• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

محمد بن عمر واقدی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




ابوعبداللّٰه محمد بن عمر واقدی (۱۳۰-۲۰۷ق)، از مورخان و سیرهنویسان مشهور اوخر قرن دوم و اوایل قرن سوم هجری قمری و بزرگترین متخصص در تاریخ غزوات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود.
او آگاهی گسترده‌ای دربارهٔ حوادث تاریخی داشته و تاریخ‌نگاران و سیرهنویسان از پژوهش‌های او بهره برده‌ و نوشته‌های او منبع اصلی بسیاری از تاریخ‌نویسان بوده‌ است.
او به جمع‌آوری اخبار و احادیث و روایات مختلف مربوط به سیره توجه زیادی داشته و برای کسب معلومات سخت‌کوش بود و برای شناخت دقیق رخدادها شخصا به محل حوادث سفر کرده و اطلاعات جمع‌آوری می‌کرد. وی در سال ۱۸۰ق به بغداد سفر کرده و منصب قضاوت را برعهده گرفت. واقدی به دلیل پایبندیش به روش‌های تاریخی مورد طعن اهل حدیث و مورد انتقاد واقع شده است. از او تالیفات بسیاری برجای مانده؛ کتاب مهم برجای مانده او المغازی است که نشانه کار گسترده وی و تتبع بسیار در روایات دوران از هجرت تا رحلت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است. ابن سعد بغدادی شاگرد و کاتب واقدی بوده که از واقدی مطالب بسیار نقل کرده، همچنین طبری و ابن کثیر هم از واقدی مطالب فراوانی را نقل کرده‌اند.



ابوعبداللّٰه محمد بن عمر واقدی در سال یکصد و سی ه. ق. در اواخر خلافت مروان بن محمد در مدینه متولد شد. این مطلب را شاگرد و کاتب او ابن سعد در طبقات اظهار داشته است. صفدی و ابن تغری بردی ولادت او را در سال ۱۲۹ دانسته‌اند. و ابوالفرج اصفهانی می‌نویسد که مادر واقدی، دختر عیسی بن جعفر بن سائب خاثر است، و پدر این بانو، مردی ایرانی و از سرزمین فارس است.
واقدی از وابستگان بنی سهم است که یکی از خاندان‌های قبیله بنی اسلم شمرده می‌شوند. این‌که ابن خلّکان، او را از وابستگان و خدمتکاران بنی‌هاشم دانسته است، صحیح نیست.
واقدی در دستگاه خلافت عباسی به کار قضا اشتغال داشته و کما بیش از امتیازات ویژه همکاری با خلافت، برخوردار می‌شده است. (وی وصی مامون شمرده شده.
[۵] ابن ‌سعد بغدادی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۴۲۸.
) وی در برخی از منابع از موالی عباسیان و در منابع دیگر از موالی بنی سهم شمرده شده و ابن سعد گفته است که او از موالی عبدالله بن بریده اسلمی بوده است.


مصادر کتب تذکره و رجال دربارۀ آغاز زندگانی او مطلبی ندارد، ولی به نظر می‌رسد که واقدی از سنین جوانی، بلکه نوجوانی، دربارۀ کسب معلومات مربوط به سیره و جنگ‌های پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سخت کوشش می‌کرده است.
ابن عساکر ضمن نقل قول مسیبی می‌نویسد که: واقدی کنار ستونی در مسجد پیامبر می‌نشست. از او پرسیدند چه می‌خوانی؟ گفت: بخش‌هایی از مغازی. این خبر را خطیب بغدادی هم در تاریخ بغداد از سمتی نقل کرده است.
بیشتر مراجع، موضوع توجه واقدی به جمع‌آوری اخبار و احادیث و روایات مختلف مربوط به سیره را ذکر کرده و به کوشش او در این راه تصریح کرده‌اند.
ابن عساکر و خطیب بغدادی و ابن سیدالناس از واقدی نقل می‌کنند که می‌گفت: به هر یک از فرزندان صحابه و شهدا و وابستگان آنها که می‌رسیدم می‌پرسیدم، آیا از کسی خبری دربارۀ چگونگی شهادت و محل مرگ خویشاوند خود شنیده‌ای؟ و چون خبر می‌دادند، شخصا به جایی که گفته بود می‌رفتم و محل را مشاهده می‌کردم. چنانکه به منطقۀ مریسیع رفتم و از نزدیک آنجا را مشاهده کردم و از هیچ جنگی آگاه نشدم مگر اینکه برای معاینه محل آن جنگ به آنجا رفتم. اخباری شبیه به این خبر نقل شده است.
از جمله‌ هارون فروی می‌گوید: واقدی را در مکه دیدم که کوله پشتی سفری دارد. گفتم: آهنگ کجا داری؟ گفت: می‌خواهم به حنین بروم که محل جنگ حنین را از نزدیک مشاهده کنم.
چیرگی واقدی در شناختن مواضع مختلف به آن درجه است که گفته‌اند هنگامی که‌ هارون الرشید و یحیی بن خالد برمکی در سفر حج خود به مدینه رسیدند، در جستجوی راهنمایی بودند که آنها را به محل گورهای شهیدان و جایگاه جنگ‌ها راهنمایی کند، آنها را به واقدی حواله کردند و او همراه آن دو تمامی مواضع و گورها را نشان آنان داد. دیدار واقدی با یحیی بن خالد برمکی مایۀ خیر و برکت برای واقدی شد. پیوند میان او و خاندان برمکی حتی پس از بدبختی خاندان برمکی هم ادامه داشت. جایزه ده هزار درهمی‌ هارون الرشید را که به واقدی پرداخت شد، برای باز پرداخت وام‌هایی که بر او جمع شده بود و همچنین ازدواج بعضی از فرزندان بکار برد و در گشایش و آسودگی زندگی می‌کرد.


