• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

هجرت پیامبر

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



هجرت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، به‌معنای مهاجرت پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و مسلمانان از مکه به یثرب در سال سیزدهم بعثت است. حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به‌مدت سیزده سال در شهر مکه به تبلیغ دین اسلام مشغول بود. آن حضرت با مشکلات بسیار زیادی در راه تبلیغ دین اسلام مواجه شد و با فراهم شدن زمینه تشکیل حکومت اسلامی در مدینه تصمیم گرفت به این شهر مهاجرت کند. با ورود پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مدینه حکومت اسلامی در این شهر تشکیل شد. پیروان دین اسلام زیاد شدند و کمتر از ده سال تقریبا تمام شبه جزیره عربستان به دین اسلام گرویدند. در واقع همین اهمیت سبب شد که هجرت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مدینه به‌عنوان آغاز تاریخ اسلام مطرح شود.
علت اصلی مهاجرت مسلمانان به یثرب، فشار و آزارهای مشرکان مکه و بیعت عقبه یثربیان با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برای دفاع از مسلمانان در صورت هجرت ایشان به یثرب بود.



کلمه «هجرت» در لغت به معنای دوری و ترک‌کردن می‌باشد. هجرت خصوصا اگر به منظور فراهم‌آوردن شرایط بهتری برای ترویج دین، حفظ دین و یا دوری از محیط گناه باشد، مورد سفارش اسلام است. در قرآن کریم و در روایات به اهمیت چنین هجرت‌هایی که نمونه بارزش، در هجرت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از مکه به مدینه تبلور یافته، اشاره شده است. خداوند متعال در آیه ۱۰۰ سوره نساء می‌فرماید: «ومن یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله؛ هر کس به‌عنوان مهاجر به سوی خداوند و رسولش هجرت کند و سپس مرگش فرا رسد، پاداش او بر خداست.»
در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: «ان الذین آمنوا و‌هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله و الذین آووا و نصروا اولئک هم المومنون حقا لهم مغفره و رزق کریم؛آنها که ایمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا جهاد کردند و آنها که پناه دادند و یاری نمودند، آنان مومنان حقیقی هستند و برای آنها آمرزش و روزی شایسته‌ای است.»
در حدیثی از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و در خصوص اهمیت هجرت (هجرت از محیط گناه) آمده است: «من فر بدینه من ارض الی ارض و ان کان شبرا من الارض استوجب الجنه؛هر کس به منظور حفظ دینش از نقطه‌ای از زمین به نقطه‌ای دیگر هجرت کند، اگرچه یک وجب باشد، مستوجب رسیدن به بهشت است».


حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به‌مدت سیزده سال در شهر مکه به تبلیغ دین اسلام مشغول بود. آن حضرت با مشکلات بسیار زیادی در راه تبلیغ دین اسلام مواجه بود. مشرکان مکه با تمام توان سعی داشتند جلوی رشد اسلام را بگیرند، لذا در این مدت سیزده سال مسلمانان (نسبت به ده سال تبلیغ در مدینه) بسیار کم بودند. با فراهم شدن زمینه تشکیل حکومت اسلامی در مدینه و گرایش دو قبیله بزرگ مدینه (اوس و خزرج) به اسلام پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تصمیم گرفت با یاران ستمدیده خویش به این شهر مهاجرت کند. در واقع تصمیم به هجرت به نوعی خواست و دستور الهی بود. زندگی در مکه برای مسلمانان بسیار سخت شد، تا آنکه از رسول خدا اذن هجرت خواستند و رسول خدا به آنان فرمود رهسپار مدینه شوند و نزد برادران انصار خود روند و به آنان گفت: «خدای عزوجل برای شما برادرانی و محل امنی قرار داده است».
[۶] بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه، ج۲، ص۱۴۳، تهران، علمی وفرهنگی، ۱۳۶۱.
مسلمانان کم‌کم شهر مکه و در واقع خانه و زندگی خویش را ترک کردند و به مدینه رفتند و رسول خدا به انتظار اذن پروردگار در مدینه باقی ماند. هجرت مسلمانان به مدینه از ذی الحجه سال سیزدهم بعثت آغاز شد. جز پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، علی (علیه‌السّلام)، ابوبکر و عده‌ای از اهل‌بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و تعداد معدودی از دیگر مسلمانان، کسی از آنها در مکه باقی نماند.


درباره هجرت به مدینه و ماجراهای آن، آیاتی نازل شده است؛ از جمله:

۳.۱ - آیه مکر

«وَ إِذْ یمْكُرُ بِكَ الَّذینَ كَفَرُوا لِیثْبِتُوكَ أَوْ یقْتُلُوكَ أَوْ یخْرِجُوكَ وَ یمْكُرُونَ وَ یمْكُرُ الله وَ الله خَیرُ الْماكِرین؛ (به خاطر بیاور) هنگامی را که کافران نقشه می‌کشیدند که تو را به زندان بیافکنند، یا به قتل برسانند، و یا (از مکه) خارج سازند. آنها چاره می‌اندیشیدند (و نقشه می‌کشیدند) و خداوند نیز تدبیر می‌کرد و خدا بهترین چاره‌جویان و تدبیرکنندگان است».

۳.۲ - آیه ایثار

«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ الله وَ الله رَؤُفٌ بِالْعِبادِ؛ بعضی از مردم (با ایمان و فداکار، همچون علی‌ (علیه‌السلام)) جان خود را به‌خاطر خشنودی خدا می‌فروشند، و خدا نسبت به بندگان مهربان است».

