وهابیت و تجسیم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از فرقههای افراطی اسلامی که در قرون اخیر به وجود آمده که
با نظرات خلاف کتاب و
سنت موجب مشکلات فراوانی در جوامع اسلامی شده، فرقه
وهابیت است. از مسائلی که «
ابنتیمیّه» بنیانگذار فکری وهّابیّت رسماً به نشر آن همت گماشت قضیه جسمانیت
خداوند متعال و اثبات لوازم جسمانیت مانند قرار گرفتن بر روی کرسی و خندیدن و راه رفتن و مانند اینها است. در این مقاله به بررسی برخی از این نظرات میپردازیم.
ابنتیمیه گفته: «ولیس فی کتاب اللّه ولا سنّة رسوله ولا قول احد من سلف الامّة وائمّتها انّه لیس بجسم وانّ صفاته لیست اجساماً واعراضاً؟! فنفی المعانی الثابتة بالشرع والعقل بنفی الفاظ لم ینف معناها شرع ولا عقل، جهل وضلال».
در کتاب خدا و سنت
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و همچنین در گفتار سلف امت (
صحابه) و پیشوایان دینی نیامده که خداوند جسم نیست و صفات او از جسمانیت و عرض بودن منزه است. انکار یک معنایی که
شرع و
عقل آن را نفی نکرده، یک نوع نادانی و گمراهی است.
او میگوید: «والکلام فی وصف اللّه بالجسم نفیاً واثباتاً بدعة، لم یقل احد من سلف الامّة وائمتها انّ اللّه لیس بجسم، کما لم یقولوا ان اللّه جسم».
نفی و اثبات جسمانیت
خداوند متعال بدعت است و کسی از بزرگان گذشته نگفتهاند که خداوند جسم نیست همان طوری نگفتهاند که او جسم است. و در جای دیگر میگوید: «فاسم المشبّهة لیس له ذکر بذم فی الکتاب والسنة ولا کلام احد من الصحابة والتابعین»؛
در
قرآن و روایات مذمتی از
مشبهه به میان نیامده و سخنی هم از
صحابه و
تابعین در این باره نقل نشده است.
هیات عالی افتای سعودی در پاسخ به سؤالی پیرامون جسمانیّت خداوند تعالی نوشته است:
«ونظراً الی انّ التجسیم لم یرد فی النصوص نفیه ولا اثباته فلایجوز للسملم نفیه ولا اثباته لانّ الصفات توقیفیّة»؛
(
با توجّه به اینکه در باره جسمانیّت خداوند نفیاً و اثباتاً در روایات
گفتگو نشده است، بنا بر این نباید سخنی گفته شود چون صفات خداوند
توقیفی است، یعنی آنچه در روایات و آیات آمده است، میشود به زبان آورد).
او در رساله «
عقیدة الحمویّة» مینویسد: خداوند میخندد، و روز قیامت در حال خنده بر بندگان خود تجلّی میکند.
ابنتیمیه میگوید: هر شب هر طور که بخواهد به آسمان دنیا فرود میآید، و میگوید: آیا کسی هست که مرا بخواند و من اجابتش کنم، و طالب مغفرتی هست که او را ببخشم... خدا این کار را تا
طلوع فجر انجام میدهد.
و پس از نقل مطلب فوق مینویسد: «فمن انکر النزول او تاوّل فهو مبتدع ضالّ» (هر کس فرود آمدن خدا را به آسمان دنیا انکار یا توجیه کند بدعتگذار و گمراه است.
«
ابنبطوطه» در سفرنامه خود مینویسد: «ابنتیمیه» در مسجد جامع دمشق که من حضور داشتم، بر بالای منبر گفت: «انّ اللّه ینزل الی السماء الدنیا کنزولی هذا» (خداوند به آسمان دنیا فرود میآید، همچنان که من از پلّه این منبر فرود میآیم)، سپس یک پلّه پایین آمد، «
ابنالزهراء» از فقهاء مالکی اعتراض کرد، و اظهارات وی را به اطلاع ملک ناصر رساند، وی دستور داد تا او را زندانی کردند، و در زندان از دنیا رفت.
ابنتیمیه در کتاب «
منهاج السنّة» که در ردّ کتاب «
منهاج الکرامة»
علاّمه حلّی نوشته است میگوید: عموم منسوبین به
اهلسنت برای اثبات رؤیت خدا اتّفاق دارند و
اجماع سلف براین است که ذات احدیّت را در آخرت
با چشم میتوان دید ولی در دنیا نمیتوان دید.