همۀ مصادری که شرح حال واقدی را نوشته‌اند، تصریح کرده‌اند که با وجود گرفتاری‌های مادی که در تمام مدت زندگی دست به گریبان او بود، مع ذلک مردی بخشنده و بزرگوار و مشهور به سخا و بخشش بوده است.


ابن جُریج (۱۵۰قمحمد بن عِجلان (۱۴۸قمَعْمَر بن راشد (۱۵۳قابراهیم بن سعد (۱۸۵قابن ابی‌ذِئْب (۱۵۹قسُفیان ثَوری (۱۶۱قعبدالرحمن بن عبدالعزیز (۱۶۲قعبدالحمید بن جعفر (۱۵۳ق) و عبدالعزیز دراوَرْدی (۱۸۷ق) شماری از شناخته شده‌ترین استادان و مشایخ واقدی هستند که او در مغازی، سیره، فتوحات و اختلافات حدیثی و فقهی، از آنان دانش فراگرفته است.


وی دوران دانش‌اندوزی را در مدینه گذراند، اما در سال ۱۸۰ق به بغداد رفت. مرکزیت بغداد عامل عمده در کشاندن این قبیل چهره‌های به نام به سوی خود بوده است. ابن سعد نوشته است: او از مردمان مدینه بود و در سال ۱۸۰ به بغداد آمد.

۵.۱ - سبب اصلی مسافرت

خطیب بغدادی از قول واقدی نقل می‌کند که می‌گفت: «در مدینه گندم می‌فروختم، صد هزار درهم سرمایه مردم در دست من بود که با آن کار می‌کردم و حق العمل برمی‌داشتم و آن سرمایه از دست رفت و آهنگ عراق کردم و پیش یحیی بن خالد برمکی آمدم».
ابن سعد هم می‌گوید: «واقدی به واسطۀ اینکه وامدار شده بود به عراق رفت». چنین به نظر می‌رسد که سبب اصلی مسافرت واقدی به عراق رغبت او به دیدار یحیی بن خالد برمکی است، زیرا در سفر حج همت والای یحیی در وجود واقدی کششی نسبت به او ایجاد کرده بود و واقدی می‌خواست برای تحقق بخشیدن به آرزوهای مادی و معنوی خود در محیط راحت‌تری قرار گیرد. در آن هنگام دریچه‌های نور و امید در بغداد بود، مخصوصاً در دورۀ‌ هارون.
ابن سعد در جای دیگر مطلبی می‌نویسد که مؤید این نظریه است، می‌گوید: «واقدی می‌گفت: روزگار دندان بما نشان داد و همسرم‌ ام عبداللّٰه به من اعتراض کرد و گفت چرا کوتاهی می‌کنی؟ وزیر خلیفه تو را می‌شناسد و از تو خواسته است که پیش او بروی و او دارای مقام ارزنده است. این بود که از مدینه کوچیدم».

۵.۲ - پیوستن به خلیفه

هنگامی که واقدی به بغداد رسید، متوجه شد که درباریان و خلیفه به ناحیۀ رقّه در شام رفته‌اند، این بود که مرکوب خود را به سوی شام به حرکت درآورد و در آنجا به ایشان پیوست. یحیی بن خالد برمکی با او برخوردی داشت که شایستۀ مرتبۀ بخشندگی و بزرگواری ایشان بود. در زیر سایۀ برامکه، از هر سوی خیر و نیکی به واقدی روی آورد، عطایای ایشان به او منضمّ به عطایای‌ هارون و پسرش مامون بود. واقدی می‌گوید: «از خلیفه ششصد هزار درهم دریافت داشتم به‌طوری‌که پرداخت زکات بر من واجب شد.»

