسلام) میفرمایند: علی بن حسین (صلواتاللهعلیه) بر گروهی از جذامیها عبور کردند در حالی که بر الاغ خود سوار بودند. آن آقایان جذامی مشغول صرف صبحانه بودند، و حضرت را به غذا دعوت کردند. حضرت فرمود: اما من اگر روزهدار نبودم حتما این کار را میکردم. بعد چونکه به منزل رسیدند دستور دادند طعامی طبخ نمایند، دستور حضرت عمل شد و همچنین امر کرد بسیار دقت کنند و در تهیه غذا سخت بگیرند (یعنی بسیار مراقب باشند که غذای خوبی تهیه شود)، سپس حضرت تمامی آن جذامیها را دعوت فرمود و آنها آمدند با حضرت غذا (نهار یا شام) خوردند و او نیز با آنها غذا تناول فرمود.در روایت دیگری در همین زمینه آمده است که حضرت وقتی از کنار آنها گذشت فرمود: خداوند متکبرین را دوست نمیدارد. و لذا برگشت و فرمود: من روزه دارم. و بعد آنها را به منزل دعوت کرد و بعد از اطعام آنان، مقداری پول و غذا نیز به آنها اعطاء کرد. [۱۹۵]
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ص۷۴، ح۶۴، به نقل از امالی ابنالشیخ.
۱۱.۴.۳ - سفر با ناآشناامام صادق (علیهالسلام) فرمودند: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) سفر نمیکردند مگر با رفقایی که حضرت را نمیشناختند و با ایشان شرط میکرد که در آنچه آنان بدان نیاز دارند، حضرت خادم آنان باشد. یک بار که حضرت با گروهی مسافرت میکرد مردی ایشان را دید و شناخت و به آنان گفت: آیا میدانید این شخص کیست؟ گفتند: نه، گفت: این علی بن حسین (علیهالسلام) است!!. در این حال آنان به سوی حضرت هجوم آوردند و دست و پای ایشان را بوسه باران کرده و گفتند: یابن رسولالله میخواستید ما به آتش جهنم درغلتیم؟ اگر ناخواسته و از سر غفلت دست و یا پای ما نسبت به شما خطایی میکرد، آیا ما تا آخر دهر هلاک نمیشدیم؟ راستی چه امری شما را بر این شیوه وا میداشت؟حضرت فرمود: یک بار من با گروهی مسافرت میکردم که آنان من را میشناختند. از اینرو به خاطر رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برخوردی با من کردند و چیزی به من دادند که استحقاق آن را نداشتم. پس من میترسم که شما نیز مانند آن را به من اعطاء کرده و همان برخورد را با من بنمائید. از اینرو کتمان امر خودم نزد من محبوبتر گردید. و حضرت فرمودند: به خاطر قرابت و نزدیکیام با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هرگز من به چیزی متمتع نشده و استفادهای نبردم. ۱۱.۵ - عفو و گذشتقرآن مجید در یکی از توصیفات خود از متقین میفرماید: «الذین ینفقون فی السراء والضراء و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین؛ آنان کسانی هستند که در فراخی و تنگی انفاق میکنند و خشم خود را فرو میبرند و از مردم درمیگذرند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد.»حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) از برجستهترین نمونههای عینی این آیه در عملکرد اجتماعی خود بوده و همه بخشهای آن را به بهترین وجه در زندگی خود پیدا کردهاند. یکی از اقوام حضرت (که به نام حسن بن حسین مشهور است) و از اهل بیت ایشان، حضرت را ملاقات کرده و شروع به بد و بیراه و ناسزا گفتن به حضرت کرد. (در روایتی آمده که این واقعه در مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده است.) ولی حضرت سجاد (علیهالسلام) ابدا با او سخن نگفتند. پس چونکه او منصرف شد و رفت، حضرت به کسانی که در محضرش نشسته بودند فرمود: شما آنچه را این مرد گفت شنیدید و من دوست دارم با من به سوی او بیائید تا آنچه را که من به او جواب میدهم نیز بشنوید. آنها گفتند: در خدمت شما هستیم و ما دوست داشتیم که حضرت به او چنان و چنان بگویند. حضرت کفش خود را گرفته و پوشیدند و به راه افتادند و زیر لب زمزمه میکردند: «و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین؛» در این حال ما همگی متوجه شدیم حضرت به او هیچ چیز نخواهد گفت. به هر حال حضرت خارج شدند تا به منزل او رسیدند و او را صدا زدند و فرمودند به او بگوئید: علی بن حسین است. آن مرد، در حالی از منزل آمد که منتظر حادثه بدی بود و شک نداشت که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) برای پاسخگویی شبیه به آنچه او انجام داده بود آمدهاند. در این حال حضرت به او فرمودند: ای برادر من، تو چند لحظه قبل رو در روی من ایستادی و گفتی آنچه را که گفتی، حال اگر آنچه را تو گفتی در من هست، پس من نسبت به آن از خداوند استغفار و طلب بخشش میکنم اگر آنچه که گفتی در من نیست پس خداوند تو را بیامرزد. اینجا بود که آن مرد بین دو چشم حضرت را بوسید و گفت: نه، آنچه که من گفتم در شما وجود ندارد و من به آن سزاوارترم. سفیان میگوید: مردی نزد حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) آمد و گفت: فلان آقا از شما بدگویی کرده و شما را اذیت نموده است. حضرت فرمود: بیا با هم به نزد او برویم. آن مرد فکر میکرد که حضرت بزودی از خود دفاع خواهد کرد. چونکه به نزد او رسیدند حضرت فرمود: ای فلانی! اگر آنچه تو در مورد من گفتی حق است، خداوند مرا بیامرزد و اگر باطل است خداوند تو را بیامرزد. [۲۰۵]
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۶، ص۹۸، ح۸۶، به نقل از کشف الغمه.
در روایت دیگری آمده است: روزی حضرت به گروهی برخورد کرد که از او بدگویی نموده غیبت او را میکردند. حضرت در مقابلشان ایستاد و به آنها فرمود: اگر راستگو هستید خداوند مرا بیامرزد و اگر دروغ میگوئید، خداوند شما را بیامرزد. و لقد انتهی ذات یوم الی قوم یغتابونه فوقف علیهم فقال لهم: ان کنتم صادقین فغفر الله لی، و ان کنتم کاذبین فغفر الله لکم. از این روایات علاوه بر استفاده کظم غیظ حضرت و گذشت از اسائه ادب دیگران به ایشان و حسن خلق آن بزرگوار، این نکته نیز به دست میآید که چگونه با همراه آوردن افرادی که شاهد بیادبی به آن امام معصوم بودند، عملا کرامت نفس خود و تخلق به فضائل بلند اخلاقی را به آنها نشان میدهند تا آنان نیز تربیت شده و به حضرت اقتدا کنند. در روایت است که فردی به حضرت ناسزا گفت. به او فرمودند: ای جوان در مقابل ما، در سفر به سوی آخرت، گردنههای بسیار سختی است. پس اگر از آن عبور کردم هیچ باکی نسبت به آنچه تو میگویی ندارم و اگر در آنجا متحیر بمانم پس من از آنچه تو میگویی بدتر خواهم بود. مرد دیگری حضرت را ناسزا گفت و به ایشان اهانت کرد ولی حضرت سکوت کردند و هیچ جواب ندادند. به حضرت گفت: منظورم شما بودید. حضرت (علیهالسلام) جواب دادند: و من از تو چشم میپوشم (فقال: ایاک، اعنی، فقال (علیهالسلام): و عنک اغضی). آری حضرت سجاد (علیهالسلام) با چنین برخوردهای کریمانهای علاوه بر گذشت نه تنها حقد و پستی و رذلت خطاکار را تحریک نمیکردند بلکه او را متوجه آخرت نموده و باعث تنبه او میشدند. ۱۱.۶ - انفاقیکی از خصوصیات بارز حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) انفاق و رسیدگی به فقرا و ایتام و مساکین، کثرت این عمل صالح در طول حیات آن حضرت بوده است. عادت مستمر حضرت چنین بوده که شبها انبانی پر از درهم و دینار و غذا به دوش میکشیدند و ناشناخته آن را بین فقراء مدینه تقسیم میکردند.ابوحمزه ثمالی از امام باقر (علیهالسلام) نقل میکند که حضرت فرمودند: عادت حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) این بود که در شبها انبانی از نان بر پشت خود حمل مینمود و آن را صدقه میداد. در خبری آمده است که هرگاه شب همهجا را فرا میگرفت و چشمها آرام گرفته و به خواب میرفت، حضرت برمیخاست و آنچه از قوت خانواده خود باقی مانده بود جمع کرده آن را در خورجینی مینهاد، و آن را بر پشت خود افکنده و در حالی که صورت خود را پوشانده بود به سمت خانههای فقراء مدینه به راه میافتاد و همه آن را بین آنها تقسیم میکرد. در بسیاری از اوقات آنها کنار درب منزل خود به انتظار او ایستاده بودند و چونکه او را میدیدند به همدیگر مژده و بشارت آمدنش را میدادند و میگفتند: صاحب خورجین آمد!!! به خاطر تکرار این عمل، پشت حضرت متاثر شده و آثار حمل بار، بر آن ظاهر گردیده بود که بعد از ارتحالشان مورد مشاهده قرار گرفت. در روایات مربوط به این موضوع آمده است: حضرت سجاد (علیهالسلام) در شب ظلمانی و تاریک از منزل خارج میشدند و انبانی را بر پشت حمل میکردند که در آن سکههایی از درهم و دینار بود و چه بسا بر پشت خود طعام و یا سایر نیازمندیهای مردم مانند چوب را حمل میکردند تا میرسیدند به درب خانههای مورد نظر و یکی یکی دربها را میزدند و هرکس بیرون میآمد به او از آن میدادند... و چونکه حضرت (علیهالسلام) را بر مغتسل (جایی که برای غسل میت از آن استفاده میکنند) گذاشتند به پشت حضرت نگاه کردند و دیدند که مانند زانوی شتر بر آن برآمدگی وجود دارد چرا که حضرت بر پشت خود برای فقرا و مساکین غذا و آذوقه حمل میکرد. عمرو بن نایب میگوید: چونکه حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) وفات یافتند و آن حضرت را غسل دادند: مشغول نگاه کردن به پشت ایشان شدند و آثار سیاهی را در آن مشاهده کردند!! و لذا پرسیدند این چیست؟ کسی گفت: آن بزرگوار عادتش این بود که خورجین و انبان آرد را شبانه بر پشت خود حمل میکرد و آن را به فقراء مدینه اعطا مینمود. زهری میگوید: چونکه حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) وفات یافته و ایشان را غسل دادند، بر پشت حضرت برآمدگی خشنی که حاصل کار با اشیاء سخت است را مشاهده کردند. و به من رسید که آن حضرت در شب برای همسایگان ضعیف خود آب میکشیده است. ۱۱.۷ - برخورد با زیردستانحضرت علی بن حسین (علیهالسلام) کنیزی داشتند که آب روی دست حضرت میریخت تا ایشان برای نماز وضو بگیرند. یک بار هنگامی که روی دست حضرت آب میریخت، ظرف آب از دست او روی صورت حضرت افتاده و آن را مجروح کرد، حضرت سرشان را به سوی او بلند کردند و به او نگریستند، در این حال او گفت: خداوند عزوجل میفرماید: و الکاظمین الغیظ حضرت به او فرمودند: غیظ و خشم خودم را فروخوردم. او گفت: و العافین عن الناس حضرت به او فرمودند: خداوند تو را عفو کند. او گفت: و الله یحب المحسنین حضرت فرمودند: برو که آزاد هستی!! از این داستان هم بزرگواری حضرت و هم تربیت اسلامی این کنیز و آشنایی او با آیات قرانی و فرهنگ اسلامی قابل استفاده است.عدهای نزد حضرت میهمانی دعوت بودند. یکی از خادمین حضرت در آوردن گوشت بریانی که در تنور بود عجله کرد، پس با سرعت آن را به دست گرفته و جلو آمد که در یک لحظه سیخهای کباب از دست او بر روی زمین افتاد و به سر یکی از فرزندان حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) که در زیر پله استراحت میکرد اصابت نموده و باعث شد او کشته شود. در این حال آن غلام بشدت احساس تحیر نموده و مضطرب شده بود که ناگاه حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) به او فرمودند: تو آزاد هستی!! چرا که تو تعمدی در این کار نداشتی. و بعد مشغول تجهیز (غسل و کفن) پسر شده و او را دفن نمودند. از این دو قضیه نیز به دست میآید حضرت سجاد (علیهالسلام) چگونه در مورد خطاهای غیر عمدی خادمین خود، آنها را عفو مینمودند، در حالی که در چنین مواردی نوعا افراد عکسالعمل بسیار خشن از خود نشان میدهند و علاوه بر آن با کرامتی بیمثال، آنها را در راه خداوند آزاد کردند تا بسرعت اثر ناراحتی شدید روحی آنان را تسکین داده و خوشحالشان نمایند. ۱۱.۸ - پناه به دشمنبزرگواری ویژه و بینظیر دیگری که حضرت بدان اقدام فرمودند پناه دادن به خانواده مروان در جریان قیام مدینه بر ضد یزید است که به واقعه حره شهرت یافت. شخصیت منفی مروان در تاریخ روشن میباشد. شخصی که در زمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به خاطر جسارت به حضرت تبعید میشود و در عصر حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در جنگ جمل مقابل حضرت میایستد و در جنگ صفین باز در کنار معاویه با حضرت میجنگد و در مجلس ولید به آن فرد پیشنهاد قتل سریع حضرت امام حسین (علیهالسلام) را میدهد. اما هنگامی که در آن شرایط بحرانی مدینه که مردم علیه بنیامیه و بنیمروان قیام کرده و همه را از شهر خارج کردهاند، همسر خود را که دختر عثمان بن عفان است نزد حضرت آورده و درخواست پناهدادن او را میکند، حضرت میپذیرند و او را پناه میدهند و به پذیرایی او اقدام میکنند به گونهای که بعدا اظهار میدارد: مدتی که نزد حضرت بودم به گونهای پذیرایی شدم که در منزل پدرانم چنین پذیرایی نمیشدم!!! و علاوه بر او چهارصد نفر دیگر نیز در پناه حضرت بودند. [۲۳۱]
مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ترجمه و شرح حاج سیدهاشم محلاتی، ج۲، ص۱۵۲.
حال تاریخ قضاوت کند که این بزرگواری و کرامت نشانه چیست؟ و باید آن را با رفتار بنیامیه با آل رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مقایسه نمود تا معلوم شود دشمنان دودمان پیامبر نیز از چه مرتبهای از دنائت و پستی برخوردار بودهاند.۱۱.۹ - مناجاتحضرت امام سجاد (علیهالسلام) به حق به عنوان جمال نیایشگران شهرت یافتهاند و این بخاطر اهتمام خارقالعاده آن حضرت به تلاوت ادعیه و انس با مناجاتهای بسیار و اشتغال طولانی به راز و نیاز با خداوند سبحان بوده است. در عصری که دشمنان توحید و معنویت، محرابها را به خون موحدان و آزادگان رنگین ساخته بودند و هر نغمهای که حاکی از رهائی از زنجیرهای قطور بردگی و اسارت در مقابل هوا و هوس و شهوات و رذائل بود، با خشنترین هجوم سرکوب میگردید، در عصر ظلمت و خمودگی و تباهی، امام زینالعابدین (علیهالسلام) بر اساس نور عصمت و تشخیص صحیح نوع وظیفه خطیری که بر دوش مبارک داشتند، با انشاء دعاهای عالیة المضامین، نهضتی عمیق و فراگیر در روشنگری فکری و معنوی جامعه خود آغاز نمودند که آثار پر برکت خود را برای احیاء جامعه شیعی و اسلامی و هدایت گسترده تودههای نیازمند به ارشاد و دستگیری، برجای گذاشت.یکی از فضائل و کمالات حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) که محل تجلی و بروز آن ظرف جامعه بوده است، استجابت دعاهای آن بزرگوار میباشد که به مناسبتهای مختلف از زبان مطهر حضرت انشاء شده است. استجابت این ادعیه با خصوصیاتی که ذکر خواهد شد، نشانه نهایت تقرب این امام والا مقام نزد خداوند متعال بوده و حاکی از ارتباط قوی ایشان با عالم غیب هستی و نفوذ کلمهشان در عالم و محبت شدید پروردگار متعال به آن بزرگوار میباشد. ۱۱.۹.۱ - داستان بارانثابت بنانی میگوید من حاجی بوده و برای حج به مکه مشرف شده بودم و گروهی از عباد بصره یعنی کسانی که بسیار اهل عبادت بودند و به زهد و عبادت و حج و کرامت شهرت داشتند مانند ایوب سجستانی، صالح مری، عتبة غلام، حبیب فارسی و مالک بن دینار، همه برای انجام مناسک حج به مکه آمده بودند.چونکه وارد مکه شدیم با کمبود شدید آب مواجه شدیم. آری تشنگی به مردم فشار آورده بود چرا که باران بسیار کم نازل شده بود. با مشاهده ما، مردم و اهل مکه و حجاج به ما پناه آورده و از ما میخواستند که برای نزول باران دعا کنیم. ما به سمت کعبه آمدیم و بر گرد آن خانه طواف کردیم و سپس در حالیکه بسیار خضوع میکردیم و گریان بودیم خدایمان را خواندیم. اما از اجابت محروم شدیم و خبری نشد!!! در حالی که ما چنین بودیم ناگهان جوانی را مشاهده کردیم که پیش آمد در حالی که حزنهای او باعث شده بود غمگین و مکروب باشد و هموم او از او کاسته و پژمردهاش ساخته بود، او چند دور به گرد کعبه طواف کرد، آنگاه رو به ما آورد و فرمود: ای مالک بن دینار و ای ثابت بنانی و ای ایوب سجستانی و ای صالح مری، و ای عتبة غلام و ای حبیب فارسی و ای سعد و ای عمر و ای صالح اعمی و ای رابعه و ای سعدانه و ای جعفر بن سلیمان! ! ما همگی گفتیم: ای جوان همه گوش بفرمانیم و مطیع هستیم (فقلنا: لبیک و سعیدک یا فتی). او فرمود: آیا در بین شما یک نفر یافت نمیشود که او را خداوند دوست بدارد. ما گفتیم: ای جوان بر ماست که دعا کنیم و اجابت از اوست. او فرمود: از کعبه دور شوید که اگر در بین شما یک نفر بود که خداوند او را دوست داشت حتما دعایش را مستجاب میکرد!! آنگاه، خود به سمت کعبه رفت و به سجده روی زمین افتاد من شنیدم که در سجده میگفت: ای سید و مولای من! قسم به محبتی که تو به من داری اینان را آب باران بیاشام و باران را بر ایشان نازل بفرما. همین که کلامش تمام شد آسمان شروع به باریدن نمود و مانند دهانه مشکها آب فرو میریخت!! من به او عرض کردم: ای جوان از کجا دانستی که خداوند تو را دوست میدارد؟ او فرمود: اگر من را دوست نمیداشت مرا به زیارت خود فرانمیخواند!! چونکه مرا به زیارت خود دعوت فرمود دانستم که مرا دوست میدارد، من نیز به همین محبت او نسبت به خودم او را خواندم و او هم اجابت فرمود. بعد از ما روی گردانید... من از اهل مکه پرسیدم این جوان کیست؟ گفتند: علی بن حسین بن علی ابن ابیطالب (علیهالسلام) است. از این داستان عجیب و جالب به دست میآید، کسانی که با رها کردن تمسک به ولایت ائمه هدی (علیهمالسلام) ره به بیراهه بردند و برای خود دکان زهد و ترک دنیا باز نمودند، چگونه حتی گروهی از آنان نزد خداوند آبرویی نداشتند تا یک دعای آنها به اجابت برسد، اما امام سجاد (علیهالسلام) از خدا طلب باران نمود و از آسمان بمانند دهان مشک آب فروریخت. حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) گرچه مظهر تام رحمت و عطوفت الهی بودهاند و حتی نسبت به دشمنانشان با عفو و گذشت برخورد میکردند، اما بر قاتلان برادر و پدرشان نفرین کردند و آن نیز به هدف اجابت رسید. یکی از آن افراد لعین حرمله بن کاهل بود که امام درباره او فرمودند: بار پروردگارا آتش آهن را به او بچشان، بار پروردگارا حرارت آهن را به او بچشان. و این دعای امام مستجاب شد و بدست مختار بن ابیعبید محقق گشت. ۱۱.۱۰ - نفوذ کلمه و تاثیر فوقالعادهیکی از ویژگیهای بارز اولیاء حق، بهرهمندی آنان از نفوذ کلمه و تاثیر در دیگران است و این نتیجهی باور عمیق خود آنان از آنچه میگویند و عمل به دانستههایشان میباشد که این دو، موجب نفوذ در دلها و تاثیر کلام و سخن در دیگران میشود. آری سخن که از دل برخیزد، لا جرم بر دل نشیند. حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) این کمال را به بهترین وجه برخوردار بودند و کسانی که با حضرت برخورد میکردند هم از اعمال و حالات ایشان بشدت متاثر میشدند که این خود بهترین نوع تبلیغ معروف و خیر در جامعه است و هم کلامشان در دلهای نفوذ میکرد و دیگران را آنچنان تحت تاثیر قرار میداد که شروع به گریستن میکردند. یک نمونه از این موضوع را مرور میکنیم:زهری میگوید: با حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) بر عبدالملک بن مروان وارد شدم و چون اثر سجده را بر پیشانی حضرت دید آن را عظیم و مهم شمرد، شروع به تعریف و تمجید از حضرت کرد و حضرت در جوابش از فضائل رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و کلمات ایشان بیان کردند و بعد فرمودند هرچه کنم نمیتوانم ذرهای از شکر نعم الهی را بجا آورم و اگر حقوق خانواده و جامعه نبود، دائم مشغول نظاره به آسمان و توجه به حق میشدم تا خداوند جانم را قبض کند و سپس گریست. در این حال عبدالملک نیز شروع به گریه کرد و گفت: چقدر فرق است بین بندهای که آخرت را میطلبد و برای آن تلاش میکند و بین کسی که در طلب دنیاست و از آخرت بیبهره است. بعد به حضرت اقبال نموده و شروع کرده به سؤال از نیازهای ایشان و آنچه مقصود دارند و بعد شفاعت ایشان را در همه مواردی که نظر داشتند، قبول کرد و مال انبوهی به حضرت صله داد. ابوحمزه ثمالی نیز نقل میکند که: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) چنان بود که هرگاه تکلم میفرمود در زهد و موعظه، به گریه در میآورد هر کسی را که در محضر شریفش بود. [۲۳۸]
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج۲، ص۱۱.
۱۱.۱۱ - جلالت اماماز مجموع روایات اهلسنت و شیعه درباره زندگانی امام در مدینه برمیآید که آن حضرت در مدینه بسیار موقر و محترم بوده است و همگان به جلالت شأن و علو مقام و حسن خلق و رفتار و علم و فقه و ورع و تقوای آن حضرت اذعان داشتهاند.معروف است که هشام بن عبدالملک در زمان خلافت پدرش عبدالملک یا برادرش ولید به حج رفته بود. چون در موسم حج خواست تا استلام حجرالاسود کند موفق نشد زیرا مردم زیاد بودند و ازدحام میکردند. در این میان علی بن حسین رسید و به طواف مشغول شد و چون به حجرالاسود نزدیک شد همه به او راه دادند و به جهت مهابت و جلالت قدر او اجازه دادند تا او استلام حجر کند. هشام در خشم شد. مردی از او پرسید که این شخص کیست؟ هشام با آنکه او را میشناخت گفت او را نمیشناسد زیرا میترسید مردم شام به او میل پیدا کنند. فرزدق شاعر بزرگ عرب به مرد شامی گفت من او را میشناسم و چون او پرسید که او کیست فرزدق در پاسخ او مرتجلا قصیده معروف خود را انشا کرد و در آن گفت: هذا ابن خیر عباد اللّه کلهم • هذا التقی النقی الطاهر العلم... و لیس قولک من هذا بضائره • العرب تعرف من أنکرت و العجم یعنی: این پسر بهترین بندگان خداست. این پرهیزگار پاک و عاری از هر عیب و معروف خاص و عام است. سخن تو که او را نمیشناسم زیانی به او نمیرساند. آن را که تو گفتی نمیشناسم همه عرب و عجم میشناسند. با توجه به اینکه بر اساس دیدگاه شیعه امامت یک مقام الهی و منصب ربانی است، مسئولیت اعطاء آن تنها به دست خداوند تبارک و تعالی میباشد. خداوند متعال بر اساس ادله فراوانی این منصب را پس از پیامبر اسلام حضرت محمد بن عبدالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به ۱۲ نفر از برگزیدگان اولیاءش مرحمت فرموده است و خود، اسامی آنان را به پیامبرش اعلام نموده و حضرت آن را به صورت مکرر به گوش مردم رسانیده است. روایات و ادله فراوانی اسامی مبارک این دوازده نفر را دربر دارد که در کتب روایی موجود است. اسم مبارک حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) پس از اسم مبارک پدرش حضرت امام حسین (علیهالسلام) در تمام این نصوص دیده میشود. [۲۳۹]
کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، کتاب الحجه.
و از آن جمله حدیث لوح است که اسم زینالعابدین (علیهالسلام) پس از حضرت امام حسین (علیهالسلام) است. بنابراین مطابق روایات صریحی که محدثین بزرگ شیعه در کتب روایی خود آوردهاند، امام علی بن حسین (علیهالسلام) وصی حضرت امام حسین (علیهالسلام) میباشد. گذشته از این پذیرش امام سجاد (علیهالسلام) در جامعه شیعه به عنوان امام چهارم و جانشین و وصی حضرت امام حسین (علیهالسلام) و مقبولیت عملی آن حضرت در طول تاریخ از طرف شیعه، خود شاهد صد و گواه محکمی است بر اعتبار این وصایت.اما شبهه امامت محمد بن حنفیه فرزند حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که مدتی فضای فرهنگی شیعه را آلوده نمود و فرقه کیسانیه با این اعتقاد شکل گرفتند، این شبهه آنچنان بیاساس بود که با کرامت حضرت امام سجاد (علیهالسلام) و شهادت حجرالاسود به امامت حضرت سجاد (علیهالسلام) و قانع شدن محمد بن حنفیه از یک سو و وجود شمشیر و زره پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و همچنین کتاب مخصوصی که حاوی علوم بیشماری بوده است، نزد حضرت سجاد (علیهالسلام) از سوی دیگر، هیچ جای تردید باقی نگذاشته است که امام چهارم، حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) میباشند. همچنین وجود معجزات و کرامات بیشمار دیگر که جز از ولی بر حق خدا قابل انجام نیست و صلاحیتهای علمی و عملی این شخصیت بزرگوار، نشانههای دیگری از امامت ایشان میباشد. بنابراین تصریح حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امام پیشین که وجود نص بر امامت حضرت است و معجزات و کرامتها و صلاحیتهای علمی و عملی، همه دال بر امامت حضرت سجاد (علیهالسلام) میباشد. ۱۲.۱ - نصّ بر امامتاز نظر شیعه امامیّه تعیین امام باید به عبارت صریح و روشن باشد و جای هیچ تردیدی را باقی نگذارد و درباره امامت امام زینالعابدین (علیهالسلام) نصوص و روایت صریح به تواتر رسیده است که ما به برخی از آنها اشاره می کنیم:• پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اوصیا و جانشینان بعد از خود را دوازده تن مشخص کرده و از ایشان بهصراحت نام برده است که از آن جمله امام زینالعابدین است و نصوص فراوانی در این باب رسیده است. • امام امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بر امامت نوادهاش زینالعابدین (علیهالسلام) تصریح کرده است، موقعی که در آستانه وفات قرار داشت به پسرش امام زکی حضرت حسن (علیهالسلام) وصیت کرد و او را امام بعد از خود معیّن کرد و مواریث انبیاء را به او سپرد و پسرانش امام حسین و محمد بن حنفیّه و تمام اولاد خود و سران شیعه را بر آن گواه گرفت و به امام حسین فرمود: ... همانا تو بعد از برادرت حسن امام و رهبر مردمانی و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به تو فرمان می دهد که مواریث را پس از خود به پسرت زینالعابدین بسپاری که او حجت بعد از تو میباشد و آنگاه دست زینالعابدین را که هنوز طفلی بود گرفت و فرمود: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تو را موظف می کند که امامت را بعد از خود به پسرت محمدباقر بسپاری و از طرف رسول خدا و از جانب من به او سلام برسانی. [۲۴۳]
کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، باب نص بر امامت حسن (علیهالسلام).
• امام حسین (علیهالسلام) به امامت فرزندش زینالعابدین (علیهالسلام) تصریح نموده و عهد امامت را بعد از خود به او سپرد. زهری این واقعه را چنین روایت کرده است: در خدمت حضرت حسین بن علی (علیهماالسلام) بودم ناگاه علی بن حسین، خردسال وارد شد، امام حسین او را طلبید و به سینه چسبانید و پیشانیش را بوسید، زهری رو به امام حسین کرد و عرض کرد: یابن رسول اللّه! پناه به خدا اگر دستمان به تو نرسید، به چه کسی مراجعه کنیم؟ ... امام حسین (علیهالسلام) فرمود: به این پسرم مراجعه کنید که او امام و پدر دیگر امامان است. نظیر این حدیت را عبداللّه بن عتبه نقل کرده و راویان شیعه می گویند: امام حسین (علیهالسلام) وقتی که آهنگ سفر عراق نمود، مواریثی را که از برادرش امام حسن (علیهالسلام) دریافت کرده بود به امسلمه همسر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تسلیم کرد و به او فرمود تا پس از شهادت وی به زینالعابدین (علیهالسلام) بدهد. ۱۲.۲ - وصایت امام قبلحضرت باقر (علیهالسلام) فرمودهاند: چونکه امام حسین (علیهالسلام) متوجه عراق شدند تمام وصیت و کتب و غیر آن را به امسلمه همسر پیامبر، دادند و به او فرمودند: چونکه بزرگترین فرزند من به سراغ تو آمد، آنچه به تو دادم به او برگردان. پس چونکه حسین کشته شد، علی بن حسین (علیهالسلام) به سراغ امسلمه آمدند و آنچه را حسین (علیهالسلام) به او داده بودند به حضرت برگرداند. و طبق نقل اثبات الهداه حضرت امام حسین (علیهالسلام) به هنگام شهادتش در کربلا علی بن حسین (علیهالسلام) را حاضر نمود و ایشان مریض بود. پس اسم اعظم و مواریث انبیاء (علیهمالسّلام) را به ایشان وصیت نمود و به ایشان فهماند که علوم و مصحفها و سلاح را نزد امسلمه گذاشته و به او امر کرده است که همه اینها را به حضرت برگرداند.مسعودی نیز مینویسد: امام حسین (علیهالسلام) در روز عاشورا حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) را که مریض بود احضار کرد و راجع به اسم اعظم خدا و میراثهای انبیاء به آن حضرت وصیت نمود و فرمود علوم الهی و قرآن و شمشیر نزد امسلمه است، به امسلمه دستور داده بود که آنها را به علی بن حسین (علیهماالسلام) تقدیم نماید و روایت شده است که امام حسین در روز عاشورا دختر بزرگ خود فاطمه را خواست و نامه بهم پیچیدهای را به او داد و او را مامور کرد که آن را به برادرش علی بن حسین تسلیم نماید. ۱۲.۳ - شهادت حجرالاسودثقهالاسلام کلینی (رضواناللهتعالیعلیه) در اصول کافی و شیخ طبرسی در الاحتجاج نقل نمودهاند که از امام ابوجعفر الباقر (علیهالسلام) روایت شده است که فرمود: چونکه حسین بن علی (علیهالسلام) کشته شد، محمد بن حنفیه به سراغ حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فرستاد و با او خلوت کرد. سپس گفت: ای پسر برادرم شما میدانید که رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وصایت و امامت را پس از خود برای علی بن ابیطالب (علیهالسلام) قرار داده و بعد برای امام حسن (علیهالسلام) و سپس برای امام حسین (علیهالسلام) و پدر تو کشته شد، خدا از او راضی باشد و درود خدا بر او، ولی او به کسی وصیت نکرده است و من عموی تو هستم و برادر تنی پدر تو و من به خاطر سنم و قدمتم، نسبت به این امر، شایستهتر از تو که هنوز جوان هستی، میباشم. پس با من در مورد وصایت و امامت منازعه مکن، و با من به مخالفت برمخیز.در این هنگام حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) به او فرمود: عمو جان! تقوای الهی پیشه کن و آنچه برای تو حق نیست، ادعا مکن. من تو را موعظه میکنم تا از جاهلین و گمراهان مباشی. ای عمو! پدرم (صلواتاللهعلیه) قبل از اینکه متوجه به سوی عراق شود به من وصیت نمود. و در همین مورد ساعتی قبل از شهادتش با من عهد بست و این سلاح رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است که نزد من است. پس متعرض این امر مشو که برای تو از نقص عمر و دگرگونی حال بیمناکم. هر آینه خداوند تبارک و تعالی سوگند یاد کرده و به عهد گرفته است که وصیت و امامت را قرار ندهد مگر در عقب و نواده حسین (علیهالسلام) پس اگر میخواهی بدانی بیا با هم به کنار حجرالاسود برویم تا او را حکم بین خودمان قرار دهیم و از او در این مورد سؤال کنیم. امام باقر (علیهالسلام) فرمودند: زمانی که این سخن بین آن دو رد و بدل میشد آن دو در مکه بودند. پس با هم حرکت کردند و رفتند تا به حجرالاسود رسیدند. پس حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) به محمد فرمودند: آغاز کن و به سوی خداوند ابتهال نما و گریه و زاری کن و از او بخواه تا حجر را برای تو به نطق در آورد و بعد از آن بپرس. محمد نیز دعایی با ابتهال خواند و از خداوند سؤال نمود و سپس از حجر بپرسید، ولی به او جواب نداد. علی بن حسین (علیهالسلام) فرمودند: ای عمو جان تو اگر وصی و امام بودی حتما حجر به تو جواب میداد. محمد به آن حضرت عرض کرد: پس تو ای پسر برادرم دعا کن و از او سؤال نما. پس علی بن حسین (علیهالسلام) آنچه اراده فرموده بود دعا کرد و سپس فرمود: تو را میخوانم ای چیزی که میثاق همه انبیاء و میثاق اوصیاء و میثاق همه مردم در تو قرار داده شده است که ما را به زبان عربی آشکار خبر دهی که وصی و امام بعد از حسین بن علی کیست؟ پس حجر تکانی خورد که نزدیک بود از موضعش بیفتد، سپس خداوند آن را به زبان عربی آشکار گویا نمود و گفت: اللهم بار پروردگارا! هر آینه وصیت و امام بعد از حسین بن علی (علیهالسلام) به علی بن حسین ابن علی بن ابیطالب و ابن فاطمه دختر رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سپرده شده است. در این حال محمد بن حنفیه برگشت در حالی که از موالیان و معتقدان به امامت حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) بود. این روایت شریف را مختصر بصائر الدرجات و اعلام الوری و مناقب نیز نقل نمودهاند. ۱۲.۴ - معجزات و کراماتمعجزه از نظر لغت به چیزی گفت میشود که دیگران را به عجز آورده و از انجام آن عاجز باشند. اما از نظر اصطلاح به کاری گفته میشود که پیامبران برای اثبات حقانیت دعوت خود انجام میدهند و همراه با دعوی نبوت است. اما کرامت به خرق عادتهایی اطلاق میشود که اولیاء خداوند متعال هرجا که مصلحت بدانند آن را انجام میدهند و هیچ ارتباطی با دعوی نبوت ندارد. حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) مانند سایر ائمه هدی (علیهمالسّلام) در زندگی اجتماعی خود دارای کرامتها و معجزات (به اطلاق لغوی) فراوانی بودهاند که در موارد متعددی از وجود اقدس ایشان بروز نموده است. این امور همه حاکی از شرافت وجودی و قدرت خدادادی آن بزرگوار است و در واقع پرتوی از تجلی تمام اوصاف و صفات الهی در وجود مطهر ایشان میباشد.حضرت بمانند سایر حضرات معصومین (علیهمالسّلام) مجلای اراده قیوم باری تعالی و مصدر همه امور تکوین و تشریع از جانب خداوند هستند که در هر کجا مصلحت بدانند اراده بالغه خود را که عین اراده حق است، اعمال فرموده و به هر نحو که حکمت و مشیت الهی اقتضاء کند، در عالم تکوین تصرف مینمایند. به هر تقدیر بر اساس اسناد تاریخی و روایاتی که کرامتهای حضرت سجاد (علیهالسلام) را گزارش میکند، میتوان این کرامتها را در محورهای زیر بررسی نمود: • شفا دادن مرض برص یک زن از شیعیان بنام حبابه و البیه و جوان نمودن او که بسیار پیر شده بود. • جدا نمودن دست زن و مردی که به هم چسبیده بود. • نشان دادن واقعیت وجودی مخالفین به یکی از شیعیان. • نشان دادن عزت و حرمت خود به عبدالملک بن مروان. • گشودن غل و زنجیر از دست و پای خود و رفتن به طیالارض به شام و .... ۱۲.۴.۱ - جوانکردن حبابهاز حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) نسبت به خانمی به نام حبابه و البیه کرامت عجیبی نقل شده است: حبابه والبیه میگوید: بر حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) وارد شدم در حالی که بر صورتم برص عارض شده بود، حضرت دستشان را به آن گذاشتند و بهطور کلی از بین رفت. سپس فرمود: ای حبابه در پیروان ابراهیم (علیهالسلام) غیر از ما و شیعیان ما از این مرض بهبود نمییابند. امام باقر (علیهالسلام) فرمودند: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) برای حبابه والبیه دعا کردند و در پرتو دعای حضرت خداوند جوانی او را به او برگرداند و با انگشتشان به او اشاره نمودند و در همان لحظه حائض گردید. و در آن موقع او یکصد و سیزده سال از عمرش میگذشت. این دعای مستجاب و این اشاره الهی و تصرف در تکوین نشانه مقام والای الهی حضرت سجاد (علیهالسلام) است.قرآن مجید نیز ماجرایی شبیه به این مطلب برای همسر حضرت ابراهیم نقل میکند، دو ملک که برای عذاب قوم لوط آمده بودند و قبل از آن در منزل حضرت ابراهیم (علیهالسلام) میهمان شدند و به خانم او مژده فرزنددار شدن دادند، خانم حضرت که اساسا نازا و بسیار پیر بود، با تعجب گفت: آیا من بچهدار میشوم در حالی که خود نازا و پیرزن هستم و شوهرم هم پیرمرد است؟!! آنها گفتند: آیا تو از امر الهی تعجب میکنی؟!! امرءته قائمة فضحکت فبشرناها باسحق و من وراء اسحاق یعقوب • قالت یا ویلتی ءالد و انا عجوز و هذا بعلی شیخا ان هذا لشیء عجیب • قالوا اتعجبین من امر الله... بنابراین هرگاه امر الهی به موضوعی تعلق بگیرد آن محقق خواهد شد. انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون؛ هر آینه چون به چیزی اراده فرماید، کارش این بس که میگوید: باش پس بیدرنگ موجود میشود. اولیاء الهی نیز مظهر و مجلای امر الهی هستند و اراده الهی از کانال وحود آنها به منصه ظهور میرسد. ۱۲.۴.۲ - ظهور باطن مخالفینمردی از شیعیان به حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) عرض کرد: به چه علت ما بر دشمنانمان برتری و فضیلت داریم در حالی که در بین آنها افرادی هستند که از ما زیباترند؟!! امام (علیهالسلام) به او فرمودند: آیا دوست داری فضیلت خودت را بر آنها ببینی؟ عرض کرد: آری. حضرت با دست خودشان به صورت او کشیده و فرمودند: نگاه کن!! آن مرد نگریست و به مجرد ملاحظه افرادی که در آنجا حضور داشتند، مضطرب شده به خدمت حضرت عرض کرد: فدای شما شوم!! مرا به همان حالتی که بودم برگردانید. چرا که من در مسجد جز روباه و بوزینه و سگ نمیبینم!! حضرت نیز دستشان را بر صورت او کشیدند و او به حال اول خود برگشت!!.۱۲.۴.۳ - جواهرات فراواناز امام باقر (علیهالسلام) روایت شده که حضرت فرمودند: عبدالملک (از خلفای جبار اموی) به دور خانه خدا طواف میکرد و حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در جلوی او طواف میکردند و هیچ به او توجهی نداشته و به او نگاه نمیکردند و عبدالملک هم ایشان را با صورتشان نمیشناخت. در این حال عبدالملک گفت: این کیست که در مقابل ما طواف میکند و هیچ به ما توجهی ندارد؟!! به او گفته شد: این علی بن حسین (علیهالسلام) است. عبدالملک آمد و در مکان خودش نشست و گفت: او را برگردانید. هنگامی که حضرت به نزد او آمدند، گفت: ای علی بن حسین من که قاتل پدر تو نیستم پس چه عاملی باعث میشود که نزد ما نمیآیی؟!! حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فرمودند: هر آینه قاتل پدر من با عملکرد خود دنیای پدرم را علیه او فاسد کرد، ولی پدرم با این کار آخرت او را علیه او فاسد و تباه ساخت. پس تو اگر دوست داری بمانند او (قاتل پدرم) باشی پس باش. او گفت: هرگز!! و لکن تو به نزد ما بیا تا از دنیای ما به تو برسد!! با شنیدن این سخن حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) بر روی زمین نشستند و ردای خود را پهن کرده و گفتند: بار پروردگارا به او حرمت و احترام اولیائت را نزد خودت نشان بده!! در این لحظه ناگهان لباس حضرت مملو از در گردید: درهایی که اشعه تابناک آن چشمها را میربود. بعد حضرت به او فرمودند: کسی که حرمت و احترام او نزد خداوند این چنین است آیا به دنیای تو نیازمند است؟!! و سپس عرض کرد: بارالها اینها را بگیر که من هیچ نیازی به آن ندارم.