ویژگیهای پیامبران
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مأموریت
هدایت خلق و تهذیب نفوس و
تعلیم و تربیت مردم و اقامه
عدل و برچیدن
اختلاف و آزاد کردن انسانها از چنگال اسارتها، آنچنان سنگین است که آمادگیهای ویژهای را از نظر جسمی و روحی و علمی و اخلاقی میطلبد. به همین دلیل کسانی میتوانند بار این مسئولیت مهم را بر دوش کشند که
در پرتو خود سازیها از یک سو، و امدادهای الهی از سوی دیگر، برای این امر آماده شده باشند، مسلماً یک فرد عادی و ساخته نشده هرگز توانایی پذیرش چنین مأموریت بزرگی را ندارد. سخن
در این است که ببینیم این ویژگیها چیست که هر پیامبری باید واجد آن باشد؟ و طبعا باید
پیامبران بزرگ و
اوالعزم و صاحبان
شریعت و آیین جدید سهم بیشتری از آن را داشته باشند.
در اینجا علاوه بر استدلالات عقلی،
قرآن مجید به یاری ما میشتابند و این ویژگیها را بر میشمرد.
قرآن کریم
در آیات فراوانی، اوصافی برای پیامبران ذکر کرده است که تقریباً شامل همه آنان میشود.
در اینجا به بررسی این اوصاف میپردازیم.
در قرآن کریم، سه صفت نبی، رسول و نذیر برای همه
پیامبران ذکر شده است. البته، اوصاف دیگری نیز ذکر شده که یا عمومیت ندارند و یا اگر عمومیت داشته باشند، بهتنهایی به عنوان مشخصه
انبیاء ذکر نشدهاند؛ مثلاً،
در قرآن صفت «بشیر» بر پیامبران
اطلاق شده؛ ولی هیچگاه بهتنهایی به کار نرفته است؛ برخلاف صفت «نذیر» که بهتنهایی نیز ذکر شده است، حال آنکه بشیر و نذیر که
در بسیاری از آیات
در کنار هم آمدهاند. (مبشرین و منذرین، نذیرا و بشیرا)
قرآن پیامبران را به عنوان «نذیر» معرفی میکند:
«وَ اِنْ مِنْ اُمَّةٍ اِلّا خَلا فِيها نَذِيرٌ»؛
«... و هیچ امتی نبوده، مگر اینکه
در آن هشدار دهندهای گذشته است». (ترجمه
آیه براساس ترجمه آقای فولادوند است).
ولی
در هیچ جای
قرآن سخن از «بشیر»، بهتنهایی، نیست. این یک نکته روانی و تربیتی است و بر این دلالت دارد که برای ساختن بشر و
تربیت او «انذار» مهمتر از «تبشیر» است. به عبارت دیگر، عامل «
ترس»
در انسان مؤثرتر از عامل «
امید» است. آنجا که انسان بخواهد
در زندگیاش تغییری ایجاد کند و از اراده خویش بگذرد و رفتار دیگری را براساس پیشنهاد دیگران انتخاب کند، عامل «
انذار» مؤثرتر از «تبشیر» است و شاید به همین دلیل است که
قرآن ویژگی «نذیر» را بهتنهایی برای پیامبران ذکر میکند، نه ویژگی «بشیر» را. به هر حال
در قرآن سه
اسم تقریباً بر همه انبیا اطلاق شده است: نبی، رسول و نذیر.
نذیر به معنی بیمدهنده و ترساننده است. هر پیامبری که برای راهنمایی بشر و
هدایت انسانها مبعوث میشود، دعوتش همراه با «انذار» است؛ مردم را از فرجام کارهای بد میترساند و از عواقب اعتقادات و افکار نادرست آنان بیم میدهد تا از این طریق از وقوع آنها جلوگیری کند.
رسول کسی است که دارای رسالتی است و از طرف کسی به سوی دیگری فرستاده میشود. به یقین میتوان گفت که بسیاری از انبیا از طرف
خدا رسالتی برای مردم داشتهاند؛
خدا «مرسل» است، مردم «مرسل الیهم» و انبیا نیز «رسول» یا «مرسل».