۵.۳ - منصب قضاوت

ابن سعد نوشته است: «واقدی از رقّه شام به بغداد برگشت و همانجا مقیم شد تا اینکه مامون از خراسان برگشت و او را قاضی منطقۀ عسکر مهدی کرد، که در بخش شرقی بغداد است.
ابن خلّکان از قول ابن قتیبه نقل می‌کند که واقدی به هنگام مرگ در بخش غربی بغداد قاضی بوده است. ولی هورووتس این گفتار را رد کرده و آن را مستند به اشتباه ابن خلّکان، در کیفیت معنی عبارت ابن قتیبه دانسته است، می‌گوید: عبارت ابن قتیبه چنین است: «واقدی در سال ۲۰۷ درگذشت و محمد بن سماعه تمیمی بر او نماز گزارد و او قاضی منطقۀ غربی بغداد بود.» -که در این‌جا منظور بیان سمت و منصب محمد بن سماعه است نه واقدی.
ظاهرا در اینکه واقدی هنگام مرگ قاضی ناحیۀ شرقی بغداد بوده است شکی نیست، ولی پیش از آنکه مامون او را به سمت قضاوت ناحیۀ شرقی منصوب کند، در ناحیۀ غربی سکونت داشته است و بسیاری از مصادر این موضوع را تصریح کرده‌اند. هنگامی که واقدی از جانب غربی بغداد به جانب شرقی آن می‌کوچید کتاب‌هایش را در یکصد و بیست بستۀ سنگین حمل کرد.
یاقوت می‌نویسد: «هارون الرشید سمت قضاوت منطقۀ شرقی بغداد را به واقدی داده است، پیش از آنکه مامون او را به منصب قضاوت عسکر مهدی منصوب کند.» و این به صواب نزدیکتر است، زیرا واقدی با‌ هارون رابطۀ صمیمی داشته است، و این امکان فراهم بوده است و دلیلی نداریم که بگوییم انتصاب او به قضاوت آن همه به تاخیر افتاده باشد که مامون از خراسان برگردد. با وجود پیوند دوستی استواری که میان واقدی و یحیی بن خالد و دیگر برمکیان بود، مامون نه تنها همچنان سمت قضاوت به واقدی داد بلکه پس از نکبت و بدبختی برامکه، در بزرگداشت و رعایت حال واقدی کوتاهی نکرد و مناصب مهم دیگری هم به او واگذار کرد. چنانکه در آن منصب از طرفداری مامون برخوردار بود.
ابن حجر عسقلانی دربارۀ واقدی می‌گوید: «یکی از بزرگان علمای دربار و قاضی بغداد و عراق بوده است. سهمی هم ضمن بیان شرح حال اشعث بن هلال، که قاضی گرگان بوده است، می‌نویسد: واقدی از بغداد او را به سمت قاضی گرگان منصوب ساخته است. در مدت چهار سال آخر عمر، واقدی سمت قضاء ناحیۀ عسکر مهدی را داشته است.
واقدی با همۀ بخشش‌ها و پاداش‌های فراوانی که از طرف‌ هارون و وزیرش یحیی بن خالد و فرزندش مامون دریافت می‌کرد، به هنگام مرگ چیزی نداشت، حتی کفن آماده‌ای که او را کفن کنند و مامون برای او کفن فرستاد. واقدی از مامون تقاضا کرده بود تا وام‌های او را بپردازد و او پذیرفت و وام او را پرداخت کرد.


واقدی به دلیل پایبندیش به روش‌های تاریخی مورد طعن اهل حدیث قرار گرفته و به ویژه از این حیث که اسناد نقل‌ها را داخل در یکدیگر کرده و از چند سند یک متن را فراهم آورده، مورد انتقاد واقع شده است. ابن عدی نوشته است که متون اخبار واقدی غیر مضبوط بوده و سستی آنها آشکار است. طبعا روش وی متفاوت از روش محدثان است.
[۲۳] نک: حربی، ابراهیم بن اسحاق، المناسک، مقدمه حمد جاسر، ص۱۰۰.

یاقوت نوشته است: درباره تاریخ مردمان و سیره و فقه و دیگر فنون وی به اجماع موثق است! ذهبی نوشته است: واقدی ضعیف است اما نیاز به او در مغازی و تاریخ روشن است. ما آثار وی را بدون آن که به آن استدلال کنیم می‌آوریم! ابن سیدالناس و ابن کثیر با لحنی مدافعانه از وی سخن گفته‌اند.
[۲۷] ابن‌ کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۳، ص۲۲۴.

از عالمان شیعه، شیخ مفید او را متمایل به مذهب عثمانی دانسته که در عین حال به امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) نیز بی‌علاقه نبوده است.
ابن سعد کاتب وی شمرده شده و درباره او نوشته است: او عالم به مغازی، سیر، فتوح و اختلاف مردم در حدیث و احکام بوده است.


برخی‌ها به شیعه بودن واقدی قائل شده‌اند.

۷.۱ - توهم تشیع واقدی

شاید وجود دو کتاب واقدی به نام‌های مولد الحسن و الحسین و مقتل الحسین توهم شیعه بودن او را موجب شده است، چنانکه ابن ندیم هم چنین پنداشته است و می‌گوید: واقدی شیعه و دارای مذهب پسندیده بوده است و تقیه می‌کرده است. واقدی روایت می‌کند که علی (علیه‌السّلام) از معجزات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است،
[۳۱] هوروویتس‌، یوزف‌، المغازی الاولی و مؤلفوها، صص۱۲۶- ۱۲۴.
همچنان که عصا برای موسی (علیه‌السّلام) و زنده کردن مردگان برای عیسی (علیه‌السّلام) معجزه بود.
صاحب اعیان الشیعه (آیت‌ الله سید محسن جبل عاملی (قدس‌سرّه)) این گفتار ابن ندیم را نقل کرده است و به آن در مورد شیعه بودن واقدی استناد کرده و به همین جهت شرح‌حال او را در کتاب خود آورده است. همچنین، آقا بزرگ تهرانی در الذریعه هنگام ذکر تاریخ واقدی این مطلب را ذکر کرده است.
در عین‌حال آنچه که موجب تعجب و حیرت می‌گردد این است که طوسی (منظور شیخ طوسی (قدّس‌سره) است) با آنکه معاصر ابن ندیم است در کتاب الفهرست خود هیچیک از کتاب‌های واقدی را نام نمی‌برد و مخصوصاً کتاب مولد الحسن و الحسین و مقتل الحسین را با همۀ اهمیتی که علما و مورخان شیعه برای این کتاب قائلند ذکر نکرده است.

