• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

محیی‌الدین عبدالقادر گیلانی‌

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



محیی‌الدین عبدالقادر گیلانی‌
مزار عبدالقادر گیلانی‌
مزار عبدالقادر گیلانی‌
نسب‌شناسی
نام عبدالقادر بن ابی‌صالح
لقب محیی‌الدین، امام الحنابله‌، شیخ الحنابله، سلطان المشایخ، قدوة العارفین‌، غوث اعظم‌ و باز اشهب
نسب اختلافی است
کنیه ابومحمد
ولادت/وفات
زادروز سال ۴۷۱ ه. ق
شهر تولد گیلان
کشور تولدایران
محل زندگیگیلان، بغداد
تاریخ وفات سال ۵۶۱ ه. ق
شهر وفات بغداد
کشور وفات عراق
مدفن محله باب الشیخ، در سمت شرقی بغداد در مدرسه محل تدریس
خویشاوندان
فرزندان عیسی، عبدالجبار، ابراهیم، عبدالوهاب، محمد، یحیی، عبدالعزیز، عبدالرزاق و موسی
اطلاعات مذهبی
دین اسلام
مذهب مذهب حنبلی
فعالیت‌ها
نقش‌های دینی یکی از اقطاب چهارگانه تصوف
تالیفات آداب السلوک و التوصل الی منازل الملوک، تحفة المتقین و سبیل العارفین، جلاء الخاطر فی الباطن و الظاهر، حزب الرجاء و الانتهاء، یواقیت الحکم، معراج لطیف المعانی و غیره


ابومحمد عبدالقادر گیلانی، (۴۷۱- ۵۶۱ ق/ ۱۰۷۸- ۱۱۶۶ م)، ملقب به محی‌الدین، عارف، صوفی و شاعر ایرانی قرن پنجم و ششم قمری است. عبدالقادر گیلانی (یا جیلی) از مشاهیر عرفای تاریخ اسلام و از مشاهیر مشایخ صوفیه است که یکی از طریقت‌های مهم صوفیانه در جهان اسلام، یعنی طریقت قادریه، به وی منسوب است.



درباره نسب و نسبت وی، میان پژوهشگران، اختلاف‌نظر وجود دارد، مشهور چنین است که او از جیلان (گیلان امروزی در ساحل دریای خزر، در شمال ایران) بوده است. از این‌رو نسبت وی را به‌صورت معرّب، به صورت‌های مختلف کیلانی، جیلانی و جیلی یاد کرده‌اند. برخی نیز در دوره متاخر، با استناد به اینکه نسبت عبدالقادر گیلانی در بسیاری از منابع تاریخی، به صورت «جیلی»، ثبت شده است، او را منسوب به «جیل» دانسته‌اند که نام روستایی نزدیک مدائن در جنوب بغداد، بوده است.
با این حال، شواهد و قراین متعددی، گیلانی بودن وی را تایید می‌کند و نظریه انتساب وی به جیل بغداد را غیرقابل پذیرش می‌نمایاند. ذهبی، به صراحت، زادگاه وی را جیلان (گیلان) بیان کرده و به نقل از سمعانی، او را از اهل جیلان دانسته و سپس داستانی را نقل کرده است که براساس آن، شیخ عبدالقادر، خود را از جیلان، معرفی کرده است.ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۳۹، ص۹۳.    
یاقوت حموی نیز در معجم‌ البلدان، ذیل کلمه جیلان، آورده است:
نام سرزمین‌های وسیعی در ورای طبرستان است... و نسبت به این منطقه، جیلانی و جیلی است... و گفته شده است که اگر به سرزمین نسبت دهند، جیلانی گویند و اگر به مردی از آنها نسبت دهند، جیلی گویند. جمع بسیاری از اهل علم در هر رشته‌ای، به‌ویژه در فقه، به جیلان منسوب‌اند که از آن جمله‌اند: ابوعلی کوشیار بن لبالیروز جیلی... و ابومنصور بای بن جعفر بن بای جیلی فقیه شافعی... که منصب قضاوت در باب‌الطاق (از محلات بغداد) را برعهده گرفت و... در اول ماه محرم سال ۴۵۲ ه. ق درگذشت.
بنابراین، نسبت جیلی به معنای منسوب به سرزمین گیلان، در آن زمان رایج و شناخته شده بوده و ورود فقهای دیگری نیز به بغداد، پیش از عبدالقادر گیلانی، بی‌سابقه نبوده است.
در ضمن همان‌گونه که در ادامه، بیان خواهد شد، پدربزرگ مادری شیخ عبدالقادر، ابی‌عبدالله صومعی زاهد بوده است که به نظر می‌رسد، نسبت وی به «صومعه»، یعنی به صومعه‌سرای کنونی (در استان گیلان، نزدیک شهر رشت) بوده است، زیرا ما شخصیت دیگری نیز با این نسبت، به نام ابوبکر محمد بن مخلد صومعی طبری می‌شناسیم‌
[۷] حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، تاریخ نیشابور، ص۹۶.
که وجود نسبت طبری، یعنی انتساب وی به طبرستان (مازندران)، می‌تواند قرینه‌ای بر انتساب وی، به صومعه‌سرا باشد.