۳.۳ - آیه سد

«وَ جَعَلْنا مِنْ بَینِ أَیدیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیناهُمْ فَهُمْ لا یبْصِرُون؛ و در پیش روی آنان سدی قرار دادیم، و در پشت سرشان سدی و چشمانشان را پوشانده‌ایم، لذا نمی‌بینند».

۳.۴ - آیه نصرت

«إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ الله إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذینَ كَفَرُوا ثانِی اثْنَینِ إِذْ هُما فِی الْغارِ إِذْ یقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ الله مَعَنا فَأَنْزَلَ الله سَكینَتَهُ عَلَیهِ وَ أَیدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذینَ كَفَرُوا السُّفْلى‌ وَ كَلِمَةُ الله هِی الْعُلْیا وَ الله عَزیزٌ حَكیمٌ؛ اگر او را یاری نکنید، خداوند او را یاری کرد (و در مشکل‌ترین ساعات، او را تنها نگذاشت)، آن هنگام که کافران او را (از مکه) بیرون کردند، در حالی که دومین نفر بود (و یک نفر بیشتر همراه نداشت) در آن هنگام که آن دو در غار (ثور) بودند، و او به‌همراه خود می‌گفت: غم مخور، خدا با ماست. در این موقع، خداوند سکینه (و آرامش) خود را بر او فرستاد و با لشکرهایی که مشاهده نمی‌کردید، او را تقویت کرد و گفتار (و هدف) کافران را پایین قرار داد (و آنها را با شکست مواجه ساخت) و سخن خدا (و آیین او) بالا (و پیروز) است و خدا عزیز و حکیم است».

۳.۵ - آیه مهاجرت

«إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنتُمْ ۖ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْ‌ضِ ۚ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْ‌ضُ الله وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُ‌وا فِيهَا ۚ فَأُولَـٰئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَسَاءَتْ مَصِيرً‌ا؛ كسانى كه بر خويشتن ستم‌كار بوده‌اند، (وقتى‌) فرشتگان جانشان را مى‌گيرند، مى‌گويند: «در چه (حال‌) بوديد؟» پاسخ مى‌دهند: «ما در زمین از مستضعفان بوديم.» مى‌گويند: «مگر زمين خدا وسيع نبود تا در آن مهاجرت كنيد؟» پس آنان جايگاهشان دوزخ است، و (دوزخ‌) بد سرانجامى است».


نخستین کسی که از اصحاب به مدینه وارد شد، پسر عمه رسول خدا ابوسلمه عبدالله بن عبدالاسد بن هلال بن عبدالله بن عمر بن مخزوم بود که از حبشه بازگشت و به مکه آمد. وقتی قریش به آزار او پرداختند و باخبر شد که مردمی در مدینه به دین اسلام درآمده‌اند، یک سال قبل از بیعت دوم عقبه به مدینه هجرت کرد.
سپس به ترتیب عامر بن ربیعه، با همسرش لیلی دختر ابوحشمه عدوی، عبدالله بن جحش بن رئاب اسدی، با خانواده و برادرش ابواحمد عبد بن جحش مهاجرت کردند. چنان که خانه بنی جحش بسته شد و کسی در آن نماند. ابوسلمه و عامر و عبدالله و برادرش همگی در محلّه قباء در میان قبیله بنی عمرو بن عوف بر مبشّر بن عبدالمنذر وارد شدند.
سپس مهاجران دسته دسته به مدینه می‌رسیدند. از جمله از طایفه بنی غنم بن دودان بن اسد بن خزیمه که مردان و زنانشان همگی مهاجرت کردند.
علاوه بر عبدالله و برادرش: عکاشة بن محصن، شجاع و عقبه پسران وهب، اربد بن حمیر، منقذ بن نباته، سعید بن رقیش، محرز بن نضله، یزید بن رقیش، قیس بن جابر، عمرو بن محصن، مالک بن عمرو، صفوان بن عمرو، ثقف بن عمرو، ربیعة بن اکثم، زبیر بن عبیده، تمّام بن عبیده، سخبرة بن عبیده، محمّد بن عبد الله بن جحش، و از زنانشان: زینب بنت جحش، ام حبیب دختر جحش، جذامه دختر جندل، امّ قیس دختر محصن، امّ حبیب دختر ثمامه، آمنه دختر رقیش، سخبره، دختر تمیم، حمنه دختر جحش. سپس عمر بن خطاب و عیاش بن ابی ربیعه مخزومی.


هجرت به سوی یثرب امری لازم و ضروری بود. زیرا مکه مکان مناسبی برای انتشار اسلام نبود. به‌دلیل اینکه در عصر جاهلیت، بت‌پرستی، دین رایج بوده و کعبه، در حقیقت بت‌خانه خدایان اعراب جاهل بوده بالغ بر سیصد و شصت بت در آن وجود داشت و فرهنگ جاهلیت، روح تفکر و تعقل را از آنان سلب کرد.
گاهی انسان بودن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را بهانه قرار داده و گاهی هم اشراف قریش از اینکه یتیم بنی‌هاشم، ادعای نبوت کرده است، احساس حقارت کرده قرآن کریم، آیات و اسلام را نمی‌پذیرفتند. این تعصبات جاهلی، سبب شد که گسترش اسلام در مکه به کندی صورت گیرد و رسالت ایشان در مکه فقط بر محور «فردسازی» استوار شود تا زمانی که بتواند پایگاهی متشکل از نیروهای مردمی برای خود بوجود آورند. چرا که پرداختن به مسائل انسانی، بدون در اختیار داشتن دولتی که بتواند آن مسائل را جامه عمل بپوشاند، فایده ندارد.
[۲۱] لک زایی، نجف، سیره پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درگذر از جامعه جاهلی به جامعه اسلامی، ص۱۶۱، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، سال ۱۳۸۵، چاپ اول.