در واقع، کلمه «پیامبر»
در فارسی، ترجمه «رسول» است.
در بین این سه صفت، مفهوم
نبی نیازمند توضیح بیشتری است: همانطور که میدانید درباره ریشه کلمه نبی اختلافاتی هست. برخی بر این باورند که این واژه از ماده «نبوة» به معنای «رفعت» است. و برخی میگویند از ماده «نباء» به معنی «خبر» اشتقاق یافته است. شاید احتمال دوم قویتر باشد. هرچند همه انبیا از لحاظ معنویت و انسانیت مقام رفیعی دارند و افراد برجسته جامعهاند؛ ولی
در مقام ذکر وساطت آنان بین خدا و انسان، اشاره به رفعت آنان چندان مناسبتی ندارد. از این جهت، به احتمال قوی نبی از ماده «نبأ» است؛ یعنی، کسی که خبرهایی دارد که دیگران از آن بیاطلاعاند و این اخبار ویژه، همان خبرهای غیبی است. بنابراین میتوانیم نبی را به معنای آگاه از
غیب و کسی که دارای خبرهای غیبی است، معنا کنیم.
درباره اینکه مفهوم نبوت و
رسالت و نیز مصداق این دو چه نسبتی با یکدیگر دارند، بحثهایی شده است. البته اگر نسبت بین مفهوم
نبوت و رسالت، عموم و خصوص مطلق باشد، طبعاً مصداق آن دو نیز همان نسبت را خواهند داشت؛ ولی با توجه به معنای لغوی این دو، روشن میشود که بین این دو مفهوم اشتراکی نیست. نبوت چه به معنای «رفعت» و چه به معنای «با خبر بودن» باشد، به مفهوم رسالت نیست. بله، لازمه رسالت، که داشتن پیامی است از طرف خدا، این است که رسول از آن پیام با خبر باشد؛ اما
در متن مفهوم رسالت، معنای نبوت گنجانده نشده است؛ هرچند با توجه به لوازم آن میتوان گفت مفهوم نبوت از مفهوم رسالت، اعم است.
از نظر مصداق نیز ـ آنطور که از
آیات، و شاید به شکل صریحتری از
روایات استفاده میشود ـ بین نبوت و رسالت نسبت عموم و خصوص مطلق است. ممکن است گفته شود: ادعای اعم بودن نبوت از رسالت با ظاهر بعضی آیات سازگار نیست. مثلاً
خداوند در برخی آیات میفرماید:
«و ما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ اِلاّ...»؛
«و ما پیش از تو (نیز) هیچ رسول و پیامبری را نفرستادیم جز اینکه...».
در حالی که اگر نبی اعم از رسول بود، باید میفرمود: «و ما اَرْسَلْنا مِنْ نَبِيٍّ» و رسول را ذکر نمیکرد؛ زیرا وقتی عام
ذکر شود، خاص نیز
در ضمن آن هست و ازاینرو ذکر خاص
در کنار عام، با
بلاغت سازگار نیست. همچنین خداوند درباره بعضی پیامبران میفرماید:
«... وَ كانَ رَسُولاً نَبيَّاً»؛
«... و فرستادهای پیامبر بود».
حال آنکه
در مقام توصیف، ذکر عام بعد از خاص مطلوب نیست؛ مانند آنکه گفته شود: «فلان شخص
اعلم فقهاست و فقیه نیز هست». روشن است که اعلم فقها بودن بیانگر معنای فقیه بودن نیز هست. اگر رسالت مستلزم نبوت باشد، ذکر «نبی» پس از آوردن «رسول» مناسبتی نخواهد داشت.
