• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مخلد بن یزید مهلبی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مخلد بن یزید مهلبی
نسب‌شناسی
نام مخلّد بن یزید مهلّبی
قبیله آل‌مهلب
ولادت/وفات
تاریخ وفات سال ۱۰۰ قمری
کشور وفات شام
خویشاوندان
خویشاوندان سرشناس فرزند یزید بن مهلب
اطلاعات مذهبی
دین اسلام
فعالیت‌ها
مهمترین منصب حاکم خراسان

مخلّد بن یزید مهلّبی، از خاندان آل‌مهلب بود که در عصر عمر بن عبدالعزیز جانشین پدر و حاکم خراسان شد. او سرانجام به سال ۱۰۰ قمری در شام درگذشت.



مخلّد بن یزید، سرداری از آل‌مهلب و سلحشوری است که در کنار پدرش در بیشتر جنگ‌ها و امارت‌هایش حضور داشت. هنگامی که خلافت به عمر بن عبدالعزیز رسید، بر پدر مخلّد (یزید بن مهلب) ـ که فرماندار خراسان بود ـ خشم گرفت. از این‌رو، به یزید بن مهلب نامه نوشت که فردی را به جانشینی خود بر خراسان بگمارد و خود به دمشق بیاید. یزید نیز پسرش، مخلّد را به‌جای خود منصوب کرد و او به اداره امور خراسان پرداخت. پس از مدتی، مخلّد به عزم دیدار عمر بن عبدالعزیز، رهسپار شام گردید تا از او بخواهد که پدرش را از زندان آزاد کند. عمر با وی به بحث و مناقشه پرداخت و از عقل و درایت او به شگفت آمد. مخلد بعد از این دیدار، بیش از چند روزی زندگی نکرد و در شام درگذشت.


پدر مخلد یزید بن مهلب بن ابی صفرۀ ظالم بن سراق بن صبح ابن کندی بن عمرو بن عدی بن وائل و مادرش ام‌الفضل بنت غلیان بن خرشۀ الضبی بود. عمر بن عبدالعزیز نیز مخلد بن یزید را انسان وارسته و خوبی می‌دانست و در مورد می‌گفت: «مخلد بن یزید از پدرش بسیار بهتر است.»
[۸] گردیزی، ابو سعید عبدالحی، زین الاخبار، ص۲۵۴.



مخلد بن یزید در بسیاری از فعالیت‌های سیاسی همراه و همکار پدرش، یزید بن مهلب بود، و از جانب یزید والی برخی از مناطق بود و هم چنین در بسیاری از مواقع مانند لشکرکشی به اطراف خراسان و ... که در خراسان نبود، مخلد را جانشین خویش در امور حکومت‌داری و امور سیاسی در خراسان می‌کرد. همچنین برای مخلد ارزش و احترام فراوانی قائل بود، به گونه‌ای که، یزید بن مهلب بر عبدالرحمن بن حیان دویست هزار غرامت قرار داد و علت غرامت یزید بر حیان در روایت خالد بن صبیح آمده، که نقل می‌کند: من ادب آموز فرزند حیان بودم. حیان به من گفت: «نامه‌ای به مخلد بن یزید بنویس»، در آن وقت مخلد در بلخ بود و یزید بن مهلب در مرو. خالد بن صبیح گوید: من کاغذ را گرفتم و او گفت: «بنویس از حیان وابسته مصقله به مخلد بن یزید»؛ ولی مقاتل پسر حیان به من اشاره کرد که ننویس و رو به پدر خویش کرد و گفت: «پدر جان به مخلد نامه می‌نویسی و بنام خویش آغاز می‌کنی؟» گفت: «بله پسرکم، و اگر خشنود نباشد همان بیند که قتیبه دید» گوید: آن‌گاه به من گفت: «بنویس» و من نوشتم و مخلد نامۀ حیان را پیش پدرش فرستاد و یزید نیز بر حیان دویست هزار غرامت به علت این بی‌احترامی‌اش قرار داد.