۱۲.۴.۴ - گشودن غل و زنجیرابنشهاب زهری میگوید: من حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) را در روزی که او را ماموران عبدالملک بن مروان از مدینه به شام میبردند زیارت کردم. او دستور داده بود که حضرت را با آهن ببندند و نگاهبانانی را با تجهیزات کامل بر او گماشته بود. من از آنها اذن گرفته تا به حضرت سلام کرده و با او وداع کنم. چونکه اذن دادند بر حضرت وارد شدم. دیدم قیدها در دو پای او و غل و زنجیر در دو دستش میباشد، با مشاهده این منظره به گریه افتادم و عرض کردم: دوست داشتم من به جای شما بودم و شما سالم بودید!! حضرت فرمود: ای زهری گمان میکنی با آنچه تو میبینی که بر دست و گردن من است، اینها مرا ناراحت میکند؟!! اگر بخواهم هیچکدام از اینها نخواهد بود!! سر اینکه اینها را تحمل میکنم این است که به تو و امثال تو خبر آن برسد و من میخواهم اینها من را به یاد عذاب پروردگار بیندازد!! سپس حضرت براحتی دستش را از زنجیرها و پاهایش را از قید و بندها بیرون آورد و فرمود: ای زهری!! با اینها از دو منزل از مدینه بیشتر عبور نخواهم کرد.زهری میگوید: ما جز چهار شب در مدینه درنگ نکردیم که افراد موظف بر نگهبانی حضرت به مدینه برگشته و به دنبال حضرت میگشتند ولی او را نیافتند من هم یکی از کسانی بودم که از او راجع به حضرت پرسوجو نمودند. بعضی از آن ماموران به من گفت: ما او را در جلوی خود میدیدیم و هم پشت سر او مراقب او بودیم و او پیاده شد و همه ما در اطراف او بودیم و به خواب نمیرفتیم و مرتب او را رصد کرده و مواظبت مینمودیم ولی چون صبح شد دیگر او را در محل خود ندیده و فقط آهنها و زنجیرهای او به جای مانده بود. من بعد از این جریان به نزد عبدالملک رفتم و او در مورد حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) از من پرسید و من آنچه میدانستم گفتم. او گفت: همان روزی که محافظین او را از دست دادند، حضرت نزد من آمد و بر من داخل شد و گفت: من و تو چیستیم؟!! (من کیستم و تو کیستی؟ تو با من چکار داری؟) من گفتم: نزد من درنگ کن و در اینجا اقامت نما. او گفت: این را دوست ندارم. سپس خارج شد پس سوگند به خداوند در آن حال همه لباسم از خوف او پر شده بود!! زهری میگوید: من گفتم: علی بن حسین (علیهالسلام) آنچنان که تو گمان میکنی نیست. او به خودش مشغول است!! عبدالملک گفت: شغل و کار مانند او بسیار نیکو است، پس چه خوب است آنچه او بدان مشغول است!! ۱۲.۵ - ارتباط حضرت با ملائکائمه هدی (علیهمالسلام) بر اساس آنچه در روایات و عبارتهای ادعیه و زیارتها آمده است، به صورت مرتب با ملائکه الهی در ارتباط بوده و این موجودات معصوم و فرمانبر خداوند، که در واقع مامورین خداوندی و کارگزاران عالم هستی از طرف خداوند متعال هستند، علیالدوام به منزل آنها تردد داشته به حضورشان میرسیدند و تحت امر آنان بوده و ارادهی الهی که در قلب امام معصوم منعکس میشود را از زبان معصوم آنان دریافت میکردند و در عالم هستی آن را پیاده میساختند و میسازند.آری ائمه هدی مختلف الملائکه بودهاند یعنی ملائک یکی پس از دیگری به حضور آنان میرسیدهاند و در سوره قدر هم به تنزل ملائکه در معیت روح که اعظم ملائک است، در شب قدر یاد شده و پر واضح است فرودگاه آنان در شب مبارک قدر جز قلب ولی اعظم خداوندی که همان امام معصوم است، نخواهد بود. حال در مورد حضرت سجاد (علیهالسلام) روایتی از جناب ابوحمزه نقل شده است که میگوید: به حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) وارد شدم، ساعتی درب منزل صبر کردم و بعد وارد شدم و مشاهده کردم حضرت چیزی را از روی زمین جمع میکند. بعد دستش را پشت پرده برده و آنچه را از روی زمین برچیده بود به کسی که در خانه بود تحویل داد. من عرض کردم: فدایتان شوم این چیزی که دیدم از زمین برمیچیدید، چه چیز بود؟ فرمود: زیادی از بالهای کوچک ملائکه و پر و کرک آنها بود که آن را جمع میکنیم و هرگاه تنها شدیم آن را برای فرزندانمان گلیم خطدار (یا چادر) قرار میدهیم. (یعنی از آن در ساختن زیرانداز و یا لباس استفاده میکنیم.) من عرض کردم: فدایتان شوم آنها به خدمت شما میآیند؟ فرمود: ای اباحمزه آنها به نزدیک ما میآیند بر بالشتهای ما. باید توجه داشت ملائکه الهی موجودات مجرد و غیر مادی میباشند ولی تمثل آنها در قالبهای مادی میباشد که بشر در آن حال میتواند آنها را با همین چشم ظاهر هم ببیند و در این تمثل ممکن است به بدن مثالی و یا متجسم آنها پرهایی هم باشد و بخشی از آنها در منزل حضرت سجاد (علیهالسلام) بهجا مانده و حضرت از آن در تهیه لباس و یا زیرانداز برای فرزندانشان استفاده کرده باشد. ۱۲.۶ - علم حضرت سجادیکی از ادله اثبات امامت حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) علم ایشان است. امام زینالعابدین (علیهالسلام) یکی از مصادیق روشن این آیه کریمه قرآنی میباشند که «کل شئ احصیناه فی امام مبین؛ هر چیزی را در امام مبین (کارنامهای روشن) برشمردیم.» چرا که بر اساس روایات متعدد هنگامی که از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از این آیه سؤال شد حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را به عنوان امام مبین معرفی کردند و جانشینان آن امام، همه وارث علم و سایر کمالات خدادادی آن بزرگوار میباشند. آری حضرت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) باب مدینه علم پیامبر میباشند که انا مدینة العلم و علی بابها؛ من شهر علم هستم و علی درب آن میباشد. و تمام علم حضرت به جانشینان ایشان یکی پس از دیگری انتقال یافته است.حضرت در زمینه الهی بودن علم ائمه و گستردگی دامنه آن میفرمایند: حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) امین خداوند در روی زمین بود و چون به لقاء حق شرفیاب شد، اهل بیت او وارثان او و امینان خداوند در روی زمین میباشند. علم منایا و بلایا (که علم به سرنوشت و مقدرات انسانهاست)، نسب عرب، طهارت مولد آنان، نام شیعیان و اسامی پدران آنها، همه نزد ماست. ما برگزیدگان خداوند و اوصیای پیامبریم و از هر فرد دیگری به قرآن سزاوارتر میباشیم. ما در مراتب عالی علم قرار داریم و علوم همه انبیاء نزد ما به ودیعت گذارده شده است. ائمه ما (علیهمالسّلام) قسم یاد میکردند که علم الکتاب و الله کله عندنا؛ قسم به خداوند که همه علم کتاب نزد ماست. ۱۲.۶.۱ - علم لایتناهیامام سجاد (علیهالسلام) بمانند سایر معصومین (علیهمالسّلام) دارای علوم لایتناهی میباشند و به جمیع ما کان و ما یکون و ما هو کائن یعنی گذشته و حال و آینده آگاه بوده و بر همه عوالم هستی نیز احاطه وجودی و علمی دارند. در این ارتباط نقل شده است فردی بر حضرت زینالعابدین علی بن حسین (علیهالسلام) وارد شد، حضرت از او پرسیدند: تو کیستی؟ عرض کرد: من منجم هستم. حضرت فرمودند: پس تو پیشگو، طالعبین و فالگیر هم هستی!! آنگاه نگاهی معنیدار به او انداخته و فرمودند: آیا تو را به مردی راهنمایی کنم که از زمانی که تو وارد بر ما شدی در چهارده عالم (و در نقلی دیگر چهارده هزار عالم) سیر نمود که هر عالمی سه بار بزرگتر از دنیاست و این در حالی میباشد که ابدا از مکانش حرکتی نکرده است؟ آن شخص گفت: او کیست؟ حضرت فرمود: من. و اگر بخواهی تو را به آنچه خوردهای و به آنچه برای خود در خانه ذخیره نمودهای آگاه مینمایم. سپس به او فرمودند: امروز پنیر خوردهای و در منزلت بیست دینار ذخیره نمودهای که سه دینار آن دارای وزن صحیح میباشد. آن مرد با شنیدن این مطالب، خدمت حضرت عرض کرد: من شهادت میدهم شما حجت عظمای حق و مثل اعلی و اساس و ریشه تقوی میباشید....۱۲.۶.۲ - اطلاع از غیبدر زمینه اطلاع حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) از غیب یعنی آنچه از مجاری ظاهری ادراک انسانها مخفی است و یا افرادی آن را مخفی نموده و دسترسی به آن به حسب ظاهر جز از طریق خود آنها امکان ندارد، موارد عدیدهای در روایات و اسناد تاریخی ذکر گردیده است که در این قسمت به چند نمونه از آن اشاره میشود:• اخبار از ما فی الضمیر ابوخالد کابلی و اطلاع از اسمی که مادرش برای او انتخاب نموده بود و هیچکس از آن اطلاع نداشت: ابوخالد کابلی میگوید: به نزد حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) آمدم تا از او سؤال کنم آیا سلاح رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نزد اوست؟ پس همین که چشمش به من افتاد فرمود: ای اباخالد آیا میخواهی سلاح رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به تو نشان دهم؟ من عرض کردم: آری قسم به خدا، یابن رسولالله نیامدم نزد شما مگر اینکه از همین موضوع سؤال کنم و شما از آنچه در نفس من بود خبر دادید. حضرت فرمود: آری و سپس صندوقی بزرگ و زنبیلی را طلبید و یکی یکی آثار رسول خدا را بیرون میآورد و آنها را معرفی میکرد، منجمله انگشتر حضرت، زره، شمشیر ذوالفقار، عمامه، پرچم، چوبدستی، کفشهای حضرت و ردایی که روز جمعه آن را میپوشیدند و در آن خطبه نماز جمعه را برای اصحابشان میخواندند که و خلاصه اشیاء زیادی بیرون آورد و من گفتم: کافی است، خداوند من را فدای شما قرار دهد. چه اینکه در برخوردی دیگر، حضرت، ابوخالد کابلی را به نام مخصوصی که مادرش او را به آن نامیده بود، یعنی کنکر نامیدند. • اطلاع حضرت از نامهای که حجاج بن یوسف، به عبدالملک مروان نوشت و جوابی که او به آن دژخیم داد: روایت شده که حجاج بن یوسف به عبدالملک بن مروان نامهای نوشت که اگر میخواهی پادشاهیات ثابت بماند علی بن حسین (علیهالسلام) را بکش. در جواب، عبدالملک به او نوشت: مرا از خون بنیهاشم برحذر بدار و تو خود نیز آن خون را محترم بشمار. چرا که من خودم دیدم پس از اینکه آل ابوسفیان دست خود را به این خون آغشته نمودند چگونه خداوند ملک آنها را زایل نمود. بعد این نامه را به صورت سری به سوی حجاج فرستاد. ولی در همان ساعتی که او نامه را برای حجاج مینوشت، حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) برای او نوشتند: بر آنچه درباره خون بنیهاشم نوشتی مطلع شدم. خداوند در این موضوع از تو سپاسگزاری نموده و پادشاهی تو را تثبیت و عمرت را افزود. این نامه را حضرت با ثبت تاریخی که در آن تاریخ عبدالملک برای حجاج نامه نوشته بود، با غلامی به نزد عبدالملک فرستاد و چون غلام به حضور او رسیده و نامه را تسلیم کرد در تاریخ آن نگریست و متوجه شد که دقیقا برابر با تاریخ نامه خود اوست. و لذا در صدق حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) شک نکرد و در این رابطه بسیار خوشحال شد. بعد باری از دینار برای حضرت فرستاده و از او خواست تا آن را برای حوایج خود و اهلبیت و دوستدارانش مصرف نماید. در نامه حضرت این نکته ذکر شده بود که: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در خواب نزد من آمد و از آنچه برای تو نوشتم مرا مطلع نمود. • فضیل از امام صادق (علیهالسلام) نقل میکند که حضرت فرمودند: برای حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) عسلی آوردند و حضرت از آن تناول فرمود. بعد چنین فرمود: سوگند به خدا هر آینه من میدانم که این عسل از کجاست؟ و زمینش کجاست؟ و اینکه آن را از فلان قریه استحصال نموده و به دست آوردهاند. • هنگامی که زمان ارتحال حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فرا رسید حضرت فرمود: ای محمد امشب چه شبی است؟ ایشان گفت: شب فلان و فلان. فرمود: از این ماه چقدر گذشته است؟ گفت: فلان مقدار. حضرت فرمود: این همان شبی است که به من وعده داده شده است. بعد آبی برای وضو طلب نمود وقتی آب را آوردند فرمود: در این آب موشی افتاده است!! بعضی از افراد که آنجا بودند گفتند: ایشان هذیان میگوید (نستجیر بالله) حضرت فرمود: چراغی بیاورید. که آوردند و معلوم شد در آن موشی افتاده است. پس دستور داد آن آب را ریختند و آب دیگری آوردند و سپس وضو گرفت و نماز خواند و چون شب به پایان رسید از این عالم ارتحال فرمود.... ۱۲.۶.۳ - اسرار و علوم ویژهیکی از شعبههای علوم جامع ائمهی هدی (علیهمالسلام)، بهرهمندی آنان از اسرار و علوم ویژهای است که آن را نزد خود نگهداری نموده و جز به کسانی که ظرفیت تحمل آن را داشته و آنان بسیاراندک بودهاند، از دیگران مکتوم نگه میداشتهاند.ابوبصیر میگوید بر امام صادق حضرت ابیعبدالله (علیهالسلام) وارد شدم و عرض کردم فدای شما شوم از شما سؤالی دارم. آیا اینجا کسی است که کلام مرا بشنود؟ حضرت پردهای که بین ایشان و اتاق دیگری بود بالا زده و بر آنجا نگریسته و مطلع شدند و بعد فرمودند: ای ابامحمد (کنیه ابوبصیر) آنچه میخواهی بپرس!! عرض کردم: فدایت شوم، شیعیان تو میگویند رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به علی (علیهالسلام)، باب علمی را آموخت که از آن هزار باب باز میشود؟ فرمود: ای ابامحمد، رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به علی (علیهالسلام) هزار باب علم آموخت که از هر یک هزار باب مفتوح میگردد. گفتم: قسم به خدا این علم است. حضرت مدتی روی زمین را خراش داد و بعد فرمود: آری این علم است و این آن نیست. بعد فرمود: یا ابامحمد نزد ما جامعه است و آنان چه میدانند جامعه چیست؟ عرض کردم: فدایت شوم جامعه چیست؟ فرمود: صحیفهای است که طول آن هفتاد ذراع از ذراع رسول الله است و این املاء حضرت است که از میان دو لب مبارکشان خارج شده و حضرت علی (علیهالسلام) با دست راست آن را مینوشتند. در آن تمام حلال و حرام و تمام آنچه که مردم به آن نیاز دارند وجود دارد حتی دیه خراشی که در بدن کسی وارد میشود (حتی الارش فی الخدش) بعد حضرت با دستش به من زده و فرمود: آیا اجازه میدهی با دستم بدن تو را کمی فشار دهم تا درد آن را احساس کنی؟ عرض کردم: این قسم به خدا، علم است. فرمود: این علم است ولی آن نیست. بعد مدتی ساکت شد و سپس فرمود: هر آینه نزد ما جفر است و آنها چه میدانند جفر چیست؟ عرض کردم: جفر چیست؟ فرمود: ظرفی از چرم که در آن علم پیامبران و اوصیاء موجود است و علم علمائی که از بنیاسرائیل بودهاند. عرض کردم: این هر آینه علم است. و حضرت فرمود: آری این علم است ولی آن نیست. باز مدتی ساکت شد و بعد فرمود: هر آینه نزد ما مصحف فاطمه (علیهاالسلام) است و آنها چه میدانند مصحف فاطمه (علیهاالسلام) چیست؟ عرض کردم: مصحف فاطمه (علیهاالسلام) چیست؟ فرمود: مصحفی که در آن مثل قرآن شما است بهاندازه سه بار (یعنی سه برابر قرآن است) ولی قسم به خدا یک حرف از قرآن شما در آن نیست. عرض کردم: قسم به خداوند که این علم است. فرمود: آری این علم است ولی آن نیست. (یعنی علم خاص که اشرف علوم ماست نیست). باز هم برای مدتی ساکت ماند و سپس فرمود: نزد ما علم ما کان (آنچه که بوده) و علم ما هو کائن (آنچه که لباس هستی خواهد پوشید) تا روز قیامت موجود است. عرض کردم: فدایت شوم، سوگند به خدا این علم است. فرمود: آری این علم است ولی آن علم خاص نیست. عرض کردم: فدایت شوم، پس آن علم ویژه کدام است؟ فرمود: آن در شب و روز حادث میشود، امری بعد از امر، و شیئی بعد از شیئی تا روز قیامت. (ما یحدث باللیل و النهار، الامر بعد الامر، والشیء بعد الشیء الی یوم القیامه) حال باید توجه داشت این علوم همه و همه نزد حضرت سجاد (علیهالسلام) نیز موجود بوده است. ۱۲.۶.۴ - اطلاع از لغات دیگریکی از ویژگیهای منحصر به فرد ائمه هدی (علیهمالسّلام) که دارای مقام امامت برای هدایت همه انسانها و خلیفةالله در همه عوالم وجود میباشند، این است که هرکس با هر لغت و زبان و لهجهای سخن بگوید، کلام او را متوجه میشوند و خود نیز قادر به سخن گفتن به تمام لغتها و زبانها در صورت لزوم هستند.حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) بر اساس آنچه در اسناد روایی و تاریخی آمده است بر خط و لغت رومی اطلاع داشتهاند و سخن کسانی را که با این زبان سخن میگفتند، بهخوبی ادراک میکردند: • حلبی از امام صادق (علیهالسلام) شنید که حضرت میفرمودند: چون علی بن حسین (علیهالسلام) و سایر کسانی که با ایشان بودند را به نزد یزید بن معاویه آوردند، آنها را در خانهای قرار دادند. در آن موقع بعضی از آل رسول به دیگری گفتند، تنها علتی که برای آن ما را در این منزل قرار دادند، این است که آن خانه بر سر ما خراب شده و ما را بکشد. با شنیدن این سخن، پاسداران آنجا که رومی بودند با زبان رومی با هم چنین سخن گفتند: به اینها نگاه کنید، آنها میترسند که این خانه بر سرشان خراب شود ولی فردا از اینجا بیرون برده میشوند و همگی کشته خواهند شد. علی بن حسین (علیهالسلام) فرمود: جز من هیچ کس در بین ما نبود تا رومی (رطانه) را به خوبی بداند. (رطانه به معنای زبان رومی نزد اهل مدینه، مشهور است.) • داود بن فرقد میگوید: نزد امام صادق (علیهالسلام) از کشته شدن حضرت امام حسین (علیهالسلام) و حمل شدن فرزندش به سوی شام ذکری به میان آمد. حضرت فرمود: چون حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) وارد زندان شدند، بعضی از افرادی که آنجا بودند به دیگری گفتند، چقدر بنیان این دیوار زیباست!! و بر روی آن دیوار به زبان رومی مطالبی نوشته شده بود و آن را علی بن حسین (علیهالسلام) خواند. در این حال رومیهای موجود در آنجا با هم به زبان رومی صحبت کردند و گفتند: در بین اینها کسی که به خون مقتول اولی باشد، جز این فرد وجود ندارد، و مقصودشان علی بن حسین (علیهالسلام) بود. ۱۲.۶.۵ - اطلاع از زبان حیواناتائمه اطهار (علیهمالسّلام) به عنوان وسایط فیض الهی برای جمیع موجودات نقش ولایت و راهبری عالم هستی را در بعد تکوین و تشریع به عهده دارند، در این ارتباط یکی از خصایص و کرامات آنان آشنایی بر همه لغات و لهجهها در عالم انسانی و بر همه اصوات و لغات در عالم حیوانات میباشد. علی بن حسین (علیهالسلام) نیز به لغات و اصوات حیوانات اطلاع داشته و در موارد متعددی با آنها صحبت نموده و مراد و کلام آنها را دانسته و شنیده و برای اصحابشان بازگو نمودهاند. در این زمینه نقل کلام و سخن گنجشکها، گوسفند و بچه آن، روباه، آهو و گرگ از حضرت سجاد (علیهالسلام) روایت شده است.• سخن با گنجشکها: ابوحمزه ثمالی میگوید: در منزل حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) با ایشان بودم و در آن منزل درختی بود. گنجشکهای زیادی روی آن درخت لانه داشته از اینرو به آنجا رفت و آمد نموده و جیک و جیک میکردند. حضرت به من فرمود: ای اباحمزه آیا میدانی یکی از اینها چه میگوید؟ عرض کردم: خیر. فرمود: او پروردگارش را تقدیس نموده و از او روزی امروزش را طلب کرد. بعد حضرت فرمود: ای اباحمزه به ما منطق پرندگان آموخته شده و از همه اشیاء به ما داده شده است. علمنا منطق الطیر و اوتینا من کل شیء. • فهم سخن گوسفند: ابیبصیر از مردی به نام عبدالعزیز نقل میکند که گفت: با علی بن حسین (علیهالسلام) به سوی مکه خارج شدم. از ابواء که یکی از قرای اطراف مدینه است گذشتیم. حضرت بر مرکب خود سوار بودند و من پیاده میرفتم. حضرت گلهای را مشاهده کردند و گوسفندی که از آن عقب افتاده بود. این گوسفند با صدای بسیار شدید و بلندی بع بع میکرد و به این طرف و آن طرف مینگریست. در عقب سر او برهای بود که او نیز بع بع میکرد و در پی گله در طلب آن بود. هرگاه این بره میایستاد آن گوسفند صدا میکرد و به دنبال آن، بره نیز بع بع مینمود. در این حال حضرت امام سجاد (علیهالسلام) فرمود: ای عبدالعزیز آیا میدانی این گوسفند چه گفت؟ عرض کردم: والله نمیدانم او چه گفت. فرمود: گفت به گله گوسفندان ملحق شو چرا که خواهرش در سال گذشته در همین موضع از گله عقب افتاده و گرگ او را خورده بود. • سخن گفتن با آهو: جابر از امام باقر (علیهالسلام) نقل میکند که فرمود: روزی حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در میان اصحابش بود که ماده آهویی (ظبیه) از صحرا به رو به حضرت آورد تا در مقابل ایشان ایستاد و صداهایی از خود تولید نمود. بعضی از آن افراد گفتند: یابن رسول الله، این ماده آهو چه میگوید؟ حضرت فرمود: او گمان دارد که فلان فرد از قریش نوزاد او را دیروز صید کرده و میگوید از دیروز تا به حال او را شیر نداده است. بعد حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فردی را به نزد آن شخص فرستاد که آن بچه آهو را به نزد من بفرست هنگامی که آن را آوردند چون مادرش او را دید، صدا کرد و با دستش به زمین زد. و سپس او را شیر داد!! بعد حضرت بچهاش را به او بخشید و به کلامش شبیه کلام او با سخن گفت و آن آهو با بچهاش رفتند. اصحاب پرسیدند: یابن رسول الله چه گفت؟ حضرت فرمود: از خدا برای شما طلب خیر کرد و از شما تشکر نمود. ۱۲.۷ - مدت امامتبدون تردید امامت حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) از لحظه شهادت پدر بزرگوارشان در کربلا یعنی عصر روز دهم محرم سال ۶۱ هجری قمری آغاز شد. اما بالنسبه به مدت استمرار این امامت پربرکت در بین مورخین، اتفاق نظر وجود ندارد، گروهی آن را تا سال ۹۴ هجری قمری دانسته و گروه دیگری آن را تا سال ۹۵ هجری قمری میدانند. بنابراین مدت امامت حضرت ۳۴ سال و یا ۳۵ سال بوده است. حال از آنجا که تعیین سال ۹۵ هجری به عنوان سال ارتحال و شهادت حضرت سجاد (علیهالسلام) توسط بزرگانی نظیر شیخ مفید در الارشاد شیخ کلینی در الکافی، علی بن عیسی اربلی در کشف الغمه (البته طبق یکی از اقوال او) و بسیاری از دیگر بزرگان اهل حدیث و تاریخ صورت گرفته است، میتوان نتیجه گرفت قوت قول دوم بیشتر است. چه اینکه شهرت این قول نیز بیشتر میباشد بنابراین مدت امامت حضرت را میتوان ۳۵ سال بیان نمود، گرچه قول دیگر که توسط گروه دیگری از تاریخ نگاران نقل شده است، نیز خالی از قوت نیست.امام خمینی امام سجاد (علیهالسلام) را از بزرگترین نعمتهای ذات مقدس خداوند بر بندگان شمرده و یادآور شده است که حق تعالی آن سرور را از عالم قرب و قدس برای معرفی راههای بندگی خود به بندگان به امامت برگزید. امام خمینی با اشاره به گوشهای از معارف بلند اعتقادی و قرآنی در سخنان امام سجاد (علیهالسلام) [۳۱۹]
خمینی، روح الله، تعلیقات علی شرح الفصوص الحکم و مصباح الانس، ص۱۰۴، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۱۰ قمری.
یادآور شده است که ایشان در مرتبه اعلای ایمان و یقین قرار داشت دائم الحضور در نزد حق و منقطع ازغیر بود. ایشان خاطرنشان کرده که امام سجاد (علیهالسلام) به تلاوت قرآن و تدبر در معانی آن توجه ویژه داشت، قرآن را با صدای خوش تلاوت میکرد، چنانکه رهگذران با شنیدن صدای حضرت، متوقف میشدند و برخی از نیکویی صدای حضرت بیهوش میشدند. امام خمینی با استناد به روایتی یادآور شده که امام سجاد (علیهالسلام) از ترس خدا میگریست و در حال نماز رنگش زرد میشد و شیفته و غرق عبادت بود و عبادتهای خود را در برابر عبادتهای جد خود امیرالمؤمنین (علیهالسلام) ناچیز میشمرد و میفرمود چه کسی طاقت دارد همانند علی (علیهالسلام) عبادت کند.به اعتقاد امام خمینی گریه و زاری و مناجات و عجز و نالههای امام سجاد (علیهالسلام) دل را به درد میآورد و گریههای آن حضرت در درگاه خداوند برای تعلیم دیگران نبود، بلکه آن نیایشها و گریهها نشان دهنده حالت خشوع و خشیت از خداوند بود. به اعتقاد ایشان دعاهای امام سجاد (علیهالسلام) دعوت به توحید، تزکیه نفس و ساختن مردم برای رسیدن به کمال و دعوت به خلوت کردن با خدا بود و در غالب دعاهای لطیف، آداب عبودیت را به بندگان خدا آموزش میداد. امام خمینی صحیفه سجادیه را زبور آل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) معرفی کرده و به تعلق آن به شیعیان افتخار کرده است. ایشان از این کتاب شریف به صحیفه نورانیه الهی و نازل شده از عقل نورانی سید الساجدین (علیهالسلام) و لطیفه الهی تعبیر کرده و آن را برای خلاصی بندگان از زندان طبیعت و فهمیدن ادب عبودیت و قیام در خدمت ربوبیت سودمند میداند. [۳۲۹]
خمینی، روح الله، دانشنامه امام خمینی، ج۷، ص۴۴۱، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.
امام چهارم در دوران امامت ۳۴ ساله خود به علت تالمات روحی که در اثر شهادت حسین (علیهالسلام) و جوانان بنیهاشم و اسارت اهل بیت عصمت به آن حضرت روی داده بود و همچنین به علت مظالم حکام اموی که هرگونه آزادی و فعالیت دینی را از آن جناب و شیعیانش سلب نموده بودند گوشه عزلت اختیار کرده و ماموریت الهی خود را که حفظ مبانی دینی و ارشاد افراد جامعه در امور زندگی و هدایت آنان به سوی تکامل مادی و معنوی بود به صورت دعا و مناجات انجام میداد و یک سلسله حقایق علمی و اخلاقی و معارف اسلامی را که متضمن سعادت فرد و جامعه در قالب الفاظ و جملات و ادعیه و اذکار به گوش مستمعهانی که پیرو حق و حقیقت بودند میرسانید. از مهمترین آثار آن حضرت صحیفه کامله سجادیه است که شامل ۵۴ باب و در هر بابی، دعای مخصوصی میباشد و درباره آن گفتهاند زبور آلمحمد است. [۳۳۰]
مقرم، عبدالرزاق، الامام زینالعابدین، ص۷۴.
۱۴.۱ - صحیفه سجادیهبهر تقدیر حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) از این طریق سرمایهای بس گرانقدر به ارث گذاشتند که مجموعه آن تحت عنوان صحیفهی کامله سجادیه شهرت یافته و به حق اخت القرآن یعنی خواهر قرآن لقب گرفته است.صحیفه کامله سجادیه اثر جاودانه نفس قدسی حضرت زینالعابدین و سیدالساجدین (علیهالسلام)، یکی از جامعترین و ارزندهترین منابع فرهنگی ناب اسلامی است که در میان آثار بجا مانده از این امام همام از همه مهمتر و متقنتر میباشد. این کتاب شریف که دومین کتابی است که در صدر اسلام تدوین شده است، پس از قرآن و نهجالبلاغه قرار داشته و بحق اخت القرآن، زبور آل محمد و انجیل اهل بیت لقب گرفته است. برای آشنایی اجمالی با این اقیانوس مواج معارف اسلامی باید موضوعات زیر را مورد بررسی قرار داد. ۱- حدیث صحیفه کامله سجادیه. ۲- بررسی سند صحیفه کامله سجادیه. ۳- صحیفه سجادیه در نگاه نکته دانان و قدرشناسان. ۴- گستره معارف اسلامی در صحیفه کامله سجادیه. ۵- شروح صحیفه کامله سجادیه. ۶- تعداد ادعیه صحیفه کامله سجادیه. ۷- مستدرکات صحیفه کامله سجادیه. ۸- داستانهایی پیرامون صحیفه کامله سجادیه. ۱۴.۱.۱ - چگونگی دستیابی به کتابدر مقدمه کتاب شریف صحیفه کامله سجادیه پس از ذکر سلسله سند روایتی که به وسیله آن این کتاب شریف روایت شده است، چنین آمده است: متوکل بن هارون میگوید: من با یحیی بن زید بن علی (علیهالسلام) در حالی که به سوی خراسان رهسپار بود، پس از کشته شدن پدرش، برخورد و ملاقات کردم و بر او سلام نمودم.یحیی پرسید: از کجا میآیی؟ گفتم: از حج مراجعت میکنم. او درباره کسان و اقوام و پسر عموهای خود که در مدینه بودند از من پرسید: بالاخص از احوال جعفر بن محمد (علیهالسلام) سؤال را به مبالغه رسانید (سؤالات زیاد کرد) و من خبر آنها را و خبر او را به وی دادم و مراتب حزن و اندوهشان را بر قتل پدرش: جناب زید بن علی (علیهالسلام) بیان کردم. یحیی به من گفت: عموی من: محمد بن علی (علیهالسلام) (امام باقر (علیهالسلام)) پدرم را به ترک خروج و قیام امر میفرمود و او را مطلع نمود که اگر علیه بنیامیه خروج کند و از مدینه بیرون رود، عاقبت کار او به کجا خواهد کشید. حال تو آیا با پسر عموی من جعفر بن محمد (علیهالسلام) (امام صادق) ملاقات نمودی؟ گفتم: آری! گفت: آیا از او درباره من سخنی شنیدی؟ گفتم: آری! گفت: چگونه مرا یاد میکرد؟ به من خبر ده! گفتم: فدایت شوم! من دوست ندارم با تو روبرو شوم با بیان آنچه از او شنیدهام (و بدین وسیله خاطر تو را پریشان سازم.) یحیی گفت: آیا تو مرا از مرگ میترسانی؟! آنچه را که از او شنیدهای بیاور!! من گفتم: از او شنیدم که میفرمود: هر آینه تو نیز کشته میشوی و به دار آویخته میشوی، همانطور که پدرت کشته شد و به دار آویخته گشت.!! در این حال رنگ چهره یحیی تغییر کرد و گفت: «یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب؛ آنچه را خداوند بخواهد از میان میبرد، و آنچه را که خداوند بخواهد برقرار میکند و علم ام الکتاب که تغییر ناپذیر است در نزد اوست.» ای متوکل!! بدرستی که خداوند عزوجل این امر ولایت را به ما تائید نمود، و از برای ما هم علم را قرار داد و هم شمشیر را، و هر دو تای آنها را برای ما جمع کرد. و پسرعموهای ما فقط به علم اختصاص یافتند. من گفتم: فدایت گردم! من چنین میدانم و میانگارم که توده مردم به پسرعمویت جعفر (علیهالسلام) میلشان بیشتر است از میلی که به تو و به پدرت دارند! یحیی گفت: این بدان سبب است که عمویم محمد بن علی و فرزندش جعفر (علیهماالسلام) مردم را به حیات و زندگی فرامیخوانند و ما مردم را به مرگ فرا میخوانیم.! من گفتم: یابن رسول الله! آیا ایشان داناترند و یا شما داناتر هستید؟! یحیی مدتی سر به زیر افکنده و سپس سر خود را بلند کرده و گفت: همگی ما دارای علم میباشیم، مگر آنکه ایشان میدانند تمام چیزهایی را که ما میدانیم و لیکن ما نمیدانیم تمام آنچه را که ایشان میدانند. پس از این یحیی به من گفت: آیا تو از گفتهها و کلمات پسرعموی من چیزی نوشتهای؟! گفتم: آری! گفت: آنها را به من نشان بده! من از برای او بیرون آوردم مسائل گوناگونی را از علم و بیرون آوردم برای او دعایی را که ابوعبدالله (علیهالسلام) بر من املاء نموده بود، و به من خبر داده بود که: پدرش محمد بن علی (علیهماالسلام) آن دعا را بر او املاء نموده بود و خبر داده بود که آن دعا از دعاهای پدرش علی بن حسین (علیهماالسلام) است از دعای صحیفه کامله. یحیی نظری در آن دعا کرد تا آنکه تا پایانش را قرائت نمود و به من گفت: آیا به من اجازه میدهی از آن نسخهای بردارم؟ گفتم: یابن رسول الله! آیا از من اجازه میخواهی در مورد چیزی که از شما و از جانب شما به ما رسیده است؟!! یحیی گفت: هان، اینک من برای تو بیرون میآورم صحیفهای را از دعای کامل از آنچه را که پدرم از پدرش حفظ نموده است، و حقا پدرم سفارش مینمود به صیانت و حفاظت آن که مبادا به دست غیر اهل برسد. عمیر میگوید: پدرم (متوکل بن هارون) گفت: من برخاستم و سر و صورت او را بوسیدم و به وی عرض کردم: سوگند به خداوند ای پسر رسول خدا! من محبت شما و اطاعت از شما را دین خود برای خود قرار دادهام! و حقا امیدمندم که همین ولاء و طاعت، مرا در زندگانیام و در مردنم سعادتمند گرداند!! پس صحیفهای را که من به او داده بودم انداخت به سوی غلامی که با وی بود و گفت: این دعا را با خط روشن و آشکار و زیبایی بنویس! و به من عرضه بدار! امید است من آن را از بر کنم. چرا که من آن را از جعفر (حفظهالله) طلب میکردم و او از من دریغ مینمود. متوکل میگوید: من در این حال بر کرده خود پشیمان گشتم و نمیدانستم چکار باید بکنم؟ و ابوعبدالله (علیهالسلام) هم چنین نبود که قبلا به من بفهماند که من نباید آن را به احدی بدهم. سپس یحیی صندوقچهای را طلبید، و چون به نزدش آوردند، از میان آن صحیفه قفل و مهر شدهای را بیرون آورده و نظری به مهر آن نمود و آن را بوسید، و گریه کرد و پس از آن مهرش را شکست و قفل آن را گشود و سپس صحیفه را باز کرد و به روی چشمش گذاشت و به چهرهاش مالیده و گفت: سوگند به خداوند، ای متوکل! اگر تو گفته پسر عمم را به من نمیگفتی که: من کشته میشوم و به دار آویخته میگردم، تحقیقا من این صحیفه را به تو نمیدادم، و در حفظ آن ساعی بوده و از دادن به غیر بخل میورزیدم. و لیکن من تحقیقا میدانم که: گفتار او حق است که از پدرانش اخذ کرده است و تحقیقا صحت آن به وقوع خواهد پیوست. بنابراین نگران آن شدم که مثل چنین علمی به چنگ بنیامیه افتد و آنان آن را کتمان کنند، و در خزانههایشان برای خود ذخیره نمایند. بنابراین تو این صحیفه را بگیر و مرا از نگرانی فارغ ساز، و در مورد آن در انتظار باقی بمان! پس در آن هنگامی که خداوند میان من و آن جماعت آنچه را که بخواهد حکم کند، حکم فرمود، این صحیفه امانتی است و از من نزد تو، تا اینکه آن را برسانی به سوی دو پسر عمویم: محمد و ابراهیم دو پسران عبدالله بن حسن بن حسن بن علی (علیهماالسلام) زیرا که آن دو جانشینان من هستند در امر امامت پس از من. متوکل میگوید: من صحیفه را از وی اخذ نمودم، و چون یحیی بن زید کشته شد، به سوی مدینه رهسپار شدم، و ابوعبدالله امام صادق (علیهالسلام) را دیدار کردم، و از حدیث و داستان یحیی برای او گفتم. حضرت گریست و اندوهش بر فقدان یحیی به شدت رسید، و گفت: خداوند رحمتش را بر پسرعموی من نازل کند، و وی را به پدرانش و اجدادش ملحق فرماید!! و سوگند به خداوندای متوکل! مرا از دادن دعا به او دریغ نیامد، مگر از همان جهتی که او بر صحیفه پدرش ترسید و کجاست آن صحیفه؟ گفتم: این است آن صحیفه. حضرت آن را گشود و گفت: سوگند به خداوند این خط عمویم زید و دعای جدم علی بن حسین (علیهماالسلام) است. پس از آن گفت به پسرش، برخیزای اسماعیل و بیاور آن دعایی را که من تو را به حفظ و صیانتش امر کردم!! اسماعیل برخاست و صحیفهای را بیرون آورد که گویا بعینه همان صحیفهای بود که یحیی بن زید به من داده بود. حضرت آن را بوسید و به دیدهاش نهاد و گفت: این خط پدرم، و املاء جدم (علیهماالسلام) در حضور من میباشد. گفتم: یابن رسول الله، آیا اذن میدهید من این صحیفه را با صحیفه زید و یحیی مقابله کنم؟! حضرت در این کار به من اذن داد و گفت: تو را برای این امر مهم شایسته یافتم! من نگاه کردم و دیدم آن دو صحیفه، مطلب واحدی است، و در آن حتی یک حرف را نیافتم که با صحیفه دیگر اختلاف داشته باشد. در ادامه روایت مساله تحویل صحیفه به دو پسر عبدالله بن حسن و مکالمه حضرت صادق با آن دو آمده است و سپس به صورت مفصل کلام حضرت امام صادق (علیهالسلام) در ارتباط با سخنان یحیی بن زید که ما مردم را به مرگ میخوانیم و پسرعموهای ما آنان را به حیات آمده است و همچنین داستان شگفتانگیز خواب حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بالای منبر راجع به حاکمیت بنیامیه و لزوم برخورد با آنان و اینکه سلطنت آنان هزار ماه به طول خواهد انجامید و در این مدت هرگز ملکشان زائل نخواهد شد و اینکه آنان هزار ماه به طول خواهد انجامید و در این مدت هرگز ملکشان زائل نخواهد شد و اینکه آنان بغض و کینه اهل بیت را شعار خود قرار خواهند داد و خداوند عملکرد آنان را برای رسولش بیان کرده است. بعد حضرت فرمود: هر کس از ما اهل بیت خروج کند برای دفع ستم، بلیه و گرفتاری او را از پای در آورده و موجب فزون شکنجه و آزار ما و شیعیانمان خواهد شد (که منظور قیام استقلالی و خودسرانه در عرض معصوم است و در صورت نبود امکانات، نه قیام و نهضتی که در طول آن و به پیروی از دستورات آنان باشد که با توجه به وجوب دفع ظلم و فضیلت و وجوب خروج از زیر بار حکومت جائر و اینکه تشکیل حکومت اسلام از الزم فرائض است، نه تنها منعی نداشته که واجب و لازم هم میباشد.) بعد متوکل به هارون میگوید: سپس حضرت ابوعبدالله بر من آن دعاها را املاء نمودند و آنها هفتاد و پنج باب میباشد. یازده باب آن از دست من به در رفت و از آنها شصت و اندی باب را نگه داشتم. و سپس در مقدمه صحیفههای موجود آمده است که حدثنا ابوالمفضل... - تا آخر سلسله روایت. ۱۴.۱.۲ - بررسی سند صحیفه سجادیهانتساب صحیفه کامله سجادیه به حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) مورد قبول تمام علمای اسلام از همه فرقهها میباشد و هیچ کس در این انتساب تشکیک نکرده است و بسیاری این مجموعه ارزشمند را از متواترات دانستهاند که کمترین نیازی به بررسی صحت و سقم افراد موجود در سند آن نمیباشد چرا که وقتی مطلبی متواتر شد، موجب یقین شده و دیگر مجال شبهه در آن باقی نمیماند. باید توجه داشت طرق روایت صحیفه کامله سجادیه از میلیون متجاوز است و با توجه به این همه، بعضی شبهات در برخی از رجال حدیث شریف صحیفه، کمترین ضرری به اتقان آن نخواهد زد. در این قسمت مروری بر دیدگاه بعضی از بزرگان اهل حدیث و علماء برجسته در این ارتباط برای آشنایی با موضوع بسیار مفید میباشد.۱- علامه مجلسی (رضواناللهعلیه) صحیفه سجادیه را به طرق عدیدهای روایت میکند، از جمله روایت آن از پدرش: مرحوم محمدتقی مجلسی اول که آن بزرگوار در عالم رویا بدون واسطه صحیفه را از حضرت قائم آل محمد (علیهالسلام) بهطور مناوله یعنی دست به دست اخذ و روایت کرده است. [۳۳۳]
حسینی تهرانی، سیدمحمدحسین، امام شناسی، ج۱۵، ص۷۹.