====دیدگاه علامه طباطبایی====
علامه طباطبایی (رحمةاللهعلیه) پاسخ این اشکال را
در المیزان دادهاند. به
اعتقاد ایشان، «نبی» و «رسول» دو مفهوم متبایناند. هرچند رسالت مستلزم نبوت نیز هست، ولی چنان نیست که مفهوم نبوت
در مفهوم رسالت مندرج باشد؛ «رسول» یعنی پیک، قاصد و کسی که واسطه است و چیزی را از کسی به دیگری میرساند؛ و «نبی» یعنی کسی که خبرهای مهم و غیبی دارد. این دو، مفهوماً با هم فرق دارند و اگر مصداقاً یکی اخص از دیگری است، معنایش این نیست که مفهوماً جهت مشترک دارند. به دیگر سخن، عموم و خصوص به حسب مصداق است، نه مفهوم.
اما تفاوت این دو
در چیست؟
پاسخ علامه آن است که از میان انبیا، رسول کسی است که دارای رسالت خاصی است؛ گاه پیامبران به طور کلی به پرستش و
اطاعت خدا و پیمودن راه حق ـ که همان راه
بندگی خداست ـ
دعوت میکنند، ولی گاه پیام خاصی را از سوی خدا برای امت خویش دارند، بنابراین به کسی که پیام مخصوصی از طرف خداوند دارد،
رسول میگویند و از آن جهت که به طور کلی مردم را به راه
حق فرا میخواند، او را نبی مینامند. با توجه به این دو مفهوم میتوان جمله «کان رسولاّ نبیاّ» را توجیه کرد: «رسولاّ» یعنی رسالت خاصی برای قوم خاصی داشت و «نبیاّ» یعنی از اخبار غیبی آگاه بود که
در این صورت، مشکل تکرار پیش نخواهد آمد.
آیه «و ما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ» نیز به این دو
مقام اشاره دارد. ممکن است دو مقام
در کسی
جمع شود و ممکن است جمع نشود؛ و لذا ضرورتی ندارد که هر رسولی، نبی نیز باشد. سخن آیه هم شامل کسانی است که دارای مقام نبوت نیز بودهاند، نیازمند دلیل دیگری است.
توجیه بالا با مفهوم لغوی نبوت و رسالت نیز سازگار است. البته علامه طباطبایی، به تفاوت دیگری نیز
اشاره میکند که برخلاف تفاوت اول، از معنای لغوی این دو واژه قابل استفاده نیست؛ بلکه مأخذ آن روایات است. روایاتی هم
در کافی هست که میفرماید: رسول کسی بوده که
فرشته وحی را
در بیداری میدیده و با او سخن میگفته است؛ ولی نبی کسی است که
در خواب به او وحی میشده است.
چنین فرقی، همچنان که گفتیم، از واژه نبی و
رسول استفاده نمیشود، بلکه یک خصوصیت خارجی است.
یکی از مطالب عمومی دیگری که
قرآن کریم درباره پیامبران ذکر میکند، آن است که همه انبیا
مرد بودهاند.
ـ «وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ اِلاّ رِجالاً نُوحي اِلَيْهِم مِنْ اَهْلِ القُري...»؛
«و پیش از تو (نیز) جز مردانی از اهل شهرها را ـ که به آنان
وحی میکردیم ـ نفرستادیم...».
ـ «وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ اِلاّ رِجالاً نُوحي اِلَيْهِم فَسْئَلُوا اَهْلَ الذِّكْرِ اِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»؛
«و پیش از تو (نیز) جز مردانی را که به آنان وحی میکردیم، گسیل نداشتیم. اگر نمیدانید از پژوهندگان کتابهای آسمانی بپرسید».
ـ «وَ ما اَرْسَلْنا قَبْلِكَ اِلاّ رِجالاً نُوحي اِلَيْهِمْ...»؛
«و پیش از تو (نیز) جز مردانی را که به آنان
وحی میکردیم، گسیل نداشتیم».
همانگونه که ملاحظه میشود، ظاهر
آیات یادشده، بلکه مفاد صریح آنها، این است که همه
پیامبران مرد بوده و از میان
زنان، پیامبری برانگیخته نشده است.