یثرب، تنها سرزمینی بود که می‌توانست پایگاهی برای حکومت رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قرار بگیرد. سرزمینی که بعد از ورود پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در «مدینة النبی» نامیده شد، مردم یثرب، ویژگی‌های خاصی داشتند که پذیرش اسلام در آن‌ها بصورت چشم‌گیری مشاهده می‌شد که به‌چند نمونه اشاره می‌شود:
۱. مردم مدینه، آمادگی بیشتری برای تاثیر از قرآن داشتند و تعصب مشرکان مکه را نداشتند.
۲. همسایگی با یهود و شنیدن اخباری، مبنی بر ظهور پیامبری از سوی خدا.
۳. خستگی روحی و جسمی مردم یثرب در اثر نزاع‌های صد و بیست ساله که آن‌ها را به ستوه آورده بود.
۴. وجود افکاری توحیدی در مدینه که ادامه گرایش حنفیت مکی به‌شمار می‌آمد و با اسلام توافقی نام داشت.
[۲۲] جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام سیرۀ رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ج۱، ص۳۹۵، قم، انتشارات دلیل ما، سال ۱۳۸۶، چاپ پنجم.
[۲۳] جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام سیرۀ رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ج۱، ص۳۹۶، قم، انتشارات دلیل ما، سال ۱۳۸۶، چاپ پنجم.
[۲۴] جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام سیرۀ رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ج۱، ص۳۹۸، قم، انتشارات دلیل ما، سال ۱۳۸۶، چاپ پنجم.
این خصوصیات، سبب شد که در سال یازدهم بعثت، آن گروه شش نفری از یثرب به مکه آمدند و با پیامبر ملاقات کردند و سریعا به دین اسلام مشرف شوند و بدین‌ترتیب در سال‌های بعد با شوق فراوان دو پیمان را با حضرت منعقد ساختند.


پیمان عقبه اول که در سال دوازده بعثت بود، جنبه دینی داشت، گرچه زمزمه نوعی تشکل سیاسی نیز در آن مشاهده می‌شد. در این پیمان مسلمانان خواستار مبلغی از سوی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شدند تا اصول و معانی اسلام را به آنان تعلیم دهد. پس از آن بود که اسلام به سرعت در مدینه رواج پیدا کرد.
[۲۵] لک زایی، نجف، سیره پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در گذر از جامعه جاهلی به جامعه اسلامی، ص۱۶.

در نتیجه در سال سیزدهم بعثت پیمان عقبه دوم منعقد گردید. عنصر جدیدی در بیعت دوم افزوده شد و آن مسئله دفاع بود که نوعی تشکل نظامی برای حفاظت از رهبری دین را صورت داد.
[۲۶] لک زایی، نجف، سیره پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در گذرا از جامعه جاهلی به جامعه اسلامی، ص۱۶۴-۱۶۳.
لذا پیمان عقبه دوم، حادثه مهمی در تاریخ صدر اسلام به‌شمار می‌آید و اهمیت آن به عزم و ارادۀ مسلمانان یثرب در حمایت از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و مسلمانان مکه باز می‌گردد.
[۲۷] احمدعلی، صالح، دولت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ص۵۷، دکتر هادی انصاری، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، سال ۱۳۸۵، چاپ دوم.


۷.۱ - توسعه اسلام

بعد از پیمان عقبه دوم، اسلام، بیش از پیش در مدینه توسعه پیدا کرد و عموم مردم آن اسلام آوردند و میان دو قبیله اوس و خزرج بعد از سالیان سال درگیری و خونریزی به برکت اسلام، صلح و صفا برقرار شد و بهترین پناهگاه برای مسلمانان مکه گردید که گرفتار ملامت و استهزاء و شکنجه بودند.
[۲۸] صفایی حایری قمی، عباس، تاریخ شخصیت و صفات پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ص۳۴۶، قم، چاپ حکمت، سال ۱۳۷۹، چاپ اول.