«وسالت عن اللجنة الدائمة: کیف الردّ علی القائلین بانّ (اللّه فی کلّ مکان) تعالی عن ذلک، وما حکم قائلها؟ واجابت اللجنة: اوّلا: عقیدة اهل السنّة والجماعة انّ اللّه سبحانه وتعالی مستو علی عرشه بذاته، وهو لیس داخل العالم بل منفصل وبائن عنه.... وممّا یدلّ علی علوّه علی خلقه نزول
القرآن من عنده، والنزول لا یکون الاّ من اعلی الی اسفل، قال تعالی (وَاَنزَلْنَآ اِلَیْکَ الْکِتَـبَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَـبِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ)
الی ان ذکرت قول رسول اللّه لجاریة: این اللّه؟ قالت: فی السماء قال: من انا؟ قالت: انت رسول اللّه، قال: اعتقها فانّها مؤمنة. اخرجه مسلم وابوداود والنسائی وغیرهم، وفی الصحیحین حدیث ابیسعید الخدری رضی اللّه عنه قال: قال رسول اللّه صلی اللّه علیه وسلّم: «الا تامنونی وانا امین من فی السماء، یاتینی خبر السماء صباحاً ومساءً».
وثانیاً: من اعتقد انّ اللّه فی کلّ مکان فهو من الحلولیّة، ویردّ علیه بماتقدّم من الادلّة علی انّ اللّه فی جهة العلوّ، وانّه مستو علی عرشه، بائن من خلقه، فان انقاد لما دلّ علیه الکتاب والسنّة والاجماع، والاّ فهو کافر مرتدّ عن الاسلام.
از هیات عالی افتای سعودی پرسیده شده: از نظر شرعی حکم کسی که معتقد است که خداوند همه جا وجود دارد چیست؟ و چگونه میشود به او پاسخ داد؟ هیات جواب داد: عقیده اهلسنت این است که خداوند بالای عرش قرار گرفته، و در درون جهان نیست بلکه خارج از این عالم میباشد. ودلیل بر علوّ خداوند و بالا بودن او از مخلوقات، همان نزول
قرآن از طرف اوست، و مسلّم است که نزول همواره از بالا به پایین صورت میگیرد، همانطوری که در
قرآن نیز آمده است: (وَاَنزَلْنَآ اِلَیْکَ الْکِتَـبَ بِالْحَقِّ...) : ما
قرآن را به سوی تو به حق نازل نمودیم. تا آنجا که مینویسند:
رسول گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از کنیزی که میخواستند آزاد نمایند پرسید: خداوند کجاست؟ پاسخ داد: در آسمانها است. حضرت پرسید: من، چه کسی هستم؟ پاسخ داد: پیامبر خدا. آنگاه حضرت به صاحب آن کنیز فرمود: او شخص
با ایمانی است، و میتوانی وی را در راه خدا آزاد نمایی.
و همچنین رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: من امین کسی هستم که در آسمانهاست، و اخبار آسمان هر صبح و شب به اطلاع من میرسد. آن گاه هیات عالی افتای سعودی مینویسد: هر کس معتقد باشد که خداوند همه جا هست، قائل به حلول و دخول خداوند در درون عالم شده، باید به چنین فردی
با دلیل ثابت کرد که خداوند بر بالای عرش قرار دارد، و خارج از جهان میباشد، و اگر نپذیرفت او کافر و
مرتدّ و خارج از
اسلام است.
و همچنین گفته: «ولو قد شاء لاستقرّ علی ظهر بعوضة فاستقلّت به بقدرته ولطف ربوبیّته فکیف علی عرش عظیم»؛
اگر خداوند بخواهد
با قدرت خویش میتواند بر پشت یک پشهای هم قرار گیرد، پس چگونه نتواند بر روی عرش استقرار بیابد.
قال ابوبکر ابنعربی واخبرنی من اثق به من مشیختی انّ ابایعلی محمد بن الحسین الفرّاء رئیس الحنابلة ببغداد کان یقول: «اذا ذکر اللّه تعالی وما ورد من هذه الظواهر فی صفاته، یقول: الزمونی ماشئتم فانّی التزمه، الاّ اللحیة والعورة».