در زمان سلیمان بن عبدالملک، حجاج بن یوسف والی عراق بود؛ اما به دلیل نارضایتی مردم از رفتار بد او، سلیمان، یزید بن مهلب را جانشین او بر عراق کرد.
زمانی که یزید بن مهلب در عراق بود، خبر قتل قتیبه بن مسلم -که عامل حجاج در خراسان بود- و هم چنین خبر جانشینی وکیع بن حسان بن قیس را در کوفه شنید، چشم به طمع حکومت خراسان بست. به همین علت ابن اهتم را به نزد سلیمان فرستاد، تا او سلیمان بن عبدالملک را متقاعد کند، که حکومت خراسان را به یزید بن مهلب دهد. زمانی که ابن اهتم با سلیمان بن عبدالملک ملاقات کرد، او را راضی کرد که حکومت را به یزید دهد. از این رو سلیمان فرمان امارت خراسان را به نام یزید بن مهلب نوشت و آن را همراه با ابن اهتم به عراق فرستاد. یزید بن مهلب در سال ۹۷ ق زمانی که فرمان سلیمان را دریافت کرد، سریعاً پسر خود «مخلد» را پیشاپیش به خراسان فرستاد و خود از پی او روان شد.
کرمانی گوید: یزید پسر خویش مخلد را به خراسان فرستاد، مخلد وقتی نزدیک مرو رسید عمرو بن عبدالله عتکی صنابحی را جلوتر فرستاد و زمانی که او به آن‌جا رسید فردی را پیش وکیع بن ابی‌سود فرستاد و از او خواست که به دیدنش برود. اما وکیع این دستور را نپذیرفت، عمرو بن عبدالله فردی را پیش او فرستاد و به او پیغام داد که: «ای بدوی احمق جلف خشن، به سوی امیر خویش رو و از او پیشواز کن.» بزرگان شهر و مردم مرو به پیشواز مخلد بیرون شدند. اما وکیع به پیشواز نرفت، عمرو بن عبدالله ازدی به هر طریقی توانست وکیع را راضی کند که به پیشواز مخلد برود. زمانی که وکیع پیش مخلد رسید. مخلد بن یزید دید که همه مردم به او ادای احترام کردند؛ بجز وکیع و محمد بن حمران سغدی و عباد بن لقیط که از مردم بنی قیس بن ثعلبه بود. مخلد نیز زمانی که به مرو مستقر شد، پیش از آمدن پدرش وکیع را دستگیر کرد و به وکیع گفت: مال خداوند را بده و او در جوابش گفت: مگر تو خزانه‌دار خدائی؟ زمانی که مخلد این رفتار وکیع را دید او را به زندان‌ انداخت و یاران وی را نیزگرفت و شکنجه کرد.


زمانی که یزید بن ملهب به خراسان رسید و در آن جا مستقر شد، مخلد بن یزید را به سوی بَتم فرستاد تا آن شهر را فتح کند. مخلد نیز به سوی بَتم لشکرکشی کرد و توانست آن جا را فتح کند و اهالی آن‌جا را بدون هیچ گونه آزار و اذیتی رها کرد و تنها با آنان پیمان بست که تحت فرمان حکومت باشد. زمانی که اهالی بتم رفتن مخلد بن یزید و جنگ نکردن او را دیدن به خودشان مغرور شدند و علم مخالفت را بلند کردند که با این کار خود خواسته یا ناخواسته نقض عهد کردند. زمانی که مخلد بن یزید این شرایط را دید دوباره همراه جهم بن زحر به شهر بتم باز گشت و اهالی آن‌جا را سرکوب کرد و غنائم بسیاری از اموال و بتهای زرین به دست آورد. بعد از این جنگ، دوباره اهالی بَتم با مخلد بن یزید پیمان بستند و ریشۀ دوستی را محکم کردند.


