پیشینه اقرار
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اقرار گرفتن و اعتراف کردن از جمله شیوههای اثبات حقوق یا دیگر امور است که در همه جوامع بشری کاربرد فراوان داشته و همه انسانها در تمام اعصار از آن بهره میجستهاند، ازاینرو پیشینه این امر را باید
به آغاز
خلقت انسان بازگرداند.
قرآن کریم در آیاتی متعدد
به برخی از موارد اقرار گرفتن از انسانها یا اقرار و اعتراف کردن آنان در
اعصار پیشین و نیز
قیامت اشاره کرده است؛ از جمله:
«و اِذ اَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنی ءادَمَ مِن ظُهورِهِم ذُرِّیَّتَهُم واَشهَدَهُم عَلی اَنفُسِهِم اَلَستُ بِرَبِّکُم قالوا بَلی شَهِدنا.»
قرآن
به فلسفه این اقرار گرفتن اشاره کرده، میگوید: این امر بدان جهت بود که مبادا در قیامت بگویند ما نسبت
به این امر
غافل بودیم یا بگویند: چون پدران ما
مشرک بودند ما نیز مشرک شدیم: «اَن تَقولوا یَومَ القِیـمَةِ اِنّا کُنّا عَن هـذا غـفِلِین • اَو تَقولوا اِنَّما اَشرَکَ ءاباؤُنا مِن قَبلُ وکُنّا ذُرِّیَّةً مِن بَعدِهِم».
درباره چگونگی این اقرارگیری از فرزندان
آدم برخی گفتهاند: خداوند از همه فرزندان آینده آدم در
عالم ذر درباره ربوبیت خود اقرار گرفت.
نظر دیگر این است که مراد از اقرار گرفتن قرار دادن
استعداد خداشناسی و
توحید در
عقول و
فطرت انسانها و پذیرش آن از سوی
بشر است، بنابراین، اقرار گرفتن از بشر
به زبان
تکوین و
آفرینش بوده است.
خداوند با همه
پیامبران و
پیروان آنان درباره پذیرش پیامبران بعدی
پیمان بسته و از آنان در اینباره اقرار گرفته و آنان نیز
به این امر اقرار کردهاند: «و اِذ اَخَذَ اللّهُ میثـقَ النَّبِیّینَ لَما ءَاتَیتُکُم مِن کِتـب وحِکمَة ثُمَّ جاءَکُم رَسولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُم لَتُؤمِنُنَّ
بِهِ ولَتَنصُرُنَّهُ قالَ ءَاَقرَرتُم واَخَذتُم عَلی ذلِکُم اِصری قالوا اَقرَرنا قالَ فَاشهَدوا و اَنَا مَعَکُم مِنَ الشّـهِدین»
سپس
تأکید کرده که هرکس از این اقرار روی گرداند از
فاسقان خواهد بود: «فَمَن تَوَلّی بَعدَ ذلِکَ فَاُولـئِکَ هُمُ الفـسِقون».
برخی
مفسران این پیمان و
اعتراف را عام و مربوط
به همه پیامبران و پیروان آنان دانستهاند که
خداوند از آنان نسبت
به پذیرش
پیامبر بعدی و
ایمان به او اقرار گرفته است
؛ ولی عدهای دیگر معتقدند این اقرار خاص و صرفاً در مورد
تصدیق و ایمان پیامبران و امتهای پیشین
به پیامبر اسلام بوده است.
نظر دیگر این است که خداوند از
امت هر پیامبری درباره ایمان آوردن و تصدیق او پیمان گرفت و آنان بدین امر اعتراف کردند
،
به هرحال، مخاطبان آیه
اهل کتاب هستند تا با یادآوری این پیمانها
به پیامبر اسلام ایمان آورند.
از دیگر موارد اقرار در امتهای پیشین اقرار گرفتن خداوند از
بنیاسرائیل در موارد متعدد، مانند
یکتاپرستی، نیکو
سخن گفتن با مردم،
احسان به والدین و خویشاوندان،
یتیمان و
مساکین، بر پای داشتن
نماز، پرداخت
زکات، پرهیز از کشتن و بیرون راندن یکدیگر از
وطن خود است. آنان نیز این پیمان را پذیرفتند: «واِذ اَخَذنا میثـقَ بَنیاِسرءیلَ لا تَعبُدونَ اِلاَّاللّهَ وبِالولِدَینِ اِحسانـًا وذِی القُربی والیَتـمی والمَسـکینِ وقولوا لِلنّاسِ حُسنـًا واَقیموا الصَّلوةَ وءاتوا الزَّکوةَ... • لاتَسفِکونَ دِماءَکُم ولا تُخرِجونَ اَنفُسَکُم مِن دِیـرِکُم ثُمَّ اَقرَرتُم واَنتُم تَشهَدون»
مراد از «
میثاق» در این
آیات، پیمانهایی است که
به واسطه
عقل و
شرع و پیامبران الهی
و کتب آسمانی از جمله تورات
از بنیاسرائیل گرفته شده است و آنان
به انجام دادن این امور
تعهد و اقرار کردهاند.