۷.۲ - دلایل عدم تشیع واقدی

بر فرض که تسلیم نظریۀ ابن ندیم بشویم که واقدی شیعه بوده ولی تقیه می‌کرده است، باید تشیع او به گونه‌ای در موقع نقل مطالب مربوط به علی (علیه‌السّلام) ظاهر شود ولی در این‌گونه موارد چیزی اظهار نداشته است، بلکه برعکس می‌بینیم که واقدی گاه احادیثی که نقل می‌کند چنان است که قدر و منزلت علی (علیه‌السّلام) را کاسته و یا کار او را بی‌ارزش ساخته است. مثلاً وقتی که بازگشت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از احد به مدینه را ذکر می‌کند، می‌نویسد که فاطمه (سلام‌الله‌علیها) شروع به پاک کردن خون از چهرۀ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کرد و علی (علیه‌السّلام) به مهراس رفت تا آب بیاورد، و پیش از آنکه برود، شمشیر خود را به فاطمه (سلام‌الله‌علیها) داد و گفت: «این شمشیر غیر قابل سرزنش را بگیر.» چون پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شمشیر علی (علیه‌السّلام) را خون آلوده دید، فرمود: «اگر تو خوب جنگ کردی، عاصم بن ثابت و حارث بن صمّه و سهل بن حنیف هم خوب جنگ کردند و شمشیر ابودجانه هم غیر قابل سرزنش است.»
و هنگامی که در سیره ابن اسحاق عدد کشته شدگان قریش در جنگ بدر را می‌خوانیم، مثلاً می‌بینیم که ابن اسحاق می‌گوید: «طعیمة بن عدی را علی (علیه‌السّلام) کشته است.» و حال آنکه واقدی می‌گوید که او را علی (علیه‌السّلام) نکشته، بلکه حمزه کشته است. همچنین هنگامی که واقدی مساله قتل صواب و اختلاف‌نظر دربارۀ کسی که او را در روز احد کشته است طرح می‌کند، می‌گوید: «برخی گفته‌اند: که سعد بن ابی وقّاص او را کشته است، و برخی گفته‌اند علی (علیه‌السّلام)، و دیگری گفته است قزمان و در نظر ما صحیح‌تر آن است که قزمان صواب را کشته است.»
از این مهمتر آنکه، شیعیان خودشان در نقل اقوال واقدی گفتار او را به عنوان قول شیعه قبول ندارند، چنانکه، مثلا، ابن ابی‌الحدید در کتاب خود بخشی نسبتا مفصل از واقدی نقل کرده است، و سپس در همان مورد روایت دیگری را که با آن اختلاف دارد آورده و می‌گوید: «در روایت شیعیان چنین است» و این دلیل آن است که ابن ابی‌الحدید، واقدی را شیعه نمی‌داند و او را نمایانگر آرای شیعه نمی‌بیند.
این نکته هم قابل ذکر است که به ابن اسحاق هم تهمت گرایش به تشیع و قدری بودن زده‌اند. و چنین به نظر می‌رسد که اتهام واقدی و ابن اسحاق در این مورد ارتباطی به عقاید شخصی آن دو ندارد، بلکه این اتهام از آنجا ناشی شده است که آنها در کتاب‌های خود پاره‌ای از اقوال و آراء شیعیان را بیان داشته‌اند. و این دلیل آن نیست که معتقد به آن مطالب باشند، بلکه طبیعت نویسندگی در این‌گونه تالیفات اقتضای آن را دارد.

۷.۳ - دلائل شیعه شمردن واقدی

شاید یکی از دلائل اینکه واقدی را شیعه وصف کرده‌اند مربوط به بعضی از مسائل مذکور در کتاب او باشد. مثلاً گاهی اسامی گروهی از صحابه را ذکر کرده است که نام خلفای راشدین هم میان آنهاست، و چنانکه باید و شاید حق ایشان را ادا نکرده است. به عنوان مثال، در نسخۀ خطی که ما آنرا اصل قرار دادیم، فهرستی در مورد نام اشخاصی که در جنگ احد، از پیش پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گریخته‌اند، می‌بینیم که چنین آغاز می‌شود: «از جملۀ کسانی که گریخته‌اند فلان است و حارث بن حاطب، ثعبلة بن حاطب، سواد بن غزیه، سعد بن عثمان، عقبة بن عثمان، خارجة بن عامر -که تا ملل (نام جایی است) فرار کرد- اوس بن قیظی و گروهی از بنی حارثه.» در صورتی که همین عبارت را در شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید می‌بینیم که بجای کلمۀ فلان، عمر و عثمان آمده است. و بلاذری هم این عبارت را از واقدی فقط با ذکر کلمه عثمان نقل کرده و نام عمر در آن نیست. ظاهرا چنین است که در نسخه خطی اصلی واقدی عمر و عثمان یا یکی از آن دو را ذکر کرده و از گریختگان روز احد دانسته بوده است، اما کسی که نسخه را رونویسی کرده، این مساله را در مورد عمر و عثمان یا هر یک از ایشان نپذیرفته و آنرا به کلمۀ «فلان» تغییر داده است. و چون متن اصلی و نسخه صحیح واقدی به دست شیعه افتاده است، این اخبار مربوط به عمر و عثمان را خوانده‌اند و به طور قطع او را شیعه پنداشته‌اند. طبق این دلائل، نظریه و عبارات ابن ندیم در مورد تشیع واقدی سست به نظر می‌رسد و هیچ دلیل قطعی بر تشیع واقدی نیست. و باید در جستجوی دلایل دیگری بود، و بویژه باید از مطالب صریح خود واقدی استمداد طلبید.


