• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

هجر (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



دیگر کاربردها: هجر (ابهام‌زدایی).


هَجْر (به فتح‌هاء و سکون جیم) و هِجْرَان (به کسرهاء و سکون جیم و فتح راء) از واژگان قرآن کریم به معنای آنست که انسان از دیگری جدا شود. این واژه دارای مشتقاتی است که در آیات قرآن به کار رفته است؛ مانند: و اهْجُرْ (به سکون‌هاء و ضم جیم) به معنای دور شو، مُهَاجَرَتْ‌ (به ضم میم و فتح‌هاء و جیم و راء) به معنای متارکه غیر و هُجر (بر وزن قفل؛ به ضم‌هاء و سکون جیم) بمعنی هذیان.

فهرست مندرجات

۱ - مفهوم‌شناسی
۲ - کاربردها
۳ - مشتقات دیگر
       ۳.۱ - مهاجرت
              ۳.۱.۱ - نکات مهم
                     ۳.۱.۱.۱ - نکته اول
                     ۳.۱.۱.۲ - نکته دوم
                     ۳.۱.۱.۳ - نکته سوم
       ۳.۲ - هُجر
۴ - پانویس
۵ - منبع


هَجْر و هِجْرَان از واژگان قرآن کریم به معنای آنست که انسان از دیگری جدا شود.
راغب گوید: هجر و هجران آنست که انسان از دیگری جدا شود خواه با بدن یا با زبان یا با قلب. در لغت آمده: «هَجَرَ الشّی‌ء: ترکه و اعرض عنه».


طبرسی آنرا قطع مواصلت گفته است. (وَ اهْجُرْنِی‌ مَلِیًّا) «مدّتی دراز از من دور شو». (وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ) «از تزلزل بدور باش‌.» (فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَ‌ فِی الْمَضاجِعِ‌) «زنان را موعظه کنید و در خوابگاهها از آنها جدا شوید.»


ماده (ه-ج-ر) دارای مشتقات دیگری نیز هست:

۳.۱ - مهاجرت

مُهَاجَرَتْ‌ (به ضم میم و فتح‌هاء و جیم و راء) از واژگان قرآن کریم به معنای متارکه غیر است و در عرف هجرت از محلّی است به محلّ دیگر و در عرف قرآن هجرت از دار کفر است به دار ایمان مثل هجرت از مکه به مدینه در اوائل اسلام‌؛
(اِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ‌هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ‌) (کسانی‌که ایمان آورده و کسانی که هجرت کرده و در راه خدا جهاد نموده‌اند، آنها امید به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است.)
(وَ مَنْ‌ یُهاجِرْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یَجِدْ فِی الْاَرْضِ مُراغَماً کَثِیراً وَ سَعَةً) (و هر کس که در راه خدا هجرت کند، مناطق امن فراوان و امکانات وسیعی در زمین می‌یابد.)
این آیات و تمام آیات دیگر راجع به همان مطلب است که گفته شد. حتی در باره ابراهیم (علیه‌السّلام) که فرمود: (وَ قالَ اِنِّی‌ مُهاجِرٌ اِلی‌ رَبِّی‌) (من به سوی پروردگارم هجرت می‌کنم.)
طبرسی فرموده: مهاجران را به جهت قطع مواصلت و ترک قوم و محلشان مهاجر نامیده‌اند و علت آمدن با مفاعله آنست که هر یک از مهاجران مانند نظیر خویش از وطن و قوم خود بریده و مصاحبت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را اختیار می‌کردند.
نگارنده گوید: بارها در این کتاب گفته‌ایم و صاحب مجمع نیز متذکّر شده‌اند که مفاعله لازم نیست همیشه بین الاثنین باشد مثل «سافر زید- عاقبت اللّصّ» در مهاجرت نیز اگر بین الاثنین نباشد مانعی نیست.

۳.۱.۱ - نکات مهم

در اینجا لازم است چند مطلب بررسی شود:

۳.۱.۱.۱ - نکته اول

(اِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی اَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْاَرْضِ قالُوا اَ لَمْ تَکُنْ اَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها فَاُولئِکَ مَاْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً) «آنانکه ملائکه آنها را در حال ظالم بودنشان قبض روح می‌کنند. گویند در چه کار بودید؟ گویند ما مقهور و بی‌چاره بودیم (کفّار و اوضاع محیط مانع از آن بود که مسلمان زندگی کنیم و دستور خدا را بکار بندیم) ملائکه گویند: مگر زمین خدا وسیع و بزرگ نبود که هجرت بکنید (آیا در این زمین پهناور جائی نبود که به آنجا مهاجرت کرده و خدای خویش را بندگی کنید؟!) اینگونه مردم جایشان آتش است.»
این آیه و آیه ما بعد آن در « ضعف» در بحث مستضعفین مورد بررسی قرار گرفته است و این آیه روشن می‌کند: هر جا که انسان نتوانست به دین خویش عمل کند باید از آن محلّ کوچیده در محلّ دیگری که از جهت مراسم دینی مناسب است اقامت گزیند و گر نه پیش خدا معذور نخواهد بود، در صدر اسلام وظیفه مسلمین آن بود از مکّه معظّمه که در تصرّف مشرکان بود کوچیده و به مدینه منوّره روی آورند این حکم همواره به قوّت خود باقی است.