برادران یوسف، در مواردی
به آن حضرت
ستم روا داشته و حق او را
تضییع کردند؛ اما پس از مدتی نزد
پدر به گناه و
خطای خویش اعتراف و از آن حضرت برای خود درخواست
استغفار کردند: «قالوا یـاَبانَا استَغفِر لَنا ذُنوبَنا اِنّا کُنّا خـطِـین»
؛ همچنین هنگامی که پس از سالها دوری از حضرت یوسف وی را یافتند نزد او نیز
به خطای خویش اعتراف کردند: «قالوا تاللّهِ لَقَد ءاثَرَکَ اللّهُ عَلَینا واِن کُنّا لَخـطِـین»
زلیخا نیز پس از
افترا زدن
به یوسف و
به زندان افکندن او
به گناه خود اعتراف کرد و یوسف را
بی
گناه شمرد: «قالَتِ امرَاَتُ العَزیزِ الــنَ حَصحَصَ الحَقُّ اَنَا راودتُهُ عَن نَفسِهِ و اِنَّهُ لَمِنَ الصّـدِقین • ذلِکَ لِیَعلَمَ اَنّی لَم اَخُنهُ بِالغَیبِ... • و ما اُبَرِّئُ نَفسِی اِنَّ النَّفسَ لاََمّارَةٌ بِالسّوءِ»
، چنانکه
زنان دربار نیز پس از
سوءظن به وی
به پاکی آن حضرت اعتراف کردند: «قالَ ما خَطبُکُنَّ اِذ راودتُنَّ یوسُفَ عَن نَفسِهِ قُلنَ حـاشَ لِلّهِ ما عَلِمنا عَلَیهِ مِن سوء».
مشرکان عصر
بعثت با وجود اینکه
منکر معاد بودند
خداوند درباره آنان خطاب
به پیامبر میفرماید: اگر از اینان بپرسی که
مالک زمین و آنچه در آن است چه کسی است، پروردگار آسمانهای هفت
گانه و
عرش کیست و
حکومت همه
موجودات به دست چه کسی است؟ اعتراف خواهند کرد که مالک و
پروردگار همه اینها خداست و همه امور
به دست اوست: «قُل لِمَنِ الاَرضُ ومَن فیها... • سَیَقولونَ لِلّهِ... • قُل مَن رَبُّ السَّمـوتِ السَّبعِ ورَبُّ العَرشِ العَظیم • سَیَقولونَ لِلّهِ... • قُل مَن بِیَدِهِ مَلَکوتُ کُلِّ شَیء وهُوَ یُجیرُ ولا یُجارُ عَلَیهِ • سَیَقولونَ لِلّهِ»
و نیز میگوید: اگر از آنان بپرسی که روزی دهنده شما از
آسمان و
زمین و مالک
گوش و
چشمها و
تدبیر کننده امور کیست اعتراف خواهند کرد که
خداوند است: «قُل مَن یَرزُقُکُم مِنَ السَّماءِ والاَرضِ اَمَّن یَملِکُ السَّمعَ والاَبصـرَ... ومَن یُدَبِّرُ الاَمرَ فَسَیَقولونَ اللّهُ».
سپس خداوند در ادامه این آیات آنان را
توبیخ کرده و میگوید: شما که
به این حقایق اعتراف دارید چرا
متذکر نمیشوید: «اَفَلا تَذَکَّرون»
و چرا
تقوا پیشه نمیکنید: «اَفَلا تَتَّقون»
؛ یعنی شما که اعتراف
به توحید و
رازقیت و
مدبریّت خداوند دارید چرا از
خشم او نمیهراسید و
معاد را
انکار میکنید،
قرآن را
اسطوره میدانید و
انبیای الهی را
به سخره میگیرید؟
دانشنامه موضوعی قرآن. فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام ج۱، ص۳۴۸-۳۵۱.