۲- خود علامه مجلسی اول میفرماید: غیر از این طریق، طرق کثیرهای وجود دارد که بر آلاف و الوف زیادی مینماید، و اگرچه آنچه را که من ذکر کردهام با نهایت اختصار، آن بالغ بر ششصد طریق عالی میگردد. [۳۳۵]
حسینی تهرانی، سیدمحمدحسین، امام شناسی، ج۱۵، ص۷۹.
۳. شیخ آقا بزرگ تهرانی: سند صحیفه سجادیه در هر طبقه و عصری سرانجام به امام باقر (علیهالسلام) و زید شهید منتهی میشود که آن دو بزرگوار آن را از علی بن حسین (علیهالسلام) نقل کردهاند... و این صحیفه از متواترات نزد اصحاب است. ۵- آیتالله میرزا محمدعلی مدرس چهاردهی جیلانی در شرح صحیفه فارسی میگوید: بدانکه بودن صحیفه از حضرت امام الساجدین (علیهالسلام) از واضحات و لائحات است. خدشهای در سند او نیست حتی آنکه غزالی گوید که آن صحیفه زبور آل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. [۳۳۸]
حسینی تهرانی، سیدمحمدحسین، امام شناسی، ج۱۵، ص۳۰، به نقل از شرح صحیفه سجادیه محمدعلی مدرس چهاردهی.
[۳۳۹]
مدرس چهاردهی، محمدعلی، شرح صحیفه سجادیه، دیباچه، ص۳.
۶- مرحوم آیتالله سیدحسن صدر میگوید: صحیفه سجادیه از متواترات است. به مثابه قرآن در نزد تمامی فرقههای اسلام، و جمیع آنها به صحیفه افتخار میکنند. [۳۴۰]
حسینی تهرانی، سیدمحمدحسین، امام شناسی، ج۱۵، ص۴۷، به نقل از تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام.
[۳۴۱]
صدر، سیدحسن، تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص۲۸۴.
۷- استاد محمد مشکوه در مقدمه خود بر صحیفه بحث مفصلی راجع به سند این صحیفه دارند و بعد میفرماید: با توجه به آنچه در این مقدمات ذکر شد، ثابت و مدلل گشت که این صحیفه مبارکه پیشوای کتب اسلامی، و تالی تلو قرآن کریم است و عقل و نقل بر صدور آن از مقام امام چهارم گواهی میدهند و دشمن نیز در این باب جز آنچه دوست گوید، نتواند گفت. [۳۴۲]
امام سجاد (علیهالسلام)، صحیفه کامله سجادیه، ص۶ - ۱۶، مقدمه محمد مشکوه، طبع دارالکتب الاسلامیه.
۸- علامه آیتالله حاج سیدمحمدحسین حسینی طهرانی (قدسسره): صحیفه کامله سجادیه از متواترات میباشد، و مانند نسبت کافی به کلینی و تهذیب به شیخ طوسی که از متواترات است و در آن محل شبهه و تردید نیست... جایی که ادعیه صحیفه از زمان معصوم تا به حال به تواتر متصل و منسجم بوده باشد، لو فرض که این سند هم در میان نبود، نبود. . [۳۴۳]
حسینی تهرانی، سیدمحمدحسین، امام شناسی، ج۱۵، ص۵۳.
۱۴.۱.۳ - تعداد ادعیه صحیفهچنانکه در حدیث صحیفه کامله سجادیه بنابر روایت جعفر بن محمد حسنی آمده است، تعداد ادعیه این کتاب شریف هفتاد و پنج دعا میباشد و راوی آن متوکل بن هارون میگوید: از من یازده دعا ساقط شده است و مقدار شصت و چهار (نیف و ستین) دعا را روایت میکنم و لکن در روایت محمد بن احمد بن مسلم مطهری که تعداد و اسامی ادعیه را ذکر مینماید، فقط پنجاه و چهار دعا چنانچه امروزه هم در صحیفه مییابیم، موجود میباشد. بنابراین از اصل صحیفه بیست و یک دعا افتاده است.از اینرو صحیفه کامله سجادیه اصل، مشتمل بر ۷۵ دعا میباشد و صحیفه روایت شده توسط متوکل بن هارون مشتمل بر ۶۴ و صحیفههای موجود مشتمل بر ۵۴ دعا از آن ادعیه است. بنابراین ما فعلا تنها آنچه به صورت قطع میتوانیم از صحیفه کامله بدانیم همین ۵۴ دعاست. و در یکی از نسخههای بدست آمده از صحیفه که در مضجع شریف رضوی در زمان طاغوت محمدرضا پهلوی، کشف شده است، فقط ۴۰ دعا آمده که از صحیفه اصلیه ۳۵ دعا کم دارد. [۳۴۴]
حسینی تهرانی، سیدمحمدحسین، امام شناسی، ج۱۵، ص۵۳.
[۳۴۵]
حسینی تهرانی، سیدمحمدحسین، امام شناسی، ج۱۵، ص۱۰۱.
۱۴.۲ - مناجاتهای پانزدهگانهاز جمله مؤلّفات ارزنده امام زینالعابدین (علیهالسلام)، مناجاتهای پانزدهگانه است که از سرمایههای معنوی جهان اسلام است، امام (علیهالسلام) بسیاری از قضایا و مسائل روانی را بدان وسیله چارهجویی کرده، همچنان که افقهای روشنی برای ارتباط با خدای تعالی به روی جهانیان گشوده است، زیرا که آن حضرت با قلبی لبریز از امید و آرزو با خدا راز و نیاز میکند و با اظهار ذلّت و خشوع مینالد و در برابر عظمت آفریدگار محو میشود و همچون مخلصان و تائبان به رحمت او امیدوار گشته و روی دل و تمام مشاعرش را متوجه او میسازد، جز او کسی را نمیبیند، در درگاه جلالش با خواری و ذلّت و شکستکی ایستاده و با او راز و نیاز میکند، چشم امید به عفو و بخشش او دارد و از پیشگاه او طلب آمرزش میکند. مناجات امام (علیهالسلام) دلهای پرهیزگاران و شایستگان از شیعه و پیروان اهل بیت (علیهمالسلام) را فرا گرفته و آنان به وسیله این مناجاتها در دل شبهای تار و در اماکن مقدسه با خدای تعالی راز و نیاز میکنند و از پیشگاه او آرزو میکنند تا ایشان را نیز مشمول عنایت و الطاف خویش قرار دهد.نسبت این مناجاتها به امام زینالعابدین (علیهالسلام) مشهور است و علّامه مجلسی آنها را در کتاب بحار الانوار خود آورده است و دانشمندانی که ملحقات صحیفه سجّادیه را تدوین کردهاند این مناجاتها را در زمره فصلهای آن آوردهاند، همچنین حاج شیخ عباس قمی در کتاب مفاتیح الجنان آنها را نقل کرده است و دانشمندان با اهمیت زیادی بدانها نگریستهاند و به بعضی از زبانها ترجمه شده، از جمله به زبان فارسی توسط سرتیپ رشدیّه برگردانده شده و در تهران به چاپ رسیده است، و با خطوط تاریخی زراندود و تزیینی نگارش یافته که از ذخایر خطوط عربی به شمار میآید و در بخش گنجینههای خطّی کتابخانههای جهان اسلام نگهداری میشود و از جمله یک نسخه قدیمی آن با خطّ زیبایی در کتابخانه امام امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به شماره مسلسل ۲۰۹۸ موجود است. ۱۴.۳ - کتاب علی بن حسیناز جمله مؤلّفات امام زینالعابدین (علیهالسلام)، کتابی است به نام کتاب علی بن حسین، این کتاب همانند دیگر کتابهای مهم اسلامی از دست رفته است، و ما به قسمت کمی از آن دست یافتیم که امام ابوجعفر محمدباقر (علیهالسلام) از آن حضرت نقل کرده، میفرماید: در کتاب علی بن حسین (علیهماالسلام) چنین یافتم: «الا انّ أولیاء اللّه لا خوف علیهم و لا هم یحزنون؛ بدانید که اولیای خدا را هراسی نیست و آنان اندوهگین نمیشوند.» در صورتی که واجبات را به جا آورند و به سنّتهای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عمل کنند و از محرمات الهی بپرهیزند و از شکوه زندگانی دنیا دوری کنند و بدانچه در نزد خداست علاقهمند باشند و رزق الهی را از راه حلال بجویند، و قصدشان از مال دنیا افتخار به یکدیگر و افزونطلبی نباشد، وانگهی مال دنیا را در راه لازم و ضروری یعنی حقوق واجب صرف کنند، اینها کسانی هستند که خداوند در کسبشان برکت میدهد و آنچه را که از پیش برای آخرت بفرستند اجر و مزد داده می شوند....امام (علیهالسلام) با این سخنان اولیای خدا را ستوده و نشانههای شخصیتهای ایشان را به شرح زیر بیان کرده است: الف- انجام فرایض الهی. ب- پیروی از سنّتهای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) [۳۵۰]
سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ، ج۱، ص۹۴۷.
[۳۵۱]
نوری، حسين بن محمدتقی، معالم العبر.
[۳۵۲]
قرشی، باقر شریف، تحلیلی از زندگانی امام سجاد (علیهالسلام)، ج۲، ص۴۸۸.
ج- پرهیز از محرمات الهی. د- پارسایی در دنیا. ه- اشتیاق به آنچه در نزد خداست. و- تحصیل روزی پاک و حلال. ز- پرداختن حقوق مالی که در اسلام واجب شده از قبیل زکات، خمس و دیگر چیزها. طبیعی است که هرکس از مؤمنان دارای این صفات باشد، او از اولیای خداست، کسانی که خداوند در مال ایشان برکت داده و در سرای آخرت بهشت برین را برای آنان مهیا ساخته است، که در هر جای آن که بخواهند منزل گزینند. ۱۴.۴ - رسالة الحقوقیکی دیگر از آثار قیم و ارزشمند نفس قدسی حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) که نشانهای بارز بر جامعیت علمی آن امام همام بوده و دلیلی روشن بر اهتمام حضرت به تبیین معارف اصیل اسلامی میباشد، نامهای است که حضرت به یکی از اصحاب خود نگارش فرمودهاند و چون حاوی حقوق عدیدهای است که محیط بر انسان است به عنوان رسالة الحقوق شهرت یافته است. برای شناخت ارزش این رساله باید اولا به زمان نگارش آن که عهد حاکمیت دوباره جاهلیت بر بلاد اسلامی به همراه سلطهجور حاکمان زورمدار و معاند اموی است، توجه نمود که چگونه در چنین عصری حضرت به بیان یک نظامنامه حقوقی و اخلاقی مترقی و جامع میپردازند که به تحقیق فراتر از هر عصری و مصری، بر بلندای زمان و تاریخ ایستاده و تا ابدیت، قرین حق و واقعیت میباشد. ثانیا آن را با نظامنامههای حقوقی و اخلاقی در عصر مدنی و پیشرفت مقایسه نموده تا عظمت آن آشکار شود.در عصری که تمدن خود ساخته بشر مدتی ارائه نظام حقوقی و اخلاقی فراگیر حتی برای حیوانات میباشد و با شعارهای تو خالی، چشم و گوش بسیاری از کسانی که از آب گوارای فرهنگ اسلامی بیبهره مانده و به سراب فرهنگ مادی غرب و شرق دلخوش نمودهاند را پر کرده و با کمال تاسف آنها را نسبت به فرهنگ اصیل و غنی و انسانساز اسلام کم توجه و غافل ساختهاند. آری در این عصر همه متفکران جهان بشریت جمع شوند و آثار مکتوب خود را ارائه دهند، آنگاه حاصل آن با این رساله شریف که اثر نورانی یک ولی خداست، مقایسه شود تا برتری، جامعیت، واقعنگری، اتقان و الهی بودن آن آشکار گردد. برای بحث پیرامون این رساله گرانقدر باید قبل از هر چیز راجع به واژه حق و معانی و اصطلاحات و کاربردهای آن توضیح مختصری ارائه داد، آنگاه به مصادر آن و فهرستی از حقوق مورد بحث در آن اشاره نموده و سپس با دستهبندی آنها متن رساله را مورد دقت و بررسی قرار داد. این رساله را عالم بزرگ ثقةالاسلام ثابت بن ابیصفیّه معروف به ابوحمزه ثمالی شاگرد امام سجّاد (علیهالسلام) نقل کرده است، و محدث بزرگ شیخ صدوق و حجّةالاسلام محمّد بن یعقوب کلینی، و حسن بن علی بن حسین بن شعبه حرّانی در کتاب تحف العقول به سند خویش از وی نقل کردهاند. ۱۴.۴.۱ - مصادر رسالة الحقوقرساله حقوق حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) در منابع مختلف روایی شیعه روایت شده است که گرچه در بعضی با استناد و در بعضی به صورت مرسل ذکر شده و تفاوتهای مختصری نیز با هم دارند، ولی در اصول و عناوین حقوق و متن آن تقریبا یکسان میباشند.از جمله مصادر قدیمی و دست اول که در آن این رساله شریف روایت شده است یکی تحف العقول است که در آن این مجموعه بدون سند آمده است و دیگری کتاب من لا یحضره الفقیه است که مؤلف آن شیخ صدوق نیز آن را بدون سند ذکر کرده است. ولی خود ایشان آن را در کتاب دیگر خود به نام خصال با سند آوردهاند. چه اینکه در کتاب الامالی خود نیز آن را با سند روایت کرده است. و سپس این روایت در کتاب شریف وسایل الشیعه توسط حر عاملی از شیخ صدوق ذکر شده است. در کتاب مکارم الاخلاق نیز این حدیث ذکر شده است. لازم به ذکر است در کتاب من لا یحضره الفقیه که از کتب معتبره شیعه است، گرچه این روایت در خود کتاب بدون سند است ولی شیخ صدوق در مشیخه خود که در کتاب برای ذکر سلسله اسناد روایاتی که ایشان آن را روایت کردهاند گردآوری شده، سند خود را ذکر کرده است. بنابراین این مجموعه در کتب معتبره آمده و علمای بزرگ شیعه به آن اعتماد فرمودهاند. (لازم به ذکر است استاد محقق حجتالاسلام و المسلمین حاج سیدمحمدرضا جلالی در ضمن تحقیقی جامع و کامل، بحث بدیع و بسیار جالبی را پیرامون اسناد این روایت شریف در بخش الحاقی کتاب با ارزش خود به نام جهاد الامام السجاد (علیهالسلام) مطرح فرمودهاند که حقیقتا، قابل تقدیر میباشد. در این بحث طرق مختلف ائمه حدیث شیعه به جناب ابوحمزه ثمالی و ارزیابی مفصل از مجموعه سند و مصادری که این روایت را نقل کردهاند، مطرح و به این نتیجه قطعی رسیدهاند که روایت از نظر سند قابل اعتماد و وثوق بوده و محل کمترین شبهه و ایراد نمیباشد.) [۳۵۳]
ر.ک:جلالی، سیدمحمدرضا، جهاد الامام السجاد زینالعابدین علی بن حسین بن علی بن ابیطالب (علیهمالسّلام) ملحق (۱)، ص۲۵۵ - ۲۶۹.
۱۴.۴.۲ - فهرست حقوق در رسالة الحقوقحقوقی که در رسالة الحقوق حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) آمده است پنجاه حق میباشد و شیخ صدوق علاوه بر این، حقی را تحت عنوان حق حج ذکر نموده است. عناوین این حقوق عبارتند از:۱- حق بزرگ الله بر انسان. ۲- حق انسان بر خود. (این عنوان میتواند سرفصلی برای تعدادی از حقوق بعدی باشد. از اینرو میتوان به جای آن حقوق اعضای بدن گذاشت. (و البته باید توجه داشت بر اساس تعبیر شریف حضرت سجاد (علیهالسلام) حق نفس انسان نیز میتواند حق مستقلی باشد.) از اینرو با حذف این عنوان از شمارش حقوق و با در نظر گرفتن حق حج تعداد حقوق همان پنجاه حق خواهد بود.) ۳- حق زبان. ۴- حق گوش. ۵- حق چشم. ۶- حق دست. ۷- حق پا. ۸- حق شکم. ۹- حق عورت (اندام جنسی). ۱۰- حق نماز. ۱۱- حق حج. ۱۲- حق روزه. ۱۳- حق صدقه. ۱۴- حق قربانی. ۱۵- حقوق رهبری و سایر مدیران. ۱۶- حق معلم. ۱۷- حق مولی (کسی که مالک عبد است). ۱۸- حقوق رعیت (مردمی که تحت سرپرستی نظام سیاسی میباشند). ۱۹- حق متعلمان و دانشجویان. ۲۰- حق زن و مرد در نظام خانواده. ۲۱- حق مملوک. ۲۲- حق مادر. ۲۳- حق پدر. ۲۴- حق فرزند. ۲۵- حق برادر. ۲۶- حق مولی (کسی که عبد را آزاد میکند). ۲۷- حق بنده آزاد شده بر مولی. ۲۸- حق نیکوکار بر انسان. ۲۹- حق اذانگو (منادی نماز). ۳۰- حق امام جماعت. ۳۱- حق همنشین. ۳۲- حق همسایه. ۳۳- حق همراه و همسفر. ۳۴- حق شریک. ۳۵- حق دارایی و امکانات مادی. ۳۶- حق طلبکار. ۳۷- حق مباشر (شخصی که با انسان مانوس است و رفت و آمد دارد). ۳۸- حق شاکی بر انسان. ۳۹- حق کسی که مورد شکایت واقع شده (متشاکی). ۴۰- حق مشورتخواه. ۴۱- حق مشاور. ۴۲- حق کسی که طالب نصیحت است. ۴۳- حق بزرگسال. ۴۵- حق خردسال. ۴۶- حق نیازمند و سائل. ۴۷- حق شخصی که برای رفع نیاز به او مراجعه شده است. ۴۸- حق کسی که خداوند به وسیله او انسان را شاد میکند. ۴۹- حق بدیکننده و جفاکار. ۵۰- حق همکیشان. ۵۱- حق اهل ذمه (کافرانی که در پناه حکومت اسلامیاند) خاتمه: استمداد از خداوند در ایفای حقوق. قابل ذکر است که حقوق ذکر شده در رسالة الحقوق حضرت سجاد (علیهالسلام) پنجاه حق بیشتر نیست و با توجه به لزوم ذکر حق حج، باید حق انسان بر خود را حق مستقلی به حساب نیاورد چرا که آنچه تحت این عنوان ذکر شده چیزی جز سر فصل حقوق اعضاء و جوارح نیست. اما اگر حق حج را چنانکه در بعضی از مصادر نیامده، در فهرست ملحوظ نکنیم حق نفس میتواند حق مستقلی ملاحظه شود. نهضت عظیم عاشورا که با حرکت سیدالشهداء (علیهالسلام) از مدینه آغاز شد، با ورود حضرت به سرزمین کربلا و محاصره ایشان از طرف دشمن به اوج خود رسید تا اینکه در روز عاشورا منجر به جانفشانی بینظیر اصحاب و یاران امام حسین (علیهالسلام) و از همه مهمتر شهادت خود حضرت گردید. این بخش از نهضت با رهبری سالار شهیدان حضرت امام حسین (علیهالسلام) به انجام رسید ولی به اینجا خاتمه نیافت و برای به ثمر نشستن و باروری و ثبت در تاریخ، باید تداوم آن از سوی خاندان عصمت و طهارت رهبری میشد. به حسب ظاهر رهبری این جریان مبارک توسط بانوی بزرگ اسلام، دخت گرانقدر فاطمه و علی (علیهماالسلام)، حضرت زینب (سلاماللهعلیها) انجام شد ولی خود آن حضرت نیز با اشاره و رهنمود امام حی خود حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) کاروان اسرا و حوادث بعد از واقعه عاشورا را مدیریت میفرمود. آری در این میانه رهبری واقعی نهضت عاشورا به دوش مبارک امام سجاد (علیهالسلام) است که حضرت به بهترین نحو، رسالت تداوم نهضت عاشورا که با جانفشانی پدر و اصحاب آن بزرگوار به وجود آمده بود را به انجام رساند. ۱۵.۱ - در مسیر کربلابر اساس آنچه به شکل مبسوط در تاریخ زندگانی امام حسین (علیهالسلام) ذکر شده است، کاروان حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) مسیر مکه تا نینوا را با گذر از منزلهای مختلفی طی کرد. در تمام این مدت از حضرت علی بن حسین امام سجاد (علیهالسلام) که در معیت پدر است، خبر خاصی در اسناد تاریخی گزارش نشده است. آنچه که در بعضی از اسناد آمده (و البته از نظر محل وقوع و کیفیت آن مختصر تفاوتی بین روایات وجود دارد) این است که پس از گذشتن از یکی از منازل بین راه حضرت در حالی که بر پشت اسب خود در حال حرکت بودند، چند لحظه به خواب رفتند، بعد که بیدار شدند فرمودند: انا لله و انا الیه راجعون و الحمد لله رب العالمین و آن را دو یا سه بار تکرار کردند. پس فرزندشان علی بن حسین به سوی ایشان رو کرده عرض کرد: برای چه حمد خدا را بجا آوردید و استرجاع نمودید؟ (یعنی کلمه شریف انا لله و انا الیه راجعون را گفتید) حضرت فرمود: پسرم من کمی به خواب رفتم. شخصی که بر اسبی سوار بود، در پشت اسب این کلام را برای من میگفت: این قوم سیر میکنند و قاصد مرگ هم به سوی آنها حرکت میکند. من هم دانستم که خبر مرگ ما ابلاغ شده است.فرزندشان علی عرض کرد: پدر جانم، خداوند به شما بدی نرساند، آیا ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمود: بلی، قسم به خدایی که بازگشت همه بندگان به سوی اوست. علی بن حسین جواب داد: بنابراین ما در حالی که بر حقیم، نسبت به مرگ هیچ باکی نداریم. امام حسین (علیهالسلام) به او فرمودند: خداوند به تو بهترین جزای خیری که از پدری به فرزندش میرسد، عنایت فرماید. این قضیه پس از کوچ کردن از منزل قصر بنیمقاتل نقل شده است و در منزل ثعلبیه با تفاوتی مختصر نیز گزارش شده است. ۱۵.۲ - عروض بیماری بر امامدر اسناد تاریخی از زمان عروض بیماری حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) خبر صریحی وجود ندارد. آنچه به صورت قطعی میتوان ادعا کرد بیمار بودن حضرت در شب عاشوراست و این بیماری نیز به گونهای نبوده که حضرت را از حضور در جمع اصحاب مانع شود. حضرت میتوانستند بنشینند و در جمع حاضر باشند و یا رفتار پدر را تحت نظر داشته و کلام او را بشنوند و به گریه افتاده و سکوت کنند.ابوحمزه ثمالی از حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) نقل میکند که فرمود: (هنگامی که پدرم نزدیک مغرب در شب عاشورا اصحاب را جمع کرد برای اینکه آنها را مرخص کند) من نزدیک او شدم تا آنچه را برای آنها میگوید بشنوم و من در آن هنگام مریض بودم، پس شنیدم که پدرم به اصحابش میفرمود:.... همچنین نقل شده که حضرت سجاد (علیهالسلام) فرمودند: من در آن شبی که پدرم در صبحش به شهادت رسید نشسته بودم و عمهام (حضرت زینب) نزد من مشغول پرستاری من بود، در این هنگام پدرم در پنهانی از اصحابش کناره گرفت و نزد او جون بنده ابوذر غفاری بود و او شمشیرش را اصلاح میکرد و پدرم اشعاری را قرائت میکرد، آن اشعار را دو بار یا سه بار تکرار کرد تا اینکه من آن را فهمیدم و آنچه میخواست دانستم، پس گریه راه گلویم را بند آورد، اشکهایم را پاک کردم و سکوت اختیار کردم و دانستم که بلا نازل شده است. ولی عمهام هم آنچه من شنیدم شنید و او زن است و زنها دارای رقت قلب و جزع میباشند، پس نتوانست خود را کنترل کند... تا آخر حدیث شریف که مفصل داستان برخورد حضرت زینب با امام حسین (علیهالسلام) و غش کردن حضرت زینب (علیهاالسلام) و بهوش آوردن ایشان و کلام امام حسین (علیهالسلام) با خواهر، از طرف حضرت سجاد (علیهالسلام) نقل میشود و سپس میفرماید: بعد پدرم حضرت زینب را آورد تا او را کنار من به زمین نشاند. بنابراین حضرت در شب عاشورا مریض بودهاند، و البته این مرض در روز عاشورا بخصوص به هنگام وداع آخرین با پدر، بشدت رو به وخامت گذاشته و حال جسمانی حضرت در آن موضع بسیار وخیم گزارش شده است که دیگر حتی توانایی نشستن هم نداشتهاند. ۱۵.۳ - علت بیماری امامعلامه مجلسی (رضواناللهتعالیعلیه) در بحارالانوار از کتاب الخرائج و الجرائح تالیف قطب راوندی نقل میکند که ایشان نوشته است در کتاب المقتل احمد بن حنبل میگوید: سبب مرض زینالعابدین (علیهالسلام) در کربلا این بود که حضرت زرهی پوشیدند که از قامتشان بلندتر بود، و لذا مقدار اضافی زره را به دست خود گرفته و آن را پاره نمودند. (قابل توجه به اینکه محقق محترم بحار در پاورقی مرقوم نمودهاند که این حدیث را در کتاب الخرائج مطبوع نیافتیم.)باید توجه داشت این مطلب قابل نفی و اثبات نیست و در سایر اسناد تاریخی چیزی که آن را تایید کند یا نفی نماید، وجود ندارد. ولی آنچه با توجه به ضرورت ادامه حیات حضرت امام زینالعابدین (علیهالسلام) بعد از پدر بزرگوارشان، میتوانست بیان نمود این است که حکمت الهی اقتضاء میکرد تا حضرت در هنگامه نبرد در روز عاشورا، مریض باشند به گونهای که از شرکت در جنگ علیه نیروهای متجاوز بنیامیه و طرفدارانشان معذور بوده و بدینوسیله حیات ایشان برای تداوم امامت و رهبری امت حفظ گردد. ۱۵.۴ - امام سجاد در روز عاشورادر زمینه وضعیت جسمانی حضرت سجاد (علیهالسلام) در روز عاشورا نقلهای تاریخی متفقند که آن حضرت در این روز دچار بیماری شدیدی بودند به صورتی که مطلقا از امکان حضور در نبرد برخوردار نبوده و در خیمه مخصوص استراحت میکردند و حضرت زینب (سلاماللهعلیها) مرتب از ایشان پرستاری مینمودهاند و حالشان به گونهای بوده که حتی نمیتوانستند در مقابل پای پدر بایستند.اولین نقل قولی که از حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در روز عاشورا انجام شده این است که حضرت فرمودهاند: چون سپاه دشمن به سمت حضرت حسین (علیهالسلام) رو نمود، آن حضرت دستش را بلند نمود و عرض کرد: اللهم انت ثقتی فی کل کرب... تا آخر دعای بلند و ملکوتی حضرت حسین (علیهالسلام). نقل قول دیگری که از حضرت سجاد (علیهالسلام) در روز عاشورا رسیده مربوط به قصه تناول یک سیب از طرف پدرشان است که مائدهای آسمانی و هدیهای از جانب جبرئیل برای اهل بیت (علیهمالسّلام) بوده است. همچنین حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) فرمودهاند: چونکه امر بر حضرت حسین بن علی بن ابیطالب (علیهالسلام) سخت شد کسانی که با او بودند به او نگریستند پس حضرتش خلاف همه آنان بود چرا که آنان هرچه امر مشکلتر و سختتر میشد رنگشان تغییر میکرد و ارکان بدنشان میلرزید و قلوبشان خائف بود ولی امام حسین (علیهالسلام) و بعضی از همراهانش که از خصائص اصحاب او بودند، چهرههایشان میدرخشید و اعضاء و جوارحشان آرام میگرفت و نفوسشان از حالت آرامش برخوردار بود، پس بعضی از آنان به بعضی دیگر گفتند که: نگاه کنید ابدا از مرگ باکی ندارد. سپس حضرت سجاد (علیهالسلام) سخنان گهربار پدر را خطاب به اصحابش نقل میکنند. همچنین از حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) روایت شده است که فرمود: پدرم در روزی که کشته شد در حالی که خونها از بدنش میجوشید من را به سینه چسبانید و میگفت: ای پسرم از من حفظ کن دعایی را که فاطمه (صلواتاللهعلیها) مرا تعلیم نمود و رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را تعلیم کرده بود و جبرئیل به پیامبر برای حاجتها و امور مهم و غم و غصهها تعلیم داده بود و همچنین در امور مهمی که از آسمان نازل میشود و یا کارهای بزرگ و سهمگین. فرمود بخوان: بحق یس و القرآن الحکیم، و بحق طه و القرآن العظیم، یا من یقدر علی حوائج السائلین، یا من یعلم ما فی الضمیر، یا منفس عن المکروبین، یا مفرج عن المغمومین، یا راحم الشیخ الکبیر، یا رازق الطفل الصغیر یا من لا یحتاج الی التفسیر، صل علی محمد و آل محمد و افعل بی کذا و کذا. و بالاخره آخرین مطلبی که از حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) در روزعاشورا تا قبل از شهادت حضرت امام حسین (علیهالسلام) نقل شده است مربوط به آخرین وداع ایشان با پدرشان میباشد. برخی از افراد ناآگاه امام را به عنوان فردی بیمار میدانند، لیکن باید دانست که حضرت امام زینالعابدین (علیهالسّلام) به غیر از ایام عاشورای سال ۶۱ هجری در حدود ۳۵ سال بعد از آن از سلامت کامل جسمی برخوردار بودهاند و بیشک بیماری موقت آن حضرت، عنایت خداوندی بوده است تا بدان وسیله از جهاد معذور بمانند [۳۶۷]
سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، نجف، المطبعة الحیدریة، ۱۳۸۳ هـق، ص۳۲۴.
و امر امامت را پس از شهادت پدر بزرگوارش بر عهده بگیرند.۱۵.۵ - وداع آخر با پدرچون امر بر حضرت حسین (علیهالسلام) تنگ شد و تنهای تنها ماند به خیمههای پسران پدرش ملتفت شد و آن را از آنان خالی یافت. سپس به سراغ خیمههای بنیعقیل رفت. آن را هم خالی یافت، بعد به سوی خیمههای اصحابش رفت و احدی از آنان را در آن نیافت و لذا مکرر میفرمود: لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم؛ آنگاه به سمت خیمههای زنها رفت و به سراغ خیمه فرزندش زینالعابدین (علیهالسلام) آمد و او را دید که بر روی قطعهای از پوست دباغی شده به پشت خوابیده است، بر او داخل شد و نزد او زینب (علیهاالسلام) حضور داشت که به پرستاری او مشغول بود. چونکه حضرت علی بن الحسین (علیهالسلام) به پدر نگریست، خواست به پا خیزد ولی به خاطر شدت مرض نتوانست و لذا به عمهاش فرمود: مرا به سینه خود تکیه بده چرا که این پسر رسول خداست که میآید. از اینرو حضرت زینب پشت سر ایشان نشست و او را به سینه گرفت، و حضرت حسین (علیهالسلام) شروع کرد به پرسیدن احوال فرزندش. و ایشان مرتب حمد خداوند را بجا میآورد. سپس عرض کرد: پدر جان امروز با این منافقین چه کار کردی؟حضرت حسین (علیهالسلام) فرمود: ای پسرم شیطان بر آنان مسلط شد پس یاد خدا را آنان به فراموشی سپرد و آتش جنگ بین ما و ایشان، که خدا لعنتشان کند، شعلهور شد، تا اینکه زمین از خون ما و ایشان لبریز گردید. حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) عرض کرد: پدر جان عمویم عباس کجاست؟ پس چونکه از عمویش پرسید گریه به راه گلوی حضرت زینب را بند آورد و شروع کرد به نگاه کردن به برادرش که چگونه پاسخ ایشان را میدهد چرا که او را به شهادت عمویش عباس خبر نداده بود زیرا میترسید مرضش شدیدتر شود. پس حضرت حسین (علیهالسلام) فرمود: ای پسرم عمویت کشته شد و در کنار فرات دستانش را قطع کردند. پس علی بن حسین گریه شدیدی نمود تا بیهوش شد و چونکه به هوش آمد باز از یک یک عموها میپرسید و امام حسین (علیهالسلام) پاسخ میدادند: که کشته شد. حضرت پرسید: برادرم علی کجاست و حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و زهیر بن قین؟ امام حسین (علیهالسلام) فرمود: ای پسرم بدان هر آینه در خیمهها جز من تو مرد زندهای وجود ندارد و اینها که از آنان سؤال میکنی همگی کشته شده روی زمین افتادهاند. پس باز علی بن حسین (علیهالسلام) بشدت گریست، آنگاه به عمهاش فرمود: ای عمه جان شمشیر و عصا برایم بیاورید. پدرش به او فرمود: با آنها چه میکنی؟ جواب داد: اما عصا تا بر آن تکیه کنم و اما شمشیر پس به وسیله آن از فرزند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دفاع میکنم. چرا که بعد از او خیری در زندگی نیست. حضرت امام حسین (علیهالسلام) وی را از این کار منع نمود و او را به سینه خود چسبانید و به او فرمود: ای پسرم تو طیبترین ذریه من هستی و با فضیلتترین عترت من، تو جانشین من میباشی بر این اطفال و عیال، چرا که آنان غریبانی هستند که مخذول شدهاند. آنان را ذلت و یتیمی و بدگویی دشمنان و ناگواری روزگار احاطه کرده، هرگاه گریههای بلند کردند آنان را ساکت کن و اگر وحشت کردند آنان را انیس باش و پریشانی آنها را با کلام نرم، آرامش بخش، چرا که از مردانشان جز تو کسی نمانده است که به او انس بگیرند و احدی نزد آنان نیست جز تو که ناراحتی و حزن خود را به او شکایت برند. به آنان اجازه بده تو را ببویند و تو آنان را ببو و آنان بر تو گریه کنند و تو بر آنان گریه کن. سپس حضرت امام حسین (علیهالسلام) حضرت سجاد (علیهالسلام) را به دست خود محکم گرفتند و به بالاترین صدایشان فریاد برآوردند که ای زینب، و ای امکلثوم و ای سکینه و ای رقیه و ای فاطمه، سخن مرا بشنوید و بدانید این فرزند من جانشین و خلیفه من بر شماست و او امام مفترض الطاعه است. سپس به فرزندش فرمود: ای فرزندم سلام مرا به شیعیان برسان و به آنان بگو: پدرم غریبانه مرد پس برای او گریه کنید و او شهید گشت پس برای او گریه کنید. [۳۶۸]
بادی، محمدجمعه، الدمعة الساکبة، ج۴، ص۳۵۱.
[۳۶۹]
حائری مازندرانی، محمدمهدی، معالی السبطین، ج۲، ص۲۲.
[۳۷۰]
گرمرودی، محمدرفيع، ذریعة النجاة، ص۱۳۹.
۱۵.۶ - خبر شهادت پدرگرچه بعد از وداع آخرین حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) با پدر، هر لحظه حضرت در انتظار شنیدن خبر جانکاه شهادت پدر بوده است ولی در زمینه کیفیت اطلاع امام سجاد (علیهالسلام) از خبر شهادت پدر بزرگوارشان در کتب تاریخی و روایی، به شکل مشخص چیزی ذکر نشده است. آنچه در اینباره روایت شده این است که چون اسب حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) که اسمش ذوالجناح بوده از کناره جسم شریف و گلگون حضرت امام حسین (علیهالسلام) شیههزنان به کنار خیام حسینی آمد، حضرت زینب (علیهاالسلام) شیهه اسب را شنیده به خواهرش امکلثوم رو کرد و گفت: این اسب برادرم حسین (علیهالسلام) است که به طرف خیمه میآید، شاید همراه او آب باشد. امکلثوم سراسیمه از خیمه بیرون آمد، ناگاه به اسب نگاه کرد دید اسب آمده ولی صاحبش نیامده است، دست بر سر زد و فریاد زد؛ قتل و الله الحسین، زینب سخن خواهرش را شنید، صدا به گریه بلند کرد و مرثیهسرایی نمود و اشک میریخت. [۳۷۱]
حائری مازندرانی، محمدمهدی، معالی السبطین، ج۲، ص۵۱ - ۵۲.
[۳۷۲]
مقرم، سيدعبدالرزاق، مقتل الحسین، ص۳۴۶.
حال به حسب ظاهر زمان اطلاع حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) از شهادت پدر همین لحظه بوده است. گرچه بر اساس آنچه در کتب محدثین بزرگ شیعه نظیر مرحوم کلینی (رحمةاللهعلیه) آمده [۳۷۳]
ر. ک:کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، کتاب الحجه، باب فی ان الامام متی یعلم ان الامر قد صار الیه، ص۳۸۰.
لحظه ارتحال امام و انتقال بار سنگین امامت به وصی او، با یک سری تحولات معنوی عمیق در روح آن وصی همراه است که با انجام این امور، علم به امام برای امام حاصل میشود و حضرت سجاد (علیهالسلام) بر این اساس، با احساس بار امامت بر دوش خود، به شهادت جانکاه پدر واقف شده است. اما بهخاطر شدت مرض حضرت در آن لحظه، که در بستری در خیمه آرمیده بودهاند، قاعدتا جز حزن و بکاء، کار دیگری از ایشان ساخته نبوده است.۱۵.۷ - پس از شهادت پدرپس از اینکه حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) در عصر روز عاشورا در بینظیرترین صحنه عشقبازی با حق، شراب عشق را تا انتها نوشید و آن قوم جنایتکار، کار حضرت را به سرانجام رساندند، صحنه دیگری از طغیان و ظلم خود را به نمایش گذاشتند و آن، حمله به خیام مطهر حسینی بود برای غارت آن و ایذاء بازماندگان حضرت و سپس به اسارت گرفتن آنها.داستان این تهاجم در کتب تاریخی به شکلهای مختلف روایت شده است. اما آنچه به حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در این مقطع زمانی یعنی از بعد از شهادت در عصر عاشورا تا شب یازدهم مربوط است، با توجه به شدت مرض حضرت و بستری بودن ایشان در خیمه، این است که: اولا در هنگام هجوم به خیمهها و غارت آن، حضرت نیز مورد تعدی قرار گرفته و به ایشان آسیب رسید. ثانیا بعد از هجوم و غارت که نوبت سوزاندن خیمهها شد، باز حضرت در خیمه حاضر بودند و اگر مراقبت و دفاع حضرت زینب (سلاماللهعلیها) نبود، قطعا آسیب جدی به آن حضرت وارد میشد. در بعضی از مقاتل آمده: هنگامی که خیام را آتش زدند، حضرت زینب (سلاماللهعلیها) نزد امام سجاد (علیهالسلام) آمد و عرض کرد: ای یادگار گذشتگان و پناه باقیماندگان، خیمهها را آتش زدند ما چه کنیم؟ امام فرمود: علیکن بالفرار بر شما باد که فرار کنید. همه کودکان و بانوان در حالی که گریان بودند و فریاد میزدند، فرار کردند، و سر به بیابانها نهادند. ولی حضرت زینب (سلاماللهعلیها) باقی ماند و کنار بستر امام سجاد (علیهالسلام) به آن حضرت مینگریست، و امام بر اثر شدت بیماری قادر به فرار نبود. ولی به هر حال حضرت زینب (سلاماللهعلیها) از جان امام خود محافظت نموده است و به هر تقدیری بوده نگذاشته است که آتش جان آن حضرت را به خطر بیندازد. ثالثا چنانچه شیخ مفید (رحمةاللهعلیه) نقل کرده است، علاوه بر آنچه گذشت، حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) پس از هجوم گروهی از رجالههای سپاه عمر سعد (پیاده نظام) به فرماندهی شمر به خیمهها در معرض کشته شدن هم قرار گرفته است، ولی نظر به ضرورت بقاء حیات آن امام بزرگوار برای ایفاء نقش در تداوم نهضت حسینی و انجام وظایف امامت، این شر بزرگ نیز به لطف الهی و تقدیر ربوبی از سر حضرت گذشته است. ۱۵.۸ - شب یازدهم محرمپس از تهاجم سپاهیان عمر سعد به خیام حسینی و انجام فجایعی که قلم از نوشتن آن شرم دارد و هتک حرمت بازماندگان حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) و از جمله آتشزدن خیمهها و پراکنده شدن اطفال و بانوان به بیابانهای اطراف، چون این وقایع نزدیک عصر و غروب آفتاب در روز عاشورا به وقوع پیوست، بنابراین شب یازدهم، شب فوقالعاده عجیبی برای این داغدیدگان مظلوم بوده است. مصیبت عظمای شهادت همه محارم و نزدیکان و اصحاب، مورد تعدی و ظلم و تهاجم شقیترین افراد قرار گرفتن، سوخته شدن ماوی و مسکن و به هر حال خوف از ایذاء و آزار مجدد و بیسرپناهی و محاصره دشمن، اینها گوشهای از شرایط آن شب عجیب است. در این وضعیت این زینب کبری است که باید از بازماندگان در جوانب مختلف مراقب نماید و الحق از عهده این وظیفه مهم بخوبی برآمده است. یکی از وظایف سنگین او ادامه پرستاری از حضرت سجاد (علیهالسلام) است که این کار نیز انجام گردیده است. آنچه در آن شب سهمگین به نقل از حضرت سجاد (علیهالسلام) حائز اهمیت است این است که ایشان میفرمایند: عمهام زینب را در شب یازدهم محرم دیدم که نشسته نماز میخواند.به هر حال این شب دردناک نیز میگذرد و فردای آن روز که یازدهم محرم است امام سجاد (علیهالسلام) با مصیبت جانکاه دیگری مواجه میشود که همان مساله وداع با بدن قطعه قطعه شده پدر و سایر ارحام و اصحاب از یک سو و مساله دیدن ناجوانمردی عمر سعد و اصحابش از سوی دیگر است که او بر جنازه کشتهشدگان خود نماز خوانده و آنها را به خاک سپرد ولی جنازه مطهر پدر او و سایر شهدای به خون غلتان کربلا، باید بدون کفن در زیرا آفتاب سوزان کربلا باقی بمانند. این مسائل را حضرت خود در بیان خاطره دلسوزی از آن لحظه دردناک، نقل کرده است. اما چون بر بدن امام باید حتما امام نماز بخواند، خداوند متعال امام سجاد (علیهالسلام) را برای این مهم به کربلا برمیگرداند تا او بر بدن گلگون پدر نماز بخواند و او را به خاک بسپرد. ۱۵.۹ - حرکت از کربلا به کوفهچون روز یازدهم محرم از نیمه گذشت، عمر سعد پس از فراغت از دفن اجساد کشتهشدگان خود، به سپاه خود امر کرد که دختران و فرزندان پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را با وضعی اسفبار بر شتران بیجهاز سوار کرده و به عنوان اسیر، آنها را به سمت کوفه حرکت دهند. در این میان وضعیت حضرت سجاد (علیهالسلام) به خاطر وضع جسمانی ایشان که به مرض شدیدی مبتلا بودهاند، از همه نگرانکنندهتر است. و به علاوه قساوت قلب آن دژخیمان در مورد حضرت در حد اعلی بروز نموده و به خاطر شدت ایذاء و آزار، زنجیر مخصوص که به غل جامعه شهرت داشته است، بر گردن حضرت افکندند و چون به خاطر شدت بیماری توان نشستن بر پشت شتر را نداشتند هر دو پای مبارکش را زیر شکم شتر بستند و با همین وضعیت، ایشان را به همراه سایر زنان و کودکان به هنگام حرکت به سمت کوفه، از کنار اجساد پاره پاره شهدای کربلا عبور دادند. [۳۷۵]
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج۱، ص۲۹۲.