همانند اختلاف موجود در نسبت شیخ عبدالقادر، در نسب وی نیز اختلاف نظر وجود دارد.
ابن‌جوزی و نوه وی، سبط ابن‌ جوزی، نسب وی را به‌صورت عبدالقادر بن ابی‌صالح ذکر کرده‌اند.
[۹] سبط بن جوزى، يوسف بن قزاوغلی، مرآة الزمان، ج۲۱، ص۷۷.
اما ذهبی در سیر اعلام النبلاء، به‌صورت «عبدالقادر بن ابی‌صالح عبدالله بن جنگی‌دوست» آورده است. (نام جنگی‌دوست در تاریخ الاسلام به صورت تحریف شده یعنی «جیلی‌دوست» به چشم می‌خورد. ) ابن‌رجب در طبقات الحنابله، به‌صورت عبدالقادر بن ابی‌صالح بن عبدالله بن ابی‌عبدالله بن عبدالله بیان کرده و نسب وی را به امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) رسانده است‌ که گویا در این نسب، تحریف و اشتباهاتی، صورت گرفته است.
قطب‌الدین یونینی و دیگران، نسب وی را به ترتیب زیر، به امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) رسانده‌اند: عبدالقادر بن ابی‌صالح موسی بن عبدالله بن یحیی الزاهد ابن محمد بن داوود بن موسی بن عبدالله بن موسی الجون بن عبدالله محض ابن حسن مثنی بن‌ امام حسن (علیه‌السّلام) بن امام علی (علیه‌السّلام).
[۱۳] سبط بن جوزى، يوسف بن قزاوغلی، مرآة الزمان فی تواریخ الاعیان، ج۲۱، ص۸۰.
در تعدادی از منابع نیز نسب وی، به همین شکل آمده است، اما «جنگی‌دوست» لقب موسی، پدر شیخ عبدالقادر، ذکر شده است.
[۱۴] ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، غبطة الناظر فی ترجمة الشیخ عبدالقادر الجیلانی، ص۲.

علمای بزرگ انساب نیز در سیادت عبدالقادر گیلانی، تشکیک نموده و گفته‌اند که ادعای سیادت وی را برای نخستین بار، یکی از نوادگان وی، به نام نصر بن عبدالرزاق بن عبدالقادر گیلانی، مطرح کرد.
ابن‌طقطقی، مورخ و نسب‌شناس مشهور، در این‌باره می‌گوید:
اعلم ان بیت عبدالقادر الکیلانی المدفون بباب الازج ینتسبون الی محمد بن داود بن موسی الثانی ابی عمر بن عبدالله بن موسی الجون ویروی عن نصر ابی صالح قاضی القضاة شعر منه: «نحن من اولاد خیر الحسن». یعنی: الحسن بن علی (علیه‌السّلام) والی هذا التاریخ وهو شهر رمضان المبارک سنة ثمان وتسعین وستمائة لم تقم البیّنة الشرعیة بصحّته فلذلک لم یلحق.
[۱۵] ابن‌طقطقى، محمد بن على، الاصیلی فی انساب الطالبیین، صص۹۵ - ۹۶.

ابن‌عنبه نیز می‌نویسد:
و گفتند که از نسل عبدالله بن محمد بن یحیی مذکور، الشیخ الجلیل الباز الاشهب‌، (در متن کتاب چاپ شده، «البار الاشهر» آمده که قطعاً تحریف «الباز الاشهب» (از القاب عبدالقادر گیلانی) است.) صاحب الخطوات محیی‌الدین عبدالقادر گیلانی و گفتند که او: عبدالقادر بن محمد بن جنگی‌دوست بن عبدالله مذکور است، اما شیخ عبدالقادر، این نسب را دعوی نکرد و نه فرزندان او، و ابتدای این دعوی، از پسر پسرش، ابوصالح نصر بن ابی‌بکر بن عبدالقادر بود. والله اعلم.
[۱۶] ابن‌عنبه، جمال‌الدين احمد، الفصول الفخریه، ص۱۱۷.