۷.۲ - مبارزه مشرکان

مشرکان مکه، پیامبر اسلام را سبب شکاف و نفاق میان جامعه مکه، به‌ویژه قریش معرفی کرد. و جو مکه را بر علیه ایشان تحریک کردند تا نتواند در مکه نفوذ عمیق یافته و نور اسلام را بگستراند.
[۲۹] لک زایی، نجف، سیره پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در گذر از جامعه جاهلی به جامعه اسلامی، ص۹۳.
بویژه پس از پیمان عقبه دوم که به آزار و اذیت خود شدت دادند و هر کجا مسلمانی می‌دیدند او را کتک زده و تحقیرش می‌کردند. مسلمانان از آزار مشرکین به تنگ آمده، از حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) راه چاره خواستند. آنگاه جبرئیل نازل شد و پیام آورد که، بهترین راه نجات، هجرت به سرزمین یثرب می‌باشد. و حضرت رسول، دستور هجرت را صادر کردند.
[۳۰] فیض‌پور، علی‌اصغر، تاکتیک‌های جنگی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ص۲۱، قم، انتشارات مدین، بهار ۱۳۷۹، چاپ اول.
مسلمانان به تدریج از مکه خارج شده و به یثرب رفتند.
مشرکان مکه پس از اطلاع از هجرت مسلمانان به مدینه سخت نگران شدند و با خود گفتند: «اگر محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هم به مدینه هجرت کند، این شهر پایگاهی جدی بر علیه آنها خواهد شد. بنابراین تصمیم گرفتند در «دار الندوه» (محلی که معمولا برای مشورت در خصوص مسائل مهم به آنجا می‌رفتند.) جمع شوند و در این خصوص به رایزنی بپردازند.
چون «بیعت دوم عقبه» در ذی الحجّه سال سیزدهم بعثت به انجام رسید، و سپس در فاصله‌ای کمتر از سه ماه، بیشتر اصحاب رسول خدا (صلي‌الله‌عليه‌وآله) به سوی مدینه رهسپار شدند و مردان قریش دانستند که یثرب به صورت پایگاه و پناهگاهی برای رسول خدا و یاران او درآمده و مردم آن برای جنگیدن با دشمنان رسول خدا آماده‌اند، از هجرت رسول خدا (صلي‌الله‌عليه‌وآله) بیمناک شدند. به‌ همین‌جهت برای جلوگیری از آن، در آخر ماه صفر سال ۱۴ بعثت در دارالندوه فراهم گشتند و جلسه‌ای برقرار کردند. سپس از هر طایفه‌ای، افرادی انتخاب شدند تا در مورد رسول الله (صلي‌الله‌عليه‌وآله) تصمیم بگیرند. در این‌حال پیرمردی جلوی در ایستاده بود و هنگامی که می‌خواستند داخل دار الندوه شوند، گفت: مرا هم به داخل ببرید. گفتند: تو که هستی‌ ای پیرمرد؟ گفت: من پیرمردی از مضر هستم و نظری دارم که شما را به آن راهنمایی می‌کنم.
پس همگی وارد شدند و نشستند و به مشاوره پرداختند، در حالی که پیرمرد هم نشسته بود. پس از بحث و نظر قرار گذاشتند که رسول الله را اخراج کنند. او گفت: این رأی خوبی نیست، اگر او را اخراج کنید، افرادی را جمع می‌کند و به جنگ با شما می‌پردازد. گفتند: راست می‌گویی، این رأی خوبی نیست. برای همین با هم مشورت کردند و قرار گذاشتند که وی را حبس کنند. او گفت: این رأی خوبی نیست، اگر چنین کنید، از آنجا که محمد (صلي‌الله‌عليه‌وآله) مردی شیرین‌زبان است، فرزندان و بردگان شما را به‌تدریج فاسد می‌کند، و اگر برادر و فرزند و همسر شما را فاسد کند حبس وی چه فایده‌ای خواهد داشت؟!
سپس با هم مشورت کردند و تصمیم گرفتند که وی را به قتل برسانند و برای این کار جوانانی را از هر یک از طوایف انتخاب کنند که با شمشیر آن حضرت را بکشند. (قمی می‌گوید آن پیرمرد ابلیس بوده است). این توطئه با فداکاری حضرت علی (علیه‌السّلام) ناتمام ماند.
[۳۶] قمی، شیخ عباس، منتهی الامال، ج۱، ص۱۱۱، مصح محمدرضا نصاری، محمد ترابیان فردوسی، قم، هجرت، تابستان ۱۳۸۲، چاپ پانزدهم.



آنها پس از طرح پیشنهاداتی چند من جمله زندانی کردن، تبعید و قتل آن حضرت، سرانجام طبق پیشنهاد ابوجهل تصمیم گرفتند از هر قبیله‌ای جوانی ورزیده و چالاک را انتخاب کنند، این افراد شبانه به منزل پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بریزند و آن حضرت را به قتل برسانند. و بدین‌وسیله همه قبایل در ریختن خون محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شریک باشند و بنی‌هاشم نتوانند کاری بکنند. قرآن کریم در آیه ۳۰ سوره انفال به همین‌مطلب اشاره دارد. در این آیه آمده است: «و اذ یمکر بک الذین کفروا لیثبتوک او یقتلوک او یخرجوک و یمکرون و یمکر الله و الله خیر الماکرین؛ و یاد آور وقتی را که کافران در حق تو نیرنگ می‌کردند تا تو را در بند کشند یا بکشند یا بیرونت کنند، و خدا هم نیرنگ می‌کرد، و خداوند از همه نیرنگ کننده‌گان ماهرتر است.»
فرشته وحی بر پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نازل شد و به پیامبر دستور داد که خانه‌اش را ترک کرده و به سوی مدینه هجرت کند. پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قبل از خارج شدن از خانه به علی (علیه‌السّلام) دستور داد تا در بستر آن حضرت بخوابد تا دشمنان گمان کنند آن حضرت در خانه است. ابن‌هشام می‌نویسد: «پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به علی (علیه‌السّلام) دستور داد امشب در بستر من بخواب و همان بردی که من هنگام خوابیدن روی خود می‌کشم، روی خود بیانداز»علی (علیه‌السّلام) با کمال میل این خطر را به‌جان خرید و حاضر شد آن شب در بستر پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بخوابد. تا آن حضرت بتواند با خیال آسوده از شهر مکه دور شود. علاوه بر این حضرت علی (علیه‌السّلام) مامور بود تا اماناتی که مردم نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) داشتند را به آنها بر گرداند. و با اهل‌بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به‌سوی مدینه رهسپار شود. ابن‌سعد می‌نویسد: «پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با اینکه خانه‌اش محاصره بود، از خانه بیرون آمد، مشتی خاک به‌سوی دشمنان پاشید و آیات ابتدائی سوره یس را تلاوت کرد. مورخان می‌نویسند: «ابوبکر با اجازه پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در این سفر همراه حضرت شد».
پیامبر به منظور گمراه‌کردن دشمنان برخلاف جهت حرکت به‌سوی مدینه (جهت شمال) با همسفر خویش به‌سمت جنوب مکه رفتند و در غار ثور پنهان شدند.» جوانان قریش که خانه پیامبر را محاصره کرده بودند، آماده بودند که شبانگاه به خانه حمله کنند و آن حضرت را به قتل برسانند. طبق نقل برخی از منابع، ابولهب عموی پیامبر که با دشمنان آن حضرت همراه بود، مانع شد و گفت: در این خانه زن و بچه‌ها هستند و حمله شبانه موجب ترس و وحشت آنها خواهد شد.
دشمنان هنگام صبح به خانه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ریختند، اما از آن حضرت خبری نبود. حضرت علی (علیه‌السّلام) را دیدند که در بستر پیامبر خوابیده است. وقتی از آن حضرت از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سوال کردند، آن حضرت اظهار بی‌اطلاعی کرد. و طبق نقلی دیگر فرمود: «شما از او خواستید از این شهر بیرون رود و او رفت.» ایثار و فداکاری حضرت علی (علیه‌السّلام) در این شب که به «لیلة المبیت» مشهور شده است، سبب شد آیه ۲۰۷ سوره بقره در این خصوص نازل شود. در این آیه آمده است: «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله روف باالعباد؛ و از مردم کسانی هستند که جان خویش را به منظور جلب رضایت الهی می‌فروشند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است.»


