• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تأخیر انداختن مرگ

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مرگ از نگاه فلاسفه اسلامی این است که نفس آدمی تدبیر بدن را رها نموده و از بدن منقطع گردد. البته این دیدگاه نشأت گرفته از قرآن و روایات است که ماهیت مرگ را فنا و نیستی نمی‌دانند. در متون اسلامی، تعبیرات مختلفی پیرامون مرگ وجود دارد که همه در یک جهت مشترک‌اند و آن این‌که مرگ، فنا و نابودی نبوده، بلکه انتقال از خانه‌ای به خانه دیگر است؛ زیرا‌که انسان، مرکب از روح و بدن است و با مرگ که فقدان حیات و زندگی بدن ظاهری است، روح به جهان آخرت منتقل می‌شود، و بدین لحاظ، مرگ به انسان نسبت داده می‌شود.
در آیات و روایات با دو گونه اجل آشنا می‌شویم: اجل معلق و اجل حتمی که با اسامی دیگری هم در نصوص دینی از آنان یاد شده است.
«اجل معلق» هر شخص، عبارت است از آن مدتی که بناست در این دنیا زندگی کند؛ اما قابل تقلیل و افزایش است؛ مثلاً با انجام صله رحم و دادن صدقه می‌توان، این اجل را به تأخیر انداخت و با عاق والدین و قطع رحم آن را کم نمود، و این همان اجلی است که در لوح محو و اثبات ثبت شده است.
اما «اجل حتمی» همان است که قابل تغییر نیست و در «ام‌الکتاب» مکتوب است.



در متون اسلامی، تعبیرات مختلفی پیرامون مرگ و واقعیت آن به کار رفته است که هر یک گویای جهتی از حقیقت مرگ است؛ اما قبل از بررسی قرآن کریم و روایات، به عنوان پیش‌درآمد، به بیان سخنان تنی چند از فلاسفه می‌پردازیم.

۱.۱ - دیدگاه ابن سینا

ابوعلی سینا می‌گوید: مرگ بیش از این نیست که نفس آدمی آلات و ابزار خود را که به کار می‌گرفت، ترک کند و منظور از آلات، همان اعضا و جوارحی است که مجموع آن‌ها را بدن نامند.
[۱] شیخ الرئیس، رسالة الشفاء من خوف الموت، ص۳۴۰ - ۳۴۵.


۱.۲ - دیدگاه ملاصدرا

مرحوم ملاصدرا بیان می‌دارد: مرگ مفارقت روح از بدن است و نفس، در حرکت جوهری به مرحله‌ای می‌رسد که دیگر نیازی به آلات و ابزار تن ندارد. بدن، به منزله کشتی است که نفس سوار آن شده تا در سفر به سوی خدا، در خشکی اجسام و دریای ارواح از آن کمک بگیرد و وقتی از این مرحله گذشت، دیگر نیازی به این بدن ندارد و بدین جهت است که موت عارض می‌شود و سبب عروض مرگ، پایان یافتن قوای طبیعی یا تمام شدن حرارت غریزی یا چیزهای دیگری که اطبا می‌پندارند نیست؛ بلکه مرگ امری طبیعی برای نفس است و چنین امری، مایه خیر و کمال است و چیزی که مایه خیر و کمال نفس است، حق اوست. پس مرگ حق اوست.
در همین راستا، در ابحاث عقلیه گفته می‌شود که مرگ عبارت است از: «مفارقة النفس للبدن بانقطاع تعلقها التدبیری» (اگر ارتباط نفس با بدن قطع گردد، به گونه‌ای که دیگر بدن را تدبیر ننماید، مرگ نام دارد). به هرحال فلاسفه اسلامی تلاش کرده‌اند با عنایت به قرآن و روایات، مرگ را تفسیر نمایند و لذا ما با مراجعه به آیات و روایات سعی خواهیم کرد که توشه‌ای از این سفره برگیریم.


اکنون دیدگاه قرآن مجید را درباره مرگ بیان می‌کنیم:

۲.۱ - فقدان حیات

قرآن گاهی مرگ را فقدان حیات و آثار آن همچون شعور و اراده، می‌داند؛ البته فقدان حیات در چیزی معنا دارد که شأنیت اتصاف به حیات را دارا باشد:
«و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم»؛ «و شما مردگان بودید و او شما را زنده کرد، سپس شما را می‌میراند...».
و یا درباره بت‌ها می‌فرماید: «اموات غیر احیاء»؛ «آن‌ها مردگانی هستند که هرگز استعداد حیات ندارند».
مرگ به معنای فقدان حیات اگر به انسان نسبت داده شود، بدین لحاظ است که انسان از روح و بدن ترکیب یافته است و چون بدن بعد از وجدان حیات، فاقد حیات می‌شود، می‌توان چنین گفت که مرگ بر انسان عارض شده؛ وگرنه در قرآن نیامده که روح متصف به مرگ می‌شود؛ همان‌طوری که درباره فرشته هم نیامده است.