یکی دیگر از اوصاف عمومی پیامبران
در قرآن آن است که هر پیامبری به
زبان امت خویش مبعوث میشده و رسولی که برای قوم خاصی رسالت داشته، به زبان همان
قوم سخن میگفته است. حتی پیامبرانی که دارای رسالت عمومی و جهانیاند، به زبان آن قومی که از میان آنان برخاسته و
در بین آنان میزیستهاند، تکلم میکردند. آیات ذیل
حکایت از همزبانی پیامبران با قوم خویش دارند:
ـ «فَاِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لَعَلَّهُم يَتَذَكَّرُونَ...»؛
«
در حقیقت، (
قرآن) را بر زبان تو آسان گردانیدیم،
امید که پندپذیرند».
ـ «نَزَلَ بِهِ الرّوحُ الاَمينُ، عَلَي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ، بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبينٍ»؛
«روح الامین آن را بر دلت نازل کرد، تا از (جمله) هشداردهندگان باشی؛ به
زبان عربی روشن».
آیه دوم بر این معنا دلالت میکند که
قرآن مجید به
زبان عربی روشن نازل شده است.
ـ «وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ اِلاّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ...»؛
«و ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم، تا (حقایق را) برای آنان بیان کند...».
آیه اخیر، علاوه بر مسئله همزبانی پیامبران با قوم خویش، به دلیل و غایت آن نیز
اشاره میکند: هدف از ارسال پیامبران، تبیین اهداف الهی رسالت به دست اوست. بنابراین اگر زبان پیامبر ـ که اصلیترین ابراز مفاهمه اوست ـ با زبان قومش تفاوت داشته باشد،
در تبیین کامل رسالت و تحقق بخشیدن اهداف بعثت خویش، کامیاب نخواهد بود.
دعوت به یگانهپرستی، از دیگر اوصاف عمومی پیامبران
در قرآن است و شماری از [آیات|آیات
قرآن]] بر این معنا دلالت میکند که سرلوحه دعوت همه پیامبران فراخوانی مردم به سوی
توحید بوده است:
ـ «وَ لَقَدْ بَعَثْنا في كُلِّ اُمَّةٍ رَسولاً اَنْ اعْبُدُوا اللهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ...»؛
«و
در حقیقت،
در میان هر امتی فرستادهای برانگیختیم (تا بگوید:) خدا را بپرستید و از
طاغوت بپرهیزید...».
ـ «وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ اِلاّ نُوحي اِلَيْهِ اَنَّهُ لا اِلهَ اِلاّ اَنَا فَاعْبُدُونِ»؛
«و پیش از تو هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه به او
وحی کردیم که: خدایی جز من نیست، پس مرا بپرستید».
ـ «اِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَيْنِ خَلْفِهِمْ اَلاّ تَعْبُدُوا اِلاّ اللهَ...»؛
«چون فرستادگان (ما) از پیش رو و از پس سرشان برآمدند (و گفتند: ) زنهار، جز خدا را مپرستید...».
البته هر یک از پیامبران مسئله توحید را
در قالب خاص بیان میکردند؛ اما
روح کلی آن، همان پرستش خدای یگانه بوده است. بنابراین بیهیچ تردیدی میتوان گفت که حقیقت مشترک و روح اصلی دعوت همه پیامبران الهی همین مسئله توحید و یکتاپرستی است.
هر یک از پیامبران، افزون بر دعوت به پرستش خدای یکتا ـ که دعوت عمومی همه انبیا بوده است ـ با مفاسد شایع
در میان امت خویش به مبارزه برمیخاستند. برای نمونه، یکی از مفاسد رایج
در زمان
حضرت شعیب (علیهالسلام) «کمفروشی» بوده و ازاینرو حضرت شعیب (علیهالسلام) رسالت خاصی
در مبارزه با این
فساد اقتصادی داشته است:
«اَوْفُوا الْكَيْلَ وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرينَ، وَزِنُوا بِالقِسْطاسِ الْمُسْتَقيمِ، وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ اَشْياءَهُمْ...»؛
«پیمانه را تمام دهید و از کمفروشان مباشید. و با ترازوی درست بسنجید و از ارزش اموال مردم مکاهید...».