ابوبکر ابنعربی میگوید: فردی که مورد وثوق من بود نقل کرد که
ابویعلی، (امام و پیشوای ابنتیمیه) میگوید: در باره خدا هر عضوی را جز ریش و عورت اثبات خواهم کرد.
قال ابنالقیم تلمیذ ابنتیمیة: انّ اللّه یجلس علی العرش، ویجلس بجنبه سیّدنا محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وهذا هو المقام المحمود؛
ابنقیم شاگرد ابنتیمیمه مینویسد: خداوند بر روی عرش مینشیند و رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز در کنار او جلوس میکند، و این همان مقام محمود و شایستهای است که
قرآن وعده داده است.
وقال الدیلمی قال ابنعمر: «انّ اللّه عزّ وجل ملا عرشه یفضل منه کما یدور العرش اربعة اصابع باصابع الرحمن عز وجل».
قال ابوبکر ابنالعربی فی العواصم: (الرحمن علی العرش استوی) قالوا: «انّه جالس علیه، متّصل به، وانّه اکبر باربع اصابع، اذ لایصح ان یکون اصغر منه، لانّه العظیم، ولا یکون مثله لانّه (لیس کمثله شیء) فهو اکبر من العرش باربع اصابع».
وقال السیوطی: واخرج عبد بن حمید وابنابیعاصم فی السنة والبزار وابو یعلی وابنجریر وابو الشیخ والطبرانی وابنمردویه والضیاء المقدسی فی المختارة عن عمر، «انّ امراة اتت النبی صلی الله علیه وسلم فقالت: ادع اللّه ان یدخلنی الجنّة، فعظمّ الرب تبارک وتعالی وقال: «انّ کرسیّه وسع السماوات والارض، وانّ له اطیطاً کاطیط الرحل الجدید اذا رکب من ثقله» (قال الهیثمی: رواه البزار ورجاله رجال الصحیح
وقال ایضاً: رواه ابویعلی فی الکبیر ورجاله رجال الصحیح غیر عبداللّه بن خلیفة الهمذانی وهو ثقة.
زنی خدمت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسید و گفت:
دعا کن خداوند مرا وارد
بهشت سازد، رسول گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خدا را به عظمت یاد کرد و فرمود: کرسی خداوند سراسر آسمان و زمین را فرا گرفته است و هنگامی که خداوند بر روی کرسی قرار میگیرد، در اثر سنگینی حق از کرسی، نالهای همانند ناله شتر بچه خارج میشود.
هیثمی روایت را
صحیح دانسته است.
سالت عن اللجنة الدائمة للبحوث العلمیّة والافتاء: هل للّه صفة الهرولة؟ اجابوا: نعم، صفة الهرولة علی نحو ما جاء فی الحدیث القدسی الشریف علی ما یلیق به قال تعالی: «اذا تقرّب الیّ العبد شبراً تقرّبت الیه ذراعاً، واذا تقرّب الیّ ذراعاً تقرّبت منه باعاً، واذا اتانی ماشیاً اتیته هرولة» رواه البخاری ومسلم.
از لجنه افتای سعودی در باره صفت هروله سؤال شده و پاسخ دادهاند که صفت هروله (دویدن) خدا در
حدیث قدسی که
بخاری و
مسلم نقل کردهاند آمده که خداوند فرموده: اگر بندهای یک وجب به من نزدیک شود، من یک
ذراع (نیم متر) به او نزدیک خواهم شد و اگر او یک ذراع به طرف من بیاید، من به قدر فاصله دو کف دست (بیش از یک متر) به او نزدیک خواهم شد، اگر او قدم زنان به طرف من بیاید، من دوان دوان به طرف او خواهم رفت.
«امّا الوجه والیدان والعینان والساق والاصابع فقد ثبتت فی النصوص من الکتاب والسنّة الصحیحة وقال بها اهل السنّة والجماعة واثبتوها للّه سبحانه علی الوجه اللائق به سبحانه وهکذا النزول والهرولة جاءت بها الاحادیث الصحیحة ونطق بها الرسول صلی اللّه علیه وسلّم واثبتها لربّه عزّ وجلّ علی الوجه اللائق به سبحانه».