۲.۲ - مراد از «توفی»

از جمله تعبیرات قرآن درباره مرگ، واژه «توفی»؛؛؛ است.
«توفی» از ماده «وفی» است و به دریافت چیزی بدون کمی و کاستی گفته می‌شود. «توفیت المال»؛ یعنی مال را بدون کم و کسر، دریافت کردم. در ۱۴ آیه از آیات قرآن، این تعبیر درباره مرگ آمده است و بیانگر این حقیقت است که:

۲.۲.۱ - اولاً

انسان دارای بعد غیر مادی است و در پرتو این بعد است که از بین نمی‌رود و بدون کمی و کاستی تحویل مأموران غیبی خداوند می‌گردد و آنان این بعد روحانی را دریافت می‌کنند. این بعد غیر مادی، همان است که در آیات متعددی از آن به روح و نفس تعبیر شده است و در پرتو همین روح و بعد الهی است که انسان زندگی نوین و جدیدی را پس از مرگ پی می‌گیرد.

۲.۲.۲ - ثانیاً

شخصیت واقعی انسان، بدن و جهازات و توابع آن نیست؛ چون بدن، تدریجاً منهدم می‌شود (در آیه ۶۰ سوره انعام آمده است: «هو الذی یتوفاکم»؛ یعنی اوست که شما را تحویل می‌گیرد. لفظ «کم» همان است که از او به «من» یا «خود» تعبیر می‌شود و همیشه ثابت است.) و به جایی تحویل داده نمی‌شود، و مؤید دیگر در این رابطه این است که در این‌گونه آیات، یک سلسله اعمال حیاتی همچون مکالمه با فرشتگان، آرزو و تقاضا، پس از مرگ به انسان نسبت داده می‌شود و به‌روشنی گویای این حقیقت است که همه واقعیت انسان، جسد بی‌حس و شعورش نیست و الا مکالمه و... بی‌معنا بود و این شخصیت واقعی انسان است که پس از مرگ در اختیار فرشته مرگ قرار می‌گیرد
[۱۱] شهید مطهری، مرتضی، مجموعه آثار ج۲، ص۵۰۳ - ۵۱۱.
و باید گفت: مرگ، وفات است نه فوت.
[۱۲] جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، ج۳، ص۳۸۸ - ۳۹۷.
[۱۳] جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، ج۲ ص۴۹۷ - ۵۰۹.

بنابراین مرگ یک امر وجودی و قابل آفرینش است؛ به همین سبب که قرآن مرگ را هم مخلوق می‌داند.


به آیات زیر توجه کنید:

۳.۱ - آیه ۱ سوره ملک

قرآن مرگ را هم مخلوق می‌داند: «الذی خلق الموت و الحیوة...»؛ «آن کس که مرگ و حیات را آفرید».
[۱۵] مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج۵، ص۴۳۰ به بعد.


۳.۲ - آیه ۴۲ سوره زمر

در سوره زمر آیه ۴۲ آمده است: «الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها...»؛ خداست که به هنگام مرگ ارواح را می‌گیرد و ارواحی را که نمرده‌اند نیز، هنگام خواب قبض می‌کند؛ سپس ارواح کسانی که فرمان مرگشان را صادر کرده، نگه می‌دارد و ارواح دیگری را (که باید زنده بمانند) باز می‌گرداند.
ضمیر در «موتها» و «منامها» گرچه ظاهراً به انفس برمی‌گردد، ولی در واقع اشاره به ابدان و اجساد انسان‌هاست؛ زیرا بدن می‌میرد نه روح؛ پس مرگ یک خواب طولانی است و خواب یک مرگ موقت. به عبارت دیگر، مرگ چندان فرقی با خواب ندارد، مگر این‌که خواب توفای ناقص است؛ یعنی به روح دوباره اذن داده می‌شود که به بدن برگردد.
[۱۷] مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج۵، ص۴۳۳.