(جامعه اسم یک نوع زنجیر است که به این جهت جامعه نامیده شده که دستها را به سوی گردن جمع میکند. این زنجیر طوقهای دارد که به گردن مینهند و از آن دو زنجیر بیرون میآید یکی از طرف راست به سمت دست چپ و دیگری از طرف چپ به سمت دست راست، و بعد این زنجیرها که دستها را بدیننحو میبندد، در پشت سر هم به متصل میشود و کوبیده میشود و یا گداخته شده و بهم متصل میگردد که دیگر قابل باز شدن نیست.) [۳۷۶]
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج۱، ج۲۹۲، حاشیه کتاب.
پر واضح است این امور چه مصائب دردناکی را در قلب مطهر حضرت سجاد (علیهالسلام) به وجود میآورد. حضرت نتوانست از شتر پیاده شود و در همان بالای شتر به آن پیکرهای به خون تپیده و بیسر شهیدان نگاه میکرد از همانجا با پدر و سایر عزیزانش وداع نمود. آری بار سنگین مصیبت آنچنان بر حضرت سنگینی کرد که نزدیک بود روح از کالبدش بیرون رود. فکادت نفسی تخرج. (مالی اراک تجود بنفسک یا بقیة جدی و ابی و اخوتی؟ ۱۵.۱۰ - دفن اجساد مطهربنابر نظر قطعی و صحیح که جز امام معصوم (علیهالسلام) هیچ کس نباید عهدهدار غسل و کفن و دفن امام معصوم شود، گرچه به حسب ظاهر در تاریخ آمده است که عدهای از بنیاسد که در کنار نهر علقمه زندگی میکردند، عهدهدار کفن و دفن شهداء کربلا و من جمله حضرت امام حسین (علیهالسلام) شدند ولی قطعا این امور توسط حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) رهبری و هدایت شده و در مورد حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) توسط خود ایشان انجام شده است.در رجال کشی آمده است که: ... علی بن حمزه به امام رضا (علیهالسلام) عرض کرد ما از پدران شما روایت کردهایم که متولی امر امام بجز امام بعد از او نخواهد بود. حضرت رضا (علیهالسلام) به او فرمود: مرا خبر ده آیا حسین بن علی (علیهالسلام) امام بود یا اینکه امام نبود؟ علی بن حمزه گفت: آن حضرت امام بود. امام رضا (علیهالسلام) فرمود: چه کسی متولی امر او بود و او را دفن کرد؟ علی بن حمزه گفت: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) حضرت رضا (علیهالسلام) فرمود: علی بن حسین (علیهالسلام) در آن هنگام کجا بود؟ آیا او محبوس در دست عبیدالله بن زیاد نبود؟ علی بن حمزه گفت: علی بن حسین (علیهالسلام) آمد و دشمنان اطلاع نداشتند و آن حضرت پیکر امام را دفن کرد و بازگشت. حضرت ابوالحسن رضا (علیهالسلام) فرمود: همانکس که به علی بن حسین (علیهالسلام) قدرت داده است که به کربلا بیاید و جسد مطهر پدرش را دفن کند به صاحب این امر قدرت داده است تا به بغداد بیاید و امر امام و پدرش را عهدهدار شود و سپس بازگردد، با این تفاوت که او در زندان و اسارت دشمن همانند علی بن حسین نبوده است. به هر حال آنچنان که در بعضی از مصادر آمده است: عدهای از قبیله بنیاسد به تحریک زنهایشان آمدند تا بدن مطهر امام حسین (علیهالسلام) و یارانش را دفن کنند، اما چون آنها سر در بدن نداشتند و حتی لباس آنها ربوده شده بود و بیشتر بدنها بر اثر ضربات شمشیر پاره پاره بود، قابل شناسایی نبودند و بنیاسد متحیر مانده بودند که در این هنگام سوار ناشناسی نزد آنها آمد و به آنها گفت: برای چه به اینجا آمدهاید؟ گفتند: برای دفن این اجساد مطهر آمدهایم ولی بدنها را نمیشناسیم. آن سوار با شنیدن این سخن با صدای بلند گریه کرد و صدا زد وا اباه، وا اباعبدالله... سپس به آنها فرمود: من شما را راهنمایی میکنم. از اسب پیاده شد و از کنار پیکرهای پاره پاره عبور کرد ناگهان نگاهش به جسد مطهر حسین (علیهالسلام) افتاد. آن را در آغوش کشید و با چشمی گریان و حالی غمبار فرمود: ای بابا با کشته شدن تو چشم مردم شام روشن شده و بنیامیه شاد شدند. ای بابا بعد از تو غم و اندوه ما بسیار طولانی خواهد بود. سپس اندکی خاک از کنار آن پیکر برداشت قبر آمادهای پیدا شد، خودش بدن پاره پاره را در میان آن قبر گذاشت در حالی که به شدت گریه میکرد و میفرمود: آفرین بر آن زمینی که پیکر پاک تو را دربر گرفته، دنیا پس از تو تاریک و آخرت به نور تو روشن است. دیگر شبها خواب ندارم و اندوهم را پایانی نیست. تا اینکه خداوند اهل بیت تو را به تو ملحق گرداند و در ماوای تو جای دهد. درود من بر توای فرزند رسول خدا و رحمت خداوند بر تو باد. سپس روی قبر مطهر نوشت: هذا قبر الحسین بن علی بن ابیطالب الذی قتلوه عطشانا غریبا. آنگاه بدن مقدس حضرت علی بن حسین (علی اکبر) (علیهالسلام) را پایین پای حضرت به خاک سپردند و بعد به دستور امام (علیهالسلام) سایر شهدای اهل بیت (علیهمالسّلام) را در نزدیکی قبر امام حسین (علیهالسلام) در یک محل دفن کردند. سپس به همراهی بنیاسد به کنار نهر علقمه رفته و بدن قطعه قطعه قمر بنیهاشم حضرت ابوالفضل العباس (علیهالسلام) را مشاهده میکند. حضرت خود را به روی آن بدن مطهر میاندازد و در حالی که به شدت گریه میکند میفرماید: پس از توای ماه بنیهاشم خاک بر دنیا ببارد. بر تو درود میفرستم و رحمت خداوند را بر تو میطلبم. (علی الدنیا بعدک العفا یا قمر بنیهاشم و علیک منی السلام من شهید محتسب و رحمة الله و برکاته) سپس دستور حفر قبری را صادر و آن بدن مطهر را نیز دفن میکند. هنگامی که آن مرد ناشناس بر اسب سوار شد تا برگردد، بنیاسد دامن او را گرفتند و گفتند تو را به حق این افرادی که به خاک سپردی به ما بگو تو کیستی؟ ایشان فرمود: من علی بن حسین هستم، آمدم تا بدن پدرم امام حسین (علیهالسلام) و یارانش را دفن کنم و اکنون به زندان ابنزیاد باز میگردم.... [۳۸۱]
حائری مازندرانی، محمدمهدی، معالی السبطین، ج۲، ص۶۶ - ۷۰.
باید توجه داشت گرچه در این روایات از نماز خواندن حضرت سجاد (علیهالسلام) بر اجساد شهدا، یادی به میان نیامده ولی به صورت قطعی حضرت سجاد (علیهالسلام) بر بدن آنها نماز نیز خواندهاند و سپس آنها را به خاک سپردهاند. چه اینکه در کامل شیخ بهایی آمده است: بنیاسد به سایر قبایل عرب فخر میکردند به اینکه ما بر حسین (علیهالسلام) و اصحابش نماز گزارده و آنها را دفن کردیم. بنابر بعضی از نقلها جریان دفن شهیدان کربلا در روز سیزدهم محرم سال ۶۱ هجری قمری بوده است. [۳۸۳]
اشتهاردی، محمدمحمدی، سوگنامه آل محمد، ص۴۰۹.
داستان غمبار ورود اسیران آل الله به کوفه، که حضرت سجاد (علیهالسلام) با وضعی دردناک در میان آنان حضور داشتند یکی دیگر از برگهای تلخ قصه خونبار نهضت حسینی است. رسیدن اسیران به همراه عمر بن سعد و لشکریانش به کوفه به هنگام شب و پس از غروب آفتاب بوده است. توقف در بیرون کوفه، دستوری بود که از طرف دربار عبیدالله صادر شد تا مقدمات ورود فراهم شود. به هر حال صبح روز بعد طبلها به صدا در آمد و دستور برپایی جشن و پیروزی بر خروجکنندگان علیه خلافت، فرمان رسمی حکومت بود. اسیران اهل بیت عصمت و طهارت (علیهمالسّلام) سوار بر چهل شتر که بدون روپوش و پلاس بودهاند و در محاصره لشکریان دشمن وارد کوفه میشوند. ۱۶.۱ - ورود امام به کوفهآنچه در بین اسناد تاریخی مسلم است، نشاندن حضرت سجاد (علیهالسلام) بر شتر برهنه به هنگام ورود به کوفه است که این به جهت تحقیر و ایذاء آن شخصیت عظیمالقدر طراحی شده بود و از این بدتر و دلخراشتر گذاشتن غل جامعه به گردن و دستهای حضرت است که از بدترین انواع شکنجه در آن عصر محسوب میگردید. به هر حال وضعیت حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) به هنگام ورود به کوفه بسیار دلخراش و دردناک بوده است.شیخ مفید و شیخ طوسی از حذام بن ستیر روایت کردهاند که گفت: من در ماه محرم سال شصت و یکم وارد کوفه گشتم و آن هنگامی بود که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) را با زنان اهل بیت به کوفه وارد میکردند و لشکریان ابنزیاد به ایشان احاطه کرده بودند و مردم کوفه از منازلشان به جهت تماشا بیرون آمده بودند. چون اهل بیت را بر آن شتران بیروپوش و برهنه وارد کردند، زنان کوفه به حال آنها رقت کردند و گریه و ندبه آغاز نمودند. در آن حال علی بن حسین (علیهالسلام) را دیدم که از کثرت مرض رنجور و ضعیف گشته و غل جامعه به گردنش نهادهاند و دستهایش را به گردن مغلول کردهاند و آن حضرت به صدای ضعیفی میفرمود: آیا بر ما گریه میکنید و نوحه میسرائید، پس ما را که کشته است؟ (اتنوحون و تبکون من اجلنا؟ فمن قتلنا؟) سپس حضرت زینب (سلاماللهعلیها) شروع به خطبه کرد که گویا زبان علی (علیهالسلام) در کام او به حرکت در میآمد (و سپس خطبه بلند حضرت را نقل میکند و میگوید:) در این موقع حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فرمود: ای عمه! خاموشی اختیار فرما و باقی را از ماضی اعتبار گیر و حمد خدای را که تو، عالمی میباشی که معلم ندیدهای و دانایی میباشی که رنج دبستان نکشیدی و میدانی که بعد از مصیبت، فزع کردن سودی ندارد و به گریه و ناله آنکه از دنیا رفته بازنخواهد گشت. البته در بعضی دیگر از روایتها آمده است که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در بین اسرا در حالی دیده شدهاند که، سرشان برهنه بوده و از پاهای ایشان (یا رانهایشان) خون جاری بوده است. [۳۸۶]
بادی، محمدجمعه، الدمعة الساکبه، ج۵، ص۴۶.
[۳۸۷]
نظری منفرد، علی، قصه کربلا، ص۴۲۰.
پس از ورود به کوفه با وضیعتی که ذکر شد بر اساس بعضی از اسناد تاریخی حضرت سجاد (علیهالسلام) خطبهای بسیار عالی انشاء فرمودهاند.۱۶.۲ - خطبه تاریخی امام در کوفهدر فاصله ورود کاروان اسیران کربلا به شهر کوفه تا هنگام دخول به کاخ عبیدالله گه به واسطه شرایط استثنایی آن روز و ازدحام بیش از حد جمعیت، موقعیت مناسبی برای انجام رسالت الهی در راستای تداوم نهضت عاشورا و روشنگریهای لازم فراهم آمده بود، خاندان اهل بیت عصمت و طهارت هر کدام بهترین استفاده را نموده و خطبههای بسیار گرم و افشاگرانهای را ایراد نمودند. حضرت زینب، حضرت امکلثوم، حضرت فاطمه بنت حسین (علیهالسلام) و بالاخره حضرت سجاد (علیهالسلام) هر کدام خطابههای بدیعی انشاء فرمودند که در ترتیب آن بین روایات اختلاف است. در اینجا متن خطبه حضرت سجاد (علیهالسلام) که در بحارالانوار نقل شده است بیان میگردد:پس حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) با اشاره، مردم را به سکوت دعوت فرمود، نفسها در سینهها ماند و سکوت مطلق همهجا را فراگرفت. آنگاه امام سجاد (علیهالسلام) اینگونه خطبه تاریخی خود را ایراد فرمود: پس از حمد و ثنای الهی، از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یاد کرد و بر او درود فرستاد و خطاب به مردم گفت: ای مردم! هر کس مرا میشناسد، میداند که من کیستم و آنکه مرا نمیشناسد، بداند که من علی فرزند حسینم که او را در کنار فرات بدون هیچ گناهی و یا اینکه از او خونی طلب داشته باشند، از دم شمشیر گذراندند. من فرزند آن کس هستم که پرده حریم حرمت او را دریدند، و اموال او را به غارت بردند و افراد خانواده او را به زنجیر اسارت کشیدند. من فرزند آن کس هستم که او را با زجر و شکنجه کشتند (انا ابن من قتل صبرا؛ قتل صبر این است که موجود زندهای را نگه دارند و بر او شمشیر، نیزه، سنگ و امثال آن بزنند تا بمیرد) و همین افتخار ما را بس است. ای مردم! شما را به خدا سوگند آیا به خاطر دارید که به پدرم نامهها نوشتید و او را دعوت کردید ولی با او نیرنگ باختید؟ با او پیمان وفاداری بستید و با او (و نماینده او) بیعت کردید ولی به هنگام حادثه، او را تنها گذاشتید و با او به پیکار برخاستید و او را مخزول نمودید؟ پس شما را هلاکت و نابودی باد! چه بد توشهای برای خود پیش فرستادید!! و برای شما چه زشت و ناپسند بود. به من بگوئید با کدام چشم میخواهید به روی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بنگرید هنگامی که به شما بگوید: عترت مرا کشتید و حریم حرمت مرا شکستید. پس شما دیگر از امت من به حساب نمیآئید. راوی میگوید: هنگامی که سخن امام بدینجا رسید، از هر طرف صدای آن جماعت بیشمار به گریه بلند شد و به همدیگر میگفتند: نابود شدید، آیا میدانید؟! [۳۹۰]
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج۱، ص۲۹۸.
این خطبه حاوی نکات متعدد جالبی است که با تامل عمیق در آن قابل استفاده است.۱۶.۳ - امام در مجلس عبیداللهبه هر تقدیر و با هر رنج و مشقت و مصیبتی بود، فاصله دروازه کوفه تا قصر دارالاماره طی شد، ابنزیاد که در قصر خود جلوس کرده بود، اذن عام داده بود تا همه برای مشاهده فتوحات او حاضر شوند. قبلا سر مقدس حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) نیز در برابر او حاضر شده بود و او با چوبدستی خود به آن جسارت میکرد.در این حال کاروان اسرا وارد قصر شدند و حضرت زینب (سلاماللهعلیها) با جمعی از کنیزان در گوشهای نشستند و بین ایشان و ابنزیاد سخنانی رد و بدل شد که بسیار عالی است. [۳۹۲]
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج۱، ص۲۹۹.
بعد از آن ابنزیاد به سوی علی بن حسین (علیهالسلام) نگاه کرد و گفت: این کیست؟ گفته شد: علی بن حسین است. ابنزیاد گفت: مگر خدا علی بن حسین را نکشت؟ علی بن حسین (علیهالسلام) فرمودند: مرا برادری بود که نام او علی بن حسین بود و مردم او را کشتند. عبیدالله گفت: بلکه خدا او را کشت!! علی بن حسین (علیهالسلام) فرمود: الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها؛ خداوند جانها را به هنگام مرگشان میگیرد. ابنزیاد خشمگین شد و گفت: در پاسخ من با جسارت سخن میگوئی؟! او را گردن بزنید. زینب (سلاماللهعلیها) چون چنین دید، امام سجاد (علیهالسلام) را در آغوش خود کشید و گفت: ای پسر زیاد هر چه از خون ما ریختی، تو را بس است. به خدا از او جدا نخواهم شد. اگر قصد کشتن او را داری مرا نیز با او بکش!! ابنزیاد لحظهای به زینب و علی بن حسین (علیهماالسلام) نگریست و گفت: خویشی چه شگفتانگیز است. به خدا سوگند که این زن دوست دارد با برادر زادهاش کشته شود. گمان میکنم که این جوان با همین بیماری درگذرد. علی بن حسین (علیهالسلام) رو به عمهاش زینب (سلاماللهعلیها) کرد و گفت: ای عمه بگذار تا من با او صحبت کنم. آنگاه روی به ابنزیاد کرد و فرمود: ابالقتل تهددنی یابن زیاد؟! اما علمت ان القتل لنا عادة و کرامتنا الشهادة؛ آیا مرا به قتل تهدید میکنی؟! مگر نمیدانی که کشته شدن عادت ماست و شهادت در راه خدا برای ما کرامت است؟! ۱۶.۴ - امام در زندان کوفهپس از پایان یافتن مجلس عبیدالله بن زیاد، دستور داد تا امام سجاد (علیهالسلام) و اهل بیت را به خانهای که جنب مسجد اعظم کوفه قرار داشت، برده و در آنجا جای دهند، و آن منزل زندان این بزرگواران بود. در این خلال که آنان در این زندان به سر میبردند عبیدالله توسط قاصدان خبر قتل امام حسین (علیهالسلام) را در همهجا منتشر کرد و در ضمن نامهای به یزید نوشت و با اطلاع آنچه گذشت، کسب تکلیف کرد که دستور آمد، اسرا را با سرها به شام گسیل کند.حال مدت وقوف در این زندان چقدر طول کشیده و حال حضرت سجاد (علیهالسلام) و بقیه اسرا و خاندان اهل بیت چگونه بوده است؟ بهصورت مشخص در تاریخ چیزی نیامده است. تنها واقعهای که مربوط به حضرت زینالعابدین است و شاید در اوایل ورود به این زندان، به صورت اعجاز رخ داده است، همان بازگشت حضرت سجاد (علیهالسلام) به صحرای کربلا برای گزاردن نماز و دفن اجساد پاره پاره پدر و سایر شهداست. بعد از رسیدن پاسخ یزید مبنی بر اعزام سر مبارک حضرت ابیعبدالله (علیهالسلام) و سرهای کسانی که با او کشته شدهاند و حمل آنچه از حضرت غارت شده و اهل و عیال او، عبیدالله شخصی به نام مخفر بن ثعلبه عائذی را طلبید و زنان و سرها را به او سپرد و او هم آنها را مانند اسیران کفار به سمت شام به حرکت درآورد. در حالی که در بین راه مردم شهر و دیار آنها را میدیدند! این نقل جناب سید بن طاوس (رحمةاللهتعالیعلیه) بود. ولی شیخ مفید (رحمةاللهعلیه) در الارشاد مطلب دیگری دارد و آن اینکه: عبیدالله بن زیاد دستور داد تا اسیران کربلا آماده شوند و امر کرد تا حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) را با زنجیر ببندند، آنها نیز دستهای حضرت را به گردن ایشان زنجیر کردند و سپس به عنوان اسیر در پشت سرهای شهدا، آنها را روانه کردند و مخفر بن ثعله عائذی و شمر بن ذی الجوشن با آنها بودند. پس رفتند تا به گروهی که سر حضرت ابیعبدالله (علیهالسلام) با آنها بود، ملحق شدند. و حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) با احدی از آن گروه در طول راه حتی یک کلمه سخن نگفت تا به شام رسیدند. طبری نیز در تاریخ خود آورده که در پشت سر اسیران علی بن حسین (علیهالسلام) را حرکت دادند در حالی که دستهایش را به گردن او بسته بودند و همسر و بچههایش همراهش بودند. [۴۰۵]
طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۶، ص۲۵۴.
بنابر نقل منتهی الآمال در کامل بهائی آمده که ... و غل گران بر گردن امام زینالعابدین (علیهالسلام) نهاد، چنانکه دستهای مبارکش را بر گردن بسته بود. امام در راه به حمد و ثنای خدا و تلاوت قرآن و استغفار مشغول بود و هرگز با هیچکس سخن نگفت مگر با عورات (زنهای) اهل بیت (علیهمالسلام). [۴۰۶]
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج۱، ص۳۰۳.
از این چند نقلی که ذکر شد به دست میآید: حضرت سجاد (علیهالسلام) چگونه این مسیر طولانی کوفه تا شام را با سختترین شکنجه و بدترین وضعیت ممکن، پیمودهاند و علاوه بر اینها شماتتها، آزارها و طعنههای ساکنین بعضی از منازل بین راه و هزاران اذیت از طرف دژخیمان مسئول این قافله را باید اضافه کرد و به گوشهای از مصائب این امام همام و اهل بیت عصمت و طهارت (علیهمالسّلام) واقف شد. پس از طی شدن مسیر طولانی کوفه تا شام با همه مصائب و رنجهایی که برای اهل بیت عصمت و طهارت (علیهمالسّلام) ویژه حضرت امام سجاد (علیهالسلام) در برداشت، بالاخره این کاروان به شام میرسد و بر اساس بعضی از اسناد تاریخی مدت مدیدی در پشت دروازه شهر معطل میماند تا شامیان شهر را آماده کنند. در این خلال شهر آراسته شده و هزاران نفر به کوچهها و خیابانها میریزند و مشغول پایکوبی و خوشحالی میشوند و اهل بیت را در نهایت استخفاف وارد شهر میکنند. در روایت آمده است که از امام سجاد (علیهالسلام) پرسیدند سختترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟ در پاسخ سه بار فرمود: الشام، الشام، الشام. [۴۰۷]
اشتهاردی، محمدمحمدی، سوگنامه آل محمد، ص۴۵۹، به نقل از عنوان الکلام.
[۴۰۸]
فشارکی، محمدباقر، عنوان الکلام، ص۱۱۸.
۱۷.۱ - ورود امام و کاروان اسرا به شامبیش از چهل سال است که منطقه شام با مدیریت خاندان ابوسفیان اداره میشود. از زمانی که این منطقه فتح شده تا حال مداوم در تحت سلطه خاندان اموی بوده و بر اساس منویات پلید آن خاندان تربیت شده است. یکی از شاخصههای اعتقادی معاویه و سایر امویان، ضدیت با دودمان پیامبر بویژه حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بوده و آنچنان جو سنگین تبلیغاتی علیه امام علی (علیهالسلام) در این منطقه حاکم بوده است که مردم نه تنها او و شیعیانش را دشمن میدانستند بلکه اساسا به ایمان آنها باور نداشتند. بر اساس همین تربیتها و تبلیغات، در جنگ صفین حدود صد هزار نفر از این منطقه، در مقابل مولی صف کشیدند و اکنون در زمان حاکمیت یزید، این شهر آماده ورود کاروان از اسرای خاندان عصمت و طهارت (علیهمالسّلام) شده است که در آن فرزندان امام علی (علیهالسلام) حضور دارند.جناب سید بن طاوس در کتاب مقتل خود به نام اللهوف علی قتلی الطفوف آورده است: هنگامی که کاروان اسیران را به درب مسجد شام آوردند، یک پیرمرد شامی به نزدیک زنان و اهل بیت حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) آمد و گفت: خدا را سپاس میگویم که شما را کشت و نابود کرد!! و یزید را به شما مسلط ساخت! و شهرها را از مردان شما رهایی بخشید!! (در همین قسمت در الامالی شیخ صدوق آمده است که پیرمردی از شیوخ اهل شام جلو آمد و گفت: حمد خدای را که شما را کشت و هلاک کرد و شاخ فتنه را قطع نمود و بعد هرچه میتوانست ناسزا گفت) پس چون کلامش تمام شد علی بن حسین (علیهالسلام) به او فرمود: ای پیرمرد! آیا قرآن خواندهای؟ گفت: آری. فرمود: آیا این آیه را خواندهای قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی؛ پیرمرد گفت: آری تلاوت کردهام. امام سجاد (علیهالسلام) فرمود: ما قربی هستیم، ای پیرمرد! آیا این آیه را قرائت کردهای؟ و اعلموا انما غنمتم من شیء فان الله خمسه و للرسول و لذی القربی؛ گفت: آری. علی بن حسین (علیهالسلام) فرمود: قربی ما هستیم، ای پیرمرد! آیا این آیه را قرائت کردهای؟ انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا؛ آن پیرمرد گفت: آری. علی بن حسین (علیهالسلام) فرمود: ای پیرمرد! ما اهل بیتی هستیم که به آیه طهارت اختصاص داده شدیم! راوی میگوید: آن پیرمرد ساکت ماند و از آن سخنی که گفته بود پشیمان شد. آنگاه روی به علی بن حسین (علیهالسلام) کرد و گفت: تو را به خدا سوگند شما همان خاندان هستید؟! علی بن حسین (علیهالسلام) فرمود: به خدا سوگند بدون شک ما اهل بیت عصمت طهارت هستیم و به حق جدمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ما همان خاندانیم. در این هنگام آن پیرمرد گریست و عمامهاش را از سر گرفته و به زمین زد و سر به سوی آسمان برداشت و گفت: خدایا! من از دشمنان آل محمد خواه از انسیان باشند و یا از جنیان، به درگاه تو بیزاری میجویم. سپس به حضرت عرض کرد: آیا برای من توبهای هست؟ علی بن حسین (علیهالسلام) فرمود: آری اگر توبه کنی خدا بر تو میبخشاید و تو با ما خواهی بود. آن پیرمرد گفت: من از آنچه گفتم توبهای میکنم. بعد که خبر این برخورد پیرمرد به یزید رسید دستور داد تا او را بکشند و کشته شد. از این روایت اولا شیوه برخورد حضرت سجاد (علیهالسلام) با یکی از دشمنان ناآگاه خاندان اهل بیت روشن میشود که با چه اسلوب بدیعی از راه قرآن او را هدایت کردند. ثانیا نفوذ کلمه ایشان قابل توجه میباشد که چگونه با کلام خود، دشمن را منقلب میسازند. ۱۷.۲ - امام و اسرا در کاخ یزیدیزید در قصر خود در محلی که بر جیرون (دمشق واقع است. در ابتدا مصلای صائبین بوده است که نحلهای از اهل کتاب هستند. سپس یونانیها در آن مکان به تعلیم دین خود پرداخته و بعد از آن به دست یهود افتاد و همچنین زمانی در اختیار بتپرستان بود. و درب این بنا را که از بناهای بسیار زیبا بوده، باب جیرون میگفتند. سر حضرت یحیی بن زکریا (علیهالسلام) را بر در همین باب جیرون آویختند و پس از آن سر حضرت حسین بن علی (علیهالسلام) در همین موضع آویخته شد و مکان آن ظاهرا الآن در مسجد اموی دمشق است. ) مشرف بود، روی تخت نشسته بود و آنچنانکه در خبر سهل آمده است بر سر او تاجی بود که مزین به در و یاقوت بود و اطراف او را گروه زیادی از پیرمردان قریش احاطه کرده بودند.در این وضعیت حاملان سر مقدس حضرت ابیعبدالله (علیهالسلام) وارد بر او شده و با ارائه سر، گزارشی از عملکرد خود دادند و یزید با آنان برخوردی عجیب نمود [۴۱۷]
ر. ک: قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج۱، ص۳۰۹.
و بعد کاروان اسیران کربلا بر او وارد شدند، اما چگونه؟ آنچنانکه در کتب تاریخی آمده بازماندگان نهضت حسینی را در حالی که دست مردها را که دوازده نفر بودند، به گردنشان بسته بودند و همه اسیران نیز به وسیله زنجیر به یکدیگر بسته شده بودند، بر یزید وارد کردند و همه را در مقابل او نگاه داشتند. در این هنگام بنابر نقل شیخ مفید در الارشاد مخفر بن ثعلبه که مسؤلیت کاروان اسرا را از طرف ابنزیاد به عهده داشت، صدایش را بلند کرد و گفت: این مخفر بن ثعلبه است که به خدمت امیرالمؤمنین آمده و گروهی از انسانهای فاجر و پست را برای او آورده است. که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) جواب دادند: آنچه را که مادر مخفر زاده است بدتر و پستتر است. (البته این جواب را ابننما از زبان یزید بازگو کرده است.) به هر حال هنگامی که اسیران با آن وضعیت دردناک در مقابل یزید ایستادند امام چهارم (علیهالسلام) در حالی که با یازده نفر دیگر به هم زنجیر شده بودند، به یزید فرمودند: تو را به خدا سوگند میدهم اگر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ما را در این حالت ببیند، گمان داری با تو چه خواهد کرد؟ بعد هم دختر امام حسین فریاد زد: ای یزید! آیا دختران رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باید اینگونه به اسارت گرفته شوند؟ اهل مجلس با شنیدن این جمله از دختر امام حسین (علیهالسلام) به گریه افتادند به گونهای که صدای گریه ایشان شنیده میشد. یزید چون وضعیت را به این صورت دید به ناچار دستور داد دستهای امام چهارم را باز کنند. و ریسمانها را بریده و غلها را بردارند. ۱۷.۲.۱ - نقل علی بن ابراهیم قمیباید توجه داشت این قطعه از تاریخ بنا بر روایتی که علی بن ابراهیم قمی (رحمةاللهعلیه) از امام صادق (علیهالسلام) نقل میکند، بدینصورت بوده است: چون سر مبارک حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) را با حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) و دختران امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بر یزید وارد کردند، علی بن حسین (علیهالسلام) را غل در گردن بود، یزید به او گفت: ای علی بن حسین حمد خدایی را که پدر تو را کشت. حضرت فرمود: لعنت خدا بر کسی باد که پدر مرا کشت.یزید چون این جمله کوبنده را شنید غضب کرده فرمان قتل آن حضرت را صادر کرد. حضرت فرمود: هرگاه بکشی مرا، پس دختران رسول خدا را چه کسی به منزلگاهشان برگرداند، در حالی که جز من محرمی ندارند. یزید گفت: تو آنها را بر میگردانی. پس یزید سوهانی طلبید و شروع کرد به سوهان کردن غل جامعه که به گردن آن حضرت بود. پس از آن گفت: ای علی بن حسین آیا میدانی چرا این کار را کردم؟ حضرت فرمود: بلی، میخواستی که جز خودت دیگری را بر من منت و نیکی نباشد. یزید گفت: به خدا قسم این بود آنچه اراده کرده بودم. بعد یزید این آیه را خواند که: ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم؛ آنچه از مصیبت و گرفتاری که به شما میرسد به سبب کارهای خودتان میباشد. حضرت فرمود: هرگز، چنین نیست که تو گمان کردهای، این آیه درباره ما نازل نشده است. بلکه آیه دیگری که درباره ما نازل شده این است: ما اصاب من مصیبة فی الارض و لا فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبراها؛ هیچ مصیبتی نه در زمین و نه در مورد خودتان به شما نمیرسد مگر اینکه قبل از اینکه آن را ایجاد کنیم در کتابی نوشته شده ثبت گردیده است. بعد حضرت فرمود: مائیم کسانی که چنین هستند. و بر آنچه بر ما فوت شده تاسف نمیخوریم و به آنچه به ما داده شده فرهمند و خوشحال نمیشویم. البته شیخ مفید در ارشاد فرموده: یزید به امام سجاد (علیهالسلام) گفت: ای پسر حسین پدرت رابطه خویشاوندی را نادیده گرفت و مقام و منزلت مرا در نیافت!! و با سلطنت من در آویخت و خدا آنگونه که دیدی با او رفتار کرد. در اینجا علی بن حسین (علیهالسلام) این آیه قرآن را تلاوت کردند که: ما اصاب من مصیبة... و یزید به فرزند خود خالد گفت: پاسخ او را بده. خالد نتوانست، یزید به او گفت: بگو، ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفو عن کثیر و امام چهارم (علیهالسلام) در ادامه فرمودند: ای یزید وای بر تو! اگر میدانستی چه عمل زشتی را مرتکب شدی و با پدرم و عموهایم چه کردی، مسلما به کوهها میگریختی!! و بر روی خاکستر مینشستی! و فریاد به واویلا بلند میکردی! که سر پدرم حسین فرزند فاطمه و علی را بر سر دروازه شهر آویختهای! و ما امانت رسول خدا در میان شما هستیم، تو را به خواری و پشیمانی فردا بشارت میدهم! و پشیمانی فردا زمانی است که مردم در روز قیامت گرد آیند. ۱۷.۲.۲ - اتفاقات دیگر در کاخباید توجه داشت در کاخ یزید در مدت حضور اسیران مظلوم کربلا در آنجا، اتفاقات بیشماری رخ داده که به شکل مبسوط در تاریخ درج شده است: مساله آوردن سر مبارک سیدالشهداء (علیهالسلام) و گذاشتن در مقابل یزید و خواندن اشعاری توسط یزید که بوی کفر میداد و اهانتهای مکرر به آن سر مبارک، خطبه بلیغ و انقلابی حضرت زینب (سلاماللهعلیها) که چهره کریه یزید را برای عالمیان برملا کرد و در واقع دادخواستی بود علیه او، داستان تنبه سفیر روم و صحبتهای او که منجر به شهادتش گردید، و مسائل دیگر. [۴۳۲]
ر. ک: قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج۱، ص۳۰۹ - ۳۱۸.
[۴۳۳]
نظری منفرد، علی، قصه کربلا، ص۴۸۸ - ۵۰۶.
اما در نهایت آنچه مربوط به حضرت سیدالساجدین، زینالعابدین (علیهالسلام) است اینکه بر اساس نقل علامه مجلسی در کتاب الاحمر آمده است: یزید به حضرت زینب گفت: سخن بگو!! حضرت فرمود: سخنگوی ما امام سجاد (علیهالسلام) است. بعد حضرت سجاد (علیهالسلام) این اشعار را خواند. لا تطمعوا ان تهینونا فنکرمک •••• و ان نکف الاذی عنکم و تؤذونا و الله تعلم انا لا نحبکم •••• و لا نلومکم ان لا تحبونا این توقع را نداشته باشید که شما به ما اهانت کنید و ما شما را گرامی بداریم! و ما را آزار نمودن شما خودداری کنیم ولی شما در آزار ما بکوشید. سوگند به خدا، تو میدانی که ما شما را دوست نمیداریم و شما را بدینخاطر که ما را دوست نمیدارید، ملامت نمیکنیم. یزید گفت: راست گفتی این غلام. ولی پدر و جد تو خواستند امیر باشند و خدای را سپاس که آنان را کشت و خونشان را ریخت. حضرت سجاد (علیهالسلام) فرمود: پیوسته نبوت و امارت برای پدران و اجداد من بوده است قبل از اینکه تو هنوز زاده شوی. لازم به ذکر است بر اساس اسناد متعددی که در کتب تاریخی آمده چندین بار یزید تصمیم به قتل حضرت سجاد (علیهالسلام) میگیرد که هر دفعه خداوند خطر را از سر حضرت دفع میکند. از جمله این تصمیمات اسکان حضرت در زندانی مخروبه است که هر لحظه انتظار فرود آمدن سقف آن میرفته است. ۱۷.۳ - اهانت به سر مبارک سیدالشهداءمساله اهانتهای مکرر یزید بن معاویه به سر مبارک و نورانی حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) از مسلمات تاریخی است و تمام گزارشگران آن را نقل کردهاند.این اهانتها انواع مختلفی داشته که در اینجا یکی از آنها را بیان میکنیم. در کتاب عیون اخبارالرضا آمده است که: فضل میگوید از حضرت رضا (علیهالسلام) شنیدم که میفرمود: چون سر حضرت حسین (علیهالسلام) را به شام حمل کردند، یزید امر کرد آن را بگذارند و سفرهای بگسترانند و او و اصحابش سر آن سفره شروع به خوردن کردند و آب جو (فقاع) مینوشیدند. وقتی فارغ شدند یزید امر کرد که سر را در طشتی زیر تخت بگذارند و تخته شطرنج را باز کنند و او نشست تا شطرنج بازی کند و مرتب حسین و پدرش و جدش (صلواتاللهعلیه) را یاد میکرد و آنها را استهزاء مینمود. هر موقع از رفیقش در بازی میبرد آب جو میخورد. پس سه بار آن را نوشید و زیادیاش را به روی آن طشت میریخت. شیعیان ما باید از خوردن آب جو و بازی با شطرنج اجتناب کنند و هر کس به آب جو یا شطرنج نگاه کرد، پس به یاد حسین (علیهالسلام) بیفتد و یزید و آل زیاد را لعنت کند تا خداوند عزوجل به این واسطه گناهان او را ولو به تعداد ستارگان باشد محو نماید. ۱۷.۴ - تصمیم یزید بر قتل امام سجاددر کتاب الدعوات راوندی آمده است: چونکه علی بن حسین (علیهالسلام) به سوی یزید برده شد او تصمیم به قتل حضرت گرفت. پس دستور داد حضرت در مقابل او بایستد و با ایشان صحبت کند تا از او کلمهای بشنود که موجب قتل او گردد. و حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) بر حسب آنچه که او صحبت میکرد، جوابش را میدادند. و این در حالی بود که در دستشان تسبیح کوچکی بود که با انگشتانشان آن را دور میچرخاندند و صحبت هم میکردند. یزید گفت: من با تو صحبت میکنم و تو جوابم را میدهی در حالی که با انگشتانت تسبیح را دور میچرخانی؟ چگونه این ممکن است؟حضرت فرمود: پدرم به من گفت از جدم که هر کس هنگامی که نماز صبح خواند قبل از اینکه رویش را برگرداند، صحبت نکند مگر اینکه تسبیح را در دست بگیرد و بگوید: اللهم انی اصبحت اسبحک و امجدک و احمدک و اهللک بعدد ما ادیر به سبحتی. و تسبیح را بگیرد و آن را بچرخاند بعد بدون اینکه تسبیح بگوید، به آنچه دوست دارد حرف بزند، برای او ثواب تسبیح و ذکر محسوب میشود و این حرزی است برای او تا اینکه به بستر برود. پس هرگاه به بسترش رفت، همین دعا را بخواند و تسبیح را زیر بالشت خود بگذارد تا موقع برخاستن از خواب نیز برای او ثواب ذکر خدا محسوب میگردد. من هم این کار را به عنوان اقتدای به جدم انجام دادم. در این موقع یزید گفت: با هیچکدام از شماها سخنی نگفتم مگر اینکه مرا جواب میدهید به آنچه که به آن پناه میبرم. پس او را عفو کرد و صله عطا نمود و دستور داد تا حضرت را آزاد کنند. البته در خبر دیگری که در کتاب لهوف تالیف سید بن طاوس (رحمةاللهعلیه) نقل شده، آمده است که بعد از خطبه غراء حضرت زینب (سلاماللهعلیه) که کوس رسوایی یزید به وسیله آن به صدا در آمد، او از شامیان نظر خواست که با اینها چه کنم؟ آنها با کمال بیادبی جملهای گفتند که قلم از ترجمه و بازگویی آن شرم دارد ولی محتوای آن این است که: آنها را از دم شمشیر بگذران!! در این حال نعمان بن بشیر که یکی از انصار است گفت: ببین اگر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود با آنان چه میکرد. تو نیز همان جور رفتار کن. در اینجا نقل قولی هم از حضرت امام باقر (علیهالسلام) که در آن مجلس حضور داشتند، بیان شده است که حضرت نیز با کلامی معجزهآسا رای یزید را از قتل اولاد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برگردانیدند. در پایان خبر آمده است که یزید سر بر زیرانداخت و سپس دستور داد تا آنان را از مجلس بیرون برند. در روایتی که از سیدنعمتالله جزایری در انوار النعمانیه نقل شده. آمده است که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) به منهال فرمودند: هیچگاه یزید ما را نمیطلبید مگر آنکه گمان میکردیم اراده قتل ما دارد و به جهت کشتن ما را میطلبد. [۴۴۲]
جزائری، سیدنعمةالله، انوار النعمانیه، ص۲۵۳.