بن باز مفتی اعظم سابق
عربستان در پاسخ به استفتائی این چنین نوشته: آن چه که صورت و دست و چشم و ساق و انگشت، برای خداوند، در کتاب و
سنت صحیح آمده و نظریه اهلسنت بر آن استوار است و همچنین نزول حق از
عرش به آسمان عالم ماده و هروله و دویدن در احادیث صحیح وارد شده و رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این صفات را برای خداوند به آن گونهای لایق او میباشد، اثبات نموده است.
سخن ابنتیمیّه و پیروان وهابی او در اثبات جسمانیت حق تعالی مخالف کتاب و سنت است زیرا
آیه شریفه (لَیْسَ کَمِثْلِهِی شَیْءٌ).
صراحت دارد که خداوند مانندی ندارد و آیه شریفه (قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ)
نیز دلالت میکند که او بی همتا است.
حاکم نیشابوری در روایتی از
ابی بن کعب نقل کرده:
«انّ المشرکین قالوا: یا محمد انسب لنا ربک! فانزل اللّه (عزّوجلّ): (قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ• اللَّهُ الصَّمَدُ) قال: الصمد الذی (لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ)، لانّه لیس شئ یولد الاّ سیموت، ولیس شئ یموت الاّ سیورث وانّ اللّه لا یموت ولا یورث، (وَ لَمْ یَکُن لَّهُو کُفُوًا اَحَدُم) قال: لم یکن له شبیه ولا عدل ولیس کمثله شئ».
ثمّ قال الحاکم: صحیح الاسناد ولم یخرجاه. وقال الذهبی: صحیح.
مشرکان از رسول گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خواستند که نسب خداوند متعال را بیان نماید، خداوند
سوره توحید را نازل نمود و فرمود: که ای پیامبر! به مشرکان بگو: (قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ• اللَّهُ الصَّمَدُ) او خداوند یکتا و بی نیاز است، بی نیازی که (لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ) فرزندی ندارد و از پدر و مادری هم زاده نشده زیرا آن که زاده شده، روزی هم خواهد مرد، و آن که بمیرد ارثی خواهد گذاشت، وخداوند بی همتا از مردن و
ارث نهادن منزّه است. (وَ لَمْ یَکُن لَّهُو کُفُوًا اَحَدُم) خداوند متعال، شبیه، مانند و همتا ندارد.
آن گاه
حاکم نیشابوری و همچنین
ذهبی گفتهاند: این
روایت صحیح است.
بیهقی از بزرگ شخصیتهای علمی
اهلسنت میگوید: «وانکر احمد علی من قال بالجسم وقال: انّ الاسماء ماخوذة من الشریعة واللغة، واهل اللغة وضعوا هذا الاسم علی ذی طول وعرض وسمک وترکیب وصورة وتالیف، واللّه سبحانه خارج عن ذلک کلّه، فلم یجز ان یسمّی جسماً لخروجه عن معنی الجسمیّة ولم یجئ فی الشریعة ذلک فبطل».
امام
احمد بن حنبل نظریه قائلین به جسمانیت حق تعالی را باطل دانسته و گفته است: اسمها از شریعت و لغت گرفته میشود و اهل لغت کلمه «جسم» را در برابر چیزی که دارای طول، عرض، ارتفاع، ترکیب و صورت باشد، قرار دادهاند و
خداوند متعال از تمامی اینها منزّه است و شایسته نیست که او را جسم بنامیم زیرا او از هرگونه معنا و مفهوم جسم، خارج است و در
شریعت نیز این لفظ وارد نگردیده است، بنا بر این عقیده به جسمانیت باطل است.
امام
قرطبی پس از نقل اقوال دیگر عالمان، پیرامون مجسمه میگوید: «والصحیح القول بتکفیرهم اذ لا فرق بینهم وبین عبّاد الاصنام والصور».
قول صحیح این است که قائلین به جسمانیت حق تعالی کافر هستند زیرا تفاوتی میان آنان و بت پرستان و چهره پرستان نیست.
نَوَوی از علماء بزرگ اهلسنت میگوید: «فمِمَّن یُکَفّر، من یجسّم تجسیماً صریحاً ومن ینکر العلم بالجزئیّات».
از جمله کسانی که
کفر آنان ثابت است، قائلین به جسمانیت حق تعالی و آنان که علم به جزئیات او را انکار میکنند.