در زمان حضرت لوط (علیهالسلام) نیز رفتار ناشایستی
در میان
مردان امت او شایع بود که
لوط (علیهالسلام) از جانب خداوند مأموریت داشت که با این
فساد اجتماعی مبارزه کند:
«اَتَأْتُونَ الذُّكْرانَ مِنَ الْعالَمينَ، وَ تَذَرونَ ما خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُم مِنْ اَزْواجِكُمْ بَلْ اَنْتُمْ قَومٌ عادُون.»؛
«آیا از میان مردم
جهان ، با مردها درمیآمیزید؟ و آنچه را پروردگارتان از همسرانتان برای شما آفریده وامیگذارید، (نه) بلکه شما مردم تجاوزکارید».
یکی دیگر از ویژگیهای مشترک انبیا آن است که به هیچ وجه از امت خویش،
در قبال زحمات طاقتفرسای رسالت، درخواست اجر و مزدی نداشتند.
در آیات فراوانی از قول پیامبران به صراحت نقل شده است که خطاب به امت خویش میگفتند: ما
در مقابل راهنمایی و
تعلیم و تربیت شما مزدی نمیخواهیم؛ چراکه مزد ما بر
عهده خداوند است. جامعترین سورهها
در این باب،
سوره شعراء است که
در پنج مورد، پس از ذکر داستان پیامبران، میگوید:
«وَ ما اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ اَجْرٍ اِنْ اَجْريَ اِلاّ عَلَي رَبِّ الْعالَمين»؛
؛
؛
؛
؛
«و بر این (رسالت) اجری از شما طلب نمیکنم. اجر من جز بر
عهده پروردگار جهانیان نیست».
این آیه، که
حکایت سخن پیامبرانی همچون
نوح (علیهالسلام)،
هود (علیهالسلام)،
صالح (علیهالسلام)،
لوط (علیهالسلام) و شعیب (علیهالسلام) است، آشکارا پرده از این واقعیت برمیدارد که پیامبران هیچگونه توقع یا درخواستی برای دریافت پاداش زحمات خویش از مردم نداشتند و تنها
چشم امید آنان به خداوند و
فضل او بوده است.
شماری از آیات
قرآنی نیز حکایت از آن دارد که
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نیز، همچون پیامبران گذشته، هیچگونه چشمداشتی به پاداش مردمان نداشته است:
ـ «وَمَا تَسْأَلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ»؛
«و تو بر این (کار) پاداشی از آنان نمیخواهی. آن (
قرآن) جز پندی برای جهانیان نیست».
ـ «قُلْ ما اَسئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ اَجْرٍ وَ ما اَنَا مِنَ الْمُتَكَلّفين»؛
«بگو: مزدی بر این (رسالت) از شما طلب نمیکنم و من از کسانی نیستم که چیزی از خود بسازم و به خدا نسبت دهم.»
این واقعیت،
در آیات دیگری به صورت
استفهام انکاری بیان شده است.
ـ «اَمْ تَسْئَلُهُمْ اَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثقَلُونَ»؛
؛
«آیا از آنها مزدی مطالبه میکنی و آنان از (
تعهد ادای) تاوان گرانبارند؟»؟
بی تردید، استفهام
در این آیه، که
در دو سوره
قرآن تکرار شده است، از نوع استفهام انکاری است. بنابراین
آیه یادشده نیز،
در قالب دیگری بیان میدارد که
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) درخواست پاداشی از امت خویش نداشته است.
آیاتی که اخیراً
ذکر شد، طلب مزد را به صورت مطلق نفی میکرد؛ اما آیات دیگری وجود دارد که ظاهراً بیانگر نوعی استثناست:
ـ «... قُلْ لا اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً اِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُربي...»؛
«بگو: به ازای آن (رسالت) پاداشی از شما خواستار نیستم، مگر دوستی درباره خویشاوندان».
ـ «قُلْ ما اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ اَجرٍ اِلاّ مَنْ شاءَ اَنْ يَتَّخِذَ اِلي رَبِّهِ سَبيلاً»؛
«بگو: بر این رسالت اجری از شما طلب نمیکنم، جز اینکه هر کس بخواهد راهی به سوی پروردگارش (
در پیش) گیرد».