و به هر تقدیر با توجه به شواهد متعددی که در اسناد تاریخی وجود دارد، یزید تصمیم قطعی به قتل حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) و جمیع همراهان ایشان داشته ولی خدای تعالی از جان حضرت و بقیه حفاظت نموده و این نقشه عملی نشده است. ۱۷.۵ - محل اقامت امام در شامپس از پایان مراسم ننگین کاخ یزید که به افتضاح و رسوایی او و ظهور کرامات و معجزات خاندان نبوت ختم شد، یزید دستور داد خاندان عصمت و طهارت و بازماندگان کربلا را از آن مجلس بیرون ببرند و در منزلی ساکن کنند. اما وضعیت آن منزل چگونه بوده است؟ باید به سراغ سندهای تاریخی برویم تا از کیفیت ماوی و مسکن خاندان وحی و نبوت و عزیزان آل الله مطلع گردیم.۱۷.۵.۱ - نقل بصائر الدرجاتدر کتاب بصائر الدرجات که از قدیمیترین و معتبرترین کتب تاریخی است آمده است: محمد حلبی از امام صادق (علیهالسلام) نقل میکند که حضرت فرمودند: چون حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) و سایر همراهانش را به حضور یزید بن معاویه آوردند، آنها را در منزلی قرار دادند، بعضی از آنان گفتند: ما را در این منزل قرار دادند تا بر سر ما خراب شود و همگی کشته شویم. در این حال نگهبانان آن منزل که رومی بودند با زبان رومی گفتند: نگاه کنید به اینان!! میترسند که سقف بر آنان فرو ریزید. هر آینه فردا از اینجا خارج شده و همگی کشته خواهند شد. حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فرمود: در بین آنان هیچ کس جز من رومی را خوب نمیدانست.از این حدیث بخوبی به دست میآید که آن منزل به گونهای بوده است که هر لحظه انتظار این میرفته که بر سر آن عزیزان خراب شود و همگی به قتل برسند. از این گذشته نگهبانان میدانستهاند که اگر این هم واقع نشود، فرد آنها کشته خواهند شد. ۱۷.۵.۲ - نقل صدوقشیخ صدوق در کتاب الامالی خود از قول فاطمه دختر علی (علیهالسلام) نقل میکند که فرمود: یزید امر کرد زنان و نسوان امام حسین (علیهالسلام) را با حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در زندانی حبس کنند که آن زندان نه آنها را از گرما حفظ میکرد و نه از سرما. تا اینکه پوستهای آنان ورق ورق شد و پوست انداخت. (در دنباله روایت آمده است که در آن ایام در بیت المقدس هیچ سنگی را برنداشتند مگر اینکه زیر آن خون تازه بود و مردم به خورشید که نگاه میکردند آن را بر روی دیوارها بهصورت سرخی میدیدند کان خورشید به ملحفههای زرد رنگ میماند تا اینکه علی بن حسین (علیهالسلام) به همراه نسوان از آن زندان خارج شدند و سر حضرت امام حسین (علیهالسلام) به کربلا برگردانیده شد.)۱۷.۵.۳ - نقل جزایریبر اساس نقل سیدنعمتالله جزایری، در خبری که ملاقات امام سجاد (علیهالسلام) را با منهال میکند، در ادامه آن آورده است: منهال گفت: عرضه داشتم آقای من اکنون کجا میروید فرمود: آنجایی که ما در آن هستیم، سقف ندارد و آفتاب ما را گداخته است و هوا را در آنجا نمیبینیم، فعلا به جهت ضعف بدن بیرون آمدهام و از آنجا فرار میکنم تا لحظهای استراحت کنم و زود برگردم چرا که بر زنها میترسم، پس در این حال که با آن حضرت تکلم میکردم و او با من حرف میزد دیدم ندای زنی بلند شد و آن جناب را صدا زد که کجا میروی ای نور دیده، و آن زن جناب زینب دختر علی مرتضی (سلاماللهعلیه) بود. پس حضرت برگشت و من از او منصرف شدم و من پیوسته او را یاد میکنم و گریه میکنم. [۴۴۷]
جزائری، سیدنعمةالله، انوار النعمانیه، ج۳، ص۲۵۳.
۱۷.۵.۴ - نقل مناقبدر کتاب مناقب نیز آمده است که ابیمخنف و دیگران نقل کردهاند که یزید دستور داد سر مبارک حسین (علیهالسلام) را بر سر در منزلش نصب کنند و به اهل بیت حسینی دستور داد تا وارد منزل او شوند، چون زنان بر منزل او وارد شدند هیچکس از آل معاویه و آل ابیسفیان نماند مگر آنکه آنها را با گریه و زاری و شیون و صیحه استقبال نمود و آن خانمها آنچه از لباس و زیور داشتند، خدمت آن عزیزان آوردند و سه روز برای حضرت حسین (علیهالسلام) عزاداری برپا داشتند. (در دنباله این حدیث نیز داستانی از هند همسر یزید آمده است که جالب به نظر میرسد.) [۴۴۹]
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج۱، ص۳۱۴.
باید توجه داشت شاید داخل نمودن اسرا به حرمسرا و منزل خصوصی یزید به منظور به رخ کشیدن و تحقیر بیش از پیش آنان بوده است و این رسمی از رسوم جاهلیت بوده که وقتی اسیری میگرفتند او را برای دیدن منزل خود به آن منزل میبردهاند تا قدرتنمایی کنند [۴۵۰]
ر. ک: فرهاد میرزا معتمدالدوله، قمقام زخار، ص۵۷۱.
ولی با تدبیر الهی این مساله به ضرر قطعی یزید منجر گردید و تاثیر عجیبی بر وضع داخلی منزل او به نفع جریان حق بر جای گذاشت.۱۷.۵.۵ - نقل شیخ مفیدبه هر تقدیر چنانچه شیخ مفید بنابر نقل منتهی الآمال نیز آورده: بعد از اینکه جو کاخ یزید علیه او عوض شد او لحن خود را عوض کرده و دستور داد اهل بیت حسینی را به خانهای که برای آنها آماده کرده بودند ببرند و علی بن حسین (علیهالسلام) هم با آنان بودند و آن خانه در کنار قصر یزید واقع شده بود. [۴۵۱]
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج۴۵، ص۳۱۳.
اما در بعضی از اسناد هم آمده است که: یزید آنان را در منزل خصوصی خود جای داد و هیچ وقت ناهار و شام نمیخورد مگر اینکه حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) حاضر باشند. و شاید این مربوط به اواخر حضور اهل بیت در شام باشد که با افشاگریها و خطبههای تاریخی آنان کاملا جو شهر علیه یزید تغییر کرده و او در صدد انجام کارهای تبلیغی برای مبارزه با این جو بر آمده است که یکی از آنها احترام به اسیران کربلا بوده است. و بالاخره در خبر دیگری که کامل بهائی آن را نقل میکند چنین آمده است که امکلثوم (در مصدر به جای امکلثوم، زینب (سلاماللهعلیها) آمده است.) کسی را نزد یزید فرستاد تا اجازه دهد برای حسین (علیهالسلام) به سوگواری بپردازند!! اهل بیت در آنجا هفت روز عزاداری نمودند و هر روز گروه زیادی از زنان شام، گرد آنها جمع میشدند و عزاداری میکردند. (در ادامه آمده است: مروان به نزد یزید رفت و او را از اجتماع مردم در آن محل آگاه کرد و گفت روحیه مردم شام دگرگون شده است و ماندن اهل بیت در شام به صلاح پادشاهی تو نیست و پیشنهاد داد تا آنان به مدینه گسیل شوند.) [۴۵۴]
فرهاد میرزا معتمدالدوله، قمقام زخار، ص۵۷۹.
[۴۵۵]
نظری منفرد، علی، قصه کربلا، ص۵۲۰.
از این سند هم به دست میآید که بالاخره پس از تغییر شرایط احتمالی شهر دمشق به نفع خاندان حسینی، آنان در محل جدید مستقر شدند و در ادامه فعالیتهای تبلیغی خود با اقامه عزاداری بر سالار شهیدان هر چه بیشتر به رسواسازی خاندان ننگین اموی پرداختند که بازتاب آن از زبان مروان بن حکم نقل گردید. ۱۷.۶ - خطبه غراء امام در شامپس از گذشت مراسم غمباری که در کاخ یزید برگزار شد و اهل بیت عصمت و طهارت (علیهمالسّلام) با برخوردهای سنجیده و صحبتهای قاطع و کوبنده خود، بخش زیادی از نقشههای دستگاه اموی و شخص یزید برای هدم نام دین و جریان امامت حق را نقش بر آب نمودند، در این حال یزید تصمیم گرفت در روز جمعه که روز اجتماع گسترده مسلمین در مسجد جامع شهر است از راه خطبههای نماز جمعه که توسط یکی از علماء سوء و خطباء خود فروخته دستگاه اموی قرائت میشد، کار تبلیغی گستردهای بر ضد خاندان وحی و نبوت بویژه حضرت علی و امام حسین (علیهماالسلام) انجام دهد. و این البته در تداوم حدود چهل سال کار تبلیغی مداوم علیه خاندان امامت و ولایت بود که در شام انجام میشد. از اینرو چون روز جمعه فرا رسید، یزید یکی از خطبای برجسته خود را به منبر فرستاد و دستور داد آنچه میتوانی در مذمت حسین و پدرش بیان کن و او چنین کرد و بعد در تعریف و تمجید از یزید و معاویه بسیار طولانی صحبت کرده و برای آنها از بیان هیچ خوبی و زیبایی فروگذار نکرد.و این در حالی بود که یزید حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) را با خود به مسجد برده بود. حضرت که این سخنان را شنید فریاد برآورد: ویلک ایها الخاطب اشتریت مرضاة المخلوق بسخط الخالق فبتوا مقعدک من النار. وای به تو ای سخنران!! رضایت مخلوق را به قیمت سخط و ناراحتی خالق خریداری نمودی (و برای خشنودی یک مخلوق، خدا را بر خود خشمناک ساختی) پس جایگاهت آتش دوزخ خواهد بود!! سپس حضرت به یزید فرمودند: ای یزید به من اجازه بده تا بر این چوبها بالا رفته و چند کلمه سخن بگویم که موجب خشنودی خداوند باشد. و این حضاری که در مجلس نشستهاند (نیز از آن بهرهمند شده) به اجر و ثوابی نائل گردند. یزید از این کار شدت ابا داشت. مردم و اطرافیان او به او گفتند: یا امیرالمؤمنین بگذار تا بر منبر بالا رود شاید چیزی از او بشنویم. یزید که از صلاحیتهای علمی و مقام حضرت بخوبی آگاه بود گفت: اگر او بر منبر بالا رود، پائین نمیآید مگر اینکه مرا و آل ابیسفیان را مفتضح نموده و رسوا سازد. به او گفتند: این جوان بیمار و شکست خورده چگونه چنین قدرتی خواهد داشت؟ یزید گفت: او از خانوادهای که علم و دانش را به کام خود کشیدهاند و از شیرخوارگی بمانند مرغی که به جوجههایش دانه میدهد، به آنها علم و کمال تعلیم شده است ولی مردم دست از اصرار برنمیداشتند و پیوسته از یزید میخواستند که موافقت کند. در بعضی روایات آمده که فرزند یزید نیز با اصرار از پدر میخواست که با این خواسته موافقت کند تا بالاخره او رضایت داد و حضرت بر منبر بالا رفتند و شروع به ایراد خطبهای نمودند که نقش اول را در بقاء و تداوم نهضت حسینی بازی کرد و اگر این خطبه نبود چه بسا اهداف و ماهیت این نهضت مخفی میماند، و ستمکارانی که دست به این جنایت بزرگ زده بودند رسوا نمیگردیدند. حضرت بر بالای منبر ابتدا حمد و ثنای الهی را بجا آورد و بعد خطبهای خواند که همه مردم گریستند تا بیقرار شدند و بشدت عواطف آنها تحت تاثیر قرار گرفت. فرمود: ای مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ویژگی بر دیگران فضیلت بخشیده است. به ما علم و بردباری و سخاوت و فصاحت و شجاعت و محبت در قلوب مؤمنین ارزانی داشت و ما را بر دیگران برتری داد به اینکه پیامبر برگزیده اسلام حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از ماست. صدیق (حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهالسلام)) از ماست، جعفر طیار از ماست، شیر خدا و شیر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) (حضرت حمزه) از ماست، امام حسن و امام حسین همان دو سبط بزرگوار این امت از ماست و مهدی این امت (که دجال را میکشد) از ماست. حال هر کس مرا شناخت که شناخت و برای آنان که مرا نمیشناسند خاندان خود و حسب و نسبم را بیان خواهم کرد. ۱۷.۶.۱ - محتوای خطبهمحتوای خطبه حضرت دارای چند بخش است.۱۷.۶.۱.۱ - معرفی خویشای مردم! من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، من فرزند کسی هستم که حجرالاسود را با ردای خود حمل کرد و در جای خود نصب فرمود، من فرزند بهترین کسانی هستم که لباس احرام پوشید، من پسر بهترین انسانی هستم که کفش به پا کرد و برای طواف به دور خانه خدا پا برهنه شد. من فرزند بهترین طوافکنندگان و سعی بجا آوردگانم. من فرزند بهترین حجکنندگان و تلبیهگویان هستم. من پسر آن کسی هستم که بر براق سوار شده و در هوا حرکت نمود. من فرزند کسی هستم که در یک شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصی برده شد. من پسر کسی هستم که جبرئیل او را به سدرة المنتهی برد. من فرزند کسی هستم که به مقام قرب ربوبی نائل آمد. و آنقدر به خدا نزدیک و نزدیکتر شد تا آنکه فاصله او بهاندازه دو (انتهای) کمان یا نزدیکتر بود. من پسر آن کسی هستم که فرشتگان آسمان به او اقتدا کرده و نماز خواندند، من پسر آن کسی هستم که خدای بزرگ به او وحی کرد آنچه را که وحی کرد، من پسر محمد برگزیده خدا هستم.من فرزند علی مرتضی هستم. من پسر کسی هستم که سران مشرکین را کوبید، و دماغ آنها را به خاک مالید تا به وحدانیت حضرت حق اقرار کردند و گفتند: لا اله الا الله، من پسر کسی هستم که جلوی پیامبر با دو شمشیر میجنگید و با دو نیزه مبارزه میکرد. او دو بار هجرت کرد و دو بار بیعت نمود. او در جنگ بدر و حنین نبرد نمود و بهاندازه یک چشم بههمزدن به خدا کفر نورزید. من فرزند صالح مؤمنین و وارث انبیاء و از بین برنده مشرکان و امیر پیشوای مسلمین و فروغ چشم جهادگران و زینت عبادتکنندگان و افتخار گریهکنندگانم، کسی که بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از آل یاسین و رسول رب العالمین است. من پسر کسی هستم که جبرئیل او را تایید و میکائیل او را یاری کرد. من فرزند آنم که از حرم مسلمین حمایت کرد و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید و بر ضد دشمنان ناصب و عنود خود مجاهده نمود. او در بین قریش با افتخارترین انسانی است که قدم به این زمین نهاد و اول شخصیتی است که دعوت ایمان را اجابت نمود و به فراخوانی خدا و پیامبرش لبیک گفت. آری او اولین سبقتگیرندگان به همه خوبیها بود و کوبنده متجاوزین و نابودکننده مشرکین و تیری از تیرهای الهی به سر منافقین و زبان حکمت عباد الهی که پرستش خداوند میکنند و نصرتگر دین خداوند و ولی امر الهی و بوستان حکمت خداوندی و حامل علم خدا و مخزن علم اوست. اوست که جوانمرد است و بخشنده، زیبا و نیکو چهره و هوشمند و پاک، از سرزمین حجاز است و مرضی خدا، پیشگام است و پیشوای بلند همت، صابر و بسیار روزهگیرنده، مهذب و بسیار عبادتکننده، قطعکننده پشتها و نسلهای مشرکین، پراکندهکننده حزبهای کفر، از همگان پر جراتتر و قویدلتر و دارای ارادهای محکم و عزمی استوار و راسخ و از همه باصلابتتر و خلل ناپذیرتر، اوست که شیر دلاور است همان کس که در جنگها به هنگام برهم خوردن نیزهها و نزدیک شدن پیشتازان جنگ، کافران را بمانند خردکردن سنگ آسیا، خرد میکرد و میکوبید و مانند طوفان کوبنده که خار و خاشاک را درهم میریزد، دشمنان را درهم میریخت. شیر حجاز و یکه سوار عراق، کسی که هم مکی است هم مدنی، هم خیفی است هم عقبی (منتسب به خیف که مسجدی است در منی و عقبه) هم بدری است هم احدی، اوست کسی که در بیعت شجره یکهتاز میدان بود و در هجرت هم، آقای عرب، و شیر میدان نبرد، وارث دو مشعر (مشعر و عرفات) و پدر دو سبط رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یعنی حسن و حسین، آری این است جد من علی بن ابیطالب. ۱۷.۶.۱.۲ - معرفی نسبحضرت بعد از این معرفی که از امیرالمؤمنین حضرت علی (علیهالسلام) به عمل آورد، در جایی که جز دشنام و نکوهش و لعن و یاوه نسبت به او چیزی گفته نشده بود، فرمود: من فرزند فاطمه زهرایم، من فرزند خدیجه کبرایم (و در بعضی روایتها آمده که فرمود: من فرزند کسی هستم که از روی ظلم کشته شد من پسر کسی هستم که سرش را از قفا بریدند. من پسر تشنه کامی هستم که با لب تشنه به شهادت رسید. من پسر کسی هستم که پیکرش در زمین کربلا افتاده است، من پسر کسی هستم که عمامه و عبایش ربوده شد.) پس پیوسته میفرمود: من من و به این حدیث بلند افتخار و حماسه ادامه میداد تا شیون مردم به گریه بلند شد.آری مردم زار زار گریستند و صدای گریه و ناله، همه مجلس را فراگرفت. در این حال یزید ترسید که مبادا فتنه و انقلاب و آشوبی ایجاد شود، به مؤذن فرمان داد: اذان بگو. او گفت: الله اکبر امام سجاد (علیهالسلام) فرمود: هیچ چیزی از خدا بزرگتر نیست. او گفت: اشهد ان لا اله الا الله حضرت فرمود: موی و پوست و گوشت و خونم به یکتایی خداوند شهادت میدهد. و هنگامی که مؤذن گفت: اشهد ان محمدا رسول الله، حضرت از بالای منبر به یزید رو کرد و فرمود: محمد همین که موذن به رسالت او شهادت داد. آیا جد من است یا جد تو؟ اگر ادعا کنی که جد توست، دروغ گفتهای و کافر شدهای و اگر جد من است پس چرا خاندان او را کشتی و آنان را از دم تیغ گذراندی؟ سپس موذن بقیه اذان را گفت و یزید پیش آمد و نماز ظهر را خواند. دقت در این خطبه و مضمون آن که چگونه حضرت سجاد (علیهالسلام) پرده جهل و نادانی مردم نسبت به پدر و جد خود را دریده و آن شخصیتهای والایی که در بین این مردم ناشناخته ماندهاند را معرفی میکند و توجه به شرایط خفقانآمیز مجلس، گوشهای از نقش استثنایی حضرت سجاد (علیهالسلام) و شجاعت ایشان را برای ما روشن مینماید. ۱۷.۶.۲ - بازتاب خطبه امامپر واضح است خطبه تاریخی حضرت سجاد (علیهالسلام) در مسجد دمشق چه تاثیر عمیقی در جو عمومی شام بر جای گذاشته است. این تاثیر را از خلال روایت مربوط به این خطبه هم میتوان به دست آورد، آنجا که راوی نقل میکند: ضج الناس بالبکاء و النحیب.مردم با گریه و شیون ضجه میزدند و ناله میکردند. و در روایت دیگر آمده: فعلت الاصوات بالبکاء. صداها به گریه بلند شد. آری مردم حاضر در آن مسجد که بخش عمدهای از بزرگان شهر و ارکان حکومت یزید بودند، بشدت تحت تاثیر این بیانات قرار گرفته و زمینه بیداری آنان فراهم گردید و در همان مجلس، عدهای زبان به اعتراض گشودند و وقتی یزید برخاست تا نماز بگذارد، عدهای یا نماز خوانده و عدهای هم نماز نخواندند و پراکنده شدند. به علاوه وضع عمومی شهر به گونهای شد که یزید مجبور گردید در مقابل درخواست بازماندگان حادثه کربلا که میخواستند برای مصائب امام حسین (علیهالسلام) عزاداری کنند، تسلیم شود و محلی را به نام دار الحجاره برای آنها منظور کرد و آنها هفت روز به اقامه ماتم پرداختند و حتی آنچنانکه ابیمخنف که از واقعهنگاران و مورخین بزرگ و والا مقام است، مینویسد: آنچنان ذکر حسین (علیهالسلام) همهجا را فراگرفت که یزید قرآن را به قسمتهای مختلف تقسیم کرد و در مسجد به مردم میداد تا قرآن بخوانند و بدینوسیله توجهشان از یاد حسین (علیهالسلام) منصرف گردد ولی هیچچیز نمیتوانست آنها را از این مساله منصرف سازد. [۴۶۶]
ابیمخنف، لوط بن یحیی، مقتل ابیمخنف، ترجمه، ص۱۹۸ - ۲۰۰.
عزاداری سیدالشهداء (علیهالسلام) در دمشق باعث شد که تمام زنان قریش سیاه بپوشند و پس از مدتی عزاداری، یزید که اوضاع را نامناسب دید، تصمیم به انتقال کاروان اسرا به مدینه گرفت. [۴۶۷]
ابیمخنف، لوط بن یحیی، مقتل ابیمخنف، ترجمه، ص۲۰۰.
از دیگر آثار این خطبه و سایر برخوردهای بازماندگان حادثه عاشورا، این بود که شخص یزید بشدت در رفتار خود تجدید نظر کرده و البته از سر سالوس و ریا در برخورد با اهل بیت و بهویژه امام زین العابدین (علیهالسلام) اظهار محبت مینمود. اولا او که تصمیم داشت سر مبارک حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) را تا چهل روز بر بالای مناره مسجد جامع شهر نگه دارد، دستور داد آن را پائین آورده و با احترام کامل به قصر بیاورند. ثانیا محل سکونت اهل بیت حسینی (علیهمالسّلام) را تغییر داد به آنها محبت نمود. ثالثا گناه قتل سیدالشهداء (علیهالسلام) را به گردن ابنزیاد انداخت و او را لعن و نفرین میکرد و میگفت: اگر من بودم دست به چنین کاری نمیزدم و هرگز حسین را نمیکشتم، که البته همه این برخوردها مزورانه بوده و به جهت کنترل اوضاع اجتماعی در اطراف خود انجام شده است، چرا که در تاریخ ثبت است وقتی ابنزیاد به دمشق آمد او را در کنار دست راست خود مینشانید و با هم شراب میخوردند و... [۴۷۰]
سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص۱۴۶.
به هر حال واقعه دیگری که در خود مسجد اموی در ارتباط با تاثیر خطبه حضرت سجاد (علیهالسلام) گزارش شده است، مربوط است به یکی از علمای یهود که در آن مجلس حاضر بوده و بعد از شنیدن خطبه و سؤال از حسب و نسب امام سجاد (علیهالسلام) و اطلاع از اینکه او از اولاد رسول خدا است، بشدت به یزید اعتراض میکند و او خشمگین شده و دستور میدهد او را کتک بزنند و عمال یزید بشدت او را مضروب ساختند. [۴۷۲]
نظری منفرد، علی، قصه کربلا، ص۵۱۳ - ۵۱۴.
۱۷.۷ - مصائب حضرت سجاد و اسرا در شاماکنون این مصائب را آنچنان که ملا حبیبالله کاشانی در تذکرة الشهداء نقل کرده است، مرور میکنیم.امام سجاد (علیهالسلام) بر طبق روایتی به نعمان بن منذر مدائنی فرمودند: در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود: ۱- ستمگران در شام اطراف ما را با شمشیرهای برهنه و استوارکردن نیزهها، احاطه کرده و بر ما حمله مینمودند و سر نیزه به ما میزدند و ما را در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل میزدند. ۲- سرهای شهدا را در میان هودجهای زنهای ما قرار دادند، سر پدرم و عمویم عباس را در برابر چشمان عمههایم زینب و امکلثوم (علیهماالسلام) نگه داشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم را در برابر چشم سکینه و فاطمه (که خواهرانم بودند) میآوردند و با سرها بازی میکردند و گاهی سرها به زمین میافتاد و زیر سم ستوران قرار میگرفت. ۳- زنهای شامی از بالای بامها، آب و آتش به سر ما میریختند، آتش به عمامهام افتاد و چون دستهایم را به گردنم بسته بودند، نتوانستم آن را خاموش کنم. آتش عمامهام را سوزاند و به سرم رسید و سرم را نیز سوزانید. ۴- از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در کوچه و بازار، با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم گردش دادند و میگفتند: ای مردم بکشید اینها را که در اسلام هیچ احترامی ندارند. ۵- ما را به یک ریسمان بستند و در این حال در مقابل خانههای یهود و نصاری عبور دادند و به آنها میگفتند: اینها همانهایی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در جنگهای خیبر و...) کشتند و خانههای آنها را ویران کردند. امروز شما انتقام آنها را از اینها بگیرید. پس ای نعمان هیچکس از آنها نماند مگر اینکه هرچه خواست از خاک و سنگ و چوب به سوی ما افکند. و در روایتی هست که پیرزن یهودی به سر امام حسین (علیهالسلام) سنگ زد. ۶- ما را به بازار بردهفروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند، ولی خداوند این امر را برای آنها مقدر نساخت. ۷- ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شبها از سرما آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشتهشدن همواره در وحشت و اضطراب به سر میبردیم. [۴۷۳]
اشتهاردی، محمدمحمدی، سوگنامه آل محمد، ص۴۵۹ - ۴۶۱، به نقل از تذکرة الشهداء.
[۴۷۴]
کاشانی، ملاحبیبالله، تذکرة الشهداء، ص۴۱۲.
(قابل توجه اینکه بعضی از محققین در قسمتی از این روایت خدشه داشته آن را مقرون به صحت نمیدانند.)۱۷.۸ - تصمیم یزید به بازگرداندن اسرا به مدینهرهبری حضرت سجاد (علیهالسلام) در زمینه چگونگی برخورد با یزید و نقشههای متنوع او برای امحاء کامل خاطره قیام کربلا و به انحراف کشیدن اهداف و تحریف واقعیت آن و سرکوب هر نوع دادخواهی در این زمینه و از بین بردن زمینه تداوم فرهنگ قیام علیه دستگاه اموی، به ثمر نشست و در آن شرایط خفقانآمیز حاکم، روزنههای بیداری و بصیرت گشوده گردید و علایم تغییر در مردم آشکار شد، از یکسو آنچنان برخوردها و سخنان بازماندگان نهضت حسینی بهویژه حضرت زینب (علیهاالسلام) و حضرت سجاد (علیهالسلام) محکم، قاطع و مستدل بود که یزید بیتجربه و جوان که در انواع پلیدیها و آلودگیها غوطهور بود، توان مقابله با آنها را نداشت.از سوی دیگر مظلومیت بینظیر این خاندان و مبارزات فرهنگی آنها و بالاخص خطبه غرای حضرت سجاد (علیهالسلام) در مسجد اموی، جو عمومی شهر را به نفع این مظلومان تاریخ، عوض نمود و آهسته آهسته زمینههای شورش و انقلاب در سطح شهر پدیدار گردید. یزید برای مقابله با این وضعیت از طرفی شیوه رفتاری خود را با اهل بیت حسینی عوض نموده، شروع کرد به اعطاء جوایز و اظهار محبت و تغییر محل اقامت و اجازه اقامه عزا و از طرف دیگر سعی کرد مزورانه گناه ارتکاب فجیعه عظمای قتل حضرت امام حسین (علیهالسلام) را به گردن ابنزیاد انداخته و از خود سلب مسئولیت نماید. از اینرو مرتب او را لعن میکرد و میگفت اگر من بودم اجازه نمیدادم حسین کشته شود اما در عین حال جریان به گونهای شد که یزید ماندن اهل بیت حسینی در شام را برای حکومت خود خطرناک دید و تصمیم گرفت آنها را به مدینه منتقل کند. اینک با بررسی اسناد تاریخی در این زمینه، بنگریم چگونه مقدمات حرکت اهل بیت حسینی (علیهمالسّلام) به همراهی حضرت سجاد (علیهالسلام) از شام فراهم شد و در لحظات آخر چه گفتگویی بین ایشان و یزید رد و بدل گردید. بعد از اقامه عزای هفت روزه توسط بازماندگان عاشورا در شام، مروان بن حکم نزد یزید آمده و از تغییر روحیه مردم شام او را مطلع نمود و گفت اگر اینها در اینجا بمانند کار پادشاهی تو تمام است. [۴۷۵]
فرهاد میرزا معتمدالدوله، قمقام زخار، ص۵۷۹.
[۴۷۶]
نظری منفرد، علی، قصه کربلا، ص۵۲۰.
از اینرو یزید تصمیم گرفت اهل بیت حسینی را به مدینه بازگرداند. در اینجا بود که بنابر نقل سید بن طاوس در لهوف، حضرت سجاد (علیهالسلام) را طلبید و به ایشان گفت: سه حاجتی را که به تو وعده کرده بودم بجا آورم، بیان کن!!، حضرت فرمود: اول اینکه صورت سید و مولا و پدرم حضرت حسین (علیهالسلام) را به من نشان بده، چرا که میخواهم از آن توشه برگیرم، به آن نگاه کنم و در این لحظه آخر با آن وداع کنم. دوم اینکه آنچه از ما غارت شده به ما برگردان. سوم اینکه اگر تصمیم به قتل من داری، کسی را با این زنان همراه ساز که آنها را به حرم جدشان برگرداند.یزید گفت: اما صورت پدرت را که هرگز نخواهی دید. اما کشتن تو پس از تو درگذشتم و زنان را جز تو کسی به مدینه برنمیگرداند، و اما آنچه از شما گرفته شده و غارت گردیده پس به عوض آن چندین برابر قیمتش را به شما خواهم داد. امام سجاد (علیهالسلام) فرمودند: اما مال تو را نمیخواهم، آن بر تو ارزانی باد. من که چیزهای غارت شدهمان را طلب کردم بدین علت بود که در میان آن پارچه دست بافت فاطمه (سلاماللهعلیها) و روسری و گردن بند و پیراهن حضرت بوده است. یزید دستور داد این اثاثیه را برگردانیدند و دویست دینار هم از مال خودش به آن اضافه کرد که حضرت زین العابدین (علیهالسلام) همه را در میان فقیران تقسیم فرمود. سپس یزید دستور داد اسیران خانواده حسین (علیهالسلام) به وطن خودشان یعنی مدینه پیامبر بازگردند. (باید توجه داشت که در بعضی روایات آمده است که سرهای شهداء کربلا توسط حضرت سجاد (علیهالسلام) به کربلا منتقل شد و در آنجا در کنار اجساد مطهرشان به خاک سپرده شد.) [۴۸۰]
حائری مازندرانی، محمدمهدی، معالی السبطین، ج۲، ص۱۹۰ - ۱۹۱.
سپس به دستور یزید نعمان بن بشیر که صحابی پیامبر بوده و مردی امین بود، مقدمات سفر را فراهم آورد. ۱۷.۸.۱ - نقل تاریخ طبریدر تاریخ طبری آمده است: در هنگام حرکت، یزید امام سجاد (علیهالسلام) را فراخواند تا با او ودا کند. و گفت: خدا لعنت کند ابنمرجانه را. اگر من با پدرت ملاقات کرده بودم هر خواستهای که داشت، میپذیرفتم! و کشته شدن را به هر نحوی که بود، گرچه بعضی از فرزندانم کشته میشدند، از او دور میکردم! ولی همانطور که دیدی کشته شدن او قضاء الهی بود چون به وطن رفتی و در آنجا استقرار یافتی، پیوسته با من مکاتبه کن و حاجات خود را برای من عنوان کن.پر واضح است طبری که گرایشات درباری او شهره همگان است برای تطهیر یزید چنین نقل دروغی را در تاریخ خود آورده است ولی اگر نقل صحیح باشد این برخورد جز از سر سالوس و تزویر از شخص پلیدی همچون یزید صادر نشده است چرا که او خود مسبب قتل حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) بوده و شخصا فرمان جنگ با حضرت را صادر کرده است. آنگاه دوباره نعمان بن بشیر را خواست و برای رعایت حال و حفظ آبروی اهل بیت حسینی به او سفارش نمود که شبها آنها را حرکت دهند، و خود در پیشاپیش آنها حرکت کند و اگر علی بن حسین (علیهالسلام) در بین راه حاجتی داشتند، آن را برآورده سازد. و سی سوار نیز در خدمت ایشان مامور ساخت. آنگاه بنابر نقل علامه مجلسی محملهای مزین برای ایشان ترتیب داد و اموال برای خرج ایشان حاضر کرد و گفت اینها عوض آنچه به شما واقع شد، که در اینجا حضرت امکلثوم با برخورد بسیار تند و انقلابی، بیحیایی او را به او تفهیم نمودند. [۴۸۶]
اشتهاردی، محمدمحمدی، سوگنامه آل محمد، ص۴۹۶، به نقل از نفس المهموم و معالی السبطین.
به هر حال با آماده شدن برای حرکت بنابر نقلی نعمان بن بشیر و بنابر نقل دیگر بشیر بن حذلم با آنها حرکت کردند. در طول مسیر همهجا اهل بیت حسینی از جلو روان بودند و لشکر در عقب میآمدند بهاندازهای که اهل بیت از نظر نیفتند و یا از جلو به عنوان نگهبان حرکت میکردند، و در منازل از ایشان دور شده و در اطراف ایشان بمانند نگهبانان متفرق میشدند و خلاصه بهسان خدمتکاران و حارسان در خدمت ایشان بودند تا به مدینه رسیدند. قابل توجه اینکه در روایتی که شیخ مفید و ابنشهر آشوب نقل کردهاند، قبل از حرکت، یزید آنها را برای ماندن در شام دعوت نمودند، ولی داغدیدگان کربلا امتناع نمودند و گفتند ما را به مدینه که محل هجرت جدمان (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است، برگردان. در این موقع بود که یزید به نعمان بن بشیر که صحابی رسول الله بود، دستور داد: اینها را با آنچه به صلاحشان هست تجهیز نما و فردی از اهل شام که صالح و امین باشد را با آنها روانه ساز و با آنها اسبسواران و کمککارانی بفرست و بعد خود آنها را پوشانید و هدیه داد و برای آنها ارزاق و وسایل پذیرایی تعیین نمودند و سپس با حضرت سجاد (علیهالسلام) وداع نمود. ۱۷.۹ - برگشت امام و کاروان اسرا به کربلاپس از حرکت کاروان مصیبت کشیده اسیران از شام با عز و ناز که آن را به برکت مجاهدتهای خود تحت رهبری حضرت سجاد (علیهالسلام) اکتساب نموده بودند، در راه طبق دستور مستقیم و اکید یزید، نگهبانان و همراهان ایشان، بمانند خادمینی مهربان و دلسوز، آنها را مراقبت کرده و از هر جهت مراعات حال آنها را مینمودند حتی آنها از جلو میرفتند و هرگاه کاروانیان منزل میکردند، از آنها فاصله گرفته و در راه اطراف بمانند نگهبانان پراکنده میشدند و هر موقع یکی از آنها میخواست وضو بگیرد او را پیاده میکردند و به هر حال آنچه از محبت و مهربانی و ملاطفت ممکن بود در حق آنان کوتاهی نمیکردند.در خلال راه به عراق رسیدند. آنها به مسئول و راهنمای همراه خود گفتند ما را از راه کربلا ببر، چرا که میخواهیم قبرهای مطهر عزیزان خود را زیارت کنیم. او پذیرفت و آنها به طرف کربلا روانه شدند تا به آنجا رسیدند. حال هر کسی میتواند حال روحی این عزیزان بلا کشیده را حدس بزند. روشن است که آنها چگونه گریستند و چهسان ناله و زاری کردند. آری چه نوحهها که نخواندند و چه نالههای جانسوز که سر ندادند و چه لطمهها که به سر و روی خود نزدند. (که تمام جزئیات این امور در تاریخ ثبت شده است.) [۴۸۹]
ر. ک: نظری منفرد، علی، قصه کربلا، ص۵۲۴ الی ۵۳۱.
به هر تقدیر این خاندان داغدیده سه روز را به این منوال گذرانیدند و آنچنان که سید بن طاوس در کتاب لهوف، آورده است و اقاموا الماتم المحرقه للاکباد. عزاداریها و ماتمهایی را اقامه کردند که جگرها را میسوزاند. پر واضح است اگر به همین ترتیب این عزیزان در آنجا باقی میماندند، موجبات هلاکت خود را فراهم نموده در عزای عزیزان از دست رفته، جان خود را تقدیم میکردند. از اینرو حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) که ولی خدا و رهبر مطاع الهی بود، به آنها دستور داد: بارها را بربندید و برای رفتن به مدینه آماده شوید. آنها نیز با کمال اشتیاقی که برای ماندن بر سر قبور عزیزان خود داشتند، امتثال نموده و با دلی آکنده از حزن و سوز، آماده رفتن شدند و با آن سرزمین و قبور و صاحبان آن، وداع نمودند. چه وداع جانسوزی که شاید نظیر آن در تاریخ ثبت نشده باشد. نکتهای که در اینجا قابل ذکر است اینکه: جناب سید بن طاوس (رحمةاللهعلیه) در کتاب خود آورده است که هنگامی که کاروان حسینی به همراه حضرت سجاد (علیهالسلام) وارد کربلا شدند، دیدند جابر بن عبدالله انصاری آن صحابی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به همراه جماعتی از بنیهاشم و مردانی از آل رسول الله وارد کربلا شدهاند تا به زیارت قبر امام حسین (علیهالسلام) نائل شوند و لذا در یک زمان با هم ملاقات کرده و در آنجا گرد هم آمدند. آنها با گریه و حزن و سینهزنی همدیگر را ملاقات نمودند و عزاداریهای جگرسوز اقامه داشتند و زنانی هم که در آن نواحی میزیستند گرد آنها جمع گردیدند و بدین منوال چند روزی را آنجا ماندند. چنین مشهور است که جناب جابر، در روز بیستم صفر سال ۶۱ هجری به زیارت حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) آمده است، حال آیا ورود حضرت سجاد (علیهالسلام) با کاروان به کربلا هم در این روز بوده است؟ (که با توجه به محاسبه مدت مدیدی که از حرکت اسرا از کوفه تا رسیدن به شام و اقامت در آنجا و سپس برگشت به کربلا صرف گردید، بعید مینماید) و یا این ملاقات در زیارتهای بعدی جناب جابر از کربلا اتفاق افتاده است؟ و یا احتمال دیگری مطرح است؟ خداوند متعال آگاهتر است.(برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به کتاب قصه کربلا. [۴۹۱]
ر. ک: نظری منفرد، علی، قصه کربلا، ص۵۲۷ - ۵۳۰.
)حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) که رهبری امت اسلامی را پس از شهادت پدر بزرگوارش به دوش دارد، در هر مقطع از زمان نقش بینظیر خود را در انجام رسالت سنگین ابلاغ پیام نهضت حسینی و پاسداری از آن ایفاء مینماید. مدینه شهر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و قلب اسلام است و شهر حسین و اهل بیت (علیهمالسّلام) میباشد و با همه تحولاتی که پس از رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیدا کرده اما هنوز عمیقا به حسین و دودمان او عشق میورزد و هنوز بیش از هفت ماه از خروج حسین (علیهالسلام) با آن خاطرههای به یاد ماندنی از این شهر نگذشته است. از اینرو حضرت سجاد (علیهالسلام) با برنامهریزی الهی خود، تصمیم میگیرد بیشترین بهرهبرداری را از ورود مجدد خود به همراه سایر بازماندگان عاشورا به مدینه داشته باشد. باید کاری انجام شود که همه مردم در جریان آنچه گذشته است، به بهترین وجه ممکن قرار گیرند و به عظمت واقعهای که اتفاق افتاد و چگونگی هتک حرمت حریم آل الله، آگاه گردند که آگاهی مردم مهمترین عامل در ایجاد هر نوع تغییر و دگرگونی اجتماعی است. کاروان به آرامی به سمت مدینه در حرکت بود، که ناگاه به دستور حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) متوقف میشود بشیر بن حذلم که از شام بدینجا در خدمت کاروان بوده است، میگوید: حضرت از مرکب خود پیاده شد و بار از شتران برگرفته و خیمهها برافراشته گردید و بعد اهل حرم که شامل زنان و کودکان بودند را در این خیمهها فرود آورد، دستور داد در آنجا استراحت کنند. سپس رو به من نموده و فرمود: ای بشیر: خداوند پدرت را رحمت کند او شاعر بوده آیا تو نیز بر شعر سرودن توانایی؟ بشیر میگوید: گفتم: بلی، یابن رسول الله، من نیز شاعرم. فرمود: حال که چنین است وارد مدینه شو و خبر شهادت حضرت ابیعبدالله (علیهالسلام) را به مردم ابلاغ کن. (نظر به کارآئی بیشتر شعر در انتقال احساس و تاثیر خارقالعاده آن در تهییج عواطف، استفاده به موقع حضرت سجاد (علیهالسلام) از این هنر برای پیشبرد اهداف عالیه خود در این قسمت قابل توجه است.) بشیر در پی فرمان حضرت سجاد (علیهالسلام) بر اسب خود سوار شده و با شتاب وارد مدینه میشود و میتازد تا به مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میرسد. بشیر میگوید: چونکه به مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسیدم در حالی که گریه میکردم صدایم را بلند کردم و این شعر را برای مردم خواندم: یا اهل یثرب لا مقام لکم بها •••• قتل الحسین فادمعی مدرار الجسم منه بکربلا مضرج •••• و الراس منه علی القناة یدار -ای مردم مدینه!! دیگر اینجا جای اقامت شما نیست، چرا که حسین کشته شد و اشکهای من در سوگ او جاری است. - پیکر او در کربلا به خاک و خون آغشته است و سر منورش بر روی نیزهها در شهرها چرخانیده شده از یک محل به محل دیگر حمل میشود. آری این علی بن حسین (علیهالسلام) است که با عمهها و خواهرانش بر شما وارد شده و در بیرون شهر مدینه فرود آمدهاند و من فرستاده ایشان هستم تا به شما جایگاه آنان را و محل استقرارشان را معرفی کنم. وقتی مردم خبر مرا دریافت کردند همه فوج فوج به سمت خارج شهر به حرکت درآمدند، به گونهای که دیگر در مدینه هیچ زنی باقی نماند مگر اینکه از خانه خارج شد و این در حالی بود که از شدت این مصیبت موهایشان پریشان شده بود و چهرههایشان را میخراشیدند و به آن لطمه میزدند و آه و ناله سر میدادند. آری همه فریاد میزدند و واویلا!!، وا ثبورا!! و من در عمرم همانند آن روز را به یاد ندارم که جمعیت گریهکنندگان به آن انبوهی باشند، و روزی را بر مسلمانان تلختر از آن روز به خاطر ندارم. در این هنگام صدای زنی را شنیدم که برای امام حسین (علیهالسلام) گریه میکرد و با اشعاری که بسیار زیبا و جالب و بلند است در مصیبت او نوحهسرایی مینمود. او به من گفت: ای کسی که خبر مرگ حسین (علیهالسلام) را برای ما آوردی مصیبت و اندوه ما را در سوگ حسین تجدید کردی و زخمهایی که در غم فراق او هنوز التیام نیافته بود، چنان مجددا خدشهدار نمودی که دیگر هرگز امید بهبود آن نمیرود، خدایت تو را رحمت کند، بگو ببینم تو کیستی؟ گفتم: من بشیر بن حذلم هستم که مولایم حضرت علی بن حسین (علیهماالصلاةوالسلام) مرا فرستاده تا خبر آمدنشان را به شما بدهم، ایشان هم اکنون با عیال ابیعبدالله و همسران او در فلان موضع هستند. بشیر میگوید: مردم مدینه یکپارچه مرا ترک کرده و با سرعت به سوی محل استقرار تازه واردین به حرکت در آمدند. من اسبم را تاخت کردم و به سوی آنجا شتافتم، اما دیدم با ازدحام مردم تمامی راهها بسته شده و همه مکانها به اشغال در آمده است. از سر ناچاری از اسب پیاده شده و بر سر و دوش مردم گام بر میداشتم تا به نزدیکی خیمه حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) رسیدم، حضرت هنوز داخل خیمه بودند و با خود پارچهای داشتند که با آن اشک چشمان خود را تمیز میکردند. پشت سر حضرت، خادم حضرت قرار داشت و چهار پایهای به همراه داشت. او آن چهار پایه را بیرون آورد به زمین گذاشت و حضرت آمدند و بر روی آن نشستند در حالی که نمیتوانستند از گریه خود جلوگیری نمایند. در این حال صدای مردم به گریه و ناله بلند بود و زنها و کنیزان همه ضجه میزدند. مردم از هر سو به حضرت تسلیت میگفتند. آری آن بیابان پر از شیون و اندوه و شدید بود. حضرت زینالعابدین با دستان خود اشاره کردند: آرام باشید و مردم به پاس ادب حضرت همه ساکت شدند. سپس حضرت خطبهای خواندند که در آن از مظالم دستگاه اموی پرده برداشته و عمق فاجعه عظمایی را که رخ داده بود برای مردم بیان کردند و وظیفه همگان را در قبال آن، که همان تبری از دشمنان و ولاء اهل بیت عصمت و طهارت (علیهمالسّلام) است بیان کردند. و سپس وارد مدینه شدند و در آنجا به عزاداری کنار قبر حضرت پیامبر مشغول شدند. ۱۸.۱ - خطبه حضرت برای اهل مدینهحمد و سپاس خداوند را سزاست که پروردگار عالمیان است. او مالک روز جزا و آفریننده همه خلایق است. همان خدایی که هم آنچنان مقامش بلند و رفیع است که در آسمانهای بلند مرتبه، رفعت گرفته است و هم آنچنان به ما نزدیک است که شاهد زمزمهها بوده، آنها را میشنود. ما او را در سختیهای بزرگ و آسیبهای روزگار و درد و رنج حوادث ناگوار و مصائب دلخراش و بلاهای جانسوز و مصیبتهای بزرگ، سخت، رنجآور و بنیانسوز سپاس میگزاریم.ای مردم! خداوند متعال - که جمیع مراتب حمد مخصوص اوست - ما را به مصیبتهای بزرگ مبتلا فرمود و در اسلام شکافی بس بزرگ پدید آمد. آری حضرت اباعبدالله حسین (علیهالسلام) و عترتش کشته شدند!! اهل حرم، زنان و اطفال او اسیر گردیدند و سر او را بر سر نیزه زدند و در شهرها به گردش در آوردند و این مصیبتی است که همانند ندارد. ای مردم! کدام مرد شما بعد از قتل حضرتش شادی میکند؟ یا کدامین چشم از شما، اشک خود را نگه میدارد و از ریختن آن بخل میورزد؟ آری آسمانهای هفتگانه در قتل او گریستند!! و دریاها با امواج خود بر او زاری نمودند و آسمانها نیز با همه ارکان وجودی خویش، در عزای او ماتم گرفتند. زمین از همه جوانب خود و درختان با تمامی شاخهها و ماهیها و تمام لجههای دریاها و ملائکه مقرب الهی و تمام اهل آسمانها برای او گریستند. ای مردم!! کدامین قلب است که در شهادت حضرت از هم نگسلد؟ یا کدامین دل است که برای او ناله نکند؟ یا کدامین گوش است که این شکاف که در اسلام وارد شد را بشنود و آرام بگیرد؟! ! ای مردم!! ما بهسان فرزند ترک و کابل، حالمان چنان شد که رانده شده، از هم پراکنده، بدون حمایت و از وطن خود دور افتاده بودیم و این همه در حالی بود که نه جرمی مرتکب شده بودیم و نه کار زشت و مکروهی از ما سر زده بود و نه شکستی شکافی در اسلام وارد کرده بودیم. آری، هرگز بمانند این را در روزگار پدران پیشین خود نشنیده بودیم و این یک امر نوظهور و بدعتی جدید بود. قسم به خدای سبحان!! اگر پیامبر به اینان به هماناندازه که سفارش ما را کرد و ما را وصی خود قرار داد، توصیه جنگ و قتال با ما میکرد، از آنچه با ما کردند، بیشتر نمیتوانستند بکنند!!! انا لله و انا الیه راجعون چه مصیبت بزرگی و چه فاجعه دلسوز و دردناک و رنجدهنده و ناگوار و تلخ و جانسوزی!!! ما، این همه را که به ما رسید به حساب خدا منظور میکنیم چرا که او شکستناپذیر و انتقامگیر است. پس از پایان خطبه حضرت که حاوی نکات بسیار ارزشمند و حیات آفرین است فرزند صعصعة بن صوحان که پدرش از یاران صمیمی و بلند مرتبه حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بود، برخاست و به خاطر مشکلی که در پاهای او بود، از حضرت سجاد (علیهالسلام) عذرخواهی نمود و حضرت عذر او را پذیرفته و حسن ظن خود را به او ابراز نموده و از او تشکر نموده و برای پدرش از خداوند طلب رحمت فرمود. [۴۹۶]
فهری، سیداحمد، آهی سوزان بر مزار شهیدان، ص۲۰۲- ۲۰۳.
۱۸.۲ - ورود اهلبیت به مدینهپس از برگزاری آن مراسم باشکوه در استقبال از آل الله توسط اهالی شهر مدینه و اطلاع از دیدگاه حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) که گزارشگر آن همه درد و مصیبت بودند، همگی با یک دنیا آه و حسرت در فراق و فقدان سالار و سرور جوانان اهل بهشت، حضرت ابیعبدالله الحسین (علیهالسلام) و نفرتی عمیق از دودمان اموی که مسبب این جنایات هولناک بودند، به مدینه برگشتند. اهل بیت حسینی نیز به همراهی حضرت سجاد (علیهالسلام) وارد مدینه شدند. در خلال راه به حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) اطلاع دادند که عمویشان محمد بن حنفیه برای دیدن و استقبال از ایشان آمده و از کثرت حزن و دهشت خبر عظیم شهادت امام حسین بیهوش شده است. حضرت به ملاقاتش آمده و بین آنها گفتگویی صورت گرفت. [۴۹۸]
بادی، محمدجمعه، الدمعة الساکبه، ج۵، ص۱۶۴.
جریان ملاقات محمد بن حنفیه با حضرت سجاد (علیهالسلام) در ابتدای ورود حضرت به مدینه حاکی از نهایت علاقه محمد بن حنفیه به حضرت امام حسین (علیهالسلام) میباشد.در همین میان یکی از منحرفین با حضرت سجاد (علیهالسلام) برخورد کرده و سخن گزندهای میگوید که با جواب دندانشکن حضرت مواجه میشود. به هر حال بعد از ورود به مدینه که در اسناد تاریخی، زمان آن را روز جمعه و به هنگام خواندن خطبههای نماز جمعه ثبت کردهاند، یکسره به سوی قبر حضرت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روانه شدند و خدا میداند در این مسیر و در هنگام برخورد با فضای عطرآگین مسجد و قبر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چه خاطراتی که برای این عزیزان تجدید نشد و چه حسرتها و غصههایی که برای ایشان به وجود نیامد. [۴۹۹]
بادی، محمدجمعه، الدمعة الساکبه، ج۵، ص۱۶۲.
تا آنجا که سید بن طاووس (رحمةاللهعلیه) در کتاب اللهوف خود مینویسد: حضرت سجاد (صلواتاللهعلیه) با اهل و عیال خود به شهر مدینه وارد شدند و نگاهی به خانههای فامیل و مردان خاندانش انداختند، دیدند آن خانهها همه با زبان حال نوحهگرند و اشک میریزند که کجایند صاحبان ما و فریاد وا مصیبتاه در آنها بلند است....اینان وارد مسجد شدند و مصائب حسینی را برای مردم باز گفتند و داغها تازه شده و حزن و اندوه فراوان مردم را فراگرفته و همه در سوگ شهیدان کربلا نوحهسرایی میکردند و به شدت میگریستند، آری آن روز همانند روز رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود که تمام مردم مدینه اجتماع کرده و به عزاداری پرداخته بودند. در اینجا مراثی امکلثوم و زینب (سلاماللهعلیها) در کنار قبر جدشان حضرت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مادرشان حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) بسیار جانگداز است. (برای اطلاع از تفصیل این مراثی رجوع به کتاب قصه کربلا شود. [۵۰۱]
ر. ک: نظری منفرد، علی، قصه کربلا، ص۵۴۲ - ۵۵۰.
)امام حضرت سجاد (علیهالسلام) نیز به زیارت قبر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمده و صورت بر قبر مطهر نهادند و گریستند. و در مقتل ابیمخنف آمده است که حضرت در اینجا اشعاری خواند: اناجیک یا جداه یا خیر مرسل •••• حبیبک مقتول و نسلک ضایع اناجیک محزونا علیلا موجلا •••• اسیرا و مالی قط حام و دافع سبینا کما تسبی الاماء و مسنا •••• من الضر ما لا تحتمله الاضالع -ای جد بزرگوار و ای بهترین پیامبران مرسل، با تو راز و نیاز میکنم، محبوب تو حسین (علیهالسلام) کشته شد و نسل تو پریشان گشته و ضایع گشتند. - با تو راز میگویم در حالی که محزون و بیمار و هراسان و اسیر هستم و کسی نیست که از من حمایت و دفاع کند. - ما را اسیر کردند همانگونه که کنیزان را اسیر میکنند و آنچنان به ما آسیب رسید که استخوانها را یاری تحمل آن نیست. [۵۰۲]
ابیمخنف، لوط بن یحیی، مقتل ابیمخنف، ص۲۰۶.
به هر حال حضرت سجاد (علیهالسلام) با حالی جانگداز و جگرسوز از کنار قبر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیرون آمدند. باید توجه داشت وابستگان دودمان نبوت و امامت که در مدینه بودند، امسلمه همسر مکرمه پیامبر، امالبنین مادر حضرت عباس (سلاماللهعلیها) و دختران جناب عقیل، برادر حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که خواهران حضرت مسلم بودند، و حتی اصحاب رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز همه نوحهسرایی و عزاداری داشتند.(برای اطلاع از تفصیل این عزاداریها رجوع شود به کتاب قصه کربلا. [۵۰۳]
ر. ک: نظری منفرد، علی، قصه کربلا، ص۵۴۳ - ۵۵۰.
) و این مراسم تا پانزده روز به شکل رسمی ادامه یافت، گرچه حضرت سیدالساجدین (علیهالسلام) حال و وضع دیگری داشتند که باید آن را تحت عنوان تداوم عزاداری حضرت سجاد (علیهالسلام) برای پدر بررسی نمود. همچینن زنهای هاشمی تا مدت مدیدی حالت عزای خود را حفظ نمودند.۱۸.۳ - ملاقات محمد بن حنفیه با امامبه هنگام ورود اهل بیت حسینی و بازماندگان نهضت عاشورا به مدینه منوره، محمد بن حنفیه مریض بود و در منزل استراحت مینمود. اما هنگامی که صدای شیون و ضجه مردم را شنید، گفت: به خدا سوگند که همانند این زلزله را ندیدهام، این ضجه و شیون چیست؟ چون او مریض بود نمیشد حقیقت را به او بازگفت و لذا در برابر اصرار ایشان، بعضی از غلامها به او گفتند: ای فرزند امیرالمؤمنین هم اکنون امام حسین و اهل حرم او به مدینه بازگشتهاند. او گفت: چرا به نزد من نمیآیند؟ گفتند: آنها در انتظار تو هستند. او از جای برخاست در حالی که گاهی میافتاد و گاهی میایستاد و میگفت: لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم و چه بسا این مصیبت را احساس کرده بود و لذا گفت: به خدا سوگند که من مصائب آل یعقوب را در این کار میبینم!! سپس گفت: برادرم کجاست؟ میوه دلم کجاست؟ حسین کجاست؟به او گفتند: برادرت حسین (علیهالسلام) در بیرون مدینه، در فلان مکان بار انداخته است. از اینرو او را بر اسب سوار کردند و خادمان او در جلویش حرکت میکردند تا به خارج مدینه رسیدند. چون نگاه کرد و بجز پرچمهای سیاه چیزی ندید، پرسید: این پرچمهای سیاه چیست؟ به خدا قسم که فرزندان امیه، حسین را کشتند!! سپس ضجهای زد و از روی اسب به زمین افتاد و از هوش رفت. خادم او نزد امام زینالعابدین (علیهالسلام) آمده و عرض کرد: ای مولای من، عمویت را دریاب پیش از آنکه روح از بدن او جدا شود. امام سجاد (علیهالسلام) در حالی که پارچهای سیاه در دست داشت و اشک خود را با آن پاک میکرد، به راه افتاد و بر بالین عمویش آمده و سر او را به دامن گرفت. چون محمد بن حنفیه به هوش آمد به حضرت گفت: ای پسر برادرم! برادرم کجاست؟ نور چشمم کجاست؟ پدرت کجاست؟ جانشین پدرم کجاست؟ برادرم حسین کجاست؟ حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) پاسخ داد: عمو جان! به سوی تو آمدم در حالی که یتیم هستم. مردانمان را کشتند و زنانمان را به اسیری گرفتند و اکنون بجز کودکان و بانوان حرم که همه مصیبتزده و گریان هستند، دیگر کسی را به همراه نیاوردهام. ای عمو! اگر برادرت حسین را میدیدی چه میکردی؟ او طلب کمک میکرد ولی کسی به یاری او نمیشتافت و با لب تشنه شهید شد!! در حالی که همه حیوانات از آب سیراب میشدند!! در این حال محمد بن حنفیه فریاد جگرسوزی کشیده باز بیهوش گردید. [۵۰۴]
بادی، محمدجمعه، الدمعة الساکبه، ج۵، ص۱۶۴.
۱۸.۴ - سخن یکی از منحرفین و پاسخ امام سجاددر کتاب الامالی شیخ طوسی آمده است: امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: هنگامی که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) وارد شدند و حضرت حسین بن علی (صلواتاللهعلیه) کشته شده بودند، ابراهیم بن طلحه بن عبیدالله از حضرت استقبال نمود و گفت: ای علی بن حسین چه کسی پیروز شد؟ این در حالی بود که حضرت سرشان را پوشانده و در محمل بودند.حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) جواب دادند: اگر میخواهی بدانی چه کسی پیروز شد بگذار تا وقت نماز فرا رسد، آنگاه ابتدا اذان و سپس اقامه بگو. پسر طلحه که وضعیت پیمانشکنی پدرش در جنگ او با حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) روشن است، شخصی است که هیچ رابطه ولایی با خاندان امامت ندارد، از اینرو وقتی میبیند در جریان نهضت عاشورا به حسب ظاهر حضرت ابیعبدالله (علیهالسلام) کشته شده و اهل حرم او به اسارت در میآیند، برای تشفی خاطر خود به حضرت امام زینالعابدین (علیهالسلام) عرض میکند چه کسی پیروز شد؟ این سخن گزنده حاکی از نیت سوء او میباشد. ولی حضرت سجاد (علیهالسلام) با پاسخ دندانشکن خود به او میفهماند که غرض از نهضت عاشورا پیروزی ظاهری و رسیدن به ثروت و حاکمیت نبود. این نهضت برای حفظ اساس دین ازاندراس و نابودی انجام شد و به ثمر هم رسید و نشانه آن اینکه هر مسلمانی به هنگام اذان و اقامه به توحید و رسالت حضرت خاتم النبیین (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شهادت میدهد. اما در ارتباط با زمان وقوع این برخورد، عدهای آن را در شام گزارش کرده و عدهای مربوط به مدینه میدانند. ولی با توجه به اینکه اولا حضور ابراهیم بن طلحه در مدینه بوده و ثانیا عبارت: حضرت سرشان را پوشانده بودند و در محمل نشسته بودند در متن روایت آمده است، شاید احتمال وقوع این برخورد در مدینه اقوی باشد. ۱۸.۵ - تداوم عزاداری حضرت سجاد برای پدربر اساس نقل سید بن طاوس، مؤلف کتاب لهوف، از امام صادق (علیهالسلام) روایت شده است که فرمود: حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) برای پدرش چهل سال گریست، و این در حالی بود که این مدت روزها را روزه میگرفت و شبها را به نماز میایستاد. به موقع افطار، غلام حضرت برای ایشان غذا و آشامیدنی میآورد و آن را در مقابل حضرت میگذاشت و عرض میکرد: ای مولای من میل بفرمائید. حضرت میفرمود: فرزند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حالی که گرسنه بود کشته شد، فرزند رسول خدا در حالی که تشنه بود کشته شد!! پس این جملات را مکررا میفرمود و گریه میکرد تا غذای حضرت با اشک چشمشان مرطوب میگردید و آشامیدنی ایشان با آن ممزوج میشد. و این حال حضرت بود تا به لقاء خدای متعال واصل شد.چه اینکه یکی دیگر از غلامان حضرت نقل میکند که امام سجاد (علیهالسلام) روزی به صحرا تشریف بردند و من آن حضرت را متابعت نمودم و دیدم ایشان روی سنگی سخت و خشن به سجده مشغول شدند، من صدای بلند گریه ایشان را میشنیدم و شمردم که هزار بار فرمود: لا اله الا الله حقا حقا، لا اله الا الله تعبدا و رقا، لا اله الا الله ایمانا و تصدیقا. سپس سرش را از سجده بلند کرد و در حالی که صورت و محاسنشان از آب چشمانش مملو بود، من عرض کردم: آقای من! آیا وقت آن نرسیده که حزن شما تمام شود؟ آیا موقع آن فرا نرسیده که گریه شما کم شود؟ در اینجا حضرت فرمود: وای بر تو! یعقوب پسر اسحاق پسر ابراهیم (علیهالسلام) یک پیامبر بود و فرزند پیامبر هم بود و دوازده فرزند داشت. خدای متعال یکی از آن فرزندان را غائب کرده از جلو چشم او پنهان نمود، در این ارتباط موهای سر حضرت یعقوب سفید شد، و پشت او از غم، خم گردید و به خاطر گریه، نور چشمش از دست رفت و این در حالی بود که آن فرزند هنوز زنده بود و در دار دنیا به سر میبرد. ولی من پدرم را و برادرم را و هفده نفر از اهل بیتم را از دست دادم، در حالی که همه قطعه قطعه شده بودند و سر به بدن نداشتند، پس چگونه حزن من تمام شود و گریهام رو به کاهش گذارد؟!!. در همین ارتباط در امالی شیخ صدوق آمده است که امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: زیاد گریهکنندگان (بکائین) پنج نفر هستند: حضرت آدم، حضرت یعقوب و حضرت یوسف و فاطمه دختر محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و علی بن حسین (علیهالسلام) (بعد تک تک را توضیح میدهند و در آخر میفرمایند:) و اما علی بن حسین (علیهالسلام) پس بر امام حسین (علیهالسلام) به مدت بیست سال یا چهل سال گریست و هیچ وقت طعامی خدمت حضرت نگذاشتند مگر اینکه گریست، تا اینکه یکی از غلامهای حضرت به ایشان عرض کرد: یابن رسولالله فدای شما گردم، میترسم از هلاکشدگان باشید!! حضرت فرمود: حزن و اندوه خود را به خداوند شکوه میبرم و من از خدا چیزی میدانم که شما نمیدانید. من هرگاه جریان قطعه قطعه شدن فرزندان فاطمه را یاد میکنم اشکم سرازیر میشود. به هر حال در ارتباط با وضعیت حضرت امام زینالعابدین (علیهالسلام) در زمینه شهادت جانگداز پدر بزرگوارش و سایر وابستگان عزیزش، نکات و قطعههای زیادی در تاریخ ثبت شده که از آنها به دست میآید این خود دیگر رویهای برای حضرت شده بود و از این طریق و با این شیوه یاد و خاطره عظیم حادثه عاشورا را در جامعه زنده نگه میداشت. ۱۸.۶ - زنهای بنیهاشم و تداوم عزاداریحضرت زینب (سلاماللهعلیها) در عزای برادر و اهل بیت و فرزندان و اصحاب او مداوم گریه میکرد و هیچگاه اشک چشمانش خشک نشد و زمانی که به فرزند برادرش، حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) مینگریست حزن او تجدید و اندوهش زیاد میشد و این وضعیت برای ایشان بود تا پس از دو سال به ملکوت اعلی پیوست. [۵۱۵]
قرشی، باقرشریف، حیاة الامام الحسین، ج۳، ص۴۲۸.
امالبنین مادر حضرت ابوالفضل العباس و سه فرزند دیگر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) تا زنده بود، کنار صورت قبری که خود در بقیع ساخته بود، میآمد و با اشعار جانگداز، مدیحهسرایی میکرد که هرکس او را میدید به گریه میافتاد. [۵۱۶]
قرشی، باقرشریف، حیاة الامام الحسین، ج۳، ص۴۳۰.
رباب همسر حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) نیز وضعیت دلخراشی پس از وقایع عاشورا داشته و دیگر ازدواج نکرد و تا زنده بود گریست و از زیر آسمان به پناه هیچ سقفی نرفت و زندگانی او بیش از یک سال دوام نیاورد. و همچنین سایر زنهای بنیهاشم. در این ارتباط در تاریخ آمده است که: زنهای بنیهاشم لباس سیاه بر تن کردند و هرگز از سرما و گرما شکایت نمیکردند، به دستور امام سجاد (علیهالسلام) برای آنها غذای مخصوص عزاداران تهیه میکردند و تا پنج سال بعد از شهادت امام حسین (علیهالسلام) هیچ یک از زنان هاشمی، سرمه به چشم نکردند و موی خود را حنا نبستند و حتی هیچکس دودی از خانه آنها ندید تا اینکه عبیدالله ابن زیاد پس از ۵ سال کشته شد. و سر او را برای حضرت سجاد (علیهالسلام) آوردند، آنگاه آنها از عزا در آمدند. [۵۱۸]
حائری مازندرانی، محمدمهدی، معالی السبطین، ج۲، ص۲۱۱.
و البته در روایتی که در کتاب المحاسن نقل شده است آمده که خود حضرت سجاد (علیهالسلام) برای آنها جهت عزاداری، غذا تهیه میکرد. پس از حوادث خونبار روز عاشورا و اسارت حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) و سایر بازماندگان نهضت عاشورا و انتقال به کوفه و سپس به شام که در خلال آن سنگینترین مصائب جسمی و روحی بر این عزیزان تحمیل گردید، ولی آنها با کمال قدرت و شجاعت به وظایف الهی و انقلابی خود عمل نموده و موجبات رسوایی دودمان ننگین اموی و روشنبینی مردم را فراهم آورده و یاد و خاطره نهضت حسینی را در اذهان ثبت نمودند، و همگان را از اهداف آن حرکت الهی خونین مطلع ساختند، چنانکه در قسمتهای مربوطه به صورت تفصیلی بیان گردید، این کاروان قهرمان و پیروز به سوی مدینه حرکت نمود و در خلال راه با فرود در دشت تفتیده خونگرفته کربلا، بر سر قبر عزیزان خود به عزاداری پرداخت و سپس با نقشه مدبرانه امام سجاد (علیهالسلام) با وضع منحصر به فردی به مدینه وارد شد و آنچنان مردم را در فقدان حسینی گداخت و احساسات آنان را به همراه ارائه آگاهی و روشنبینی برافروخت که آثار عمیق اجتماعی خود را بر جای گذاشته و همگی از جنایت وارد شده بر پسر دختر پیامبر خود آگاه گردیدند. آری این همه به رهبری مستقیم حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) از آغاز تا پایان، انجام پذیرفت. اینک حضرت سجاد (علیهالسلام) در مدینه مستقر شده و تا پایان عمر پربرکت خود که بنابر اصح اقوال ۳۵ سال به طول انجامید، در این شهر که شهر پیامبر خداست، مشغول انجام وظایف سنگین امامت شدند. این مدت مدید که مدت امامت حضرت است، یکی از برهههای بسیار حساس برای اسلام و شیعه به حساب میآید که از ویژگیهای مخصوص به خود برخوردار است. برای آشنایی با زندگی امام زینالعابدین (علیهالسلام) در این مقطع و شناخت کیفیت انجام مسئولیت امامت و رهبری امت توسط آن امام همام، باید اولا نگاهی فراگیر و عمیق به وضعیت عمومی اجتماع و مشخصههای این مقطع از تاریخ صدر اسلام را از نظر نظام سیاسی حاکم و عملکرد آن و همچنین وضعیت اجتماعی و فرهنگی شیعه و سایر مسلمین یعنی جو حاکم بر زمانه را بهصورت دقیق شناسایی نمود و ثانیا با توجه به عنصر غیب که آبشخور تصمیمات امام معصوم (علیهالسلام) است، این موضوع را به بررسی نشست که در چنین شرایطی، حفظ، تداوم، بسط و گسترش اسلام ناب که اولین وظیفه هر امام معصومی است و محافظت از جامعه شیعه که پیروان راستین اسلاماند، چگونه میسور است؟ و رهبری امام در تحقق این اهداف بلند چگونه تبلور عینی یافته است؟ در این زمینه باید حرکت بلند مدت امام معصوم (علیهالسلام) و استراتژی آن حضرت را تبیین نمود و بر اساس آن، حرکات کوتاه مدت و تاکتیکها را مشخص کرده و آنها را بررسی نمود. بنابراین برای بررسی زندگانی حضرت سجاد (علیهالسلام) در مقطع حضور آن حضرت در مدینه تا هنگام وفات که دوران امامت ایشان است، باید با ترسیم اوضاع زمانه حضرت از یک سو و تبیین استراتژی حضرت از سوی دیگر، به بحث و تحقیق پرداخت. آنگاه ابعاد شخصیت جامع و کامل این امام بزرگوار را به دقت بررسی نمود و در خلال آن ضمن آشنایی با فضایل بیپایان این امام معصوم، درسهای لازم را فراگرفت. ۱۹.۱ - اوضاع زمانهگزارشی مختصر از اوضاع زمانه حضرت سجاد در مقطع حضور ایشان در مدینه جهان اسلام در عصر امامت حضرت سجاد (علیهالسلام) یکی از اسفبارترین دوران خود را سپری میکرد، از نظر نظام سیاسی حاکم، بخش وسیعی از قلمرو اسلامی تحت حاکمیت و سیطره دودمان اموی قرار داشت که اینان پلیدترین، سفاکترین و جسورترین والیانی بودند که در ضدیت با ارزشهای بنیادین اسلامی و هدم و نابودی تعالیم نبوی برای خود هیچ حد و مرزی نمیشناختند و سلطنت و حکمرانی آنان بر مبنای همین فلسفه، پایهگذاری شده بود که با گرفتن انتقام از دودمان پیامبر، برای حقد و کینههای انباشته خود از شکستهای دوران ظهور اسلام، درمانی فراهم آورند. اینان در این راستا تا آخر خط حرکت کردند و عملکردی از خود به یادگار گذاشتند که روی تاریخ را سیاه نمود و با آن برای خود همیشه ننگ و نفرین خریداری کردند. آری انحراف از جریان صحیح امامت و ولایت که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) منادی آن بودند و از طرف خداوند متعال آن را در جامعه تبلیغ نمودند، این کاملا به بار نشسته و میوههای شوم آن یکی پس از دیگری، همانگونه که از قبل نیز توسط اولیاء برگزیده حق بیان شده بود، به دست میآمد. از حاکمیت معاویة بن ابیسفیان که بگذریم، دوران امامت حضرت سجاد (علیهالسلام) مقارن است با سلطنت یزید بن معاویه که با همه کوتاهی آن ابتدا با به شهادت رساندن پسر دختر پیامبر حضرت امام حسین (علیهالسلام) آغاز شد و در ادامه آن حمله ددمنشانه به مدینه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مکه معظمه اتفاق افتاد که فجایع حاصل از آن روی تاریخ را سیاه نمود.۱۹.۲ - جو سیاسیبعد از یزید با فاصله کوتاهی مروان بن حکم شخصی که از اهانتکنندگان به پیامبر بود به حکومت رسید و او بنیان حکومت مروانیان که از بنیامیه بودند را تحکیم نمود و بعد از او عبدالملک مروان به تخت سلطنت نشست و به مدت بیست و یک سال در حالی که رسما به خدا سوگند میخورد که شراب مینوشم، از هیچ ظلم و جنایتی فروگذار نبود و بالاترین سیئه او مسلط کردن حجاج بن یوسف ثقفی بر جان و مال مردم بود، فرد سفاکی که عبدالملک را از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بالاتر میدانست و رسما از مردم مسلمان جریمه میگرفت و شنیدن نام کافر برای او خوشتر از شنیدن نام شیعه بود. و باید گفت از گستره جنایت این پلید و کثرت خونریزی و سفاکی او فقط خداوند آگاه است و بس.پس از عبدالملک پسرش ولید بن عبدالملک به حکومت دست انداخت، همو که طبق بیان سیرهنویسان در عصر او زمین از ظلم و ستم لبریز بود. آنچه گذشت گذری سریع به نظام سیاسی حاکم بر بخش وسیعی از قلمرو اسلامی بود و در همین زمان در بخش دیگر زبیریان به ریاست عبدالله بن زبیر مشغول حکومت بودند که اینان با رقیبان خود (امویان) در یک نقطه اشتراک داشتند و آن نقطه، عداوت با دودمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همداستانی آنها در قتل و کشتار و فشار بر بنیهاشم است که این همه در تاریخ بخوبی ثبیت گردیده است. و نکته دیگر رواج سب امیرالمؤمنین حضرت علی (علیهالسلام) است که در بالای منابر انجام میشد و اگر خطیبی از آن اجتناب میکرد مورد اعتراض مردم واقع میشد. از آنچه گذشت، گرچه بسیار گذرا بود ولی بخوبی میتوان دورنمایی از اوضاع سیاسی حاکم بر جهان اسلام در عصر امامت حضرت سجاد (علیهالسلام) به دست آورد و در پرتو آن به دورنمایی از اوضاع فرهنگی و اجتماعی آن عصر رسید. وقتی جامعه به چنین والیانی مبتلا باشد، اوضاع آن چگونه خواهد بود؟ آری ارزشهای دینی بهصورت کلی دچار تحریف قرار گرفته و تغییر کرده بود و گستاخی بنی امیه به جایی رسیده بود که مردم را به عنوان بردههای حکومت خود پنداشته و به همین عنوان از آنان بیعت میگرفتند و خفقان شدید و حاکمیت جو رعب و وحشت، همه روحیه و توان مردم را برای هر نوع حرکت کارساز، سلب کرده بود. ۱۹.۳ - وضعیت اسفبار شیعهاما شیعه در این میانه وضعی بس اسفبار را میگذرانید. اولا بعد از شهادت حضرت امام حسین (علیهالسلام) و بزرگان شیعه و عناصر راسخ در ولایت اهل بیت (علیهمالسّلام)، سایر موالیان دچار یک نوع شکست روحی شده بودند که سرکوب شدید آنان از ناحیه والیان اموی و دستنشاندگان آنها، به آن بیشتر دامن میزد، بخصوص با توجه به قصور یا تقصیری که در یاری رساندن به امام حسین (علیهالسلام) در خود احساس میکردند.از این گذشته با توجه به وقایعی که در آن دوران اتفاق افتاد و بعضی از نصوص تاریخی بر آن دلالت دارند، بخوبی میتوان به این نتیجه رسید که دیگر شیعه به عنوان یک جریان و تفکر و تشکل اجتماعی وجود خارجی نداشته و علاوه بر بنیامیه که پس از واقعه کربلا کار شیعه را تا حدودی تمام شده حساب میکردند، خود آنان نیز از انسجام و اقتدار بکلی فاصله گرفته و هویت اجتماعی خود را از دست داده بودند. از سوی دیگر به دنبال مصائب سنگین تحمیل شده بر جامعه شیعه و موالیان اهل بیت عصمت و طهارت (علیهمالسّلام) و عدم امکان حضور مؤثر و فعال رهبری معصوم (علیهالسلام) در میان آنان، به خاطر جو خفقان شدید و عدم اطمینان از عناصر سست پیمان موجود، انحرافات عقیدتی و فکری متعددی نیز جامعه شیعه موجود را دستخوش نوسانات جدی کرده بود که بعضی از آنها عبارتند از پیدایش فرقه کیسانیه که به داعیه امامت و مهدویت محمد بن حنفیه خط خود را از امامت حضرت سجاد (علیهالسلام) جدا کردند و همچنین پیدایش غلات که به نوعی جایگاه اهل بیت را فراتر از آنچه باید باشد، ترسیم نموده و عقایدی را برای خود انتخاب کرده بودند که ابدا مورد رضایت حضرت سجاد (علیهالسلام) نبود. و این غیر از انحرافات عقیدتی متعددی بود که عمال بنی امیه به آن دامن میزدند مانند مساله جبر، تشبیه و تجسیم و مساله ارجاء که همگی از ناحیه حکومت اموی مورد تبلیغ و حمایت بود. آنچه گذشت، ترسیمی گذرا از اوضاع سیاسی و اجتماعی عصر امامت حضرت سجاد (علیهالسلام) بود که با توجه به آن میتوان اوضاع زمانه حضرت را شناسایی نمود. در پرتو بررسی گذرای اوضاع زمانه حضرت سجاد (علیهالسلام) به دست میآید که آن حضرت به عنوان بازمانده جریان عاشورا و تنها شخصیتی که به صورت رسمی منصب امامت را به عهده دارند، تا چه حد مورد سوء ظن دستگاه حاکمه قرار داشته و چگونه کوچکترین حرکت سیاسی رو در رو با نظام سیاسی موجود، میتواند به برخورد شدید تا حد به شهادت رساندن ایشان منجر شده و نظام ولایت و امامت و جریان حق را دچار ضایعه جبرانناپذیر نماید. از سوی دیگر حرکتهای انقلابی در جامعه شیعی اگر به مساله امامت گره بخورد خفقان موجود را باز هم شدیدتر نموده و سرکوبها به جایی خواهد رسید که باقی مانده محدود جامعه شیعی را دچار مشکل جدیتر خواهد کرد. آری وضعیت به گونهای بوده است که حضرت سجاد (علیهالسلام) در یک تشبیه دقیق و گویا حال خود و شیعیانشان را که بسیار اندک بودهاند در مابین بنی امیه، به وضعیت بنی اسرائیل در مابین قوم فرعون تشبیه نمودهاند که بچههای آنها را میکشتند و زنانشان را نگه میداشتند. حال با توجه به این شرایط از طرف مقام عظمای امامت، چه برنامه بلند مدت و کدامین استراتژی باید برای رهبری و امامت جامعه اتخاذ شود؟ این بحث را باید تحت عنوان برنامه بلند مدت حضرت سجاد (علیهالسلام) در طول دوران امامت خود پیگیری نمود. با توجه به وضعیت اسفبار جهان اسلام در عصر امامت حضرت سجاد (علیهالسلام) و نقشه گسترده نظام سیاسی حاکم برای هدم ارزشهای بنیادین اسلامی و ایجاد خفقان و سرکوب شدید توسط بنی امیه و زبیریان نسبت به دوستداران اهل بیت (علیهمالسّلام) و قلت شدید اصحاب وفادار و عارف به اهداف و جایگاه امامت، میتوان با مد نظر داشتن رسالت امامت در پاسداری از دستاوردهای حضرت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و تریبت و حفظ عناصر وارسته و متعهد به مکتب، به ترسیم برنامه بلندمدت حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) در دوران امامت خود پرداخت. به نظر میرسد این برنامه دارای سر فصل مهم و کلانی بوده که بعضی از آنها عبارتند از: ۱- حفاظت از دستاوردهای نهضت عاشورا و جلوگیری از خاموش شدن شعله فروزان نهضت حسینی. ۲- ارائه سیمای ملکوتی و پر جاذبه از امامت راستین در بین جامعه. ۳- نشر معارف اصیل و ناب اسلامی در بین اقشار مختلف جامعه. ۴- تربیت انسانهای مستعد و گسترش و تعمیق باورهای صحیح مذهبی در ابعاد مختلف در وجود آنان، و بازسازی جامعه شیعی. ۵- برگرداندن روحیه اعتماد به نفس و شور و نشاط به پیروان خود و مبارزه با یاس و خمودگی موجود در جامعه. ۶- خنثیکردن نقشههای خائنانه بنی امیه بنی مروان برای هدم اساس اسلام. با توجه به شناخت عمیق، صحیح و معصومانه حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) از شرایط جامعه معاصر خویش، حضرت بخوبی میدانستند که آن شرایط، مناسب درگیری مسلحانه و رو در رو با نظام سیاسی نیست. از اینرو در ابعاد مختلف زندگانی منور خود، خط مشی را انتخاب نمودند که در پرتو آن حرکت حساب شدهای برای بازسازی نیروهای پراکنده و آسیبدیده و مایوس و تربیت نیروهای جدید و با نشاط به انجام رسید و معارف اصیلی که میرفت در سایه حکومت سیاه دودمان اموی و دیگران بکلی نابود گردد، و هدف حاکمیت اموی در واقع چیزی جز این نبود، نه تنها از این خطر نجات یافت بلکه زمینههای وسیع نشر و نضج آن در عصر امامت امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) فراهم آمد. حضرت در این ارتباط بالاترین بهره از روشهای تعلیم غیرمستقیم برده و بخصوص از سلاح دعا حداکثر استفاده را مینمودند. و در این راستا اعتماد و شور و نشاط را به پیروان خود برگردانده و آنها را از یاس و خمودگی نجات دادند. آری آنچنان در پرتو تلاشهای حضرت تصویر منور و پر جاذبهای از امامت در اذهان ترسیم گردید که حقا بینظیر است. به گوشهای این تصویر در بحث امام سجاد (علیهالسلام) از منظر نکته دانان و گوهرشناسان اشاره خواهد شد. در همین رابطه حضرت در زبان مخالفین بدینگونه معرفی شدند که: خیر لا شر فیه و علی الخیر. حضرت نه تنها با حرکات سنجیده خود مستمسکی به دست دشمنان عنود ندادند بلکه با تدبیری الهی، آرمانهای خود را به گونهای جلو بردند که جامعه شیعی نیز بازسازی گردید و از خطر هدم و انحطاط کلی مصون ماند و با رفتار منحصر به فرد خود در زنده نگهداشتن خاطره جانبازی پدر و اصحابش آنچنان برنامهای در زندگانی خود پیاده نمودند که این نهضت هم از بعد احساس و عاطفه و هم از بعد معرفت و آگاهی در فرهنگ شیعی ثبت گردید و به عامل قدرتمند بقاء نظام اندیشه شیعی و تفکر علوی در طول تاریخ تبدیل شد. لازم به ذکر است حضرت در برنامه بلندمدت خود از عنصر تقیه که از عناصر اصیل فرهنگ اسلامی است، نهایت استفاده را برده و در پرتو آن آرمانهای خود را محقق ساختند. امام سجاد (علیهالسّلام) پس از واقعه عاشورا بسیار میگریست و این گریهها در راستای زنده نگهداشتن قیام عاشورا و اهداف آن بود، به هر حال بعد از عاشورا، یاران حقیقی ایشان بسیار کم شدند تا جائی که فرمود: در کل مدینه و مکه بیست نفر نیستند که ما را دوست بدارند. مورخ معروف، مسعودی مینویسد: علی بن حسین امامت را بصورت مخفی و با تقیه شدید و در زمانی دشوار عهدهدار گردید. [۵۲۴]
مسعودی، اثبات الوصیه، ص۱۶۷، نجف، المطیعة الحیدریه، چاپ چهارم، ۱۳۷۳ هـق.
