همکاری با خلفا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حضور در
حکومت ستمگر با داشتن انگیزههای مثبت اشکالی ندارد بلکه برخی اوقات لازم است. همیشه اینگونه نیست که
حضور در حکومتی به معنای تأیید آن حکومت و حاکم باشد. همچنان که
امام علی (علیهالسلام) برای حفظ
اسلام با خلفا همکاری میکردند.
شیعه هر چند انتقاداتی نسبت به خلفا دارد، ولی آنها را
مرتد نمیداند و اگر در برخی روایات
اهل سنت، به
صحابه پیامبر نسبت
ارتداد داده شده است، آن را به ارتداد اصطلاحی معنا نمیکند.
ملاک و معیار شیعه در برخورد با خلفا، تعامل
ائمه (علیهمالسلام) ـ به ویژه
امام علی (علیهالسلام) ـ با آنان است، نه گفتار اشخاص عادی؛ چراکه شیعیان واقعی خود را تابع و پیرو امامان معصوم میدانند.
و آنچه برای امام علی (علیهالسلام) و دیگر امامان از اهمیت بالایی برخوردار بوده، تا جایی که همه هستی خود را فدای آن کردهاند، حفظ اساس
اسلام بوده است.
به همین جهت برای اینکه اصل اسلام باقی بماند، امام علی (علیهالسلام) از هیچگونه همکاری با خلفا دریغ نکردند و در جاهایی که از ایشان
مشورت میخواستند، بهترین مشاور برای آنها بودند و در موارد زیادی، فرزندان خود را به میدانهای جنگ تحت فرماندهی خلفا گسیل داشتند؛ چراکه آن
حضرت چیزی را برای خود نمیخواستند، هرچه میخواست برای اسلام بود و از آنجا که
ابوبکر و
عمر به هر حال در رأس
جامعه اسلامی قرار داشتند و مخالفت با آنان ـ آن هم در آن زمان حساس که اسلام در حال گسترش و فتوحات و کشورگشایی بود و دشمنان زیادی داشت ـ باعث سوء استفاده دشمنان اسلام مخصوصاً دو امپراطوری بزرگ
ایران و
روم میشد، امام علی (علیهالسلام) با این تیزبینی فوق العاده، با اتخاذ مواضع درست، همه دشمنان را مأیوس میکردند.
خداوند متعال در
قرآن کریم می فرماید: «وَلا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ
ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ؛
و بر
ظالمان تکیه ننمایید، که موجب میشود
آتش شما را فرا گیرد»
"رکون" از ماده" رکن" به معنی ستون و دیوارههایی است که ساختمان یا اشیای دیگر را سر پا نگه میدارد؛ سپس به معنی اعتماد و تکیه کردن بر چیزی به کار رفته است.
«الَّذِینَ
ظَلَمُوا» نیز شامل تمام کسانی میشود که دست به
ظلم و
فساد در میان بندگان خدا زدهاند و آنها را بنده و برده خود ساختهاند و از نیروهای آنها به نفع خود بهرهکشی کردهاند.
اما تذکر این نکته لازم است که رکون به معنای صرف اعتماد نیست؛ بلکه اعتمادی است که توام با میل باشد و به همین جهت است که با حرف "الی" متعدی میشود، نه با "علی" و تفسیری که اهل
لغت برای آن کردهاند،
تفسیر به معنای اعم است و این خود عادت و رسم اهل لغت میباشد.
بنابراین رکون به سوی ستمکاران، یک نوع اعتمادی است که ناشی از میل و رغبت به آنان باشد، حال چه این رکون در اصل
دین باشد؛ مثل اینکه پارهای از حقایق دین را که به نفع آنان است بگوید و از آنچه که به ضرر ایشان است، دم فرو بندد و افشا نکند و چه اینکه در حیات دینی باشد؛ مثل اینکه به ستمکاران اجازه دهد تا به نوعی که دلخواه ایشان است، در اداره امور مجتمع دینی مداخله کنند و
ولایت امور عامه را به دست گیرند، و چه اینکه ایشان را دوست بدارد و دوستیش منجر به مخالطت و آمیزش با آن شود و در نتیجه در شئون حیاتی جامعه و یا فردی از افراد اثر سوء بگذارد.
ازاینرو اعتماد بر ستمگران در
معاشرت و
معامله و خرید و فروش و همچنین اطمینان داشتن به ایشان و در برخی از امور امین شمردن آنان، مشمول
نهی آیه شریفه نیست؛ ما خود
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را میبینیم که در شب
هجرت وقتی از
مکه به سوی
غار ثور حرکت کرد، یکی از مردم
قریش را امین شمرد و از او برای
سفر به
مدینه مرکبی را اجاره کرد و نیز او را امین دانست و مورد وثوق قرار داد که بعد از سه روز، راحله را تا درب غار خواهد آورد و خود
مسلمانان هم در پیش روی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) با
کفار و مشرکین همین معامله را داشتند.