مشرکان مکه وقتی نقشه خویش را نقش بر آب دیدند ناامید نشدند. آنها با تمام توان تصمیم گرفتند به جستجوی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بپردازند. و در مکه اعلام کردند، هر کس محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را زنده دستگیر کند و به قریش بسپارد، صد شتر به او پاداش خواهند داد.
ایشان جای پاها را ردیابی کردند تا به جلوی غار رسیدند. یکی از ایشان گفت: از اینجا عبور نکرده‌اند یا این است که به آسمان، عروج کرده‌اند و یا در زمین فرو رفته‌اند! خداوند عنکبوتی را مأمور کرده بود و تارهایی را جلوی در غار تنیده بود و خداوند عنکبوتی را مأمور کرده بود و تارهایی را جلوی در غار تنیده بود و کبوتری که در آنجا لانه ساخته بود، آنها را مطمئن ساخت که کسی داخل این غار نشده است. خداوند آنها را از دسترسی به رسول خود منصرف کرد و متفرق شدند.
پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سه شبانه روز در غار ثور بسر برد. در این مدت ابوبکر نیز با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود. آرامش بر آن حضرت حاکم بود و حتی گاهی که ابوبکر اظهار اضطراب می‌کرد، به او دلداری می‌داد و می‌فرمود: «لا تحزن ان الله معنا؛ مترس خدا با ماست.»
در این مدت افرادی من جمله عبدالله بن ابوبکر و عامر بن فهیره، به‌طور پنهانی با آنان ارتباط داشتند و آب و غذا به ایشان می‌رساندند و اخبار مکه را در اختیار پیامبر می‌گذاشتند. با عادی‌تر شدن اوضاع آن حضرت تصمیم گرفت از غار ثور خارج شده و به‌سوی مکه حرکت کنند. ابن اثیر زمان خروج پیامبر را از غار، اول ماه ربیع الاول سال ۱۴ هجری نوشته است. هنگام حرکت به سمت مدینه علاوه بر ابوبکر غلام ابوبکر، عامر بن فهیره و [[عبدالله بن ارقط] (به عنوان راهنما) همراه حضرت بودند.
از مکه تا مدینه مشکل چندانی برای حضرت پیش نیامد. تنها مورخان به این نکته اشاره دارند که فردی به نام سراقة بن مالک به امید رسیدن به جایزه قریش، به تعقیب پیامبر و همراهانش پرداخت. اما بر اثر دعای پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دستان اسبش به زمین فرو رفت و سرانجام از کرده خویش پشیمان شد.


حضرت علی (عليه‌السلام) پس از رفتن پیامبر (صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) به غار ثور صبر کرد تا شب آینده فرا رسید. او همراه هند بن ابی هاله حرکت کرد تا نزد رسول الله (صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) در غار رفتند و در آنجا آن حضرت (صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) به هند دستور داد که برای وی و همراهش دو شتر خریداری کند. ابوبکر گفت:‌ ای پیامبر خدا، برای خود و شما دو مرکب آماده کرده‌ام که با آنها تا مدینه سفر می‌کنیم. رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمود: من هر دو و حتی یکی از آنها را قبول نمی‌کنم، مگر آن‌که بهای آنها را بپردازم. ابوبکر گفت: اختیار با شماست و او به علی (عليه‌السلام) دستور داد که بهای شترها را بپردازد و سپس به او سفارش کرد که امانت‌ها را رد کند و تعهدات او را بپردازد.
قریش در زمان جاهلیت پیامبر اکرم (صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) را «امین» می‌دانستند و می‌نامیدند و به همین‌جهت اموال و دارایی‌های خود را نزد وی به امانت می‌گذاشتند. همچنین افرادی که در هنگام موسم حج وارد مکه می‌شدند، دارایی‌های خود را به او می‌سپردند و این‌کار پس از نبوت آن حضرت هم ادامه داشت. برای همین به علی (عليه‌السلام) دستور داد که در مکه بماند و صبح و شام در ابطح فریاد بزند: هر کسی که نزد محمد (صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) امانت یا ودیعه‌ای دارد، بیاید و آن را پس بگیرد.
سپس پیامبر (صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) به علی (عليه‌السلام) فرمود: آنها هیچ آسیبی به تو نخواهند رسانید و تو با صدای بلند و در میان جمع امانتهای مردم را به آنها تحویل بده و بدان‌که من دخترم را به تو می‌سپارم و هر دوی شما را به خدا می‌سپارم و او نگهدار شما است.
سپس به او دستور داد که مرکب‌هایی را برای خود و فواطم و کسانی از بنی‌هاشم که قصد هجرت به مدینه دارند، خریداری کند و فرمود: پس از آن که این کارها را انجام دادی، آماده هجرت به سوی خدا و رسولش باش و پس از آن‌که نامه من به تو رسید بی‌درنگ حرکت کن. علی (عليه‌السلام) سه شبانه‌روز در مکه ماند، و امانتهای مردم را که نزد رسول‌ خدا بود، به صاحبانش رسانید، و هنگامی که از این‌کار فراغت یافت به مدینه هجرت کرد و همراه رسول خدا در خانه کلثوم بن هدم منزل گزید.