در برخی روایات تعداد دوستداران واقعی و حقیقی اهل بیت در آن زمان سه نفر و در برخی پنج نفر ذکر شده است که این بیانات حاکی از جو شدید و اختناق حاکم در عصر امام زینالعابدین (علیهالسّلام) است. ۲۰.۱ - عنصر تقیهتقیه یکی از راهکارهای مبارزاتی مهم در فرهنگ پویای اسلامی و شیعی است. این واژه از ریشه وقی، یقی است که تقوی نیز از همین ریشه میباشد، به معنای مراقب احوال دشمن بودن و مناسب شرایط موجود حرکت جهادی خود را تنظیم کردن است، در روایتی امام صادق (علیهالسلام) میفرمایند: ... المؤمن مجاهد لانه یجاهد اعداء الله عزوجل فی دولة الباطل بالتقیة و فی دولة الحق بالسیف.مؤمن همیشه مجاهد است چون در دولت حق با شمشیر میجنگند و مجاهدت میکند و در دولت باطل مجاهده او با تقیه است. بنابراین مؤمن همیشه در حال جهاد و مبارزه است گاهی با شمشیر، گاهی با تقیه، در واقع تقیه سپر به دست گرفتن است و تشدید مراقبه و اعمال روشهای قوی امنیتی و اطلاعاتی در مبارزه سری با دشمن، نه ترک جهاد و خانهنشینی و عزلت. این واژه در قرآن هم استعمال شد و در سوره آل عمران صریحا به آن اشاره شده است: «لا یتخذ المومنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین، و من یفعل ذلک فلیس من الله فی شی الا ان تتقوا منهم تقیة و یحذرکم الله نفسه و الی الله المصیر؛ مؤمنان نباید از کافران به جای مؤمنان دوست بگیرند و هرکس چنین کند از (لطف و ولایت) خداوند بیبهره است، مگر آنکه به نوعی از آنها تقیه کنید، و خداوند شما را از خویش برحذر میدارد، و بازگشت به سوی خداست.» حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) نیز در روایتی میفرماید: کسی که امر به معروف و نهی از منکر را ترک کند همانند کسی است که قرآن را کنار نهاده و به آن پشت کرده باشد، مگر اینکه در حال تقیه باشد و بعد در تعریف تقیه فرمودند: تقیه آن است که به خاطر تجاوز و طغیان ستمگر عنودی از او بترسی. با روشن شدن اصل تقیه با توجه به اینکه در عصر حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) حضرت بشدت مورد سوء ظن دستگاه اموی بودند، مهمترین اصلی که حضرت در پرتو آن خود و شیعیانشان را از اقدامات خشن امویها محافظت نمودند، همین اصل تقیه بود. چه اینکه این اصل در طول تاریخ اسلام از اول تاکنون، همیشه باعث حفظ و بقاء شیعه بوده است. آری حضرت سجاد (علیهالسلام) در شرایط ناگواری به سر میبردند که چارهای جز تمسک به تقیه به معنای صحیح اسلامی آن نداشته و این یکی از عناصر کلیدی مورد استفاده ایشان در حرکتهای بلند مدت و کوتاه مدت بود. و البته باید توجه داشت هر کجا در طول حیات مبارک حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) از لحظه شهادت پدر تا لحظه ارتحال خود آن بزرگوار، آن امام عزیز شرایط را برای ارائه صریح حق و برخورد با دستگاه جبار اموی و افشاء عملکرد ظالمانه آن و تحذیر از همکاری با آن دستگاه فاجر و... مناسب میدیدند بدون کمترین پردهپوشی وظیفه خود را عمل میکردند که نمونههای آن در حیات مبارک، حضرت بسیار زیاد است، از قبیل برخورد با عبیدالله بن زیاد، خطبه در کوفه، خطبه در مسجد شام، برخوردهای حضرت با عبدالملک مروان و... ۲۰.۲ - تربیت شاگردان برجستهیکی از مناصب بسیار مهم انبیاء و جانشینان آنها پس از مساله ابلاغ و تعلیم دستورات الهی به جامعه، تربیت انسانها بر اساس معارف و ارزشهای الهی است. امام سجاد (علیهالسلام) بر اساس آنچه در قسمت رهبری فکری جامعه توسط ایشان با شگردی ویژه و پایهگذاری نهضت فرهنگی اسلام تبیین گردید، علاوه بر ارائه مجموعهای گسترده و جامع از معارف الهی اسلام، با همه تضییقات و مزاحمتهایی که از جانب نظام جبار اموی با آن مواجه بودند، شاگردان متعدد و برجستهای در زمینههای مختلف علوم اسلامی تربیت نمودهاند تا آنان علاوه بر اینکه خود نمونههای عینی معرفت، تربیت و تهذیب در مکتب اسلام و ولایت هستند، حاملان امین و صادق معارف اسلامی به سایر انسانها و نسلهای آینده نیز باشند.دستپروردگان حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) که تعدادشان اندک نیست، هر کدام ستارگان درخشان و پرفروغ آسمان علم و معرفت از یک سو و اخلاق و تهذیب از سوی دیگر میباشند که بررسی زندگی آنان و شناخت معلومات و مجاهدات آنان، انسان را به تحیر وا داشته و نسبت به معلم سرافراز آنان، مبهوت و شگفتزده میشود. در شرایطی که بر اساس آنچه ابوعمر نهدی نقل میکند که خودم از حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) شنیدم که میفرمود: در تمام مکه و مدینه بیست مرد که ما را دوست بدارند وجود نداشت. و با وجود حجم انبوه فتنههای سیاسی و عقیدتی از ابتدای امامت حضرت سجاد (علیهالسلام) از قبیل حمله فرمانده خونخوار یزید به نام مسلم بن عقبه به مدینه و انجام کارهایی که روح تاریخ را سیاه کرده و فتنه عبدالله بن زبیر و حاکیمت حاکمان پلید اموی بخصوص امارت بیست ساله حجاج بن یوسف ثقفی بر کوفه و خونخواری بینظیر و آزارهای مستمر او بر محبین اهل بیت و کشتار گسترده تمام موالیان دودمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مسائل دیگر، و آنچه که منجر به وجوب عمل به اصل تقیه به شکل گسترده از طرف حضرت سجاد (علیهالسلام) گردیده بود، آری در این شرایط حضرت امام زینالعابدین (علیهالسلام) نهضت فرهنگی عظیم شیعه را پایهگذاری مینماید و میراث علمی و اخلاقی پدرانش را حفظ نموده به بهترین نحو زمینه تداوم آن را فراهم میسازد. هم باقیماندگان از شاگردان و صحابه حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را تحت پوشش گرفته و به آنان رسیدگی میکند و از نابودی معرفت و آموزههای مذهبی و الهی آنان جلوگیری به عمل میآورد و هم شاگردان جوان دیگری را جذب نموده و به تعلیم و تربیت آنها مشغول میشود به گونهای که بعضی آنچنان ارتقاء پیدا میکنند که به حد سلمان و لقمان واصل میشوند، مانند ابوحمزه ثمالی، و در پرتو این تلاش بزرگ، فقهاء و مفسران و اندیشمندان برجسته دیگر به جامعه عرضه میشوند؛ نظیر قاسم بن محمد بن ابیبکر، سعید بن مسیب و ابان بن تغلب. این همه دلیل تلاش خستگیناپذیر این امام همام در انجام مسئولیت خطیر امامت میباشد که در دو بعد تعلیم و تربیت به منصه ظهور رسیده است. به هر حال این فراز از زندگی حضرت علی بن حسین یعنی تربیت شاگردان برجسته توسط ایشان از اهمیت زیادی برخوردار است و میطلبد پیرامون آن به تحقیق و بررسی نشست. در این رابطه باید مسائلی از این قبیل مورد توجه قرار گیرد: ۱- تعداد شاگردان حضرت و برجستگان آنها. ۲- طبقهبندی اصحاب حضرت. ۳- سرگذشتهایی از بعضی از شاگردان حضرت. ۲۰.۲.۱ - تعداد شاگردانشاگردان و اصحاب حضرت امام زینالعابدین (علیهالسلام) به طبقههای مختلفی تقسیم میشوند که در قسمت طبقهبندی اصحاب حضرت به آن اشاره خواهد شد. ولی به صورت کلی نام و تعداد آنها در کتب رجال و حدیث ذکر شده است.بعضی از علمای بزرگ مانند شیخ مفید فقط پنج نفر از شاگردان حضرت را نام بردهاند. و در بعضی روایات نیز اصحاب آن حضرت چهار نفر بیان شدهاند، مانند روایتی که از امام موسی بن جعفر (علیهالسلام) نقل شده است که: هنگامی که قیامت برپا میگردد منادی پروردگار اصحاب پیامبر و ائمه هدی (علیهمالسّلام) را یکایک صدا میزند و با صدا زدن آنها، آنها میایستند تا اینکه نوبت به حضرت سجاد (علیهالسلام) میرسد آنگاه ندا میکند: کجایند حواریون علی بن حسین (علیهالسلام)؟ پس در پاسخ ندای او جبیر بن مطعم، یحیی بن امالطویل، ابوخالد کابلی و سعید بن مسیب میایستند. چه اینکه در روایتی دیگر از قول حضرت صادق (علیهالسلام) سه نفر به عنوان برجستهترین اصحاب حضرت سجاد(علیهالسلام) معرفی شدهاند که اینان بودند که بعد از امام حسین (علیهالسلام) مرتد نشدند به نامهای ابوخالد کابلی، یحیی بن امطویل و جبیر بن مطعم، و بعد مردم ملحق شدند و زیاد شدند. ولی در روایتی دیگر با همین مضمون جناب جابر بن عبدالله انصاری هم اضافه شده است. و در روایتی دیگر از ابییعفور از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده که به او فرمودند: علی بن حسین (علیهالسلام) از بقیه دارای اصحاب کمتری بودند و اصحاب او ابوخالد کابلی و یحیی بن امالطویل و سعید بن المسیب و عامر بن واثله و جابر بن عبدالله انصاری بودند که روز قیامت به عنوان شاهدان او قیام میکنند. ولی شیخ طوسی (رضواناللهتعالیعلیه) در یکی از کتابهای رجالی خود تعداد اصحاب و شاگردان حضرت سجاد (علیهالسلام) را بیش از یکصد و هفتاد نفر میداند. [۵۳۷]
طوسی، محمد بن حسن، رجال الطوسی، ص۸۱ - ۱۰۲.
روشن است که اقوال و روایات ذکر شده قبلی، ناظر به اصحاب خاص و ویژه حضرت سجاد (علیهالسلام) میباشد ولی شیخ طوسی تمام کسانی که از محضر حضرت استفاده برده را استقصاء نموده و نام برده است، گرچه از صحابه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باشند. و یا حتی خود، امام باشند مانند حضرت باقر و صادق (علیهماالسلام)، طبیعی است تمام این افراد و شخصیتها در یک سطح نمیباشند و میزان بهرهمندی آنها از حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) یکسان نبوده است. اما همه از خان گسترده معارف حضرت متنعم شده از بحار علوم و معنویات آن بزرگوار، بهره بردهاند.با توجه به چند روایتی که نقل شد در جمعبندی میتوان اظهار داشت برجستگان و پیشتازان از اصحاب حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) که در این احادیث و اقوال آمده عبارتند از: ۱- ابوخالد کابلی. ۲- یحیی بن امالطویل. ۳- محمد بن جبیر بن مطعم. ۴- سعید بن مسیب مخزومی. ۵- جابر بن عبدالله انصاری. ۶- عامر بن واثله کنانی (اباالطفیل). ۷- سعید بن جبیر کوفی. ۸- جبیر بن مطعم. ولی باید توجه داشت نظر به آنچه در ترجمه جبیر بن مطعم آمده است که ایشان در سال ۵۸ هجری وفات کرده است. نمیتواند از اصحاب حضرت سجاد (علیهالسلام) باشد. و فضل بن شاذان فرموده است: کسی که حضرت سجاد (علیهالسلام) را ادراک کرده است، محمد بن جبیر مطعم است. و البته این با آنچه در فضیلت و بزرگواری افرادی نظیر ابوحمزه ثمالی و ابان بن تغلب و دیگران نقل شده است، منافاتی ندارد چرا که این بزرگواران از شاگردان و اصحاب متقدم حضرت نمیباشند. ۲۰.۲.۲ - طبقهبندی اصحاب و شاگرداناصحاب و شاگردان حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) را از زاویههای مختلفی میتوان تقسیم و طبقهبندی نمود:الف - اصحاب و شاگردانی که قبلا در حیات حضرت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و همچنین امام حسن (علیهالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) را ادراک کرده بودند و بعضی از آنها جزء صحابی حضرت پیامبر محسوب میشدند و توفیق یافته بودند به محضر حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) نیز شرفیاب شوند و از آن بزرگوار نیز بهره ببرند. برخی از این افراد عبارتند از جابر بن عبدالله انصاری، عامر بن واثله کنانی، (از صحابه حضرت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم))، رشید هجری و سلیم بن قیس هلالی و صهیب ابوحکیم صیرفی و سالم بن ابیالجعد که از خواص اصحاب حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بودهاند. ب - شاگردانی که محضر امامان قبل از حضرت سجاد (علیهالسلام) را درک نکرده بودند و تنها با امامت و رهبری حضرت به معارف اسلامی راه یافته و بعضی از آنها موفق به شرفیابی محضر امامان بعد از حضرت نیز شده و از آنان نیز بهرههای بسیار وافر بردهاند. و حتی در ایام امامت آنان درخشیدهاند. بعضی از این گروه عبارتند از: ابوحمزه ثمالی، ابان بن تغلب، قاسم بن محمد بن ابیبکر، طاووس بن کیسان، ابوخالد کابلی. ۱ - کسانی که به جامعیت شهرت داشتهاند مانند ابان تغلب که بنابر قول نجاشی و بعضی از علمای اهل سنت در همه فنون دانش از قرآن، فقه، حدیث، ادب و لغت بر دیگران برتر بوده است. ۲ - افرادی که به عنوان فقیه شهرت داشتهاند مانند سعید بن مسیب، قاسم بن محمد بن ابیبکر، عبدالله بن شبر. ۳ - افرادی که به عنوان مفسر و صاحب تفسیر مشهور بودهاند، مانند ابوحمزه ثمالی، حسین بن علی بن حسین (فرزند حضرت سجاد (علیهالسلام)) باید توجه داشت شهرت این افراد در یک رشته علمی به معنای بیبهره بودن از سایر رشتهها نیست، مثلا جناب ابوحمزه ثمالی در معارف و حدیث نیز از حضرت سجاد(علیهالسلام) بهرهها برده است. ولی همه کسانی که در مکتب امام چهارم تربیت شدهاند در زمینه فقه و احکام استفادههای سرشار بردهاند و خود حضرت به عنوان برجستهترین فقیه عصر خود شهرت عام داشتهاند. ۲۰.۲.۲.۱ - نکته مهمنکته بسیار مهم دیگر اینکه نباید تصور نمود هر فردی که اسم او در لیست راویان یا شاگردان حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) آمده لزوما فرد صالح و بدون گرایشهای انحرافی بوده است. چه بسا افرادی که به برکت بهرهمندی از نور معارف حضرت از کژی نجات یافتند و یا افرادی که به خاطر بیلیاقتی و ضعف نفس نتوانستند با وجود هم نزدیکی به این سرچشمه فروزان کمال و نور، بهره کافی برده و کژیهای خود را اصلاح کنند، نمونه این گروه محمد بن مسلم بن شهاب زهری است که با همه دستگیریهای حضرت سجاد (علیهالسلام) باز سر بر آستان امویان سایید و نقش یک آخوند درباری را بازی نمود و سرانجام هم بدون ولاء کامل اهل بیت از دنیا رفت.۲۰.۲.۳ - معرفی شاگردان برجستهتاریخ به نقل فرازهای برجسته زندگی حواریون و اصحاب با وفای ائمه دین (علیهمصلواتالله) نورانی و مزین است. در میان اصحاب حضرت سجاد (علیهالسلام) نیز بزرگانی بودهاند که حقیقتا در صفحات تاریخ با خاطرات خود نور افشانی میکنند. در این میان میتوان از شخصیتهایی مانند سعید بن جبیر، ابوحمزه ثمالی، ابان بن تغلب، یحیی بن امطویل به عنوان نمونه یاد کرد.و در این میانه گزارشی از یکی دیگر از افراد مورد اعتماد حضرت سجاد (علیهالسلام) به نام ابااسحاق عمرو بن عبدالله سبیعی نیز وجود دارد که آن نیز قابل توجه است. ۲۰.۲.۳.۱ - سعید بن جبیرسعید بن جبیر از شیعیان خالص و با صلابت و اهل یقین نسبت به حضرت سجاد (علیهالسلام) بوده است که صلابت او در مسیر صحیح، منجر به شهادت او به دست پلید حجاج بن یوسف ثقفی گردید. ابنشهر آشوب (رحمةاللهعلیه) میگوید: او از تابعین (کسانی که اصحاب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را درک کردهاند) میباشد که در مکه سکونت داشته و به نام جهبذ العلماء (جهبذ: تمیز دهنده و دانا) نامیده شده و تمام قرآن را در دو رکعت نماز خود تلاوت مینموده است و چنین گفته شده که در روی زمین هیچکس یافت نمیشد مگر اینکه به علم او نیازمند بود. کشی نیز از قول فضل بن شاذان آورده است که او یکی از پنج نفری است که در ولایت و اعتقاد به حضرت سجاد (علیهالسلام) از پیشتازان بودهاند.از حضرت امام صادق (علیهالسلام) روایت شده است که فرمودند: سعید بن جبیر به امامت علی بن حسین (علیهالسلام) معتقد بود و آن حضرت از او تعریف و تمجید میفرمودند و چیزی جز اعتقاد صحیح او به ولایت سبب قتل او به دست حجاج نیست و او مستقیم بود و ذکر شده است. مسعودی جریان شهادت وی را چنین نقل کرده است: حجاج به او گفت: میخواهی تو را چگونه بکشم؟ او گفت: هرطور میخواهی بکش، ولی هر شکلی را انتخاب کنی من به همان نحو از تو در قیامت انتقام خواهم کشید. بعد حجاج دستور داد او را بیرون ببرند و بکشند. در همین حال سعید خندهای کرد! وقتی حجاج از علتش پرسید، گفت: به جرات احمقانه تو و حلم و بردباری خدا میخندم. جلادان حجاج او را به رو به زمین افکنده و میخواستند سر از بدنش جدا کنند که او شروع به اقرار به وحدانیت خداوند و نبوت پیامبر و کفر حجاج کرده و به خداوند عرضه داشت: خدایا پس از من حجاج را به هیچکس مسلط نکن و به او فرصت نده تا پس از من کسی را بکشد!! دعای این عالم عارف از شیعیان حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) بسرعت مستجاب شد. حجاج بیش از پانزده روز زنده نماند و به بیماری خوره مبتلا شد در حالی که تحت فشار شدید روانی بود و مرتب میگفت: سعید بن جبیر با من چکار دارد؟!!هر وقت میخواهم بخوابم گلوی مرا فشار میدهد. آری در این حال مرد. [۵۴۴]
مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۱۶۴.
۲۰.۲.۳.۲ - ابوحمزه ثمالیابوحمزه ثمالی که نام مبارکش قرین دعای ابوحمزه ثمالی بوده و برای همه شیعیان آشنا میباشد، یکی از ثابت قدمان و از اصحاب خاص حضرت سجاد (علیهالسلام) میباشد.جمیع بزرگان علماء رجال او را مورد اعتماد و ثقه دانستهاند. نجاشی نقل میکند که: او از اخیار اصحاب و افراد مورد اعتماد و معتمدین آنها در روایت و حدیث میباشد. و از امام صادق (علیهالسلام) روایت شده است که فرمود: ابوحمزه در زمان خودش مانند سلمان در زمان خودش بود. عامه نیز از او روایت میکنند و در سال ۱۵۰ وفات کرد و صاحب کتاب تفسیر القرآن بود. و رسالة الحقوق حضرت سجاد (علیهالسلام) نیز از طریق او روایت شده است. شیخ صدوق نیز فرموده است: ابوحمزه، ثابت بن دینار ثمالی، ثقه و عدل بود و چهار نفر از امامان شیعه را ملاقات کرده بود، علی بن حسین، محمد بن علی، جعفر بن محمد و موسی بن جعفر (علیهمالسلام) فضل بن شاذان نیز گفته است که از فرد ثقهای شنیده که امام رضا (علیهالسلام) فرمودهاند: ابوحمزه ثمالی در زمان خودش مانند لقمان (سلمان) در زمان خودش بوده است. کشی نیز از ابوبصیر نقل میکند که من وارد به حضرت صادق (علیهالسلام) شدم. حضرت فرمود: ابوحمزه ثمالی چه میکند؟ گفتم: در حالی او را ترک کردم که مریض بود. فرمود: هرگاه برگشتی سلام مرا به او برسان. و او را متوجه کن که در فلان ماه و فلان روز خواهد مرد. ابوبصیر میگوید: عرض کردم: سوگند به خداوند شما در مورد او انس و محبت داشتید و او شیعه شما بود. حضرت فرمود: راست میگویی آنچه که نزد ماست، خیر برای اوست. عرض کردم: آیا شیعیان ما با شما هستند؟ فرمود: البته ولی به شرط اینکه از خداوند بترسند و پیامبر او را مراقبت داشته و از گناهان بپرهیزند. هرگاه شیعهای چنان کند با ما در همان درجههای ما خواهد بود. ابوبصیر میگوید: ما همان سال برگشتیم و چیزی طول نکشید که ابوحمزه وفات نمود. به هر حال ابوحمزه ثمالی شخصیتی برجسته و ممتاز دارد و بر اساس روایتی حضرت صادق (علیهالسلام) به او فرمودند: من هرگاه تو را میبینم احساس آرامش میکنم. [۵۵۱]
ر. ک: ترابی، احمد، امام سجاد (علیهالسلام) جمال نیایشگران، ص۲۱۷.
ابوحمزه با حضرت سجاد (علیهالسلام) انس خاصی داشته و دعای شریف آن حضرت که طولانیترین دعای سحر ماه مبارک رمضان است، از طریق او روایت شده است و به همین علت به نام او نامگذاری شده است. ۲۰.۲.۳.۳ - ابان بن تغلبابان بن تغلب شخصیتی جامع و طراز اول از شیعیان حضرت سجاد (علیهالسلام) میباشد که به اتفاق علماء بزرگ رجال شیعه و سنی مورد وثاقت بوده و همه به اخبار او اعتماد داشتهاند.نجاشی میگوید او در اصحاب ما عظیمالمنزله است. حضرت علی بن حسین، امام باقر و امام صادق (علیهالسلام) را ملاقات کرده و از آنها روایت نقل میکند و نزد آنها دارای منزلت و قدمت بوده است. حضرت باقر (علیهالسلام) به او فرمودند: در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوی بده چرا که من دوست دارم در بین شیعیان خود مثل تو را ببینم. و هنگامی که خبر ارتحالش به امام صادق (علیهالسلام) رسید حضرت فرمود: سوگند به خدا مرگ ابان قلبم را به درد آورد!!! او از برجستگان و سرآمدان قاریان بود، همچنین فقیه و لغوی بود. ابان که خدای او را رحمت کند - در همه فنون از علوم، مقدم بود: در قرآن، در فقه و حدیث، در ادب و لغت و نحو. او دارای کتبی است، مانند: تفسیر غریب القرآن و کتاب الفضائل. برای ابان قرائت منحصر بفردی است که نزد قراء مشهور است. از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده که فرمود: ابان بن تغلب از من سی هزار حدیث روایت کرده است، پس آنها را از او روایت کنید. او در زمان حیات حضرت صادق (علیهالسلام) در سال ۱۴۱ وفات نمود. شیخ طوسی در مورد او نیز فرموده است: او ثقه است، جلیلالقدر و در بین اصحاب ما دارای منزلت عظیمی میباشد. او حضرت سجاد و باقر و صادق (علیهالسلام) را ملاقات نموده و از آنها روایت نقل میکند و نزد آن امامان دارای بهره و قدمت بوده است. مرحوم شیخ سپس همان احادیث حضرت باقر و صادق (علیهماالسلام) در مورد او را نقل میکند و مینویسد: او دارای اصل (که کتب اصلی حدیث شیعه است) میباشد. کشی نیز بعد از مدح و تمجید او از مسلم بن ابیحبه نقل میکند که گفت من نزد حضرت امام صادق و در خدمت ایشان بودم، چون خواستم از ایشان جدا شوم با حضرت وداع کرده و عرض کردم: دوست دارم چیزی به من هدیه نمائید تا زاد من باشد. حضرت فرمود: به خدمت ابان بن تغلب برو، چرا که او از من احادیث بیشماری شنیده است. پس آنچه او از من روایت کرد تو نیز از من روایت کن. از مجموع آنچه گذشت به دست میآید ابان بن تغلب از درخشانترین چهرههای علمی و فقهی شیعه است که در اوج وثاقت و امانت بوده و مقام علمی و امانت او از طرف ائمه هدی (علیهمالسّلام) مورد امضاء قرار گرفته است. و حضرات معصومین (علیهمالسلام) او را در انتقال معارف دین شایسته میدانستهاند. و تعداد زیادی از علمای اهل سنت، با اقرار به امامی بودن او، روایت او را مورد اعتماد دانسته و از او روایت میکنند، مانند: نسائی، حاکم، ابنسعد، ذهبی و... ۲۰.۲.۳.۴ - یحیی بن امطویلیحیی ابن امالطویل که فرزند دایه حضرت سجاد (علیهالسلام) میباشد، از شخصیتهای برجستهای است که به برکت ارتباط عاطفی و نزدیک با امام زینالعابدین (علیهالسلام) و استفاده از تربیتها و معارف حضرت، از صلابت و استقامت کمنظیری در دفاع از حق و حقیقت و مبارزه با حاکمیت فرهنگ طاغوت برخوردار گردیده است. این بزرگوار در تمام نصوصی که از حواریون و اصحاب خاص حضرت سجاد (علیهالسلام)یاد کرده است، وجود دارد و بزرگان علماء اهل رجال نیز از او به نیکی تمام یاد کردهاند.کشی از حضرت امام باقر (علیهالسلام) نقل میکند که فرمود: اما یحیی ابن امالطویل او جوانمردی خود را اظهار کرد و هرگاه در طریق پیاده راه میرفت، بوی خوشی (خلوق) را بر سر میگذاشت و کندر (سقز) میجوید و دامن پیراهن خود را بلند میکرد. حجاج او را دستگیر نمود و به او گفت باید اباتراب (حضرت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)) را لعنت کنی و امر کرد تا دست و پای او را قطع کنند و سپس او را کشت. باید توجه داشت این برخورد حجاج با این شیعه آزادمرد، از آنرو بود که در اوج حاکمیت نظام خبیث اموی، به صورت علنی و صریح با آموزههای پلید این حکومت و اساس باطل آن به مخالفت برمیخاست و بسیار رسا و گویا اعلام میکرد خط ما و شما دوتاست و ما به شما و معتقدات و عملکرد شما کافریم و شما را قبول نداریم. شیخ مفید از امام صادق (علیهالسلام) نقل میکند که حضرت فرمودند: یحیی بن امالطویل وارد مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میشد و میگفت: ما به شما کافر شدیم و بین ما و شما بغضاء و عداوت ظاهر شد. و شیخ کلینی نیز از سلیمان بن عبیدالله نقل میکند که او میگوید: یحیی بن امطویل را در کناسه (یکی از محلههای) کوفه مشاهده کردم که ایستاده بود و با رساترین صدای خود، ندا داد که: ای معشر اولیاء خدا! ما از آنچه شما میشنوید بیزار هستیم. هر کس به علی دشنام دهد پس لعنت خدا بر او باد و ما از آل مروان و آنچه از غیر خدا میپرستند، بیزار هستیم. سپس صدایش را پائین آورده و ادامه داد: هر کس اولیاء خدا را دشنام دهد پس با آنها ننشینید و مجالست نکنید. و هر کس در راه و روش ما تردید دارد از او کمک نخواهید و باب مراوده با او را باز نکنید و هر کس از برادران شما که کارش به جایی برسد که مجبور شود به خاطر نیاز به شما رو بیندازد بدانید که به او خیانت کردهاید. و سپس این آیه را تلاوت کرد که: ما برای ستمگران آتشی آماده کردهایم که سراپردههایش آنان را دربر میگیرد و اگر فریادرسی جویند، به آبی چون مس گداخته که چهرهها را بریان میکند، یاری میشوند. وه! چه بد شرابی و چه زشت جایگاهی است. آری، این عملکرد سرافرازانه و شجاعانه این حواری بزرگوار حضرت سجاد (علیهالسلام) بود و سرانجام به مقام عظمای شهادت در راه خدا به دست یک کارگزار پلید خونخوار نظام اموی (حجاج بن یوسف) نائل آمد. امام معصوم (علیهالسلام) از شخصیت جامع و ذات ابعادی برخوردار است که از نظر کمال، در اوج قله رفعت و تعالی قرار گرفته و از اینرو در سطح جامعه بشری از هر حیث صلاحیت اسوه بودن و مقتدا قرار گرفتن را واجد است. حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) نیز به عنوان معصوم ششم و امام چهارم چنین بوده با بهرهمندی از یک شخصیت متعالی در همه ابعاد، سیمای منور امامت را زینتبخش میباشند. برای بررسی مقطع حضور حضرت سجاد (علیهالسلام) در مدینه تا هنگام وفات که عصر امامت ایشان را تشکیل میدهد، با توجه به اوضاع زمانه ایشان و دورنمایی که از برنامه بلندمدت حضرت ترسیم گردید، به بررسی ابعاد وجودی و جوانب مختلف شخصیت متعالی حضرت میپردازیم. در یک نگاه گذرا میتوان بعضی از ابعاد شخصیت آن حضرت را چنین شماره نمود: ۱- بعد فردی. ۲- بعد فرهنگی. ۳- بعد اجتماعی. ۴- بعد سیاسی. ۵- بعد اقتصادی. گرچه در وجود کامل و فوق کمال حضرت، این ابعاد همه با هم معنی پیدا میکند و هرگز به شکل دقیق، آنها از هم قابل تفکیک نمیباشند، ولی با ملاحظاتی شاید بتوان بر اساس اسناد و روایات موجود در تاریخ و کتب روایی، بحثهایی را پیرامون هر یک بهصورت مجزا ارائه داد. بدین امید که در پرتو این بررسی و آشنایی، توفیق استفاده و اقتدا به این امام همام که به حق زینالعابدین لقب گرفتهاند، شامل حال همگان گردد. در بررسی بعد فردی شخصیت کامل حضرت سجاد (علیهالسلام) باید توجه داشت که کمالات بیپایان امام معصوم (علیهالسلام) در این بعد را نمیتوان استقصاء نمود چرا که امام مظهر اتم کمالات غیرمتناهی الهی است و او بحق خلیفة الله در روی زمین و در همه عوالم وجود میباشد. اما با توجه به آنچه در روایات و اسناد موجود است، میتوان به بعضی از سر فصلهای مهم در این قسمت دست یافت. در ارتباط با حضرت سجاد (علیهالسلام) تا آنجا که در بعضی از نصوص روایی اشاره رفته است، در بعد فردی کمالات بلندی برای آن حضرت نقل شده است که جدا قابل وجه بوده و در بخشهای متعددی از آن قابل الگوبرداری و اقتباس میباشد. این کمالات که تنها گوشهای از کمالات حضرت است عبارتند از: ۱- علم لایتناهی حضرت. ۲- توحید عینی حضرت و تسلیم در مقابل تقدیر الهی. ۳- درگیری با شیطان و درهم شکستن او. ۴- مراقبت دائمی از خود. ۵- زهد در دنیا و رغبت به آخرت. ۶- اهتمام به عبادات بهویژه نماز و حج. ۷- برخی از حالات شخصی و ویژگیهای فردی حضرت. لازم به ذکر است امام سجاد (علیهالسلام) بر اساس آنچه در گفتار و قضاوت امام صادق (علیهالسلام) منعکس شده است، شبیهترین اهل بیت به حضرت مولی امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهالسلام) میباشند که با توجه به سر آمد بودن حضرت علی (علیهالسلام) در کمالات، جایگاه امام سجاد (علیهالسلام) نیز در این ارتباط روشن میگردد. ۲۲.۱ - علم لایتناهیامام سجاد (علیهالسلام) بمانند سایر معصومین (علیهمالسّلام) دارای علوم لایتناهی میباشند و به جمیع ما کان و ما یکون و ما هو کائن یعنی گذشته و حال و آینده آگاه بوده و بر همه عوالم هستی نیز احاطه وجودی و علمی دارند.در این ارتباط نقل شده است فردی بر حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) وارد شد، حضرت از او پرسیدند: تو کیستی؟ عرض کرد: من منجم هستم. حضرت فرمودند: پس تو پیشگو، طالعبین و فالگیر هم هستی!! آنگاه نگاهی معنیدار به او انداخته و فرمودند: آیا تو را به مردی راهنمایی کنم که از زمانی که تو وارد بر ما شدی در چهارده عالم (و در نقلی دیگر چهارده هزار عالم) سیر نمود که هر عالمی سه بار بزرگتر از دنیاست و این در حالی میباشد که ابدا از مکانش حرکتی نکرده است؟ آن شخص گفت: او کیست؟ حضرت فرمود: من. و اگر بخواهی تو را به آنچه خوردهای و به آنچه برای خود در خانه ذخیره نمودهای آگاه مینمایم. (سپس به او فرمودند: امروز پنیر خوردهای و در منزلت بیست دینار ذخیره نمودهای که سه دینار آن دارای وزن صحیح میباشد. آن مرد با شنیدن این مطالب، خدمت حضرت عرض کرد: من شهادت میدهم شما حجة عظمای حق و مثل اعلی و اساس و ریشه تقوی میباشید...) در زمینه سعه علم حضرت سجاد (علیهالسلام) میتوان به اطلاع آن حضرت از غیب، اطلاع بر سایر زبانها و لهجهها در بین انسانها و اطلاع از لغت حیوانات و احوال آنها به عنوان نمونه اشاره نمود. ۱۲.۶.۲ - اطلاع از غیبدر زمینه اطلاع حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) از غیب یعنی آنچه از مجاری ظاهری ادراک انسانها مخفی است و یا افرادی آن را مخفی نموده و دسترسی به آن به حسب ظاهر جز از طریق خود آنها امکان ندارد، موارد عدیدهای در روایات و اسناد تاریخی ذکر گردیده است که در این قسمت به چند نمونه از آن اشاره میشود.۲۲.۱.۱.۱ - اطلاع از ما فیالضمیر کابلیاخبار از ما فی الضمیر ابوخالد کابلی و اطلاع از اسمی که مادرش برای او انتخاب نموده بود و هیچکس از آن اطلاع نداشت: ابوخالد کابلی میگوید: به نزد حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) آمدم تا از او سؤال کنم آیا سلاح رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نزد اوست؟ پس همینکه چشمش به من افتاد فرمود: ای اباخالد آیا میخواهی سلاح رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به تو نشان دهم؟ من عرض کردم: آری قسم به خدا، یابن رسول الله نیامدم نزد شما مگر اینکه از همین موضوع سؤال کنم و شما از آنچه در نفس من بود خبر دادید. حضرت فرمود: آری و سپس صندوقی بزرگ و زنبیلی را طلبید و یکی یکی آثار رسول خدا را بیرون میآورد و آنها را معرفی میکرد، من جمله انگشتر حضرت، زره، شمشیر ذوالفقار، عمامه، پرچم، چوبدستی، کفشهای حضرت و ردایی که روز جمعه آن را میپوشیدند و در آن خطبه نماز جمعه را برای اصحابشان میخواندند که و خلاصه اشیاء زیادی بیرون آورد و من گفتم: کافی است، خداوند من را فدای شما قرار دهد.چه اینکه در برخوردی دیگر، حضرت ابوخالد کابلی را به نام مخصوصی که مادرش او را به آن نامیده بود، یعنی کنکر نامیدند. ابوبصیر از امام باقر (علیهالسلام) در روایت بلندی نقل میکند: ... ابوخالد کابلی نزد حضرت سجاد (علیهالسلام) آمد و چون برای دخول اذن خواست، حضرت اذن دادند و او داخل شد. بعد حضرت فرمودند: مرحبا به تو ای کنکر تو که زیارتکننده ما نبودی!! چه شده است و در مورد ما چه چیزی بر تو آشکار شده است؟ او به سجده افتاد و بعد گفت: الحمد لله که خداوند امامم را به من شناساند... و بعد گفت: شما مرا به آن اسمی صدا زدید که مادرم هنگام تولد من، آن را بر من انتخاب کرد (و قسم به خدا تا به امروز هیچکس از مردم من را به آن صدا نزده بود.) [۵۶۷]
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۶، ص۴۵ - ۴۶، ح۴۷ و ۴۸، به نقل از رجال کشی و الخرائج و الجرائج.