دربارۀ تاریخ وفات واقدی اختلافی دیده می‌شود. ابن خلّکان، متذکر می‌شود که واقدی در سال ۲۰۶ق درگذشته است، و حال آنکه منابع دیگر از جمله ابن سعد در طبقات متذکر شده‌اند که مرگ او در ذیحجه ۲۰۷ق اتفاق افتاده است و خطیب بغدادی، با اسنادی از عبدالله حضرمی روایت می‌کند که واقدی در سال ۲۰۹ق درگذشته است.
اگر قرار باشد یکی از این روایات را بر دیگر روایات ترجیح دهیم، از همه به صواب نزدیکتر روایت دوم است که ابن سعد شاگرد و کاتب واقدی و کسی که به زمان او نزدیک‌تر است، نقل کرده است. بعلاوه، ابن سعد شب وفات و روز دفن او را نام برده است و چنین می‌نویسد: «واقدی شب سه شنبه، یازده شب گذشته از ذیحجه سال ۲۰۷ق، درگذشت و روز سه‌شنبه در گورستان خیزران به خاک سپرده شد و هفتاد و هشت ساله بود.» بعلاوه، این روایت در بیشتر منابع آمده است.


واقدی در جمع‌آوری احادیث تلاش می‌کرد چنانکه علی بن مدینی روایت می‌کند که او بیست هزار حدیث جمع کرده است. ابن سیدالناس هم نقل می‌کند که یحیی بن معین می‌گفته است: «واقدی بیست هزار حدیث از پیامبر جمع کرده است که همگی تازگی داشته و قبلا ثبت نشده‌اند و این به واسطۀ همان مطلبی است که قبلا اشاره کردیم و گفتیم او از همۀ فرزندان صحابه و شهدا و وابستگان ایشان، از احوال گذشتگان می‌پرسید و شخصا هم به محل جنگ‌ها و وقایع مراجعه می‌کرد و از همگان سؤال می‌کرد.»
ابن ندیم می‌گوید: «دو نفر در خانۀ واقدی شب و روز به نگارش و ثبت کتاب‌ها و مطالب او اشتغال داشتند و به هنگام مرگ ششصد بسته کتاب از او باقی ماند که برای حمل هر بسته احتیاج به دو مرد بود.»
بدیهی است که واقدی دربارۀ عموم علوم اسلامی نظر داشته است ولی به‌طور خاص دربارۀ تاریخ اسلام کار کرده است. ابراهیم حربی در این مورد می‌گوید: «واقدی در امر تاریخ اسلام دانشمندترین مردم بوده و از دورۀ جاهلیت چیزی نمی‌دانسته است.»
ابن سعد کاتب و شاگرد واقدی او را چنین وصف کرده است: «واقدی آگاه به مغازی، سیره، فتوح، اختلاف مردم دربارۀ احادیث و احکام و اجتماع و هم آهنگی مردم در موضوعات بود. و این مطالب را در کتبی که نوشته و تفسیر کرده و آنها را استخراج کرده است، می‌بینیم.»

۹.۱ - روایت ابن ندیم

کتاب‌های او را همانطور که در الفهرست ابن ندیم آمده است، ذکر می‌کنیم و بعد با منابع دیگر مقایسه و مطابقت کرده و موارد اختلاف را بازگو می‌کنیم:
(۱) التاریخ و المغازی و المبعث؛
(۲) اخبار مکه؛
(۳) الطبقات؛
(۴) فتوح الشّام؛
(۵) فتوح العراق؛
(۶) الجمل؛
(۷) مقتل الحسین؛
(۸) السیره؛
(۹) ازواج النبی؛
(۱۰) الردّه و الدّار؛
(۱۱) حرب الاوس و الخزرج؛
(۱۲) صفّین؛
(۱۳) وفاة النبی؛
(۱۴) امر الحبشة و الفیل؛
(۱۵) المناکح؛
(۱۶) السقیفة و بیعة ابی‌بکر؛
(۱۷) ذکر القرآن؛
(۱۸) سیرة ابی‌بکر و وفاته؛
(۱۹) مراعی قریش و الانصار فی القطائع، و وضع عمر الدواوین، و تصنیف القبائل و مراتبها و انسابها؛
(۲۰) الرغیب فی علم القرآن و غلط الرجال؛
(۲۱) مولد الحسن و الحسین و مقتل الحسین؛
(۲۲) ضرب الدنانیر والدراهم؛
(۲۳) تاریخ الفقهاء؛
(۲۴) الآداب؛
(۲۵) التاریخ الکبیر؛
(۲۶) غلط الحدیث؛
(۲۷) السنة و الجماعة و ذمّ الهوی و ترک الخوارج فی الفتن؛
(۲۸) الاختلاف.