۳.۳ - آیات ۶۰ و ۶۱ سوره واقعه

از آیات ۶۰ و ۶۱ سوره واقعه هم استفاده می‌شود که مرگ انتقال از خانه‌ای به خانه دیگر و تبدل خلق به خلق دیگر است و انعدام و فنا نیست. در نتیجه می‌توان گفت: مرگ تولد دوباره و ثانوی است.


اکنون به برخی روایات توجه کنید:

۴.۱ - روایتی از پیامبر

پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) در این باره می‌فرماید: «شما برای فنا آفریده نشده‌اید، بلکه برای بقا آفریده شده‌اید و تنها از خانه‌ای به خانه دیگر می‌روید».

۴.۲ - روایتی از امام علی

حضرت علی (علیه‌السلام) هم مرگ را این‌گونه توصیف می‌کنند:
«الموت مفارقة دار الفناء و ارتحال الی دار البقاء»؛ «مرگ جدا شدن از خانه فناست و رحلت کردن به سوی خانه بقا که دائم و سرمد باشد، پس عاقل تهیه آن را کما ینبغی باید بگیرد».

۴.۳ - روایتی دیگر

در بیانی دیگر می‌فرماید:
«خذوا من ممرکم لمقرکم»؛ «دنیا جای عبور و آخرت دار قرار است» و در حال احتضار شما به آن‌جا سوق داده می‌شوید: «الی ربک یومئذ المساق...».

۴.۴ - روایتی از امام حسین

امام حسین (علیه‌السلام) در بیانی زیبا، مرگ را به پل و گذرگاه تشبیه می‌فرماید که انسان مؤمن به واسطه آن از آلام و سختی‌ها عبور می‌نماید و وارد جنت واسعه می‌شود: «... فماالموت الا قنطرة تعبر بکم عن البؤس و الضراء الی الجنان الواسعة...».


و اما این‌که آیا می‌شود مرگ را به تأخیر انداخت یا نه؟

چنین می‌توان گفت که در متون اسلامی به دو گونه اجل اشاره شده است: قرآن می‌فرماید: «... قضی اجلا و اجل مسما عنده»؛ «سپس مدتی مقرر داشت و اجل حتمی نزد اوست»؛ یعنی انسان یک اجل مبهم دارد (نکره (اجلا) ابهام را افاده می‌کند.) و یک اجل مسما و متعین، که در نزد خداست و در او تغییری حاصل نمی‌شود و شاهد، کلمه «عنده» است. از طرف دیگر، «ما عندالله باق»؛ «آن‌چه نزد خداست باقی و ثابت است»؛ و این همان اجل محتوم است که در آیه ۴۹ سوره یونس بدان اشاره شده است: «هنگامی که اجل آن‌ها فرا رسد (فرمان مرگشان صادر شود)، نه ساعتی تأخیر می‌کنند و نه پیشی می‌گیرند».


البته باید توجه داشت که نسبت اجل مسما به اجل غیر مسما، نسبت مطلق منجز به مشروط معلق است و لذا ممکن است که مشروط معلق به خاطر عدم تحقق شرطش متحقق نشود؛ برخلاف مطلق منجر که راهی برای عدم تحققش وجود ندارد. حال اگر این مطالب را به آیه ۳۹ سوره رعد که می‌فرماید: «لکل اجل کتاب یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده‌ام الکتاب»؛ «هر زمانی نوشته‌ای دارد (و برای هر کاری موعدی مقرر است) خداوند هر چه را بخواهد، محو، و هرچه را بخواهد، اثبات می‌کند و ‌ام الکتاب نزد اوست.»، ضمیمه کنیم، به دست می‌آوریم که اجل مسما، همان چیزی است که در «ام الکتاب» نهاده شده و غیر مسما همان است که در «لوح محو و اثبات» مکتوب شده است.

«ام‌ الکتاب» قابل انطباق بر حوادث ثابت در عین است؛ یعنی حوادث از جهت استنادش به اسباب عامه‌ای که از تأثیر، تخلف نمی‌ورزد، و «لوح محو و اثبات»، قابل انطباق است بر حوادث از جهت استنادش به اسباب ناقصه‌ای که چه‌بسا آن را «مقتضیات» می‌نامیم که ممکن است با موانعی همراه گردند و از تأثیر باز داشته شوند؛ لذا گاهی اجل مسما و غیر مسما با هم موافق‌اند و گاهی مخالف و آن اجلی که واقع می‌شود، اجل مسماست.