شیعه معتقد است که در درجه اول نباید در
ظلمها و ستمگریهایشان شرکت جست و از آنها کمک گرفت و در درجه بعد، اتکا بر آنها در آنچه مایه ضعف و ناتوانی جامعه اسلامی و از دست دادن استقلال و خودکفایی و تبدیل شدن به یک عضو وابسته و ناتوان میگردد، باید از میان برود که اینگونه رکونها جز شکست و ناکامی و ضعف جوامع اسلامی، نتیجهای نخواهد داشت.
البته در روایات اهل سنت وارد شده که باید در برابر
سلطان وقت ـ به عنوان "
اولوا الامر" ـ تسلیم بود، هر کس که باشد؛ مثلاً در حدیثی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نقل کردهاند که بر شما لازم است اطاعت سلطان کنید؛ هرچند مال تو را بگیرد و تازیانه بر پشتت بزند! و همچنین روایات دیگری نقل کردهاند که روی اطاعت سلطان به معنی وسیع کلمه تأکید میکند.
از آنچه در معنای آیه بیان شد، روشن گردید که رکون به سوی
ظالم، به معنای اعتماد و تکیه به او همراه میل به اوست.
اما پذیرش مسئولیت در حکومتهای ستمگر، همیشه با این رویکرد نیست و ازاینرو نمیتواند ممنوع باشد. این
حضور میتواند انگیزههای مختلفی داشته باشد:
۱. برای تقویت حکومت ستمگر؛
۲. برای ترویج فساد؛
۳. برای
دنیاطلبی و... .
اگر ورود کسی به حکومت ستمگر برای این انگیزهها باشد، مذموم و قبیح و
حرام است.
اگرچه صرفِ بودن در دستگاه حکومتی نوعی تأیید آن
حکومت است یا حداقل چنین برداشتی از آن میشود و نیز موجب تحکیم و تقویت آن میشود، اما در بعضی موارد لازم است افرادی برای انگیزههای مثبت در حکومتهای طاغوتی
حضور داشته باشند.
طبعا ارزش اینها با اختلاف انگیزهای که دارند، با گروه اول فرق میکند. بر این اساس احکامی که برای این افراد وجود دارد، با آنها مختلف است. این بستگی به اهمیت
حضور آن شخص در آن محیط و موقعیت دارد.در اینگونه موارد میتواند
مباح،
مستحب و حتی
واجب باشد.
در
وسائلالشیعه بابی تحت این عنوان قرار داده شده است: "باب جواز قبول مسئولیت از طرف سلطان ستمگر برای کمک به مؤمنان و دفع شر از آنها و عمل به حق در صورت امکان".
در این باب روایات متعددی که دلالت بر جواز مسئولیت از طرف سلطان ستمگر میکند، ذکر شده است که از باب نمونه به چند مورد اشاره میشود:
از
علی بن یقطین (وزیر
هارونالرشید خلیفه عباسی) نقل شده که گفت:
امام موسی کاظم (علیهالسلام) به من فرمود: برای خداوند در کنار سلاطین دوستانی قرار دارند که بدیها را از دوستان خدا دفع میکنند.
و نیز فرمود: آنها آزادشدگان خدا از آتش هستند.
امام صادق (علیهالسلام) فرمود: و جبران خدمت به سلطان،
احسان به برادران است.
قربالاسناد به سندش تا علی بن یقطین که او به امام کاظم (علیهالسلام) نوشت از این کارگزاری سلطان، دلم میگیرد، اگر اجازهام بدهید، از مقامم فرار کنم. امام (علیهالسلام) جواب داد که به تو
اذن نمیدهم از کارتان بیرون بیایید، تقوای خدا را پیشه کن.
در روایات متعددی نیز میخوانیم که
اهل بیت (علیهمالسلام) به بعضی از دوستان نزدیک خود ـ علاوه بر علی بن یقطین ـ چنین اجازهای را دادهاند.
به هر صورت قبول یا رد اینگونه پستها، تابع قانون اهم و مهم است و باید سود و زیان آن از نظر دینی و اجتماعی سنجیده شود.
پس پذیرش مقام در حکومت ستمگر میتواند با انگیزه مثبت باشد و آثاری زیادی داشته باشد.