طبق قول مشهور پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روز دوشنبه دوازدهم ربیع‌الاول سال ۱۴هجری و به هنگام ظهر به مدینه رسید و در منطقه قبا فرود آمد و نماز ظهر را به دو رکعت و نماز عصر را نیز دو رکعتی به‌جای آورد. در آنجا نزد (بنی) عمرو بن عوف مهمان شد و کمی بیشتر از ده روز پیش آنان اقامت کرد. آنها به آن حضرت گفتند: آیا نزد ما ساکن می‌شوی تا منزلی را برای شما تهیه کنیم؟ فرمود: نه. من منتظر رسیدن علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) هستم؛ زیرا به او گفته‌ام که به من ملحق شود و من منزلی را برای اقامت اختیار نمی‌کنم تا علی (عليه‌السلام) بیاید و ان شاء الله به‌سرعت خواهد آمد.
ابوبکر به آن حضرت (صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) گفت: بیا تا به مدینه برویم، زیرا مردم با ورود شما بسیار خوشحال خواهند شد و آنها انتظار قدوم شما را می‌کشند. پس بیا تا به سوی مدینه حرکت کنیم و در اینجا منتظر علی (عليه‌السلام) نمانید. زیرا گمان نمی‌کنم که تا یک ماه دیگر بیاید! رسول الله (صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) به او فرمود: من حرکت نمی‌کنم تا عموزاده و برادرم و محبوب‌ترین فرد اهل بیتم به من ملحق شود. زیرا او با جان خود مرا از دست مشرکان، حمایت و حفاظت نمود.
طبق برخی نقل‌ها پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چهار شبانه روز یعنی روزهای دوشنبه، تا پنج شنبه را در قبا (دو فرسخی مدینه) ماند و در این مدت مسجد قبا را بر پا کرد.
[۷۱] قاضی ابرقوه، اسحق بن محمد، سیرت رسول الله، ج۱، ص۴۷۳، تهران، وزارت ارشاد، ۱۳۷۷.
سرانجام با ورود حضرت علی و همراهانش به قبا، پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با استقبال پر شور مسلمانان مدینه وارد این شهر شدند و رسالت خویش را در این شهر دنبال کردند. هجرت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مدینه سر آغاز تحولی عظیم در تاریخ اسلام محسوب می‌شود. با ورود پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مدینه حکومت اسلامی در این شهر تشکیل شد. پیروان دین اسلام زیاد شدند و کمتر از ده سال تقریبا تمام شبه جزیره عربستان به دین اسلام گرویدند. در واقع همین اهمیت سبب شد که هجرت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مدینه به عنوان آغاز تاریخ اسلام مطرح شود.


«عبدالرحمن بن عویم بن ساعده» می‌گوید: مردانی از قوم من که همه از اصحاب رسول خدا بودند، چنین گفتند: که چون از حرکت رسول خدا از مکه‌ خبر یافتیم و انتظار ورود او می‌رفت، همه روزه پس از نماز بامداد، از مدینه بیرون می‌رفتیم، و در بیرون شهر به انتظار ورود رسول خدا می‌نشستیم و موقعی که سایه‌ها از میان می‌رفت و دیگر سایه‌ای پیدا نمی‌کردیم، به مدینه باز می‌گشتیم.
در همان روز ورود رسول خدا نیز در بیرون شهر به انتظار ورود او بودیم تا سایه‌ها از میان رفت و ناچار در اثر شدت گرما به‌خانه‌های خود بازگشتیم و در همان موقعی که ما در خانه‌های خود بودیم، رسول خدا وارد شد. و نخستین کسی که او را دید مردی از یهود بود که از کار هر روزه ما باخبر بود و می‌دانست که ما در انتظار ورود رسول خدا هستیم. پس با صدای بلند فریاد زد:‌ ای «بنی قیله!» بخت شما رسید. با شنیدن این صدا از خانه‌ها بیرون ریختیم و نزد رسول خدا رفتیم و ابوبکر نیز همراه وی بود، و چون بیشتر ما رسول خدا را ندیده بودیم، هنگامی که سایه از رسول خدا گشت و ابوبکر برخاست و بر آن حضرت سایه افکند، او را شناختیم.
رسول خدا در محله قبا بر کلثوم بن هدم یکی از مردان بنی عمرو بن عوف وارد شد و برای ملاقات با مردم در خانه «سعد بن خیثمه» که زن و فرزندی نداشت و مهاجران مجرد در خانه وی منزل کرده بودند می‌نشست.