۲۲.۱.۱.۲ - اطلاع از نامه حجاجاطلاع حضرت از نامهای که حجاج بن یوسف، به عبدالملک مروان نوشت و جوابی که او به آن دژخیم داد:روایت شده که حجاج بن یوسف به عبدالملک بن مروان نامهای نوشت که اگر میخواهی پادشاهیات ثابت بماند علی بن حسین (علیهالسلام) را بکش. در جواب، عبدالملک به او نوشت: مرا از خون بنیهاشم برحذر بدار و تو خود نیز آن خون را محترم بشمار. چرا که من خودم دیدم پس از اینکه آل ابوسفیان دست خود را به این خون آغشته نمودند چگونه خداوند ملک آنها را زایل نمود. بعد این نامه را به صورت سری به سوی حجاج فرستاد. ولی در همان ساعتی که او نامه را برای حجاج مینوشت، حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) برای او نوشتند: بر آنچه درباره خون بنیهاشم نوشتی مطلع شدم. خداوند در این موضوع از تو سپاسگزاری نموده و پادشاهی تو را تثبیت و عمرت را افزود. این نامه را حضرت با ثبت تاریخی که در آن تاریخ عبدالملک برای حجاج نامه نوشته بود، با غلامی به نزد عبدالملک فرستاد و چون غلام به حضور او رسیده و نامه را تسلیم کرد در تاریخ آن نگریست و متوجه شد که دقیقا برابر با تاریخ نامه خود اوست. و لذا در صدق حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) شک نکرد و در این رابطه بسیار خوشحال شد. بعد باری از دینار برای حضرت فرستاده و از او خواست تا آن را برای حوایج خود و اهل بیت و دوستدارانش مصرف نماید. و در نامه حضرت این نکته ذکر شده بود که: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در خواب نزد من آمد و از آنچه برای تو نوشتم مرا مطلع نمود. ۲۲.۱.۱.۳ - خبر از حکومت ابنعبدالعزیزاخبار به امارت و حکومت عمر بن عبدالعزیز در زمان جوانی او: عبدالله بن عطاء تمیمی میگوید: با حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در مسجد بودم که عمر بن عبدالعزیز در حالی که جوان بود و کفشی با دو بند نقرهفام پوشیده بود، از جلوی ما عبور کرد. حضرت به او نگاه کرده فرمودند: یا عبدالله بن عطا آیا این خوشگذران را میبینی؟ نخواهد مرد تا اینکه والی همه مردم شود. گفتم: این فاسق؟ فرمود: بلی.آری از این نمونهها در تاریخ زیاد وجود دارد اما به هر حال حضرت در حدیثی فرمودند: اگر این آیه شریفه قرآنی که میفرماید: «یمحو الله ما یشاء و یثبت و عندهام الکتاب؛» نبود هر آینه به آنچه تا روز قیامت واقع میشود، شما را خبر میدادم. ۲۲.۱.۱.۴ - اطلاع از عسلفضیل از امام صادق (علیهالسلام) نقل میکند که حضرت فرمودند: برای حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) عسلی آوردند و حضرت از آن تناول فرمود. بعد چنین فرمود: سوگند به خدا هر آینه من میدانم که این عسل از کجاست؟ و زمینش کجاست؟ و اینکه آن را از فلان قریه استحصال نموده و به دست آوردهاند.۲۲.۱.۱.۵ - اطلاع از زمان ارتحالهنگامی که زمان ارتحال حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فرا رسید حضرت فرمود: ای محمد امشب چه شبی است؟ ایشان گفت: شب فلان و فلان. فرمود: از این ماه چقدر گذشته است؟ گفت: فلان مقدار. حضرت فرمود: این همان شبی است که به من وعده داده شده است. بعد آبی برای وضو طلب نمود وقتی آب را آوردند فرمود: در این آب موشی افتاده است!! بعضی از افراد که آنجا بودند گفتند: ایشان هذیان میگوید (نستجیر بالله) حضرت فرمود: چراغی بیاورید. که آوردند و معلوم شد در آن موشی افتاده است. پس دستور داد آن آب را ریختند و آب دیگری آوردند و سپس وضو گرفت و نماز خواند و چون شب به پایان رسید از این عالم ارتحال فرمود....۲۲.۱.۱.۶ - پرتوی از علم غیب و قدرت تکوینیدر همین رابطه یعنی اطلاع حضرت به غیب و اخبار از آن، روایت زیبای دیگری وجود دارد که در ضمن نفوذ کلمه حضرت به افراد از جن را نیز دربر دارد و آن را میتوان تحت عنوان پرتوی از علم غیب حضرت سجاد (علیهالسلام) بیان کرد و. از آن استفاده برد.ابیصباح کنانی میگوید: از امام باقر (علیهالسلام) شنیدم که میفرمود: ابوخالد کابلی برههای از زمان را خدمتگزار حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) بود. سپس روزی از شدت اشتیاق خود نسبت به زیارت مادرش به حضرت شکایتی برد و از ایشان اذن خواست که از خدمت حضرت مرخص شده و به دیدار مادر برود. حضرت به او فرمود: ای کنکر فردا مردی از شام بر ما وارد میشود که دارای منزلت و مال و آبروست. او دختری دارد که جنزده شده (مساله جن زدگی از امور واقعی و تجربی است که نظر به ساختار وجودی اجنه و شرور بودن بعضی از آنها و صدها نمونه عینی از ایذاء این موجودات، برای انسان منصف جای هیچ شکی باقی نمیگذارد. در شرع اقدس نیز دستورات عدیدهای برای در امان بودن از آنها وارد شده است.) و به دنبال معالج و طبیبی میگردد که او را معالجه کند و حاضر است مال خود را برای آن صرف کند. پس هرگاه آمد تو اولین فرد از مردم باش که به نزد او میروی، بعد به او بگو، من دخترت را به ده هزار درهم معالجه میکنم، او نیز به قول تو اطمینان نموده و همین مقدار پول را به تو بذل خواهد نمود. چون فردا شد مرد شامی وارد شده و دخترش نیز همراه او بود و به دنبال معالج میگشت. ابوخالد به او گفت، من او را معالجه میکنم و هزینه آن ده هزار درهم است. اگر شما به این وفا کنید من نیز تعهد میکنم که این مرض هرگز به او برگشت ننماید. پدر آن دختر تعهد نمود. علی بن حسین (علیهالسلام) به ابوخالد فرمود که او به تو نیرنگ خواهد کرد. ابوخالد گفت من به او تعهد کردم. حضرت فرمود، برو و گوش چپ آن خانم را بگیر و بگو: ای خبیث علی بن حسین (علیهالسلام) به تو میگوید، از این خانم خارج شو و دیگر برنگرد. ابوخالد نیز همچنانکه حضرت فرموده بود عمل کرد و آن جن خارج شد و دختر از دیوانگی نجات یافت. بعد ابوخالد از آن مرد شامی پول را طلب نمود ولی او از پرداخت آن سرباز زد. ابوخالد به خدمت حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) برگشت و حضرت به او فرمود، مگر به تو نگفتم که او با تو حیله خواهد نمود؟ اما به زودی آن مرض به دختر برگشته پس مجدد به سراغ تو خواهد آمد. در این هنگام به او بگو، مرض به دختر برگشت چون تو به آنچه ضمانت نموده و تعهد کردی وفا نکردی. حال اگر ده هزار درهم به علی بن حسین (علیهالسلام) تحویل میدهی من به گونهای او را معالجه خواهم نمود که دیگر به او برنگردد. آن مرد این مبلغ را در دستان حضرت گذاشت و ابوخالد به نزد آن دختر رفته و گوش چپ او را گرفت و گفت، ای خبیث علی بن حسین (علیهالسلام) به تو میگوید از این دختر خارج شو و دیگر هرگز مگر از راه خیر به او متعرض نشو. و اگر برگردی تو را به آتش برافروخته خدائی، که به قلبها طلوع میکند، خواهم سوزانید. (فانک ان عدت احرقتک بنار الله الموقده التی تطلع علی الافئده) او خارج شد و دختر از جنون افاقه یافت و دیگر هم به آن مبتلی نشد. در این حال ابوخالد مال را از حضرت تحویل گرفت و حضرت به او اذن فرمود که به سوی مادرش رهسپار شده تا او را زیارت کند. او نیز حرکت کرد و با آن مال هزینه سفر خود را تامین نمود تا به مادرش وارد شد و او را دیدار کرد. ۲۲.۱.۲ - اطلاع بر زبانها و لهجههایکی از ویژگیهای منحصر به فرد ائمه هدی (علیهمالسّلام) که دارای مقام امامت برای هدایت همه انسانها و خلیفة الله در همه عوالم وجود میباشند، این است که هرکس با هر لغت و زبان و لهجهای سخن بگوید، کلام او را متوجه میشوند و خود نیز قادر به سخن گفتن به تمام لغتها و زبانها در صورت لزوم هستند.حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) بر اساس آنچه در اسناد روایی و تاریخی آمده است بر خط و لغت رومی اطلاع داشتهاند و سخن کسانی را که با این زبان سخن میگفتند، بخوبی ادراک میکردند: حلبی از امام صادق (علیهالسلام) شنید که حضرت میفرمودند: چون علی بن حسین (علیهالسلام) و سایر کسانی که با ایشان بودند را به نزد یزید بن معاویه آوردند، آنها را در خانهای قرار دادند. در آن موقع بعضی از آل رسول به دیگری گفتند، تنها علتی که برای آن ما را در این منزل قرار دادند، این است که آن خانه بر سر ما خراب شده و ما را بکشد. با شنیدن این سخن، پاسداران آنجا که رومی بودند با زبان رومی با هم چنین سخن گفتند: به اینها نگاه کنید، آنها میترسند که این خانه بر سرشان خراب شود ولی فردا از اینجا بیرون برده میشوند و همگی کشته خواهند شد. و علی بن حسین (علیهالسلام) فرمود: جز من هیچکس در بین ما نبود تا رومی (رطانه) را به خوبی بداند. (رطانه به معنای زبان رومی نزد اهل مدینه، مشهور است.) داود بن فرقد، میگوید: نزد امام صادق (علیهالسلام) از کشتهشدن حضرت امام حسین (علیهالسلام) و حمل شدن فرزندش به سوی شام ذکری به میان آمد. حضرت فرمود: چون حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) وارد زندان شدند، بعضی از افرادی که آنجا بودند به دیگری گفتند، چقدر بنیان این دیوار زیباست!! و بر روی آن دیوار به زبان رومی مطالبی نوشته شده بود و آن را علی بن حسین (علیهالسلام) خواند. در این حال رومیهای موجود در آنجا با هم به زبان رومی صحبت کردند و گفتند: در بین اینها کسی که به خون مقتول اولی باشد، جز این فرد وجود ندارد، و مقصودشان علی بن حسین (علیهالسلام) بود. ۲۲.۱.۳ - اطلاع از لغت حیواناتائمه اطهار (علیهمالسّلام) به عنوان وسایط فیض الهی برای جمیع موجودات نقش ولایت و راهبری عالم هستی را در بعد تکوین و تشریع به عهده دارند، در این ارتباط یکی از خصایص و کرامات آنان آشنایی بر همه لغات و لهجهها در عالم انسانی و بر همه اصوات و لغات در عالم حیوانات میباشد.علی بن حسین (علیهالسلام) نیز به لغات و اصوات حیوانات اطلاع داشته و در موارد متعددی با آنها صحبت نموده و مراد و کلام آنها را دانسته و شنیده و برای اصحابشان بازگو نمودهاند. در این زمینه نقل کلام و سخن گنجشکها، گوسفند و بچه آن، روباه، آهو و گرگ از حضرت سجاد (علیهالسلام) روایت شده است. ۲۲.۱.۳.۱ - سخن با گنجشکهاابوحمزه ثمالی میگوید: در منزل حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) با ایشان بودم و در آن منزل درختی بود. گنجشکهای زیادی روی آن درخت لانه داشته از اینرو به آنجا رفت و آمد نموده و جیک و جیک میکردند. حضرت به من فرمود: ای اباحمزه آیا میدانی یکی از اینها چه میگوید؟ عرض کردم: خیر.فرمود: او پروردگارش را تقدیس نموده و از او روزی امروزش را طلب کرد. بعد حضرت فرمود: ای اباحمزه به ما منطق پرندگان آموخته شده و از همه اشیاء به ما داده شده است. علمنا منطق الطیر و اوتینا من کل شیء. همچنین در روایتی دیگر همین جناب ابوحمزه میگوید: نزد حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) بودم و بر دیوار مقابل حضرت، گنجشکهایی بودند که سر و صدا میکردند. حضرت فرمود: ای اباحمزه آیا میدانی چه میگویند؟ هر آینه برای آنها زمانی است که در آن زمان غذای خود طلب میکنند و سؤال میکنند، ای اباحمزه قبل از طلوع شمس نخواب. من این را برای تو نمیپسندم و این عمل کراهت دارد. (یعنی در بین الطلوعین حتما بیدار باش) هر آینه خداوند ارزاق بندگان را در آن موقع تقسیم میفرماید و بر دستان ما آن را جاری میفرماید، (ان الله یقسم فی ذلک الوقت ارزاق العباد و علی ایدینا یجریها). ۲۲.۱.۳.۲ - سخن با گوسفندابیبصیر از مردی به نام عبدالعزیز نقل میکند که گفت: با علی بن حسین (علیهالسلام) به سوی مکه خارج شدم. از ابواء که یکی از قرای اطراف مدینه است گذشتیم. حضرت بر مرکب خود سوار بودند و من پیاده میرفتم. حضرت گلهای را مشاهده کردند و گوسفندی که از آن عقب افتاده بود. این گوسفند با صدای بسیار شدید و بلندی بع بع میکرد و به این طرف و آن طرف مینگریست. در عقب سر او برهای بود که او نیز بع بع میکرد و در پی گله در طلب آن بود. هرگاه این بره میایستاد آن گوسفند صدا میکرد و به دنبال آن، بره نیز بع بع مینمود. در این حال حضرت امام سجاد (علیهالسلام) فرمود: ای عبدالعزیز آیا میدانی این گوسفند چه گفت؟عرض کردم: والله نمیدانم او چه گفت. فرمود: گفت به گله گوسفندان ملحق شو چرا که خواهرش در سال گذشته در همین موضع از گله عقب افتاده و گرگ او را خورده بود. ۲۲.۱.۳.۳ - سخنگفتن با آهوجابر از امام باقر (علیهالسلام) نقل میکند که فرمود: روزی حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در میان اصحابش بود که ماده آهویی (ظبیه) از صحرا به رو به حضرت آورد تا در مقابل ایشان ایستاد و صداهایی از خود تولید نمود. بعضی از آن افراد گفتند: یابن رسول الله، این ماده آهو چه میگوید؟ حضرت فرمود: او گمان دارد که فلان فرد از قریش نوزاد او را دیروز صید کرده و میگوید از دیروز تا به حال او را شیر نداده است.بعد حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فردی را به نزد آن شخص فرستاد که آن بچه آهو را به نزد من بفرست هنگامی که آن را آوردند چون مادرش او را دید، صدا کرد و با دستش به زمین زد. و سپس او را شیر داد!! بعد حضرت بچهاش را به او بخشید و به کلامش شبیه کلام او با سخن گفت و آن آهو با بچهاش رفتند. اصحاب پرسیدند: یابن رسول الله چه گفت؟ حضرت فرمود: از خدا برای شما طلب خیر کرد و از شما تشکر نمود. در روایت دیگری که حمران بن ایمن نقل میکند نیز شبیه این داستان آمده ولی در ذیل آن چنین آمده است که حضرت سؤال کردند: آیا میدانید آهو چه گفت؟ گفتند: خیر. فرمود: او میگوید: خداوند هر غائبی که دارید به شما برگرداند و علی بن حسین (علیهالسلام) را بیامرزد، همچنانکه بچه مرا به من برگرداند. در روایت دیگری در رابطه با آمدن آهو به حضور علی بن حسین (علیهالسلام) چنین آمده است که حضرت در سفر بودند، ظهر که مشغول ناهار شدند، آهویی نر (غزال) جلو آمده و حضرت او را به غذا دعوت کردند و فرمودند: تو در امنیت کامل هستی!!، آن آهو جلو آمد و بر سر سفره از همان غذا تناول کرد. در این هنگام یکی از همراهان حضرت سنگریزهای کوچک به پشت آن آهو زد و این عمل باعث شد که او بلند شده و فرار کند. حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) با مشاهده این صحنه به آن فرد فرمودند آیا تعهد مرا پاس نداشتی و آن را شکستی؟ دیگر هرگز با تو کلمهای سخن نخواهم گفت!! لازم به ذکر است قطعا واقعهای که در این حدیث نقل شده غیر از حادثه روایت سابقه است، چرا که در احادیث قبل ظبیه یعنی آهوی ماده مطرح است و در این حدیث غزال که آهوی نر میباشد. چه اینکه در روایت دیگری چنین آمده است که امام باقر (علیهالسلام) فرمودند: چون پدرم با جمعی از اهل بیت و اصحابش برای بازدید از بعضی از منازلشان از شهر خارج شدند، حضرت دستور داد سفره را برای غذا آماده سازند در این حال آهویی از صحرا جلو آمده و صدا کرد و سپس به پدرم نزدیک شد. حاضران گفتند: یابن رسول الله این آهو چه میگوید؟ حضرت فرمود: از اینکه سه روز است غذا نخورده شکایت دارد پس با او کار نداشته باشید تا او را برای غذا صدا کنم آنان قبول کردند و حضرت او را دعوت نمود و او شروع به غذا خوردن کرد. در این حال یکی از اصحاب دستش را بر پشت او گذاشت و او فرار نمود. پدرم فرمود: مگر به من تعهد نکردید به او دست نزنید؟ آن مرد سوگند خورد که این کار را تکرار نکند. مجدد پدرم با او صحبت کرد و گفت: برگرد که دیگر مشکلی برای تو نیست که آن آهو برگشت و غذا خورد تا سیر شد سپس صدا کرد و رفت، اصحاب پرسیدند: یابن رسول الله چه گفت؟ فرمود: برای شما دعا کرد و رفت. ۲۲.۱.۳.۴ - برخورد امام با گرگدر تاریخ آمده است که حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) باغی در خارج شهر داشتند و گهگاهی برای استفاده از آن، به آنجا میرفتند در یکی از این دفعات در خارج شهر در سر راه آن باغ، ناگهان با گرگی خشمناک که موهای بدن آن نیز ریخته بود، برخورد نمودند که راه را بر هر روندهای از هر دو سوی جاده بسته بود. حضرت به او نزدیک شدند و او زوزه کشید و صدا کرد، بعد به او گفتند: تو منصرف بشو و من ان شاء الله انجام خواهم داد. در این لحظه گرگ از جاده منصرف شد و رفت. به حضرت گفته شد، این گرگ چه کار داشت و مشکل او چه بود؟حضرت فرمودند: او نزد من آمده بود و گفت: همسرم حامله است و اکنون موقع زایمان او شده است بسیار بر او این امر مشکل آمده، شما مرا و او را دریابید و برای او دعا کنید تا مشکلش برطرف گردد. و من نزد شما متعهد میشوم نه خودم و نه احدی از فرزندان و نسل من، هرگز متعرض شیعیان شما نشده و به آنها آسیبی وارد نسازیم. من هم به او گفتم که چنین خواهم کرد و لذا برایش دعا کردم. ۲۲.۲ - توحید عینی و تسلیم در مقابل تقدیرالهیامامان معصوم (علیهمصلواتالله) از نظر ادراک توحید و شهود یگانگی حضرت حق در همه ابعاد، سر آمد همه خلایق بوده و از اینرو در همه شئون زندگی کاملا در مقابل حضرت حق تسلیم و به همه آنچه او برای آنها تدبیر میکرده است راضی بودهاند.حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) نیز در این زمینه در اوج قله توحید عینی بوده و در مقابل تقدیر حضرت الله، تسلیم محض بودهاند. امام باقر (علیهالسلام) میفرمایند: علی بن حسین (علیهالسلام) فرمودند یک مرتبه که بشدت مریض شده بودم، پدرم (علیهالسلام) به من فرمود: چه آرزویی داری؟ عرض کردم: پدر جان آرزو دارم از کسانی باشم که در مقابل آنچه خداوند برای من تدبیر فرموده است، پیشنهادی نداشته باشم.!! پدر به من فرمود: احسنت، تو مشابه و نظیر حضرت ابراهیم خلیل (علیهالسلام) گشتهای، زمانی که جبرئیل به ایشان گفت: آیا حاجت و نیازی داری؟ ایشان پاسخ داد: برای خدای خود پیشنهادی ندارم بلکه او مرا کفایت میکند و او بهترین وکیل است. (این قضیه مربوط به مساله انداختن حضرت ابراهیم در آتش است که در آن لحظات آخر جبرائیل چنین سخنی داشت و حضرت چنین پاسخ دادند و بعد هم آتش برای ایشان گلستان شد) البته این حالت بلند معنوی حضرت، مانع از این نمیباشد که اگر خواستهای داشته باشند آن را از خداوند متعال درخواست کنند، چه اینکه دعاها و مناجاتهای بیشمار حضرت سجاد (علیهالسلام) همه مشحون از درخواستهای گوناگون است که همه را به پیشگاه ذات مقدس ربوبی عرضه داشتهاند و از حضرت باری، حاجات خود را مسالت نمودهاند. در این رابطه آنچه مهم است ادراک این مطلب است که انسان در دعا نیز موحد باشد و صرفا از خداوند حاجت خود را بخواهد و دست نیاز به سوی غیر خدا دراز نکند و بر اساس این آیه قرآن که میفرماید: «و قال ربکم ادعونی استجب لکم؛ پروردگار شما فرمود فقط مرا بخوانید و من دعای شما را مستجاب میکنم و به شما جواب میدهم.» آری خداوند میفرماید: «فلیستجیبوا لی ولیؤمنوا بی لعلهم یرشدون؛ پس حتما از من طلب استجابت کنند و به من ایمان داشته باشند که چه بسا در پرتو آن به رشد نائل آیند.» در همین زمینه، نگرش توحیدی حضرت سجاد (علیهالسلام) در مشکلی که برای ایشان در برخورد با محمد بن حنفیه پیش آمده بود، قابل دقت است و به حق باید آن را تبلور توحید حضرت در امور اجتماعی دانست. ۲۲.۳ - درگیری با شیطان و درهم شکستن اوحضرت علی بن حسین (علیهالسلام) همانند سایر اولیاء الهی همه کمالات خود را مرهون خودسازی و مبارزه با شیطان درون و بیرون بودهاند، هم با هوای نفس بشدت مبارزه کرده و نفس خود را صد در صد مهار نموده و آن را تبدیل به نفس قدسی الهی کردهاند و هم شیطان را که مسئولیتی جز وسوسه و اغواء در قلوب بنیآدم ندارد سرکوب نموده و به شکل کامل سلطه و حضور او را در مجاری ادراکی خود از بین برده بودهاند.ابابصیر میگوید: امام باقر (علیهالسلام) برای من حدیث کردند که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فرمودند: در خواب شیطان را دیدم او به من هجوم آورده حمله کرد، من نیز با او گلاویز شدم، سپس دستم را بلند کرده و بینی او را شکستم، آنگاه هنگامی که صبح کردم به لباسم نگریسته کان قطعات ریز خون را در آن یافتم. از آنجا که خواب معصوم (علیهالسلام) عین بیداری اوست که خودشان فرمودند: ان منامنا و یقظتنا واحدة (واحد). خواب و بیداری ما یکی است. بنابراین این خواب نمایانگر مبارزه جدی و عملی حضرت سجاد (علیهالسلام) با شیطان و پیروزی بر او میباشد. ۲۲.۴ - مراقبت دائمی از خودیکی از دستورات بسیار مهم اخلاق اسلامی که اساس و ریشه همه پیشرفتها و وسیله بسیار مؤثر وصول به کمالات معنوی است، تحت عنوان مراقبه شهرت یافته است. مراقبه به معنای مواظبت دائمی از خود در مقابل خداوند متعال است و اینکه انسان با شناخت کافی و صحیح از آنچه خداوند متعال از او طلب دارد، به صورت دائم به انجام آن با قصد اخلاص کوشا باشد. مراقبه گرچه دارای مراتب مهمی میباشد ولی جوهره همه آن مراتب، مواظبت بر انجام وظایف بندگی و توجه به حضور در محضر الهی است.حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) با شناخت صحیح و الهی خود از مسیر تکامل انسان و عوامل موافق و مخالف در این مسیر، نهایت درجه مراقبه را در زندگی خود اعمال مینمودهاند. علاوه بر آنچه در مورد شخصیت جامع و کامل حضرت و برنامه فراگیر عبودیت و نمازها و روزهها و حجهای بسیار آن بزرگوار که در اسناد روایی گزارش شده، حدیث جالبی از آن حضرت روایت شده است که مضمون آن چنین است: به حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) گفته شد: یابن رسول الله چگونه ایام را میگذرانید؟ حضرت فرمود: من شب را به روز آوردم در حالی که از طرف هشت عامل مورد طلب میباشم: الله (تبارک و تعالی) از من فرائض و واجبات را طلب مینماید. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از من سنت و دستورات اسلامی را میطلبد. اهل و عیال روزی خود را از من درخواست دارد. نفس شهوت را از من میخواهد. و شیطان متوقع است از او تبعیت کنم. و دو ملک و فرشتهای که نگهبان من هستند، از من صدق عمل را انتظار دارند. و ملک الموت روح مرا از من میطلبد. و بالاخره این قبر است که از من جسدم را طلب دارد. پس من بین این خصال مطلوب هستم!!!. پر واضح است شخصیتی که این چنین خود را مطلوب این عوامل میداند، چگونه در انجام وظیفه کوشا بوده و مراقبه واقعی را نسبت به همه وظایف خود اعمال میفرماید. نکته بسیار مهم دیگر در ارتباط با شخصیت متعالی حضرت سجاد (علیهالسلام) مساله محاسبه دقیق عملکرد روزانه و هفتگی و ماهیانه و سالیانه و بهطور عمومی حسابرسی دقیق از اعمال و رفتار و نیات و انگیزههاست که به بهترین صورت از طرف آن امام همام انجام میگرفته است. ۲۲.۵ - زهد در دنیا و رغبت به آخرتدر بینش اسلامی دنیا مقدمه و مزرعه عالم آخرت است و لذا از هیچ ارزش اصیل و استقلالی برخوردار نیست. اولیاء الهی نیز هرگز دنیا را مقصد و مراد خود ندانسته، تمام علایق قلبی خود به آن را بریده و تنها به عنوان وسیله و ابزار اکتساب رضوان خداوندی و نیل به قرب و لقاء او به آن مینگریستهاند.این حقیقت متعالی در ادبیات قرآن و روایی به عنوان زهد مطرح شده است که همان عدم تعلق به دنیاست نه بهرهمند نبودن از آن. در عوض تمام توجه بندگان صالح حضرت حق به آخرت بوده که جهان بیپایان و دار جزا و منزل نهایی انسان است و آن را اصل میدانستهاند. حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) به مانند سایر معصومین (علیهمالسّلام) نمونه اعلای زاهد در دنیا و راغب در آخرت بودهاند. زراره آن شیعه بزرگوار و راوی برجسته و بزرگ نقل نموده است که: پرسشگری در میانه شب، چنین میگفت: کجایند زاهدان در دنیا و کجایند راغبین در آخرت؟، پس در این هنگام هاتفی از گوشه بقیع صدا برآورد: (و این در حالی بود که صدایش را میشنیدیم ولی شخص او را نمیدیدیم) آن فرد علی بن حسین (علیهالسلام) است. در همین ارتباط ابوحمزه ثمالی که یکی از برجستهترین شاگردان امام سجاد (علیهالسلام) بوده و دعای ابوحمزه ثمالی که بهترین و بلندترین دعای سحر در ماه رمضان است، توسط او از حضرت سجاد (علیهالسلام) روایت شده است میگوید: من نشنیدم احدی از مردم زاهدتر از حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) بوده باشد. مگر آنچه به من رسیده از امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب و علی بن حسین (علیهالسلام) چنان بود که هرگاه تکلم میفرمود در زهد و موعظه، به گریه در میآورد و هر کس را که در محضر شریفش حضور داشت. [۶۲۶]
قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج۲، ص۱۱.
به هر حال ابنشهر آشوب، در کتاب شریف المناقب میفرماید: بسیار کم کتابی در زمینه زهد و موعظه یافت میشود که در آن ذکر نشده باشد قال علی بن حسین (علیهالسلام) یا قال زینالعابدین (علیهالسلام) یعنی در تمام کتب در این زمینه از حضرت حدیث نقل شده است. ۲۲.۵.۱ - صحیفة الزهددر این قسمت بسیار مناسب است به آنچه تحت عنوان صحیفة الزهد از حضرت سجاد (علیهالسلام) روایت شده است اشاره داشته باشیم، و با دقت در آن به افق وسیعی که حضرت در این زمینه فراروی طالبان حقیقت میگشاید، آشنا شده و از رهنمودهای بلند این امام قدسیان و زاهدان بهرهمند گردیم.حضرت در این روایت شریف چنین میفرمایند: همانا نشانه زهد پیشگان در دنیا که به آخرت رغبت دارند این است که هر همدم و دوستی را رها کرده و هر همنشینی را که مراد و مقصودش غیر از آن چیزی است که اینها اراده کردهاند، ترک میکنند. آگاه باشید، همانا کسی که برای پاداش آخرت عمل میکند کسی است که نسبت به زرق و برق موقت و زودگذر دنیا بیاعتنا است. خود را برای مرگ آماده نموده، قبل از تمام شدن مهلت و فرا رسیدن آنچه هر انسانی ناچار از ملاقات آن است، سعی و تلاشش را مصروف عمل مینماید و پیش از آنکه هنگام ترس فرابرسد، ترسان است. به درستی که خدای عزوجل میفرماید: «حتی اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلی اعمل صالحا فیما ترکت؛ تا آنگاه که مرگ یکی از ایشان فرا رسد میگوید: پروردگارا مرا بازگردانید، شاید من در آنچه وانهادهام کار نیکی انجام دهم.» پس امروز هر یک از شما باید حتما خودش را به منزله کسی که به دنیا بازگشته است فرض کند، کسی که به خاطر تقصیرها و کوتاهیهایش در کار صالح و شایسته برای روز فقر و نیازش، پشیمان است. و بدانیدای بندگان خدا، تحقیقا هرکس که از هجوم شبانه دشمن میترسد، بستر را رها کرده و از خواب خودداری میکند و از ترس سلطان و فرمانروای اهل دنیا، دست از بخشی از خوردن و نوشیدن خود برمیدارد، پس چگونه است حال تو ای فرزند آدم، وای بر تو، از ترس عذاب غافلگیرانه سلطان رب العزه و گریبان گرفتن و مؤاخذه دردناک و ناگهانیش نسبت به اهل معصیت و گناه، با وجودی که مرگها شب و روز درب خانه انسانها را میزنند؟ پس این همان حمله ناگهانی و غافلگیرانهای است که نجات دهندهای از آن و پناهگاهی در برابر آن و گریزگاهی از آن وجود ندارد. پس ای مؤمنین، بترسید از خدا، از عذاب ناگهانی و حمله غافلگیرانهاش همانگونه که اهل تقوی میترسند. چرا که خدای متعال میفرماید: «ذلک لمن خاف مقامی و خاف وعید؛ این (پاداش) برای کسی است که از ایستادن در پیشگاه من بترسد و از تهدیدم بیم داشته باشد. پس از زرق و برق زندگی دنیا و فریبکاری و بدیهای آن برحذر باشید و دوری کنید و همواره زیان عاقبت تمایل به دنیا را، به یاد داشته باشید، چرا که زینت دنیا فتنه و آزمایش و محبت دنیا خطا و گناه است. و بدان - وای بر توای فرزند آدم - همانا سختشدن دل و لبریز شدن از غذا تا سر حد مرگ و مستی ناشی از سیری و غرور پادشاهی و حاکمیت از جمله چیزهایی است که انسان را از عمل غافل نموده و نسبت به آن کند میکند و موجب فراموشی یاد خدا و غفلت از نزدیکی مرگ میگردد تا جائی که انسان گرفتار به محبت دنیا گویا از مستی شراب به کلی فاسد و تباه شده است. بدان که انسان عاقل در مورد خدا، که از او میترسد و برای او عمل میکند، به شدت نفسش را تمرین داده و آن را به گرسنگی عادت میدهد تا به سیری اشتیاق پیدا نکند و اینگونه اسب (نفس) را برای مسابقه در میدان (زندگی) ورزیده و آماده میسازد. پسای بندگان خدا، از خدا بترسید آنگونه ترسیدنی که یک آرزومند پاداش الهی و یک فرد ترسناک از عقاب الهی دارند. پس تحقیقا خدای متعال هم راه عذر را بسته هم انذار نموده و هم تشویق کرده هم ترسانده است. اما شما نه به آنچه خداوند بدان تشویق نموده که همان پاداش ارزشمند باشد، اشتیاق نشان میدهید تا (به سبب آن شوق) عمل نیک انجام دهید و نه از آنچه خدا از آن ترسانده که همان عقاب شدید و عذاب دردناکش باشد، میترسید تا (بخاطر ترس از عذاب از انجام گناهان) خودداری کنید. و خداوند در کتابش شما را آگاه ساخته است که: «فمن یعمل من الصالحات و هو مؤمن فلا کفران لسعیه و انا له کاتبون؛ پس هر که کارهای شایسته انجام دهد و مؤمن باشد برای تلاش او ناسپاسی نخواهد بود و ماییم که به نفع او مینویسیم و ثبت میکنیم.» سپس برای شما در کتابش مثالها زده و به تعبیرات گوناگون آیات را بیان کرده تا از زیور و زرق و برق فریبنده و زودگذر زندگی دنیا بر حذر باشید، پس فرمود: «انما اموالکم و اولادکم فتنة و الله عنده اجر عظیم؛ اموال شما و فرزندانتان فقط و فقط (وسیله) آزمایشی هستند و خداست که نزد او پاداشی بزرگ است.» از اینرو تا آنجا که میتوانید تقوای خدا را پیشه کنید و (نسبت به اوامرش) شنوا و فرمانبردار باشید پس تقوای الهی پیشه کنید و از موعظههای پروردگار پند بگیرید و من جز این نمیدانم که بسیاری از شما هستند که پیامدهای گناهان، آنان را نابود ساخته اما از آن دوری نکردند و به دینشان خسارت وارد نموده، اما با آن گناهان به دشمنی برنخاستهاند. آیا ندای الهی را نمیشنوید که دنیا را معیوب شمرده و آن را حقیر و کوچک معرفی میکند، آنجا که میفرماید: «اعملوا انما الحیوة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الاولاد کمثل غیث اعجب الکفار نباته ثم یهیج فتراه مصفرا ثم یکون حطاما و فی الآخرة عذاب شدید و مغفرة من الله و رضوان و ما الحیوة الدنیا الا متاع الغرور. سابقوا الی مغفرة من ربکم و جنة عرضها کعرض السماء و الارض اعدت للذین آمنوا بالله و رسله ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء و الله ذوالفضل العظیم؛ بدانید که زندگی دنیا در حقیقت بازی و سرگرمی و آرایش و فخرفروشی شما به یکدیگر و فزونطلبی در اموال و فرزندان است. همچون مثل بارانی که کشاورزان را به رستنی آن به شگفتی اندازد سپس خشک شود و آن را زرد میبینی، آنگاه خاشاک شود. و در آخرت عذابی سخت است و از جانب خدا آمرزش و خشنودی. و زندگانی دنیا جز کالای فریبنده نیست. به آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی که پهنایش چون پهنای آسمان و زمین است سبقت جوئید که اینها برای کسانی که به خدا و پیامبرانش ایمان آوردهاند آماده شده است. این فضل خداست که به هرکس بخواهد آن را میدهد و خداوند صاحب فضل بزرگ است.» و نیز میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون. و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا پروا دارید. و هر کسی باید بنگرد که برای فردا، از پیش چه فرستاده است. و از خدا بترسید. در حقیقت خدا به آنچه میکنید، آگاه است. و چون کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند و او آنان را دچار خود فراموشی کرد. آنان همان نافرمانانند.» پس ای بندگان خدا، تقوای خدا را پیشه کنید و بیندیشید و بدانید که برای چه آفریده شدهاید. چرا که خداوند شما را بیهوده نیافریده و باطل و بیهدف رهایتان نساخته است. تحقیقا او خود را به شما شناسانده و پیامبرش را به سوی شما برانگیخته و کتابش را بر شما فرو فرستاده است که در آن کتاب حلال و حرام او و دلیلها و مثلهای او وجود دارد. پس تقوای الهی داشته باشید، که تحقیقا پروردگار شما بر شما احتجاج و استدلال نموده پس چنین فرموده است: «الم نجعل له عینین و لسانا و شفتین و هدیناه النجدین؛ آیا برای او دو چشم قرار ندادیم و زبانی و دو لب. و هر دو راه (خیر و شر) را به او نمایاندیم.» پس این حجت و دلیلی است بر شما. بنابراین تقوای الهی داشته باشید هر چقدر که میتوانید همانا نیروئی جز به یاری خدا، و توکل و تکیهای جز بر او نیست. و درود خداوند بر محمد پیامبرش و آل او باد. آری مواعظ و نصایح مستمر حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در طول حیات طیبه ایشان در تاریخ ثبت شده است. تا آنجا که بنابر نقل سعید بن مسیب حضرت هر هفته در روز جمعه در مسجد رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با یک خطبه بلند و نورانی مردم را موعظه کرده و به تقوی و زهد و خودسازی دعوت مینمودند. در این بخش به عبادات به ویژه نماز و حج حضرت سجاد (علیهالسّلام) خواهیم پرداخت. ۲۳.۱ - مقدمهعبادت که همان اظهار بندگی و خاکساری مقابل حضرت حق متعال است، از نمودهای مختلفی بهرهمند است که یکی از آنها عبادتهای مصطلح مانند نماز و روزه و حج و... میباشد. اما عبادت به این مصادیق منحصر نبوده هر عمل صالحی که به قصد تقرب الیالله اتیان شود را شامل میشود.زندگانی معصومین (علیهمالسّلام) سرتاسر عبادت است و ایشان تمام کارهای خود را به رنگ بندگی خداوند رنگ آمیزی نمودهاند. بنابراین تمام افعال و حرکات معصومین عبادت است. معصومین (علیهمالسّلام) به تناسب ظروف خاص اجتماعی و مقدار فراغت خویش به عبادتهایی خاص نظیر نماز و روزه و ذکر و... اشتغال داشتهاند. ولی نباید از این نکته غفلت ورزید که آنان هرگز مانند انسانهای تک بعدی و ظاهراندیش، بندگی الله را در نماز و حج صرف منحصر ندانسته و از سایر عبادتها که عمدتا در قالب رفتارهای اجتماعی ظاهر میگردد، غافل نبودهاند. و این جامعیت را باید در بررسی سایر ابعاد زندگی این اسوههای کمال و سعادت پیجویی نمود. حال در بررسی زندگانی حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) به خاطر شرایط ویژه دوران آن امام بزرگوار، به این نکته واقف میشویم که آن حضرت آنچنان به عبادتهای اسلامی اهتمام داشتهاند که به حق به عنوان زینت عبادتکنندگان لقب یافتهاند. آری اهتمام فوقالعاده حضرت سجاد (علیهالسلام) به عبادتهایی نظیر نماز و حج یکی از نکات برجسته شخصیت متعالی حضرت در بعد فردی میباشد. در این زمینه باید اولا دورنمای این اهتمام را بررسی نمود و ثانیا به شکل تفصیلی جزئیات عبادتهای حضرت و کیفیت آن را مرور نمود. نکتهای که در زمینه عبادتهای امام سجاد (علیهالسلام) نباید مورد بیتوجهی قرار گیرد، این است که: حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) به وسیله سلوک شخصی در زمینه اهتمام شدید به عبادات اسلامی، در جامعهای که از معنویات و عبادات واقعی بیبهره گشته است، کانونی فروزان از توجه واقعی به حضرت حق ایجاد نموده و مشعلی پرنور فراروی مردم قرار داده بودند تا همگان به ایشان تاسی نموده و از آن همه غفلت و انحراف نجات یابند. و آیندگان نیز با شناخت از این زینت بخش عبادت و بندگی، راه خود را برای قرب حضرت حق، بدرستی باز یابند و به او در بندگی و نحوه آن اقتدا نمایند. ۲۳.۲ - عبادت حضرت در روایاتبرای تصویر دورنمایی از اهتمام شدید حضرت سجاد (علیهالسلام) به عبادات به سه روایت توجه نمائید.۲۳.۲.۱ - روایت اولامام باقر (علیهالسلام) فرمودهاند: فاطمه، دختر علی بن ابیطالب هنگامی که آن تلاش طاقتفرسا و عبادت بیوقفه و اهتمام شدید به آن را در فرزند برادر خود، حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) مشاهده نمود، به نزد جابر بن عبدالله بن عمرو حرام انصاری آمده و گفت: ای مصاحب رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هر آینه ما بر شما حقوقی داریم و یکی از آنها این است که هرگاه مشاهده کردید که یکی از ما از شدت تلاش و مجاهده، خود را هلاک مینماید، خدا را به او یادآور شوید و او را به محافظت از جان خود و تداوم حیاتش دعوت کنید. حال این علی بن حسین (علیهالسلام) بازمانده پدرش حسین است که از کثرت عبادت، بینی ایشان آسیب دیده و شکافته شده و پیشانی و زانوها و دستهای او پینه بسته است.جابر بن عبدالله به درب منزل حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) آمد، پس از گفتگویی که بین او و حضرت باقر (علیهالسلام) واقع شد و پس از استیذان برای دخول، بر حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) داخل شده و حضرت را در محراب عبادتشان یافت در حالی که بدن آن بزرگوار به خاطر عبادت به شدت ضعیف شده بود. حضرت با دیدن او بلند شده و از حال او سؤال متعددی پرسیده و سپس او را در کنار خود به زمین نشاندند. در این حال جابر رو به حضرت کرده و عرض کرد: یابن رسول الله آیا اطلاع ندارید که خداوند بهشت را برای شما و محبین شما آفریده است و آتش دوزخ را برای کسی که شما را دشمن بدارد، خلق فرموده است؟ پس این همه تلاش که خودتان را به آن مکلف میفرمائید برای چیست؟ حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) به او فرمودند: ای مصاحب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آیا تو اطلاع نداری خداوند تمامی گناهان گذشته و آینده جد من رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بخشیده بود. (لیغفر الله لک ما تقدم من ذنبک و ما تاخر؛) (و البته پیامبر معصوم بوده و گناه مصطلح نداشته و منظور از ذنب در اینجا گناه از منظر دیگران و یا ترک اولی است.) اما در عین حال آن حضرت که پدر و مادرم فدایش باد، تلاش و عبادت را رها نکرد تا اینکه ساق پای حضرت منفتح شده و پاهایش ورم نمود. و هنگامی که به او گفته شد، آیا این چنین رفتار میکنید در حالی که خداوند تمامی گناهان شما را بخشیده است، فرمود: افلا اکون عبدا شکورا؟ آیا بندهای سپاسگزار نباشم. جابر چون به حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) نگریست که اینگونه سخنان نمیتواند حضرت را به مراعات اعتدال بیشتر وادار سازد، عرض کرد: ای فرزند رسول خدا لااقل برای بقاء جان خود فکری بنمائید، چرا که شما از خانوادهای هستید که بلاها از مردم به واسطه آنان دفع شده و دردها و ناراحتیها توسط آنان برطرف میشود و به وسیله آنها از آسمان طلب باران میگردد. حضرت به او فرمودند: ای جابر پیوسته به منهاج پدرانم (صلواتاللهعلیهم) اقتدا و تاسی خواهم کرد تا آنان را ملاقات نمایم. جابر به حاضران در آن مجلس رو نمود و گفت: قسم به خدا در اولاد انبیاء کسی به مانند علی بن حسین (علیهالسلام) یافت نمیشود مگر یوسف پسر یعقوب و قسم به خدا فرزندان علی بن حسین (علیهالسلام) از فرزندان یوسف افضلاند چرا که بعضی از آنان زمین را از عدل و داد پر خواهند نمود همچنانکه از ظلم و جور پر شده باشد. ۲۳.۲.۲ - روایت دومسعید بن کلثوم میگوید: نزد حضرت صادق (علیهالسلام) بودم که یادی از حضرت امیرالمؤمنین عل |