به هر حال اجل معلق این قابلیت را دارد که به تأخیر بیفتد، و در اثر موانعی از تأثیر باز داشته شود. لذا اگر در روایاتی مشاهده می‌کنیم که می‌فرماید با انجام فلان کار و عمل، عمر آدمی زیاد می‌شود، اشاره بدین نکته دارند که عمل مذکور، مانعی برای تحقق اجل معلق است.

۷.۱ - بیان یک روایت

روایت است که: «یعیش الناس باحسانهم اکثر مما یعیشون باعمارهم و یموتون بذنوبهم اکثر مما یموتون بآجالهم»؛ «مردمی که به واسطه کارهای خوبشان زندگی می‌کنند، بیش‌تر از کسانی هستند که به عمر طبیعی‌شان زندگی می‌کنند و مردمی که به واسطه گناهانشان می‌میرند، بیش‌تر از کسانی هستند که به اجلشان می‌میرند».


گاهی بیان می‌شود که صدقه از اجل «معلق» جلوگیری می‌کند و عمر آدمی را زیاد می‌نماید و زمانی دیگر صله رحم به عنوان چیزی که باعث عمر طولانی می‌شود، معرفی می‌گردد.


برای اطلاع کافی و مطالعه بیش‌تر پیرامون موجبات طول عمر می‌توان به کتاب‌های مربوط، تحت عنوان «ما یدفع الاجل المعلق» و یا «ما یزید فی العمر» و... مراجعه نمود.
[۳۸] محمدی ری‌شهری، محمد، میزان الحکمه، ج۶، ص۵۴۹، باب ۲۹۳۲.



۱. شیخ الرئیس، رسالة الشفاء من خوف الموت، ص۳۴۰ - ۳۴۵.
۲. ملاصدرا، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، ج۹، ص۲۳۸.    
۳. بقره/سوره۲، آیه۲۸.    
۴. نحل/سوره۱۶، آیه۲۱.    
۵. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص۲۸۶، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.    
۶. نحل/سوره۱۶، آیه۳۲.    
۷. انفال/سوره۸، آیه۵۰.    
۸. انعام/سوره۶، آیه۶۰.    
۹. زمر/سوره۳۹، آیه۴۲.    
۱۰. انعام/سوره۶، آیه۶۰.    
۱۱. شهید مطهری، مرتضی، مجموعه آثار ج۲، ص۵۰۳ - ۵۱۱.
۱۲. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، ج۳، ص۳۸۸ - ۳۹۷.
۱۳. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، ج۲ ص۴۹۷ - ۵۰۹.
۱۴. ملک/سوره۶۷، آیه۱-۲.    
۱۵. مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج۵، ص۴۳۰ به بعد.
۱۶. زمر/سوره۳۹، آیه۴۲.    
۱۷. مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج۵، ص۴۳۳.
۱۸. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۱۳۳، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.    
۱۹. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲۰، ص۳۵۶، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.    
۲۰. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۶، ص۲۴۹.    
۲۱. دشتی، محمد، نهج البلاغه، ص۲۱۵، خطبه ۲۰۳.    
۲۲. دشتی، محمد، نهج البلاغه، ص۲۱۵، خطبه ۲۰۳.    
۲۳. قیامت/سوره۷۵، آیه۲۶-۳۰.    
۲۴. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۶، ص۱۵۴.    
۲۵. شیخ صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، ص۲۸۹.    
۲۶. محمدی ری‌شهری، محمد، میزان الحکمه، ج۱۱، ص۹۳.    
۲۷. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۵، ص۱۳۹.    
۲۸. انعام/سوره۶، آیه۲.    
۲۹. نحل/سوره۱۶، آیه۹۶.    
۳۰. یونس/سوره۱۰، آیه۴۹.    
۳۱. رعد/سوره۱۳، آیه۳۹.    
۳۲. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۸ ۱۰، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.    
۳۳. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۵، ص۱۴۰.    
۳۴. محمدی ری‌شهری، محمد، میزان الحکمه، ج۱، ص۵۴.    
۳۵. محمدی ری‌شهری، محمد، میزان الحکمه، ج۱، ص۵۴.    
۳۶. محمدی ری‌شهری، محمد، میزان الحکمه، ج۴، ص۴۰۲، باب ۱۴۶۴.    
۳۷. محمدی ری‌شهری، محمد، میزان الحکمه، ج۴، ص۴۰۵، باب ۱۴۶۷.    
۳۸. محمدی ری‌شهری، محمد، میزان الحکمه، ج۶، ص۵۴۹، باب ۲۹۳۲.



پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «تأخیر انداختن مرگ»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۳/۲۰.    






جعبه ابزار