اِبْراهیمِ نَخَعی، ابو عمران بن یزید (د ۹۶ق/۷۱۵م)، متکلم، فقیه، محدث و از حافظان بنام حدیث. نام و نسب کامل او ابراهیم بن یزید بن قیس بن اسعد نخعی کوفی است. در تاریخ تولد و مرگ وی اتفاق نظر نیست: تولّد او را در ۵۰ق/۶۷۰م و مرگ او را در ۹۵ ق م نیز دانستهاند.
با اینکه راویان و تاریخ نویسان سلسله نسب ابراهیم را مختلف یاد کردهاند، تردید نیست که او از قبیله نَخَعْ (از قبایل بزرگ و بنام یمن ) بوده است. احتمالاً او در مدینه زاده شده، ولی قطعی است که در کوفه بوده زیسته و در همین شهر درگذشته است.
مراحل نخستین دانشاندوزی او چندان روشن نیست. گفتهاند: او در آغاز از دو دایی خود دانش و حدیث آموخت و پس از آن از دیگر عالمان و فقیهان و محدّثان روزگار خویش در مدینه و کوفه حدیث و فقه فراگرفت.
هیبت امیران داشت، ولی در نماز بسیار فروتن و خاکسار مینمود. آگاهی او از فقه چنان بود که همواره دیگران را با او میسنجیدند. شعبی که از یاران ابراهیم و خود از راویان بنام است درباره وی گفته است که از همه عالمان و فقیهان بصره ، کوفه ، حجاز و شام داناتر بود.
در روزگار نخعی بازار حدیث و نقل و حفظ و ترویج آن گرم بود و حتی جعل حدیث رواج داشت و ملاکهای نظری و علم حدیث نیز پدید نیامده بود، ولی او در نقل حدیث احتیاط بسیار میکرد و هر مسألهای از وی پرسیده میشد، میگفت امیدوارم چنین باشد.
ابراهیم افزون بر مهارت در فقه و حدیث، در تفسیر و قرائتقرآن نیز که در آن روزگار از مسائل مهم و بحث انگیز در میان مسلمانان بود، از صاحب نظران به شمار میرفت، تا آنجا که در این باب نام او غالباً در کنار کسانی چون علی بن ابی طالب (علیهالسلام)، ابن عباس ، علقمه ، قتاده و ضحاک یاد میشود.
در روزگار ابراهیم از یک سو حدیث گرایی رونق داشت و باورهای دینی و مباحث کلامی و احکام فقهی برپایه احادیث نبوی تدوین میشد و از دیگر سو عقل گرایی و ستیز با نقل گرایی افراطی (که در آن روزگار عقلگرایان را اهل رأی مینامیدند)، نیز پدید آمده بود و اینان میکوشیدند عقل را در فهم اعتقادت و احکام دینی دخالت دهند. در سدههای بعد دو مکتب فکری و کلامی بزرگ یعنی معتزلیان و اشعریان از متن آن برخورد، سر بر آوردند. ابراهیم اهل حدیث بود و با اهل رأی جدال میکرد و آنان را به انحراف از دین متهم میساخت. از این رو بر سبیل سنت محدّثان آن روزگار، که ضبط حدیث را نیز روا نمیدانستند، گفت که هرگز چیزی ننوشته است.
همچنین ابراهیم با مرجئه به ستیزه برخاست و اندیشههای ویژه آنان را « بدعت » خواند و گفت اینان نزد من منفورتر از غیرمسلمانانند و مردمان را از همنشینی و دوستی با آن طایفه برحذر داشت و خود نیز آشکارا از آنان بیزاری جست.
از این رو حجاج بر او خشم گرفت و او ناگزیر درخانهای نهان شد. در همین احوال بود که حجاج درگذشت و گفتهاند زمانی که ابراهیم از درگذشت فرمانروای کوفه آگاه شد، از شادی گریست و به سجده افتاد.
درباره مذهب نخعی اختلاف است. آنچه از بیشتر منابع موجود و نیز عقاید و آرای وی برمیآید، حاکی از سنّی بودن اوست، اما برخی از رجال شناسان شیعی احتمال شیعه بودن او را دادهاند.
اینان این دلایل یا قراین را نشانی از تشیع وی دانستهاند: ۱- فتوای او در مورد مسح پاها به هنگام وضو ، بی شستن آنها؛ ۲- سخن او، که چون درباره علی (علیهالسلام) و عثمان از او پرسیدند، گفت: نه سَباییام نه مُرجئی؛ ۳- سخن سعید بن جبیر که با فروتنی، با بودن ابراهیم خود را صاحب نظر در فقه نمیدانست؛ ۴- برتری دادن او به علی در برابر عثمان؛ ۵- خشم گرفتن حجاج بر او که بیش از همه با شیعیان سر ستیز داشت.
این شواهد به تنهایی شیعی بودن ابراهیم را ثابت نمیکند. افزون بر این، برخی ابراهیم را ناصبی سرسخت دانسته و حتی گفتهاند که او در سپاه ابن اشعث بوده و در حادثه کربلا شرکت داشته است.
روایت دیگری نیز هست که این احتمال را افزون میکند: درزمان مختار بن ابی عبیدة ثقفی (د ۶۷ق/۶۸۶م) دنبال او فرستادند، وی چیزی بر چهره مالید و دوایی خورد و از رفتن خودداری کرد، از این رو رهایش ساختند.