عبدالقادر گیلانی در سال ۴۷۱ ه. ق، متولد شد و تا هجده سالگی در آن سامان به سر برد و در سنه ۴۸۸ ق، به بغداد مهاجرت کرد و تا پایان عمر در آن‌جا اقامت گزید.


مادرش، فاطمه، دختر شیخ ابی‌عبدالله صومعی (گویا منسوب به صومعه‌سرا) و مکنا به ام‌الجبار و ملقب به ام‌الخیر بود، گویند او زنی پاک و شایسته بود و پس از اینکه عبدالقادر در کودکی، پدرش را از دست داد، او تربیت فرزند خود را برعهده گرفت.
[۱۸] ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، غبطة الناظر فی ترجمة الشیخ عبدالقادر الجیلانی، صص۲ - ۳.
امروزه در صومعه‌سرای گیلان، مزاری به نام بی‌بی فاطمه خیرالنساء وجود دارد که برخی، آن را قبر مادر شیخ عبدالقادر گیلانی، دانسته‌اند.


پدربزرگ مادری وی، شیخ زاهدی بود که از بزرگان مشایخ گیلان، به شمار می‌آمد. گفته‌اند او مستجاب‌الدعوه بوده و کراماتی داشته است و هرگاه بر کسی خشمگین می‌شد، بلایی بر سر آن شخص می‌آمد.
[۱۹] ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، غبطة الناظر فی ترجمة الشیخ عبدالقادر الجیلانی، صص۲ - ۳.
شیخ عبدالقادر، در زمان حیات، با انتساب به جد مادری خود، به نام سبط ابی‌عبدالله الصومعی الزاهد، شناخته می‌شده است.


وی، در بغداد، ابتدا علوم ادبی را از محضر ابوزکریا تبریزی استفاده کرد و علم حدیث را از ابوبکر محمد بن احمد و ابوالقاسم علی بن احمد بن بیان و ابوطالب بن یوسف فراگرفت، سپس از محضر علی بن ابیسعید مخرمی، فقه آموخت و فنون طریقت را در مصاحبت شیخ احمد (یا حماد) دباس فراگرفت.
وی، در یادداشت برداری مطالب علمی کوشش فراوان کرد و ملازم سیاحت و ریاضت و تفکر و عزلت شد، برخی از آنها، تقریر مجالس وعظ اوست، مثل «فتح الغیب» که مشتمل بر ۷۸ مجلس اوست که پس از وفات وی، به دست فرزندش قلمی شده است.
او در مدرسه‌ای که شیخ خود، ابوسعد مخرّمی، در منطقه باب الازج بغداد، بنا کرده بود، مجالس موعظه را آغاز کرد و مورد اقبال مردم قرار گرفت و بسیاری از آنها نزد وی توبه می‌کردند، به علت اینکه مدرسه او از حضور مردم پر می‌شد و دیگر گنجایش آنها را نداشت، مدرسه را توسعه دادند و عامه مردم در این کار شرکت کردند. شیخ عبدالقادر تا پایان عمر، در این مدرسه تدریس می‌کرد و به موعظه مردم می‌پرداخت.


عبدالقادر گیلانی، مذهب حنبلی داشت و از وی با تعبیر امام الحنابله‌ و شیخ الحنابله یاد کرده‌اند، با این حال، او از مشاهیر و بزرگان تصوف در زمان خود، به شمار می‌آید و او را با القاب و تعابیر مبالغه‌آمیزی، همچون سلطان المشایخ، قدوة العارفین‌، غوث اعظم‌ و باز اشهب ستوده‌اند.


کرامات متعددی نیز به وی نسبت داده‌اند، تا جایی‌که عزالدین بن عبدالسلام دمشقی در این‌باره گفته است: «لم تتواتر کرامات احد من المشایخ الا الشیخ عبدالقادر فان کراماته نقلت بالتواتر».
در دوره اخیر، برخی صوفیان اهل‌سنت، وی را یکی از اقطاب چهارگانه تصوف برشمرده‌اند. سه قطب دیگر، عبارت‌اند از: احمد رفاعی، احمد بدوی و ابراهیم دسوقی. طریقت منسوب به وی که به نام طریقت قادریه شناخته می‌شود، از دیرباز تاکنون، در سرزمین‌های مختلف جهان اسلام، انتشار گسترده‌ای یافته است، به‌گونه‌ای که شاید کمتر طریقتی را بتوان در طول تاریخ تصوف اسلامی یافت که بدین‌سان، از شمال آفریقا تا شبه‌قاره هند، گسترش یافته باشد.
سبط ابن جوزی، در بیان سلسله خرقه شیخ عبدالقادر، نوشته است که او، خرقه‌اش را از دست شیخ خود، ابوسعد مُخرّمی، پوشیده است و او از ابوالحسن علی بن محمد قُرَشی و او از ابوالفرج طرسوسی و او از ابوالفضل عبدالواحد بن عبدالعزیز تمیمی و او از پدرش عبدالعزیز و او از ابوبکر شبلی و او از جنید بغدادی و او از سری سقطی و او از معروف کرخی و او از داوود طائی و او از حبیب عجمی و او از حسن بصری و او از امام علی (علیه‌السّلام) پوشیده است، سپس سبط ابن‌جوزی افزوده است که برای خرقه وی، طریق دیگری نیز تا امام رضا (علیه‌السّلام) وجود دارد
[۲۴] سبط بن جوزى، يوسف بن قزاوغلی، مرآة الزمان، ج۲۱، صص۷۸ - ۷۹.
که قاعدتاً همان سلسله فوق تا معروف کرخی است که به قولی، خرقه خود را از امام رضا (علیه‌السّلام)، دریافت کرده است.