در نخستین سال هجرت، پیروزی بزرگی نصیب اسلام و مسلمانان گردید و حکومت مستقلی در مدینه پدید آمد. با استقرار در مدینه، نخستین و مهم‌ترین اقدام پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بنای مسجد بود. مسجدی که دار الحکومه، مصلی و خلاصه همه کارهای اجتماعی مهم در آن انجام می‌شد. غنایم و مالیات‌ها در آنجا جمع می‌شد و نخستین زندان دولت جدید نیز در گوشه‌ای از آن بود. مسجد در دوران حیات رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مرکزیت عبادی، نظامی و سیاسی داشته و نقشی اساسی در شکل‌دهی جامعه اسلامی جدید داشت.
[۷۳] جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام سیرۀ رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم، ص۴۳۱، قم، انتشارات دلیل ما، سال ۱۳۸۶، چاپ پنجم.

اقدام مهم و ضروری دیگر حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ایجاد وحدت بین مسلمانان به‌وسیله پیمان برادری بود. حضرت با انعقاد عقد اخوت بین مهاجر و انصار مفهوم جدیدی را در کنار روابط خویشاوندی و قبیله‌ای مطرح کردند.
[۷۴] لک زایی، نجف، سیره پیامبر اعظم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم در گذر از جامعه جاهلی به جامعه اسلامی، ص۱۶۵.
وجود زمینه‌های اتحاد و همزیستی در مدینه، منجر به انعقاد یک پیمان نظامی و اجتماعی شد. به برکت هجرت، نخستین قانون اساسی امت اسلام هم تدوین شد و دولت اسلامی به‌مرحله شکوفایی و اقتدار خود رسید و روز به روز، شعاع اسلام گسترده‌تر می‌گشت و دل‌های بیشتری را به نور خود منور ساخت و طاغوت را در هم شکست. تا اینکه در سال هشتم هجرت آخرین پایگاه مشرکان را در هم شکست. مکه سقوط کرد و در نهایت اسلام به جهان صادر شد.
با هجرت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مسلمانان از محیط پر خفقان مکه به محیط مساعد و اسلامی گام نهادند و به برکت همین هجرت، اسلام برای خود تشکیلات سیاسی و نظامی پیدا کرده و حکومتی نیرومند شد.
[۷۵] جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام سیرۀ رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم، ص۴۳۱، قم، انتشارات دلیل ما، سال ۱۳۸۶، چاپ پنجم.
از این‌رو هجرت، مبدا و سرآغاز تاریخ مسلمانان قرار داده شد، چنانکه در سیره عملی خود حضرت رسول هم کاملا مشهور است.