عبدالقاهر بغدادی متوفای ۴۲۹ هـ، از متکلمان بلند آوازه اهلسنت میگوید: «وامّا جسمیّة خراسان من الکرامیّة، فتکفیرهم واجب لقولهم: بانّ اللّه تعالی له حدّ ونهایة من جهة السفل ومنها یماس عرشه، ولقولهم: بانّ اللّه تعالی محلّ للحوادث».
فرقه کرامیه منطقه
خراسان که معتقد به جسمانیت حق تعالی هستند، تکفیرشان
واجب است زیرا خداوند متعال را محدود به حدود دانسته و برای او از ناحیه پایین، نقطه پایانی قائل هستند که
با عرش تماس دارد و محل عروض حوادث است.
وهمو در کتاب الفرق بین الفرق ضمن شمردن اموری که اهلسنت بدان
اجماع نمودهاند، میگوید: «وقالوا بنفی النهایة والحدّ عن صانع العالم». اهلسنت، هرگونه حدود و نقطه پایانی را از خداوند متعال نفی کردهاند.
تا آن جا که میگوید: «واجمعوا علی ان لا یحویه مکان ولا یجری علیه زمان، خلاف قول من زعم من الشهامیّة والکرامیّة انّه مماسّ لعرشه، وقد قال امیرالمؤمنین علی رضی اللّه عنه: انّ اللّه تعالی خلق العرش اظهاراً لقدرته لا مکاناً لذاته».
اهلسنت اجماع دارند که خداوند متعال را نه مکانی در بر گرفته و نه زمانی بروی میگذرد، (ذات مقدسش فراتر از مکان و زمان است» بر خلاف قول باطل
شهامیّه و کرامیّه که میگویند: ذات اقدس ربوبی
با عرش، در تماس است
امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام) میفرماید: خداوند عرش را به خاطر قدرت نمایی آفریده، نه برای جایگاه خویش.
ابننجیم متوفای ۹۷۰ هـ، از فقهای بزرگ اهلسنت میگوید: «والمشبّه ان قال: انّ للّه یداً او رِجْلاً کما للعباد فهو کافر، وان قال: انّه جسم، لا کالاجسام فهو مبتدع».
مشبهه (آنان که خداوند را به بندگان تشبیه میکنند) اگر بگویند که
خداوند همانند بندگان دارای دست و پا هست، کافر هستند و اگر بگویند خداوند دارای جسم است ولی نه مانند اجسام، بدعت گذار هستند.
غزالی آن عالم بلند آوازه اهلسنت میگوید: فان خطر بباله انّ اللّه جسم مرکّب من اعضاء فهو عابد صنم فانّ کلّ جسم فهو مخلوق، وعبادة المخلوق کفر، وعبادة الصنم کفر لانّه مخلوق وکان مخلوقاً لانّه جسم، فمن عبد جسماً فهو کافر باجماع الائمة، السلف منهم والخلف.
اگر کسی به ذهنش خطور کند که خداوند تعالی دارای جسمی هست که از عضوهای متعدد تشکیل یافته، او بتپرست است زیرا هر جسمی مخلوق و آفریده شده است و به اجماع تمام علمای و پیشوایان دینی در تمام زمانهای پیش و نزدیک، پرستش مخلوق،
کفر و
بتپرستی است.
یقول الشهرستانی: «وضع کثیر من الیهود الذین اعتنقوا الاسلام احادیث متعددة فی مسائل التجسیم والتشبیه وکلّها مستمدّة من التوراة».
شهرستانی میگوید: بسیاری از یهودیان که به طرف
اسلام کشیده شدند احادیث متعددی را در جسمانیت حق تعالی ساختند و وارد شریعت اسلامی کردند، و تمامی احادیث
تجسیم از
تورات سر چشمه گرفته است.
ورود بعضی از قصص و نقلهای تاریخی در کتب حدیثی و تاریخی و تفسیری چهرهای نازیبا از وقایع درست تاریخی به نمایش گذاشته است، که تشخیص این حقیقت کاری فوقالعاده مشکل وسخت است، زیرا پژوهندگان و اهل تحقیق را در دستیابی به حقایق تاریخی دچار مشکل، و یا
با ناکامی رو برو میکند.