۹.۲ - روایت حموی

روایت ابن ندیم در مورد کتاب‌های واقدی با آنچه که یاقوت در معجم الادباء آورده، یکسان است و اختلاف مختصری به شرح زیر در آن دیده می‌شود:
کتاب ششم را یاقوت با نام کتاب یوم الجمل ذکر کرده است.
در مورد نام کتاب نوزدهم، عبارت تصنیف القبائل و مراتبها و انسابها ذکر نشده است.
کتاب بیستم را با نام کتاب الترغیب فی علم القرآن ثبت کرده است.
کتاب بیست و یکم را می‌گوید دو کتاب است: یکی مولد الحسن و الحسین و دیگری مقتل الحسین.
کتاب بیست و دوم را با نام السنة و الجماعة و ذمّ الهوی آورده است.

۹.۳ - روایت صفدی

صفدی هم در الوافی بالوفیات، کتاب‌های واقدی را با اختلافی در اسامی آنها به شرح زیر آورده است:
صفدی کتاب‌های رقم هشتم، کتاب السیره و دوازدهم، کتاب صفین را ذکر نکرده است.
کتاب یازدهم را با نام حروب الاوس و الخزرج ذکر کرده است.
کتاب هیجدهم را با نام ذکر الاذان یاد کرده است.
در مورد کتاب نوزدهم مانند یاقوت، عمل کرده است.
کتاب بیستم را با نام کتاب الترغیب فی علم المغازی و غلط الرجال ثبت کرده است.
کتاب بیست و یکم را با نام کتاب مولد الحسن و الحسین و مقتله نوشته است.
کتاب بیست و دوم را به نام کتاب ضرب الدنانیر آورده است.
کتاب بیست و هشتم را با نام کتاب اختلاف اهل المدینة و الکوفة فی ابواب الفقه ثبت کرده است.

۹.۴ - روایت حاجی خلیفه

به‌طوری‌که نویسنده هدیة العارفین نقل می‌کند، حاجی خلیفه صاحب کتاب کشف الظنون نیز همۀ این کتاب‌ها را با تفاوت و اختلاف زیاد در اسامی آنها نقل کرده است و چیزی بر کتاب‌ها نیفزوده است بجز یک کتاب بنام تفسیر القرآن، که شاید همان کتاب هفدهم باشد که ابن ندیم بنام کتاب ذکر القرآن یاد کرده است.

۹.۵ - المغازی

کتاب مهم برجای مانده او المغازی است که نشانه کار گسترده وی و تتبع بسیار در روایات دوران از هجرت تا رحلت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است. مقایسه آن با سیره ابن اسحاق، دامنه و وسعت کتاب واقدی را بخوبی آشکار می‌کند، آنگونه که از نظر ارائه جزئیات و حوادث ریز و درشت، به مراتب بر سیره ابن اسحاق ترجیح دارد. واقدی با استفاده از تمامی منابع شفاهی و مکتوب به تحقیق درباره مغازی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پرداخته و خود با رفتن به مناطقی که در آنها نبرد صورت گرفته، و نیز گرفتن آگاهی‌هایی از نسب‌شناسان قبائل، اطلاعات خود را تکمیل کرده است. نقل شده که شخصی واقدی را دید که ظرف آبی برداشت عازم سفر بود. از وی پرسید: عازم کجاست؟ گفت: تصمیم دارد تا به منطقه حنین برود و منطقه‌ای را که نبرد حنین در آن رخ داده از نزدیک ببیند.
برخی از سندهای المغازی نشان می‌دهد که وی از منابع رسمی و احتمالا مکتوب استفاده کرده است؛ مانند آنچه وی از زهری نقل می‌کند. اما در مواردی از اطلاعات خانوادگی استفاده شده است. مانند: «حدثنی محمد بن الحسن بن اسامة بن زید عن بعض اهله...» . وی باید این خبر را از اعقاب اسامة بن زید گرفته باشد. چنین چیزی در زندگی قبایلی عرب بعید نیست، چه سنت تاریخ‌نگاری عرب از جاهلیت حفظ اخبار اجداد میان نسل‌های بعد بوده است. نکته شگفت آن که واقدی با این دانش خود را از مدینه گرفته و به عراق نیز آمده، در بخش مغازی از ابن اسحاق چیزی نقل نکرده است.
[۴۸] دوری، عبدالعزیز، نشاة علم التاریخ عند العرب، ص۳۱.
آیا ممکن است استفاده کرده و به دلیل مطعون بودن ابن اسحاق نزد اهل حدیث، از وی نام نبرده باشد؟

۹.۶ - کتاب الجمل

واقدی کتابی درباره جنگ جمل داشته که سید رضی، خطبه‌ای از امام علی (علیه‌السّلام) را به نقل از کتاب الجمل واقدی آورده است. فقرات فراوانی از کتاب الجمل واقدی در کتاب الجمل شیخ مفید آمده است. (شیخ مفید در کتاب الجمل به کتابی که واقدی درباره «حرب البصرة» تصنیف کرده، اشاره کرده است. )