یزید بن مهلب در سال ۹۸ ق می‌خواست جرجان و طبرستان را فتح کند. زیرا این دو شهر در دست کفار بودند و نیز میان خراسان و فارس قرار داشتند. قتیبه زمانی که والی خراسان بود راه قومس را گشود و جرجان هم چنان بماند تا آن‌گاه که یزید بن مهلب به قدرت رسید یزید پسرش «مخلد» را جانشین خویش در خراسان قرار داد و امور حکومتی را به او سپرد، و خود به جرجان و طبرستان لشکرکشی کرد و توانست آن دو شهر را فتح کند.
یزید بن ملهب پس از این که از جرجان و طبرستان به خراسان باز گشت، به عمال خود که در اطراف خراسان بود دستور داد، که به خراسان بیایند، هر کدام از عمال که به خدمت امیر می‌رسیدند، برای عرض تبریک به یزید پیشکش‌هایی تقدیم می‌کرد. مخلد نیز ۱۰۰ راس اسب از منطقۀ طخارستان به عنوان پیش‌کش به پدرش تقدیم کرد. یزید بن ملهب نیز مخلد را والی سمرقند کرد.


سلیمان بن عبدالملک در دابق از سرزمین قنسرین از دنیا رفت. و عمر بن عبدالعزیز را جانشین خود کرد، و گفت من می‌دانم، اگر کسی را بعد خویش جانشین تعیین نکنم، فتنه برخواهد خواست. زمانی که خلافت به عمر بن عبدالعزیز رسید، او در سال ۱۰۰، به یزید بن مهلب نامه نوشت که کسی را به جای خود در خراسان معین کند و خودش نزد او به شام بیاید. یزید بن ملهب نیز پسرش مخلد را جانشین خود در خراسان قرار داد و سپس از خراسان به شام رفت. عمر بن عبدالعزیز، عدی بن ارطاة فزاری را فرستاد تا یزید بن مهلب را دستگیر کند و دست بسته، نزد او فرستد. زمانی که یزید به واسط آمد و از آنجا بر کشتی نشست که به بصره برود، عدی او را در نهر معقل، نزدیکی جَسر دستگیر کرد و نزد عمر بن عبدالعزیز فرستاد.
عمر بن عبدالعزیز به یزید بن ملهب گفت: من نامه‌ای از تو به سلیمان بن عبدالملک دیدم که در آن نوشته بودی که پیش تو بیست میلیون جمع شده است که تمامی‌آن‌ها از غنایم جرجان است، تو موظفی که خمس آن اموال را به دولت پرداخت کنی. آن‌ها کجا است؟ یزید منکر آن غنایم بود و می‌گفت: من آن نامه‌ای را که به سلیمان نوشته بودم و اموالی را در آن ذکر کرده بودم، می‌خواستم که به گوش مردم برسد. می‌دانستم که سلیمان مالی از من طلب نخواهد کرد. عمر گفت: از خدا بترس، این اموال مسلمانان است و حقوق آنان، نمی‌توانم از آن بگذرم. پس او را در دژ حلب به زندان افکند.
[۱۹] ابن ظفر، ابی هشام، انباء نجباء الانباء، چاپ اول، ص۱۲۵.

