وی در سال ۱۳۳۳ ق (۱۹۱۴ م) در نهر خوز از توابع بصره، در بیت علم، تقوا و فضیلت زاده شد. پدر بزرگوارش شیخ عبدالعزیز (م ۱۳۴۷ ق)، از علمای بصره و نیای او شیخ زینالدین ثانی از علمای بزرگ بحرین و نخستین کسی بود که از خانواده او، از بحرین به بصره مهاجرت کرد. نیز جد اعلایش شیخ زینالدیناول از علمای بحرین در زمان خود بوده است.
وی افزون بر تحصیل و تدریس، هر ساله برای تبلیغ دین به بحرین، بصره، قطیف و احساء میرفت و از این رهگذر مؤمنان را ارشاد و راهنمایی میکرد. او به ویژه در بحرین در قریه کرزکان دارای مقلدین بسیاری بود که در سفرهای خویش که حداقل سه ماه به طول میانجامید، به اقامه نماز جماعت روزانه، القاء دروس و محاضرات برای جوانان، فصل خصومات و رفع دعاوی قبیلهای و از همه مهمتر به اقامه نماز جمعه میپرداخت، که در آن مردمان بسیاری از گوشه و کنار بحرین حاضر میشدند.
این عالم بزرگ مثال مجسم زهد و تقوی بود. از مظاهر تشخص و خودنمایی دوری میکرد و به رعایت مکارم اخلاق پای میفشرد. با ضعف و پیری اش در جلو پای واردین، تمام قد بر میخاست و در مجلس خود از غیبت افراد جلوگیری مینمود. او به جوانان اهمیت بسیار میداد و برای آنان جلسات هفتگی میگذاشت و به پرسشها و نامههای آنان، پاسخ مکتوب میداد.
در علوم لغوی و ادبی دستی توانا داشت و شعر را خوب میسرود و نثرش بسیار زیبا بود. در میان اساتید نجف، تنها او بود که درسی در ادب برای تربیت نویسندگان و شاعران تشکیل داده بود. خطش نیکو بود و در بحث علمی جانب انصاف را رعایت میکرد و با تمام خبرویت و مهارت در فقه و اصول، درصدد ظهور و بروز برنیامد. وی در جهت ایجاد تقریب و وحدت بین دو مدرسه اصولی و اخباری بسیار کوشید و از اندیشه (تقریب بین مذاهب اسلامی) سخت حمایت میکرد (که نامه اش به شیخ احمد حسن باقوری- وزیر اوقاف مصر - مشهور است).
او با این که از مطرح شدن و مرجعیت و فتوا دوری میکرد، اما اهالی بحرین بر تقلید از وی اصرار ورزیدند و از او درخواست رساله عملیه میکردند تا بدانجا که وی این تقاضا را- مبنی بر این که از او هیچ ترویج نشود- پذیرفت و روز به روز بر تعداد مقلدینش در بحرین، مناطق شرقی جزیرة العرب، خوزستان و جنوب عراق افزوده گشت. سرانجام آن فقیه بزرگ، پس از عمری ۸۵ ساله، در روز چهارشنبه ۲۹ صفر ۱۴۱۹ ق (۳ تیرماه ۱۳۷۷ ش) در نجف اشرف بدرود زندگی گفت.