۹.۷ - فتوح الشام

کتابی که تحت عنوان فتوح الشام به واقدی نسبت داده شده (بیروت، دارالجیل در دو جلد، چاپ شده به نام ابوعبدالله بن عمر واقدی) بیشتر حماسی و در بسیاری از موارد فاقد سند و حتی اسناد غیر مانوس است، و لذا در نسبت آن به واقدی تردید شده است. بروکلمان نوشته که در جریان جنگ‌های صلیبی، کتاب‌های فتوحی را که حماسی نوشته شده بوده به او نسبت می‌داده‌اند تا مردم به وی اطمینان کنند.
[۵۲] نک: کارل بروکلمان، تاریخ الادب العربی، ج۳، ص۴۲۲.


۹.۸ - چند نکته

از مجموع تالیفات واقدی نسبت به دو کتاب مغازی و کتاب الردّة به او تردیدی نداریم. البته مطالبی از کتب دیگر او در تالیفات متاخرین نقل شده است.
از نام‌گذاری کتاب التاریخ و المغازی و المبعث، چنین برمی‌آید که به صورت یک کتاب واحد نبوده، بلکه سه کتاب جداگانه‌اند: یکی کتاب مغازی است و دو کتاب دیگر شاید بخش‌هایی از کتاب تاریخ کبیر یا کتاب سیره بوده‌اند.
همین مساله در مورد کتاب دیگر واقدی که با نام الرّده والدار ثبت شده است پیش می‌آید زیرا مساله جنگ ردّه و کشتن عثمان با توجه به این‌که میان آن دو تقریبا ربع قرن فاصلۀ زمانی است، نباید موضوع یک کتاب باشد. و چنین به نظر می‌رسد که آن هم باید دو کتاب جداگانه باشد، مخصوصاً که در منابع دیگر نام این کتاب فقط به صورت کتاب الردّه آمده است. مثلاً سهیلی و ابن خیر اشبیلی آن را چنین ثبت کرده‌اند.
یافعی هم در مرآة الجنان می‌گوید: دیگر از کتب واقدی کتاب الردّه است که در آن مسالۀ ارتداد عرب بعد از وفات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و جنگ‌های صحابه با طلحة بن خویلد اسدی و اسود عنسی و مسیلمه کذّاب را مطرح ساخته است. حاجی خلیفه هم این کتاب را با همین نام آورده است. بروکلمان متذکر شده است که نسخه‌ای از این کتاب با نام کتاب الردّه در کتابخانۀ خدابخش شهر بانکیپور هند موجود است ولی پس از دسترسی به آن معلوم شد که تمام مطالب آن از واقدی نیست، بلکه مجموعه‌ای است دربارۀ اخبار ردّه که از واقدی و ابن اسحاق نقل شده است.
این هم روشن است که در عین‌حال آنچه ابن سعد و طبری در مورد اخبار پیش‌آمدهای بعد از وفات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نوشته‌اند و همچنین بیشتر مطالبی که ابن حبیش در کتاب غزوات خود نوشته است، ماخوذ از کتاب الردّه واقدی است.
دربارۀ کتاب طبقات واقدی می‌توان گفت در واقع کتابی است نظیر کتاب طبقات که شاگرد و کاتب او محمد بن سعد تالیف کرده و در آن از طبقات واقدی بسیار نقل کرده است.
تنها نویسندۀ دیگری که با واقدی همزمان بوده و در طبقات تالیفی دارد هیثم بن عدی است. بدین جهت واقدی را از پیشگامان تالیف طبقات و از بنیان‌گذاران آن علم می‌شمرند. دو کتاب فتوح الشام و فتوح العراق واقدی از میان رفته‌اند و امروز به هیچیک از آن دو دسترسی نداریم. آنچه هم که به نام فتوح الشام و فتوح العراق موجود است از او نیست چه تاریخ تالیف اینها پس از روزگار واقدی است.

۹.۹ - راویان از واقدی

بلاذری در کتاب فتوح البلدان خود مطالب زیادی از واقدی نقل می‌کند و این بدان جهت است که او از شاگردان ابن سعد است، که کاتب واقدی بوده است.
همچنین طبری و ابن کثیر هم از واقدی مطالب فراوانی را نقل کرده‌اند. طبری بسیاری از حوادث نیمۀ دوم قرن دوم هجری را از واقدی نقل می‌کند، غالباً حوادثی که در دورۀ زندگی واقدی اتفاق افتاده است. نام وی در تاریخ طبری ۳۸۷ بار آمده و این نشانگر وسعت استفاده طبری از واقدی است. بخشی از این اطلاعات از طریق ابن سعد انجام شده اما در موارد دیگر با تعبیر قال الواقدی و بدون آن‌ که از طریق خاصی یاد کند، مطلب را آورده است. ابن کثیر هم قضایای تاریخی سال ۶۴ق را از قول واقدی نقل می‌کند.
هسته اصلی کتاب الطبقات الکبری ابن سعد از آن واقدی است. گو این‌که خود او نیز کتاب طبقات داشته که ابن سعد آن را در کتاب خود درج کرده است. تنها در یک جلد متمم طبقات الکبری، یکصد و چهل و سه بار از واقدی نقل شده که این نشان از آن دارد که ابن سعد بخش بزرگی از کتاب طبقات واقدی - و شاید همه آن را - در طبقات خود آورده است.


