• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ورود اسرای کربلا به کاخ یزید

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




ورود اسرا کربلا به کاخ یزید و نحوه برخورد با آنها یکی از مصائب خاندان اهل بیت (علیهم‌السلام) بعد از واقعه عاشورا و در جریان اسارت اهل بیت امام حسین (علیه‌السلام) است. طبق نقل مورخان، یزید، مجلس اسیران کربلا را به گونه‌ای ترتیب داده بود که اسرای کربلا تحت تاثیر قدرت او قرار گرفته و از ترس، تسلیم خواسته‌های او شوند. اما با ورود اسرا با وضعیتی رقت‌بار به دربار یزید، برای اینکه احساسات حاضران در کاخ، از دیدن وضع دل‌خراش اهل بیت، جریحه‌دار، و نفرتشان برانگیخته نشود، یزید تصمیم گرفت به ظاهر با اهل مجلس همدردی کند و خود را فردی دل‌سوز و مهربان نشان دهد.



یزید به پندار خام خود، مجلس عمومی‌اش را چنان ترتیب داده بود که اهل بیت به محض ورود، به شدت تحت تاثیر قدرت او قرار گیرند و از ترس، تسلیم خواسته‌های خلیفه اموی شوند. بدین منظور تختی مرصع برای یزید قرار داده و کاخ و ایوان آن‌را با تزیینات بسیاری آراسته بودند و صندلی‌هایی زرین در طرف راست و چپ برای نشستن مهمان‌های دربار قرار داده بودند. علاوه بر بزرگان و صاحب منصبان داخلی، نمایندگان و سفیران دولت‌های خارجی و تنی چند از علمای اهل کتاب نیز حضور داشتند که واکنش‌های آنها را در ادامه بیان خواهیم کرد.


یزید که پس از شنیدن گزارش واقعه کربلا، زمینه را برای بهره‌برداری تبلیغاتی و قدرت‌نمایی آماده می‌دید، دستور داد بزرگان شام در مجلس حاضر شوند و آنان را اطراف خود نشاند؛ سپس دستور داد علی بن حسین (علیه‌السلام)، کودکان و زنان خاندان حسینی را نیز وارد کنند.
چون اسرا به در قصر یزید رسیدند، مُحَفِّز بن ثَغلَبه با صدای بلند گفت: این مُحَفِّز بن ثَغلَبه است که مردمان پست نابکار را نزد امیرالمؤمنین آورده است». امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) فرمود: ««ما وَلَدَت اُمُّ مُحَفِّزٍ شَرٌّ وألأَمُ»؛ آنچه مادر محفز زاییده، پست‌تر و بدنهادتر است». (برخی منابع تاریخی این پاسخ را به یزید نسبت داده‌اند اما با توجه به اینکه این گفت و گو در همان آغاز ورود اهل بیت به مجلس یزید اتفاق افتاده است هنگامی که یزید هنوز اوضاع را بر وفق مراد خود می‌دید و در غرور و تکبر ویژه‌ای به سر می‌برد) بعید است او چنین جمله‌ای را که به نفع اهل بیت است، بیان کرده باشد. چنین پاسخی، با شجاعت کم‌نظیر امام سجاد (علیه‌السلام) سازگارتر است. از این‌رو به نظر می‌رسد این پاسخ دندان‌شکن را امام سجاد (علیه‌السلام) داده است.)
روایات، گویای آن است که خاندان حسین را در حالی‌که با طناب به هم بسته بودند، وارد مجلس یزید کرده‌اند.
بنا بر روایتی، علی بن حسین (علیه‌السلام) فرمود: ما را وارد مجلس یزید کردند، در حالی‌که دوازده مرد، و در بند بودیم. هنگامی که در برابر یزید ایستادیم، گفتم: «تو را به خدا سوگند، به گمانت اگر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ما را در این حال ببیند، چه می‌کند؟» یزید دستور داد بند از ما بردارند. (گویا عبارت «دوازده مرد» در اینجا، تنها گویای جنسیت آن دوازده تن است. بنابر این منافاتی با روایت بعدی ندارد.)
محمد بن حسین بن علی بن ابی‌طالب (به احتمال قوی مقصود، محمد بن علی بن حسین (علیه‌السلام) (امام محمدباقر) است که در آن زمان چهار ساله بوده و کلمه «علی» از میان آن افتاده است.) گفت: «بعد از شهادت حسین ما را که دوازده پسر بودیم، دست به گردن بسته وارد مجلس یزید کردند». فاطمه دختر حسین گفت: ‌ای یزید، دختران رسول الله اسیر باشند؟ در این هنگام حاضران و اهل خانه یزید بلند بلند گریستند. (در دنباله گزارش ابن عبد ربه، فقراتی هست که اگر درست باشد، باید بگوییم گفت و گوی فاطمه دختر امام حسین با یزید، در پایان مجلس یزید و بعد از همه گفت و گوها بوده است؛ زیرا در این فقرات سخن از ورود فاطمه به‌اندرون قصر یزید و مشاهده گریه زنان دربار است. طبق این گزارش، یزید در دنباله پاسخ فاطمه به وی گفت: شما آزادزنانی گرامی و محترم هستید. نزد دختر عموهایت برو تا ببینی آنها نیز همان کارهای شما را می‌کنند. فاطمه می‌گوید: نزد آنها رفتم و هیچ زنی از آل ابی‌سفیان ندیدم، جز اینکه از غم و‌ اندوه بر سر و سینه می‌زد.)