برخی، شیخ عبدالقادر را بنیان‌گذار سلسله قادریه که امروز در نقاط گوناگون جهان پیرو دارد، می‌دانند، اما اینکه خود وی و یا اولاد او چنین داعیه‌ای را داشته باشند محل نظر است و بررسی آن در این مقام میسر نیست.


وی، از خود آثار متعددی در سیر و سلوک به جای گذاشت. این کتاب‌ها در قالب مناجات و اذکار و مواعظ و شعر به رشته تحریر درآمده‌اند و بعضی از آنها عبارتند از:
۱. آداب السلوک و التوصل الی منازل الملوک.
۲. تحفة المتقین و سبیل العارفین.
۳. جلاء الخاطر فی الباطن و الظاهر.
۴. حزب الرجاء و الانتهاء.
۵. یواقیت الحکم.
۶. معراج لطیف المعانی.
۷. الفتح الربانی و الفیض الرحمانی.
۸. دیوان عبد القادر الجیلانی.
۹. الغنیة لطالبی طریق الحق.
۱۰. فتوح الغیب.
۱۱. رسالة الغوثیه.
۱۲. الفیوضات الربانیة فی الاوراد القادریه.
۱۳. الکبریت الاحمر.
۱۴. مراتب الوجود.


شیخ عبدالقادر، فرزندان زیادی داشته که تعدادی از آنها، از فقها و اهل علم بودند که از آن جمله، می‌توان از فرزندان زیر یاد کرد:
عیسی (متوفای ۵۷۳ ه. ق)، عبدالجبار (متوفای ۵۷۵ ه. ق)، ابراهیم (متوفای ۵۹۲ ه. ق)، عبدالوهاب (متوفای ۵۹۳ ه. ق)، محمد (متوفای ۶۰۰ ه. ق)، یحیی (متوفای ۶۰۰ ه. ق)، عبدالعزیز (متوفای ۶۰۲ ه. ق)، عبدالرزاق (متوفای ۶۰۳ ه. ق) و موسی (متوفای ۶۱۸ ه. ق).


عبدالقادر گیلانی در سال ۵۶۱ ه. ق، درگذشت و در مدرسه‌ای که در آن به تدریس می‌پرداخت، به خاک سپرده شد.


زیارتگاهی در محله «باب الشیخ»، در سمت شرقی بغداد واقع است و پس از زیارتگاه ابوحنیفه، مهم‌ترین زیارتگاه اهل‌سنت در بغداد، به شمار می‌آید، عبدالقادر گیلانی (یا جیلی) از مشاهیر عرفای تاریخ اسلام است که یکی از طریقت‌های مهم صوفیانه در جهان اسلام، یعنی طریقت قادریه، به وی منسوب است.