ممکن است
در ابتدا گمان شود که دو
آیه یادشده حاکی از یک استثنای حقیقی است، بدین معنا که پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) برخلاف سایر انبیا و برخلاف گفته خودشان
در آیات دیگر (که به صورت کلی هرگونه درخواست پاداشی را نفی کردند) ـ از مردم طلب اجر و مزد نمودهاند. اما این برداشت اولیه درست نیست؛ زیرا پس از دقت
در مفاد این دو آیه، روشن میشود که مورد استثناشده از سنخ پاداشهایی که معمولاً افراد
در ازای کار انجام داده از دیگران طلب میکنند، نیست. مزد
در عرف مردم، عبارت از منفعتی است که از سوی مزددهنده به شخص گیرنده آن عاید میشود. به عبارت دیگر، این شخص گیرنده پاداش است که
در ازای کاری که انجام داده، از منفعت و سودی بهرهمند میگردد. با توجه به این معنا از پاداش، روشن میشود که موارد استثناشده یعنی «اِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُربي» و «مَنْ شاءَ اَنْ يَتَّخِذَ اِلي رَبّهِ سَبيلاً» استثنای حقیقی نیست. (با توجه به معنای ارائهشده از «اجر» به تعبیر علمای نحو، استثنای مذکور
در این آیات از نوع استثنای مذکور
در این آیات از نوع استثنای منقطع است که
در آن مستثنی از جنس مستثنیمنه نیست)؛ زیرا
در این موارد واقعاً سود و منفعتی به شخص
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) باز نمیگردد؛ بلکه این امت اسلامی است که
در صورت دوستی با خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) یا قرار گرفتن
در مسیر الهی، منتفع خواهد شد.
بنا بر آنچه گذشت، نباید این اندیشه
باطل را از
ذهن گذارند که ـ العیاذ بالله ـ پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) شخصی جاهطلب بود و این هدف را دنبال میکرد که
در میان جامعه محبوبیت داشته باشد و پس از خود، خاندانش مورد توجه مردم باشند. خیر، چنین نیست؛ بلکه مودت با خویشاوندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) که همان اهل بیت پیامبرند ـ امری است که
در نهایت به سود خود مردم و
در جهت تأمین
سعادت و
کمال آنان خواهد بود و اصولاً میتوان گفت که دو مورد استثناشده، سرانجام به یکجا باز میگردند؛ زیرا تردیدی نیست که توصیه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به توجه مردم به اهل بیت (علیهمالسلام) نه امر شخصی، که
عمل به دستورات خداوند بوده است. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از جانب
خدا مأمور بوده است تا جایگاه بلند
اهل بیت (علیهمالسلام) را
در تداوم رسالت و راهنمایی امت، به مردم گوشزد نماید و بیتردید، مراجعه به اهل بیت مصداق کامل و بارز حرکت
در راه خداست.
تفسیری که از دو آیه اخیر ارائه شد، با صراحت بیشتری
در این آیه آمده است:
«قُلْ ما سَئَلْتُكُم مِنْ اَجْرٍ فَهُوَ لكُمْ اِنْ اَجْريَ اِلاّ عَلَي الله...»؛
«بگو: هر مزدی که از شما خواستم آن از خودتان! مزد من جز بر خدا نیست...».
البته این آیه دو گونه
تفسیر شده است:
براساس تفسیر نخست، که با بیان بالا مناسبت دارد، آیه بیان میدارد که آنچه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به عنوان اجر و مزد درخواست کرده است، درواقع چیزی است که منفعت آن به خود مردم باز میگردد و
پاداش گیرنده حقیقی همان امتاند.
اما براساس تفسیر دوم، آیه
در مقام نفی
اجرت است و معنای آن، این است که هر آنچه را که میخواستم به عنوان پاداش از شما طلب کنم، به شما بخشیدم. (مانند بستانکاری که به شخص بدهکار میگوید: اگر از تو طلبی هم داشتم، به تو بخشیدم).