برخی انگیزهای مثبت، عبارتند از:
در برخی موارد برای شحص مرجحاتی پیدا میشود که برخلاف میل باطنی و با خطرات زیادی که او را تهدید میکند،
حاضر میشود تا در حکومتهای
ظالم حضور داشته باشد که به بعضی از آن امور اشاره میکنیم:
بندار بن عاصم گوید: امام موسی بن جعفر (علیهالسلام) به علی بن یقطین ـ که کارگزار هارونالرشید بود ـ فرمود: «ای علی! تو یک چیز را برای من
ضمانت کن، من سه صفت را بر تو ضمانت میکنم. تو قول بده که هر دوستی از دوستان ما را دیدی، او را احترام نمایی من این سه چیز را بر تو ضمانت میکنم: شدت
شمشیر، رنج
زندان، ذلت فقر هرگز به تو نرسد». از آن پس هرگاه علی بن یقطین کسی از دوست داران خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را میدید، صورت خود را در برابر او پایین میآورد.
در روایتی از
امام رضا (علیهالسلام) آمده است:
یوسف (علیهالسلام) در هفت سال اول، گندمها را جمعآوری و ذخیره میکرد و در هفت سال دوم که
قحطی شروع شد، آنها را به تدریج و با دقت در اختیار مردم، برای مصارف روزمره زندگیشان قرار میداد و با دقت و
امانتداری، کشور
مصر را از بدبختی نجات داد. یوسف در هفت سال دوره قحطی، هرگز با شکم سیر زندگی نکرد، تا مبادا گرسنگان را فراموش کند.
در
تفسیر مجمع البیان و
المیزان از نوع عملکرد یوسف (علیهالسلام) اینگونه یاد میشود: وقتی قحطسالی شروع شد،
حضرت یوسف در سالهای قحطی، گندم را با
طلا و
نقره، جواهر و زیورآلات، چهارپایان، بردهها، خانهها، مزارع، با خود مردم معامله نمود. وقتی قحطی به پایان رسید، به پادشاه مصر گفت: همه مردم و سرمایههایشان در اختیار من است؛ ولی خدا را شاهد میگیرم و تو نیز گواه باش، که همه مردم را آزاد و همه اموال آنان را برمیگردانم و کاخ و تخت و مهر تو را نیز پس میدهم. حکومت برای من وسیله نجات مردم بود، نه چیز دیگر، تو با آنان به
عدالت رفتار کن.
برخی فواید
حضور در حکومت
ظالم عبارتاند از:
۱. چهبسا کسی که چنین مقامی را قبول میکند، سرانجام به خلع ید
ظالم نائل شود (آنچنان که طبق بعضی از روایات در جریان زندگی یوسف اتفاق افتاد).
۲. گاه سرچشمهای میشود برای انقلابها و قیامهای بعدی؛ چراکه او از درون دستگاه زمینه انقلاب را فراهم میسازد (شاید
مؤمن آلفرعون از این نمونه بود).
۳. گاهی حداقل اینگونه اشخاص سنگر و پناهگاهی هستند برای
مظلومان و محرومان و از فشار دستگاه روی اینگونه افراد میکاهند.
اینها اموری است که هر یک به تنهایی میتواند مجوز قبول اینگونه پستها باشد.
در روایات متعددی که از
حضرت رضا (علیهالسلام) نقل شده است، میخوانیم:
بعضی از مردم به امام ایراد میگرفتند که چرا با آن همه
زهد و بیاعتنایی به
دنیا مقام ولایتعهدی
مأمون را پذیرفتهای؟ امام در جواب سؤال فرمود: «آیا
پیامبر برتر است یا
وصی پیامبر»؟ در پاسخ عرض کردند: پیامبر برتر است. فرمود: «مسلمان برتر است یا مشرک»؟ عرض کردند: مسلمان. فرمود: «عزیز مصر، مشرک بود و یوسف، پیامبر، و مأمون، مسلمان است و من، وصی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و یوسف از عزیز مصر خواست که او را بر خزائن مصر قرار دهد و گفت: من حفیظ و علیمم؛ در حالی که من مجبور به پذیرفتن این مقام شدم».
از آنچه بیان شد، روشن میشود که همیشه اینگونه نیست که
حضور در حکومتی به معنای تأیید آن حکومت و حاکم باشد.
توجه به شرایط ویژه صدر
اسلام، نوپا بودن اسلام عزیز و در
محاصره خطر دشمنان داخلی و خارجی قرار داشتن اسلام میتواند ما را به راز
حضور سلمان و
عمار در حکومت و از آن بالاتر، همکاری
حضرت امیر با خلفا نزدیک سازد.
به عبارت دیگر، در این شرایط ویژه و با انگیزه حفظ اسلام و کمک به رشد و شکوفایی آن، مانعی ندارد که
علی (علیهالسلام) به عنوان مشاور معصوم با خلفا همکاری کند (ازاینرو علی (علیهالسلام) فرمود: «تا هنگامی که اوضاع مسلمین رو به راه باشد و از هم نپاشد و جز من به دیگری
ستم نشود»).
پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «همکاری با خلفا»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۲/۰۵.