۳.۱.۱.۲ - نکته دوم

(وَ السَّابِقُونَ الْاَوَّلُونَ مِنَ‌ الْمُهاجِرِینَ‌ وَ الْاَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِاِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ...) (پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند، خداوند از آنها خشنود گشت...)
در باره این آیه‌ در « سبق» مفصّلا بحث شده است آیا «الْمُهاجِرِینَ» در این آیه فقط شامل آنهاست که به مدینه پس از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هجرت کردند یا مهاجرین حبشه را نیز شامل است؟
به نظر می‌آید مراد مهاجرانی است که پس از مهاجرت آن حضرت، به مدینه هجرت کردند و مهاجران حبشه نیز آنگاه که به مدینه آمدند مشمول آن شدند و باحتمال قوی می‌شود گفت که وصف مهاجرت بآنها که به حبشه رفتند دو بار شامل می‌شود و از اوّل داخل در عموم‌اند.
قرائت مشهور در «وَ الْاَنْصارِ» بکسر راء است عطف به‌ «الْمُهاجِرِینَ» مراد از سابقون قهرا کسانی‌اند که در ایمان به خدا و رسول از همه سابق و جلوتر بودند (وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ‌ بِاِحْسانٍ‌) (و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند.) ظاهرا شامل همه مسلمین تا روز قیامت است.
سابقون اوّلون در ردیف اوّل و تابعان باحسان در ردیف دوّم واقع‌اند و این هر دو دسته به شرط آنکه تا آخر عمر در ایمان ثابت باشند مورد رضایت خداوند می‌باشند یعنی: آنانکه از مهاجرین در اوّل باسلام سبقت کرده‌اند و آنانکه از انصار در اوّل باسلام سبقت کرده‌اند و آنانکه با نیکی از آنها پیروی کرده‌اند خدا از همه‌شان راضی است. تمام مطلب در «سبق» دیده شود.
در المیزان گفته: دو قسمت اوّل منطبق می‌شود بر آنانکه قبل از هجرت به آن حضرت ایمان آورده و پیش از جنگ « بدر» به مدینه هجرت کرده و آنانکه جلوتر از همه در مدینه ایمان آورده و آنجا را برای خانه اسلام آماده کردند.

۳.۱.۱.۳ - نکته سوم

مهاجرت و ترک دیار در راه خدا یکی از صفات بندگان واقعی خدا و یک نوع تکامل و ترقی است که آیات کثیری آنرا مدح کرده است و حتی در باره زنان نیز آمده: اِذا جاءَکُمُ الْمُؤْمِناتُ‌ مُهاجِراتٍ‌ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ اَعْلَمُ بِاِیمانِهِنَ‌ (ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هنگامی که زنان با ایمان بعنوان هجرت نزد شما آیند، آنها را بیازمایید- خداوند به ایمانشان آگاهتر است.)
(وَ بَناتِ خالاتِکَ اللَّاتِی‌هاجَرْنَ‌ مَعَکَ‌) (و دختران خاله‌ها که با تو مهاجرت کردند.)

۳.۲ - هُجر

هُجر (بر وزن قفل؛ به ضم‌هاء و سکون جیم) بمعنی هذیان است «هَجَرَ فی نومه و مرضه‌ هَجْراً: خلط و هذی» راغب گوید: «اَهْجَرَ فلان» یعنی از روی قصد هذیان گفت و «هَجَرَ المریض» یعنی مریض از روی عدم قصد هذیان گفت. (مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ سامِراً تَهْجُرُونَ‌) «در باره قرآن تکبّر می‌کردید و شبانه در باره آن هذیان و پریشان می‌گفتید.»
بعضی آنرا کنار شدن و عدم انقیاد گفته‌اند. بقول مجمع کلام هذیان را از آن هجر گویند که شانش مهجور و متروک بودن است در آیه‌ (وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ اِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ‌ مَهْجُوراً) (و پیامبر عرضه داشت: «پروردگارا! قوم من قرآن را متروک ساختند».) مهجور ظاهرا بمعنی متروک است و بعضی آنرا هذیان گفته‌اند. آیات ما قبل نشان می‌دهند که آن حضرت این کلام را در آخرت به عنوان شکایت خواهد گفت.


۱. قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۷، ص۱۳۸.    
۲. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ج۱، ص۸۳۳.    
۳. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۱۱، ص۲۳۹.    
۴. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت الحسینی، ج۳، ص۵۱۴.    
۵. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ج۱، ص۸۳۳.    
۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، ج۲، ص۴۷۷.    
۷. مریم/سوره۱۹، آیه۴۶.    
۸. مدثر/سوره۷۴، آیه۵.    
۹. نساء/سوره۴، آیه۳۴.    
۱۰. بقره/سوره۲، آیه۲۱۸.    
۱۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۴.    
۱۲. نساء/سوره۴، آیه۱۰۰.    
۱۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۹۴.    
۱۴. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۲۶.    
۱۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۹۹.    
۱۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، ج۲، ص۴۷۷.    
۱۷. نساء/سوره۴، آیه۹۷.    
۱۸. توبه/سوره۹، آیه۱۰۰.    
۱۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۰۰.    
۲۰. توبه/سوره۹، آیه۱۰۰.    
۲۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۰۰.    
۲۲. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۳۷۳.    
۲۳. طباطبایی، سیدمحمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج۹، ص۵۰۵.    
۲۴. ممتحنه/سوره۶۰، آیه۱۰.    
۲۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۵۰.    
۲۶. احزاب/سوره۳۳، آیه۵۰.    
۲۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۲۴.    
۲۸. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ج۱، ص۸۳۳.    
۲۹. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۶۷.    
۳۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، ج۷، ص۱۹۹.    
۳۱. فرقان/سوره۲۵، آیه۳۰.    
۳۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۶۲.    



قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «هجر»، ج۷، ص۱۳۸.    






جعبه ابزار