۱. طرح ضرورت شریعت در تصوف: تاکید بر اینکه شریعت، رکن معرفت است و آنان که عرفان را بدون شریعت می‌خواهند، خواهان حذف معرفتند، یکی از فعالیت‌های ارزنده او بود. وی، در این جهاد تا بدان‌جا موفق شد که کسی که فقیه می‌شد، فقه و تصوف را با هم داشت و کمال را در جمع بین این دو می‌دید. ایشان، خود، به این دو کمال آراسته بود تا آن‌جا که امام در فقه و پیر در تصوف به شمار آمده است.
۲. بازگرداندن تصوف به تعلیم و تربیت که رسالت اصلی این مکتب الهی است.
۳. جداسازی صوفیه از متصوفه: حمله به آنانی که از راه تصوف منحرف گشته بودند و آن را وسیله ظاهرسازی خود قرار داده و معنایش را تغییر داده بودند. وی، بدون آنکه از طایفه‌های صوفیه نام ببرد آنها را دسته‌بندی کرد تا خصوصیاتی را که باعث پای‌بندی تصوف به کتاب و سنت است، بنمایاند و هم بدون برانگیختن دشمنی یا ناراحتی، امکان اصلاح منحرفان را فراهم سازد.
۴. جهاد: بنا به فرموده پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که رهبانیت دین ما جهاد است، وقتی خطر صلیبیون در شام متوجه اسلام شد، وارد میدان شده و آماده‌سازی نیروها را برای مقابله با آن تهدید بر عهده گرفت.
۵. ایجاد ارتباط و وحدت بین سالکان و پرهیز از فرقه‌گرایی: او، بدین منظور دعوت‌هایی برای گردهم‌آیی از مشایخ صوفیه کرد که نخستین گردهم‌آیی آنان در رباط (کائن)، واقع در منطقه حلب بغداد انجام گرفت که در آن، پنجاه شیخ عراق و کشورهای دیگر شرکت کردند. گام بعد، ایجاد ارتباط با مشایخ طریقت بیرون از عراق بود که بدین‌منظور گردهم‌آیی شیخ عبدالقادر در ایام حج، با حضور شیخ عثمان بن منصور قرشی که تربیت مریدان در مصر بر عهده او بود و شیخ ابومدین مغربی که عهده‌دار توسعه تصوف در مغرب زمین بود و شیخ ارسلان دمشقی که تربیت مریدان و ریاست پیروان طریقت در شام را عهده‌دار بود و نیز شیوخ یمن و شمار زیادی از مشایخ طریقت‌های تصوف اسلامی صورت پذیرفت، از مهم‌ترین نتایج این گردهم آیی، ایجاد اتحاد میان طریقت‌های صوفیه تحت رهبری واحد بود.


۱. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۱۵، ص۱۸۰.    
۲. ر. ک:سمعانی، عبدالکریم، الانساب، ج۳، ص۴۶۳.    
۳. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۳۹، صص۸۷ - ۸۹.    
۴. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۱۵، ص۱۸۰.    
۵. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۱۵، ص۱۸۲.    
۶. حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج۲، ص۲۰۱.    
۷. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، تاریخ نیشابور، ص۹۶.
۸. ابن‌جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، ج۱۸، ص۱۷۳.    
۹. سبط بن جوزى، يوسف بن قزاوغلی، مرآة الزمان، ج۲۱، ص۷۷.
۱۰. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۱۵، ص۱۷۹.    
۱۱. ر. ک:ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۳۹، ص۸۶.    
۱۲. ابن‌رجب، عبدالرحمن بن احمد، ذیل طبقات الحنابله، ج۲، ص۱۸۷.    
۱۳. سبط بن جوزى، يوسف بن قزاوغلی، مرآة الزمان فی تواریخ الاعیان، ج۲۱، ص۸۰.
۱۴. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، غبطة الناظر فی ترجمة الشیخ عبدالقادر الجیلانی، ص۲.
۱۵. ابن‌طقطقى، محمد بن على، الاصیلی فی انساب الطالبیین، صص۹۵ - ۹۶.
۱۶. ابن‌عنبه، جمال‌الدين احمد، الفصول الفخریه، ص۱۱۷.
۱۷. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۳۹، ص۸۷.    
۱۸. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، غبطة الناظر فی ترجمة الشیخ عبدالقادر الجیلانی، صص۲ - ۳.
۱۹. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، غبطة الناظر فی ترجمة الشیخ عبدالقادر الجیلانی، صص۲ - ۳.
۲۰. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۱۵، ص۱۸۲.    
۲۱. ابن‌جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، ج۱۸، ص۱۷۳.    
۲۲. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۳۹، ص۸۹.    
۲۳. ابن‌رجب، عبدالرحمن بن احمد، ذیل طبقات الحنابله، ج۲، ص۱۸۸.    
۲۴. سبط بن جوزى، يوسف بن قزاوغلی، مرآة الزمان، ج۲۱، صص۷۸ - ۷۹.
۲۵. بغدادی، اسماعیل باشا، هدیة العارفین، ج۱، ص۵۹۶.    
۲۶. ابن‌جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، ج۱۸، ص۱۷۳.    



زیارتگاه‌های عراق، محمدمهدی فقیه بحرالعلوم، برگرفته از مقاله «زیارتگاه حسین بن منصور حلاج‌»، ج۱، ص۴۴۲-۴۴۸.    
نرم افزار عرفان۳، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.






جعبه ابزار