یزید که گویا نگران بود مبادا احساسات حاضران در کاخ، از دیدن وضع دل‌خراش اهل بیت، جریحه‌دار، و نفرتشان برانگیخته شود، تصمیم گرفت به ظاهر با اهل مجلس همدردی کند و خود را فردی دل‌سوز و مهربان نشان دهد؛ به گونه‌ای که از فاطمه دختر علی نقل شده است: «وقتی که در مجلس یزید نشستیم، او دلش به حال ما سوخت و با ما مهربانی کرد». (بعضی منابع هم این سخن را از فاطمه دختر حسین (علیه‌السلام) نقل کرده‌اند طبق نقل دیگری، فاطمه دختر حسین که از سکینه بزرگ‌تر بود، خطاب به یزید گفت: آیا دختران رسول الله اسیر باشند؟ یزید گفت: ‌ای دختر برادرم! من این کار را نمی‌پسندیدم و از آن اکراه داشتم! (ابن سعد این سخن را از قول سکینه نقل کرده است.)
علی بن ابراهیم قمی به نقل از امام صادق (علیه‌السلام) باز می‌گوید:
وقتی سر امام حسین (علیه‌السلام) ما را به همراه اسرای اهل بیت، از جمله امام سجاد (علیه‌السلام) که با غل و زنجیر بسته شده بود، وارد مجلس یزید کردند، یزید گفت: ‌ای علی بن حسین، شکر خدایی را که پدرت را کشت. علی بن حسین (علیه‌السلام) فرمود: خدا لعنت کند کسی را که پدرم را کشت. در این هنگام یزید به شدت عصبانی شد و دستور داد امام سجاد (علیه‌السلام) را گردن بزنند. امام سجاد (علیه‌السلام) فرمود: اگر مرا بکشی، دختران رسول خدا را که جز من محرمی نداند، چه کسی به منازلشان برگرداند؟ یزید گفت: خودت آنها را به منازلشان بر می‌گردانی. سپس دستور داد غل و زنجیر را از گردن امام باز کنند. آن‌گاه رو کرد به امام و گفت: ‌ای علی بن حسین، آیا می‌دانی چرا دستور دادم چنین کنند؟ امام فرمود: خواستی منت کسی جز تو به گردن من نباشد! یزید گفت: به خدا قسم نیتی جز این نداشتم.


۱. ر. ک:عمادالدین طبری، کامل بهایی، ج۲، ص۳۶۱.    
۲. ر. ک:طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۶۱.    
۳. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۹۴.    
۴. شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۱۹.    
۵. طبرسی،، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۴۷۴.    
۶. عمادالدین طبری، کامل بهایی، ج۲، ص۳۵۹.    
۷. ابن سعد، الطبقات الکبری الطبقة الخامسة، ج۱، ص۴۸۶.    
۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۱۴.    
۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۶۰.    
۱۰. سید ابن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ص۲۱۳.    
۱۱. سید ابن طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ص۲۱۳.    
۱۲. ابن نما، مثیر الاحزان، ص۹۸.    
۱۳. ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، ج۲، ص۱۲.    
۱۴. ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۵، ص۱۳۱.    
۱۵. ابن نما، مثیر الاحزان، ص۹۹.    
۱۶. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۳۲.    
۱۷. ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۵، ص۱۳۲.    
۱۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۶۱.    
۱۹. شیخ صدوق، الامالی، مجلس ۳۱، ص۲۳۱، ح ۴.    
۲۰. شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۲۱.    
۲۱. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۳۶.    
۲۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۶۴.    
۲۳. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۸۹.    
۲۴. ابن سعد، الطبقات الکبری الطبقة الخامسة، ج۱، ص۴۸۸.    
۲۵. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۳۵۲.    
۲۶. بحرانی، سید‌ هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۲۹۹.    



• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۲، ص۱۱۴-۱۱۷.






جعبه ابزار