۱. ابن ‌سعد بغدادی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۲۴۱.    
۲. ابن‌ خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۴، ص۳۵۰.    
۳. ابن‌ خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۴، ص۳۴۸.    
۴. ابن ‌سعد بغدادی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۲۴۱.    
۵. ابن ‌سعد بغدادی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۴۲۸.
۶. ابن‌ خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۴، ص۳۴۸.    
۷. ابن ‌سعد بغدادی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۲۴۱.    
۸. ابن ‌سیدالناس، محمد بن محمد، عیون الاثر، ج۱، ص۲۷.    
۹. ابن ‌سیدالناس، محمد بن محمد، عیون الاثر، ج۱، ص۲۷.    
۱۰. ابن ‌سیدالناس، محمد بن محمد، عیون الاثر، ج۱، ص۲۷.    
۱۱. ابن‌ خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۴، ص۳۴۸.    
۱۲. ابن ‌سعد بغدادی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۲۴۱.    
۱۳. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، ج۷، ص۵۲۱.    
۱۴. ابن ‌سیدالناس، محمد بن محمد، عیون الاثر، ج۱، ص۲۶.    
۱۵. ابن ‌سعد بغدادی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۲۴۱.    
۱۶. ابن ‌سعد بغدادی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۲۴۱.    
۱۷. ابن ‌سعد بغدادی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۴۹۸.    
۱۸. ابن ‌سعد بغدادی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۲۴۱.    
۱۹. ابن‌ خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۴، ص۳۵۰.    
۲۰. یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم الادباء، ج۶، ص۲۵۹۶    
۲۱. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، ج۷، ص۵۲۱.    
۲۲. ابن‌ عدی، عبدالله بن عدی، الکامل فی ضعفاء الرجال، ج۷، ص۴۸۴.    
۲۳. نک: حربی، ابراهیم بن اسحاق، المناسک، مقدمه حمد جاسر، ص۱۰۰.
۲۴. حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم الادباء، ج۶، ص۲۵۹۶.    
۲۵. نک:مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، ج۲۶، ص۱۹۴.    
۲۶. ابن ‌سیدالناس، محمد بن محمد، عیون الاثر، ج۱، ص۲۶.    
۲۷. ابن‌ کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۳، ص۲۲۴.
۲۸. تستری، محمدتقی، قاموس الرجال، ج۹، ص۴۹۲.    
۲۹. ابن ‌سعد بغدادی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۴۹۳.    
۳۰. ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ص۱۱۱.    
۳۱. هوروویتس‌، یوزف‌، المغازی الاولی و مؤلفوها، صص۱۲۶- ۱۲۴.
۳۲. جبل عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۱۰، ص۳۰.    
۳۳. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، مقدمه، ص۱۶.    
۳۴. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۲۴۹.    
۳۵. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۱۴۸.    
۳۶. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، مقدمه، ص۱۷.    
۳۷. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، مقدمه، ص۱۸.    
۳۸. ابن ‌سعد بغدادی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۲۴۱.    
۳۹. ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ص۱۲۸.    
۴۰. ابن‌ خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۴، ص۳۵۰.    
۴۱. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۳، ص۲۱۵.    
۴۲. ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ص۱۲۸.    
۴۳. حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم الادباء، ج۶، ص۲۵۹۸.    
۴۴. صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج۴، ص۱۶۹.    
۴۵. حاجی خلیفه، مصطفی، کشف الظنون، ج۱، ص۴۶۰.    
۴۶. بابانی، اسماعیل بن محمد، هدیة العارفین، ج۲، ص۱۰.    
۴۷. نک:واقدی، محمد بن عمر، الرده، ج۱، ص۱۰.    
۴۸. دوری، عبدالعزیز، نشاة علم التاریخ عند العرب، ص۳۱.
۴۹. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، خطبه ۲۳۱.    
۵۰. نک:شیخ مفید، الجمل، ص۵۷۴، تصحیح سید علی میرشریفی، (فهرست اعلام).    
۵۱. شیخ مفید، الجمل، ص۱۳۱.    
۵۲. نک: کارل بروکلمان، تاریخ الادب العربی، ج۳، ص۴۲۲.
۵۳. ابن خیر، فهرسة ابن خیر اشبیلی، ج۱، ص۲۰۴.    
۵۴. سهیلی، عبدالرحمن بن عبدالله، الروض الأنف، ج۵، ص۳۱۶.    
۵۵. یافعی، عبدالله بن اسعد، مرآة الجنان، ج۲، ص۲۸.    
۵۶. حاجی خلیفه، مصطفی، کشف الظنون، ج۲، ص۱۴۲۰.    
۵۷. نک:حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم الادباء، ج۶، ص۲۵۹۸.    



ویکی نور، برگرفته از مقاله «واقدی، محمد بن عمر»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۱۰/۱۴.    
موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر، برگرفته از مقاله «محمد بن عمر واقدی»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۱۰/۱۴.    






جعبه ابزار