ابنخلدون مینویسد: عرب صدر اسلام بهرهای از علم و کتابت نداشتند و مطالب مربوط به
آفرینش جهان و اسرار هستی را از علماء یهود و اهل تورات و یا از
نصاری همانند:
کعب الاحبار،
وهب بن منبه و
عبدالله بن سلام میپرسیدند تا آن جا که میگوید: «فامتلات التفاسیر من المنقولات عندهم وتساهل المفسرون فی مثل ذلک وملاوا کتب التفسیر بهذه المنقولات، واصلها کلها کما قلنا من التوراة او مما کانوا یفترون».
تفاسیر اهلسنت از گفتههای یهود و نصاری مملو گشته و مفسران هم در این زمینه سهل انگاری کردند و کتابهای تفسیری را از این قماش روایات پر کردند و ریشه همه این روایات از تورات و یا دروغ بافیهای یهود و نصاری سر چشمه گرفته است.
و حتی دو کتاب معروف و مشهور اهلسنت
صحیح بخاری و
مسلم نیز از این آفت بی بهره نمانده و متاسّفانه اخباری از این دست به فراوانی در آن دیده میشود، که از آن جمله نقل حدیث ساختگی ذیل است که از افکار یهودیّت در میان احادیث مسلمین رسوخ کرده است.
«عن ابیهریرة عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه وسلّم قال: ینزِل اللّه الی السماء الدنیا کلّ لیلة حین یمضی ثلث اللیل الاوّل فیقول: انا الملک، انا الملک، من ذا الذی یدعونی فاستجیب له، من ذا الذی یسالنی فاعطیه، من ذا الذی یستغفرنی فاغفر له، فلا یزال کذلک حتّی یضیء الفجر».
خداوند هر شب پس از گذشت یک سوّم از آن، به آسمان زمین فرود میآید، و تا طلوع فجر ندا میکند: چه کسی است که مرا بخواند و از من چیزی بخواهد، و طلب بخشش کند، تا خواستههای وی را بر آورده نمایم.
در برخی از روایات آمده است: «فاذا طلع الفجر صعد الی عرشه»
پس از طلوع فجر به عرش مراجعت میکند.
شاید روزگاری این سخنان بی پایه و اساس مشتری داشت، ولی امروز
با رشد دانشها و تکامل عقلانی بشر این قبیل نقلها مورد تمسخر قرار گرفته و به آن میخندند، چون
با توجّه به کرویّت زمین، در هر لحظه از شبانه روز در یک نقطه از کره زمین پایان شب و طلوع فجر میباشد، و اگر خداوند از عرش به زمین آمده باشد، مادامی که زمین باقی است و شب و روز در چرخش است دیگر به عرش بر نخواهد گشت. روی این جهت برخی از بزرگان اهلسنت در توجیه این روایت دچار حیرت و سرگردانی شدهاند.
البتّه نتیجه دوری از
اهلبیت عصمت و طهارت و بی توجّهی به توصیه رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در تمسّک به
ثقلین، سقوط در وادیهای خطرناکی این چنین را در پی دارد.
مشابه این داستان نقلی است از
ابوهریره که میگوید: «ارسل ملک الموت الی موسی (علیهالسّلام) فلمّا جاءه صکّه ففقا عینه، فرجع الی ربّه فقال: ارسلتنی الی عبد لا یرید الموت، قال: فردّ اللّه الیه عینه.
وفی روایة عمّار، فقال: یا ربّ! عبدک موسی فقا عینی، ولولا کرامته علیک، لشققت علیه».
(
حضرت موسی هنگام قبض
روح، سیلی محکمی به صورت
عزرائیل نواخت که چشم او از حدقه بیرون پرید،
عزرائیل به خدا شکایت نمود وگفت: اگر موسی مورد عنایت تو نبود، من هم
با وی به سختی برخورد میکردم).
شکّی نیست که این مطالب بی اساس،
با منطق
قرآن که حضرت موسی را پیامبر مرسل و مخلص معرفی میکند، سازگاری ندارد: (وَ اذْکُرْ فِی الْکِتَـبِ مُوسَی اِنَّهُو کَانَ مُخْلَصًا وَکَانَ رَسُولاً نَّبِیًّا)،
«و در این کتاب از موسی یاد کن، زیرا که او پاکدل و فرستادهای پیامبر بود».
و
با مقام عصمت و جایگاه والای او نزد خداوند تعالی منافات دارد: (وَ کَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِیهًا)،
«و موسی نزد خدا آبرومند بود».