گفتنی است که سه آیه اخیر،
در دعای شریف ندبه به صورت بسیار
زیبایی به یکدیگر مرتبط شدهاند.
«... ثُمَّ جَعَلْتَ اَجْرَ مُحَمّدٍ صَلّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَوَدَّتَهُمْ فِي كِتابِكَ فَقُلْتَ قُلْ لا اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجراً اِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقربي وَ قُلْتَ ما سَئَلْتُكُم مِنْ اَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ وَ قُلْتَ ما اسئَلُكُمْ عَلَيْهِ مَنْ اَجْرٍ اِلاّ مَنْ شاءَ اَنْ يَتَّخِذَ اِلي رَبِّهِ سَبيلاً فَكانُوا هُمُ السَّبيلُ اِلَيْكَ وَ الْمَسْلَكَ اِلي رِضْوانِكَ...»؛
«آنگاه تو (ای پروردگار)
در قرآنت اجر و مزد رسالت
محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را
محبت و
دوستی امت نسبت به اهل بیت (علیهمالسلام) قرار دادی، آنجا که فرمودی: بگو (ای رسول ما) من از شما (امت) اجری جز دوستی خویشاوندانم طلب نمیکنم؛ و باز فرمودی: همان اجر و مزدی که خواستم، به سود شماست و باز فرمودی: بگو (ای رسول ما! من از شما اجری نمیخواهم، مگر آنکه راه خدا را پیش گیرید. پس (از آیات روشن میشود که) اهل بیت پیامبر، طریق (و راهبر) به سوی تو و راه رسیدن به بهشت. به سوی تو و راه رسیدن به بهشت رضوان تواند».
امام خمینی به ویژگیها و اوصاف خاص و عام
پیامبران اشاره کرده است. از جمله ویژگیهای خاص انبیاء:
۱-عصمت: به اعتقاد امام خمینی
عصمت حقیقت نوری است که از
یقین و
اطمینان پیامبر به نور و مشاهده حقیقت مطلق نشئت میگیرد و به سبب این طمأنینه و یقین، پلیدیهای شک و تردید
در پیامبر راه نمییابد و او از لغزش و خطا مصون میماند.
پیامبران همهجا را محضر خدا میبینند و
در محضر خدا هرگز
گناه نمیکنند.
۲- اعجاز: امام خمینی معتقد است پیامبران برای اثبات قدرت خود و ناتوانی دیگران و ضرورت پیروی از خود به دلیل عقل به اذن خداوند از
معجزه و کار خارقالعاده استفاده کردهاند.
البته همواره سادهدلان بودهاند که درخواست معجزه کردهاند و عقلا و حکما به سبب دانایی خویش
نبوت را میپذیرفتند.
شماری از پیامبران برای اثبات حقانیت خود از معجزه استفاده کردهاند مانند، عصا و ید بیضای موسی (علیهالسلام)، سخنگفتن
در گهواره، زنده کردن مردگان.
امام خمینی خاطرنشان کرد که
قرآن سرآمد معجزات انبیاء (علیهمالسّلام) و جامع معارف است و
عقل بشری از درک آن عاجز است
اما ویژگیهای عام و عمومی پیامبران عبارتاند از:
الف)
صبر و استقامت: امام خمینی جدیت و ایستادگی پیامبران را عامل پیشرفت
ادیان دانسته و تأکید دارد که مشقت
در راه رسیدن به هدف، هیچگونه انبیاء را از رسیدن به مقصد سست نکرده است.
ب) سادهزیستی: پیامبران
در عین قدرت و داشتن حکومت، ساده زندگی میکردند و با تودههای محروم همنشینی میکردند و خود را از روش سلاطین و کاخنشینان دور میکردند.
ج) خدمتگزاری: پیامبران خود را خدمتگزار مردم میدانستند و از هرگونه خدمت به آنان کوتاهی نمیکردند. پیامبران افزون بر خدمتگزاری مردم، خدمتگزار خدا بودند و همه کارهای کوچک و بزرگ آنان برای رضای خداوند انجام میگرفت.
•
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «ویژگیهای پیامبران»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱/۱۶. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.