۱. ابن منظور، لسان العرب، ج۵، ص۲۵۱، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۸، چاپ اول.    
۲. نساء/سوره۴، آیه۱۰۰.    
۳. انفال/سوره۸، آیه۷۴.    
۴. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۵، بی جا، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۲.    
۵. دینوری، احمد بن داود، اخبار الطوال، ص۱۰۲، ترجمه محمودی مهدوی، تهران، نی، چاپ چهارم، ۱۳۷۱.    
۶. بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه، ج۲، ص۱۴۳، تهران، علمی وفرهنگی، ۱۳۶۱.
۷. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۲۵.    
۸. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، سیرة النبی، ج۲، ص۴۲۷.    
۹. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، سیرة النبی، ج۲، ص۴۲۷.    
۱۰. حمیری، ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۲۱، ترجمه سید‌هاشم رسولی محلاتی، تهران، کتابچی، چاپ پنجم، ۱۳۷۵.    
۱۱. انفال/سوره۸، آیه۳۰.    
۱۲. بقره/سوره۲، آیه۲۰۷.    
۱۳. یس/سوره۳۶، آیه۹.    
۱۴. توبه/سوره۹، آیه۴۰.    
۱۵. نساء/سوره۴، آیه۹۷.    
۱۶. مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۲۰۰.    
۱۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۶۹.    
۱۸. ص/سوره۳۸، آیه۵.    
۱۹. اسراء/سوره۱۷، آیه۹۴.    
۲۰. زخرف/سوره۴۳، آیه۳۱.    
۲۱. لک زایی، نجف، سیره پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درگذر از جامعه جاهلی به جامعه اسلامی، ص۱۶۱، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، سال ۱۳۸۵، چاپ اول.
۲۲. جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام سیرۀ رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ج۱، ص۳۹۵، قم، انتشارات دلیل ما، سال ۱۳۸۶، چاپ پنجم.
۲۳. جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام سیرۀ رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ج۱، ص۳۹۶، قم، انتشارات دلیل ما، سال ۱۳۸۶، چاپ پنجم.
۲۴. جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام سیرۀ رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ج۱، ص۳۹۸، قم، انتشارات دلیل ما، سال ۱۳۸۶، چاپ پنجم.
۲۵. لک زایی، نجف، سیره پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در گذر از جامعه جاهلی به جامعه اسلامی، ص۱۶.
۲۶. لک زایی، نجف، سیره پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در گذرا از جامعه جاهلی به جامعه اسلامی، ص۱۶۴-۱۶۳.
۲۷. احمدعلی، صالح، دولت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ص۵۷، دکتر هادی انصاری، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، سال ۱۳۸۵، چاپ دوم.
۲۸. صفایی حایری قمی، عباس، تاریخ شخصیت و صفات پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ص۳۴۶، قم، چاپ حکمت، سال ۱۳۷۹، چاپ اول.
۲۹. لک زایی، نجف، سیره پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در گذر از جامعه جاهلی به جامعه اسلامی، ص۹۳.
۳۰. فیض‌پور، علی‌اصغر، تاکتیک‌های جنگی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ص۲۱، قم، انتشارات مدین، بهار ۱۳۷۹، چاپ اول.
۳۱. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶.    
۳۲. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ج۲، ص۵۳-۵۴.    
۳۳. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص۲۷۳-۲۷۵.    
۳۴. صدوق، محمد بن علی، الخصال، ص۳۶۷.    
۳۵. محمد بن حسن، أمالی، ص۴۶۳-۴۶۵    .
۳۶. قمی، شیخ عباس، منتهی الامال، ج۱، ص۱۱۱، مصح محمدرضا نصاری، محمد ترابیان فردوسی، قم، هجرت، تابستان ۱۳۸۲، چاپ پانزدهم.
۳۷. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۳۹، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، علمی وفرهنگی، ۱۳۷۱، چاپ ششم.    
۳۸. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ص۱۷۶.    
۳۹. انفال/سوره۸، آیه۳۰.    
۴۰. حمیری، ابن هشام، السیرة النبویه، ترجمه سید‌هاشم رسولی محلاتی، تهران، کتابچی، چاپ پنجم، ۱۳۷۵، ج۲، ص۳۳۵.    
۴۱. حمیری، ابن هشام، السیرة النبویه، ترجمه سید‌هاشم رسولی محلاتی، تهران، کتابچی، چاپ پنجم، ۱۳۷۵، ج۲، ص۳۳۳.    
۴۲. یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، علمی وفرهنگی، ۱۳۷۱، چاپ ششم، ج۲، ص۳۹.    
۴۳. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶.    
۴۴. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶.    
۴۵. حمیری، ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۳۵، ترجمه سید‌هاشم رسولی محلاتی، تهران، کتابچی، چاپ پنجم، ۱۳۷۵.    
۴۶. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۷۵، قم، جزائری، ۱۴۰۴ ه.ق.    
۴۷. راوندی، قطب‌الدین، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۱۴۳، قم، موسسه امام مهدی، ۱۴۰۹ ه.ق.    
۴۸. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۷.    
۴۹. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۹، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، علمی وفرهنگی، ۱۳۷۱، چاپ ششم.    
۵۰. کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات کوفی، ص۶۵، بی جا، التابعه لوازاة الثقافه و الارشاد الاسلامی، اول، ۱۴۱۰.    
۵۱. بقره/سوره۲، آیه۲۰۷.    
۵۲. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۷.    
۵۳. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۳۶، ترجمه سید‌هاشم رسولی محلاتی، تهران، کتابچی، چاپ پنجم، ۱۳۷۵.    
۵۴. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۳۹، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، علمی وفرهنگی، ۱۳۷۱، چاپ ششم.    
۵۵. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص۲۷۳- ۲۷۶.    
۵۶. راوندی، قطب‌الدین، قصص الانبیاء، ص۳۳۵ ۳۳۷.    
۵۷. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ص۱۴۵ ۱۴۸.    
۵۸. راوندی، قطب‌الدین، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۱۴۴، ح۲۳۱.    
۵۹. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۳۶، ترجمه سید‌هاشم رسولی محلاتی، تهران، کتابچی، چاپ پنجم، ۱۳۷۵.    
۶۰. طوسی، محمد بن حسن، امالی، ص۴۴۷.    
۶۱. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۹، ص۶۳.    
۶۲. بحرانی، سیدهاشم، حلیة الابرار، ص۱۴۸.    
۶۳. توبه/سوره۹، آیه۴۰.    
۶۴. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۳۵، ترجمه سید‌هاشم رسولی محلاتی، تهران، کتابچی، چاپ پنجم، ۱۳۷۵.    
۶۵. ابن اثیر، علی بن محمد، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۲۸، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹.    
۶۶. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۳۷، ترجمه سید‌هاشم رسولی محلاتی، تهران، کتابچی، چاپ پنجم، ۱۳۷۵.    
۶۷. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۰، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، علمی وفرهنگی، ۱۳۷۱، چاپ ششم.    
۶۸. مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ص۲۰۰.    
۶۹. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۴۱، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، علمی وفرهنگی، ۱۳۷۱، چاپ ششم.    
۷۰. کلینی، محمد بن یعقوب، روضه کافی، ج ۸، ص۳۴۰.    
۷۱. قاضی ابرقوه، اسحق بن محمد، سیرت رسول الله، ج۱، ص۴۷۳، تهران، وزارت ارشاد، ۱۳۷۷.
۷۲. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۱.    
۷۳. جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام سیرۀ رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم، ص۴۳۱، قم، انتشارات دلیل ما، سال ۱۳۸۶، چاپ پنجم.
۷۴. لک زایی، نجف، سیره پیامبر اعظم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم در گذر از جامعه جاهلی به جامعه اسلامی، ص۱۶۵.
۷۵. جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام سیرۀ رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم، ص۴۳۱، قم، انتشارات دلیل ما، سال ۱۳۸۶، چاپ پنجم.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «هجرت پیامبر»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۱/۱۹.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «هجرت پیامبر به مدینه»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۰/۱.    






جعبه ابزار