و همچنین روایت دیگری از ابوهریره نقل کردهاند که میگوید: «یقال لجهنّم: هل امتلات؟ وتقول: هل من مزید؟ فیضع الربّ تبارک وتعالی قدمه علیها فتقول: قطّ قطّ».
(در
قیامت هر چه از گنهکاران را وارد جهنّم میکنند پر نمیشود تا آنگاه که خداوند تبارک وتعالی پای خود را درون جهنّم میگذارد پر میشود).
آری، وقتی که صاحب کتاب صحیح بخاری از
علی (علیهالسّلام) فقط ۲۹ روایت در تمام کتابش که از دوران کودکی تا آخرین لحظه حیات پیامبر گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ملازم
با حضرت بوده است نقل میکند،
ولی از ابوهریره که کمتر از دو سال
با پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده است ۴۴۶ روایت نقل میکند،
نتیجه بهتر از این نخواهد بود.
محمود ابوریّة از علماء بزرگ اهلسنت میگوید: اگر علی (علیهالسّلام)، هر روز فقط یک روایت از
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرا میگرفت، باید بیش از ۱۲ هزار روایت از او نقل میشد، چون بیش از یک سوم قرن ملازم آن حضرت بوده است.
و حال آن که همه احادیثی که اهلسنت در تمام کتب روایی و تفسیری و تاریخی از علی (علیهالسّلام) نقل کردهاند از مرز ۵۳۶ روایت تجاوز نمیکند.
ولی آمار روایات ابوهریره در کتب اهلسنت، به ۵۳۷۴ میرسد.
و همچنین در تمام کتاب صحیح بخاری، از حضرت
صدّیقه طاهره (علیهاالسّلام)، فقط یک روایت نقل شده، ولی از
عایشه ۲۴۲ روایت نقل شده است.
از
مقداد، ۲ روایت، و از
سلمان و
عمّار هر یک ۴ روایت، و از
امام حسن و
امام حسین (علیهماالسلام) حتّی یک روایت هم وجود ندارد ولی از
عبداللّه بن عمر ۲۷۰ روایت، و از
انس بن مالک ۲۶۸ روایت نقل شده است.
با توجه به آنچه که بیان شد از آیات
قرآن و سنت شریف و گفتار شخصیتهای بزرگ علمی اهلسنت، دوباره عبارت ابنتیمیه را مرور میکنیم که میگوید: «ولیس فی کتاب اللّه ولا سنّة رسوله ولا قول احد من سلف الامّة وائمّتها انّه لیس بجسم».
در کتاب خدا و سنت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و همچنین در گفتار سلف امت (
صحابه) و پیشوایان دینی نیامده که خداوند جسم نیست.
مگر (لَیْسَ کَمِثْلِهِی شَیْءٌ) و یا (وَ لَمْ یَکُن لَّهُو کُفُوًا اَحَدُم) از آیات
قرآن نیستند؟ و یا آن چه را که از
ابی بن کعب نقل شد و حاکم نیشابوری و ذهبی شهادت به صحت آن دادند،
خارج از سنت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میباشد؟!!! و یا احمد بن حنبل، بیهقی، قرطبی، عبدالقاهر بغدادی و شهرستانی و... از علماء اهلسنت نیستند؟!! مگر نه این است که وی به فتوای علماء معاصر خویش به خاطر همین عقیده باطل تجسیم محکوم به زندان شد؟
همان طوری که
ابوالفداء در تاریخ خود میگوید: «استدعی تقیالدین احمد بن تیمیة من دمشق الی مصر وعقد له مجلس وامسک واودع الاعتقال بسبب عقیدته فانّه کان یقول بالتجسیم...»؛
ابنتیمیه از دمشق به مصر احضار گردید وپس از محاکمه وی را دستگیر و به سبب عقیده اش زندانی کردند زیرا او معتقد بود که خداوند متعال دارای جسم است.
و به نقل
ابنحجر عسقلانی، قاضی مالکی اعلام کرد: «فقد ثبت کفره»،
کفر ابنتیمیه ثابت است و همچنین ابنحجر عسقلانی و
شوکانی از علماء بزرگ اهلسنت نوشتهاند: قاضی شافعی دمشق دستور داد که در دمشق اعلان کنند که: «من اعتقد عقیدة ابنتیمیّة حلّ دمه وماله».
هر کس عقیده ابنتیمیه را داشته باشد خونش هدر و مالش
مباح است.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «وهابیت از منظر عقل و شرع»