سپس عمر بن عبدالعزیز، جراح بن عبدالله حکمی‌ را به جای او والی خراسان کرد و به او دستور داد که مخلد بن یزید را دستگیر کند و دست بسته به گونه‌ای که مانع نماز خواندنش شود به زندان بیندازد. جراح بن عبدالله نیز با او رفتار محترمانه همان گونه که عمر دستور داده بود، کرد و سپس او را نزد عمر بن عبدالعزیز روانه کرد.
مخلد در حالی که دامن پیراهنش بالا زده و کلاه سفیدی بر سرش بود، به نزد عمر بن عبدالعزیز وارد شد، عمر به او گفت: این خلاف آن چیزی است که من از تو شنیده‌ام. مخلد در جوابش گفت: پیشوایان شمایید، هرگاه شما دامن بیاویزید ما هم بیاویزیم و هر گاه شما دامن برگیرید ما هم برگیریم.
مخلد با عمر بن عبدالعزیز گفتگو کرد و کوشید که عمر بن عبدالعزیز را با پدرش صلح دهد. مخلد بن یزید به عمر بن عبدالعزیز گفت: که‌ ای امیرالمؤمنین اگر تو را بینه‌ای هست بدان بینه، مال را از او بگیر و اگر نیست سوگندش ده و گر نه با او مصالحه کن یا با من مصالحه کن. عمر بن عبدالعزیز در خواست مخلد را نپذیزفت و از مخلد به خاطر کاری که کرده بود، سپاس‌گذاری کرد. سپس مخلد از نزد عمر بن عبدالعزیز مرخص شد و رفت. آن‌گاه عمر بن عبدالعزیز دستور داد تا که یزید بن ملهب را جامه‌ای پشمین بپوشند و بر اشتری سوار کنند و به دهلک فرستادند. یزید همان طور که به دهلک می‌رفت، فریاد می‌زد آیا مرا عشیره‌ای نیست؟ سلامة بن نعیم خولانی که آن حال بدید نزد عمر آمد، از او خواست که یزید را به زندانش باز گرداند مباد قوم او، او را بستانند، زیرا همه به خشم آمده‌اند. عمر نیز دستور داد که او را باز گردانند به زندان افکنند.


در سال ۱۰۰ قمری مخلد بن یزید زمانی که از نزد عمر بن عبدالعزیز که برای شفاعت پدرش نزد او رفته بود، بازگشت. بعد از مدت کوتاهی از دنیا رفت. زمانی که عمر بن عبدالعزیز خبر مرگ مخلد را شنید گفت: امروز یکی از جوان‌مردان عرب رفت و خودش (عمر بن عبدالعزیز) بر جنازه مخلد نماز خواند.


۱. زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۷، ص۱۹۴.    
۲. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۱۷، ص۲۷.    
۳. صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج۱۶، ص۲۴۶.    
۴. یعقوبی، احمد بن اسحاق، البلدان، ج۱، ص۱۳۴.    
۵. ابن اعثم، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۷، ص۲۱۱.    
۶. مسکویه، ابو علی، تجارت الامم، ج۲، ص۴۶۵.    
۷. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۸، ص۳۳۸.    
۸. گردیزی، ابو سعید عبدالحی، زین الاخبار، ص۲۵۴.
۹. طبری، ابو جعفر، تاریخ طبری، ج۶، ص۵۴۱.    
۱۰. مسکویه، ابو علی، تجارب الامم، ج۲، ص۴۵۱.    
۱۱. ابن اثیر، عزالدین ابو الحسن، الکامل، ج۵، ص۴۹.    
۱۲. ابن اعثم، ابو محمد، الفتوح، ج۷، ص۱۵۸.    
۱۳. طبری، ابو جعفر، تاریخ طبری، ج۶، ص۵۲۷.    
۱۴. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۴۱۱.    
۱۵. طبری، ابو جعفر، تاریخ طبری، ج۶، ص۵۲۸.    
۱۶. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۳۲۸.    
۱۷. مسکویه، ابو علی، تجارب الامم، ج۲، ص۴۴۷.    
۱۸. ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن، الکامل، ج۵، ص۴۹.    
۱۹. ابن ظفر، ابی هشام، انباء نجباء الانباء، چاپ اول، ص۱۲۵.
۲۰. طبری، ابو جعفر، تاریخ طبری، ج۶، ص۵۵۷.    
۲۱. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۰۲.    
۲۲. ابن اثیر دمشقی، ابو الفداء، البدایه و النهالیه، ج۹، ص۱۸۸.    
۲۳. ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن، الکامل، ج۵، ص۴۹.    



سایت پژوهه، برگرفته شده از مقاله «مخلد بن یزید»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۳/۱۳.    
عبدالسلام ترمانینی، رویدادهای تاریخ اسلام، ترجمه پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ج۱، ص۲۷۸.





جعبه ابزار